دعای ۵۰ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
دعا در مقام ترس از خدا؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی الرَّهْبَةِ:
اللَّهُمَّ إِنَّک خَلَقْتَنِی سَوِیاً، وَ رَبَّیتَنِی صَغِیراً، وَ رَزَقْتَنِی مَکفِیّاً؛
اللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کتَابِک، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَک أَنْ قُلْتَ: «یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، فَیا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَیّ کتَابُک.
فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِک الَّذِی شَمِلَ کلَّ شَیءٍ لَأَلْقَیتُ بِیدِی، وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْک، وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَیک خَافِیةٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا أَتَیتَ بِهَا، وَ کفَى بِک جَازِیاً، وَ کفَى بِک حَسِیباً.
اللَّهُمَّ إِنَّک طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ، وَ مُدْرِکی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ، فَهَا أَنَا ذَا بَینَ یدَیک خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ، إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِک أَهْلٌ، وَ هُوَ -یا رَبِّ- مِنْک عَدْلٌ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُک، وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیتَک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعای آن حضرت در خوف از خدا:
بار خدایا تو مرا درستاندام و موزون ساختی و در کودکی پروردی و روزیام را متکفّل شدی.
بارالها من در کتابت که نازل کردهای و در آنچه بندگانت را به آن بشارت دادهای یافتهام که فرموده ای: «ای بندگان من که در حق خود اسراف کردهاید از رحمت خدا ناامید مشوید زیرا خداوند همه گناهان را مورد مغفرت قرار میدهد»، و از من کارهایی صادر شده که تو میدانی و از من به آن داناتری، پس وای از این رسوایی که در پرونده من ثبت است،
و اگر نبود مواقفی که به بخشش فراگیرت در آن امید بستهام به کلی از رحمتت ناامید میشدم، و اگر کسی را قدرت فرار از پروردگارش بود هر آینه من به فرار از تو سزاوارتر بودم، و تویی که نه در زمین از تو چیزی پوشیده است و نه در آسمان مگر آنکه همه را گرد میآوری، و تو بسنده جزا دهندهای هستی، و از هر محاسبی بینیازی.
خداوندا تو جوینده منی اگر فرار کنم، و دریابنده منی اگر بگریزم، پس اینک منم در پیشگاهت خاضع و ذلیل و سرشکسته، اگر عذابم کنی سزاوار آنم، و آن از ناحیه تو - پروردگارا - عین عدالت است، و اگر از من عفو کنی پس از دیرباز عفوت شامل حالم بوده، و لباس عافیت را بر من پوشاندهای.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در خوف از خدای تعالی:
اى خداوند، مرا درست اندام و کامل آفریدى و در خردى بپروردى و به کفایت روزى ام دادى.
اى خداوند، در کتابى که نازل کرده اى و بندگانت را به آن بشارت داده اى، یافته ام که گفته اى: بگو اى بندگان من که بر زبان خویش اسراف کرده اید، از رحمت خداوند مایوس مشوید زیرا خدا همه ى گناهان را مى آمرزد. و تو خود دانى و بهتر از من دانى که چه گناهانى از من سر زده است و از آن همه گناهان که براى من در طومار تو ثبت شده، چه رسوایى عظیمى است مرا.
و اگر به عفو تو که همه کس و همه چیز را در بر مى گیرد امیدم نبود، از دست مى رفتم. اگر کسى را یاراى آن بود که از پروردگارش بگریزد من از هر کس دیگر سزاوارتر مى بودم که از تو بگریزم. بار خدایا، تویى که در آسمان و زمین هیچ رازى بر تو پوشیده نیست و آن را در روز رستاخیز آشکار مى کنى و در آن روز نه به جزا دهنده اى نیازیت هست و نه به حسابگرى.
بار خدایا، اگر بگریزم، مرا طلب کنى و مرا درخواهى یافت. پس اینک در برابر تو خاضع و ذلیل و سرافکنده ایستاده ام. اگر عذابم کنى شایسته ى آنم و این -اى پروردگار من- از سوى تو عدل است. و اگر عفو کنى، از دیر باز مشمول عفو تو بوده ام و تو جامه ى عافیت خود بر پیکر من پوشیدى.
ترجمه ارفع
در هنگام ترس و وحشت:
پروردگارا مرا بدون نقص آفریدى و در کوچکى پرورشم دادى و بدون زحمت روزیم دادى.
الها در آنچه که در کتابت نازل فرموده ای و بدان بندگانت را مژده دادى اینگونه فرمودى: «اى بندگان که بر نفس خویش ظلم کرده اید از رحمت پروردگار ناامید نباشید زیرا که خداوند همه گناهانتان را مى بخشد و در گذشته تمام کارهایى را انجام داده ام که تو خود از من آگاه ترى پس واى بر رسوایى من از آنچه نویسندگانت برایم شمرده و نوشته اند.
بار الها اگر نبود مراکزى که امیدوار به عفو همه جانبه تو بودم خود را از دست مى دادم و اگر کسى قدرت داشت که از پروردگارش فرار کند من براى فرار سزاوارتر بودم. و چیزى در نزد تو از آنچه در زمین و آسمان است مخفى نیست و همه را در روز قیامت حاضر مى فرمایى و کافى است که فقط خود جزا دهى و به حساب افراد برسى.
خدایا در صورتى که فرار کنم تو مرا مى یابى و اگر بگریزم مرا درمى یابى و اینک این منم که در حال خضوع و ذلت و بینى بر خاک مالیده به پیشگاهت حضور یافته ام. اگر مرا عذاب کنى سزاوار عذابم. و این کار از عدل توست و اگر مرا ببخشى معلوم مى شود که از قبل عفوت و عافیتت مرا در بر گرفته است.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است در ترس از خدا:
خدایا، مرا راست و معتدل آفریدى، و در کودکى پروراندى، و به قدر کفایت روزیم دادى.
خدایا، من در کتابى که نازل فرمودى، و بشارتى که به بندگانت داده اى یافته ام که فرموده اى: «اى بندگان من که درباره خود زیاده روى و ستم کرده اید، از رحمت خدا نومید نشوید، که خداوند همه گناهان را مى آمرزد»، و از من گناهانى سر زده که خود مى دانى و بلکه از من به آنها داناترى. پس واى از بى آبرویى از گناهان که پرونده ات برایم برشمرده است.
پس اگر آن موارد امیدوارى من به عفو و بخشش تو که همه چیز را شامل است نبود خود را به دست هلاکت مى سپردم، و اگر کسى مى توانست از پروردگار خود بگریزد من سزاوارترین کس بودم که از تو بگریزم، و تو آنى که هیچ چیز نهانى در زمین و آسمان بر تو نهان نیست جز آن که را حاضر خواهى آورد، و همین بس که تو جزا دهنده و همین بس که تو حسابگرى.
خدایا، تو جویاى منى اگر بگریزم، و دستگیر کننده منى اگر فرار کنم، پس این منم که فروتن و خوار و سرافکنده در پیشگاهت قرار دارم، اگر عذابم کنى شایسته آنم، و آن -اى پروردگار من- از سوى تو عین عدل است، و اگر از من درگذرى همیشه عفو تو شامل حالم بوده، و لباس عافیت بر تنم پوشانده اى.
ترجمه الهی قمشهای
امام سجاد علیه السلام در مقام رهبت خداپرستى با خداى خود به این دعا راز و نیاز مى کرد:
اى خداى من تو مرا آفریدى (و نعمت وجود بخشیدى) و از کودکى به رشد و کمال پرورش دادى و به حد کافى و کامل رزق عطا کردى (نخست به شیر مادر و بعد از آن به انواع نعمتهاى دیگر بپروردى)
اى خدا(ى مهربان) در آن آیات کتابى که نازل فرمودى و به آن بندگانت را بشارت دادى یافته ام اینکه فرمودى اى بندگان من که به نفس خود ستم کرده و به راه اسراف شتافتید (و از هواپرستى و عصیان که موجب حرمان از رحمت الهى است به نفس قدسیه ى خویش ظلم کردید و به لهو و لعب دنیا مشغول شدید و از حظ معرفت و لذت طاعت خدا روح قدسى خود را محروم ساختید باز هم) از رحمت (بى حد و انتهاى خدا) ناامید مباشید که ایزد جمیع گناهان را خواهد بخشید و تو اى خدا آنچه را (از معاصى و افعال زشت) پیش فرستادم تو بر همه کاملا آگاهى و تو از خود من به آن گناهان داناترى پس واى (و صد واى) به رسوائى من از آنچه در نامه ى عملم به شمار آورده اى (آنجا اعمال زشت و افعال بد و اخلاق و اوصاف ناپسندم که همه را نوشته اى چون نامه عملم را بدستم دهند نزد خود و ملائکه و خلق محشر مفتضح و رسوا خواهم شد)
پس اگر مواقف و مقاماتى که آرزو و امیدوارى من به عفو تو است آن عفو و بخششى که شامل حال تمام موجودات است نبود خود را به دست خود (اگر توانستمى) هلاک مى کردم و اگر (به فرض محال) کسى قدرت برگریختن از خداى خود داشت من از هر کس سزاوارتر به گریز (از عذاب قهر) تو بودم و بر تو هیچ امرى در آسمان و زمین مخفى نخواهد ماند (تمام کلى و جزئى امور عالم پیش حضرتت آشکار است و مثقال ذره اى از حیطه علم تو بیرون نیست) همه را نزد خویش حاضر ساخته (و به حساب هر یک کاملا رسیدگى خواهى کرد) و تنها بر جز او بر محاسبه جمیع خلق علم حضورى تو کافى خواهد بود.
اى خداى من اگر من از تو بگریزم تو مرا مى طلبى و اگر فرار کنم مرا درمى یابى پس من همیشه خاضع و فروتن و خوار و ذلیل به خاک رخ نهاده پیش تو حضور دارم اگر مرا قهر و عذاب کنى من سزاوار آنم و تو عدل فرموده اى و اگر ببخشى و عفوم کنى چقدر ازین پیش باز عفو تو شامل حالم شده و لباس عافیت به من پوشانیده اى.
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، در ترس (از خداوند):
خداوندا، تو مرا بى عیب و نقص آفریدى، و در کوچکى پرورش دادى، و به قدر کفایت، به من روزى دادى.
خداوندا، همانا من در کتابت که فروفرستاده اى و بندگانت را به آن مژده داده اى، یافتم که فرمودى: «اى بندگان من که درباره خود اسراف کرده اید، از رحمت خدا ناامید نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد.» و پیش از این از من (گناهانى) سر زده که تو مى دانى و از من به آنها داناترى. پس واى بر رسوایى من، از آنچه نامه تو برایم برشمرده است.
پس اگر جایگاهى که از بخشایشت آرزومندم و هر چیزى را فرامى گیرد نبود، خود را هلاک مى ساختم و اگر کسى مى توانست از پروردگار خود بگریزد، من به گریختن از تو سزاوارتر بودم. و تویى که هیچ چیز پنهانى در زمین و آسمان بر تو پنهان نیست، مگر آن را حاضر نموده اى و همین بس که تو جزادهنده و همین بس که تو حسابگرى.
خداوندا، همانا تو جویاى منى، اگر بگریزم. و دستگیرکننده منى، اگر فرار کنم. پس اینک منم در پیشگاهت فروتن، خوار، زبون. اگر مرا عذاب نمایى، پس به درستى که من سزاوار آنم و آن -اى پروردگار من- از جانب تو عدل است. و اگر از من درگذرى، پس از دیرزمانیست که بخشایشت مرا فراگرفته و عافیت خویش را بر من پوشانده اى.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است در ترس از خدا:
خداوندا! تو مرا تندرست آفریدى و از خردى پروردى و به قدر کفایت روزى دادى.
خدایا! من در کتاب منزل تو این مژده را که به بندگان خود داده اى یافتم فرمودى «یا عبادى الذین- اه» اى بندگان من که بر خویشتن ستم کردید از بخشایش خدا ناامید نباشید که خداوند همه ى گناهان را مى آمرزد. و پیش از این اعمالى را مرتکب شدم که تو مى دانى و به از من مى دانى، پس واى از رسوائى آن اعمال من که نامه تو یکى یکى برشمرده است.
و اگر از چند جا امید عفو از تو نداشتم، که همه را شامل است، دست از نجات مى شستم، و اگر کسى مى توانست از پروردگار خود بگریزد من سزاوارترین مردم بودم به گریختن از تو، هیچ چیز در آسمان و زمین بر تو پنهان نیست بلکه همه چیز را تو حاضر مى آورى و به بهترین جزا پاداش مى دهى و شماره ى آن را نیکو مى دانى.
خدایا! اگر من فرار کنم تو جوینده ى منى و اگر بگریزم مرا دریابى، اینک خود پیش تو به فروتنى خوار و زبون ایستاده ام، اگر مرا عذاب کنى سزاوارم، و مقتضاى عدل تو اى پروردگار همین است و اگر درگذرى دیرى است که عفو تو شامل حال من بوده است، و مرا خلعت عافیت پوشانیده اى.
ترجمه فولادوند
در بیم از خداى تعالى:
بار خدایا! مرا با اندامهاى درست آفریدى و در خردسالى پروردى و روزیم را به قدر کفایت دادى.
بار الها! من در کتاب تو که نازل فرمودى و بندگانت را بدان مژده دادى چنین یافته ام که فرموده اى: «... اى بنده هاى من که درباره ى خود زیاده روى کرده اید، از رحمت خدا نومید مشوید زیرا که خداوند همه ى گناهان را مى آمرزد.»
و پیش از این از آنچه از من سر زده واقفى و نیز از آنچه تو نیک تر از من باز به آن آگاهى! آه چه مایه ى رسوایى است آنچه از من در کتاب (دانش) تو درج شده!
پس اگر امیدم به مراتب عفو تو، که همه چیز را در برمى گیرد، نبود به یک باره از دست مى شدم و اگر کسى را یاراى گریز از پروردگارش بود همانا من از گریختن از تو سزاوارتر بودم و تویى که هیچ رازى در زمین و آسمان بر تو نهان نیست و در قیامت آن را مى آورى و از هر مجازات کننده و حسابگرى بى نیازى.
بار خدایا! اگر گریزم مرا مى جویى و اگر فرار کنم مرا دریابى! اینک من در برابر تو، فروتن و خوار، و روى بر خاک نهاده، ایستاده ام. اگر عذابم کنى من بدان مستوجبم و این خود، پروردگارا، از تو داد است. و اگر از من درگذرى، من خود از دیر باز مشمول عفوت بوده ام و جامه ى عافیت به من در پوشانده اى.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است در ترس (از خداى تعالى):
بار خدایا تو مرا درست اندام (بى عیب و نقص) آفریدى، و در کوچکى پروردى، و بى رنج و کوشش من روزیم دادى
بار خدایا من در کتاب تو (قرآن مجید) که فروفرستادى، و بندگانت را به آن مژده دادى یافتم که فرموده اى: («س ۳۹ ى ۵۳» «یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا» یعنى) اى بندگان من که بر نفسهاى خود (به گناهان) اسراف کرده و از حد تجاوز نموده اند از رحمت و بخشش خدا نومید نشوید که خدا همه ى گناهان را (به شرط توبه) مى آمرزد. و پیش از این از من سر زده آنچه (گناهانى که) تو دانسته اى، و آنچه تو، به (زشتى و کیفر) آن از من داناترى، پس واى به رسوائى من از آنچه نامه ى (ثبت اعمال به امر و فرمان) تو درباره ى من شمرده (نوشته) است
پس اگر نبود جاهائى که امیدوارم از عفو و گذشتت که هر چیزى را فرامى گیرد خود را از دست مى رهانیدم (هلاک و تباه مى ساختم) و اگر کسى مى توانست از پروردگارش (مالک خود) بگریزد هر آینه من به گریختن از تو (که مالک حقیقى هستى) سزاوارتر بودم، و توئى که رازى در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست و آن را (روز قیامت) حاضر و آشکار مى نمائى، و از هر جزاء دهنده و حسابگرى بى نیازى
بار خدایا تو جوینده ى منى اگر فرار کنم، و دریابنده ى منى اگر بگریزم، پس اینک منم در پیشگاهت فروتن، خوار، بینى بر خاک نهاده، اگر مرا عذاب و کیفر کنى پس من سزاوار آنم، و آن- اى پروردگارم- از جانب تو عدل و داد است، و اگر از من درگذرى پس از قدیم و دیرینه گذشتت مرا فراگرفته، و عافیت و تندرستیت را بر من پوشانده اى (مرا از هر سختى و گرفتارى نجات داده اى).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
در مقام ترس از خدا:
«اَللَّهُمَّ إِنَّک خَلَقْتَنِی سَوِیاً وَ رَبَّیتَنِی صَغِیراً وَ رَزَقْتَنِی مَکفِیاً
اَللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کتَابِک وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَک أَنْ قُلْتَ
یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً
وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَیا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَی کتَابُک»:
"بارالها تو مرا درست اندام آفریدى، و در خردى بپروردى، و روزیم را متکفّل شدى، بارالها من در کتابى که فرو فرستاده اى و بندگان را به آن بشارت داده اى یافتیم که گفته اى: "اى بندگان من که درباره خود اسراف کرده اید از رحمت خدا نومید نشوید، زیرا که خداوند همه گناهان را مى آمرزد". و از من کارهایى سرزده که تو مى دانى و از من به آن داناترى، پس واى بر رسوایى من از آنچه نامه تو بر من شمرده است".
آفرینش انسان، تربیت و پرورش، تکفّل روزى:
خاک مرده و بیجان به اراده حضرتش به مواد غذایى و گوشت حلال گوشتان تبدیل مى شود، دهان و دندان پدر غذا را مى جود، اندام ها بعد از دهان لقمه را به معده مى رسانند، این آزمایشگاه شگفت انگیز هر کجاى بدن را به تناسب نیازش تغذیه مى کند، قسمتى از آن غذا به توسط آن آزمایشگا به صلب هدایت مى شود، و در آنجا با فعل و انفعالات عجیب و غریب تبدیل به نطفه مى گردد!
نطفه که خود از بدایع و صنایع قدرت حق است به تاریک خانه رحم منتقل مى شود، اراده اراده حق در آن تاریکى ها نطفه را تبدیل به علقه مى کند، علقه را به صورت پاره گوشت، و پاره گوشت، و پاره گوشت را به صورت اسکلت درمى آورد، و بر اسکلت گوشت مى پوشاند، سپس به آن صورت زیبا جان مى دمد و انسانى آراسته و خلقتى سوى از کار درآورد.
«وَ لَقَدْ خَلَقْنا الاِْنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طین، ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فى قَرار مَکینِ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةَ فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً، فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکسوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَأْناهُ خَلَقْاً آخَرَ فَتَبارَک اللهُ اَحْسَن الْخالِقینَ».(۱)
و به تحقیق که آفریدیم انسان را از صافِ کشیده از گِل، پس گردانیدیم آن را نطفه در قرارگاه استوار، پس گردانیدیم آن نطفه را خون بسته، پس گردانیدیم آن خون بسته را پارچه گوشت، و گرانیدیم آن را استخوان، پس بر آن استخوان گوشت پوشاندیم، سپس او را آفریدیم آفریدن دیگر، پس برتر است خدا که بهترین آفرینندگان است.
در زمینه خلقت انسان به کتابهاى "فیزیولوژى انسان"، "آفرینش انسان"، "اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر" مراجعه نمائید، تا به مسئله خلقت سَوىّ، و تربیت جسم و جان که محصول عنایت و اراده اوست بیش از پیش آگاه شوید.
حضرت حسین((علیه السلام)) در ابتداى دعاى عرفه بدین گونه راز خلقت را با اهل دل به میان مى گذارد:
تو در اول که من نابود بودم به من نعمت وجود بخشیدى، و مرا از خاک پست بیافریدى آنگاه (که در عالم نبات، و حیوان آوردى و از آن غذا و خون و نطفه ساختى) در صلب پدرانم جاى دادى و از حوادث زمان و موانع دهر و اختلاف و تغییرات روزگاران (که همه مانع نعمت وجودم بودند) مرا محفوظ داشتى، تا آنکه پى در پى از یکایک پشت پدرانم به رحم مادران انتقال یافتم، در آن ایام پیشین و دوران گذشته (همه گاه مرا محافظت کردى) و از آنجا که با من رأفت و مهربانى داشتى و نظر لطف و احسان، مرا در دور سلطنت پیشوایان کفر و ضلالت که عهد تو را شکستند و رسولانت را تکذیب کردند به دنیا نیاوردى ولیکن زمانى به وجود آوردى که از برکت پیشواى توحید، خاتم پیامبرانت، مقام هدایت را که در علم ازلیت مقرر بود بر من میسّر فرمودى و در این عصر هدایت مرا پرورش دادى، و از این پیش هم پیوسته با من نیکوى و مهربانى کردى و به نعمت فراوانم متنعّم ساختى تا آنگاه که آفرینشم را به مشیت خود از آب نطفه فرمودى، و در ظلمات سه گانه (بَطن و مشیمه و رحم) در میان لحم و دمم مسکن دادى، نه مرا از کیفیت خلقتم آگه ساختى و نه کارى در آفرینشم به من واگذار کردى، تا آنکه مرا به آن رتبه معرفت و هدایت علم ازلى با خلقت کامل و آراسته به دنیا آوردى و در گهواره که کودکى ناتوان بودم مرا از هر آسیب و خطر حفظ کردى، و از شیر مادر غذاى گوارا روزیم نمودى، و قلوب دایگان را به من مهربان ساختى، مادران مهربان را براى محافظتم از آسیب جنّ و انس برگماشتى، و از عیب و نقصان خلقتم را پیراستى، به هر حال بسى بلند مرتبه خداى مهربانى، پس آنگاه که زبانم به سخن گشودى نعمت بى حدّت بر من تمام کردى، و در هر سال به تربیتت فزون تر شدم و خلقتم مقام کمال یافت و قواى جسم و جانم به حدّ اعتدال رسید، پس حجت خود را بر من الزام نمودى، و معرفت خود را به قلبم الهام فرمودى، و در عجائب حکمت هاى خویش عقلم را حیران ساختى، و مرا بیدار و هوشیار کردى تا در آسمان و زمین بدایع مخلوقاتت را مشاهده کنم، و مرا به یاد خود و شکر نعمت هاى بى حدّ خویش متذکر ساختى و طاعت و عبادتت را بر من فرض نمودى، و فهم دانش و علوم و حقایقى که پیامبرانت به وحى آوردند به من عطا فرمودى، و روح مرا براى پذیرفتن اسرار آمادگى داد، و به سعه صدر دریافتن مقام رضا و تسلیم را بر من آسان کردى.(۲)
تا جائى که حضرت به دقایق و لطایف آفرینش بدن اشاره مى فرماید، به طورى که انسان را در بهت و حیرت مى برد. من در ضمن تفسیر دعاى پنجم درباره عجائب خلقت مسائل مهمى را عنوان کرده، و در جلد چهارم "دیار" در باب رزق و روزى مطالب مهمى را نگاشته، و در دوره "دیار عاشقان" به امّهات برنامه هاى تربیتى اشاره داشته ام، در اینجا نیازى به توضیح بیشتر نمى بینم، به همین خاطر به این چند سطر قناعت مى کنم و جملات بعدى دعا را پى مى گیرم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - مؤمنون، ۱۲ ـ ۱۴. ۲ - قسمت اول دعاى عرفه. بشارت به تائبان:
آیات صریح قرآن مجید دلالت بر این معناى عظیم دارد که خداوند مهربان توبه تائبان و بازگشت عاصیان را مى پذیرد. احدى با این بشارات فراوان کتاب حق جا ندارد از رحمت الهى مأیوس و از پذیرش عذر و توبه اش ناامید کردد. چه سندى در این عالم هستى از قرآن مجید محکمتر، و کدام کتاب به حقایق و واقعیات ملکى و ملکوتى از آن گویاتر است؟
«اَلَمْ یعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ»:(۱)
آیا ندانستند که حضرت الله است که از بندگانش قبول توبه مى کند؟
«وَ هُوَ الَّذى یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یعْفُوا عَنِ السَّیئاتِ».(۲)
و اوست وجود مقدسى که توبه را از بندگانش مى پذیرد، و از بدیها عفو مى نماید.
«غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ».(۳)
بخشاینده گناه و قبول کننده توبه است.
اگر کسى در برابر بشارتهاى قرآن، در جهت اینکه حضرت محبوب پذیرنده توبه و عفو کننده سیئات است، به ناامیدى روى آورد و مأیوس از رحمت دوست شود و تصور کند که حضرت حق او را نمى بخشد و توبه و بازگشت تأثیرى ندارد، به کفر گرائیده و با قرآن مجید به معارضه برخاسته و از قبول برنامه هاى الهى سرباز زده و از دایره عبودیت و بندگى بیرون رفته است.
در تفسیر دعاى شانزدهم و سى و یکم و سى و نهم به مسئله گناه و راه علاج از معصیت، و توبه و بازگشت، و ارزش و قیمت تائب به طور مفصّل اشاره شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ توبه، ۱۰۴.
۲ ـ شورى، ۲۵.
۳ ـ مؤمن، ۳.
نگارا بى تو برگ جان که دارد *** سر کفر و غم ایمان که دارد
به امّید وصالت مى دهم جان *** وگرنه طاقت هجران که دارد
غمت هر لحظه جانى خواهد از من *** چه انصاف است چندین جان که دارد
اگر عشق تو خون من نریزد *** غمت را هر شبى مهمان که دارد
نیاید جز خیالت در دل من *** بجز یوسف سرِ زندان که دارد
دل من با خیالت دوش مى گفت *** که این درد مرا درمان که دارد
لب شیرین تو گفتا ز من پرس *** که من با تو بگویم کان که دارد
مرا گفتى که فردا روز وصل است *** امید زیستن چندان که دارد
دلم در بند زلف توست ورنه *** سرِ سوداى بى پایان که دارد
اگر لطف خیال تو نباشد *** عراقى را چنین حیران که دارد
«فَلَوْ لاَ الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِک الَّذِی شَمِلَ کلَّ شَیء لَأَلْقَیتُ بِیدِی
وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْک
وَ أَنْتَ لاَ تَخْفَى عَلَیک خَافِیةٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ إِلاَّ أَتَیتَ بِهَا وَ کفَى بِک جَازِیاً وَ کفَى بِک حَسِیباً»:
"و اگر نبود موارد عفو عالمگیرت که به آن امیدوارم خود را از دست مى دادم، و اگر کسى را یاراى فرار از پروردگارش بود هر آینه من به گریختن از تو سزاوارتر بودم، و تو هیچ رازى در زمین و آسمان از نظرت پوشیده نیست. و تو بسنده جزا دهنده و محاسب هستى".
عفو حق:
وقتى به آیات کتاب الهى و روایات و اخبار مراجعه مى کنیم با این حقیقت آشنا مى شویم که گذشت و عفو حضرت محبوب بر سر تمام موجودات هستى سایه دارد.
گناه هر چه باشد، پس از اینکه گناهکار از غفلت درآمد و به مدار بیدارى قرار گرفت و به تناسب هر گناهش توبه اى بدرقه کرد، مثل اینکه نمازهاى نخوانده را به دایره قضا کشید، مال حرام را به صاحبانش مسترد داشت، روزه هاى نگرفته را گرفت، رابطه خود را با گناهان شهوانى قطع کرد، برابر با بشارات حق در قرآن بدون شک و شبهه در معرض عفو دوست قرار مى گیرد و از رحمت واسعه اش بهره مند مى گردد. در ضمن تفسیر دعاى سى و نهم که در طلب عفو بود مسائلى باز گو شد، در اینجا نیاز به توضیح و تفسیر نیست، آنچه مهم است این است که به قول حضرت سجاد((علیه السلام)) اگر تکیه گاهم به این عفو عالمگیرت نبود، بدون تردید با این گناهان رسوا کننده از دست مى رفتم، و اگر جاى فرار بود پا به فرار مى گذاشتم، ولى به قول امیرالمؤمنین((علیه السلام)) در دعاى کمیل:
وَ لا یمْکنُ الْفَرارُ مِنْ حُکومَتِک.
مولاى من اگر بنا به فرار باشد از گناهم به سوى عفوت مى گریزم، و از عصیانم به منطقه رحمتت فرار مى کنم.
محبوب من از قلب امیدوارم با خبرى، از آرزویم که چیزى جز عفو و رحمتت نیست با خیرى و مى دانى که با این امید و آرزو به تو پناه آورده ام. اى عزیزى که چیزى در این عالمِ هستى، نه در غیب آن و نه در شهودش، از تو پنهان نیست.
«اِنَّ اللهَ لا یخْفى عَلَیهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ»:(۱)
به درستى که چیزى در زمین و آسمان از خداوند پنهان است.
«رَبَّنا اِنَّک تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعلِنُ وَ ما یخْفى عَلَى اللهِ مِنْ شَىء فِى الارْضِ وَ لا فِى السَّماءِ».(۲)
الهى آنچه را پنهان مى داریم و آشکار مى کنیم تو مى دانى، و بر خداوند چیزى در زمین و آسمان پوشیده نیست.
«یوْمَ هُمْ بارِزُونَ لاْیخْفى عَلَى اللهِ مِنْهُمْ شَىْءٌ».(۳)
روزى که ایشان آشکارند، و از ایشان چیزى بر خدا پوشیده نیست.
الهى اى وجود مقدسى که با قدرت قاهره ات آنچه را از دید انسان پوشیده مانده در صحراى قیامت جهت حسابرسى حاضر مى نمائى و ریز و درشت عمل او را در برابر دیدگانش مجسم مى نمائى و با عدل و دادت با مردم محضر معامله مى کنى.
«وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَ اِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل آتَینابِها وَ کفى بِنا حاسِبینَ».(۴)
ترازوهاى قسط را در روز قیامت قرار مى دهیم، پس به هیچ ظلم و ستمى نمى رود، اگر عمل به اندازه و به وزن دانه اى از خردل باشد آن را به محشر آورده، و بس است که ما حسابگر آن باشیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ آل عمران، ۵.
۲ ـ ابراهیم، ۳۸.
۳ ـ مؤمن، ۱۶.
۴ ـ انبیاء، ۴۷.
«یا بُنىَّ اِنَّها اِنْ تَک مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکنْ فى صَخْرَة اَوْ فِى السَّمواتِ اَوْ فِى الاَْرْضِ یأْتِ بِهَا اللهُ اِنَّ اللهَ لَطیفٌ خَبیرٌ».(۱)
اى پسرک من، اگر عملت به وزن دانه اى از خردل باشد ولى پنهان در گران سنگى، یا گم شده در آسمانها یا در زمین، خداوند آن را مى آورد، به درستى که حضرت او باریکدان و آگاه است.
به ملک صبر و قناعت یگانه سلطان باش *** طمع مدار ز اهریمنان سلیمان باش
ز آتش غضب و آب کبر و باد غرور *** بپوش دیده و با خاک راه یکسان باش
به همت قوى و کارهاى شایسته *** براى مردم عالم مثال و میزان باش
اگر ز گردش ایام ایمنى خواهى *** به درد مردم عالم مثال و میزان باش
تو را ز تربیت جسم حاصلى نبود *** به فکر تربیت و پروریدن جان باش
مشو فکار از این روزگار ناهموار *** براى پست و بلند زمانه سوهان باش
اگر مطیع رسول خدا نمى باشى *** تو را به جان على پس مطیع وجدان باش
چنانکه فکر زمستان کنى به تابستان *** به کار خویش دمى هم به فکر پایان باش
به باغ علم و ادب آشیان گزین رنجى *** میان اهل سخن بلبل خوش الحان باش
در دنباله این دعاى با حال و ملکوتى، امام عاشقان و محبوب عارفان و زینت عابدان عرضه مى دارد:
"الهى همانا تو جوینده منى اگر بگریزم، و دریابنده منى اگر فرار کنم، و اینک منم در پیشگاهت فروتن و خوار، و روى بر خاک نهاده، اگر عذابم کنى پس من سزاوار آنم، و آن از ناحیه تو عدل است (چرا که من با آراسته شدنم به ایمان و اخلاق و عمل صالح مى توانستم از زحمات انبیاء و امامان قدردانى کنم، و حق عبودیت را بجاى آورم، و نعمتت را شکر کنم، ولى به فرستادگانت توجه نکردم، و از اوامر تو اطاعت ننمودم، و به منکرات و فحشا آلوده شدم، و به این خاطر مستحق عذاب و جریمه ام، و این عذاب و جریمه عین عدل و داد است.)
مولاى من اگر از من درگذرى پس از دیرباز عفوت مرا فرا گرفته، و جامه عافیت را بر من پوشانده اى".
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ لقمان، ۱۶.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام فى الرهبه:
دعاى پنجاهم در ترس از خداى تبارک و تعالى.
«اللهم انک خلقتنى سویا. و ربیتنى صغیرا. و رزقتنى مکفیا».
رجل سوى الخلق، اى: مستو لیس فیه عیب من خرس او بکم، و بالجمله لیس فیه عیب.
یعنى: بار خدایا، به درستى که تو خلق کردى و آفریدى مرا در حالتى که مستوى الخلقه بودم- و در من هیچ عیبى نبود از گنگى و کرى و غیر آن از عیوب. و تربیت کردى مرا در حالتى که کوچک بودم. و به سرحد کمال رسانیدى مرا و روزى دادى مرا روزى تمام که هیچ در آن نقصانى نبود.
«اللهم انى وجدت فیما انزلت من کتابک و بشرت به عبادک ان قلت: (یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا)».
بار خدایا، به درستى که یافتم من در آنچه فروفرستادى بر بندگان خود از کتاب مجید خود و بشارت دادى ایشان را به اینکه گفتى: اى بندگان من، آنان که اسراف و از حد گذرانیدند بر نفسهاى خود، نومید مشوید از رحمت خدا. به درستى که بیامرزد خداى گناهان را همه ى آن را.
«و قد تقدم منى ما قد علمت و ما انت اعلم به منى. فیا سواتا مما احصاه على کتابک».
السواه فى الاصل العوره و ما لا یجوز ان ینکشف من الجسد. ثم نقل الى کل کلمه او فعله قبیحه لقبحها نداء السوء. کانها قیل لها: تعالى یا سواه، فهذه من احوالک التى حقک ان تحضرى فیها و هى حال احصاء الکتاب على من المقابح و الاعمال الغیر اللائقه.
یعنى: و به تحقیق که از پیش گذشته از من از اعمال ناشایسته آنچه تو دانایى به آن و تو به آن داناترى از من. پس اى شناعت و رسوایى، تو کجایى؟! بیا که وقت تو است و سزاوار آن است که تو حاضر باشى از آنچه شمرده است آن را بر من کتاب خدا -یعنى آنچه مکتوب است در صحایف اعمال من- از افعال و اعمال ناشایسته.
«فلولا المواقف التى اومل من عفوک الذى شمل کل شىء لالقیت بیدى».
القیته، اى: طرحته.
و «بیدى»، اى: بنفسى. و منه: (و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه)، اى: بانفسکم. و الباء زائده.
یعنى: پس اگر نه آن موقفها بودى که امید دارم از عفو تو که فروگیرنده است همه چیزها را -که مرا عفو کنى در آن مواقف- هر آینه انداختمى خود را در مهالک.
«و لو ان احدا استطاع الهرب من ربه، لکنت انا احق بالهرب منک».
و اگر کسى توانستى گریختن از عذاب تو، هر آینه من سزاوارتر بودمى به گریختن از عقاب تو.
«و انت لا تخفى علیک خافیه فى الارض و لا فى السماء الا اتیت بها. و کفى بک جازیا. و کفى بک حسیبا».
الخافیه بمعنى المخفیه، کالراضیه بمعنى المرضیه.
و الحسیب هو الکافى. و هو فعیل بمعنى مفعل -کالیم بمعنى مولم- من قولهم: احسبنى الشىء، اذا کفانى. و احسبته و حسبته -بالتشدید- اى: اعطیته ما یرضیه حتى یقول: حسبى.
(یعنى:) و تویى آن که پوشیده نیست بر تو هیچ پوشیده اى نه در زمین و نه در آسمان الا آنکه ظاهر ساخته اى او را. و بسندى تو از روى جزا دادن. و بسندى از روى کفایت کردن.
«اللهم انک طالبى ان انا هربت، و مدرکى ان انا فررت».
یعنى: بار خدایا، به درستى که تو جوینده ى منى اگر بگریزم من، و دریابنده ى منى اگر فرار نمایم. پس کجا گریزم من؟!
«فها انا ذا بین یدیک خاضع ذلیل راغم».
الهاء للتنبیه.
و الراغم: الذلیل الخاضع. و الرغام -بالفتح-: التراب. کانه لذله الصق وجهه بالتراب. فهذه الالفاظ الثلاثه مترادفه.
یعنى: پس اینک من در برابر تو ایستاده ام فروتنى کننده، خوار عاجز.
«ان تعذبنى، فانى لذلک اهل و هو -یا رب- منک عدل. و ان تعف عنى، فقدیما شملنى عفوک و البستنى عافیتک».
اگر عذاب کنى مرا، پس به درستى که من مر این عذاب را سزاوارم و این عذاب اى پروردگار من از تو از باب عدل است. و اگر عفو فرمایى از من، پس دیرى است که فروگرفته است مرا عفو تو و در پوشانیده اى مرا عافیت خود.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام فى الرهبه:
بود از دعاهاى آن امام عالى مقام علیه الصلوه و السلام در ترسیدن و از براى یاد معاصى خود نمودن و معذرت به خداى عزوجل نمودن.
اى خداى من به درستى که تو آفریدى مرا مستوى الخلقه و پرورش نمودى تو مرا در حالت کوچکى من.
اى پروردگار من به درستى که یافتم در آنچه فرو فرستاده ى تو در کتابت، و مژده دادى تو به آن بندگانت را اینکه فرمودى: اى بندگان من آنانى که اسراف نموده اند بر نفسهاى خود ناامید نشوید از رحمت خدا به درستى که خدا مى آمرزد گناهان را همگى.
بدان که این آیه ى شریفه از قرآن از همه آیات خوبتر است در امیدوارى به خدا و ناامید شدن، و این آیه ى شریفه نهى از ناامیدى دارد و این نهى از براى تحریم است، و ناامیدى از گناهان کبیره است.
مروى است که در در دوم بهشت مکتوب است که: هر که امید به خدا دارد نیکبخت خواهد بود، هر که از خدا ترسید ایمن است، هلاک شود مغرور کیست امید او به غیر خدا است و از او مى ترسد.
به تحقیق که پیش رفته است از من آنچه دانسته ى تو و آنچه را که تو داناترى به آن از من.
چون انسان فقیر مبتلا شود به بعضى از گناهان ملتفت او نیست چون خوب جستجو نماید و با دیگرى او را ملتفت سازد مى فهمد که مرتکب معصیت شده است، و در کلام امام عالى مقام علیه الصلوه و السلام اشاره به این مطلب است.
کتاب: جمع کاتب یا مصدر به معنى مفعول پس واى از رسوائى من از آنچه ضبط نموده است براى من مستوفیان تو.
سوئه: در لغت به معنى عورت و چیزهائى که جایز نباشد کشف او از جسد پس از آن نقل شده است به سوى هر فعل و قول.
پس اگر نبودى موقفهاى آن چنانى که امید دارم از عفو تو که فروگرفته است هر چیزى را هر آینه مى انداختم خود را به دست خود.
غرض آن است که اگر امید مرحمت نباشد از خوف عقاب خودم مرا مى کشم.
مواقف: جمع موقف یعنى محل وقوف.
مروى است که در روز قیامت پنجاه موقف است مردم در هر یک از آن در حالى هستند، مى شود مراد به موقف در کلام امام (ع) مواقف قیامت باشد و مى شود اعم از آن باشد، و قول لالقیت بیدى معناى او ظاهر آن است که عرض نموده ام یعنى خود را هلاک مى نمودم به دست خود معانى دیگر بعید است مثل اینکه کنایه باشد از چیزى که موجب هلاکت شود یا اینکه مراد تسلیم وقوع در مهلکه است.
اگر کسى را قدرت بود فرار نمودن از پروردگار خود را هر آینه مى بودم من سزاوارتر از فرار از تو.
بدان که هر که بتواند خود را دفع از عقاب و ضرر دیگر نماید و به مقتضى حکم عقل قطعى و طبیعت از او فرار کند لکن پروردگار ما نه پروردگارى است که بتوان از حکومت او فرار نمود چه خوب فرمایش نماید در سوره ى مبارکه ى الرحمن: اى گروه مردمان و جن اگر شما را توانائى است که از آسمان و زمین فرار کنید فرار نمائید لکن شما را توانائى و قدرت نیست، و در مقام دیگر فرمایش نماید: تعجیل در عقوبت کسى نماید که بترسد که اگر الان عقوبت ننمایم از قدرت من بیرون رو در کلام امام علیه السلام من سزاوارترم بگریز و فرار دو احتمال دارد یکى آن است که عذاب خدایان دیگر عذاب آتش و خلود نیست عذاب خداى من عذاب آتش است، و دیگر آن است که من از همه ى بندگان گناهکارترم به خداى خود.
یعنى: توئى آن چنان کسى که پنهان نیست بر تو پوشیده ى نه در زمین و نه در آسمان مگر اینکه آورده ى او را، و کفایت مى نماید که تو حساب کننده ى غرض آن است که هرگاه جاى آورده شود از بدى و خوبى خدا معلوم است خواهد جزاى او را داد از خیر و شر، و آوردن اعمال شاید تصور اعمال باشد و ایشان را مجسم نماید و به ایشان موازنه شود.
حسیب: از اسماء پروردگار عالم است و از جهت او معانى گفته اند به معنى جزاءدهنده و عالم و مقتدر و محاسب.
اى پروردگار من به درستى که تو طلب کننده ى منى اگر من بگریزم و دریابنده ى منى اگر من فرار نمایم، غرض آن است که اگر بگریزم مرا حاضر سازى به واسطه ى تبعه ى خود اگر فرار نمایم زیرا که تو با من هستى.
حال که ما را قدرت گریز و فرار نیست این منم پیش تو هستم فروتنى کننده ى خوار و دماغ و خاک مالنده یعنى در کمال عجز و انکسار و ذلت.
اگر عقوبت نمائى مرا پس به درستى که من مر عقوبت تو را سزاوارم، و این عقوبت نمودن اى پروردگار من از تو عدل است.
غرض آن است که تو خداى ظالم نیستى هر عقوبتى از جانب تو به بنده رسد انصاف است و عدل نه ظلم و جور، و اگر عفو نمائى و از من درگذرى این امر تازه نیست پس در زمان گذشته فرو گرفته است مرا عفو تو و بپوشانیدى مرا عافیت تو اگر بنده تصور خود را نماید حتى در حالت مرض و شدت و فقر خود را از عفو و عافیت نخواهد خالى دید.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
دعا هنگام خوف و خشیت:
در این دعا که امام علیه السلام در مقام خوف و خشیت مى خوانده چنین عرضه مى دارد:
(بار خداوندا تو مرا کامل و بى عیب آفریدى) (اللهم انک خلقتنى سویا).
(در حالیکه کوچک و ناتوان بودم مرا پرورش دادى) (و ربیتنى صغیرا).
(و به مقدار کافى مرا روزى بخشیدى) (و رزقتنى مکفیا).
(بار خداوندا از آنچه در کتاب نازل فرموده اى و بندگانت را به آن بشارت داده اى چنین یافته ام که فرموده اى: اى بندگان من که بر خود اسراف روا داشته اید از رحمت خداوند مایوس نشوید که خداوند همه ى گناهان را مى آمرزد) (اللهم انى وجدت فیما انزلت من کتابک و بشرت به عبادک ان قلت: یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا).
(به خوبى از آنچه قبلا از من سر زده آگاهى و نیز اعمالى از من برخاسته که تو به آنها از من آگاهترى) (و قد تقدم منى ما قد علمت و ما انت اعلم به منى).
(پس واى بر رسوائى من نسبت به آنچه نامه ى عمل احصاء کرده است) (فیا سواتا مما احصاه على کتابک).
(و اگر مواقفى وجود نداشت که من آرزومند عفو تو (در آن مواقف) بودم- که همه ى اشیاء را فراگرفته- خود را از دست مى دادم)
(فلولا المواقف التى اومل من عفوک الذى شمل کل شىء لالقیت بیدى).
بار خداوندا (اگر کسى یاراى فرار از مالک و پروردگار خویش را مى داشت من از همه ى آنها به فرار از پیشگاه تو سزاوارتر بودم) (و لو ان احدا استطاع الهرب من ربه لکنت انا احق بالهرب منک).
(اما تو آن کسى هستى که هیچ رازى، نه در زمین و نه در آسمان از تو پوشیده نمى ماند و تو آن را (در صحنه ى رستاخیز) حاضر خواهى ساخت) (و انت لا تخفى علیک خافیه فى الارض و لا فى السماء الا اتیت بها).
در عدم امکان فرار از تو و رسیدگى به امور (همین بس که تو کیفردهنده و حسابگر باشى) (و کفى بک جازیا، و کفى بک حسیبا).
(بار خداوندا (به خوبى مى دانم) که اگر فرار کنم تو طالب و جوینده ى منى) (اللهم انک طالبى ان انا هربت).
و مى دانم (که اگر پاى گریز در پیش نهم تو مرا دریافت خواهى کرد) (و مدرکى ان انا فررت).
(بنابراین اینک این منم در پیشگاه تو خاضع، ذلیل و رو بر خاک نهاده ام) (فها انا ذا بین یدیک خاضع ذلیل راغم).
(اگر مرا کیفر کنى من سزاوار آنم و این کیفر از ناحیه ى تو- اى پروردگار من- عدل محض است) (ان تعذبنى فانى لذلک اهل، و هو یا رب منک عدل).
(و اگر مرا ببخشائى (تازگى ندارد) از دیر باز عفوت شامل من شده و جامه ى عافیتت را بر من پوشانده اى) (و ان تعف عنى فقدیما شملنى عفوک، و البستنى عافیتک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۷، ص:۳۱۹-۲۹۷
و کان من دعائه علیه السّلام فی الرّهبة؛
«اللّهمّ إنّک خلقتنی سویا و ربّیتنى صغیرا و رزقتنی مکفیا اللّهمّ إنّى وجدت فیما أنزلت من کتابک و بشّرت به من عبادک ان قلت یا عبادی الّذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعا و قد تقدّم منّى ما قد علمت و ما أنت اعلم به منّى فیا سوأتا ممّا احصاه علىّ کتابک».
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله المدعو رهبا المسوول رغبا، والصلاه والسلام على نبیه المجتبى و آله الطاهرین اهل العبا. و بعد: فهذه الروضه الخمسون من ریاض السالکین تتضمن شرح الدعاء الخمسین من صحیفه سیدالعابدین صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الخلفاء الراشدین.
املاء راجى فضل ربه السنى على الصدر الحسینى الحسنى جعله الله من دعاته و تجاوز عن تبعاته.
رهب رهبا من باب -تعب-: خاف، و الاسم الرهبه.
و قال الراغب: الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب و منه الترهب للتعبد لاستعمال الرهبه فیه، و الرهبانیه غلو من تحمل التعبد من فرط الرهبه.
و قال بعض العارفین: الرهبه انصباب الى جهه الهرب بل هى الهرب، رهب و هرب مثل جبذ و جذب فصاحبهما یهرب ابدا لتوقع العقوبه، و من اوصافها و علاماتها حرکه القلب الى الانقباض من داخل، و هربه و انزعاجه عن انبساطه حتى انه یکاد بلغ الرهابه فى الباطن مع ظهور الکمود و الکابه على الظاهر، انتهى.
و الرهابه: کسحابه، عظم فى الصدر مطل على البطن کانه طرف لسان الکلب.
و عن ابى عبدالله علیه السلام: الرغبه: ان تستقبل بطن کفیک الى السماء، و الرهبه: ان تجعل ظهر کفیک الى السماء.
قال الشیخ بیان الحق ابوالقاسم محمود بن ابى الحسن النیسابورى: لا یکون خالص الدعاء الا مع الاعتراف بالذله و النقص و الاضطرار و العجز عقدا و لسانا و هیئه و نصبه، و انه لا فرج له الا بسیده و لا خیر له الا من عنده قولا و ضمیرا فینردد لسانه بانواع التضرع و الجوار و تتصرف یداه نحو السماء فى ضروب من الشکل و الحرکات.
کما یروى عن جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام انه قال: هکذا الرغبه و ابرز بطن راحته الى السماء، و هکذا الرهبه و جعل ظاهر کفه الى السماء، و هکذا التضرع و حرک اصابعه یمینا و شمالا، و هکذا التبتل و رفع اصابعه مره و وضعها اخرى، و هکذا الابتهال و مد یدیه تلقاء وجهه الى القبله و کان لایبتهل حتى یذرى دموعه و یشخص بصره، و هل اخلاص العباده الا هذه الاحوال؟ انتهى.
و هذا الحدیث عن الصادق علیه السلام رواه ثقه الاسلام فى الکافى بتغییر یسیر فى الفاظه.
و روى فى معناه عده اخبار عنه علیه السلام.
و لعل السر فى هذه الضروب من الحرکات ان الراغب لما کان طالبا ناسب حاله ان یبسط کفیه الى السماء لیوضع مطلوبه فیهما، و الراهب لما کان خائفا ناسب حاله ان یجعل ظهر کفیه الى السماء و بطنهما الى الارض اشعارا بانه القى نفسه على الارض تذللا، او بانه مع الخوف من التقصیر کیف یتوقع اخذ شىء منه تعالى و المتضرع راج، و خائف فناسب ان یحرک اصابعه یمینا و شمالا اشعارا بانه لایدرى هل هو من اصحاب الیمین ام من اصحاب الشمال، و المتبتل المنقطع الى الله عمن سواه فیرفع اصابعه مره و یضعها اخرى ایذانا بان الروح یجرنى الیک و التعلق الجسمانى یجذبنى الى اسفل و لا یمکننى الانقطاع الیک الا بجذبه من جذباتک، و المبتهل لما کان مجتهدا فى الطلب مبالغا فى السئوال ناسب ان یمد یدیه لتناول مطلوبه کانه قد اعطیه، و لذلک کان لایبتهل حتى یذرى دموعه لان البکاء و الدمعه من حالات الاجابه.
کما روى عنه علیه السلام انه قال: اذا اقشعر جلدک و دمعت عیناک فدونک دونک فقد قصد قصدک، و الله اعلم.
تاکید الجمله بان لکون مضمونها عن اعتقاد و صمیم القلب او لکمال العنایه و الاهتمام، او لکونه رائجا مقبولا عند المخاطب.
و الخلق: ایجاد الشىء على تقدیر.
و السوى: فعیل بمعنى مفعول من سواه تسویه اى عدله فاستوى، اى اعتدل.
قال الجوهرى: رجل سوى الخلق اى مستو.
و فى القاموس: سواه تسویه و اسواه جعله سویا.
و قال الزمخشرى فى الاساس: رزقک الله ولدا سویا لاداء به و لا عیب.
و فسر قوله تعالى: «فتمثل لها بشرا سویا» اى کامل الخلق و البنیه لم ینتقص من صور الادمیه شیئا. و قیل: حسن الصوره مستوى الخلق.
و قال الراغب: السوى یقال: فیما یصان عن الافراط و التفریط من حیث القدر و الکیفیه، و رجل سوى استوت اخلاقه و خلقته عن الافراط و التفریط، انتهى.
و هو فى عباره الدعاء حال لازمه من ضمیر المتکلم لدلاله عاملها على تجدد صاحبها و حدوثه مثله فى قوله تعالى: «و خلق الانسان ضعیفا»، فضعیفا حال لازمه من الانسان لان خلق الذى هو العامل یدل على تجدد المخلوق و حدوثه، و قول بعضهم: انه فى الدعاء ثانى مفعولى خلق لانه بمعنى صیر و لا یجوز نصبه على الحال لان الاستواء بعد الخلق، و هو صریح، فان الخلق المتقدم على التسویه انما هو الخلق بمعنى التقدیر، لا الخلق بمعنى الایجاد و هو المراد هنا و التسویه مقارنه له بهذا المعنى فتعین کونه حالا.
و التربیه: انشاء الشىء حالا فحالا الى حد التمام یقال: ربا الصغیر یربو من باب -علا- اذا نشا و یعدى بالتضعیف فیقال: ربیته تربیه فتربى. قال تعالى: «و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا».
و «الرزق» لغه: العطاء الجارى دنیویا کان او اخرویا، و منه فى الدنیوى: «و مما رزقناهم ینفقون»، و فى الاخروى: «بل احیاء عند ربهم یرزقون» اى تفیض علیهم النعم الاخرویه، و فى العرف ما یتغذى به الحیوان، و المراد به هنا المعنى اللغوى او الاعم، اى و اجریت على رزقک و عطاءک حال کونى مکفیا مونه طلبه، و تحمل المشقه و الجهد فى تحصیله، و من توهم ان مکفیا هنا مفعول ثان لرزقتنى او حال من الرزق فقد ابعد.
و وجدت الشى اجده من باب -وعد- وجدانا و وجودا: اى حصلت علیه و ادرکته اما باحدى الحواس الخمس، او بالعقل.
و «ما» موصوله، و مفعول انزلت محذوف، و هو عائد الموصول اى فیما انزلته.
و «من»: بیانیه.
و بشرت الرجل بکذا تبشیرا: اخبرته بخبر سار بسط بشره وجهه، و ذلک ان النفس اذا سرت انتشر الدم فى الجسد انتشار الماء فى الشجر.
و «ان»: مصدریه فى محل نصب بوجدت، و التقدیر: وجدت قولک، و جمله قوله تعالى: «یا عبادى» الى آخره فى محل نصب على انها مفعول القول، و هل هى مفعول به او مفعول مطلق نوعى کالقرفصاء فى قعد القرفصاء اذ هى داله على نوع خاص من القول فیه مذهبان:
الاول: قول الجمهور.
و الثانى: اختیار ابن الحاجب.
و قد تقدم الکلام على ذلک مبسوطا فلیرجع الیه.
و العباد: قیل: عام، و قیل: خاص بالمومنین على ما هو عرف القران الکریم فى اضافه العباد لتخصیصه بالمومنین.
و على الاول: فالاسراف: یعم الشرک و لا نزاع فى ان عدم القنوط من الرحمه، و حصول الغفران حینئذ مشروط بالتوبه و الایمان.
و على الثانى: فالاسراف، اما بالصغائر و لا خلاف فى انها مکفره باجتناب الکبائر، و اما بالکبائر و حینئذ یبقى النزاع بین المعتزله و غیرهم فالمعتزله شرطوا التوبه و غیرهم من الامامیه، و الاشاعره اطلقوا لان القید و الشرط خلاف الظاهر کیف لا و قوله تعالى: «ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک» ظاهر فى الاطلاق فیما عدا الشرک.
و عن ابى جعفر علیه السلام: فى شیعه ولد فاطمه انزل الله هذه الایه خاصه.
و عن ابى عبدالله علیه السلام فى حدیث ابى بصیر قال: لقد ذکرکم الله فى کتابه اذ یقول: «یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم» و الله ما اراد بهذا غیرکم.
و الاسراف: الافراط و مجاوزه الحد و القصد فى کل فعل یفعله الانسان، و السرف بفتحتین اسم منه.
و القنوط: الیاس، و قیل: یختص بالیاس من الخیر اى یا عبادى الذین افرطوا فى الجنایه على انفسهم لاتیاسوا من مغفره الله اولا و تفضله ثانیا لانه یغفر الذنوب جمیعا، و لم یثبت فى النسخ المشهوره من الصحیفه الشریفه تتمه الایه و هو قوله تعالى: «انه هو الغفور الرحیم»، و قد ثبت فى نسخه قدیمه و هو اولى.
قال العلامه النیسابورى: و لا یخفى ما فى الایه من موکدات الرحمه:
اولها: تسمیه المذنب عبدا، و العبودیه تشعر بالاختصاص مع الحاجه، و اللائق بالکریم الرحیم افاضته الجود و الرحمه على المساکین.
و ثانیها: من جهه الاضافه الموجبه للتشریف.
و ثالثها: من جهه وصفهم بقوله: «الذین اسرفوا على انفسهم» کانه قال: یکفیهم من تلک الذنوب عود مضرتها علیهم لا على.
و رابعها: نهیهم عن القنوط، و الکریم اذا امر بالرجاء فلا یلیق به الا الکرم.
و خامسها: قوله: «من رحمه الله» مع امکان الاقتصار على الضمیر بان یقول: «من رحمتى»، فایراد اشرف الاسماء فى هذا المقام یدل على اعظم انواع الکرم و اللطف.
و سادسها: تکریر اسم الله تعالى فى قوله: «ان الله یغفر الذنوب» مع تصدیر الجمله بان و مع ایراد صیغه المضارع المنبئه عن الاستمرار، و مع تاکید الذنوب بقوله: «جمیعا» اى حال کونها مجموعه.
و سابعها: ارداف الجمله بقوله: «انه هو الغفور الرحیم» مع ما فیه من انواع الموکدات انتهى.
و قال العلامه الطبرسى فى مجمع البیان: عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله علیه و آله قال: ما احب ان لى الدنیا و ما فیها بهذه الایه. و عن امیرالمومنین علیه السلام انه قال: ما فى القرآن آیه اوسع من: «یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم» الایه.
قوله علیه السلام: «و قد تقدم منى» الى آخره. «الواو»: عاطفه للجمله بعدها على جمله «وجدت».
و «قد»: للتحقیق، و ایراد المسند الیه موصولا فى الموضعین للتفخیم، و التهویل، اى ما علمت من المعاصى الخارجه عن حد العد و الوصف فلا مجال لتعدادها و بیانها الا باحالتها على علمه تعالى، و لما کان هو ایضا عالما بها فى الجمله اکد التفخیم و التهویل بقوله علیه السلام: «و ما انت اعلم به منى تجهیلا لنفسه و تعظیما لخطره، اى: و ما انت اعلم به منى کما و کیفا و قبحا و شناعه و ما یترتب علیه من عظیم الجزاء و المواخذه الى غیر ذلک مما هو غافل عنه او ناس له و لذلک قال: «فیاسواتا مما احصاه على کتابک».
و «الفاء»: لترتب ما بعدها على ما قبلها.
و السواه بالفتح: ما یغم الانسان و یسووه، و لذلک کنى بها عن الفرج و الفضیحه و کل فعل او قول یستحیا منه اذا ظهر.
قال فى الکشاف: السوءه: الفضیحه لقبحها، قال:
یا لقوم للسواه السواء * اى للفضیحه العظیمه
و هذا المعنى هو المراد هنا، اى: یا فضحتا و هى منادى مندوب متوجع منه لکونها سبب الم، کقولهم: وا مصیبتا وا اسفا، و الغرض: الاعلام بعظمه المصاب من الفضیحه و المصیبه و نحوهما.
قال الجزولى: المندوب منادى سواء کان متفجعا علیه نحو وا محمداه او متوجعا منه نحو یا ویلا و وا حزنا فکانک تنادى و تقول: یا محمد تعال فانا مشتاق الیک، و یا ویل احضر حتى یتعجب من عظمک و فظاعتک، و الدلیل على انه مدعو قوله تعالى: «لاتدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا» امرهم بقول وا ثبورا.
و ذهب الجمهور، الى ان صوره المندوب صوره المنادى و لیس منادى، اذ لایتصور خطابه و اقباله و من ثم منعوا فى النداء یا غلامک لان خطاب احد المسمیین یناقض خطاب الاخر و لا یجمع بین خطابین، و اجازوا فى الندبه و اغلامک و الاول هو ظاهر کلام سیبویه، و الالف فى یا اسفاه و نحوه من کل مندوب زائده تسمى الف الندبه الحقت باخره لقصد تطویل الصوت لیکون اظهر فى تحصیل الغرض من ندبه المندوب و الاصل: یا اسفى بیاء ساکنه مضاف الیها المندوب فلما الحقت الالف حذفت الیاء لالتقاء الساکنین.
و قیل: یا اسفا، و قد یزاد بعدها هاء السکت فى الوقف فیقال وا اسفاه فان وصلت حذفتها الا فى الضروره فیجوز اثباتها کقول المتنبى:
وا حر قلباه ممن قلبه شیم؛
و یجوز حینئذ ضمها تشبیها بهاء الضمیر، و کسرها على اصل التقاء الساکنین.
و اجاز الفراء اثباتها فى الوصل بالوجهین.
قال المرادى: و هو عند الجمهور من اجراء الوصل مجرى الوقف.
قلت: و علیه یحمل ما یوجد فى بعض نسخ الصحیفه الشریفه من اثباتها کنسخه الشیخ تقى الدین الکفعمى کما حملت علیه قراءه بعضهم یا حسرتا على العباد باجراء الوصل مجرى الوقف.
و الظرف من قوله علیه السلام مما احصاه متعلق بالسوءه.
و فى نسخه قدیمه: فیاسوء ما احصاه على کتابک باضافه السوء بالضم بمعنى القبح الى ما الموصوله.
و احصاه: ضبطه و احاط به.
و المراد بکتابه تعالى: کتاب الاعمال الذى اثبتت فیه اعمال العباد و هو المشار الیه بقوله تعالى: «و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها»، و اضافته الیه تعالى باعتبار انه کتب بامره تعالى، او للتعظیم نحو بیت الله.
و المواقف: جمع موقف و هو فى الاصل موضع الوقوف و المراد بها هنا مظان العفو على الاستعاره بجامع الحصول فیها و عائد الموصول محذوف و التقدیر اومل فیها من عفوک و نظیره حذف عائد الموصوف فى قوله تعالى: «و اتقوا یوما لاتجزى نفس» اى فیه.
و «من»: ابتدائیه، و «الذى» نعت لعفوک.
و وقع فى نسخه قدیمه: «فلولا المرافق التى اومل من عفوک فیها الذى شمل» الى آخره.
و المرافق بتقدیم الفاء على القاف: جمع مرفق کمنبر و مسجد و هو ما یرتفق به، اى ینتفع و یستعان به و منه قوله تعالى: «و یهىء لکم من امرکم مرفقا»، و فسر باللطف فیکون المراد بالمرافق الالطاف، و الذى على هذه النسخه فى محل نصب مفعول لاومل و التقدیر، اومل من عفوک فیها العفو الذى شمل کل شىء، و کونه صفه للعفو مع الفصل بالاجنبى بعید.
و شملنا الله بعفوه شملا من باب -تعب-: عمنا، و شملنا شمولا من باب- قعد- لغه، و باللغتین وردت الروایه فى الدعاء.
قوله علیه السلام: «لالقیت بیدى» اللام: جواب لولا، و القیت الشىء القاءا: طرحته.
قال الراغب: الالقاء: طرح الشىء حیث تلقاه، ثم صار فى التعارف اسما لکل طرح.
و «الباء»: مزیده فى المفعول، و المراد بالید: النفس من باب اطلاق الجزء على الکل باعتبار ان اکثر ظهور افعال النفس بالید اى لطرحت نفسى، کقوله تعالى: « و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه» اى لاتطرحوا انفسکم و توقعوها فى الهلاک و قیل: المراد لاتلقوا انفسکم الى التهلکه بایدیکم فحذف المفعول، و الباء للاله کما فى: کتبت بالقلم، و علیه فتقدیر عباره الدعاء: «لالقیت نفسى بیدى»، قال بعضهم: الالقاء بالید: عباره عن الاستسلام للوقوع فى الهلکه، و قیل: معنى القیت بیدى: اهلکت نفسى لان طرح الشىء و عدم الاعتداد به یفضى الى هلاکه، و على کل تقدیر فالمراد بقوله علیه السلام: «لالقیت بیدى»: لایست من رحمتک و عفوک اذ کان الیاس من رحمته تعالى هو الهلاک الاکبر.
و بهذا المعنى فسر البراء بن عازب و عبیده السلمانى قوله تعالى: «و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه» قالا: عنى به لاترکبوا المعاصى بالیاس عن المغفره، نقله امین الاسلام الطبرسى فى مجمع البیان، و الله اعلم.
«لو»: شرطیه.
واحد: اصله وحد، فابدلت الواو همزه و یقع على الذکر و الانثى، و هو هنا بمعنى انسان او بمعنى واحد، و یجوز ان یکون بمعنى شىء عند من اجاز وقوعه بهذا المعنى فى الاثبات و لم یشترط النفى.
قال الفیومى فى المصباح: و یکون بمعنى شىء و علیه قراءه ابن مسعود: و ان فاتکم احد من ازواجکم اى شىء، انتهى.
و «ان»: موصول حرفى و احد اسمها.
قوله: «استطاع الهرب» خبرها، و هى وصلتها بعد لو فى محل رفع عند الجمیع لانها موضوعه لتکون بتاویل مصدر خبرها مضافا الى اسمها ثم اختلفوا فى الرفع.
فقال سیبویه: بالابتداء و لایحتاج الى خبر لاشتمال صلتها على المسند و المسند الیه.
و قیل: على الابتداء، و الخبر محذوف، ثم قیل: یقدر مقدما و التقدیر فیما نحن فیه: و لو ثابته استطاعه احد الهرب على حد: «و آیه لهم انا حملنا» و قال ابن عصفور: بل یقدر موخرا، اى و لو استطاعه احد الهرب ثابته و قال المبرد و الزجاج و الزمخشرى و الکوفیون: انه على الفاعلیه یثبت مقدرا بعد لو و الدال علیه ان، فانها تعطى معنى الثبوت، و التقدیر: لو ثبت استطاعه احد الهرب، و رجح بان فیه ابقاء لو على الاختصاص بالفعل.
و الهرب بفتحتین: الفرار، قال تعالى: «و لن نعجزه هربا».
و قوله: «من ربه»: اى من مالکه الحقیقى و هو الله تعالى و ایراده بعنوان الربوبیه مع الاضافه الى ضمیر المخبر عنه للاشعار بغلبه الربوبیه و المالکیه لکل احد، و حمل الرب على ما هو اعم من الرب الحقیقى باطل کما لایخفى.
و فى نسخه قدیمه: «و لو ان احدا استطاع الهرب منک» بکاف الخطاب بدل من ربه و هو یعین ما قلناه، و قوله علیه السلام «لکنت انا احق بالهرب منک» جواب لو.
و انا: ضمیر فصل لا محل له من الاعراب عند الجمهور، و قیل: له محل، فقال الفراء: محله بحسب ما قبله.
و قال الکسائى: بحسب ما بعده، و فائدته الدلاله على ان الوارد بعده خبر لاصفه، و التوکید و ایجاب ان فائده المسند ثابته للمسند الیه دون غیره، و یحتمل کونه تاکیدا لاسم کان و احق بالنصب على ما وقع فى نسخه قدیمه، و یوجد فى بعض النسخ المتداوله خبر کان و اما بالرفع على ما ضبط فى جمیع النسخ المشهوره فهو على انه خبر لانا، فانا فى محل رفع على الابتداء و احق: خبره، و الجمله خبر کنت، و کثیر من العرب من یجعل ضمیر الفصل مبتدا مخبرا عنه بما بعده.
و حکى الجرمى: انها لغه بنى تمیم.
و حکى عن ابى زید انه سمعهم یقراون «تجدوه عند الله هو خیر و اعظم» بالرفع، و قرىء فى الشواذ قوله تعالى «کنت انت الرقیب علیهم» برفع الرقیب على انه خبر لانت، و الجمله خبر لکان، و مثله قول الشاعر:
و کنت علیها بالملا انت اقدر؛
و قوله علیه السلام: «و انت لاتخفى علیک خافیه فى الارض و لا فى السماء».
«الواو»: للابتداء، و الجمله تذییل لما قبلها مقرره لمضمونه من عدم استطاعه احد ان یهرب منه و صیغه المضارع للدلاله على الاستمرار التجددى، و شائع النسخ ضبطه بالبناء للمعلوم و وقع فى نسخه ضبطه بالبناء للمجهول.
و الخافیه: اسم لما یخفى کالغائبه اسم لما یغیب و منه قوله تعالى: «و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى کتاب مبین».
قال الزمخشرى: سمى الشىء الذى یغیب و یخفى غائبه و خافیه فکانت التاء فیهما للنقل من الوصفیه الى الاسمیه کالنطیحه و الذبیحه، و یجوز ان یکونا صفتین و تاوهما للمبالغه کالراویه فى قوله: ویل للشاعر من راویه السوء، کانه قال: و ما من شىء شدید الغیبوبه و الخفاء الا و قد اثبته الله و احاط به و اثبته فى اللوح المبین انتهى ملخصا.
و کلمه «فى» من قوله: «فى الارض و لا فى السماء» متعلقه بمحذوف وقع صفه لخافیه موکدا لعمومها المستفاد من وقوعها فى سیاق النفى، اى لاتخفى علیک خافیه ما کائنه فى الارض و لا فى السماء اعم من ان یکون ذلک بطریق الاستقرار فیهما او الجزئیه منهما و یحتمل تعلقها بتخفى و توسیط حرف النفى بین الارض و السماء للدلاله على الترقى من الادنى الى الاعلى باعتبار القرب و البعد المستدعیین للتفاوت بالنسبه الى علومنا، و الغرض: لاتخفى علیک خافیه فى العالم و انما عبر بهما عنه لانهما قطراه کما قال تعالى: «ان الله لایخفى علیه شىء فى الارض و لا فى السماء» مع ما فى ذلک من تقریر کمال علمه تعالى فى الافهام فان ذلک عند ذکر الارض و السماء یکون اقوى لعظمتها فى الحس، و الحس متى اعان العقل على المطلوب کان الفهم اتم و الادراک اکمل، و هذه فائده ضرب الامثله فى العلوم.
قوله علیه السلام: «الا اتیت بها» اى احضرتها یوم القیامه کما قال تعالى: «و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین» و عبر بالماضى عن المستقبل لتحقق وقوعه نحو اتى امر الله اى الساعه بدلیل فلا تستعجلوه، و فى هذا الاستثناء من الاشکال ما فى قوله تعالى: «و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین» اذا فسر یعزب بمعنى یغیب و یبعد عن عمله تعالى، و جعل قوله: و لا اصغر من ذلک و لا اکبر عطفا على مثقال اذ یصیر التقدیر فى الدعاء: لاتخفى علیک خافیه الا حال اتیانک بها فتخفى، و فى الایه: «و ما یعزب عنه شىء الا فى کتاب» فیعزب و هذا فاسد لایصح و لذلک.
قال الزمخشرى و فى العطف على محل «من مثقال ذره» او على لفظ «مثقال ذره» فتحا فى موضع الجر لامتناع الصرف اشکال لان قولک: «لایعزب عنه الا فى کتاب» مشکل انتهى.
قال السراج الفارسى فى الکشف: و یسهل الاشکال بجعل الاستثناء منقطعا فیصیر موکدا لقوله: لایعزب عنه کانه قیل: کیف یعزب عنه و هو فى کتاب مبین، على ان الاتصال له وجه مرضى لاسیما اذا فسر الکتاب المبین بعلم الله تعالى، و یکون المعنى: لا یغیب عنه شىء الا فى علمه، و معلوم ان غیبه الشىء فى العلم عین کشفه فهو من باب قوله تعالى: «الا ما قد سلف» و نظیره قولک: فلان لاینسى الا فى حفظه، و ان فسر باللوح المحفوظ ایضا فلا باس لانه محل صور معلوماته انتهى، و قس على ذلک الکلام فى عباره الدعاء و بیانه على جعل الاستثناء منقطعا ان المعنى: کیف تخفى علیک خافیه و انت آت بها و الاصل لاتخفى علیک خافیه لکن اتیت بها اى انت آت بها فکیف تخفى علیک، و ذلک ان الاستثناء المنقطع للاستدراک و الا فیه بمعنى لکن، و لذلک یقدر کل منقطع بلکن و الغرض منه التاکید و وجهه ان ذکر اداته قبل ذکر ما بعدها یوهم اخراجه مما قبلها، فاذا ولیها شىء یقرر ما قبلها جاء التاکید، و اما على جعله متصلا من باب قوله تعالى: «الا ما قد سلف» فالمعنى ان امکن ان تخفى علیک خافیه ففى حال اتیانک بها و ذلک غیر ممکن، لانه اذا کان آتیا بها فخفاوها علیه محال کما ان معنى قوله تعالى: «و لا تنکحوا ما نکح آباوکم من النساء الا ما قد سلف»، ان امکن ان تنکحوا ما قد سلف فانکحوا فلا یحل لکم غیره و ذلک غیر ممکن، و حاصله انه من باب اخراج الکلام مخرج التعلیق بالمحال و المعلق بالمحال محال، و الغرض المبالغه فى نفى الخفاء و التحریم على حد قول الشاعر:
و لا عیب فیهم غیر ان سیوفهم * بهن فلول من قراع الکتائب
قال فى الکشف: و تحقیقه انه من باب استعاره اسم احد الضدین للاخر و ادخاله فیه ثم اخراجه عنه باداه استثناء.
فان قلت ما محل الجمله بعد الا من قوله: «الا اتیت بها»؟
قلت: ان جعلت الاستثناء منقطعا فهى فى محل نصب على الاستثناء المنقطع و العامل للنصب هو الا عند سیبویه و جماعه من المحققین و ان جعلته متصلا فهى فى محل نصب على الحال من ضمیر المخاطب فى «علیک» او «من خافیه» على راى، و الاستثناء مفرغ من اعم الاحوال، و التقدیر لاتخفى علیک خافیه فى حال من احوالک او حال من احوالها الا حال اتیانک بها، و لا یجوز کونها صفه لخافیه مستثناه من اعم الاوصاف على تقدیر لاتخفى علیک خافیه موصوفه بوصف من اوصافها الا بانک اتیت بها، لان التفریغ فى الصفات غیر جائز، الا على راى ابى البقاء و الزمخشرى، دون سائر النحویین کما نص علیه ابن هشام فى المغنى.
و اما قول السعد التفتازانى فى شرح المفتاح: لا خلاف فى جریان الاستثناء المفرغ فى الصفه مثل ما جاءنى الا کریم فهو سهو ظاهر.
فان قلت: کیف تکون جمله «الا اتیت» حالا و قد ذکرت ان الماضى فیها معبر به عن المستقبل لتحقق وقوعه، فالاتیان واقع یوم القیامه؟ و المراد بنفى الخفاء انتفاوه فى الدنیا فلا یقترن زمان الحال بزمان عاملها.
قلت: هى من الحال المقدره و هى المستقبله التى یکون زمان عاملها قبل زمانها، و التقدیر لاتخفى علیک خافیه الا مقدرا اتیانک بها کقوله تعالى: «ادخلوها خالدین» اى مقدرین خلودکم فیها لان زمن الخلود لایتصور مقارنته للدخول.
قوله علیه السلام: «و کفى بک جازیا و کفى بک حسیبا» اعتراض تذییلى لتقریر اتیانه تعالى بکل خافیه، و تکریر الفعل فى الجملتین لتقویه استقلالهما المناسب للاعتراض و تاکید کفایته تعالى فى کل من الجزاء و المحاسبه.
و «الباء» فى الموضعین زائده و مجرورها فاعل کفى، و المعنى کفیت جازیا و کفیت حسیبا و نصب جازیا و حسیبا على الحال، و قد تقدم الکلام على نظیر هذه العباره مبسوطا فى الروضه السادسه فى شرح دعاء الصباح فلیرجع الیه.
و جازیا بالجیم و الزاى: اسم فاعل من جزاء على فعله یجزیه جزاء اى کافاه کجازاه مجازاه.
و فى نسخه ابن ادریس: «خازنا» بالخاء المعجمه و النون بعد الزاى اسم فاعل من خزنت الشىء خزنا من باب -قتل-: اذا جعلته فى الخزانه حفظا له، ثم استعمل فى مطلق الحفظ و هو المراد هنا، اى و کفى بک حافظا، و منه قوله تعالى: «و ما انتم له بخازنین» اى حافظین.
و الحسیب: فسر بالکافى و بالمقتدر و بالرقیب و بالعالم و بالمحاسب. قال تعالى: «و کفى بالله حسیبا».
قوله علیه السلام: «اللهم انک طالبى ان انا هربت».
الطلب: الفحص عن وجود الشىء عینا کان او معنى.
و ان: شرطیه.
و انا: مرفوع بفعل شرط مضمر یفسره الظاهر لا بالابتداء لان «ان» لاتدخل الا على الفعل، و التقدیر: ان هربت هربت فلما اضمر الفعل انفصل الضمیر، و جواب الشرط محذوف وجوبا لدلاله ما تقدم علیه، اى ان هربت فانت طالبى، و لیس المتقدم بجواب عند جمهور البصریین لان اداه الشرط لها الصدر فلا یتقدم علیها خلافا للکوفیین و المبرد و ابى زید وقس على ذلک قوله علیه السلام: «و مدرکى ان انا فررت».
و ادرکت الشىء ادراکا: اذا طلبته فلحقته، وفر فرا من باب -ضرب-، و فرارا بالکسر: هرب.
و «الفاء» من قوله: «فها انا ذا»: سببیه، و ها حرف تنبیه صدرت به الجمله لکمال العنایه و الاهتمام بمضمونها.
«و اناذا»: مبتدا و خبر، و مناط الافاده اختلاف الصفات المنزل منزله اختلاف الذات، و المعنى: انا بعد ذلک ذا المشاهد الموصوف.
و قوله: «بین یدیک» بیان للوصف، اى واقف بین یدیک و هو خبر بعد خبر او خبر لذا، و الجمله خبر لانا.
و قد تقدم نظیر هذه العباره غیر مره.
و خاضع و ما بعده اخبار متعدده.
و الراغم: اسم فاعل من رغم انفه رغما من باب -قتل- و فى لغه من باب -تعب- اذا وقع فى الرغام بالفتح و هو التراب کنى به عن الذل و المهانه کانه لصق بالتراب هوانا.
قوله علیه السلام: «ان تعذبنى فانى لذلک اهل» جمله مستانفه مقرره لمضمون ما قبلها من الاستسلام و الخضوع و الذل و المهانه کاشفه عن جلیه ما اعترف به بانه لیس له من الامر فى نفسه شىء لعجزه عن جلب نفع الیها او دفع ضر عنها، بل هو عبد ذلیل مجرم جار علیه حکم سیده بما شاء من انتقام او عفو، یقال: فلان اهل لکذا اى مستحق له، و الضمیر من قوله و هو عائد الى التعذیب المتضمن له.
قوله علیه السلام: «ان تعذبنى» کقوله تعالى: «اعدلوا هو اقرب للتقوى» فانه عائد الى العدل المتضمن له اعدلوا.
و «من» ابتدائیه متعلقه بعدل، و التقدیم لمراعاه السجع، و یحتمل تعلقها بمحذوف وقع حالا من الضمیر اى و هو حال کونه منک عدل.
و قدیما: نصب على الظرفیه بما بعده و هو صفه لزمان اقیمت مقامه، اى زمانا قدیما شملنى عفوک و نظیره حدیثا فى قول الشاعر:
الا قالت الخنساء یوم لقیتها * اراک حدیثا ناعم البال افرغا
اى زمانا حدیثا فحذف الموصوف و اقیمت الصفه مقامه فنصبت على الظرفیه، و تقدیمه فى الدعاء للاهتمام لا للقصر اعتدادا بسابق رحمته له و فضله علیه.
و شمله الامر شملا من باب -قتل- عمه و احاط به.
و الباس العافیه: استعاره مکنیه او تبعیه، و قد مر نظیرها غیر مره و الله اعلم.