دعای ۵۲ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۵۲ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم

اصرار در خواهش از خدا؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی الْإِلْحَاحِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى:

یا اللَّهُ الَّذِی‏ لا یخْفى‏ عَلَیهِ شَی‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ، وَ کیفَ یخْفَى عَلَیک -یا إِلَهِی- مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ، وَ کیفَ لَا تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کیفَ یغِیبُ عَنْک مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ، أَوْ کیفَ یسْتَطِیعُ أَنْ یهْرُبَ مِنْک مَنْ لَا حَیاةَ لَهُ إِلَّا بِرِزْقِک، أَوْ کیفَ ینْجُو مِنْک مَنْ لَا مَذْهَبَ لَهُ فِی غیرِ مُلْکک.

سُبْحَانَک! أَخْشَى خَلْقِک لَک أَعْلَمُهُمْ بِک، وَ أَخْضَعُهُمْ لَک أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِک، وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیک مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یعْبُدُ غَیرَک.

سُبْحَانَک! لَا ینْقُصُ سُلْطَانَک مَنْ أَشْرَک بِک، وَ کذَّبَ رُسُلَک، وَ لَیسَ یسْتَطِیعُ مَنْ کرِهَ قَضَاءَک أَنْ یرُدَّ أَمْرَک، وَ لَا یمْتَنِعُ مِنْک مَنْ کذَّبَ بِقُدْرَتِک، وَ لَا یفُوتُک مَنْ عَبَدَ غَیرَک، وَ لَا یعَمَّرُ فِی الدُّنْیا مَنْ کرِهَ لِقَاءَک.

سُبْحَانَک! مَا أَعْظَمَ شَأْنَک، وَ أَقْهَرَ سُلْطَانَک، وَ أَشَدَّ قُوَّتَک، وَ أَنْفَذَ أَمْرَک!

سُبْحَانَک! قَضَیتَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِک الْمَوْتَ: مَنْ وَحَّدَک وَ مَنْ کفَرَ بِک، وَ کلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ، وَ کلٌّ صَائِرٌ إِلَیک، فَتَبَارَکتَ وَ تَعَالَیتَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَک لَا شَرِیک لَک.

آمَنْتُ بِک، وَ صَدَّقْتُ رُسُلَک، وَ قَبِلْتُ کتَابَک، وَ کفَرْتُ بِکلِّ مَعْبُودٍ غَیرِک، وَ بَرِئْتُ مِمَّنْ عَبَدَ سِوَاک.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا در پافشاری در خواهش از خدا:

ای خدایی که در آسمان و زمین چیزی بر تو پوشیده نیست، و چگونه‌ای خدای من بر تو پوشیده باشد آنچه تو خود به وجود آورده‌ای؟ و چگونه شمار آنچه را خود ساخته‌ای نداشته باشی؟ یا چگونه از تو پوشیده باشد آنچه را تو تدبیرش می‌نمایی؟ یا چگونه قدرت دارد از تو فرار کند کسی که جز به روزیت زنده نیست؟ یا به چه صورت از تو نجات یابد آن که در غیر ملک تو راهی برایش نیست؟

پاکی تو، ترسنده‌ترین خلق تو در درگاهت داناترین آنهاست، و افتاده‌ترینشان عامل‌ترین آنان به فرمان حضرت توست، و پست‌ترین آنها در پیشگاهت آن است که تو روزیش را می‌دهی و او غیر تو را پرستش می‌نماید.

پاکی تو، هر کس برای وجود مبارکت شریکی پنداشته و به تکذیب پیامبرانت برخاسته در سلطنت کاستی نیاورد، و هر که حکمت را نپسندد قدرت ردّ فرمانت را ندارد، و هر که به انکار قدرتت برخیزد از دایره توان تو بیرون نیست، و هر که غیر تو را بپرستد از دست قدرتت بیرون نرود، و هر که لقای تو را ناپسند دارد در حیات دنیا جاوید نخواهد ماند.

پاکی تو، چه بزرگ است مرتبه‌ات! و قاهر است سلطنتت! و شدید است نیرویت! و نافذ است فرمانت!

پاکی تو، تمام آفریدگانت را محکوم به مرگ کرده‌ای: چه آن که اهل توحید بوده و چه آن که به کفر گرائیده، و همگی طعم مرگ را می‌چشند، و یکسره به سویت باز می‌گردند، پس پاک و والا و برتری، و خدایی جز تو نیست، تنهایی و شریکی برای تو وجود ندارد،

به تو گرویدم، و فرستادگانت را تصدیق کردم، و کتابت (قرآن) را پذیرفتم، و به هر معبودی جز تو کافر شدم، و از هر که غیر تو را عبادت کرده بیزارم.

ترجمه آیتی

دعای ‌آن حضرت است به‌ هنگام طلب به‌ اصرار از‌ باری تعالی:

اى خداوند یکتایى که‌ در‌ آسمان ‌و‌ زمین چیزى بر‌ تو‌ پوشیده نیست ‌و‌ چگونه تواند- اى خداى من- چیزى که‌ خود ‌آن را‌ آفریده اى بر‌ تو‌ پوشیده ماند، یا‌ چگونه شمار نتوانى کرد آنچه خود ‌آن را‌ پدید آورده اى، یا‌ چگونه از‌ تو‌ پنهان تواند ماند آنچه تدبیر کار او‌ به‌ دست توست، یا‌ چگونه از‌ تو‌ تواند گریخت ‌آن که‌ اگر روزى اش ندهى زنده نخواهد بود یا‌ چگونه از‌ چنبر فرمان تو‌ تواند رست ‌آن که‌ راهى جز حیطه ‌ى‌ فرمانروایى تواش در‌ پیش نیست.

اى خداوند، منزهى تو. از‌ آفریدگانت ‌آن که‌ تو‌ را‌ بیشتر شناسد، بیشتر از‌ تو‌ ترسد ‌و‌ ‌آن که‌ تو‌ را‌ بیشتر فرمان برد خضوعش در‌ برابر تو‌ بیشتر باشد ‌و‌ ‌آن که‌ تواش روزى دهى ‌و‌ او‌ دیگرى را‌ پرستد در‌ نزد تو‌ از‌ همه کس فرومایه تر است.

اى خداوند، منزهى تو. سلطه ‌و‌ قدرت تو‌ را‌ نمى کاهد کسى که‌ به‌ تو‌ شرک آورد ‌و‌ پیامبرانت را‌ به‌ دروغ نسبت دهد. ‌آن کس که‌ خواست تو‌ را‌ خوش ندارد، نتواند فرمانت را‌ نپذیرد ‌و‌ ‌آن کس که‌ منکر قدرت تو‌ بود، خود را‌ از‌ تو‌ در‌ امان نتواند داشت ‌و‌ ‌آن کس که‌ جز تو‌ دیگرى را‌ پرستد، از‌ کیفر تواش گریزى نیست ‌و‌ ‌آن کس که‌ دیدار تو‌ را‌ نخواهد، نتواند تا‌ ابد در‌ دنیا زیستن گیرد.

اى خداوند، منزهى تو. چه رفیع است مقام تو‌ چه قهار است قدرت تو، چه سخت است نیروى تو‌ چه نافذ است فرمان تو.

اى خداوند، منزهى تو. مرگ را‌ بر‌ همه ‌ى‌ آفریدگانت مقرر داشته اى: خواه به‌ یکتاییت بپرستند یا‌ نپرستند. همه چشنده ‌ى‌ شرنگ مرگند ‌و‌ همه رهسپار سراى آخرت. پس‌ متبارک ‌و‌ متعالى هستى. خدایى جز تو‌ نیست. یکتایى ‌و‌ بى شریکى.

به تو‌ ایمان آوردم ‌و‌ پیامبرانت را‌ تصدیق کردم ‌و‌ کتابت را‌ پذیرفتم ‌و‌ به‌ هر‌ معبودى جز تو‌ کافر شدم ‌و‌ از‌ هر‌ کس که‌ جز تو‌ را‌ بپرستد بیزارى جستم.

ترجمه ارفع

اصرار در تقاضا از پروردگار:

اى خدایى که هیچ چیز در زمین ‌و آسمان از دیدش پنهان نیست ‌و چگونه پنهان باشد بر تو ای‌ خداى من در حالى که تو خود آنها را آفریده ای ‌و چگونه شمارش ‌آن را ندانى در حالى که به ‌آن شکل داده ای ‌و یا چگونه از تو غایب باشند در حالى که تو ‌آن را تدبیر فرموده اى. ‌و یا چگونه از تو بگریزد کسى که زندگى اش وابسته به روزى توست ‌و یا چگونه از تو نجات یابد کسى که در جز مملکت تو راهى برایش نیست.

منزهى تو! آگاه ترین بندگانت کسى است که خوف ‌و خشیت بیشترى نسبت به تو داشته باشد ‌و عمل کننده ترین بندگانت به دستوراتت خاضع ترین آنهاست ‌و بدبخترین آنها نزد تو ‌آن کسى است که تو روزى اش مى دهى ‌و او غیر تو را بندگى مى کند.

منزهى تو! آنکه برایت شریک مى تراشد ‌و پیامبرانت را تکذیب مى کند از سلطنتت نمى کاهد. ‌و آنکه از حکم قطعى تو کراهت دارد قادر نیست فرمانت را رد کند ‌و آنکه قدرتت را تکذیب مى نماید قادر نیست خود را از تو باز دارد ‌و آنکه جز تو را مى پرستد نمى تواند از تصرف تو رهایى یابد ‌و کسى که دیدارت را در قیامت نمى پسندد عمر طولانى نخواهد کرد.

منزهى تو! چه قدرشان تو بزرگ است ‌و سلطه ات قاهرانه ‌و قدرتت شدید ‌و فرمانت نافذ است.

منزهى تو! حکم قطعى مرگ را براى جمیع مخلوقات اراده کرده اى، چه تو را یکتا بدانند ‌و چه به تو کافر باشند ‌و همگى مزه ‌ى مرگ را خواهند چشید ‌و همگى یکسره به سویت باز گردند. پس تو جاوید ‌و برترى ‌و جز تو خدایى نیست. تو یکتایى ‌و شریکى برایت نخواهد بود.

به تو ایمان آوردم، پیامبرانت را تصدیق کردم، کتابت را پذیرفتم ‌و به هر خدایى غیر از تو کافر شدم ‌و از هر که غیر تو را بندگى کرد بیزارى جستم.

ترجمه استادولی

از دعاهاى ‌آن حضرت است در التماس ‌و اصرار به درگاه الهى:

اى خدایى که چیزى در زمین ‌و آسمان بر تو نهان نیست، ‌و چگونه چیزى را که خود آفریده اى- اى خداى من- بر تو نهان باشد؟ ‌و چگونه آنچه را که خود ساخته اى شمار ‌آن را ندانى؟ یا چگونه چیزى که خود مدبر آنى از نظرت پوشیده باشد؟ یا چگونه کسى که زندگى اش به روزى تو وابسته است مى تواند از تو بگریزد؟ یا چگونه کسى که جز در قلمرو حکومت تو راهى ندارد از دست تو رهایى تواند یافت؟

پاک خدایا! بیمناک ترین آفریدگانت از تو کسى است که بیش از همه تو را بشناسد، ‌و فروتن ترین آنها در برابرت کسى است که بیش از همه به فرمان تو عمل کند، ‌و پست ترین آنها نزد تو کسى است که تو روزیش مى دهى ‌و او غیر تو را مى پرستد.

پاک خدایا! کسى که براى تو شریک گیرد ‌و رسولانت را دروغگو شمارد هیچ از سلطنت تو نخواهد کاست، ‌و کسى که حکم ‌و سرنوشت تو را نمى پسندد فرمان تو را باز نتواند گرداند، ‌و کسى که قدرت تو را منکر باشد خود را از تو نتواند پایید، ‌و کسى که غیر تو را بپرستد از چنگ تو نتواند گریخت، ‌و کسى که مرگ ‌و دیدار تو را خوش ندارد باز هم در دنیا عمر جاودان نتواند یافت.

پاک خدایا! چقدر شأن تو بزرگ، ‌و سلطنت تو قاهر، ‌و قدرت تو شدید، ‌و فرمان تو نافذ است!

پاک خدایا! مرگ را بر همه آفریدگانت رقم زده اى، چه یکتاپرستانت ‌و چه کافرانت، ‌و همه مرگ را خواهند چشید، ‌و همه به سوى تو بازخواهند گشت، پس تو بسى مبارکى ‌و والایى، معبودى جز تو نیست، یگانه ‌و بى شریکى.

به تو ایمان آورده ام، ‌و رسولانت را باور دارم، ‌و کتابت را پذیرایم، ‌و به هر معبودى جز تو کافرم، ‌و از هر که جز تو را بپرستد بیزارم.

ترجمه الهی قمشه‌ای

حضرت امام سجاد (ع) در مقام الحاح ‌و اصرار ‌و التماس به درگاه خدا به این دعا با خدا راز ‌و نیاز مى کرد:

اى خدائى که در همه آسمان ‌و زمین (و تمام عوالم غیب ‌و شهود) چیزى بر‌ تو مخفى نیست (و از احاطه علم تو خارج نخواهد بود) ‌و چگونه چیزى که تو اى خداى من (به علم ازلى ‌و حکمت بالغه خود) آفریده اى بر‌ تو مخفى تواند بود؟ ‌و چگونه از نظر تو پنهان شود چیزى که به تدبیر خلقت (و تکمیل وجود ‌آن ‌و تربیت ‌و رزق هر روزه ‌آن حضرتت) پیوسته توجه دارى ‌و یا چگونه از (ملک ‌و حکم) تو فرار تواند کرد چیزى که جز به رزق تو زنده نتواند بود؟ (و اگر روزى روزى تو به او نرسد بدست مرگ نابود خواهد شد؟) ‌و یا چگونه از (قهر ) تو (جز به لطفت) راه نجاتى دارد ‌و در غیر ملک تو رهگذرى (و راه خروجى) تواند یافت؟

اى خداى پاک ‌و منزه (از هر نقص ‌و عیب) خدا ترس ترین بندگان تو آنکس است که علم ‌و معرفتش به تو بیشتر است (بحکم انما یخشى الله من عباده العلماء) ‌و دلیل ‌و خاضعترین کس به درگاهت ‌آن بنده ایست که بیشتر به کار طاعتت پرداخته (و به انجام اوامرت کاملتر قیام کرده) است ‌و بیقدر ‌و خوارتر بنده نزد تو ‌آن کس است که رزق ‌و روزى تو او را پرورش مى دهد ‌و او به پرستش غیر تو مى پردازد

اى خداى پاک ‌و منزه ‌آن کس که (به کفر ‌و ضلالت) به تو (خداى یکتاى عالم ‌و یگانه سلطان ملک وجود) شرک آرد ‌و رسولانت را تکذیب کند (به خود ظلم کرده و) از سلطنت (و خدائى) تو چیزى نکاهد (و نقص ‌و رخنه اى در ملک تو نتواند وارد آرد) ‌و کسى که قضاء ‌و قدرت (در ملک آفرینش ‌و حسن نظام خلقت) بر‌ او ناپسند است (و راضى به حسن قضاى تو نیست) البته قادر بر‌ آنکه قضاى تو رد کند (و حکمت را در نظام عالم دگرگون کند) البته نخواهد بود ‌و کسى که قدرتت را تکذیب کند عاجزتر از آنست که از ‌آن قدرت امتناع ورزد ‌و سرپیچى کند ‌و ‌آن کس که غیر تو را پرستش کند (و هواى نفس ‌و بتها ‌و فرعون ‌و مهر ‌و ماه ‌و ستارگان ‌و غیره را معبود خود سازد) هرگز از محیط علم ‌و قدرتت بیرون نرود ‌آن کس که مرگ ‌و لقاى تو را روز مرگ دوست ندارد هم عمر ابد در دنیا نخواهد کرد ‌و از چنگ مرگ نجات نخواهد داشت (یعنى هر که راضى یا ناراضى به مرگ است همه مى میرند ‌و زنده ‌ى ابد جز خدا احدى نخواهد بود پس بهتر آنست که مردم به روز مرگ که وقت ملاقات خداست راضى شوند بلکه بدان شاد ‌و مشتاق باشند)

اى خداى پاک ‌و منزه چقدر شان ‌و جلال تو بزرگ ‌و سلطنت ‌و شاهنشاهیت قاهر ‌و غالب ‌و قوت ‌و قدرتت شدید ‌و فرمانت (در همه ‌ى عوالم وجود) نافذ است (و احدى را قدرت سرپیچى از امرت نیست)

اى خداى پاک ‌و منزه تو بر‌ تمام خلائق چه به یکتائى تو مقر ‌و معترف باشند یا مشرک ‌و کافر باشد بر‌ همه حکم به مرگ ‌و فنا کردى ‌و جمیع خلق شربت (ناگوار یا گواراى) مرگ را خواهند چشید ‌و همه از این عالم پست دنیاى فانى به سوى تو (و جهان حیواه جاودانى) حتما به سیر (تکامل که حکم ربوبیت است) روانه شوند بارى اى خدا بزرگوار است ‌و متعالى ذات یکتایت ‌و (در عالم وجود) جز تو خدائى نیست تو یگانه اى ‌و بى شرک ‌و شریک

من به یکتائى ‌و یگانگى تو ایمان آوردم ‌و رسولان ‌و پیمبرانت را تصدیق کردم ‌و کتاب وحیت را به حق پذیرفتم ‌و به هر معبودى جز تو کافرم ‌و از هر که غیر تو را پرستش کند بیزارم.

ترجمه سجادی

و از‌ دعاى امام علیه السلام بود، در‌ اصرار به‌ خداوند بلندمرتبه:

اى خدایى که‌ چیزى در‌ زمین ‌و‌ آسمان بر‌ تو‌ پنهان نیست. ‌و‌ چگونه آنچه را‌ که‌ خود ‌آن را‌ آفریده اى‌ - اى‌ خداى من‌ - بر‌ تو‌ پنهان باشد؟ ‌و‌ چگونه آنچه را‌ که‌ خود ساخته اى، شمار ‌آن را‌ ندانى؟ یا‌ چگونه از‌ تو‌ پنهان شود، آنچه که‌ خود ‌آن را‌ تدبیر مى نمایى؟ یا‌ چگونه مى تواند از‌ تو‌ بگریزد، آنکه جز به‌ وسیله روزى اتْ زندگى برایش نیست؟ یا‌ چگونه از‌ تو‌ رهایى یابد، کسى که‌ در‌ غیر قلمرو تو، راهى برایش نمى باشد؟

پاک ‌و‌ منزّهى! ترسنده ترین آفریدگانت از‌ تو، آگاه ترین آنها به‌ (کبریایى) توست. ‌و‌ خاضع ترین آنان از‌ تو، عمل کننده ترین ایشان به‌ فرمان توست. ‌و‌ پست ترین آنها نزد تو، کسیست که‌ تو‌ او‌ را‌ روزى مى دهى ‌و‌ او‌ غیر تو‌ را‌ مى پرستد.

پاک ‌و‌ منزّهى! کسى که‌ به‌ تو‌ شرک آورَد ‌و‌ پیامبرانت را‌ دروغگو شمارد، از‌ فرمانروایى ات نمى کاهد. ‌و‌ کسى که‌ حکم تو‌ را‌ نپسندید، نمى تواند فرمانت را‌ بازگرداند. ‌و‌ کسى که‌ قدرت تو‌ را‌ تکذیب نمود، نمى تواند خود را‌ از‌ تو‌ بازدارد. ‌و‌ کسى که‌ جز تو‌ را‌ پرستید، از‌ دست تو‌ گریزى ندارد. ‌و‌ کسى که‌ (مرگ و) دیدار تو‌ را‌ نپسندید، در‌ دنیا عمر جاودان نیابد.

پاک ‌و‌ منزّهى! چه بزرگست مرتبه تو! ‌و‌ چه غالب است پادشاهى ات! ‌و‌ چه شدید است قدرت تو! ‌و‌ چه نافذ است فرمانت!

پاک ‌و‌ منزّهى! مرگ را‌ براى همه آفریدگانت - آنکه تو‌ را‌ یگانه دانست ‌و‌ آنکه به‌ تو‌ کفر ورزید - رقم زده اى. ‌و‌ همه چشنده مرگ هستند. ‌و‌ همه به‌ سوى تو‌ برگشت کننده اند. پس‌ تو‌ مبارک ‌و‌ برترى. جز تو‌ معبودى نیست. یگانه اى‌ هستى که‌ براى تو‌ شریکى نمى باشد.

به تو‌ ایمان آوردم ‌و‌ پیامبرانت را‌ تصدیق نمودم ‌و‌ کتابت را‌ پذیرفتم ‌و‌ به‌ هر‌ معبودى جز تو‌ کفر ورزیدم ‌و‌ از‌ هر‌ که‌ جز تو‌ را‌ پرستید، بیزارى جستم.

ترجمه شعرانی

و ‌از دعاهاى ‌آن‌ حضرت (علیه السلام) است ‌در‌ الحاح ‌به‌ خداى تعالى:

اى خدائى ‌که‌ چیزى ‌در‌ زمین ‌و‌ آسمان ‌بر‌ ‌تو‌ پنهان نیست ‌و‌ چگونه مخفى ماند ‌بر‌ ‌تو‌ ‌اى‌ خداى ‌من‌ چیزى ‌که‌ ‌تو‌ خود آفریده اى؟ ‌و‌ چگونه شماره ‌ى‌ ‌آن‌ ‌را‌ ندانى ‌که‌ ساخته توست ‌و‌ چگونه ‌از‌ ‌تو‌ پنهان ماند چیزى ‌که‌ تدبیر ‌او‌ بدست توست ‌و‌ چگونه ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌تو‌ بگریزد آنکه ‌بى‌ روزى ‌تو‌ زنده نماند ‌و‌ چگونه ‌از‌ تصرف ‌تو‌ بیرون رود کسى ‌که‌ سوى غیر ملک ‌تو‌ راه ندارد.

پاک خداوندا! ترسنده ترین مردم ‌از‌ ‌تو‌ کسى است ‌که‌ ‌تو‌ ‌را‌ بهتر شناخته است ‌و‌ خاضعترین آنها کسى است ‌که‌ بیشتر ‌به‌ طاعت ‌تو‌ عمل کرده است. ‌و‌ پست ترین مرد نزد ‌تو‌ کسى است ‌که‌ روزى ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خورد ‌و‌ بندگى غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ کند.

پاک خداوندا! آنکه شریک براى ‌تو‌ قرار داد ‌و‌ پیغمبران ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ دروغ نسبت داد چیزى ‌از‌ ملک ‌تو‌ نکاست، ‌و‌ آنکه حکم ‌تو‌ ‌را‌ نپسندید نتوانست ‌از‌ فرمان ‌تو‌ سرپیچد، ‌و‌ آنکه قدرت ‌تو‌ ‌را‌ انکار کرد خود ‌را‌ ‌از‌ مشیت ‌تو‌ نگاه نداشت، ‌و‌ آنکه غیر ‌تو‌ ‌را‌ پرستید ‌از‌ دست ‌تو‌ بدر نرفت ‌و‌ آنکس ‌که‌ مرگ ‌و‌ لقاى ‌تو‌ ‌را‌ دوست نداشت نتوانست ‌در‌ دنیا جاودان بماند.

پاکا خداوندا! ‌چه‌ بزرگ است کار ‌تو‌ ‌و‌ استوار است پادشاهى تو، ‌بى‌ منتها است قدرت تو، روان است فرمان تو.

پاکى ‌اى‌ خداوند! براى همه آفریدگان مرگ ‌را‌ مقدر فرمودى، موحد ‌یا‌ کافر، همه چشنده مرگ اند ‌و‌ سوى ‌تو‌ آیند. فرخنده ‌و‌ بلند است نام تو. خدائى غیر ‌تو‌ نیست، تنهائى ‌و‌ انباز ندارى.

ایمان ‌به‌ ‌تو‌ آوردم، پیغمبران ‌تو‌ ‌را‌ تصدیق کردم کتاب ‌تو‌ ‌را‌ پذیرفتم ‌به‌ ‌هر‌ معبودى ‌جز‌ ‌تو‌ کافر شدم ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ غیر ‌تو‌ ‌را‌ پرستد بیزارى جستم.

ترجمه فولادوند

خواهش مصرانه از‌ خدا:

اى خداى یکتایى که‌ در‌ آسمان ‌و‌ زمین چیزى بر‌ تو‌ نهان نیست ‌و‌ چیزى که‌ تو‌ خود ‌آن را‌ آفریده اى چگونه بر‌ تو‌ نهان ماند؟ یا‌ چگونه شمارش نتوانى کرد چیزى را‌ که‌ تو‌ خود ساخته اى؟ یا‌ چگونه از‌ تو‌ پوشیده ماند آنچه را‌ که‌ تدبیرش به‌ دست توست؟ یا‌ چگونه تواند از‌ چنگ تو‌ گریخت ‌آن که‌ زندگانیش وابسته به‌ روزى توست؟ یا‌ چگونه از‌ دست تو‌ تواند رهید ‌آن که‌ در‌ غیر قلمرو شاهى تو‌ راه بجایى نمى برد.

پاکا که‌ تویى! بیمناکترین آفریده هاى تو‌ داناترین ایشان به‌ تواند ‌و‌ خاضعترین کس نسبت به‌ تو‌ عمل کننده ترین آنان به‌ طاعت توست ‌و‌ خوارترین ایشان به‌ نزدیک تو‌ کسى است که‌ تواش روزى مى دهى ‌و‌ او‌ جز «تو» را‌ مى پرستد.

پاکا که‌ تویى! ‌آن کس که‌ به‌ تو‌ شرک آورد ‌و‌ پیغمبرانت را‌ دروغزن خواند از‌ سلطه ‌و‌ توانایى تو‌ نخواهد کاست ‌و‌ ‌آن کس که‌ فرمان تو‌ را‌ ناخوش دارد از‌ حکمت سر‌ بر‌ تافتن نتواند ‌و‌ ‌آن کس که‌ به‌ انکار قدرتت خیزد از‌ توانایى تو‌ روى امان ندارد ‌و‌ هر‌ کس که‌ جز تو‌ دیگرى را‌ پرستد از‌ کیفر تواش رهایى نیست ‌و‌ ‌آن کس که‌ دیدار تو‌ را‌ خوش ندارد عمر دراز نیابد.

پاکا که‌ تویى! چه رفیع است مقامت ‌و‌ چه بسیار چیره است قدرت تو، چه سهمگین است نیروى تو‌ ‌و‌ چه نافذست فرمانت!

پاکا که‌ تویى! مرگ را‌ بر‌ همه ‌ى‌ آفریدگانت مقدر فرموده اى، خواه ترا به‌ یکتایى بپرستند یا‌ نه، همه شرنگ مرگ را‌ در‌ مى چشند ‌و‌ همه به‌ سوى تو‌ باز گرده اند، چه فرخنده ‌و‌ والایى! خدایى جز تو‌ نیست، یکتایى ‌و‌ بى شریک،

به «تو» ایمان آوردم ‌و‌ پیامبرانت را‌ تصدیق کردم ‌و‌ کتابت را‌ پذیرفتم ‌و‌ هر‌ معبودى جز تو‌ را‌ انکار کردم ‌و‌ از‌ هر‌ کس که‌ جز تو‌ را‌ پرستد بیزارى جستم!

ترجمه فیض الاسلام

از دعاهاى امام علیه السلام است ‌در‌ اصرار ‌به‌ (درخواست از) خداى تعالى:

(و ‌آن‌ مستحب ‌و‌ پسندیده است چنانکه اصرار ‌در‌ سئوال ‌از‌ مردم مکروه ‌و‌ ناپسندیده است، حضرت صادق علیه السلام فرموده: خدا نمى پسندد مردم ‌در‌ مسئلت ‌و‌ درخواست ‌به‌ یکدیگر اصرار نمایند، ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ براى خود دوست دارد، خداى عزوجل دوست دارد آنچه ‌را‌ نزد ‌او‌ است بخواهند، ‌و‌ حضرت باقر علیه السلام فرموده: بنده ‌ى‌ مومنى ‌که‌ ‌در‌ حاجت ‌و‌ خواسته ‌ى‌ خود ‌به‌ خداى عزوجل اصرار نماید خدا حاجت ‌او‌ ‌را‌ روا ‌مى‌ گرداند):

اى خدائى ‌که‌ چیزى ‌در‌ زمین ‌و‌ آسمان ‌بر‌ ‌او‌ پوشیده نمى باشد (این جمله ‌از‌ قرآن کریم اقتباس شده «س ۳ ‌ى‌ ۵»: ‌«ان‌ الله لایخفى علیه شىء ‌فى‌ الارض ‌و‌ ‌لا‌ ‌فى‌ السماء» یعنى چیزى ‌در‌ زمین ‌و‌ آسمان «در آنها باشد ‌یا‌ جزء آنها» ‌بر‌ خدا پنهان نیست. ‌و‌ مراد ‌از‌ زمین ‌و‌ آسمان دائره ‌ى‌ امکان ‌و‌ وجود است، ‌و‌ تعبیر ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ زمین ‌و‌ آسمان براى آنست ‌که‌ بیشتر مردم ممکنى ‌جز‌ ‌آن‌ ‌دو‌ نمى شناسند) ‌و‌ چگونه ‌بر‌ ‌تو‌ پنهان باشد- ‌اى‌ خداى من- آنچه ‌تو‌ خود ‌آن‌ ‌را‌ آفریده اى، ‌و‌ چگونه ندانى ‌و‌ احاطه نداشته باشى آنچه ‌را‌ ‌تو‌ خود محکم ‌و‌ استوار انجام داده اى، ‌یا‌ چگونه ‌از‌ ‌تو‌ پنهان شود آنچه ‌تو‌ ‌آن‌ ‌را‌ تدبیر ‌مى‌ نمائى (به اقتضاى حکمت خویش ‌رو‌ ‌به‌ راه ‌مى‌ گردانى) ‌یا‌ چگونه ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌تو‌ بگریزد کسى ‌که‌ ‌جز‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ روزى ‌تو‌ حیات ‌و‌ زندگى براى ‌او‌ نیست، ‌یا‌ چگونه ‌از‌ ‌تو‌ رهائى یابد کسى ‌که‌ ‌در‌ ‌جز‌ مملکت ‌تو‌ راهى براى ‌او‌ نمى باشد؟!

منزه ‌و‌ پاکى (از آنچه لائق ‌و‌ سزاوار ‌تو‌ نیست)! ترسنده ترین آفریده شدگانت مر ‌تو‌ ‌را‌ داناترین آنها ‌به‌ ‌تو‌ است (در قرآن مجید «س ۳۵ ‌ى‌ ۲۸» فرموده: «انما یخشى الله ‌من‌ عباده العلما» یعنى ‌جز‌ این نیست ‌که‌ ‌از‌ خدا ‌مى‌ ترسند علماء ‌و‌ دانشمندان ‌از‌ بندگان او. مراد ‌از‌ علماء ‌در‌ اینجا آنانند ‌که‌ گفتار ‌و‌ کردارشان یکسان باشد، ‌پس‌ عالم گناهکار ‌در‌ حقیقت عالم نمى باشد، ‌و‌ پیغمبر- صلى الله علیه ‌و‌ آله- فرموده: انا اخشکم لله ‌و‌ اتقکم لله یعنى ترس ‌و‌ پرهیزکارى ‌من‌ براى خدا ‌از‌ شما بیشتر است. زیرا ‌آن‌ حضرت داناترین خلق است ‌به‌ خداوند سبحان) ‌و‌ افتاده ترین آنان ‌در‌ درگاهت عمل کننده ترین ایشان است ‌به‌ فرمان تو، ‌و‌ خوارترین آنها نزد ‌تو‌ کسى است ‌که‌ ‌تو‌ ‌او‌ ‌را‌ روزى ‌مى‌ دهى ‌و‌ ‌او‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ پرستد (زیرا انسان براى عبادت ‌و‌ بندگى آفریده شده، چنانکه ‌در‌ قرآن کریم «س ۵۱ ‌ى‌ ۵۶» فرموده: ‌«و‌ ‌ما‌ خلقت الجن ‌و‌ الانس الا لیعبدون» یعنى پریان ‌و‌ آدمیان ‌را‌ نیافریدم ‌جز‌ براى اینکه «خداى یکتاى خود را» بپرستند. ‌پس‌ هرگاه بنده ‌اى‌ روزى خداى تعالى خورد ‌و‌ دیگرى ‌را‌ بپرستد نزد ‌او‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌و‌ ‌از‌ چهارپایان ‌هم‌ خوارتر است، زیرا چهارپایان قواى خود ‌را‌ ‌در‌ آنچه براى ‌آن‌ آفریده شده بکار ‌مى‌ برند، ‌و‌ ‌از‌ این ‌رو‌ است ‌که‌ ‌در‌ قرآن مجید «س ۲۵ ‌ى‌ ۷۷» فرموده: ‌«قل‌ ‌ما‌ یعبوا بکم ربى لو ‌لا‌ دعاوکم»؟ یعنى «اى پیغمبر ‌ما‌ ‌به‌ بندگان من» بگو: اگر عبادت ‌و‌ پرستش شما نبود پروردگار ‌من‌ ‌به‌ شما ‌چه‌ اعتنائى داشت؟)

منزه ‌و‌ پاکى ‌تو‌ (از صفات پادشاهان دنیا)! کسى ‌که‌ ‌به‌ ‌تو‌ شرک آورد (به یگانگیت نگردد) ‌و‌ پیغمبرانت ‌را‌ ‌به‌ دروغ نسبت دهد ‌از‌ پادشاهیت نمى کاهد (زیرا قدرت ‌و‌ تسلط ‌او‌ ذاتى است ‌به‌ خلاف پادشاهان ‌که‌ قدرت ‌و‌ توانائیشان ‌بر‌ اثر بسیارى لشگر ‌و‌ پیروان است، ‌پس‌ هرگاه ایشان ‌را‌ مخالفت نمایند ‌از‌ پادشاهیشان کاسته ‌مى‌ شود) ‌و‌ کسى ‌که‌ حکم ‌تو‌ ‌را‌ نپسندد توانائى ندارد ‌که‌ فرمانت ‌را‌ بازگرداند، ‌و‌ کسى ‌که‌ توانائیت ‌را‌ تکذیب نماید نتواند خود ‌را‌ ‌از‌ ‌تو‌ بازدارد، ‌و‌ کسى ‌که‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ بپرستد ‌از‌ (تصرف) ‌تو‌ درنمى گذرد، ‌و‌ کسى ‌که‌ دیدار (جزاى) ‌تو‌ ‌را‌ (یا بازگشت ‌به‌ سویت را) نپسندد، ‌در‌ دنیا طول عمر نمى یابد (نمى تواند ‌هر‌ مدتى ‌را‌ ‌که‌ ‌مى‌ خواهد زیست نماید)

منزه ‌و‌ پاکى ‌تو‌ (از اینکه اوهام ‌و‌ اندیشه ‌ها‌ کنه صفات ‌تو‌ ‌را‌ دریابند)! ‌چه‌ بزرگست مرتبه ‌ى‌ تو، ‌و‌ ‌چه‌ غالب است پادشاهى تو، ‌و‌ ‌چه‌ سخت است توانائى تو، ‌و‌ ‌چه‌ جارى ‌و‌ روان است فرمان تو!

منزه ‌و‌ پاکى تو! (از اینکه عقول ‌و‌ خردها درک کند قدرت ‌و‌ توانائیت ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ آثار ‌آن‌ اینست که) مرگ ‌را‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ آفریدگانت: آنکه ‌تو‌ ‌را‌ یگانه دانست ‌و‌ آنکه ‌به‌ ‌تو‌ کافر ‌شد‌ مقدر کرده اى، ‌و‌ همه (تلخى) مرگ ‌را‌ چشنده هستند (مشقت ‌و‌ رنج ‌آن‌ ‌را‌ دریابند) ‌و‌ یکسره ‌به‌ سوى ‌تو‌ بازگردند (روز قیامت براى پاداش ‌یا‌ کیفر برانگیخته شده گرد آیند، اشاره ‌به‌ قول خداى تعالى «س ۲۹ ‌ى‌ ۵۷»: «کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون» یعنى ‌هر‌ کسى مرگ ‌را‌ چشنده است ‌و‌ ‌پس‌ ‌از‌ مرگ ‌به‌ سوى ‌ما‌ بازمى گردید) ‌پس‌ ‌تو‌ جاوید ‌و‌ برترى (از اینکه ‌در‌ ذات ‌و‌ صفات ‌و‌ افعال مانندى داشته باشى) ‌جز‌ ‌تو‌ خدائى نیست یگانه ‌اى‌ ‌که‌ براى ‌تو‌ شریکى نمى باشد

به (وحدانیت ‌و‌ یگانگى) ‌تو‌ ایمان آوردم، ‌و‌ پیغمبرانت ‌را‌ تصدیق نمودم (به آنچه ایشان ‌از‌ جانب ‌تو‌ آورده اند اعتقاد دارم) ‌و‌ کتابت (قرآن کریم ‌را‌ ‌که‌ براى ارشاد ‌و‌ راهنمائى خلق فرستاده اى) پذیرفتم، ‌و‌ ‌به‌ ‌هر‌ معبود ‌و‌ پرستنده شده ‌اى‌ ‌جز‌ ‌تو‌ کافر گشتم (او ‌را‌ ‌از‌ جهت معبود بودن ‌که‌ موجب کفر گردد انکار کردم) ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ پرستید بیزار شدم.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

اصرار در درخواست از خداى تعالى:

«یا أَللَّهُ الَّذِی لاَ یخْفَى عَلَیهِ شَیءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ وَ کیفَ یخْفَى عَلَیک ـ یا إِلَهِی ـ مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ

وَ کیفَ لاَ تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ أَوْ کیفَ یغِیبُ عَنْک مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ

أَوْ کیفَ یسْتَطِیعُ أَنْ یهْرُبَ مِنْک مَنْ لاَ حَیاةَ لَهُ إِلاَّ بِرِزْقِک

أَوْ کیفَ ینْجُو مِنْک مَنْ لاَ مَذْهَبَ لَهُ فِی غَیرِ مُلْکک

سُبْحَانَک أَخْشَى خَلْقِک لَک أَعْلَمُهُمْ بِک وَ أَخْضَعُهُمْ لَک أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِک وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیک مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یعْبُدُ غَیرَک

سُبْحَانَک لاَ ینْقُصُ سُلْطَانَک مَنْ أَشْرَک بِک وَ کذَّبَ رُسُلَک وَ لَیسَ یسْتَطِیعُ مَنْ کرِهَ قَضَاءَک أَنْ یرُدَّ أَمْرَک

وَ لاَ یمْتَنِعُ مِنْک مَنْ کذَّبَ بِقُدْرَتِک وَ لاَ یفُوتُک مَنْ عَبَدَ غَیرَک وَ لاَ یعَمَّرُ فِی الدُّنْیا مَنْ کرِهَ لِقَاءَک

سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ شَأْنَک وَ أَقْهَرَ سُلْطَانَک وَ أَشَدَّ قُوَّتَک وَ أَنْفَذَ أَمْرَک

سُبْحَانَک قَضَیتَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِک الْمَوْتَ مَنْ وَحَّدَک وَ مَنْ کفَرَ بِک وَ کلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ

وَ کلٌّ صَائِرٌ إِلَیک فَتَبَارَکتَ وَ تَعَالَیتَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَک لاَ شَرِیک لَک

آمَنْتُ بِک وَ صَدَّقْتُ رُسُلَک وَ قَبِلْتُ کتَابَک وَ کفَرْتُ بِکلِّ مَعْبُود غَیرِک وَ بَرِئْتُ مِمَّنْ عَبَدَ سِوَاک»:

مناجات عاشق و معشوق:

اى خدایى که چیزى در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست، و چگونه پوشیده شود بر تو اى خداى من آنچه تو خود آفریده اى؟(۱)، چگونه آمار آنچه را خود ساخته اى نداشته باشى؟ یا چگونه از تو غایب شود آنچه تو رو به راه مى کنى؟ یا چگونه مى تواند بگریزد از تو کسى که جز به روزیت زنده نیست؟ یا چگونه از تو نجات یابد آن که در غیر ملک تو راهى ندارد؟ (آرى اى محبوب من دانش و علمت بر تمام ظاهر و باطن هستى، و بر غیب و شهود، و بر ملک و ملکوت محیط است و همه در این دانش محاط، شماره موجودات و اجزاء و عناصر عالم هستى به هر شکلى که هست برایت معلوم، و همه چیز با همه هویتش در پیشگاه مبارکت حاضر است).

«وَ اِنْ کلُّ جَمیعٌ لَدَینا مُحْضَرُونَ»:(۲)

و هیچکس نیست جز آنکه همگى در نزد ما حاضرند.

تو منزّهى، توسنده ترین خلق تو در پیشگاهت داناترین آنهاست (و چرا چنین نباشد که هر چه معرفت انسان از طریق قرآن و اهل بیت و معارف الهیه به حضرتش بیشتر شود خشیتش از مقام ربوبى بیشتر خواهد شد.

«اِنَّما یخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»:(۳)

و از میان اصناف بندگان تنها مردم دانشمند و با معرفت خدا ترسند.

ترسى که محصول بصیرت به عظمت حضرت محبوب است و باعث طاعت و بندگى و خوددارى از گناه و معصیت).

الهى افتاده ترین و خاضع ترین بندگان عمل کنندگان به فرمانت هستند (و چرا چنین نباشد، که تکبر در برابر حق مانع قبول فرمان حق و باعث سرباز زدن از طاعت و بندگى است و آن محصول جهل و غفلت یا غرور و خودبینى است و هماهنگى و همراهى با ابلیس رجیم و شیطان ملعون، ولى خضوع در برابر دوست از اخلاق ملکوتیان و محصول نور قلب و ایمان به حضرت معبود است، که آدمى را به مدار طاعت مى برد و پیشانى وى را به خاک بندگى مى رساند و از این طریق بنده خاضع را به تأمین سعادت دنیا و آخرت وامى دارد).

الهى پست ترین و خوارترین و بیچاره ترین مردم در نظرت آن است که تو روزیش دهى و غیر تو را پرستش کند!

راستى چه قبیح و زشت است اى محبوب من که نطفه انسان را تو در صلب پدر وجود دهى، و او را در رحم مادر رشد دهى، و پس از نه ماه پرستارى از او در خانه دنیا جایش دهى، و نعمت بى شماره در اختیارش گذارى، و به احسن صورتش بیارائى، و سفره عنایت بیش از نیاز او براى وى بگسترانى، آن وقت به جاى عبادت و بندگى در برابر حضرت تو روى به بت جاندار و بیجان کند، و سر مذلّت در برابر ذلیل تر از خود به خاک بندگى نهد! آه آه این چه پستى است که روزى تو را خورند و به مخالفت با تو به عبادت غیر بپردازند؟ این بى خبران بى خبر چه نقص و کاستى در سلطنت مى توانند ایجاد کنند؟ اى محبوب من.:

گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریات ننشیند گرد

منزهى تو، هر که برایت شریکى پنداشته، و پیامبرانت را با آن همه معجزات و حقایق و کمکى که از وحى داشتند تکذیب نموده، کاستى اى در سلطنت نیاورد، و هر که بر اثر جهل و غفلت و غرور و مستى حکم تو را نپسندد نمى تواند فرمانت را رد کند (که خاک را چه نسبت با ربّ الارباب، و ضعیف و ناتوان و خوار و ذلیل و فقیر و پست را چه نسبت با غنى و حکیم و قدیر و علیم و قاهر و قادر و غالب و عزیز؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ در شرح دعاى پنجاهم به مسئله احاطه علمى حق بر موجودات و اینکه ذرّه اى در تمام عالم هستى از حضرتش پوشیده نیست، به اندازه لازم اشاره شد.

۲ ـ یس، ۳۲.

۳ ـ فاطر، ۲۸.

اینان نمى دانند که در برابر تو عدم محضند، و جز فقر و ندارى چیزى در اختیارشان نیست، اگر به حقیقت خود واقف بودند در توحید لنگى نداشتند، و اگر اندکى معرفت داشتند به تکذیب بهترین انسانها که فرستادگان تو براى هدایتند برنمى خاستند، و حُکمت را با کمال خضوع و تواضع گردن مى نهادند).

الهى هر که قدرتت را انکار نماید از توانت بیرون نیست، و هر که غیر تو را پرستد از تو بدر نرود، و هر بدبختى که لقاى تو را خوش ندارد در دنیا جاوید نماند.

منزّهى تو، چه عظیم است مرتبه ات! و قاهر است پادشاهیت! و سخت است نیرویت! و نافذ است فرمانت!

منزّهى تو، همه آفریدگانت را محکوم به مرگ کرده اى، چه آن که موحّد بوده، چه آن که کافر گشته، همگى چشنده شربت مرگند، و یکسره به سوى تو بازگردانده اند.

پس والا و برترى و خدایى جز تو نیست، که تنهایى و شریک ندارى، به تو ایمان آوردم، و پیغمبرانت را تصدیق کردم، و کتابت را پذیرفتم، و به هر معبودى جز تو کافر شدم، و از هر کس که غیر تو را پرستیده بیزارم.

شرح صحیفه (قهپایی)

و کان من‌ دعائه علیه السلام فى الالحاح على الله تعالى:

دعاى پنجاه ‌و‌ دوم در‌ الحاح ‌و‌ مبالغه نمودن در‌ مسالت از‌ خداى تبارک ‌و‌ تعالى.

«یا الله الذى لا‌ یخفى علیه شىء فى الارض ‌و‌ لا‌ فى السماء! ‌و‌ کیف یخفى علیک -یا‌ الهى- ما‌ انت خلقته؟!».

اى خداوندى که‌ پوشیده نیست بر‌ او‌ هیچ چیز نه در‌ زمین ‌و‌ نه در‌ آسمان، ‌و‌ چگونه پوشیده شود بر‌ تو‌ اى خداوند من‌ آنچه تو‌ آفریده اى ‌آن را؟!

«و کیف لا‌ تحصى ما‌ انت صنعته؟!».

و‌ چگونه به‌ شمار نتوانى آورد آنچه تو‌ صنع کرده اى ‌آن را؟!

مراد کمال علم است ‌و‌ احاطه ‌ى‌ ‌آن بر‌ جمیع معلومات. یعنى هیچ معلومى مطلقا از‌ دایره ‌ى‌ علم تو‌ خارج نیست.

هر‌ چه دانستنى است در‌ دو‌ جهان * نیست از‌ علم شاملش پنهان

«او کیف یغیب عنک ما‌ انت تدبره؟!».

یا‌ چگونه غایب شود از‌ تو‌ آنچه تو‌ تدبیر کرده اى ‌آن را؟!

«او کیف یستطیع ان‌ یهرب منک من‌ لا‌ حیاه له الا برزقک؟!».

یا چگونه استطاعت ‌و‌ توانایى داشته باشد که‌ بگریزد از‌ تو‌ آنکه زندگانى نیست مر او‌ را‌ مگر به‌ رزق تو؟!

«او کیف ینجو منک من‌ لا‌ مذهب له فى غیر ملکک؟!».

یا‌ چگونه رستگارى یابد از‌ عذاب تو‌ آنکه نباشد او‌ را‌ راهى در‌ غیر پادشاهى تو‌ ؟!

«سبحانک! اخشى خلقک لک اعلمهم بک».

اشاره الى قوله تعالى: (انما یخشى الله من‌ عباده العلماء)، اى: لیس یخاف الله حق خوفه ‌و‌ لا‌ یحذر معاصیه خوفا من‌ نقمته الا العلماء الذین یعرفون الله حق معرفته. اذ شرط الخشیه معرفه المخشى ‌و‌ العلم بصفاته ‌و‌ افعاله. فمن کان اعلم به‌ کان اخشى منه.

و‌ لذلک قال علیه السلام: «انى اخشاکم لله ‌و‌ اتقاکم له». ‌و‌ عن الصادق علیه السلام: «یعنى بالعلماء من‌ صدق قوله فعله. ‌و‌ من‌ لم یصدق قوله فعله، فلیس بعالم».

(یعنى:) تنزیه مى کنم تو‌ را‌ از‌ هر‌ چه نه لایق است به‌ کبریایى تو‌ تنزیه کردنى! ترسنده ترین خلق تو‌ داناترین ایشان است به‌ تو.

این کلام میمنت فرجام اشاره است به‌ آنچه در‌ قرآن مجید واقع است که: «جز این نیست که‌ مى ترسند از‌ خداى از‌ جمله بندگان او‌ دانایان». چه، شرط خشیت دانستن مخشى منه است ‌و‌ علم به‌ صفات ‌و‌ افعال او. پس‌ هر‌ که‌ را‌ دانش بیشتر، ترس او‌ افزونتر. ‌و‌ از‌ این است که‌ حضرت پیغمبر صلى الله علیه ‌و‌ آله فرموده: من‌ ترسکارترینم مر خداى را.

«و اخضعهم لک اعملهم بطاعتک».

و‌ فروتن ترین ایشان مر تو‌ را‌ کارکننده ترین ایشان است به‌ طاعت تو.

«و اهونهم علیک من‌ انت ترزقه ‌و‌ هو یعبد غیرک».

و‌ خوارترین ایشان بر‌ تو‌ ‌آن کسى است که‌ تو‌ روزى دهى او‌ را‌ ‌و‌ او‌ عبادت ‌و‌ پرستش کند غیر تو‌ را.

«سبحانک! لا‌ ینقص سلطانک من‌ اشرک بک ‌و‌ کذب رسلک».

تنزیه مى کنم تو‌ را‌ خداوندا تنزیه کردنى! کم نمى کند پادشاهى تو‌ را‌ کسى که‌ شرک آورد به‌ تو‌ ‌و‌ تکذیب نمود پیغمبران تو‌ را.

«و لیس یستطیع من‌ کره قضاءک ان‌ یرد امرک».

و‌ نتواند ‌آن کسى که‌ کراهت دارد به‌ حکم ‌و‌ فرمان تو‌ را‌ آنکه بازگرداند امر تو‌ را.

«و لا‌ یمتنع منک من‌ کذب بقدرتک».

و‌ امتناع ‌و‌ سرباز نتواند زد از‌ حکم تو‌ ‌آن کس که‌ تکذیب کرد قدرت تو‌ را.

«و لا‌ یفوتک من‌ عبد غیرک».

و‌ فوت نشود از‌ تو‌ ‌و‌ از‌ تصرف تو‌ بیرون نرود ‌آن کس که‌ پرستید غیر تو‌ را.

«و لا‌ یعمر فى الدنیا من‌ کره لقاءک».

و‌ زندگانى نیابد در‌ دنیا ‌آن کس که‌ کراهت دارد لقاى ثواب تو‌ را.

«سبحانک! ما‌ اعظم شانک ‌و‌ اقهر سلطانک!».

تنزیه مى کنم تو‌ را‌ خداوندا تنزیه کردنى! چه بزرگ است شان تو! ‌و‌ چه قاهر است سلطنت ‌و‌ پادشاهى تو‌ که‌ هر‌ چه هست مقهور اوست!

«و اشد قوتک!».

و‌ چه محکم است قدرت تو!

«و انفذ امرک».

و‌ چه نافذ ‌و‌ روان است فرمان تو!

«سبحانک! قضیت على جمیع خلقک الموت -من‌ وحدک ‌و‌ من‌ کفر بک- ‌و‌ کل‌ ذائق الموت».

پاکا خداوندا! حکم کردى بر‌ جمیع مخلوقات خود مرگ را، خواه ‌آن کس که‌ به‌ یگانگى دانست تو‌ را‌ ‌و‌ خواه ‌آن کس که‌ کافر شد به‌ تو، ‌و‌ همه چشنده اند شربت مرگ را.

«و کل‌ صائر الیک».

و‌ همه بازکرده اند به‌ سوى تو.

«فتبارکت ‌و‌ تعالیت لا‌ اله الا انت وحدک لا‌ شریک لک».

پس‌ بزرگى ‌و‌ برترى مر توراست نیست هیچ معبودى سزاى پرستش الا تو‌ در‌ حالتى که‌ یگانه اى ‌و‌ هیچ انبازى نیست مر تو‌ را.

«آمنت بک. ‌و‌ صدقت برسلک ‌و‌ قبلت کتابک. ‌و‌ کفرت بکل معبود غیرک. ‌و‌ برئت ممن عبد سواک».

ایمان آوردم به‌ تو. ‌و‌ تصدیق کردم به‌ پیغمبران تو. ‌و‌ پذیرفتم کتاب تو‌ را- ‌و‌ آنچه در‌ ‌آن مکتوب است از‌ اوامر ‌و‌ نواهى منقاد شدم. ‌و‌ کافر شدم به‌ هر‌ معبودى غیر تو. ‌و‌ بیزار شدم از‌ ‌آن کس که‌ عبادت ‌و‌ پرستش نمود غیر تو‌ را.

شرح صحیفه (مدرسی)

دعائه ‌فى‌ الالحاح:

بوده است ‌از‌ دعاى ‌آن‌ امام عالى مقام علیه الصلوه ‌و‌ السلام ‌در‌ الحاح ‌و‌ الصاق ‌بر‌ خداى عزوجل ‌و‌ این الحاح ‌به‌ خداوند عزوجل مطلوب است ‌و‌ ‌در‌ غیر ‌او‌ مذموم است ‌و‌ ‌او‌ ‌جل‌ ‌و‌ علا ‌و‌ تعالى منزجر ‌و‌ ‌به‌ خشم ‌و‌ غضب نیاید ‌از‌ اصرار ‌در‌ خواندن ‌او‌ ‌و‌ الصاق ‌و‌ چسبیدن ‌او‌ چگونه منزجر شود ‌و‌ حال آنکه این الحاح ‌در‌ دعا اصرار ‌در‌ عبادت است ‌و‌ اصرار ‌در‌ عبادت نخواهد بود قبیح .

اى خداى ‌آن‌ چنانى ‌که‌ پوشیده نمى شود ‌بر‌ ‌او‌ چیزى ‌در‌ زمین ‌و‌ ‌نه‌ ‌در‌ آسمان چگونه پوشیده ‌مى‌ شود ‌بر‌ ‌تو‌ ‌اى‌ خداى ‌من‌ ‌آن‌ چیزى ‌را‌ ‌که‌ ‌تو‌ ساخته ا‌ى‌ ‌او‌ را،

احصاء: ‌در‌ لغت ‌به‌ معنى دانستن است.

عزب: دورى نمودن ‌و‌ کناره کردن

تعبیر نمودن ‌در‌ فقرات اولیه ‌به‌ واو عاطفه ‌و‌ ‌در‌ فقرات اخیره ‌به‌ ‌أو‌ عاطفه ‌و‌ عدول نمودن ‌از‌ واو ‌به‌ ‌او‌ شاید نکته ‌آن‌ باشد ‌که‌ ‌در‌ اول نفى صفات مذکوره ‌از‌ خدا نماید ‌و‌ ‌در‌ آخر ‌از‌ عبد ‌و‌ ‌از‌ جهت مغایرت ‌ما‌ بین ‌دو‌ صفات مغایره ‌در‌ حرف عطف نمود ‌و‌ اشاره نموده است ‌بر‌ محالیت این صفات ‌در‌ بنده.

یعنى: چگونه پنهان ‌مى‌ شود ‌از‌ ‌تو‌ چیزى ‌که‌ تدبیر نمودى ‌تو‌ ‌او‌ ‌را‌ چگونه قدرت دارد پنهان بشود ‌از‌ ‌تو‌ کسى ‌که‌ زندگانى نیست ‌او‌ ‌را‌ مگر ‌به‌ روزى دادن ‌تو‌ چگونه رهائى ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌تو‌ کسى ‌که‌ راه نیست ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ غیر مملکت تو.

یعنى: پاکى ‌و‌ منزهى ‌تو‌ ‌را‌ است، ترسنده ترین خلق ‌تو‌ ‌بر‌ ‌تو‌ داناترین ایشان است ‌به‌ تو، فروتن ترین ایشان ‌به‌ ‌تو‌ عامل ترین ایشان است ‌به‌ بندگى تو، خوارترین ایشان نزد ‌تو‌ کسى است ‌که‌ ‌تو‌ روزى ‌مى‌ دهى ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ ‌او‌ بندگى ‌مى‌ کند غیر ‌تو‌ را.

بدان ‌هر‌ ‌که‌ دانش ‌او‌ بیشتر است ترس ‌او‌ افزون ‌تر‌ است ‌از‌ اینجا است ‌که‌ حضرت پیغمبر صلى الله علیه ‌و‌ آله فرموده است که: ترس ‌من‌ ‌به‌ خدا ‌از‌ شما زیادتر است، ‌و‌ خداى عزوجل نیز ‌مى‌ فرماید: خداى ‌را‌ ‌مى‌ ترسد علماء.

مرویست ‌که‌ حضرت رسول صلى الله علیه ‌و‌ آله بعد ‌از‌ اینکه ‌به‌ آسمان چهارم رسید شروع نمود ‌به‌ گریه کردن وحى رسید: ‌اى‌ احمد ‌بر‌ ‌ما‌ مهمان هستى ‌به‌ ‌چه‌ سبب گریه ‌مى‌ نمائى؟ عرض نمود: بزرگى ‌و‌ جبروت ‌تو‌ ‌بر‌ ‌من‌ معلوم ‌شد‌ ‌و‌ عین الیقین ‌شد‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌تو‌ ‌مى‌ ترسم ‌که‌ مرا عقاب کنى وحى رسید که: ‌تو‌ ‌را‌ ایمن نموده ام.

بعضى ‌از‌ علماء ‌از‌ براى حقیر نقل نمودند ‌که‌ ‌در‌ تتمه ‌ى‌ خبر است بعد ‌از‌ وحى پیغمبر صلى الله علیه ‌و‌ آله نیز گریه نمود وحى رسید: الان ‌به‌ ‌چه‌ سبب گریه ‌مى‌ نمائى؟ عرض نمود: اگر مرا عقاب نمائى ‌که‌ هست منع نماید ‌تو‌ را؟

بدان ‌که‌ عقل فطرى حاکم است اگر کسى ولى النعمه ‌ى‌ کسى باشد ‌و‌ ‌او‌ کفران نعمت ‌او‌ نماید ‌او‌ مستحق عقاب ‌و‌ لوم ‌و‌ توبیخ است.

منزهى ‌تو‌ ‌کم‌ نمى کند پادشاهى ‌تو‌ ‌را‌ کسى ‌که‌ شرک آورده است ‌به‌ ‌تو‌ ‌و‌ تکذیب نموده است پیغمبران ‌تو‌ را.

قدرت ندارد کسى ‌که‌ ‌بد‌ دارد حکم ‌تو‌ ‌را‌ ‌از‌ اینکه ‌رد‌ کند امر ‌تو‌ ‌را‌ فوت نمى شود ‌از‌ ‌تو‌ کسى ‌که‌ عبادت کند غیر ‌تو‌ را، زندگانى نمى کند کسى ‌که‌ خوش ندارد ملاقات ‌تو‌ را، غرض ‌از‌ این فقرات ‌که‌ خلاق عالم ‌را‌ قضا ‌و‌ قدر هست ‌که‌ تفصیل ‌او‌ ‌در‌ بعضى ‌از‌ ادعیه ذکر ‌شد‌ بنده ‌را‌ ‌در‌ هیچ جهات قدرت ‌و‌ توانائى نیست ‌که‌ بتواند منع ‌و‌ معارضه نماید ‌و‌ ‌لا‌ یعمر ‌تا‌ آخر کلام ‌آن‌ است کسى ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ خوش نیست ‌که‌ خدمت خداى برسد ‌و‌ ‌به‌ ‌او‌ بندگى ‌و‌ اطاعت نماید بایست هرگز نمیرد ‌و‌ درد نیازنده بماند ‌و‌ حال آنکه ‌او‌ ‌را‌ قدرت ‌بر‌ زندگانى نیست.

پاکى ‌تو‌ ‌چه‌ قدر بزرگ است مرتبه ‌ى‌ تو، ‌و‌ ‌چه‌ قدر قاهر است پادشاهى ‌تو‌ ‌چه‌ قدر سخت است قوت تو، چقدر جارى است امر تو.

امر خداى عزوجل عبارت است ‌از‌ ایجاد ‌و‌ اختراع ‌او‌ جریان امر ‌او‌ عبارت است ‌از‌ سرعت ‌او‌ ‌که‌ ‌به‌ اراده ‌به‌ ‌هر‌ چیز ‌آن‌ امر واقع شود.

پاکى ‌تو‌ حکم فرمودى ‌تو‌ ‌بر‌ تمام آفریده شده گان ‌تو‌ ‌به‌ مردن، آنکه بیگانگى دانست ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ آنکه کافر ‌شد‌ ‌به‌ ‌تو‌ همه چشنده ‌ى‌ مردن ‌را‌ همه ‌مى‌ گردند ‌به‌ سوى ‌تو‌ ‌پس‌ دائمى ‌تو‌ ‌و‌ بزرگى تو، نیست خدائى ‌جز‌ ‌تو‌ تنهائى، نیست شریکى مر ‌تو‌ ایمان آوردم ‌به‌ ‌تو‌ ‌و‌ تصدیق کردم پیغمبران ‌تو‌ ‌را‌ علیهم السلام، کافر شدم ‌به‌ ‌هر‌ معبودى غیر ‌از‌ تو، بیزارم ‌از‌ ‌هر‌ ‌که‌ بندگى نموده است سواى ‌تو‌ را، موت ‌و‌ حیوه ‌از‌ ‌او‌ برود ‌و‌ ملائکه خدا ‌مى‌ میرند بعد ‌از‌ مردن تمام مردمان.

عرض ‌شد‌ خدمت حضرت امام ‌به‌ ‌حق‌ ناطق جعفر ‌بن‌ محمد الصادق (ع) که: بیان نمائید ‌از‌ جهت ‌ما‌ مردن ‌را‌ فرمود: مردن ‌از‌ جهت مومن خوبتر است ‌از‌ بوى خوشى ‌که‌ استشمام نماید ‌و‌ الم ‌و‌ تعب ‌از‌ ‌او‌ زائل شود، ‌و‌ ‌از‌ براى کافر مثل گزیدن افعى ‌و‌ زدن عقرب است.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

دعاى اصرار ‌بر‌ رحمت:

در این دعا امام ‌با‌ اصرار ‌در‌ توصیف خداوند، درخواستهاى خویش ‌را‌ چنین آغاز ‌مى‌ کند:

(اى خداوندى ‌که‌ هیچ چیز، ‌نه‌ ‌در‌ زمین ‌و‌ ‌نه‌ ‌در‌ آسمان ‌بر‌ ‌او‌ مخفى نیست) (یا الله الذى ‌لا‌ یخفى علیه شى ء ‌فى‌ الارض ‌و‌ ‌لا‌ ‌فى‌ السماء).

(اى خداى من! چگونه ممکن است چیزى ‌بر‌ ‌تو‌ مخفى ماند ‌در‌ حالیکه ‌تو‌ ‌آن‌ ‌را‌ آفریده اى؟) (و کیف یخفى علیک ‌یا‌ الهى ‌ما‌ انت خلقته؟).

(و چگونه ممکن است ‌از‌ احصاء ‌و‌ شمارش ‌تو‌ بیرون باشد آنچه ‌را‌ ‌که‌ ‌تو‌ ساخته اى؟) (و کیف ‌لا‌ تحصى ‌ما‌ انت صنعته؟).

(یا چگونه ممکن است ‌از‌ دید ‌تو‌ پنهان بماند آنچه ‌را‌ ‌که‌ ‌تو‌ تدبیر امورش ‌را‌ ‌مى‌ کنى؟) (او کیف یغیب عنک ‌ما‌ انت تدبره؟).

(یا چگونه ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌تو‌ فرار کند کسى ‌که‌ ‌جز‌ ‌با‌ روزى ‌تو‌ حیات برایش باقى نمى ماند؟) (او کیف یستطیع ‌ان‌ یهرب منک ‌من‌ ‌لا‌ حیاه له الا برزقک؟)

(و ‌یا‌ چگونه ممکن است ‌از‌ دست ‌تو‌ نجات یابد کسى ‌که‌ ‌در‌ غیر مملکت ‌تو‌ راهى برایش وجود ندارد؟) (او کیف ینجو منک ‌من‌ ‌لا‌ مذهب له ‌فى‌ غیر ملکک؟).

و ‌از‌ اینجا شروع ‌به‌ تنزیه خداوند نموده ‌و‌ ‌از‌ زاویه هاى مختلف خداوند ‌را‌ تنزیه کرده عرضه ‌مى‌ دارد: (منزهى ‌تو‌ (از ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقص) ترسنده ترین مخلوقت ‌از‌ ‌تو‌ داناترین آنها نسبت ‌به‌ ‌تو‌ است) (سبحانک اخشى خلقک لک اعلمهم بک).

(خاضع ترین آنها ‌در‌ پیشگاه ‌تو‌ عاملترینشان ‌در‌ راه طاعت ‌تو‌ است) (و اخضعهم لک اعملهم بطاعتک).

(خوارترینشان ‌در‌ پیشگاه ‌تو‌ ‌آن‌ است ‌که‌ ‌تو‌ روزیش ‌مى‌ دهى ‌و‌ ‌او‌ دیگرى ‌را‌ عبادت ‌مى‌ کند) (و اهونهم علیک ‌من‌ انت ترزقه ‌و‌ ‌هو‌ یعبد غیرک).

(منزهى تو! (از ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقص) آنکس ‌که‌ براى ‌تو‌ شریک قائل شود ‌و‌ رسولانت ‌را‌ تکذیب کند ‌از‌ سلطنت ‌و‌ حکومتت نمى کاهد) (سبحانک ‌لا‌ ینقص سلطانک ‌من‌ اشرک بک، ‌و‌ کذب رسلک).

(آن ‌کس‌ ‌که‌ قضاء ‌و‌ حکم ‌تو‌ ‌را‌ مکروه دارد توان آنکه فرمانت ‌را‌ ‌رد‌ کند، ندارد) (و لیس یستطیع ‌من‌ کره قضاءک ‌ان‌ یرد امرک).

(و ‌هر‌ ‌کس‌ قدرتت ‌را‌ انکار کند نمى تواند ‌در‌ برابر نیروى ‌تو‌ مقاومت نماید) (و ‌لا‌ یمتنع منک ‌من‌ کذب بقدرتک).

(هر ‌کس‌ غیر ‌تو‌ ‌را‌ عبادت کند ‌از‌ دست ‌تو‌ رهائى نمى یابد) (و ‌لا‌ یفوتک ‌من‌ عبد غیرک).

(و ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ لقاى ‌تو‌ ‌را‌ دوست ندارد ‌در‌ دنیا جاودانه نخواهد ماند) (و ‌لا‌ یعمر ‌فى‌ الدنیا ‌من‌ کره لقاءک).

(منزهى تو! ‌چه‌ شانت عظیم! ‌چه‌ سلطنتت قاهر! ‌و‌ ‌چه‌ قوت ‌و‌ نیرویت شدید! ‌و‌ ‌چه‌ فرمانت نافذ است!) (سبحانک ‌ما‌ اعظم شانک، ‌و‌ اقهر سلطانک، ‌و‌ اشد قوتک ‌و‌ انفذ امرک).

(منزهى تو! فرمان مرگ ‌را‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ مخلوقت صادر فرموده اى: ‌چه‌ ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ توحید بستاید، ‌چه‌ ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌تو‌ کافر شود) (سبحانک قضیت على جمیع خلقک الموت، ‌من‌ وحدک ‌و‌ ‌من‌ کفر بک).

(همه ‌ى‌ آنها چشنده ‌ى‌ طعم مرگ ‌و‌ همه آینده ‌به‌ سوى تواند) (و کل ذائق الموت، ‌و‌ کل صائر الیک).

‌و‌ نتیجه ‌را‌ اعلام کرده ‌مى‌ گوید: (بنابراین ‌تو‌ پربرکت، ‌از‌ همگان برتر ‌و‌ بالاترى، معبودى ‌جز‌ ‌تو‌ نیست، تنهائى ‌و‌ هیچ شریکى ندارى) (فتبارکت ‌و‌ تعالیت ‌لا‌ اله الا انت وحدک ‌لا‌ شریک لک).

(به ‌تو‌ ایمان آورده ام، پیامبرانت ‌را‌ تصدیق نمودم ‌و‌ کتابت ‌را‌ پذیرفتم) (آمنت بک ‌و‌ صدقت رسلک، ‌و‌ قبلت کتابک).

(به ‌هر‌ معبودى غیر ‌از‌ ‌تو‌ کافر شدم ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌که‌ غیر ‌تو‌ ‌را‌ عبادت کند بیزارى جستم) (و کفرت بکل معبود غیرک، ‌و‌ برئت ممن عبد سواک).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۷، ص:۳۸۱-۳۶۵

و کان من دعائه علیه السّلام فی الالحاح على اللّه تعالى‏؛

«یا اللّه الّذی لا یخفى علیه شی‏ء فی الأرض و لا فی السّماء و کیف یخفى علیک یا إلهی ما أنت خلقته و کیف لا تحصى ما أنت صنعته او کیف یغیب عنک ما أنت تدبّره او کیف یستطیع ان یهرب منک من لا حیاة له الّا برزقک او کیف ینجو منک من لا مذهب له فی غیر ملکک‏».

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذى لا یبرمه الحاح الطالبین و لا یضجره الحاف الراغبین، والصلاه والسلام على اشرف الاولین و الاخرین، سیدنا محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین. و بعد: فهذه الروضه الثانیه و الخمسون من ریاض السالکین تتضمن شرح الدعاء الثانى والخمسین من صحیفه سیدالعابدین صلوات الله علیه و سلامه ابدالابدین. املاء راجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى شرح الله صدره بانوار عرفانه و افاض علیه سجال نواله و احسانه.

الالحاح: مصدر الح فى السئوال الحاحا، اى الحف و ابرم و واظب على السئوال من الح السحاب اذا دام مطره.

و قیل: من لححت عینه لححا من باب -تعب- اذا التصقت جفونها کان السائل یلتصق بالمسوول او بالحاحه.

و قیل: من قولهم: مکان لاح، اى ضیق لان السائل یضیق بابرامه على من یساله.

و قیل: من الحت الناقه اذا برکت و لزمت مکانها لان السائل یلزم السئوال و لایبرح عنه، و الالحاح فى سئوال الله تعالى مندوب الیه، و فى سئوال الناس مکروه، و قد وردت باستحبابه عده روایات عن اهل البیت علیهم السلام فعن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان الله کره الحاح الناس بعضهم على بعض فى المساله و احب ذلک لنفسه، ان الله عز و جل یحب ان یسال و یطلب ما عنده.

و عنه علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله رحم الله عبدا طلب من الله عز و جل حاجه فالح فى الدعاء استجیب له او لم یستجب و تلاهذه الایه: «و ادعوا ربى عسى ان لا اکون بدعاء ربى شقیا».

و عن ابى جعفر علیه السلام قال: «و الله لا یلح عبد مومن على الله عز و جل فى حاجته الا قضاها له».

و عنه علیه السلام: قال: «لا و الله لا و الله لا یلح عبد على الله عز و جل الا استجاب له».

قال بعض اصحابنا: قد یفسر الالحاح بالعزم و حسن الظن بالله سبحانه فى الاجابه و قد یراد به التشدد و التلبث و الملازمه للدعاء و عدم التوانى و التراخى فیه.

قلت و المعنیان متلازمان کما لایخفى، و انما احب الله تعالى الملحین من عباده لدوام ملازمتهم لبابه و انزال فقرهم وفاقتهم بعز جنابه و نشر آمالهم و مهماتهم لدیه و عکوفهم فى سئوال حوائجهم علیه، سواء کانوا فى محنه و بلاء او فى نعمه و رجاء، لا تقطعهم المحن عن الرجوع الیه، و لا تشغلهم النعم عن العکوف علیه. و فیه اعتراف بسعه جوده و کرمه و ایقان بشمول احسانه و نعمه، و لذلک ورد فى الثناء علیه سبحانه: «یا من لایبرمه الحاح الملحین».

و فى خطبه الاشباح لامیرالمومنین صلوات الله علیه: «انه الجواد الذى لایقبضه سئوال السائلین، و لا یبخله الحاح الملحین» و ذلک لعدم تاثر جوده عز و جل بهبه ما یسال و ان عظم و جل، و الله اعلم.

الله: علم للذات المقدس الواجب الوجود الموصوف بجمیع الکمالات، و اصله الاله فحذفت همزته على غیر قیاس کما ینبىء عنه وجوب الادغام و تعویض الالف و اللام عنها حیث لزماه و جردوا عن معنى التعریف، و لذلک قیل: یا الله بالقطع فى النداء فان المحذوف القیاسى فى حکم الثابت فلا یحتاج الى التدارک بما ذکر من الادغام و التعویض.

و قیل: على قیاس تخفیف الهمزه فیکون الادغام و التعویض من خواص الاسم الشریف لیمتاز بذلک عما عداه امتیاز مسماه عما سواه، و لا یحذف معه حرف النداء على الاصح و ما سمع من الحذف فى الشعر شاذ لایقاس علیه، و الجمله اقتباس من قوله تعالى فى سوره آل عمران «ان الله لایخفى علیه شىء فى الارض و لا فى السماء» اى لایخفى علیه شىء ما کائن فى الارض او فى السماء سواء کان مستقرا فیهما او جزءا منهما. و المراد انه لایخفى علیه شىء فى دائره الامکان و الوجود و التعبیر بالارض و السماء لان اکثر الناس لایعرف سواهما ممکنا لیس فى احدهما، او متعلقا بهما و لانهما قطرا العالم المحیطان به، و تقدیم الارض على السماء للاعتناء بشان اهلها.

قوله علیه السلام: «و کیف یخفى» جمله مستانفه.

و الواو للابتداء. و کیف: منصوب بیخفى و هو استفهام انکارى بمعنى انکار الوقوع لابمعنى انکار الواقع و قد بولغ فیه حیث وجه الانکار الى کیفیه الخفاء دون نفس الخفاء ایذانا بانه مما لا سبیل له الى التحقق و الوقوع اصلا لان ما یدخل تحت الوجود لابد ان یکون على حال من الاحوال، فاذا لم یکن لشىء حال اصلا لم یکن له حظ من الوجود اصلا على الطریق البرهانى.

و کلمه «ما» شامله للعقلاء تغلیبا. و تقدیم انت للقصر و کان حقه التاخیر لانه فاعل فى الاصل، لکن قدم لغرض التخصیص و القصر، فوجب ان یخلفه الفاعل فى محله الاصلى فاتى بالتاء فى خلقته خلفا عنه، اى ما انت خلقته لاغیرک وقس على ذلک.

قوله علیه السلام: «ما انت صنعته و ما انت تدبره» و هو نظیر مثالهم فى قصر الصفه على الموصوف، و انا کفیت مهمک.

و احصاء الشىء: تحصیله بالعدد. و اذا اسند الى الله تعالى فالمراد به علمه و احاطته بالاشیاء. قال تعالى: «و احصى کل شىء عددا».

قال بعض العلماء: اى احصى کل شىء بالقلم الالهى فى الالواح المحفوظه و الیه الاشاره بقوله تعالى: «و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى کتاب مبین».

و صنعت الشىء صنعا من باب -منع- و الاسم الصنع بالضم اى فعلته فعلا محکما. قال الراغب: الصنع: اجاده الفعل فکل صنع فعل و لیس کل فعل صنعا. قال تعالى: «صنع الله الذى اتقن کل شىء».

و دبرت الامر تدبیرا: فعلته عن فکر و رویه کانک نظرت و فکرت فى دبره اى عاقبته و آخرته. و تدبیره تعالى یعود الى تصریفه لجمیع الذوات و الصفات دائما تصریفا کلیا و جزئیا على مقتضى حکمته و عنایته سبحانه و تعالى، و هذه الفقر الثلاث مضمونها الاستدلال على عدم خفاء شىء علیه تعالى و احاطه علمه بکل شىء کما قال عز و جل: «الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر»، و ذلک ان خلق الشىء و صنعته و تدبیره یتوقف على معرفه تفاصیل کمیاته و کیفیاته و سائر احواله لئلا یقع الترجیح من غیر مرجح، فمحال ان یخفى على خالقه و صانعه و مدبره.

قوله علیه السلام: «او کیف یستطیع ان یهرب منک من لا حیاه له الا برزقک»: اى کیف یتمکن و یطیق الفرار منک ان طلبته من حیاته موقوفه على رزقک و هو استدلال على غلبته تعالى على کل شىء و ذلک من وجهین:

احدهما: ان وجود کل حى متوقف على رزقه تعالى کما قال تعالى: «امن هذا الذى یرزقکم ان امسک رزقه» فمحال ان یستطیع الهرب منه و این یهرب منه و لا رازق له سواه.

و الثانى: انه لو هرب منه لامسک عنه رزقه فهوى لوقته فى المطموره العدم، و مهوى الفناء فکیف یمکنه الفرار.

قوله علیه السلام: «او کیف ینجو منک من لا مذهب له فى غیر ملکک» نجا من الهلاک و نحوه ینجو نجاه: خلص و الاسم النجاه بالفتح و المد و قد یقصر اى کیف یخلص منک من اردت به امرا من لا مسلک له و لا طریق ینجو منه فى غیر مملکتک، و هو استدلال على استیلائه تعالى على کل شىء و ذلک انه انما یتصور الخلاص منه اذا امکن له طریق یخلص منه لیس هو فى حوزته تعالى و لا فى تصرفه لیتاتى له الخلاص من جهته، فاذا لم یکن هناک مذهب و لا مسلک الا و هو فى ملکه تعالى استحالت النجاه منه قطعا.

سبحانک: اى تنزیها لک عما لایلیق بشانک من الامور التى من جملتها ان یخفى علیک شىء او یهرب منک او ینجو منک، و هو اعتراض موکد لما قبله و تمهید لما بعده و هو قوله: «اخشى خلقک لک اعلمهم بک» الى آخره، فان فى تمجیده بهذه الاوصاف کمال تنزیهه عن صفات المخلوقین.

و الخشیه: خوف یشوبه تعظیم، و اکثر ما یکون ذلک عن علم بما یخشى منه، و لذلک خص العلماء بها فى قوله تعالى: «انما یخشى الله من عباده العلماء» اى لایخشى الله تعالى بالغیب الا العالمون به عز و جل و بما یلیق به من صفاته الجلیله و افعاله الجمیله.

و عن ابن عباس: انه قال یرید: انما یخافنى من خلقى من علم جبروتى و عزتى و سلطانى.

و اذا کان مدار الخشیه معرفه المخشى کانت الخشیه له تعالى على حسب العلم بنعوت کماله و صفات جلاله فمن کان اعلم به تعالى کان اخشى له عز و جل و اذ ذلک قال علیه السلام: «اخشى خلقک لک اعلمهم بک».

و فى الحدیث: اعلمکم بالله اشدکم خشیه له.

و فى روایه: اعلمکم بالله اخوفکم لله.

و قال صلى الله علیه و آله: «انا اخشاکم لله و اتقاکم لله، اذ کان علیه السلام اعلم الخلق به سبحانه.

قال العلامه الطبرسى: و متى قیل قد نرى من العلماء من لایخاف الله و یرتکب المعاصى فالجواب: انه لابد من ان یخافه مع العلم به، و ان کان ربما یوثر المعصیه عند غلبه الشهوه لعاجل اللذه.

و عن الصادق علیه السلام: یعنى بالعلماء من صدق قوله فعله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم.

قوله علیه السلام: «و اخضعهم لک اعملهم بطاعتک» اى و اشدهم خضوعا و خشوعا و تذللا لک اکثرهم عملا بطاعتک و ذلک من وجوه:

احدهما: انه کلما کثر عمله بطاعته تعالى ازداد منه قربه و زلفى فازدادت معرفته به تعالى، و کلما ازدادت معرفته به ازدادت عظمته سبحانه فى نفسه اذ کان یقدر فى سلوکه عظمه الله بقدر عرفانه، فکلما عبر منزلا من منازل المعرفه علم عظمه خالقه فکمل عقد یقینه بذلک و علم نقصان ذاته فکمل خضوعه و صدق خشوعه، و هذا فى الحقیقیه یرجع الى معنى الفقره الاولى.

الثانى: ان کثره العمل بطاعه تعالى تستدعى تحلیته بحسن النیه و خلوص الطویه و ذلک یستدعى شده الخضوع و التذلل له تعالى لیکون عمله ابعد عن الریاء و ادخل فى الاخلاص.

الثالث: ان المداومه على طاعته و الجد فى طلب مرضاته عز و جل انما یکون عن مزید رغبه و رهبه و کلما ازدادت الرغبه و الرهبه اشتد الخضوع و الخشوع للمرغوب الیه و المرهوب منه، و هى مقدمه جلیه و لذلک قال تعالى فى وصف انبیائه: «انهم کانوا یسارعون فى الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین».

قوله علیه السلام: «و اهونهم علیک من انت ترزقه و هو یعبد غیرک»: اى اکثرهم هوانا علیک من انت ترزقه لاغیرک، و الحال انه یعبد سواک، و ذلک ان ما خلق له الانسان انما هو طاعته تعالى و عبادته کما قال سبحانه: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» فاذا عبد غیره و هو یاکل خیره کان اهون علیه تعالى حتى من البهائم فانها صارفه لقواها فیما خلقت له و لذلک قال تعالى: «قل ما یعبا بکم ربى لولا دعاوکم» اى: اى اعتداد یعتدبکم و اى وزن و قدر لکم عنده لولا عبادتکم له و طاعتکم ایاه و ایمانکم به.

قال العلامه الطبرسى: و فى هذا دلاله على ان من لایعبد الله و لا یطیعه فلا وزن له عند الله.

یوحدک و تکذیب من لم یصدق رسلک و هو تنزیه له تعالى عن احوال ملوک الدنیا اذ کان کمال سلطان احدهم بزیاده جنوده و کثره مطیعیه و قله المخالف و المعاصى له و نقصان ملکه بعکس ذلک و هو سبب تسلط اعدائه علیه و طمعهم فیه، و اما سلطانه تعالى فلما کان لذاته غالبا و کمال قدرته مستولیا و هو مالک الملک یوتى الملک من یشاء و ینزع الملک ممن یشاء، لم یتصور خروج العاصى بعصیانه عن کمال سلطانه حتى یوثر فى نقصانه و کذلک لم یکن لطاعه الطائع تاثیر فى زیاده ملکه، و المراد بالامر هنا القدر النازل على وفق القضاء الالهى و هو تفصیل القضاء على ما مر بیانه و معنى رده دفعه.

و منعه و امتنع منه امتناعا: قوى على منع نفسه منه و اعتز و تابى عما یراد منه. و کذب به تکذیبا: اعتقد کونه کذبا، فالباء صله للتکذیب و مجرورها واقع موقع المفعول. و الفرق بین کذبه و کذب به کالفرق بین صدقه و صدق به، فى ان المعدى بنفسه منهما یستعمل فى الاعیان، و المعدى بالباء یستعمل فى المعانى غالبا. قال تعالى: «کل کذب الرسل فحق وعید» و قال: «بل کذبوا بالحق لما جاءهم».

و قدرته تعالى: عباره عن نفى العجز عنه.

وفاته الشیء فوتا من باب -قال-: بعد عنه بحیث تعذر علیه ادراکه.

و التعمیر: اطاله العمر، و هو مده حیاه الانسان فى الدنیا. و لقاوه تعالى قیل: عباره عن المصیر الیه، و قیل: المراد به لقاء جزائه و قیل: هو عباره عن الموت، و مدار مضمون هذه الفقرات الاربع على بیان کمال قدرته تعالى و استیلاء سلطانه و نفاذ امره و حکمه، اذ کان ما قضاه و قدره لابد من وقوعه سواء کان مکروها للعبد او محبوبا له، و ما اراد ایقاعه بعبده اوقعه به قهرا علیه بحیث لایمکنه دفعه عنه و لا امتناعه منه. و مصیر کل الیه فلا یفوته من عبد غیره، و کل من علیها فان فلا یبقى فى الدنیا من کره المصیر الیه تعالى، و انما خصص علیه السلام الکاره لقضائه بالعجز عن رد امره و المکذب بقدرته بعدم الامتناع منه و العابد غیره بعدم فوته ایاه و الکاره للقائه بعدم تعمیره فى الدنیا مع استواء کل الخلق فى کل ذلک، اذ کان من شان هولاء ان لو قدروا على شىء من ذلک لفعلوه و الله اعلم.

هذا تنزیه و تقدیس لله تعالى عن احکام الاوهام على صفاته بشبهیه مدرکاتها، و تعجب فى معرض التمجید من عظم شانه و قهر سلطانه و شده قوته و نفاذ امره عز و جل.

و قوله علیه السلام: «سبحانک قضیت على جمیع خلقک الموت»، تنزیه آخر لساحه کبریائه عن ادراک العقول و الاوهام کنه قدرته، التى من آثارها قضاوه على جمیع خلقه الموت من غیر فرق بین الموحد له و الکافر به حسبما اقتضته مشیئته المبنیه على الحکمه البالغه.

و معنى «قضیت على جمیع خلقک الموت»: حکمت به و عداه بنفسه لتضمینه معنى اوجبت کما قال تعالى: «فلما قضینا علیه الموت».

و الواو من قوله: «و کل ذائق الموت» ابتدائیه. و الجمله تذییلیه مقرره لمضمون ما قبلها کالتى بعدها، و تنوین کل فى الفقرتین عوض من المضاف الیه، اى و کلهم ذائق الموت و کلهم صائر الیک و فیه تلمیح الى قوله تعالى فى سوره العنکبوت: «کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون» و معنى ذوق الموت: وجدان مرارته و کربه.

قالوا: و فى هذا التعمیم دلیل على ان المقتول میت و ان القتل لاینفک عن الموت، و فیه دلیل ایضا على ان النفس باقیه بعد فراق البدن لان الذائق لابد ان یکون باقیا حال حصول الذوق.

و معنى مصیر الکل الیه تعالى: رجوعهم بالبعث و الحشر الیه تعالى للثواب، او العقاب، من صار الامر الیه بمعنى: رجع و منه قوله تعالى: «و الیه المصیر» اى المرجع و سمى البعث و الحشر مصیرا و رجوعا الیه تعالى لانه رجوع الى حیث لایکون احد یتولى الحکم فیه غیر الله سبحانه کما یقال: صار امر القوم الى الامیر، اى صار النظر فى امرهم الیه خاصه.

قوله علیه السلام: «فتبارکت و تعالیت» «الفاء»: لترتیب ما بعدها على ما قبلها، فان تفرده تعالى بحکمه على عباده جمیعا بالموت و صیروره الکل الیه بموجب حکمته البالغه موجب لتعالیه عن ان یکون له شریک او مماثل فى ذاته و صفاته.

و معنى تبارکت: کثر خیرک و برکتک فان البرکه هى کثره الخیر و زیادته، او هو وصف له بالدوام و البقاء، فان البرکه تطلق على دوام الخیر ایضا، او بالتعالى لان البرکه یرجع معناها الى الامتداد، و کل مازاد على الشىء فقد علاه، و به فسر اکثر المفسرین قوله تعالى: «فتبارک الله احسن الخالقین».

و معنى تعالیت: ارتفعت بذاتک عن ان یکون لک شریک، و تنزهت عن مماثله المخلوقین فى ذاتک و صفاتک و افعالک و احوالک.

و قوله: «لا اله الا انت»: اعتراض مقرر لتعالیه تعالى عن ان یکون له شریک، و یجوز ان یکون حالا من تاء الخطاب، اى فتبارکت و تعالیت منفردا فى الالوهیه.

و وحدک: منصوب على الحالیه.

قال سیبویه: هو معرفه موضوع النکره اى منفردا.

و قیل: نصبه على الظرفیه، اى لا مع غیرک. و قیل: على المصدریه، و على کل تقدیر فالغرض تاکید الوحدانیه.

و قوله: «لا شریک لک»: جمله مستانفه مقرره لما قبلها او حال موکده ایضا.

قوله علیه السلام: «آمنت بک» «الباء»: صله للایمان اما بتضمینه معنى الاعتراف او بجعله مجازا عن الوثوق، و مجرورها واقع موقع المفعول به. و الجمله مستانفه مقرره لمضمون ما قبلها من توحیده تعالى، و الاقرار بوحدانیه فى الالوهیه، و تعالیه عن الشریک، و تنزهه عن مماثله المخلوقین.

و معنى تصدیق الرسل: اعتقاد صدق کل واحد منهم فى دعواه الرساله و ان ما جاء به حق و ان نسخ شرع من سوى خاتمهم فان نبوته لم تنسخ و ایراد الرسل بصیغه الجمع تلمیح الى قوله تعالى: «لانفرق بین احد من رسله»، و الغرض منه التزییف لمعتقد اهل الکتاب من حیث اجمعوا على الکفر بنبوه محمد صلى الله علیه و آله و استقلت الیهود منهم بالکفر بعیسى علیه السلام.

و قبول الکتاب: عباره عن الایمان به من حیث مجیئه من عنده تعالى لارشاد الخلق الى ما شرع لهم من الدین بالاوامر و النواهى، و المراد بالکتاب: اما القرآن، فالایمان به یتضمن الایمان بمجموع الکتب المنزله من الله تعالى، و اما جنس الکتب السماویه فان اسم الجنس المضاف و المعرف قد یفید العموم کقوله تعالى: «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها»، و قوله تعالى: «فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب».

و قد قرا حمزه و الکسائى و خلف قوله تعالى: «کل آمن بالله ملائکته و کتابه» على الوحده.

قال العلماء: قراءه الجمع اولى لمشاکله ما قبله و ما بعده.

و قیل: قراءه الافراد اولى لان استغراق المفرد اشمل من استغراق الجمع، لان المفرد شائع فى افراد الجنس، و الجمع فى مجموعه.

و من هنا قال ابن عباس: الکتاب اکثر من الکتب.

فان حملنا الکتاب على جنس الکتب، فمعنى قبول الکتب السالفه منها الاعتراف بکونها من عنده تعالى، و ان احکام کل واحد منها حقه ثابته الى ورود کتاب آخر ناسخ له، و ان ما لم ینسخ منها الى الان من الشرائع و الاحکام ثابته من حیث انها من احکام هذا الکتاب المصون عن النسخ الى یوم القیامه.

قوله علیه السلام: «و کفرت بکل معبود غیرک» اى جحدت کل ما عبد دونک و تبرات منه من حیث کونه معبودا لکونه بمعزل عن استحقاق المعبودیه. فالفکر فى الحقیقه انما هو بمعبودیه التى رتب علیها الکفر فلا یرد انه یلزم منه الکفر بالملائکه و بعیسى و مریم و عزیز علیهم السلام.

و برىء منه من باب -علم- براء و براءه بالمد فیهما: انفصل عنه و قطع علقته به، اى برئت ممن اتخذ الها غیرک کعبده الاوثان و الشمس و النجم و غیرهم و الله اعلم.