دعای ۳۱ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا، وَ بَوَاطِنِ سَیئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا، وَ سَوَالِفِ زَلَّاتِی وَ حَوَادِثِهَا، تَوْبَةَ مَنْ لَا یحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیةٍ، وَ لَا یضْمِرُ أَنْ یعُودَ فِی خَطِیئَةٍ
وَ قَدْ قُلْتَ -یا إِلَهِی- فِی مُحْکمِ کتَابِک: إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِک، وَ تَعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ، وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کمَا وَعَدْتَ، وَ اعْفُ عَنْ سَیئَاتِی کمَا ضَمِنْتَ، وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَک کمَا شَرَطْتَ
وَ لَک -یا رَبِّ- شَرْطِی أَلَّا أَعُودَ فِی مَکرُوهِک، وَ ضَمَانِی أَنْ لَا أَرْجِعَ فِی مَذْمُومِک، وَ عَهْدِی أَنْ أَهْجُرَ جَمِیعَ مَعَاصِیک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بار الها در این موقعیتی که در آنم از گناهان بزرگ و کوچکم، و از گناهان پوشیده و آشکارم، و از لغزشهای گذشته و تازهام به سویت بازمی گردم، مانند بازگشت توبه کنندهای که خیال گناه در درونش نگذرد، و فکر برگشتن به گناه را به خاطرش راه ندهد،
و تو خود ای پروردگار من در کتاب محکمت فرمودی که توبه را از بندگانت میپذیری، و از سیئات درمی گذری، و توبه کنندگان را دوست داری، پس بر اساس وعده خود توبهام را بپذیر، و همان طور که ضمانت نمودهای از گناهانم بگذر، و چنانکه شرط فرمودهای محبتت را بر من لازم فرما،
و من هم در مقابل این همه عنایت تعهد میکنم که به آنچه پسند تو نیست برنگردم، و ضمانت مینمایم که به کاری که مورد نکوهش توست بازنگردم، و پیمان میبندم که از تمام گناهان دوری کنم.
ترجمه آیتی
اى خداوند، در همین مکان که ایستاده ام، از گناهان خرد و کلان خود، از بدیهاى پنهان و آشکار خود، از لغزشهاى گذشته و حال خود به درگاه تو توبه مى کنم، چونان توبه ى کسى که از آن پس حتى با خود سخن از گناه نگوید و در خاطر نگذراند که خطاى پیشین از سر گیرد.
اى خداوند من تو خود در کتاب محکمت گفته اى که توبه ى بندگانت را مى پذیرى و گناهانشان را عفو مى کنى و توبه کنندگان را دوست مى دارى، پس همچنان که وعده داده اى توبه ى من بپذیر و همچنان که بر عهده گرفته اى از خطاهاى من درگذر و آنسان که شرط کرده اى محبت خود نصیب من ساز.
اى پروردگار من، من نیز شرط مى کنم که زین پس کارى را که تواش ناخوش داشته اى مرتکب نشوم و بر عهده مى گیرم که عملى را که تواش ناپسند داشته اى انجام ندهم و از هر چه معصیت توست دورى گزینم.
ترجمه ارفع
بار پروردگارا در این حالى که هستم به سویت توبه مى نمایم، توبه از گناهان بزرگ و گناهان کوچکم و از لغزشهاى پنهانى و آشکارم و زشتکاریهاى گذشته و حالم مانند توبه کارى که خاطره هیچ معصیتى را از فکر و ذهنش و از صفحه دلش نمى گذراند و لحظه ای نمى اندیشد که دوباره به خطایش برگردد.
و تو ای خداى من در کتاب محکم و استوار خود فرموده ای که توبه را از بندگانت مى پذیرى و از گناهانشان مى گذرى و توبه کاران مداوم را دوست مى دارى. پس توبه ام را بپذیر همان طور که وعده داده ای و مرا عفو کن همانگونه که ضمانت کرده ای و همانطور که شرط کرده ای محبت و دوستى خود را براى من واجب گردان.
پروردگارم، شرط من با تو این است که آنچه تو نمى پسندیدى بدان بازنگردم و تعهد من آنکه به کارى که نزد تو مذموم است رجوع ننمایم و پیمان من اینکه از جمیع گناهان دورى گزینم.
ترجمه استادولی
خدایا، من در ایام جایگاهم از بزرگ و کوچک گناهانم، و نهان و آشکار بدى هایم، و گذشته و حال لغزش هایم به درگاهت توبه مى کنم، توبه کسى که دیگر به فکر گناهى نمى افتد، و در اندیشه بازگشت به هیچ خطایى نمى باشد.
اى خدا، تو در آیه محکم کتابت فرموده اى که تو به بندگانت را مى پذیرى، و از بدى ها درمى گذرى، و توبه کنندگان را دوست مى دارى، پس طبق وعده اى که داده اى توبه ام را بپذیر، و طبق ضمانتى که کرده اى از بدى هایم درگذر، و طبق شرطى که کرده اى محبتت را حتما شامل حال من گردان.
من هم -اى پروردگار- با تو شرط مى کنم که دیگر به کارى که ناخوشایند توست بازنگردم، و ضمانت مى دهم که به کارى که مورد نکوهش توست برنگردم، و قول مى دهم که از همه گناهانت دورى گزینم.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا من با این حال (زار) و مقام (تذلل) از گناهان خود از بزرگ و کوچک و زشتیهاى پنهان و آشکار و لغزشهاى گذشته و آینده خود از همه به درگاه (عفو و کرم) حضرتت توبه مى کنم آنگونه توبه اى که دیگر به معصیت و گناه با نفس هم حدیث نکرده و ابدا بازگشت به خطا و عصیان را در خیال به خاطر نگیرم (و هرگز قصد عمل زشت نکنم)
و تو اى خدا در کتاب محکم خود (قرآن عظیم) فرموده اى که البته توبه بندگانت را بپذیرى و از گناهانشان (به عفو و کرم) درگذرى و (هم فرمودى) که توبه کنان را دوست مى دارى پس اى خداى من (بر این قول و عهد خود) توبه مرا چنانکه وعده فرمودى بپذیر و اعمال زشتم را چنان که ضمانت کردى عفو کن و محبتت را با من چنانکه شرط کردى حتم و لازم گردان
و شرط من هم با تو اى پروردگار آنکه هرگز بازگشت به عملى که ناپسند تست نکنم و ضمانت کنم که دیگر به کارى که نزد تو ناشایسته است رجوع ننمایم و عهد کنم که از این پس من از جمیع معصیت و نافرمانیت دورى گزینم.
ترجمه سجادی
خداوندا من در این جایگاهم، از گناهان بزرگ و کوچکم و از بدى هاى پنهان و آشکارم و از لغزش هاى گذشته و تازه ام، به درگاهت توبه مى کنم. توبه کسى که نافرمانى از ذهنش نمى گذرد و قصد بازگشت به خطا را ندارد.
و اى خداى من، در کتاب استوارت فرموده اى همانا توبه بندگانت را مى پذیرى، و از بدى ها درمى گذرى، و توبه کنندگان را دوست مى دارى. پس همانگونه که وعده دادى، توبه ام را بپذیر و آنچنان که ضمانت کرده اى، از بدى هایم درگذر و همان طور که شرط کرده اى، دوستى خود را برایم واجب گردان.
و اى پروردگار من، با تو قرار مى گذارم، در کارى که ناپسند توست، برنگردم و ضمانت مى دهم، در کارى که نکوهیده توست، بازنگردم و عهد مى بندم، از همه نافرمانى هاى تو، دورى گزینم.
ترجمه شعرانی
خدایا! من در این مقام از گناهان بزرگ و کوچک و بدیهاى پنهان و آشکارا و لغزشهاى کهن و نو توبه کردم. توبه اى که اندیشه نافرمانى را دیگر در دل راه ندهم و قصد بازگشتن به گناه نکنم.
و تو در کتاب حکیم فرموده اى که توبه بندگان را مى پذیرى و از بدیها درمى گذرى و تائبان را دوست دارى، پس چنانکه وعده فرمودى توبه مرا بپذیر و چنانکه نوید دادى از بدیهاى من درگذر و دوستى تو مطابق پیمان تو شامل من گردد
من هم با تو پیمان بستم که به کار ناپسند بازنگردم و بر عهده گرفتم که گرد عمل نکوهیده نگردم و عهد کردم از همه گناهان دورى گزینم.
ترجمه فولادوند
بار الها! من هم اینک و در همینجا به سوى تو توبه مى کنم و از گناهان بزرگ و کوچک خود به سوى تو بر مى گردم، از همه ى آنها و از باطن زشتیها و چهره ى ظاهر آنها و از خطاهاى گذشته و تازه ام به سوى تو برمى گردم چون باز گشتن توبه کننده اى که دیگر خیال گناه در دلش نگذرد و برگشتن به خطایى در ضمیر خویش نمى پرورد
و تو خود اى خداى من! در محکم کتابت فرموده اى که از بندگانت توبه را درمى پذیرى و از گناهان درمى گذرى و توبه کاران را دوست مى دارى. پس همچنان که وعده داده اى توبه ام در پذیر و آن گونه که بر عهده ى خود گرفته اى از خطایایم درگذر و همانطور که شرط کردى مهر خود را بر من واجب گردان،
و پروردگارا! مرا نیز با تو شرط این است که در آنچه ناپسند توست باز نگردم و ضمانت مى کنم که دیگر در آنچه پیش تو نکوهیده است معاودت نکنم و پیمان من این است که از هر گونه سرکشى نسبت به تو دورى گزینم.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا من در اینجا به سوى تو، توبه و بازگشت مى نمایم از گناهان بزرگ و کوچک خویش و از گناهان پوشیده و آشکارم و از لغزشهاى گذشته و تازه ام، توبه و بازگشت کسى که گناهى (از گناهان) را با خود نگوید و در دل نگذراند که به گناهى بازگردد (دوباره بجا آورد)
و تو اى خداى من در کتاب محکم و استوار خود (قرآن مجید که باطل و نادرستى در آن راه ندارد) فرموده اى که تو، توبه و بازگشت را از بندگانت مى پذیرى و از گناهان درمى گذرى (اشاره به س ۴۲ ى ۲۵: «و هو الذى یقبل التوبه عن عباده و یعفوا عن السیئات و یعلم ما تفعلون» یعنى و او است خدائى که توبه را از بندگانش مى پذیرد و از گناهان درمى گذرد و مى داند آنچه را که بجا مى آورید) و آنان را که پیوسته توبه مى کنند (از نظر کمیت و اندازه یا کسانى را که پس از توبه گناهى بجا نمى آورند از نظر کیفیت و چگونگى) دوست مى دارى (اشاره به س ۲ ى ۲۲۲: «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» یعنى همانا خداوند آنان را که پیوسته توبه مى کنند و پاکیزگان را دوست مى دارد) پس چنانکه وعده فرموده اى توبه ى مرا بپذیر، و چنانکه ضمانت نموده اى از گناهانم درگذر، و چنانکه شرط کرده اى محبت و دوستى خود را براى من لازم گردان (حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: هرگاه بنده از روى راستى توبه نماید خداوند او را دوست و در دنیا و آخرت گناهانش را پنهان مى نماید «راوى مى گوید:» گفتم: چگونه بر او پنهان مى نماید؟ فرمود: گناهانى را که دو فرشته بر او مى نویسند از یادشان مى برد و به اندامش وحى مى فرماید که گناهان او را بپوشانید، و به جاهائى که گناه کرده وحى مى نماید گناهانى را که به روى شما بجا آورده پنهان کنید، پس در پیشگاه خدا مى آید هنگامى که چیزى نیست که به گناهى از گناهان او گواهى دهد)
و شرط و قرار من با تو- اى پروردگارم- آنست که به ناپسند تو بازنگردم، و ضمانتم آنست که در نکوهیده ى تو رجوع ننمایم (دوباره گناهى بجا نیاورم) و پیمانم آنست که از همه ى گناهان تو دورى نمایم.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا وَ بَوَاطِنِ سَیئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا
وَ سَوَالِفِ زَلاَّتِی وَ حَوَادِثِهَا تَوْبَةَ مَنْ لاَ یحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیة وَ لاَ یضْمِرُ أَنْ یعُودَ فِی خَطِیئَة
وَ قَدْ قُلْتَ ـ یا إِلَهِی ـ فِی مُحْکمِ کتَابِک إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِک وَ تَعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ
فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کمَا وَعَدْتَ وَ اعْفُ عَنْ سَیئَاتِی کمَا ضَمِنْتَ وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَک کمَا شَرَطْتَ
وَ لَک ـ یا رَبِّ ـ شَرْطِی أَلاَّ أَعُودَ فِی مَکرُوهِک وَ ضَمَانِی أَنْ لاَ أَرْجِعَ فِی مَذْمُومِک وَ عَهْدِی أَنْ أَهْجُرَ جَمِیعَ مَعَاصِیک».
"بارالها من در این موقعیت به سوى تو باز مى گردم، از تمام گناهان کبیره و صغیره ام، و از معصیت هاى پوشیده و آشکارم، و از لغزش هاى دیرینه و تازه ام، مانند بازگشتن تائبى که خیال گناه در دلش نگذرد، و فکر برگشتن به خطا را به درونش راه ندهد، و تو خود اى پروردگار من در قرآن محکمت فرمودى که توبه را از بندگانت مى پذیرى، و از گناهان درمى گذرى، و توبه کنندگان را دوست دارى، پس بر طبق وعده خود توبه ام را بپذیر، و آن طور که تضمین نمودى از گناهانم درگذر، و چنان که شرط کردى و محبّتت را بر من لازم گردان، در برابر تعهدى به تو مى سپارم که به آنچه ناپسند توست بازنگردم، و ضمانت مى کنم به کارى که مذموم توست برنگردم، و پیمان مى بندم که از تمام معاصى دورى گزینم".
در جملات عرشى بالا به چهار مسئله بسیار مهم اشاره شده است:
۱ ـ گناهان کبیره و صغیره
۲ ـ توبه از گناه
۳ ـ قبول توبه از حضرت حق
۴ ـ محبوبیت تائب نزد خداوند
به خواست حضرت دوست به طور مستقل تا جائى که در امکان باشد به گناهان کبیره و صغیره اشاره مى شود، سپس سه قسمت بعد را یکجا با کمک قرآن مجید و روایات توضیح مى دهم.
گناهان کبیره و صغیره:
تقسیم گناه به کبیره و صغیره بر اساس آیات قرآن مجید و روایات معتبره صورت گرفته است.
آیت الله سید کاظم یزدى که از فقهاى معروف شیعه و مورد توجه محافل علمى است در کتاب مشهور "عروة الوثقى" که از زنده ترین کتب فقهى است در باب شرایط امام جماعت فرموده: تعیین گناه کبیره از چهار طریق میسر است:
الف) هر گناهى که در قرآن و روایت به کبیره بودن آن تصریح شده. در "عیون اخبار الرضا" نوشته حضرت صدوق به روایت فضل بن شاذان که از اعاظم اصحاب امامیه است آمده که حضرت رضا((علیه السلام)) در نامه اى به ون در باب اجتناب از معاصى کبیره اینچنین نوشتند:(۱)
۱ ـ ریختن خون انسانى که خداوند خونش را محترم دانسته
۲ ـ زنا ـ محصنه و غیر محصنه
۳ ـ سرقت و دزدى
۴ ـ خوردن مایعات مست کننده
۵ ـ عقوق پدر و مادر
۶ ـ فرار از جنگ حق علیه باطل
۷ ـ خوردن مال یتیم به زور و ستم
۸ ـ خوردن میته و خون و گوشت خوک و آنچه بدون یاد خدا سر بریده شده بدون ضرورت
۹ ـ خوردن ربا
۱۰ ـ خوردن مال حرام، و به عبارت دیگر سُحْت
۱۱ ـ قمار بازى
۱۲ ـ کم فروشى و خیانت در کیل و وزن
۱۳ ـ تهمت به پاکدامنان
۱۴ ـ لواط و همجنس بازى
۱۵ ـ ناامیدى از رحمت خدا
۱۶ ـ ایمنى از مکر و عذاب خدا در برابر گناهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "عیون اخبارالرضا"ج۲، ص۱۲۵.
۱۷ ـ دلسردى از عنایت رب
۱۸ ـ کمک به ستمکاران
۱۹ ـ میل به ستم پیشگان
۲۰ ـ قسم دروغ
۲۱ ـ حبس حقوق مردم بدون تنگدست بودن
۲۲ ـ دروغ
۲۳ ـ کبر
۲۴ ـ اسراف
۲۵ ـ تبذیر
۲۶ ـ خیانت
۲۷ ـ سبک شمردن حج
۲۸ ـ جنگ با اولیا و عاشقان حق
۲۹ ـ سرگرمى به امور بازدارنده از خداوند
۳۰ ـ اصرار و پافشارى بر گناهان
ب) هر گناهى که قرآن مجید و روایت معتبره بر مرتکب آن وعده عذاب داده، چنانکه از حضرت صادق((علیه السلام)) در معناى کبیره روایت شده: گناهى است که خداوند به آن وعده عذاب داده، سپس حضرت به پنج گناه از گناهان کبیره که در قرآن آمده اشاره فرمودند:
۱ ـ خوردن مال یتیم به زور و ستم
۲ ـ فرار از جبهه
۳ ـ ربا
۴ ـ تهمت به پاکدامن
۵ ـ قتل نفس
ج) هر گناهى که در قرآن و روایت از گناه کبیره بزرگتر شمرده شود، مانند فتنه گرى بین مسلمانان که در قرآن مجید آمده:
وَالْفِتْنَةُ اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ:(۱)
و فتنه گرى گناهش شدیدتر از قتل انسان بى گناه است.
و در آیه دیگر:
وَ الْفِتْنَةُ اَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ:(۲)
و فتنه کردن بین مسلمانان گناهش بزرگتر از قتل است.
د) هر گناهى که نزد مردم مؤمن و پایبند به اصول و فروع الهى بزرگ شمرده شود، به طورى که اطمینان حاصل گردد که بزرگ بودن آن گناه منتهى به زمان معصوم است، مانند نجس نمودن مسجد از روى علم و آگاهى و عمد و به قصد هتک احترام خانه خدا، یا پرتاپ کردن و انداختن قرآن مجید به قصد بى احترامى به کتاب خدا.
در هر صورت کبیره بودن کناه به یکى از چهار طریقى که سید در "عروة الوثقى" فرموده ثابت مى شود. در غیر این موارد گناه صغیره شمرده مى شود، ولى آثار اسلامى مى فرماید اصرار بر صغیره هم گناه کبیره است.
آیات و روایات مربوط به گناهان کبیره و صغیره را در کتاب با عظمت "بحار" جلد ۷۹ از صفحه دوم تا شانزدهم و در کتاب شریف "کافى" جلد دوّم ملاحظه کنید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بقره، ۱۹۱.
۲ ـ بقره، ۲۱۷.
عزیزان باید توجه داشته باشند که گناه عبارت از زهر کشنده و سمّ قاتلى است که انسان بیچاره دانسته و ندانسته با دست خود در ظرف حیات خود مى ریزد، یا تیشه اى است که به وسیله آن پى دیوارهاى حیات خراب مى شود تا جائى که سقف هلاکت بر سر انسان بریزد و براى ابد وجود آدمى را از رحمت حق محروم نماید، یا طوفانى است که به دست خود انسان ایجاد مى شود تا دار و ندار انسان بر باد فنا رود.
از آنجا که در جهان هستى هر عملى داراى عکس العمل است، و به هیچ صورت عملى وجود ندارد که عکس العمل نداشته باشد، براى گناهان و معاصى که در حقیقت از اعمال و حرکات انسان محسوب مى شود آثار و تبعاتى است که اگر گنهکار موفق به توبه و انابه نشود، آن آثار و تبعات بدون شک در دنیا و آخرت گریبان گیر او خواهد شد، و این حقیقتى است که قرآن مجید و روایات به آن اشاره کرده اند و تجربه هم آن را در برابر دیدگان همگان قرار داده است.
خداى عز و جل گر ببخشدم شاید *** سزاى بندگیش چون زمن نمى آید
به هر چه بستم جز حق شکسته باز آمد *** دل مرا بجز از یاد خود نمى شاید
براى توشه عقبى بسى نمودم سعى *** زمن نیامد کارى که آن به کار آید
ز بیم آنکه مبادا خجل شود فردا *** دلى به طاعتى امروز مى نیاساید
نرفته ام به ره حق چنانکه باید رفت *** نکرده هیچ عبادت چنانکه مى باید
مگر به هیچ ببخشند جرم هیچان را *** ز هیچ هیچ نیاید ز هیچ هیچ آمد
تمام روز در این غم بسر برم که صباح *** براى من شب آبستنم چه مى زاید
دلم رمید و زمن بهترى نمى یابد *** اگر دچار تو گردد بگوش بازآید
حدیث واعظ پرگونَه در خورِ فیض است *** بیا بخوان غزلى تا دلم بیاساید
آثار و عواقب خطرناک گناهان:
در مجلدات گذشته "دیار عاشقان" در تفسیر بعضى از دعاها، تا جائى که اقتضا داشت به عواقب و آثار گناه چه در دنیا و چه در آخرت اشاره شد. در این بخش فقط به دورنمائى از آیات قرآن و روایات بسنده مى شود و از حضرت محبوب مى خواهم که همه ما را از گناهان ظاهر و باطن در پناه رحمت و لطفش محافظت بفرماید.
فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیرَ الَّذى قیلَ لَهُمْ فَاَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یفْسُقُونَ:(۱)
پس آن ستمکاران حکم خدا را به غیر آن کهبود تبدیل کردند، ما نیز به کیفر بدکارى و نافرمانى بر ایشان عذابى سخت از آسمان نازل کردیم.
بَلى مَنْ کسبَ سَیئَةً وَ اَحاطَتْ بِهِ خَطَیئَتُهُ فَاُولئِک اَصْحابٌ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ:(۲)
آرى هر کس به کسب اعمال زشت دست زد، و کردار ناپسندش بر او احاطه کرد چنین کسانى اهل دوزخند و براى همیشه در آنجا خواهند بود.
فَکیفَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَیدیهِمْ:(۳)
پس چگونه خواهد بود حال آنان وقتى به خاطر کردار زشتشان و آنچه با دست خود انجام دادند به وجودشان مصیبت و رنج برسد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بقره، ۵۹ و ۸۱.
۲ ـ بقره، ۵۹ و ۸۱.
۳ ـ نساء، ۶۲.
فَاعْلَمْ اَنَّما یریدُ اللهُ اَنْ یصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ کثیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ:(۱)
پس بدان که خداوند مى خواهد آنان را به عقوبت بعض گناهانش دچار سازد و همانا بسیارى از مردم فاسق و بدکارند.
وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ:(۲)
و چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزکار مى شدند، همانا درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى گشودیم ولکن (چون آیات و حقایق و پیامبران ما را) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر کردار زشتشان رساندیم.
مِمّا خَطیئاتِهِمْ اُعْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُون اللهِ اَنْصاراً:(۳)
و آن قوم از کثرت گناه، در طوفان عظیم غرق شدند، و به آتش دوزخ درافتادند، و غیر خدا براى خود هیچ یار و یاورى نیافتند.
وَ مَنْ یعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها اَبَداً:(۴)
و هر که از فرمان خدا و رسولش سرپیچى کند البته کیفر او آتش دوزخ است که تا ابد در آن گرفتار خواهد بود.
در "بحار" جلد ۷۳ از صفحه ۳۱۲ به بعد در زمینه آثار و عواقب گناه، روایات بسیار مهمّى نقل شده که به قسمتى از آن آثار پر ارزش الهى توجه مى کنید:
حضرت صادق((علیه السلام)) از پدر بزرگوارش امام باقر((علیه السلام)) روایت مى کند که آن حضرت مکرّر مى فرمود:
ما مِنْ شَىْء اَفْسَدَ لَلْقَلْبِ مِنْ خَطیئَتِهِ، اِنَّ الْقَلْبَ لَیواقِعُ الْخَطیئَةَ فَلا تَزالُ بِهِ حَتّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصیرُ اَعْلاهُ اَسْفَلَهُ:
چیزى براى دل انسان فاسد کننده تر از گناهى که مرتکب مى شود نیست، همانا قلب با گناه آمیزش پیدا مى کند و این سیه روزى ادامه مى یابد تا وضع قلب آنچنان شود که دیگر طاقت قبول حق را نداشته باشد.
و نیز آن حضرت مى فرماید:
اَما اِنَّهُ لَیسَ مِنْ عِرْق یضْرِبُ وَ لانَکبَة وَ لا صُداع وَ لا مَرَض اِلاّ بِذَنْب، وَ ذلِک قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِى کتابِهِ: وَ ما اَصابَکمْ مِنْ مُصیبَة فَبِما کبَتْ اَیدِیکمْ وَ یعْفُوا عَنْ کثیر:(۵)
رگى از بدن شما زده نمى شود، و پائى نمى شکند، و به سَردردى و مرضى دچار نمى شوید مگر اینکه گناهى مرتکب شده باشید، و این است معناى قول خداوند در قرآن مجید که فرمود: "آنچه مصیبت و بلا به شما مى رسد در ارتباط با گناهان شماست و بسیارى از آن را هم مورد بخشش قرار مى دهد".
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرمود:
لا تُبْدِینَّ عَنْ واضِحَة وَ قَدْ عَمِلْتَ الاَْعْمالَ الْفاضِحَةَ، وَ لا یأْمَنُ الْبَیاتَ مَنْ عَمِلَ السَّیئاتِ:
آنگونه که دندانهایت آشکار شود نخند در حالى که اعمال رسوا کننده اى انجام داده اى، و از حوادث و بلاهائى که به خاطر بدیهایت شب هنگام بر تو فرو مى ریزد و آن عذاب الهى است در امان مباش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ مائده، ۴۹.
۲ ـ اعراف، ۹۶.
۳ ـ نوح، ۲۵.
۴ ـ جنّ، ۲۳.
۵ ـ شورى، ۳۰.
حضرت باقر((علیه السلام)) فرمود:
اِنَّ الْعَبْدَ لَیذْنِبُ الذَّنْبَ فَیزْوى عَنْهُ الرِّزْقُ:
همانا عبد مرتکب گناه مى شود و به خاطر آن گناه به رزق و روزیش لطمه وارد مى گردد.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
اِذا اَذْنَبَ الزَّجُلُ خَرَجَ فِى قَلْبِهِ نُکتَةٌ سَوْداءُ، فَاِنْ تابَ انْمَحَتْ، وَ اِنْ زادَ زادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِهِ فَلا یفْلِحُ بَعْدَها اَبَداً:
زمانى که مرد گناهى مرتکب شود، نقطه سیاهى در قلبش پدید مى شود، اگر از گناهش توبه کند آن نقطه محو مى گردد، و هنگامى که بر گناه بیفزاید آن نقطه سیاه افزوده مى شود تا تمام صفحه ملکوتى قلب را در خود بپوشاند، آن وقت است که درِ رستگارى براى همیشه به روى او بسته مى شود.
امام باقر((علیه السلام)) فرمود:
اِنَّ الْعَبْدَ یسْأَلُ اللهَ الْحاجَةَ فَیکونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضاءُها اِلى قَریب اَوْ اِلى وَقْت بَطىء فَیذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَیقُولَ اللهُ تَبارَک وَ تَعالى لِلْمَلَک: لا تَقْضِ حاجَتَهُ وَ احْرِمْهُ اِیاها، فَاِنَّهُ تَعَرَّضَ لخَطى، وَ اسْتُوْجَبَ الْحِرمانَ مِنّى:
همان عبد از خداوند درخواست حاجت مى کند، شأن آن عبد اقتضا دارد حاجتش زود یا دیر داده شود، وانگاه مرتکب گناهى مى شود، خداوند به ملک ور قضاى حاجت مى فرماید; حاجتش را مده و او را محروم از اجابت خواسته کن، او خود را در معرض خشم من قرار داده، و لزوم محرومیت از رحمتم را براى خویش فراهم کرده است.
امام صادق((علیه السلام)) فرمود:
اِنَّ الرَّجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرَمُ صَلاةَ اللَّیلِ، وَ اِنَّ الْعَمَلَ السَّیئَى اَسْرَعُ فِى صاحِبِهِ مِنَ السِّکینِ فِى اللَّحْمِ:
همانا مرد مرتکب گناه مى شود، پس به سبب آن از نماز شب محروم مى گردد، به حقیقت که عمل زشت اثرش در انسان از کارد در گوشت سریع تر است.
از حضرت رضا((علیه السلام)) روایت شده:
هر گاه بندگان گناه جدیدى مرتکب شوند، گناهى که تا آن زمان سابقه نداشته، خداوند هم آنان را به بلاى تازه اى که قبلا نبوده مبتلا مى کند.
حضرت صادق((علیه السلام)) از قول حضرت حق بازگو مى کند:
اِذا عَصانِى مَنْ عَرَفَنِى، سَلَّطْتُ عَلَیهِ مَنْ لایعْرِفُنِى:
آن که مرا مى شناسد هرگاه گناه کند، بر او مسلط مى کنم کسى که مرا نمى شناسد.
و نیز آن حضرت مى فرماید:
اِنْ کانَتِ الْعُقُوبَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ النّارَ فَالْمَعْصِیةٌ لِماذا؟
اگر عقوبت از جانب خداوند آتش دوزخ است پس معصیت براى چه؟
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
عَجِبْتُ لِمَنْ یحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ کیفَ لایحْتَمى مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النّارِ؟
تعجب مى کنم از کسى که به خاطر ترس از بیمارى از غذا پرهیز مى کند، ولى به خاطر ترس از عذاب الهى از گناه خوددارى نمى نماید.
رسول خدا((علیه السلام)) فرمود:
مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ: جَمُودُ الْعَینِ، وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِى طَلَبِ الرِّزْقِ، والاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ:
از نشانه هاى شقاوت: خشک چشمى، قساوت قلب، شدت حرص در طلب رزق، و اصرار بر گناه است.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى کند:
اِذا غَضِبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى اُمَّة وَ لَمْ ینْزِلْ بِهَا الْعَذابَ، غَلَتْ اَسْعارُها، وَ قَصُرَتْ اَعْمارُها، وَ لَمْ تَرْبَحُ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْک ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ اَنْهارُها، وَ حُبِسَ عَنها اَمْطارُها، وَ سُلِّطَ عَلَیها شِرارُها.(۱)
هنگامى که خداوند بر امّتى به خاطر کثرت گناه غضب کند و عذاب بر آنان نفرستد، آنان را به بلاهائى از قبیل: گرانى جنس، کوتاهى عمر، بى سود ماندن تجارت تجّار، پرورش نیافتن میوه جات، پرنشدن نهرها از آب، حبس شدن باران، و تسلّط اشرار دچر مى کند.
این بود قسمتى از آثار و عواقب گناهان که در قرآن مجید و روایات بیان شده است.
خوشا کسى که در این عالم خراب آباد *** اساس ظلم فکند و بناى داد نهاد
بیا بیا که از آن رفتگان به یاد آریم *** که رفته اند و از ایشان کسى نیارد یاد
مکن اقامت و بنیاد خانمان مفکن *** که دست حادثه خواهد فکندش از بنیاد
توانگرى که درِ خیر بر فقیران بست *** درى ز عالم بالا به روى او نگشاد
کسى که یافت بر احوال زیردستان دست *** به ظلم اگر نستاند خداش خیر دهاد
صنوبرا تو چه دل بسته اى به هر شاخى *** چو سرو باش که از بار دل شوى آزاد
چه خوش فتاد هلالى به بند خانه عشق *** برو غلامى این خاندان مبارک باد
گناه بیمارى است:
بدون شک هر انسانى تحت هر شرایطى از مادر خود در عین سلامت وارد دنیا مى شود. او به همراه خود عقل و وجدان و اختیار را که مناط تکالیف الهیه و قبول حقایق ملکوتیه و واقعیات عرشیه است به دنیا مى آورد.
اگر این کودک سالم و این موجود آراسته به فطرت توحیدى و پیراسته از آلودگیهاى روانى در دامن پدر و مادرى مؤدّب به آداب انسانیت، یا جامعه اى سالم، یا مدرسه اى واجد شرایط، یا کارگاهى از هر جهت صحیح قرار بگیرد، مؤدب به آداب مى شود، و انسانى جامع و با فضلیت به بار مى آید.
ولى با کمال تأسف بیشتر کودکان به خانه اى قدم مى گذارند که آثار تربیت الهى و انسانى در آن خانه کم است، یا اگر باشد قدرت مقابله با محیط خراب اجتماع را ندارد، کودک از خانه سالم خارج مى شود، ولى در دامن آلودگیهاى بیرون مى افتد و دچار انحرافات اخلاقى و عملى مى شود، گرچه هیچ یک از عوامل انحراف، عذرى براى او در پیشگاه حق و انسانیت ایجاد نمى کند، چون با قدرت اختیار و عقل و وجدان مى تواند دست به دامن اولیاء الهى برساند و خود را از مهالک حفظ کند.
در هر زمانى و تحت هر شرایطى مى توان از انبیاء الهى و از مسائل ملکوتى و از مردان راه حق خبر گرفت، این طور نیست که باب هدایت به تمام معنى به روى انسان بسته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "خصال" ج۲، ص۱۲.
حضرت على((علیه السلام)) در زمینه عدم معذوریت انسان به خاطر گناه و معصیت در پیشگاه الهى در دعاى کمیل عرضه مى دارد:
فَلَک الْحُجِّةُ عَلَىَّ فِى جَمیعِ ذلِک وَ لا حُجُّةَ لى فِیما جَرى عَلَىَّ فیهِ قَضاءُک، وَ اَلْزَمَنى حُکمُک وَ بَلاءُک:
الهى در تمام امورى که راه مخالفت با تو را پیمودم تو را بر من حجت است و مرا بر آنچه بر من از گناه رفته است و حکم و امتحان و آزمایش تو مرا بر آن ملزم ساخته، بر تو هیچ حجتى نخواهد بود.
انسان سالم در محیط آلوده منزل دچار گناه دروغ، غیبت، تهمت، تکبر و حرص و بخل و شهوات غلط مى گردد، در صورتى که محیط خانه سالم باشد ممکن است در خارج از منزل دچار گناهان و معاصى گردد، ولى باید بداند که این گناهان ذاتى او نیست بلکه تمام آنها عارض بر او شده، مانند آدم سالمى که از هواى آلوده یا از آب آلوده یا از غذاى فاسد دچار انواع بیماریها مى شود.
گناهکار باید گناه را بیمارى و مرض به حساب آورد و بداند که تمام آنها قابل علاج است.
بیمارى گناه قابل علاج است
هیچ گناهى نیست مگر اینکه راه جدائى و فرار از آن را آئین الهى به انسان نشان داده است.
قرآن مجید و روایات و تاریخ، گنهکارانى را نشان مى دهد که بر اثر بارقه الهى بیدار شده و به علاج گناهان خود برخاستند، و بعضى از آنان از اولیاء خدا و عرفاى شامخ و معلم اخلاق و حقیقت شدند.
بیمار باید به این معنى توجه کند که طبیب این بیمارى، خدا و انبیاء و امامان، و نسخه علاج، و روایات، و راه رسیدن به این طبیبان و نسخه هاى شفابخش، توبه است.
چون دانستیم گناه بیمارى است، و علاج آن صد در صد امکان پذیر است، و آیات و روایات خداوند را قبول کننده توبه و رحیم و بخشاینده و غافر معرفى مى کند، یأس از علاج مساوى با کفر است.
اِنَّهُ لاییئَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ:(۱)
همانا جز کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى شود.
قُلْ یا عِبادِىَ الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورَ الرَّحیمُ:(۲)
اى رسول من به بندگانم که بر خود در امور زندگى و اخلاقى و عملى تجاوز روا داشته اند بگو: هرگز از رحمت خدا ناامید مباشید، البته خدا تمام گناهان را چون توبه کنید خواهد بخشید، که او خدائى بسیار آمرزنده و مهربان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ یوسف، ۸۷.
۲ ـ زمر، ۵۳.
عظمت گناه ناامیدى از رحمت حق:
مسئله یأس و ناامیدى گنهکار از رحمت حق، و تلقین این معناى خلاف به قلب که وضع من به صورتى است که خداوند هرگز مرا قبول نمى کند، برگشتش به این معناست که حضرت حق قدرت بر بخشیدن و عفو مرا ندارد.
محدود کردن قدرت حق در اندیشه و فکر، در حقیقت تهمت به حضرت او، و جناب او را چون مخلوق انگاشتن است، و این گونه تفکر نسبت به وجود مقدّسى که قدرتش بى نهایت در بى نهایت است گناهى بس عظیم و ستمى بس بزرگ است.
قرآن مجید نومیدى از رحمت حق را اندیشه آلوده و فکر ناپاک گمراهان مى داند:
وَ مَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ اِلاَّ الضّالُّونَ:(۱)
و کسى بجز مردم گمراه از رحمت خداوند نومید نیست.
حضرت صادق((علیه السلام)) از قول یکى از حکما نقل مى کند که فرموده:
اَلْیأسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اَشَدُّ بَرْداً مِنَ الزَّمْهَریرِ:
ناامیدى از رحمت خدا به شدت سردتر از زمهریر است.
کنایه از اینکه به قدرى این حالت در وجود انسان حالت خنکى است که هیچ عاقلى و عالمى و صاحب اندیشه اى به آن اعتنا ندارد، چرا که گنهکار که از هر جهت محدود است در برابر دریائى بى نهایت در بى نهایت از رحمت و لطف و کرم و احسان قرار دارد، و ناامیدى وى هیچ گونه قابل توجیه نیست.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) مى فرماید:
یبْعَثُ اللهُ الْمُقْنَطینَ یوْمَ الْقِیامَةِ مُغْلَبَةً وُجُوهُهُمْ ـ یعْنى غَلَبَةَ السَّوادِ عَلَى الْبَیاضِ ـ، فَیقالُ لِهُمْ: هؤُلاءِ الْمُقْنَطُونَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ تَعالى:
نا امیدان را در قیامت به صورتى که روسیاهى آنان بر سپید روئى شان غلبه دارد وارد محشر مى کنند، سپس علیه آنان فریاد مى کشند: اینانند ناامیدان از رحمت الهى.
حدیثت نامه را تعویذ جان شد *** قلم را نام تو ورد زبان شد
دگر از خود چه گلها مى توان چید *** به راهت خار مغز استخوان شد
به نرمى با درشتان مى توان ساخت *** زبان هم خانه دندان از آن شد
به این راهى که دل در پیش دارد *** نیارد راهزن بى کاروان شد
به گیتى هر که نام او سفر کرد *** غریب عالم امن و امان شد
به خارپاى من تا دیده وا کرد *** ز چشم نقش پایم خون روان شد
بکن کسب کمال از حق پرستان *** به حقّ حق که آدم مى توان شد
در این گلشن کلیم از سیر چشمى *** ز گل قانع به خار آشیان شد
بازگشت به حق:
اکنون که دانستى، صد در صد سالم از مادر به دنیا آمده اى، و گناه چیزیجز اثرگیرى از محیط آلوده، و هواى نفس، و به عبارت دیگر چیزى جز یک عارضه و بیمارى نیست، و این بیمارى قابل علاج است، و راه علاج آن منحصراً رجوع به خدا و عمل به نسخه شفابخش او قرآن مجید است، و یأس و ناامیدى از رحمت او جز ضلالت و گمراهى و کفر چیزى نیست، به مقام با عظمت توبه و شرایط آن و درجات این موهبت عظیم الهى و آثار دنیائى و آخرتى آن توجه کن.
توبه درى از درهاى رحمت، و عنایتى از عنایات عظیم الهى، و نعمتى از نعم بى نظیر حضرت محبوب است، که محض علاج بیمارى گناه، و شفاى گناهکاران قرار داده شده.
رویگردان از این عنایت، و متوقف از این حرکت، و بى توجه به این واقعیت، و دلسرد از این حقیقت، به فرموده قرآن مجید از ستمکاران و ظالمان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ حجر، ۵۶.
وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَاُولئِک هُمُ الظّالِمُونَ:(۱)
و آنان که (از گناهان خود به عمل صالح و اخلاق حسنه) بازنگردند از طایفه ستمکارانند.
توبه عبادتى بزرگ و طاعتى عظیم است که حضرت حق در قرآن مجید نسبت به آن همچون سایر عبادات امر واجب دارد:
وَ اَسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدُودٌ:(۲)
و از خداى خود طلب مغفرت و آمرزش کنید، سپس از تمام گناهان خود به حضرت او بازگردید و به پیشگاهش توبه و انابه کنید، که او بسیار مشفق و مهربان است.
وَ تُوبُوا اِلَى اللهِ جَمیعاً اَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ:(۳)
و همه به خدا بازگشت کنید اى اهل ایمان، تا به فلاح و رستگارى برسید.
یا ایهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً:(۴)
اى اهل ایمان به خداوند بازگشت کنید بازگشتى خالص و پایدار.
خداوند مهربان توبه واقعى را قبول مى کند
و هُوَ الَّذى یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عَبادِهِ وَ یعْفُوا عَنِ السَّیئاتِ وَ یعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ:(۵)
و به حقیقت اوست خدائى که توبه بندگانش را مى پذیرد، و گناهانشان را عفو مى نماید، و مى داند آنچه را انجام مى دهید.
غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِى الطَّوْلِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ اِلَیهِ الْمَصیرُ:(۶)
خداوندِ بخشنده گناه و قبول کننده توبه و سخت کیفر و صاحب نعمت و رحمت; جز او خدائى نیست، و بازگشت همه به سوى اوست.
در این دو آیه به این معنا توجه مى دهد که هم توبه و بازگشت عبد گنهکار را مى پذیرم، و هم گناه او را از پرونده اش محو مى کنم و وى را مورد عفو و مغفرت قرار مى دهم.
نزدیک به سى و چند بار قرآن مجید در آیاتى بس مهم مسئله عفو حضرت حق را تائب مطرح کرده است.
نزدیک به دویست و سى و دوبار توجه به مسئله غفران و مغفرت در آیات کریمه کتاب حق داده شده است.
و قریب به دویست و هفتاد و شش بار به مسئله با عظمت رحمت در کتاب الهى اشاره شده است.
این همه سند، آنهم در قرآن، شدیدترین دلخوشى را براى بازگشت گنهکار به حضرت حق، و جدا شدن از معاصى ظاهرى و باطنى مى دهد. با این حساب به قول حضرت سجاد در مناجات تائبین، براى گناهکار در مسئله توبه چه عذرى باقى مى ماند؟
فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟
پس عذر آن که ورود به حضرت تو را بعد از باز شدن این در از دست نهاده چه خواهد بود؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ حجرات، ۱۱.
۲ ـ هود، ۹۰.
۳ ـ نور، ۳۱.
۴ ـ تحریم، ۸.
۵ ـ شورى، ۲۵.
۶ ـ غافر(مؤمن)، ۳.
به صحراى هوس تا کى دلا سر در هوا گردى *** نمى بینى رهى ترسم که گم گردى چو واگردى
تو بر تن کى توانى چار تکبیر فنا گفتن *** که هر جا چار راهى بنگرى خواهى گدا گردى
به تن نقش حصیر فقر وقتى دلنشین گردد *** که از محنت شکسته استخوان چون بوریا گردى
ز پا افتادگان را در جوانى دستگیرى کن *** به پیرى گر نمى خواهى که محتاج عصا گردى
سر خجلت ز شرم کرده ها اکنون به زیر افکن *** چه منّت بر حیا دارى چو از پیرى دو تا گردى
نمى گویم که بار دوشِ کس شو اینقَدَر گویم *** که در میخانه عیب است ار به پاى خویش وا گردى
نقاب غنچه چون بگشاد دیگر بسته کى گردد *** مباد اى گل جدا از پرده شرم و حیا گردى
خدنگ طعنه دایم سوى تیر انداز برگردد *** کسى را قدر مشکن گر نخواهى کم بها گردى
چو در دام غمى افتى پر و بال اینقَدَر مى زن *** که باشد قوّت پرواز اگر روزى رها گردى
کلیم این شیوه تر دامنان است از تو کى زیبد *** که همچون موج هر جانب به دنبال هوا گردى
توجه به گناه و اینکه قدم گذاشتن در دایره انحراف، ستم بر نفس و ظلم به حقوق حق، و رعایت ننمودن جانب مردم است، و داراى آثار خطرناک و غیر قابل تحمّل است، و گناه جز هدر دادن عمر و خود را ظرف زباله شیطان قرار دادن چیزى نیست، طوفان اندوه و ندامت و حسرت و پشیمانى را در فضاى قلب برمى انگیزد، و لازمه این حسرت و اندوه و شرم و حیا را که عزم بر ترک و جزم بر خوددارى از گناه در آینده است به دنبال مى آورد.
پشیمان از گناه باید به این معنى دقت کند که گناهان گذشته او از چه نوع گناه بود؟
اگر گناه او عبارت از ترک واجبات الهى و انجام محرمات شرعیه بوده توبه اش به این است که قضاى واجبات از دست رفته را از قبیل نماز، روزه، حج، خمس، زکات بجاى آورد، و محرمات الهیه را از قبیل زنا، شراب، قمار، دروغ، تهمت، غیبت، بخل، حسد، کینه و...ترک کند.
اگر گناه او در رابطه با حقوق مردم و اموال دیگران بوده از قبیل ربا، رشوه، غصب مال یتیم، حق مظلوم، تقلّب و حیله در کسب، سرقت، لازم است حق هر کسى را به هر صورت جزء اموال خود آودره به او برگرداند و خلاصه خود را از حقوق حق و حقوق خلق پاک کرده و نسبت به آینده در انجام واجبات و ترک محرمات و حفظ حقوق مردم در هر زمینه بکوشد تا مورد قبول حضرت محبوب واقع شود، و از عذاب وجدان، و آتش جهنم برهد، و استحقاق رضایت رضوان الهى را پیدا کند.
توبه جامع و کامل در روایتى از امیرالمؤمنین((علیه السلام)) توضیح داده شده:
شخصى در حضور آن حضرت گفت: "اَسْتَغْفِرُاللهَ" حضرت فرمود: مادر به عزایت گریه کند، آیا مى دانى استغفار چیست؟ استغفار درجه بلند مقامان و صدرنشینان عالم اعلى است و تحقق آن به شش چیز است:
۱ ـ پشیمانى و حسرت نسبت به گذشته.
۲ ـ عزم بر ترک گناه براى همیشه.
۳ ـ ادا کردن حقوق مردم به طورى که هنگام مرگ خدا را ملاقات کند در حالى که حق کسى بر عهده اش نباشد.
۴ ـ تدارک کردن واجبات ضایع.
۵ ـ آب کردن گوشتى که از حرام و لذّات حرام بر بدن روئیده و آوردن گوشت تازه در مدار توبه.
۶ ـ چشاندن زحمت عبادت بر بدن، در مقابل آنهمه خوشى و لذّتى که از گناه و معصیت برده.
هرگاه این شش برنامه ادا شد آنگاه بگو: اَسْتَغْفِرُاللهَ.(۱)
وجوب توبه:
توبه از معاصى و بازگشت از گناهان چه کبیره و چه صغیره به اتفاق جمیع علما و به حکم عقل واجب است، چنانکه محقق طوسى در "تجرید" و علمه در شرح آن فرموده اند که: "به توبه و بازگشت دفع ضرر مى شود، و دفع ضرر هم عقلا واجب است. علاوه بر حکم عقل، شرع هم در حکم و امر به توبه دارد روى این حساب شرعاً هم توبه واجب است، و وجوب آن فورى است و تأخیرش به هیچ عنوان براى هیچ کس جایز نیست".
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "نهج البلاغة" فیض، ص۱۲۷۱، حکمت ۴۰۹.
توبه انسان از گناهان به فرموده قرآن مجید در سوره تحریم آیه سوم باید توبه نصوح باسد. علاّمه مجلسى در "شرح اصول کافى" در معناى توبه نصوح چند وجه از دانشمندان نقل کرده:
۱ ـ توبه خالص و پاک در جهت رضاى حضرت حق نه به طمع بهشت و نه به خاطر ترس از عذاب. حدّ این مرحله تا جائى است که در "تجرید" فرموده: پشیمانى از گناه به خاطر ترس از جهنّک توبه نیست!
۲ ـ توبه نصوح یعنى توبه اندرز بخش، به این معنا که مردم دیگر با دیدن توبه او تشویق به بازگشت به حق شوند و در حقیقت وجودش در مدار توبه نصیحت عملى براى تمام گناهکار باشد، یا اینکه توبه آنچنان در صاحبش اثر کند که با تمام وجود از گناه ببرد و تا پایان عمر پیرامون گناهى نگردد.
۳ ـ نصح از نصاحت به معناى خیاطت است، که در زمینه توبه مى شود توبه رفوکننده، یعنى توبه اى که به وسیله آن هر چه از پرده ایمان و دیانت پاره شده دوخته شود، و توبه کننده را با اولیاء حق و دوستان محبوب و عاشقان معبود پیوند دهد.
علاّمه مجلسى(ره) سپس مى فرماید: یکى از اکابر فرموده: در جلا دادن آینه تنها قطع نفس و دود سیاه بس نیست، بلکه باید آن را صیقل داد تا آنچه سیاهى بر جرمش نشسته پاک گردد، و دل هم به مانند آینه است به مجرد ترک گناه پاک نمى شود، بلکه جرمِ گناهان گذشته را هم که بر آن نشسته باید پاک کرد، و به نور طاعتش روشن ساخت، زیرا چنانکه از هر گناهى که کرده مى شود تاریکى و تیرگیى بر دل مى رسد، همچنین در هر عبادتى روشنائى و درخشندگى به دل مى رسد، بنابراین باید تاریکى هر گناهى را که به دل رسیده به نور عبادتى که ضدّ آن است پاک کرد.
شخص توبه کننده باید گناهان خود را مفصلا در نظر گیرد، و در برابر هر شرى که از او سرزده خیرى که در برابر آن است به همان مقدار بجا آورد، مثلا در برابر گناه گوش دادن به غنا و آلات لهو، استماع قرآن و حدیث و موعظه و مسائل دینى کند، و در برابر مسّ خطّ قرآن مجید بدون طهارت سعى در اکرام آن و تلاوتش نماید و در برابر مکث در حال جنایت در مساجد اعتکاف کند. و در برابر نظر کردن به حرام سعى در نظر کردن به چیزهائى که نگریستن به آنها عبادت است نماید، مانند نظر کردن به خط قرآن مجید و نظر به والدین از روى شفقت، و نظر به صلحا از سلسله جلیله سادات و نظر به عترت و مانند اینها.
و در حقوق مردم، پس از توبه زیاد از مال خود صدقه بدهد، و اگر غیبت کرده پس از توبه مدح ثناء آن مؤمن را زیاد بگوید، و صفات نیکش را آشکار سازد، و خلاصه در برابر هر گناهى پس از توبه از آن، عبادتى که ضد آن است بجا آورد، چنانکه طبیعت جسمانى مرض ها را به ضدش معالجه مى کنند.
چه خوب است انسان به آثار و عواقب گناه توجه کند، یا گناهکار را توجه دهند، و بیدار شود یا بیدارش کنند که گناه در برابر چه وجود مقدسى انجام گرفته و رو در روئى با که بوده است.
انسان جواب مشت را با مشت، و درفش را با درفش، و درشتى را با درشتى، و تندى را با تندى مى دهد، باید از او پرسید خداوند با تو چه کرده که با درشتى، و تندى را با تندى مى دهد، باید از او پرسید خداوند با تو چه کرده که با او رو در روئى؟ آیا احسان و رحمت و لطف و محبت و مرحمت و نعمت و عنایت و رزق و هزاران واقعیت دیگر را که از جانب او به انسان رسیده، با گناه و معصیت باید جواب داد؟!
این توجه درون آدمى را به ندامت مى کشد و این ندامت رو در روئى را تبدیل به روبروئى مى کند.
این روبروئى خواسته هاى حق را جایگزین خواسته هاى غلط نفس و هواها و شهوات مى کند، و این جایگزینى رنگ شیطانى و دوزخى را از درون گرفته بجایش رنگ الهى را مى زند.
در این وقت است که حال انابه و دعا دست مى دهد، حالى همراه با ناله جانسوز و خشوع و خضوع، و آدمى را به جایى مى رساند که خود را از همه گناهکارتر مى بیند و خود و عبادتش را به حساب نمى آورد، در این نقطه عالى و اوج عرفانى است که انسان را با گران ترین قیمت به حساب مى آورند.
سخن عشق نه حد من و توست *** عشق گوید سخن عشق درست
خانه از غیر اگر پردازى *** ساز و برگى پى مهمان سازى
آب و جارو زنى این ایوان را *** تخت عزت بنهى سلطان را
راست سازى ز حجاز و ز عراق *** پرده شور و نواى عشاق
از سماع آتش جان تیز شود *** شرر شعله وز آن تیز شود
دو جهان درد و صُداع است صُداع *** بى جهان شور سماع است سماع
با خودى آب حلال است حرام *** بیخودى جام وصال است مدام
با خودى شهد خورى زقومى *** بیخودى هر چه خورى مرحومى
با خودى کافر مطلق باشى *** بیخودى دستخوش حق باشى
با خودى قتل و مقتولى تو *** بیخودى قابل و مقبولى تو
با خودى هر چه کنى شیطانى *** بیخودى در کنف رحمانى
بر دل از خویش حجاب است تو را *** بر رخ خویش نقاب است تو را
نیست شو یکسره از هستى خویش *** باش بیگانه ز خویش اى درویش
"لا" شدى عزّت "الاّ"ش ببین *** طور دل غرق تجلاّش ببین
در نمد آینه پر برق بود *** نمد افتد به یقین شرق بود
مطلع الشمس سکندر باشى *** چشمه خضر قلندر باشى
اى دل ارنقش خدا مى جوئى *** در جهان طور لقا مى جوئى
نقش و نقاش طلب کن از خود *** خاص او باش و طرب کن از خود
آثار گرانقیمت توبه:
قرآن مجید و روایات آثار عجیبى براى توبه حقیقى ذکر کرده اند که دانستنش براى همگان لازم است.
۱. توبه شخص تائب را محبوب حضرت حق مى کند:
اِنَّ اللهَ یحِبُّ التّوّابینَ وَ یحِبُّ المُتَطَهِّرینَ:(۱)
همانا خداوند دوست دارد توبه کنندگان و اهل طهارت را.
۲. تبدیل سیئات به حسنات:
اِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صالِحاً فَاُولئِک یبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِمْ حسنات:(۲)
مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که چنین کسانى خداوند گناهانشان را مى بخشد و سیئات اعمال آنها را تبدیل به حسنات مى کند.
در زمینه این آیه بنابر نوشته "تفسیر نمونه" چند تفسیر است که همه مى تواند قابل قبول باشد.
۱ ـ هنگامى که انسان توبه مى کند و ایمان به خدا مى آورد دگرگونى عمیقى در سراسر وجودش پیدا مى شود و به خاطر همین تحول و انقلاب درونى سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات مى شود، اگر در گذشته مرتکب قتل نفس مى شد، در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد، و اگر زناکار بود بعداً عفیف و پاکدامن مى شود و این توفیق الهى را در سایه ایمان و توبه پیدا مى کند.
۲ ـ دیگر اینکه خداوند به لطف و کرمش و فضل و انعامش بعد از توبه کردن سیئات اعمال او را محو مى کند، و به جاى آن حسنات مى نشاند، چنانکه در روایتى از ابوذر از پیامبر اسلام((صلى الله علیه وآله)) مى خوانیم:
روز قیامت که مى شود بعضى از افراد را حاضر مى کنند، خداوند دستور مى دهد گناهان صغیره او را به او عرضه کنید و کبیره ها را بپوشانید، به گفته مى شود: تو در فلان روز فلان گناه صغیره ر انجام دادى و او به آن اعتراف مى کند ولى قلبش از کبائر ترسان و لرزان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بقره، ۲۲۲.
۲ ـ فرقان، ۷۰.
در اینجا هرگاه خدا بخواهد به او لطفى کند دستور مى دهد بجاى هر سیئه حسنه اى بدهید، عرض مى کند: پروردگارا من گناهان مهمى داشتم که آنها را در اینجا نمى بینم.
ابوذر مى گوید: در این هنگام پیامبر((صلى الله علیه وآله)) تبسّم کرد که دندانهایش آشکار گشت، سپس این آیه را تلاوت فرمود: فَاُولئِک یبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِمْ حسنات.
۳ ـ سومین تفسیر اینکه: منظور از سیئات، نفس اعمالى که انسان انجام مى دهد نیست، بلکه آثار سوئى است که از آن به روح و جان انسان نشسته، هنگامى که توبه کند و ایمان آورد، آن آثار سوء از روح و جانش برچیده مى شود و تبدیل به آثار خیر مى گردد، و این است معنى سیئات به حسنات. البته این سه تفسیر، منافاتى با هم ندارند و ممکن است هر سه در مفهوم آیه جمع باشند.
۳. تائب مشمول دعاى ملائکه عرش است:
اَلّذینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کلَّ شَىْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَک وَقِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ:(۱)
فرشتگانى که عرش با عظمت حق را حمل مى کنند، و آنان که پیرامون عرشند به تسبیح و ستایش حق مشغولند و ایمان به خداوند دارند و هم براى اهل ایمان از خداوند طلب مغفرت مى کنند، که اى پروردگار! علم و رحمت بى نهایتت همه هستى را فراگرفته، پس به لطف و کرم گناهان آنان که توبه کرده و راه تو را پیموده اند ببخش و آنان را از عذاب دوزخ در امانت حفظ فرما.
۴ و ۵. توبه باعث جلب مغفرت و دخول در بهشت است:
وَالَّذین اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللهَ فَاسْتَغْفرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ منْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللهُ وَ لَمْ یصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یعْلَمُونَ.
اُولئِک جَزائُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ نِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ:(۲)
و آنان که هرگاه کار ناشایسته اى از آنان سرزند، و ستمى برخویش روا دارند خدا را به یاد آرند، و از گناه خود به درگاه حق توبه و استغفار نمایند و مى دانند که هیچ کس جز خداوند قدرت بر آمرزش بندگان را ندارد، و اصرار بر کار زشت نمىورزند چون به زشتى معصیت آگاهند.
آنانند که پاداش عملشان آمرزش پروردگار است و باغهائى که از زیر درختان آن نهرها جارى است، در آن بهشت ها جاوید و ابدى هستند، و چه نیکوست پاداش نیکوکاران عالم!
۶. توبه سبب طول عمر و وسعت رزق و پدید آمدن رفاه در زندگى است:
وَ اَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیهِ یمَتِّعْکمْ مَتاعاً حسناً اِلى اَجَل مُسَمًّى وَ یؤْتِ کلَّ ذى فَضْل فَضْلَهُ وِ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنّى اَخافُ عَلَیکمْ عَذابَ یوْم کبیر:(۳)
از خداوند براى گناهانتان طلب آمرزش کنید و به درگاه حضرتش باز گردید و توبه کنید، که شما را تا اجل معین و هنگام مرگ لذّت و بهره نیکو بخشد و در حق هر مستحقق رحمتى تفضل فرماید، و اگر از وجود مقدسش روى بگردانید از عذاب روز بزرگ که روز قیامت است بر شما مى ترسم.
۷. توبه سبب استجابت دعا است:
امام سجاد((علیه السلام)) مى فرماید: مردى اهل بیت خود را به کشتى درآورد و به دریا رفت، کشتى آنها شکست و از اهل بیت آن مرد جز همسرش کسى نجات نیافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ مؤمن، ۷.
۲ ـ آل عمران، ۱۳۵ ـ ۱۳۶.
۳ ـ هود، ۳.
زن بر تخته پاره اى نشست و امواج آب او را به یکى از جزیره هاى میان دریا برد، درآن جزیره مردى راهزن زندگى مى کرد که تمام کارهاى ناشایسته را مرتکب شده بود.
آن زن را بالاى سر خود دید، پرسید آدمیزاد هستى یا پرى؟ گفت: آدمیزاد، دیگر سخنى نگفت، به قصد عمل زشت زنا به او حمله کرد، آن زن بر خود لرزید، راهزن به او گفت: چرا مى لرزى؟ در پاسخش گفت: از خدا مى ترسم.
راهزن گفت: تاکنون که دامنت پاک مانده اینچنین از خدا مى ترسى! به خدا قسم که من به این ترس سزاوارترم.
بدون اینکه به آن زن دست بزند با اندوه و حسرت و پشیمانى و ندامت به سوى خاندانش روان شد در حالى که همتى جز توبه از گناهانش و بازگشت به سوى حضرت حق نداشت.
در این میان عابدى با او همراه شد، هواى فوق العاده گرم و آتش سوزان شعاع خورشید آنان را به زحمت انداخت، راهب به جوان گفت: دعا کن خداوند بر ما سایه اى بیندازد، جوان گفت: من نزد خدا براى خود حسنه اى نمى بینیم تا دلیرى کنم و از او چیزى بخواهم.
راهب گفت: پس من دعا مى کنم تو آمین بگو، راهب دعا کرد، راهزن آمین گفت، در آن حال ابرى بر سر هر دو سایه انداخت، مقدار زیادى راه رفتند تا راهشان جدا شد، جوان از راهى رفت و راهب از راه دیگر، به ناگاه ابر به دنبال جوان رفت، راهب فریاد زد: اى جوان تو از من بهترى، زیرا این دعا به خاطر تو مستجاب شد، داستان خود را به من بگو، راهزن وضع آن زن را گزارش کرد، راهب گفت: آنچه گناه در گذشته کرده اى آمرزیده شد، باید بنگرى در آینده چه وضعى دارى؟!(۱)
نصیحت حق به انسان:
در بخش اخیر این معنى روشن شد که تنها پناه انسان در همه امور، بخصوص به وقت توبه بازگشت و در نقطه غفران و مغفرت، فقط و فقط خداست.
تفسیر "روح البیان" در ابتداى سوره مبارکه حدید در توضیح آیه شریفه:
هُوَ الاَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ.
مى گوید: خداوند مهربان با زبان ذحمت از روى اشارت مى فرماید:
اى فرزند آدم در کنار تو چهار گروهند:
۱ ـ گروهى که تو را بکار آیند چون پدر و مادر.
۲ ـ گروهى که در پیرى دست تو گیرند چون اولاد و احفاد.
۳ ـ زمره اى که آشکارا با تو باشند چون دوستان و یاران.
۴ ـ فرقه اى که در پنهان با تو هستند چون زنان و کنیزان.
اما من به تو نصیحت مى کنم که هیچ یک از این چهار گروه را تکیه گاه حقیقى خود قرار مده، و به هیچ کدام اعتماد مکن و آنان را کارساز خود مپندار.
اول منم که تو را از عدم به وجود آوردم.
آخر منم که بازگشت تو به من خواهد بود.
ظاهر منم که ظاهرت را به خوبترین وجه آراستم.
باطن منم که حاکم بر هستى ام و اسرار در سینه ات به ودیعت نهادم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ "اصول کافى"ج۲، ص۵۶.
بى تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را *** خنده گل درد سر مى آورد آزرده را
ساغرى خواهم دم آخر مگر همراه او *** سوى تن بازآورم جان به لب آورده را
نه همین بى سوز عشقست از هوس هم گرم نیست *** سینه تابوت است گوئى زاهد دل مرده را
کاغذ غم نامه را کردم حنائى از سرشک *** تا به یاد او دهم چشم به خون پروده را
صورتِ ظاهر اگر در حسن باشد آفتاب *** آورد تاریکى دل پى به معنى برده را
دل مَکن از دوست گرخواهى به او پیوست باز *** کس به گلبن تا به کى بندد گل افسرده را
چون ز خاک خاکسارى گل دمیدن سرکند *** سر شود یکدسته گل خاک بر سر کرده را
چشم مست او کجا پرواى دل دارد کلیم *** هیچ نسبت نیست بامى خورده پیکان خورده را
روایات باب توبه:
در کتاب شریف "اصول کافى" جلد دوم صفحه ۳۱۴ تا ۳۱۹ و کتاب باعظمت "بحار" جلد ششم صفحه ۱۸ تا ۴۸ و "محجة البیضاء" فیض کاشانى جلد ۷ از صفحه اول تا ۱۰۴ روایات بسیار مهمى در باب توبه وارد شده که به قسمتى از آن روایات جهت دلخوشى و امید عاصیان و انقلاب حال گناهکاران و سرور و نشاط مؤمنان اشاره مى کنم.
امام صادق((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى کند:
مَنْ تابَ قَبْل مَوْتِهِ بِسَنَة قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: اِنَّ السَّنَةَ لَکثیرَةٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْر قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: اِنَّ الشَّهْرَ لَکثیرٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَة قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: اِنَّ الْجُمْعَةَ لَکثیرَةٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ موْتِهِ بِیوْم قَبِلَ اللهُ توْبَتَهُ:
کسى که یکسال قبل از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را مى پذیرد، سپس فرمود: یکسال زیاد است، کسى که یک ماه قبل از مرگش به خدا بازگردد، خداوند توبه اش را قبول مى کند، سپس فرمود: یک ماه زیاد است، کسى که یک هفته قبل از مرگش توبه کند، خداوند او را مى پذیرد، سپس فرمود: یک هفته زیاد است، آن که یک روز قبل از موتش توبه کند توبه اش قبول است، سپس فرمود یک روز زیاد است، کسى که قبل از دیدن آثارِ بعد از مرگ توبه کند، توبه اش پذیرفته است.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
اِنَّ اللهَ یقْبَلُ تَوْبَةَ عَبْدِهِ مالَمْ یغَرْغِرْ، تُوبُوا اِلى رَبِّکمْ قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا، وَ بادِرُوا بِالاَْعْمالِ الزّاکیةِ قَبْلَ اَنْ تَشْتَغِلُوا، وَصِلُوا الَّذى بَینَکمْ وَ بَینَهُ بِکثْرَةِ ذِکرِکمْ اِیاهُ:
خداوند توبه بنده اش را قبل از رسیدن جان به گلو قبول مى کند، اى امت من پیش از مردن توبه کنید و به سوى اعمال پاک بشتابید قبل از اینکه مهلت نیابید، و فراق بین خود و محبوب را با کثرت یادش مبدّل به وصال کنید.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کمَنْ لاذَنْبَ لَهُ:
توبه کننده از گناه، همچون کسى است که گناهى بر او نیست.
و نیز آن حضرت فرمود:
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ کمَثَلِ مَلَک مُقَرَّب، وَ اِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَعْظَمُ مِنْ ذلِک، وَ لَیسَ شَیىءٌ اَحَبَّ اِلَى اللهِ مِنْ مُؤْمِن تائِب اَوْ مُؤْمِنَة تائِبَة:
مؤمن از نظر شأن و شخصیت در پیشگاه حضرت حق همانند ملک مقرب است، و همانا مؤمن در نزد حق از اینهم بالاتر است، و چیزى نزد خداوند محبوبتر از مرد و زن مؤمن تائب نیست.
چند داستان عجیب در مسئله توبه:
۱. حضرت باقر((علیه السلام)) مى فرماید: پسر بچه اى یهودى زیاد خدمت رسول خدا مى رسید، حضرت کارهاى سبک و بدون زحمت به او ارجاع مى داد، و چه بسا او را دنبال کارهاى خودش مى فرستاد، و گاهى به توسط او نامه اى به ایل و تبارش مى نوشت. چند روزى نیامد، حضرت احوال او را پرسید، شخصى گفت: فکر کنم به خاطر بیمارى مهلکى که به آن دچار شده امروز و فردا بیشتر مهلت زنده بودن نداشته باشد.
رسول حق با جمعى از یاران به عیادتش رفت، از کرامات حبیب خدا این بود که با کسى حرف نمى زد مگر اینکه طرف جواب مى داد، جوان یهودى را صدا زدند، چشم گشود و گفت: لبّیک یا اباالقاسم. فرمود: به وحدانیت حق شهادت بده، جوان چشم به پدرش دوخت و از ترس پدر چیزى نگفت.
حضرت دوباره شهادت به حق را تلقین او کردند، باز با نگاه به پدر سکوت کرد، بار سوم فرمودند: شهادت را بگو باز جوانک به پدرش خیره شد، حضرت فرمود: میل دارى بگو، میل ندارى نگو، جوان به وحدانیت حق اقرار کرد و به رسالت پیامبر گواهى داد و سپس مرد; حضرت به پدرش فرمود: کارى به این جنازه نداشته باش، آنگاه به اصحاب فرمودند: او را غسل داده و کفن کنید، سپس نزد من بیاورید تا بر او نماز بگزارم، و چون از خانه خارج شدند مرتب مى گفتند: خدا را شکر که به دست من یک انسان از آتش جهنم نجات پیدا کرد.
۲ ـ امام صادق((علیه السلام)) مى فرماید: مرگ کسى فرا رسید به رسول خدا خبر دادند، حضرت با عده اى بالاى سرش رفتند، در حال بیهوشى بود، فرمودند: اى ملک الموت دست نگاهدار از او سؤالى داشته باشم.
فرمود: چه مى بینى؟ عرضه داشت: سپیدى و سیاهى زیاد، فرمود کدام به تو نزدیکترند؟ عرض کرد: سیاهى، فرمود: بگو:
اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْکثیرَ مِنْ مَعاصِیک، وَاقْبَلْ مِنِّى الْیسیرَ مِنْ طاعَتِک:
الهى، بسیارى معاصى مرا بیامرز، و طاعت و عبادت اندک مرا بپذیر.
پس از گفتن این دو جمله بیهوش شد، حضرت فرمود: ملک الموت آسان بگیر تا از او سؤالى کنم، از بیهوشى درآمد، فرمود: چه مى بینى؟ گفت: سیاهى و سپیدى زیاد، فرمود: کدام به تو نزدیکترند؟ عرضه داشت: سپیدى، حضرت فرمود:
غَفَرَاللهُ لِصاحِبِکمْ:
خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت و لطف و رحمت و کرم و عنایت قرار داد.
۳ ـ رسول خدا با جمعى از یاران از مدینه خارج شدند، هوا به شدّت گرم بود، فرمودند: در مقابل خود چه مى بینید؟ عرضه داشتند: جز یک شبح چیزى به نظر ما نمى رسد، فرمود: مردى است بیابانى، مقصدش مدینه است، در حدود شش روز است آب و نان نیافته.
شتر سوار نزدیک شد، حضرت به او فرمودند: کجا؟ عرضه داشت: مدینه، فرمود: براى چه؟ پاسخ داد: زیاد از شخصى که مبعوث به رسالت شده خیر و خوبى شنیده ام، عاشق زیارت او هستم، بروم تا به جمال دلارایش نظر کنم، فرمود: آن که به دنبالش هستى، منم، آیا حاضرى از بت پرستى دست بردارى؟ عرضه داشت: آرى، حضرت شهادتین را به او تلقین کرد، چون شهادتین گفت از حال رفت، نزدیک بود از شتر به زمین افتد، حضرت فرمود: آرام او را از روى شتر به زمین بگذارید، چون او را خواباندند، فرمود: آب تهیه کنید تا غسلش دهیم، زیرا از دنیا رفت. پس از مراسم غسل و کفن همانجا قبرى آماده کردند، چون وى را دفن نمودند حضرت فرمود: چه آسان و راحت و بى رنج و زحمت به بهشت رفت!
حضرت باقر((علیه السلام)) مى فرماید:
اِنَّ مِنْ اَحَبِّ عِبادِاللهِ اِلَى اللهِ الْمُحْسِنُ التَّوّابُ:
همانا محبوب ترین بندگان خدا نزد خدا نیکوکار توّاب است.
امام صادق((علیه السلام)) فرمود:
مَنْ عَمِلَ سَیئَةً اُجِّلَ فِیها سَبْعَ ساعات مِنَ النَّهارِ، فَاِنْ قالَ: اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیومُ ـ ثَلاثَ مَرّات ـ لَمْ یکتَبْ عَلَیهِ:
کسى که کار بدى انجام دهد هفت ساعت از روز را به او مهلت مى دهند، چون سه بار بگوید: "استغفرالله الّذى لااله الاّ هوالحىّ القیوم" گناه در پرونده او نوشته نشود.
حضرت باقر((علیه السلام)) فرمودند:
اِنَّ اللهَ اَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُل اَضَلَّ راحِلَتَهُ وَ زادَهُ فى لَیلَة ظَلْماءَ فَوَجَدَها، فَاللهُ اَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِک الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حینَ وَجَدَها:
همانا خداوند خوشحالیش به توبه عبد از خوشحالى مردى که زاد و توشه اش را در شب تاریک گم کرده و آن را پیدا کند شدیدتر است.
رسول خدا فرمودند:
اَلتَّوْبَةُ تَجُبُّ ما قَبْلَها:
توبه گناهان قبل از خودش را از بین مى برد.
على((علیه السلام)) مى فرماید:
لا شَفیعَ اَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ:
شفیعى کامیاب کننده تر از توبه نیست.
اَتَّوْبَةُ تُطَهِّرُ الْقُلُوبَ، وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ:
توبه دلها را پاک مى کندو گناهان را مى شوید.
حُسْنُ التَّوْبَةِ یمْحُو الْحُوبَةَ:
توبه نیک و بازگشت خوب، گناه را محو مى کند.
رسول الهى((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
لَلّهُ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنَ الْعَقیمِ الْوالِدِ، وِ مِنَ الضّالِّ الْواجِدِ، وَ مِنَ الظَّمْآنِ الْوارِدِ:
خداوند به توبه عبدش از عقیمى که اولاد پیدا کرده، و از کسى که گم شده اش را یافته، و همچنین از تشنه اى که به چشمه آب برسد خوشحال تر است.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:
تُوبُوا اِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ادْخُلُوا فِى مَحَبَّتِهِ، فَاِنَّ اللهُ یحِبُّ التَّوّابینَ وَ یحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ، وَ الْمؤْمِنُ تَوّابٌ:
به خداوند بازگشت کنید، و در عشق و محبتش وارد شوید، همانا خداوند تائبان و پاکیزگان را دوست دارد، و مؤمن تائب است.
رسول الهى فرمود: تُوبُوا اِلَى اللهِ فَاِنّى اَتُوبُ اِلَى اللهِ فِى کلِّ یوْم مِائَةَ مَرَّة:
به خدا باز گردید، همانا من در هر روز صد بار به پیشگاهش توبه مى کنم!
رسول حق فرمود:
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: النَّصیحَةُ للهِ فِى عَمَلِهِ، وَ تَرْک الْباطِلِ، وَ لُزُومُ الْحَقِّ، وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَیرِ:
نشانه هاى تائب چهار چیز است: صافى و پاکى و خلوص در عمل براى خدا، ترک باطل، ملازمه با حق، حرص و ولع به کار خیر.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
اَلتّائِبُ اِذا لَمْ یسْتَبِنْ اَثَرَ التَّوْبَةِ فَلَیسَ بِتائِب: یرْضِى الخُصَماءَ، وَ یعیدُ الصَّلَواتِ، وَ یتَواضَعُ بَینَ الْخَلْقِ، وَ یتَّقى نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ، وَ یهْزِلُ رَقَبَتَهُ بِصِیامِ النَّهارِ:
زمانى که اثر توبه ظاهر نشود توبه تائب توبه نیست، آثار توبه عبارت است از: جلب رضایت طلبکاران، اعاده نمازها، تواضع بین مردم، حفظ نفس از شهوات، لاغز کردن بدن به روزه روز.
مسئله توبه به اندازه اى عظیم و قبول کننده توبه آنچنان کریم است که روایت زیر این حقیقت را بازگو مى کند و دل هر مؤمنى را شاد مى نماید:
راوى مى گوید: حضرت رضا((علیه السلام)) شنید بعضى از یارانش گفتند:
لَعَنَ اللهُ مَنْ حارَبَ عَلِیاً((علیه السلام))، فَقالَ لَهُ: قُلْ: اِلاّ مَنْ تابَ وَ اَصْلَحَ. ثُمَّ قالَ: ذَنْبُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ لَمْ یتُبْ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِ مَنْ قاتَلَهُ ثُمَّ تابَ:
لعنت خدا بر کسى که با على((علیه السلام)) جنگید. حضرت فرمود، اضافه کن مگر کسى که توبه کرد و به اصلاح خویش برخاست. سپس فرمود: گناه آنان که از ولایت على((علیه السلام)) تخلّف کردند و توبه ننمودند بزرگتر است از گناه آنان که با وى جنگیدند و سپس بیدار شده و توبه کردند.
على((علیه السلام)) فرمود:
مَنْ تابَ تابَ اللهُ عَلَیهِ، وَ اُمِرَتْ جَوارِحُهُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَیهِ، وَ بِقاعُ الاَْرْضِ اَنْ تَکتُمْ عَلَیهِ، وَ اُنْسِیتِ الْحَفَظَةُ ما کانَتْ تَکتُبُ عَلَیهِ:
هر کس توبه کند خداوند توبه اش را مى پذیرد، و جوارحش ور مى شوند که بر او پرده پوشى کنند، و قطعه هاى زمین دستور مى یابند که بر او بپوشانند، و حافظان عمل آنچه را بر او نوشته اند فراموش مى کنند.
امام صادق((علیه السلام)) مى فرماید: خداوند به داود پیغمبر وحى فرمود: اى داود بنده مؤمنم هرگاه گناهى مرتکب شد سپس به من بازگشت و توبه کرد و از من شرم و حیا نمود به خاطر یادآورى گناهش، او را مى بخشم و گناهش را از یاد کاتبان عمل مى برم و سیئه او را به حسنه تبدیل مى کنم و باکى ندارم، که من رحم کننده ترین رحیمانم.
روى در روى یار باید کرد *** پشت بر کار و بار باید کرد
خون دل را ز دیده باید ریخت *** دل و جان را نثار باید کرد
عشق هوش است و عقل سرپوشى *** خویش را هوشیار باید کرد
بندگى و فکندگى خواهى *** عاشقى اختیار باید کرد
ور طلب مى کنى بزرگى و جاه *** عقل با خویش یار باید کرد
گرنه عشق است در خور تو نه عقل *** کار دنیات بار باید کرد
در سرت گر هواى فردوس است *** با هوا کارزارباید کرد
از جهنّم اگر ندارى باک *** طلب اعتبار باید کرد
حق تجلّى نمود از همه سو *** چشم را فیض چار باید کرد
این بود قسمتى از آیات و روایات توبه و آثارى که از این حقیقت ظهور مى کند، امید است حضرت دوست توفیق توبه حقیقى به همه ما عنایت فرماید و در دنیا و آخرت دست ما را از دامن رحمت و کرم و لطف و عنایتش کوتاه ننماید.
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم انى اتوب الیک فى مقامى هذا من کبائر ذنوبى و صغائرها».
بار خدایا، به درستى که من رجوع و بازگشت مى نمایم به تو در این مقام خود از گناهان کبیره و صغیره.
مترجم گوید که: در تحقیق معنى گناه کبیره میان علما اختلاف بسیار واقع شده:
جمعى گفته اند که گناه کبیره هر گناهى است که خداى تعالى در قرآن مجید عقاب بر آن وعده کرده.
و بعضى گفته اند که هر گناهى است که شارع از براى آن حدى قرار داده و تصریح به وعید آن کرده.
و طایفه اى بر آن رفته اند که هر معصیتى است که اقدام به آن یاد از بى باکى و بى پروایى فاعل دهد در امر دین.
و گروهى این قول را اختیار کرده اند که هر گناهى است که حرمتش به دلیل قطعنى معلوم شده باشد، و برخى این قول را که هر گناهى که در قرآن یا حدیث وعید به عقاب شدیدى بر آن شده باشد کبیره است و باقى صغیره.
و جماعتى گفته اند که جمیع گناهان کبیره اند. زیرا که همه در این معنى شریکند که متضمن مخالفت امر الهى شده. و آنکه اطلاق کبیره و صغیره مى کنند بر آن، به طریق اضافه بمافوق و ما تحت است. یعنى هر گناهى که عقابى بر آن مترتب است بیشتر از عقاب گناه دیگر، نسبت به آن کبیره است و نسبت به آنچه عقاب آن کمتر است از آن، صغیره. مثلا بوسه کردن نسبت به زنا صغیره است و نسبت به نظر و لمس کبیره.
و بعضى گفته اند گناهان کبیره هفت است:
اول: شرک به خدا، یعنى: شریک گرفتن از براى خداى تعالى در پرستش و عبادت و او را یکتاى بى همتا ندانستن. قال الله تعالى:(ان الله لا یغفر ان یشرک به). و قال تعالى:(و من یشرک بالله فقد حرم (الله) علیه الجنه و ماواه النار).
دوم: خون ناحق کردن، یعنى: مرتکب کشتن کسى شدن بى آنکه از جانب شرع اقدس رخصت به آن حاصل باشد. قال الله تعالى:(و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها).
سوم: قذف محصنات، یعنى: به زنا نسبت دادن زنان شوهردار یا زنان عفیفه. قال الله تعالى:(ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فى الدنیا و الاخره و لهم عذاب عظیم).
چهارم: تصرف در مال یتیم کردن بر خلاف حق. قال الله تعالى:(و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن).
پنجم: زنا کردن و برخلاف قانون شریعت غرا پیرامون مباشرت زنان گشتن.
قال الله تعالى:(و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشه)- الایه.
ششم: گریختن از جنگ کافران گاهى که در رکاب معصوم یا نایب او باشد.
قال الله تعالى:(یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار)- الایه.
هفتم: عاق شدن بر پدر و مادر و عصیان ایشان ورزیدن. زیرا که حضرت عزت عاق پدر و مادر را جبار شقى خوانده است، آنجا که فرموده:(و برا بوالدتى و لم یجعلنى جبارا شقیا). و فرموده:(فلا تقل لهما اف). یعنى: بر روى پدر و مادر کلمه ى خشونت آمیز نگوى.
و بعضى از علما سیزده گناه دیگر را از کبائر شمرده اند:
اول: لواطه که عبارت از نزدیکى کردن پسران و مردان است. و آن گناهى است بزرگ و خطایى است عظیم. چنانچه در حدیث از پیغمبر صلى الله علیه و آله روایت شده که:
«لما عمل قوم لوط ما عملوا، بکت الارض الى ربها حتى بلغت دموعها الى السماء. و بکت السماء حتى بلغت دموعها العرش. فاوحى الله عز و جل ان امطرى علیهم الحجاره. و اوحى الى الارض ان اخسفى بهم».
یعنى: چون قوم لوط پیغمبر- على نبینا و علیه السلام- به عمل آوردند آنچه به عمل آوردند، بگریست زمین از عظمت آن گناه به سوى پروردگار خود چندانکه اشکهاى او به آسمان رسید. و بگریست آسمان چندانکه اشکهاى او به عرش رسید. پس وحى فرستاد حضرت عزت به آسمان که: بر ایشان سنگ ببار. و وحى فرستاد به زمین که ایشان را فروبر. و ایشان به فرموده عمل نمودند تا رسید به ایشان آنچه رسید.
و منقول است که قبل از قوم لوط علیه السلام از کسى این عمل شنیع واقع نشده، چنانکه آیه ى کریمه ى (ما سبقکم بها من احد من العالمین) مشعر است به آن.
دوم: ربا، یعنى سود خوردن.
سوم: سحر و جادویى نمودن.
چهارم: غیبت، و آن عبارت است از آگاه ساختن کسى را در حال غیبت انسان معین، یا کسى که در حکم معین باشد، بر امرى که در او حاصل باشد و نسبت آن امر به او مکروه طبع او بوده باشد و در عرف و عادت نسبت امر مذکور را به او نقص و عیب دانند، خواه آگاهانیدن مذکور به طریق گفتن باشد و خواه به طریق اشاره و ایما، و خواه به کنایه ادا شود و خواه به صریح.
و قید «انسان معین» به واسطه ى آن است که غیبت انسان غیر معین بیرون رود. چه، آن جایز است به اتفاق. مثل آنکه بگوید: یکى از مردم فلان شهر، یا از مردم فلان قبیله- که عددش محصور نباشد- فلان عیب دارد.
و مراد از کسى که در حکم شخص معین است انسان غیر معینى است از جماعتى که عدد ایشان محصور باشد. مثل آنکه گویند: یکى از قاضیان شهر مرتشى است، وقتى که معلوم باشد که چند قاضى در آن شهر است.
و تقیید به امرى که در او حاصل باشد، به واسطه ى آن است که بهتان و افترا از تعریف غیبت بیرون رود. زیرا که اگر چه آن نیز حرام است، اما غیبت نیست. و فایده ى قیود دیگر ظاهر است.
پنجم: سوگند خوردن به دروغ در حالتى که داند که دروغ است.
ششم: گواهى دادن به ناحق.
هفتم: شراب خوردن.
هشتم: استحلال کعبه، یعنى: حلال داشتن امورى که در حرم کعبه اقدام به آن حرام باشد، مثل کشتن صید و صید کردن کبوتران حرم و امثال آنکه در محل خود به تفصیل مذکور است.
نهم: دزدى کردن.
دهم: نقض عهد و شکستن پیمان که با خداى تعالى، یا پیغمبر صلى الله علیه و آله، یا یکى از ائمه ى معصومین بسته شده باشد.
یازدهم: تعرب بعد از هجرت، یعنى: بعد از هجرت کردن از دیار کفر به بلاد اسلام و به شرف اسلام فایز شدن، باز به دیار کفر نقل کردن و قرار اقامت به آنجا دادن. و بعضى تفسیر نموده اند به ترک طلب علم بعد از آنکه شروع در طلب علم نموده باشد.
دوازدهم: یاس از خداى تعالى و ناامید از رحمت او شدن.
سیزدهم: ایمن بودن از مکر خداى تعالى. و مکر خدا کنایه از ناگاه گرفتن و بى آنکه آگاهى به آن به هم رسد مواخذه نمودن است.
«و بواطن سیئاتى و ظواهرها».
اى: سیئاتى الباطنه و الظاهره. عطف است بر «کبائر ذنوبى».
یعنى: توبه و بازگشتن نمودن به تو از گناهان پوشیده و آشکارا.
«و سوالف زلاتى و حوادثها».
اى: زلاتى السالفه و الحادثه.
(یعنى:) و از لغزشهاى گذشته و حادثه- یعنى نوپدید آینده ى- آن.
«توبه من لا یحدث نفسه بمعصیه».
«توبه» مفعول مطلق «اتوب» است.
یعنى: توبه نمودم و بازگشت کردم توبه ى آن کسى که دیگر در نفس خود حدیث و گفتگوى معصیت نکند- چه جاى آنکه در خارج به جا آورد.
«و لا یضمر ان یعود فى خطیئه».
و در دل اندیشه نداشته باشد که عود کند و باز رود به سر گناهى.
«و قد قلت -یا الهى- فى محکم کتابک انک تقبل التوبه عن عبادک و تعفو عن السیئات و تحب التوابین».
اشاره الى قوله تعالى: (و هو الذى یقبل التوبه عن عباده و یعفوا عن السیئات) و ((ان الله) یحب التوابین)- الایه.
یعنى: و حال آنکه تو گفته اى در کتاب محکم متقن خود که به درستى که تو بپذیرى توبه را از بندگان خود و درگذرى از بدیها و دوست دارى توبه کنندگان را.
«فاقبل توبتى کما وعدت. و اعف عن سیئاتى کما ضمنت. و اوجب لى محبتک کما شرطت».
پس بپذیر توبه ى مرا همچنانکه وعده فرموده اى. و درگذر از بدیهاى من همچنانکه ضامن شده اى. و واجب و لازم گردان بر من محبت خود را همچنانکه شرط کرده اى.
«و لک -یا رب- شرطى الا اعود فى مکروهک، و ضمانى الا ارجع فى مذمومک، و عهدى ان اهجر جمیع معاصیک».
و مر توراست -اى پروردگار من- بر من شرطى آنکه بازنگردم در آنچه ناخوش شمرده اى تو آن را. و در ضمان من است آنکه بازنگردم در آنچه نکوهش کرده اى تو آن را و در عهد من است آنکه هجرت و دورى جویم از جمیع نافرمانیهاى تو.
شرح صحیفه (مدرسی)
اى خداى من به درستى که من توبه مى نمایم به سوى تو در مکانم همین مکان از بزرگهاى گناهانم و کوچکهاى آنها و از بدیهاى ظاهره و باطنه و لغزشهاى کهنه و تازه، توبه ى کسى که خبر ندهد نفس خود را به معصیت و در تقدیر آن نباشد که عودى نماید به خطیئه به تحقیق که تو گفتى در صریح قرآن خود که تو قبول مى نمائى توبه را از بندگان و عفو مى فرمائى از سیئات و دوست دارى تو توبه کنندگان را.
تنبیه: از این فقره دو مطلب معلوم مى شود یکى اینکه معاصى دو صنف است کبیره و صغیره خلافا لجمع.
دوم- اینکه معصیت قلبى مى شود و جوارحى چنانکه آیه ى مبارکه: «ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله» بر آن دال است اگر چه توان گفت کبیر و صغیر در کلام به اعتبار مراتب عذاب و عقوبت باشد و به بواطن و ظواهر به اعتبار روس الاشهاد و خفیه پس کلام امام (ع) دلالت بر آن دو مطلب نکند.
اللغه:
شرط: به معنى الزام و التزام مى خواهد تعلیق به امرى باشد یا نه و در این مقام التزام بدوى است.
یعنى: پس قبول نما توبه ى مرا چنانکه وعده نمودى و در گذر از سیئات من چنانکه ضامن شدى و لازم نما از براى من دوستى خود را چنانکه مستلزم شدى و از براى تو است اى خداى من التزام من اینکه عود نکنم در بدى تو و ضامن شدم اینکه رجوع ننمایم در مذمومات تو و عهد من آن است که کناره نمایم از جمیع معصیتهاى تو.
ختام: از کلام امام چنان مستفاد مى شود که قبول توبه مشروط به عدالت و خوبى است نه مجرد ندم و برگشتن زیرا که فرمود: و لک یا رب شرطى تحقیق این مطلب را در بعضى از مقامات این کتاب ذکر نموده ام.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
بنده ى توبه کار خداوند خواسته هاى خود را از ناحیه دیگرى چنین مطرح مى کند: (بار خداوندا من در این مقامى که قرار گرفته ام از گناهان کبیره و صغیره ام توبه مى کنم و به سوى تو بازمى گردم) (اللهم انى اتوب الیک فى مقامى هذا من کبائر ذنوبى و صغائرها).
(همچنین از سیئات گناهان پنهانى و آشکارم و از لغزشهائى که از زمانهاى دور برایم پیش آمده و از آنچه که جدیدا اتفاق افتاده است (نیز توبه مى کنم) (و بواطن سیئاتى و ظواهرها، و سوالف زلاتى و حوادثها).
(توبه ى کسى که هرگز بازگشت به معصیت و گناه را در خیال خود نمى پرورد و اعاده ى خطا و لغزش را در ضمیر خود راه نمى دهد) (توبه من لا یحدث نفسه بمعصیه و لا یضمر ان یعود فى خطیئه).
پروردگارا این من بنده ى توام که چنین به درگاه تو آمده ام و اما تو: (اى خداى من خود در کتاب محکمت فرموده اى که توبه ى بندگانت را مى پذیرى، و از سیئات و گناهان درمى گذرى و توبه کاران را سخت دوست مى دارى) (و قد قلت یا الهى فى محکم کتابک انک تقبل التوبه عن عبادک و تعفو عن السیئات و تحب التوابین).
حال که چنین قولى را در قرآنت داده اى (توبه ام را- همانگونه که وعده فرموده اى- بپذیر) (فاقبل توبتى کما وعدت).
(و همانگونه که تضمین کرده اى از گناهان و سیئاتم درگذر) (و اعف عن سیئاتى کما ضمنت).
(و چنانکه شرط فرموده اى محبت خود را بر من لازم گردان) (و اوجب لى محبتک کما شرطت).
و من در مقابل (اى پروردگار من! این شرط را مى پذیرم که هرگز به سوى آنچه ناپسند درگاه تو است بازنگردم) (و لک یا رب شرطى الا اعود فى مکروهک).
(و ضمانت مى سپارم که هیچگاه به سوى آنچه در نزد تو مذموم و نکوهیده است رجوع ننمایم) (و ضمانى ان لا ارجع فى مذمومک).
(و با تو عهد و پیمان مى بندم که از وادى همه ى معاصى هجرت کنم) (و عهدى ان اهجر جمیع معاصیک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۴، ص:۴۳۲-۴۲۰
«اللّهُمَّ إنّی أتُوبُ إلَیک فِی مَقامِی هذا مِنْ کبائِر ذُنُوبِی وَ صَغائِرها، وَ بَوَاطِنِ سَیئاتِی وَ ظَواهِرِها، وَ سَوالِفِ زَلاّتِی وَ حَوادِثِها، تَوْبَة مَنْ لا یحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیةٍ، وَ لا یضْمِرُ أنْ یعُودَ فِی خَطِیئَةٍ».
اکد علیه السلام الحکم بتوبته ب«ان» التى هى لتاکید النسبه و تحقیقها، للایذان بانه عن اعتقاد جازم ونیه صحیحه و صمیم قلب و صدق رغبه و وفور نشاط ، و لرواج التاکید منه عند المخاطب.
قال شارح الفوائد: قد یوکد الحکم لکونه عن جد لا هزل، او عن اعتقاد و صمیم قلب.
و قال السعد التفتازانى: و قد یوکد الحکم المسلم لصدق الرغبه فیه و الرواج
و المقام بالفتح: موضع القیام، و بالضم: موضع الاقامه، و قد وردت الروایه بالوجهین.
و هذا: فى محل جر نعت لمقامى.
و قول بعضهم: انه بدل منه غلط فاحش، فان المبدل منه فى حکم المطروح المعدوم.
و تقیید الحکم بالظرف و وصفه ب«هذا» لتعیین المضارع من قوله: «اتوب» لزمان الحال، بناء على انه حقیقه فى المستقبل و الحال معا، او انه حقیقه فى المستقبل مجاز فى الحال، او لرفع احتمال التجوز بناء على انه حقیقه فى الحال مجاز فى الاستقبال و هو الاصح، و على هذا فالنعت ب«هذا» یفید ایضا تاکید الحال بزیاده تعیینه.
و الکبیره: ما توعد علیه بخصوصه، کالزنا و شرب المسکر و غیرهما.
و الصغیره: ما صدر عن فلته خاطر او لفته ناظر مع عدم الجواز و التوعد علیه، و قیل فیهما غیر ذلک. و قد تقدم الکلام على ذلک مبسوطا.
قوله علیه السلام: «و بواطن سیئاتى و ظواهرها» فیه تلمیح الى قوله تعالى: «و ذروا ظاهر الاثم و باطنه»، قیل: المراد ما اعلنتم و ما اسررتم.
و قیل: ما عملتم و ما نویتم.
و قیل: ظاهر الاثم افعال الجوارح، و باطنه افعال القلوب من الکبر و الحسد و العجب و اراده الشر للمسلمین، و یدخل فیه الاعتقاد و العزم و الظن و التمنى و الندم على افعال الخیرات و یوخذ منه ان ما یوجد فى القلب قد یواخذ به و ان لم یقترن به عمل.
و فى تفسیر على بن ابراهیم قال: الظاهر من الاثم المعاصى، و الباطن الشرک و الشک فى القلب. و هو راجع الى ما قبله.
و السیئات: جمع سیئه، و هى ما نهى عنه الشارع، و یقابلها الحسنه و هى ماندب الیه.
و سلف الشىء سلوفا- من باب قعد-: مضى و انقضى فهو سالف.
و حدث حدوثا- من باب قعد ایضا-: تجدد وجوده فهو حادث و الزلات: جمع زله و هى الخطیئه، من زل فى منطقه او فعله یزل- من باب ضرب- اى: اخطا.
و قیل: هى السیئه بلاقصد.
و یتعین ان یراد بالسوالف ما بعد وقوعه من زمان الحال، و بالحوادث ما قرب حدوثه منه لا مطلقا، لیدخل فیها ما سیحدث من الزلات کما تقتضیه صیغه الوصف القابله للازمنه کلها، و ذلک بقرینه قوله علیه السلام: «توبه من لا یحدث نفسه بمعصیه و لا یضمر ان یعود فى خطیئه».
و حدث نفسه بالشىء: اخطره بباله.
و اضمر الشىء اضمارا: عزم علیه بضمیره اى: قلبه و باطنه.
و قوله: «بمعصیه» اى: بشىء من المعاصى، و کذلک قوله: «فى خطیئه»، اى: فى شىء من الخطایا، لان النکره فى سیاق النفى ظاهره فى الاستغراق، فهو کقوله تعالى: «و ما الله یرید ظلما للعالمین»، اى: ما یرید شیئا من الظلم لاحد من خلقه.
و تعدیه العود ب«فى» و المعروف تعدیته ب«الى»، لتضمینه معنى الدخول، اى: لا یضمر بان یعود الى فسخ التوبه داخلا فى خطیئه و الله اعلم.
و هاهنا مسائل یناسب ایرادها عباره الدعاء:
الاولى: التوبه تجب عندنا من جمیع الکبائر و الصغائر لعموم الایات، و لان ترک التوبه عن المعصیه صغیره کانت او کبیره اصرار علیها، و هو قبیح لاخلاص منه الا بالتوبه، فهى واجبه فى جمیع المعاصى، و لان التوبه عن القبیح انما تجب لکونه قبیحا و هو عام.
و ذهب جماعه من المعتزله الى انها انما تجب من الکبائر المعلوم کونها کبائر او المظنون فیها ذلک، و لا تجب من الصغائر المعلوم کونها صغائر، لان التوبه انما تجب دفعا للضرر، و هو غیر حاصل فى الصغیره.
و رد بان وجه الوجوب هو اشتمال الصغیره على القبح سواء اشتمل على ضرر ام لا .
الثانیه: اختلف فى ان التوبه هل تصح من قبیح دون قبیح و تسمى التوبه المبعضه ام لا؟
فذهب ابوهاشم و جماعه الى عدم الصحه، قالوا: لان التوبه عن القبیح انما هو لقبحه و هو عام، فلو تاب من قبیح دون قبیح کشف ذلک عن کونه تائبا لا لقبحه.
و ذهب الجمهور من الفریقین الى الصحه، قالوا: لان الافعال تقع بحسب الدواعى و تنتفى بحسب الصوارف، فاذا ترجح الداعى وقع الفعل، فجاز ان یرجح فاعل القبائح دواعیه الى الندم علیها، و ذلک بان یقترن بعض القبائح بامر زائد، کعظم الذنب او کثره الزواجر عنه او الشناعه عند العقلاء عند فعله، فان الافعال الکثیره قد تشترک فى الدواعى ثم یوثر صاحب الدواعى بعض تلک الافعال على بعض، بان یرجح دواعیه الى ذلک الفعل بما یقترن به من زیاده الدواعى، فلا استبعاد فى کون قبح الفعل داعیا الى الندم على ذلک البعض، و لو اشترکت القبائح فى قوه الدواعى اشترکت فى وقوع الندم، و لم یصح الندم على بعض دون آخر.
قال المحقق الطوسى: و به یتاول کلام امیرالمومنین علیه السلام و اولاده علیهم السلام و الا لزم الحکم ببقاء الکفر على التائب منه المقیم على صغیره.
و قال العلامه البهائى قدس سره فى شرح الاربعین: و الاصح صحه المبعضه، و الا لما صحت عن الکفر مع الاصرار على صغیره.
و قال العلامه الحلى نور الله مرقده و لان الیهودى لو سرق درهما ثم تاب عن الیهودیه دون السرقه فانه یکون مسلما بالاجماع.
الثالثه: ذهب بعض المعتزله الى ان التائب ان کان عالما بذنوبه على التفصیل وجب علیه التوبه عن کل واحد منها مفصلا، و ان علم بعضها مفصلا و بعضها مجملا وجب علیه التفصیل فیما علم مفصلا و الاجمال فیما علم مجملا.
و قال العلامه البهائى: اما التوبه المجمله کان یتوب عن الذنوب على الاجمال من دون تفصیلها و هو ذاکر للتفصیل، فقد توقف فیها المحقق الطوسى، و القول بصحتها غیر بعید، اذ لا دلیل على اشتراط التفصیل، و الله اعلم.
الرابعه: اختلف فى التوبه الموقته مثل ان لا یذنب الى سنه، فذهب بعضهم الى بطلانها، لانه اذا ندم على ذنب فى وقت و لم یندم علیه فى وقت آخر ظهر انه لم یندم علیه لقبحه، و الا ندم علیه فى جمیع الاوقات، و اذا لم یکن ندمه لقبحه لم یکن توبه.
و ذهب آخرون الى صحتها کما فى الواجبات، فانه قد یاتى المامور ببعضها فى بعض الاوقات دون بعضها، و یکون الماتى به صحیحا فى نفسه بلا توقف على غیره، مع ان العله المقتضیه للاتیان بالواجب هى کون الفعل حسنا واجبا، غایته انه اذا عصى بعد ذلک جدد ذلک الذنب وجوب توبه اخرى علیه.
و الحق ان اشتراط العزم على عدم العود ابدا یقتضى بطلانها، فمن اشترطه- و هم الشیعه و المعتزله- قال بالبطلان، و من لم یشترطه- و هم الاشاعره- قال بالصحه. لکن صرح بعضهم ان النادم على المعصیه لا یخلو من ذلک العزم البته على تقدیر الحضور و الاقتدار.
الخامسه: قال شیخنا البهائى قدس سره فى شرح الاربعین: العزم على عدم العود الى الذنب فیما بقى من العمر لابد منه فى التوبه.
و هل امکان صدوره منه فى بقیه العمر شرط، حتى لوزنا ثم جب و عزم على ان لا یعود الى الزنا على تقدیر قدرته علیه لم تصح توبته، ام لیس بشرط فتصح؟ الاکثر على الثانى، بل نقل بعض المتکلمین اجماع السلف علیه.
و اولى من هذا بصحه التوبه من تاب فى مرض مخوف غلب على ظنه الموت فیه، اما التوبه عند حضور الموت و تیقن الفوت، و هو المعبر عنه بالمعاینه، فقد انعقد الاجماع على عدم صحتها، و نطق بذلک القرآن العزیز، قال سبحانه: «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما».
و فى الحدیث عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الله یقبل توبه العبد ما لم یغرغر.
و الغرغره: تردد الماء و غیره من الاجسام المائعه فى الحلق، و المراد تردد الروح وقت النزع.
و قد روى محدثوا الامامیه عن ائمه اهل البیت علیهم السلام احادیث متکثره فى انه لا تقبل التوبه عند حضور الموت و ظهور علاماته و مشاهده اهواله.
و ربما علل ذلک بان الایمان برهانى، و مشاهده تلک العلامات و الاهوال فى ذلک الوقت تصیر الامر عیانا فیسقط التکلیف، کما ان اهل الاخره لما صارت معارفهم ضروریه سقطت التکالیف عنهم.
قال بعض المفسرین: و من لطف الله بالعباد ان امر قابض الارواح بالابتداء فى نزعها من اصابع الرجلین، ثم تصعد شیئا فشیئا الى ان تصل الى الصدر، ثم تنتهى الى الحلق، لیتمکن فى هذه المهله من الاقبال على الله تعالى، و الوصیه، و التوبه ما لم یعاین، و الاستحلال، و ذکر الله سبحانه فتخرج روحه و ذکر الله على لسانه فیرجى بذلک حسن خاتمته، رزقنا الله ذلک بمنه و کرمه.
قوله علیه السلام: «محکم کتابک» اما من باب اضافه الصفه الى الموصوف، اى: کتابک المحکم، لقوله تعالى: «کتاب احکمت آیاته».
و المراد باحکامه: اتقانه و عدم تطرق النقض و الاختلال الیه.
و اضافه الصفه الى الموصوف جائزه فى الفصیح عند الکوفیین، و مال الى ذلک جماعه من المحققین، و الحق انه کثیر لا یمکن دفعه، و تاویل کل ذلک تکلف.
و اما من باب اضافه النوع الى الجنس، فان من القرآن ما هو محکم و منه ما هو متشابه، قال تعالى: «هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات».
و اختلف فى تفسیر المحکم و المتشابه على اقوال سنذکرها فى الروضه الثانیه و الاربعین ان شاء الله، و نکتفى هنا بما روى عنهم علیهم السلام: ان المحکم ما یعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله.
و قال على بن ابراهیم: المحکم: ما استغنى بتنزیله عن تاویله، کقوله تعالى: « حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر» و المتشابه: ما لفظه واحد معناه مختلف کالفتنه.
و قوله: «انک تقبل التوبه و تعفو عن السیئات» اشاره الى قوله تعالى فى سوره الشورى: «و هو الذى یقبل التوبه عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون».
و اللام فى التوبه: لتعریف الحقیقه، و هى هنا تفید الاستغراق، لان المقصود بها الماهیه من حیث وجودها فى الخارج فى ضمن جمیع افرادها، و هى التى تخلفها «کل» حقیقه، نحو: «خلق الانسان ضعیفا».
و المعنى: یقبل کل توبه.
و عدم استثناء توبه المعاین- و هو من حضره الموت- اما لعدم اعتدادها توبه، کما اشار الیه سبحانه بقوله: «قال انى تبت الان»، قال بعض محققى المفسرین: ایثار «قال» على «تاب» لاسقاط ذلک عن درجه الاعتبار، و التحاشى عن تسمیته توبه.
و اما لبیان حکمها فى محل آخر من القرآن، فکان ذکره فیما ذکر فیه ذکرا له فیما لم یذکر فیه، لان القرآن فى حکم کلام واحد و لا یجوز فیه التناقض، کما نص علیه الزمخشرى فى قوله تعالى: «ان الله یغفر الذنوب جمیعا».
قوله علیه السلام: «و تحب التوابین» اشاره الى قوله تعالى فى سوره البقره: «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین».
و التواب: صیغه مبالغه، و هى اما باعتبار الکیفیه، فیکون معناه، من لا یعود الى الذنب بعد التوبه ابدا، و اما باعتبار الکمیه، فیکون معناه: کثیر التوبه، اى: کلما جدد ذنبا جدد توبه.
و فى الحدیث من طرق الخاصه و العامه: ان الله یحب من عباده المفتن التواب، اى: الممتحن بالذنوب، من فتنه بمعنى: امتحنه، اى: یمتحن بالذنب ثم یتوب، ثم یعود ثم یتوب.
و معنى ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین: انه یحب التوابین من النجاسات الباطنه و هى الذنوب، و یحب المتطهرین من النجاسات الظاهره.
و قیل: یحب التوابین من الکبائر و یحب المتطهرین من الصغائر.
و فى الحدیث عن ابى عبدالله علیه السلام: اذا تاب العبد توبه نصوحا احبه الله فستر علیه فى الدنیا و الاخره.
قوله علیه السلام: «فاقبل توبتى کما وعدت» الفاء: فصیحه، اى: اذا کان هذا قولک فاقبل توبتى. و الکاف: للتعلیل، اى: لوعدک بقبول التوبه، او للتشبیه من باب وضع الخاص موضع العام، اذ قبول التوبه و الوعد یشترکان فى امر و هو الاحسان، فهو فى الاصل بمنزله «و احسن کما احسن الله الیک»، ثم عدل عن ذلک الاصل الى خصوصیه المطلوب و هو القبول و الوعد. و قد تقدم هذا البیان فى نظیر هذه العباره فى الریاض السابقه. و قس على ذلک قوله علیه السلام: «کما ضمنت» و «کما شرطت». و ضمنت الشىء ضمانا- من باب علم-: کفلته و التزمته، و الشرط: الزام الشىء و التزامه، یقال: شرطت علیه ذلک شرطا- من باب قتل- اى: الزمته ایاه، و شرطت له ذلک اى: التزمته له، و هو معنى قوله: «کما شرطت» اى: التزمت، هذا.
و لما کان الشرط من قبیل ربط الاحکام بالاسباب، و کان مفهوم قوله تعالى: «ان الله یحب التوابین» من تاب احبه الله تعالى، عبر عن حکمه سبحانه على نفسه بمحبه التوابین بالشرط، فقال: «کما شرطت»، و لم یقل: کما قلت او کما اخبرت، ایذانا بلزوم الجزاء و الزاما بالانجاز و الوفاء، اذا کان الجزاء لازما للشرط و الشرط ملزوما له.
و آثر التعبیر بذلک فى طلب محبته تعالى دون غیرها مما تقدم اعتناء بشانها و اهتماما بحصولها، اذ کانت هى بیت القصیده و فراء المصیده، و هذا من بقر خواصر البلاغه و اصابه شواکل البیان.
فان قلت: لم قال فى هذه الفقره: «و اوجب لى محبتک»، و لم یقل: و احبنى کما قال: «فاقبل توبتى و اعف عن سیئاتى»؟ و من این فهم ایجاب شرطه تعالى لمحبه التوابین حتى عبر بذلک؟
قلت: فهم الایجاب من تاکید النسبه و تحقیق الحکم ب«ان» الموکده فى قوله تعالى: «ان الله یحب التوابین»، اذ کان التاکید بها موذنا بتحقق مضمونها و موجبا للجزم بحصوله، و انه واجب ثابت لا محاله، و الایجاب هنا مراد به معناه اللغوى، من وجب الشىء: اذا لزم و ثبت، و الله اعلم.
الواو: اما ابتدائیه او حالیه، اى: و الحال ان لک یا رب شرطى.
و الاعتراض بالنداء بین المبتدا و خبره للمبالغه فى التضرع، و اطهار کمال الخضوع، و عرض الاعتراف بربوبیته مع الایمان به.
و تقدیم المسند على المسند الیه لافاده التخصیص اى شرطى مقصور على الحصول لک لا یتجاوره الى الحصول لغیرک.
و شرطى اى: التزامى.
و ان: مصدریه فى محل نصب بشرطى. و المعنى: لک التزامى عدم العود فیما تکرهه، و قس على ذلک ما بعده.
و الضمان هنا بمعنى الالتزام ایضا و تعدیه العود و الرجوع ب«فى» اما لمرادفتها الى، نحو قوله تعالى: «فردوا ایدیهم فى افواههم» اى الى افواههم، او لتضمینهما معنى التمکن او الدخول، اى: متمکنا او داخلا فى مکروهک و فى مذمومک قال الرضى: قیل: «فى» بمعنى «الى» فى قوله تعالى: «فردوا ایدیهم فى افواههم»، و الاولى ان نقول: هى بمعناها و المراد التمکن انتهى.
و العهد هنا بمعنى الموثق.
و هجرت الشىء هجرا- من باب قتل: ترکته و رفضته.
تنبیهان:
الاول: اشترط المعتزله فى صحه التوبه ترک المعاوده لذلک الذنب الذى تاب منه اى ذنب کان، و منعه الاشاعره، لان الشخص قد یندم على الامر زمانا ثم یبدو له و الله مقلب القلوب.
قال الامدى: التوبه مامور بها فتکون عباده، و لیس من شرط صحه العباده الماتى بها فى وقت عدم المعصیه فى وقت آخر، بل غایته اذا ارتکب ذلک الذنب مره ثانیه وجب علیه توبه اخرى.
الثانى: لا یخفى انه لا یلیق بغیر المعصوم قراءه هذه الفقرات من الدعاء على اطلاقها، لان مضمونها لا یفى به الا من عصمه الله من جمیع المعاصى صغیرها و کبیرها، و اما غیره فما اقل وفاءه بهذا الشرط و الضمان و العهد، کیف؟ و هو عاجز عن مخالفه هواه، غیر قادر على مقاتله دواعیه و قواه، لا یصبر عن اتباع الشهوات، و لا یستخدم قواه فى میثاق الطاعات، و بذلک فسر قوله تعالى: «خلق الانسان ضعیفا»، فمن اخلف الله تعالى شرطه و وعده و نقض ضمانه و عهده، فقد عرض نفسه لما استوجبه الذین وصفهم الله سبحانه بقوله: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون فاعقبهم نقاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون».
فینبغى لمن یقرا هذا الدعاء ان یشترط عند قراءه هذه الفقرات التوفیق و العصمه منه عز و جل، تحرجا من ان یعطى الله سبحانه من نفسه ما لا یقدر علیه.
کان یحیى بن معاذ یقول: الهى لا اقول لا اعود لما اعرف من خلقى، و لا اضمن ترک الذنوب لما اعلم من ضعفى.
ثم تفکر و علم انه لا یجوز فى طریق العلم ان لا یقول العبد: لا اعود، لانه شبیه بالجراه على الله تعالى، فعاد الى مناجاته و قال: الهى بل اقول لا اعود لعلى ان اموت قبل ان اعود.
و قال رجل لمالک: یا اباعبدالله انى تعلقت باستار الکعبه فتبت من کل ذنب، و حلفت ان لا اعصى الله تعالى طرفه عین فیما استقبل، فقال له: و یحک و من اعظم منک معصیه، تتالى على الله ان لا ینفذ حکمه فیک.
و مع هذا فلا بد فى صدق الانابه و نصح التوبه من المجاهده فى الوفاء و الثبات فى العزیمه و النفاذ فى الامر، فانه اذا عزم المرء على رفض الشهوات و اخلاص التوبه عن السیئات، فربما تتواتر علیه اسباب الشهوات و تتوفر لدیه جهات الملذات، على ما علیه سنه الله تعالى فى نقض العزائم و فسخ الهمم، فان کانت النفس عزوفا ابیه و العزیمه صارمه قویه و التوبه نصوحا رضیه، لم یسف بما عزم علیه من الصبر و الکف تهیو تلک الاسباب، و لم یستهوه الشیطان من تلک الشعاب، و ان القت النفس بیدیها الیها و لم یکن حبل العزیمه مغارا و لا عود الانابه نضارا، فهناک کل یوم توبه منقوضه و انابه مرفوضه، و الله المستعان.