دعای ۲۶ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ، وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ، وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کافَّتِهِمْ، وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ، وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّةً، وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً، وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلَاءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً، وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیبِ مَوَدَّةً، وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً، وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی، وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِک مِنْهُمْ، وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ، وَ زِدْهُمْ بَصِیرَةً فِی حَقِّی، وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِی، حَتَّی یسْعَدُوا بی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا مرا توفیق ده که بدکارشان را به احسان پاداش دهم و از ستمکارشان با گذشت و بخشش صرف نظر کنم و نسبت به همه آنان نیکگمان باشم و با همه آنان به نیکی رفتار کنم، و چشم از خطای آنان عفیفانه بپوشم و از باب فروتنی با ایشان نرم باشم و بر بلادیدگان آنان به آیین رحمت رقّت آورم و در نبودشان دوستی و محبت خود را بر آنان ظاهر سازم و از سراخلاص دلبسته دوام نعمت آنان باشم و هر چه را برای خویشان خود لازم میدانم، در حق آنان لازم بدانم و آنچه را برای مخصوصان خود رعایت میکنم برای آنان نیز رعایت نمایم.
خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و مرا نیز از طرف آنان رفتاری بدین صورت نصیب فرما و سهمی کاملتر از آنچه از خوبیها نزد آنان است برای من قرار ده و بصیرت آنان را در حق من و معرفتشان را به فضل من زیاد کن، تا به وسیله من اهل سعادت شوند و من نیز به سبب آنان نیکبخت گردم. خداوندا دعایم را مستجاب گردان.
ترجمه آیتی
بار خدایا، مرا بر گمار که همسایگان و دوستان بدکردار خود را به نیکى پاداش دهم و از ستمکارشان درگذرم و از بدگمانى در حق ایشان بپرهیزم و با همگان مشفق و مهربان باشم و پاس پاکدامنى را دیده از نگریستن بربندم و با آنان از روى تواضع به نرمى سر کنم و بر دردمندانشان به رحمت نظر کنم و در غیبت ایشان مودت خویش نشان دهم و از روى خیرخواهى خواستار دوام نعمتشان باشم و هر چه براى خویشاوندان خود مى خواهم براى ایشان بخواهم و هر چه براى خاصان خود منظور مى دارم براى ایشان منظور دارم.
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و آنچه من براى ایشان خواسته ام، مرا نیز از سوى ایشان همانند آن، روزى ده. به فراوانى از ایشان بهره مندم گردان. و بر بصیرتشان بیفزاى که حق مرا رعایت کنند و فضل مرا بشناسند، تا ایشان به من نیکبخت شوند و من به ایشان. آمین رب العالمین.
ترجمه ارفع
الها به من نیز توفیق ده تا با همسایگان و دوستانى که رفتار ناپسند دارند به نیکى پاداش دهم و از ستمکارانشان با چشم پوشى از ستمشان درگذرم و نسبت به همگى آنها خوش گمان باشم و با نیکى بر آنها سرپرستى ایشان نمایم و با پاکدامنى، از لغزش آنها صرف نظر نمایم و در هنگام ملاقات با ایشان برخوردى متواضعانه و ملایم داشته باشم و با مهربانى و رقت قلب مصیبت زدگانشان را سر سلامتى بدهم و در پشت سرشان دوستى خود را ابراز نموده و از روى صفاى باطن بقاى نعمت را برایشان دوست بدارم و آنچه براى نزدیکان خود لازم و واجب مى دانم براى آنها نیز لازم و واجب بدانم و آنچه درباره ى اقوام و فامیل خویش مراعات مى کنم نسبت به آنها نیز مراعات نمایم.
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و همانند آنچه را که براى همسایگان و دوستانم خواستم به من روزى کن و برخوردارترین بهره ها را که به ایشان عطا شده برایم در نظر بگیر و آگاهى آنها را نسبت به حقوق من افزون فرما و به آنها آشنایى به فضل مرا فراوان کن تا به وسیله من نیکبخت شوند و من به توسط آنها سعادتمند گردم. ای خداى جهانیان دعایم را مستجاب فرما.
ترجمه استادولی
خدایا، و مرا چنان ساز که بدکارشان را با نیکوکارى پاداش دهم، و از ستمکارشان با گذشت و چشم پوشى روى گردانم، و خوش گمانى را درباره همه آنان به کار برم، و عموم آنها را با نیکى به آنان یارى رسانم، و پاکدامنانه چشم از (خطاها و عیوب) آنان ببندم، و فروتنانه با آنان به نرمى رفتار کنم، و مهربانانه بر بلا دیدگانشان رقت آورم، و در غیابشان به آنان محبت ورزم، و خیرخواهانه بقاى نعمت را در دستشان دوست بدارم، و آنچه را براى خویشان خود لازم مى دانم براى آنان لازم مى شمارم، و آنچه را در حق خاصان خود رعایت مى کنم در حق آنان رعایت نمایم.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا مانند همین امور از سوى آنان روزى کن، و کامل ترین بهره ها را از آنچه آنان دارند براى من قرار ده، و بر حق بینى و فضیلت شناسى آنان نسبت به من بیفزا، تا هم آنان به سبب من خوشبخت شوند و هم من به سبب آنان خوشبخت گردم. دعایم را اجابت کن اى پروردگار جهانیان.
ترجمه الهی قمشهای
و اى خداى من تو مرا موافق بدار که با بدکاران آنها (که به من بدى کنند به آنها) هم به احسان و نیکوئى پاداش دهم و از ستمکار (و ستمکارى) آنها درگذرم و عفو کنم و در حق همه آنان حسن ظن بکار برم (و گمان بد هرگز در حقشان نبرم) (زیرا حسن ظن موجب محبت شود و سبب انس و مهربانى و اتحاد گردد و بشر را با هم نزدیک و دوست و مجذوب هم گرداند و به عکس سوءظن و کج خیالى درباره مردم موجب دشمنى و تنفر و دورى از یکدیگر شود و اول محبوب خدا و دوم مردود و مکروه خداست) و مرا درباره عموم آن همسایگان و دوستان به نکوئى و احسان اقتدار و توانائى عطا فرما و اگر آنها با من بدى کردند من از آنها از فرط عفاف و تقوى چشم پوشى کنم و نرم ولین (متواضع و گرم) با آنها باشم و از روى عاطفه و رحمت بر اهل بلاى آنها (یعنى آنانکه به گناه و اعمال زشت و اخلاق بد مبتلا هستند یا به فقر و درد و بیچارگى و بدبختى گرفتارند) مرا توفیق ده که بر آنها هم رقت قلب داشته باشم (نه آنکه بر آنها خشم و قهر کنم) و در غیاب آنها هم با آنها مصر در محبت (و پایدار در دوستى و مودت و دفاع و طرفدارى از ایشان باشم) و از روى کمال خیرخواهى بقاى نعمت (و دولت و عزت) آنها را دوست بدارم (و هرگز رشک و حسد بر آنها نبرم) و بر آن همسایه و دوستان هم آنچه بر خویش و نزدیکانم لازم و واجب شمارم (از خیر خواهى و پند و نصیحت و احسان و اکرام) بر آنان هم واجب و لازم شمارم و آنچه را که بر خاصان خودم (و خاندان و اهل خودم) رعایت مى کنم (از پرستارى و محافظت و بهداشت و آسایش جسم و جان) بر آنان نیز رعایت کنم.
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و از جانب آنها روزى من گردان آنچه را که به آنها از جانب من (از خیرات) روزى کردى (یعنى چنانکه مرا بر خیر و احسان آنها توفیق دادى آنها را هم نسبت به من به خیرخواهى و نیکوکارى موفق بدار) و حظ و بهره مرا کامل از آنها عطا فرما و بصیرت و معرفت آنها را هم در حق من (و مقام امامت وجوب طاعت من) و فضل و علم و برترى مقام من بیشتر فرما تا آنکه بالنتیجه آنان به واسطه وجود من به مقام سعادت (و کمال علم و عمل و خیر دنیا و آخرت) رسند و من هم به واسطه تربیت و تعلیم آنها نزد تو سعادت و تقرب یابم اى خدا اى پروردگار عالم این دعا را به کرمت مستجاب فرما.
ترجمه سجادی
و خداوندا مرا بر آن دار که بدکارشان را به نیکى پاداش دهم و از ستمگرشان با چشم پوشى صرف نظر کنم و درباره همه آنان، به خوش گمانى رفتار کنم و با نیکى، همه آنان را یارى نمایم و با پاکدامنى، دیده از ایشان فروبندم و فروتنانه، با آنها نرمى و مدارا کنم و با مهربانى بر بلادیدگان آنها، دلسوزى نمایم و در نبودشان دوستى را، آشکار سازم و خیرخواهانه بقاى نعمت را نزدشان دوست بدارم و آنچه را براى خویشانم لازم مى دانم، براى آنها لازم بدانم و آنچه را براى خاصان خود رعایت مى کنم، براى آنان رعایت نمایم.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا مانند همین امور از جانب آنان روزى فرما و از آنچه ایشان دارند، کامل ترین بهره ها را براى من قرار ده و بر حق بینى و فضیلت شناسى آنان نسبت به من بیفزا. تا آنان به وسیله من، نیک بخت شوند و من به وسیله آنها، نیک بخت گردم. اجابت فرما، پروردگار جهانیان.
ترجمه شعرانی
خدایا مرا توفیق ده که بد کردار را به نیکى پاداش دهم و از ستمگرانشان درگذرم. و با همه ى آنها به حسن ظن رفتار کنم. و به نیکى کار همه آنها را بسازم و به عفت از آنها چشم فروپوشم و نرمى و فروتنى نمایم. و بر آسیب دیدگان ایشان رحمت آرم و دلسوزى کنم و در باطن دل آنها را دوست بدارم و خیرخواه آنان باشم و بقاء نعمت آنان را بخواهم و هر چه براى خویشان خود واجب شمارم براى آنان نیز واجب شمارم و هرگونه خاصان خود را رعایت مى کنم آنان را رعایت کنم.
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و روزى کن که آنها با من چنین رفتار کنند و از آنچه نزد ایشان است بهره ى کاملتر به من عطا فرما و بصیرت آنان را در حق من بیفزاى و معرفت آنان را به فضل من افزون کن تا آنها به من نیکبخت شوند و من به آنها. آمین رب العالمین.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! مرا بر آن دار که بدکردارشان را با احسان پاداش بخشم و از ستمکارشان با گذشت در گذرم و حسن ظن را در مورد همه ى آنان به کار بندم و با نیک کردارى از همه ى آنها سرپرستى کنم و با دیده ى عفت به ناموس آنان بنگرم و با نرمش و سازگارى و فروتنى با آنها برخورد کنم و بر گرفتاران ایشان از سر مهر و رحمت دلسوزى نمایم و در غیابشان دوستى خود را آشکار سازم و بقاء نعمت ایشان را خواهان باشم و هر چه درباره ى خویشان خود مقرر مى دارم درباره ى آنها نیز به کار بندم و آنچه درباره ى خاصان خود منظور مى دارم درباره ى آنها نیز رعایت کنم.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا هم از جانب آنها، رفتارى مناسب با رفتار من روزى فرما و در خورترین بهره هایى که از طرف آنها عاید مى شود، نصیبم فرما و بینش ایشان را در حق من و شناخت برترى من براى آنها را بیفزاى تا به سبب من نیکبخت شوند و من نیز به وسیله ى ایشان نیکبخت گردم، آمین یا رب العالمین!
ترجمه فیض الاسلام
و بار خدایا مرا بر آن دار که بدکردارشان را به نیکى پاداش دهم، و از ستمکارشان به عفو و بخشش درگذرم، و درباره ى همه ى ایشان خوش گمان باشم (زیرا همچنانکه بر مومن گفتار بد درباره ى برادر ایمانیش حرام است گمان بردن بدهم درباره ى او حرام مى باشد، و اما با خود سخن گفتن و اندیشه و آنچه در دلش درباره ى او مى گذرد بخشیده شده است چون شیطان به او القاء مى نماید تا درباره ى برادرش کار زشت بخواهد پس واجب است که شیطان را تکذیب نماید، زیرا او بدکارترین بدکاران است، و پذیرفتن گفتار او روا نیست، و از اینرو است که در شرع رسیده هر کس سخنى بگوید که ظاهر آن ارتداد و کفر است و معنى صحیحى دارد حکم به کفر او نمى شود) و با نیکوئى همه ى آنها را سرپرستى نمایم و با پاکدامنى چشمم را از (زشتیها و لغزشهاى) آنان بپوشانم، و با فروتنى با آنها نرم باشم (سختگیر نباشم) و با مهربانى بر گرفتارانشان رقت داشته دلجوئى کنم، و در پنهانى و پشت سر دوستى (خود) را براى آنان آشکار سازم (نه مانند دورویان در ظاهر دوستى نشان داده در پشت سر خلاف آن را هویدا نمایم) و با پاکدامنى (نه با آلودگى به فساد و تباهکارى) نعمت همیشگى (روزى و خوشى) را نزد ایشان دوست بدارم، و آنچه براى خویشان خود واجب و لازم مى دانم درباره ى ایشان لازم دانم، و آنچه براى خواص و نزدیکان رعایت داشته در نظر دارم براى ایشان رعایت کنم
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا مانند آنچه درخواست نمودم از جانب ایشان روزى فرما (با من چنان کنند که من با آنها مى نمایم) و برخوردارترین بهره ها (چیزهاى شایسته و خوهاى نیک) را که نزد ایشان است براى من قرار ده، و به ایشان بینائى در حق من و شناسائى به فضل و برترى مرا بیافزا تا به وسیله ى من نیکبخت شوند و من به وسیله ى آنان نیکبخت گردم (چون رفتار نمودن آن حضرت با ایشان با چنین اخلاق سزاوار پاداش بسیارى از جانب خداى تعالى است همان سبب نیکبختى آن بزرگوار است به وسیله ى ایشان) اى پروردگار جهانیان دعاء و خواسته ام را روا ساز.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کافَّتِهِمْ
وَ أَتَوَلَّى بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّةً وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَى أَهْلِ الْبَلاَءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً
وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیبِ مَوَدَّةً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی وَ أَرْعَى لَهُمْ مَا أَرْعَى لِخَاصَّتِی»:
مسائل ذکر شده در فرازهاى ملکوتى بالا به طور مفصل در دعاى هشتم و دعاى بیستم در باب ذمائم اخلاقى و مکار اخلاقى تفسیر شد، در اینجا فقط به ترجمه جملات بالا اکتفا مى کنم:
"الهى مرا به آن دار که بدکردار از همسایگان و موالیانم را به نیکى پاداش دهم،و از ستمکارشان به اغماض درگذرم، و خوشبینى را درباره همگى آنان به کار بندم، و با تماشان خوش رفتارى داشته باشم، و از روى عفّت چشم از ایشان بپوشم، و با آنان از سر فروتنى و تواضع نرم باشم، و بر مبتلا یانشان از روى مهربانى رقّت و رزم ، و در غیابشان دوستى خود را نمایان سازم، و از روى اخلاص دوام نعمت را برایشان آرزو کنم، و بر ایشان را که براى خویشان و نزدیکان خود لازم مى دانم لازم بدانم و رعایت کنم".
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِک مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَى الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ
وَ زِدْهُمْ بَصِیرَةً فِی حَقِّی وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِی حَتَّى یسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ»:
"الهى بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و چنین رفتارى را از آنان برایم روزى کن، و بهترین بهره ها را در آنچه نزد آنان است برایم قرار ده، و بصیرتشان را درباره ام و معرفت آنان را به موقعیتم بیفزاى تا به وسیله من سعادتمند شوند و من هم به وسیله آنان نیکبخت گردم، آمین ربّ العالمین".
شرح صحیفه (قهپایی)
«و اجعلنى اللهم اجزى بالاحسان مسیئهم».
المراد بعد توبه المسىء الى و الظالم لى، او على وجه یعلم من الاحسان و التجاوز رجوعهم الى التوبه المخلصه و الا کان اغراء بالمنکر و ترکا لانکاره. و فیه دلاله على قبح الحقد.
(یعنى:) و بگردان مرا- بار خدایا- که پاداش و جزا دهم به نیکویى بدکرداران ایشان را.
«و اعرض بالتجاوز عن ظالمهم».
و اعراض کنم و روى بگردانم به گذشتن از بیدادکاران ایشان به من.
«و استعمل حسن الظن فى کافتهم».
اى: جمیعهم. و الضمیر یعود الى الجیران و الموالى. و استعمال حسن الظن بکل واحد واحد بعد الاختبار. لان فى کلمات امیرالمومنین علیه السلام: «من الحزم سوء الظن».
و خالف صاحب القاموس فى اضافه کافه فقال: و جاء الناس کافه، اى: کلهم. و لا یقال: جاءت الکافه، لانه لا یدخلها ال. و وهم الجوهرى و لا تضاف. و کلامه علیه السلام حجه علیه.
(یعنى:) و به کار دارم ظن نیکو در جمیع همسایگان و موالیان.
«و اتولى بالبر عامتهم».
و در گردن گیرم کار همه ى ایشان را به نیکویى.
«و اغض بصرى عنهم عفه».
یقال: غض بصره عنه -بالغین و الضاد المعجمتین- اى: غمض عنه.
(یعنى:) و فروخوابانم چشم خود را از ایشان از روى عفت و پارسایى.
«و الین جانبى لهم تواضعا».
«الین» بضم الهمزه على ان یکون افعالا من لان یلین لینا ضد الخشونه.
(یعنى:) و نرم کنم جانب خود را با ایشان از روى تواضع و فروتنى.
«و ارق على اهل البلاء منهم رحمه».
الارقاق: افعال من الرقه ضد الغلظ.
یعنى: رقیق القلب و تنک دل باشم -یعنى رحم کنم- بر بلا رسیدگان ایشان از روى رحمت و مهربانى.
«و اسر لهم بالغیب موده».
اسر، اى: اظهر. و هو من الاضداد، کقوله تعالى: (و اسروا الندامه لما راوا العذاب)، اى: اظهروها.
(یعنى:) و ظاهر گردانم از براى ایشان در غیبت ایشان دوستى را.
و مى تواند بود که «اسر» به معنى «اخفى» باشد و مراد از «غیب» قلب بوده باشد. یعنى: پنهانى کنم دوستى از براى ایشان به دل. چه، محبت قلبى اشد محبتهاست.
«و احب بقاء النعمه عندهم نصحا».
و در نسخه ى شیخ کفعمى: «بقاء الایمان و النعمه».
(یعنى:) و دوست مى داشته باشم بقاى ایمان و نعمت نزد ایشان از روى خلوص محبت.
«و اوجب لهم ما اوجب لحامتى، و ارعى لهم ما ارعى لخاصتى».
الحامه: الخاصه. و الحمیم: القریب الذى یهتم باموره. و اختلاف اللفظ لضرب من التاکید.
(یعنى:) و واجب دارم از براى ایشان آنچه واجب مى دارم از براى خویشاوندان خود، و رعایت کنم آنچه رعایت مى کنم از براى خواص خود.
«اللهم صل على محمد و آله. و ارزقنى مثل ذلک منهم».
بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و روزى کن مرا مانند این افعال از ایشان.
«و اجعل لى اوفى الحظوظ فیما عندهم».
و بگردان از براى من تمامترین و وافى ترین بهره ها و نصیبها در آنچه نزدیک ایشان است.
«و زدهم بصیره فى حقى، و معرفه بفضلى حتى یسعدوا بى و اسعد بهم».
و زیاده کن ایشان را بصیرت و بینایى در حق من، و شناسایى ده ایشان را به فضل و افزونى من، تا نیکبخت شوند به سبب من و نیکبخت شوم من نیز به سبب ایشان.
«آمین رب العالمین».
آمین -بالمد و القصر، و تشدید المیم خطاء عامى- اسم لفعل الامر. اى: استجب. و فى الحدیث: «آمین خاتم رب العالمین».
قیل فى معناه: ان آمین طابع الله على عباده لانه یدفع به الافات و البلایا. فکانه کخاتم الکتاب الذى یصونه و یمنع من افساده و اظهار ما فیه.
یعنى: بار خدایا، مستجاب کن این دعاهاى مرا، اى پروردگار عالمیان.
شرح صحیفه (مدرسی)
یعنى: اى خداى من جزاء بده به احسان بدکننده ى آنها را و کناره نمایم به در گذشتن از ظلم کننده ى آنها و به کار برم حسن ظن در همه ى آنها، بدانکه قید استعمال در قوله فائده ى او آن است که نفس حسن الظن و سوء ظن امرى هستند غیر اختیارى و تکلیف بر آن مترتب نیست زیرا که از مقدرات نیست مقدور ترتب آثار است بر این حسن و سوء اما ترتب آثار بر سوء ظن حرام است چنانچه از اخبار استفاده مى شود بلکه از فتاوى هم و اما ترتب آثار بر حسن ظن محمود و حسن است کلام در آن است اگر حسن ظن دارد لکن نه اثر بر او مترتب است نه اثر سوء ظن آیا مقتضى بر او هست یا نه گوئیم حرام مرتکب نشد اما کراهت دور نیست که مرتکب شده باشد.
یعنى: جاى آورم به نیکوئى همه ى ایشان را و ببندم چشمم را از ایشان از روى حیا و شرم. قید به عفت از براى آن است که مى شود غض بصر از براى ایشان از بى مبالاتى ایشان در دین باشد که اعتناء به آنها نیست وارسى حال آنها بشود و مى شود از روى پاکى و اینجا شق اخیر مراد است.
عندهم نُصحا: یعنى: نرم نمایم جانب خود را از براى آنها از روى تواضع و رقیق کنم نفس خود را بر آنانکه مبتلاء هستند از آنها از روى مهربانى و رحمت نه از روى شماتت، و ظاهر نمایم از براى آنها در خفیه دوستى را یعنى دوستى حقیقى نه ظاهرى،
اسرار: به معنى اعلان است نه اخفا، چه او از لغات موضوعه از براى اضداد آمده یعنى دوست داشته باشم بقاء نعمت را در نزد ایشان از اخلاص.
خاصه: اقارب، یعنى واجب سازم براى آنها آنچه را که واجب مى سازم از براى خویشان خودم و رعایت نمایم بر ایشان آنچه را که رعایت نمایم مر خاصان خود.
یعنى: روزى نما تو مرا مثل امورى که عرض نمودم از جانب ایشان، و بگردان براى من کاملترین بهره ها در آنچه نزد آنها است و زیاد نما به آنها شناسائى آنها را به فضل من تا آنکه سعادتمند شوند آنها به سبب من و سعید شوم من به آنها مستجاب کن اى پروردگار تمام جهانیان.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در دومین فراز از خداوند تقاضا مى کند که توفیق اداء وظائف نسبت به همسایگان و دوستان را پیدا کند، مى گوید: (بار خداوندا مرا آن چنان قرار ده که بد کردارشان را به نیکى و احسان پاداش دهم) (و اجعلنى اللهم اجزى بالاحسان مسیئهم).
(از ستمکارانشان به عفو و اغماض درگذرم) (و اعرض بالتجاوز عن ظالمهم).
(اصل حسن ظن را درباره ى همه ى آنها به کار بندم) (و استعمل حسن الظن فى کافتهم).
(تمام آنان را به خوبى و نیکى سرپرستى نمایم) (و اتولى بالبر عامتهم).
(چشم خویشتن را به آئین عفت (از ناموسشان) فروپوشم) (و اغض بصرى عنهم عفه).
(از سر تواضع و فروتنى با آنان به نرمش رفتار کنم) (و الین جانبى لهم تواضعا).
(بر مبتلایانشان از سر مهر و رحمت رفتار و دلسوزى به خرج دهم) (و ارق على اهل البلاء منهم رحمه).
(مودت و دوستى خود را در غیابشان آشکار سازم) (و اسر لهم بالغیب موده).
(از سر اخلاص و خیرخواهى بقاء نعمتشان را دوست داشته باشم) (و احب بقاء النعمه عندهم نصحا).
(هر چه را براى بستگان و خویشان خود لازم مى دانم براى آنان نیز لازم شمرم) (و اوجب لهم ما اوجب لحامتى).
(و آنچه را که براى خواص و افراد ویژه ى خود منظور مى دارم نسبت به آنان نیز منظور دارم) (و ارعى لهم ما ارعى لخاصتى).
و بالاخره پس از درود بر محمد و آل خواسته هاى خویش را بدین صورت مطرح مى کند که: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست) (اللهم صل على محمد و آله).
و مى افزاید: (رفتارى از همین گونه که من خواستم از ناحیه ى آنان نیز نسبت به من روزى فرما) (و ارزقنى مثل ذلک منهم).
(براى من کاملترین بهره از آنچه نزد آنها است قرار ده) (و اجعل لى اوفى الحظوظ فیما عندهم).
(و بصیرت آنان را در حق من و معرفتشان را نسبت به فضل و برترى من بیفزا) (وزدهم بصیره فى حقى، و معرفه بفضلى).
در پایان دلیل این خواسته را چنین بیان مى کند: (تا آنان به وسیله ى من سعادت یابند و من به وسیله ى آنان سعادتمند شوم) (حتى یسعدوا بى و اسعد بهم آمین رب العالمین).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۴، ص:۱۷۳-۱۶۱
«وَ اجْعَلْنی اللّهُمَّ أجْزِی بِالإحْسانِ مُسیئَهُمْ، وَ اعْرِضُ بِالتِّجاوُزِ عَنْ ظالِمِهِمْ، وَ أسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فی کافّتِهِمْ، وَ أتَوَلّى بِالْبرّ عامَّتَهُمْ، وَ أَغُضُّ بَصَری عَنْهُمْ عِفَّةً، وَ الینَ جانِبی لَهُمْ تَواضُعاً، وَ أرِقُّ عَلى أهْلِ الْبَلاءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً، وَ اسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیبِ مَوَدَّةً، وَ احِبُّ بَقاءَ النِعْمَةِ عِنْدَهُمْ نَصْحًا، و اوجِبُ لَهُمْ ما اوجِبُ لِحامّتِی، وَ أرْعى لَهُمْ ما أرْعى لِخاصَّتی».
الجعل: بمعنى التصییر، احد مفعولیه ضمیر المتکلم، و الثانى جمله اجزى. و توسیط النداء لاظهار مزید الضراعه و الابتهال.
و جزیته على فعله: اجزیه جزاء اذا فعلت معه ما یقابل فعله، و اکثر ما یستعمل فى کون الفعلین من جنس واحد، کالاحسان بالاحسان و الاساءه بمثلها، و على ذلک قوله تعالى: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان».
«و جزاء سیئه سیئه مثلها»، و قد یستعمل فى مقابله السیئه بالحسنه و بالعکس.
و على الاول عباره الدعاء، و مثله قول الشاعر:
یجزون عن ظلم اهل الظلم مغفره * و عن اساءه اهل السوء احسانا
و من الثانى قول الاخر:
جزانا بنوسعید بحسن فعالنا * جزاء سنمار و ما کان ذا ذنب
و سنمار اسم رجل رومى بنى الخورنق الذى بظهر الکوفه للنعمان بن امرى القیس، فلما فرغ منه القاه من اعلاه فخر میتا، و انما فعل ذلک لئلا یبنى مثله لغیره، فضرب العرب به المثل لمن یجزى بالاساءه الاحسان. و اعرضت عن الشى ء: اضربت و ولیت عنه قیل: اصله من الانصراف بالوجه الى جهه العرض.
و قیل: حقیقته جعل الهمزه فیه للصیروره اى: اخذت عرضا بالضم اى: جانبا غیر الجانب الذى هو فیه.
و المعنى: و اترک مقابله الظالم منهم و مکافاته فیما یاتیه من الظلم.
و الباء من قوله «بالتجاوز»: للملابسه، متعلقه بمحذوف هو حال من الضمیر المستکن فى اعرض، اى: حال کونى ملتبسا بالتجاوز عنه. یقال: تجاوز عنه تجاوزا اى: عفى و صفح، و قد مر الکلام علیه.
و قوله: «عن ظالمهم» متعلق بالفعل و المصدر على طریق التنازع.
ثم ما اشتملت علیه هاتان الفقرتان، من جزاء المسىء بالاحسان و الصفح عن الظالم بالتجاوز، من اشرف مکارم الاخلاق.
کما روى ان جبرئیل علیه السلام نزل على رسول الله صلى الله علیه و آله بقوله
تعالى: «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»، فقال: یا محمد جئتک باکرم اخلاق الاولین و الاخرین، فصل من قطعک، و اعط من حرمک، و اعف عمن ظلمک.
و استعمله: عمل به، اى: اعمل بحسن الظن فى جملتهم او جمیعهم.
و کافه قیل: هى فى الاصل صفه من کف بمعنى منع، استعملت بمعنى الجمله بعلاقه انها مانعه للاجزاء عن التفرق و التاء فیها للتانیث.
و قیل: هى فى الاصل اسم لجماعه تکف مخالفیها، ثم استعملت فى معنى جمیع، و التاء فیها للنقل من الوصفیه الى الاسمیه، کما فى عامه و خاصه و قاطبه.
و قیل: للمبالغه کما فى روایه و علامه، ورد بانه خروج عن الاصل من غیر ضروره.
و اکثر النحویین على انها- اعنى کافه- من الاسماء اللازمه النصب على الحالیه، و انها مختصه بمن یعقل.
قال الرضى: و تقع کافه فى کلام المتاخرین و من لا یوثق بعربیته مضافه غیر حال، و قد خطا و فیها، انتهى.
و قال ابن هشام فى المغنى: تجویز الزمخشرى الحالیه من الفاعل و من المفعول فى قوله تعالى: «ادخلوا فى السلم کافه» و هم، لان کافه مختصه بمن یعقل، و وهمه فى قوله تعالى: «و ما ارسلناک الا کافه للناس»، اذ قدر کافه نعتا لمصدر محذوف اى: رساله کافه اشد، لانه اضاف الى استعماله فیما لا یعقل اخراجه عما التزم فیه من الحالیه، و وهمه فى خطبه المفصل، اذ قال: محیط بکافه الابواب، اشد و اشد لاخراجه ایاه عن النصب البته، انتهى.
و تعقبه بعض المحققین من المتاخرین، بانه ان اراد باختصاص لفظه کافه مطلقا بمن یعقل و بکونها حالا، فباطل لقولهم: و تلحقها ما الکافه، و ان اراد اختصاصها بذلک حین استعمالها اسما بمعنى الجمله او الجمیع، فالاعتراض الثانى لیس بشىء، لانه على تقدیر کونها صفه لمصدر محذوف مستعمله بالمعنى الوصفى، و کذا الثالث لجواز ان معناه محیط بقواعد کافه للابواب عن التفرق.
على ان الزمخشرى لم ینفرد بذلک، بل ذهب الزجاج الى عدم اختصاصها بمن یعقل ایضا، و هما الطودان العظیمان فى اللغه، فلا بد فى الرد علیهما من شاهد قوى، و مجرد شیوع استعمالها کذلک لا یدل على الاختصاص، انتهى.
و قال السید عبدالله شارح اللباب: قد وقع کافه مضافا فى کلام البلغاء و الفصحاء، منه قول عمر: قد جعلت لال بنى کاکله على کافه بیت مال المسلمین، لکل عام مائتى مثقال ذهبا ابریرا، کتبه عمر بن الخطاب، ختمه کفى بالموت واعظا یا عمر، و هذا الخط موجود فى آل بنى کاکله الى الان، فلا وجه للتخطئه، انتهى.
قلت: و فى عباره الدعاء من ضیاء الحق ما یصدع ظلام الشک، فکفى بها شاهدا على وقوع کافه مضافه فى الفصیح، فانه علیه السلام افصح العرب فى زمانه، فلیتخط الزمخشرى رقاب من خطاه، و بحق ما قیل: ان عبارته کروایته، و ما العجب الا من الرضى رضى الله عنه، حیث لم یقف على عباره الصحیفه الشریفه مع مکانته فى المذهب، و زعم ان وقوعها مضافه غیر حال انما یقع فى کلام المتاخرین و من لا یوثق بعربیته، و الله یقول الحق و یهدى السبیل.
و معنى استعمال حسن الظن فى کافتهم: حمل امورهم جمیعا اقوالا کانت او افعالا على ما یضح و یحسن شرعا و عرفا ما امکن الحمل علیه، عملا بحسن الظن فیهم.
و قد بین امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه فى کلام له، فقال: ضع امر اخیک على احسنه حتى یاتیک ما یقلبک منه، و لا تظن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فى الخیر محملا.
قال بعض علمائنا فى شرحه لهذا الکلام: اى: احمل امر اخیک قولا کان او فعلا على احسنه، و ان کان مرجوحا و کان خلافه راجحا مظنونا من غیر تجسس، حتى یاتیک الیقین على خلافه، فان الظن قد یغلط و التجسس منهى عنه، کما قال الله تعالى: «ان بعض الظن اثم»، و قال: «لا تجسسوا».
ثم قال العلماء: افعال المومنین محموله على الصحه، ثم نهى -تاکیدا لما مر- عن حمل کلامه على الشر ان کان محتملا للخیر و ان کان بعیدا جدا، بقوله: و لا تظن بکلمه خرجت من اخیک سوء الى آخره، فاذا خرجت منه کلمه ذات وجهین وجب علیک ان تحملها على الوجه الخیر، و ان کان معنى مجازیا بدون قرینه او کنایه او توریه او نحوها، و من هذا القبیل ما سماه علماء العربیه اسلوب الحکیم.
کما قال الحجاج للقبعثرى متوعدا له: لاحملنک على الادهم، فقال القبعثرى: مثل الامیر یحمل على الادهم و الاشهب، فابرز وعیده فى معرض الوعد، ثم قال الحجاج، للتصریح بمقصوده: انه حدید، فقال القبعثرى: لئن یکون حدیدا خیر من ان یکون بلیدا.
و بالجمله: کما یحرم على المومن سوء القول فى اخیه، کذلک یحرم علیه سوء الظن فیه، بان یعقد القلب علیه و یحکم به من غیر یقین، و اما الخاطر و حدیث النفس فمعفو عنه، و ما وقع فى قلبه من غیر یقین فهو من الشیطان یلقیه الیه لیغریه بالقبیح على اخیه، فوجب ان یکذبه فانه افسق الفاسقین، فلا یجوز تصدیقه بل یجب حسن الظن به.
و من ثم جاء فى الشرع: من تکلم بکلمه ظاهرها الارتداد و لها معنى صحیح لا یحکم بارتداده، و ان من علمت فى فیه رائحه الخمر لا یجوز ان یحکم علیه بشربها و ان یحد علیها، لاحتمال ان یکون تمضمض بها و مجها، او وجرت فى حلقه جبرا، و ذلک امر ممکن انتهى.
و هذه الجمله کافیه فى بیان هذا المعنى.
قوله علیه السلام: «و اتولى بالبر عامتهم» البر: العطف و الصله و الخیر و الاتساع فى الاحسان، اى: و اجعلنى امد و اعین جملتهم ملتبسا بالبر لهم و العطف علیهم و الاحسان الیهم، او اتولى امور عامتهم بالخیر و الصله و الشفقه و الاتساع فى الاحسان الیهم.
و غض الرجل بصره و من بصره -من باب قتل-: خفض.
و العفه: الکف عما لا یحل و لا یحمل، عف عنه یعف -من باب ضرب- عفه بالکسر و عفافا بالفتح.
اى: و اجعلنى اغض بصرى عما لا یحل لى النظر الیه من عوراتهم اى: زلاتهم و عثراتهم.
کما رواه فى الکافى بسنده عن حذیفه بن منصور، قال: قلت لابى عبدالله علیه السلام: شىء یقوله الناس عوره المومن على المومن حرام فقال: لیس حیث یذهبون، انما عنى عوره المومن ان یزل زله او یتکلم بشىء یعاب علیه، فیحفظه علیه لیعیره به یوما ما.
و عن الشحام عن ابى عبدالله علیه السلام فیما جاء فى الحدیث: عوره المومن على المومن حرام، قال: ما هو ان ینکشف فیرى منه شیئا، و انما هو ان یروى علیه او یعیبه.
و على هذا فغض البصر عنهم کنایه عن عدم تتبع عثراتهم و زلاتهم و الاعراض عنها، و یحتمل ان یکون کنایه عن احتمال المکروه منهم و عدم مواخذتهم به.
قال فى القاموس: غض طرفه: خفضه و احتمل المکروه.
فیکون بمعنى الاغضاء عنهم، و هو استعمال الحلم و الامساک عن الانتقام.
و انتصاب عفه یحتمل ان یکون على المصدریه اى: غض عفه، او على المفعول لاجله اى: للعفه، و قس علیه نظائره من المنصوبات الاتیه.
و الانه الجانب لهم کنایه عن الرفق و التلطف بهم، و منه قوله تعالى: «فیما رحمه من الله لنت لهم» یقال: لان یلین لینا و لیانا بالفتح، و یتعدى بالهمزه و التضعیف فیقال: الانه الانه و لینه تلیینا.
و وقع فى النسخ المشهوره من الصحیفه: «و الین جانبى» بفتح الهمزه، و فى نسخه: «و الین جانبى» بضم الهمزه و هو الصواب.
و اما الروایه الاولى فالظاهر انها على اسقاط جانبى، و کانه علق لفظ جانبى فى الهامش على روایه الین بالضم، فجمع النساخ بین الروایتین، و الا فلا یسمع «لانه» متعدیا.
و التواضع: التذلل و خلاف الترفع و التکبر، اى: الانه تواضع، او لاجل التواضع.
ورق له یرق من باب ضرب- رقه بالکسر: عطف علیه و تحنن علیه، و عداه بعلى لتضمینه معنى العطف و التحنن.
و اهل البلاء: المبتلون بالمکروه.
و الرحمه: رقه القلب و التعطف، فان حمل نصبها على المصدریه فالعامل قوله: «ارق» على حد قعدت جلوسا.
و مذهب سیبویه انه مقدر، و التقدیر: ارق و ارحم رحمه، لانه یذهب الى ان المصدر اذا کان غیر ملاق للفعل المذکور فى الاشتقاق کان منصوبا بفعل مقدر، فیقدر فى قعدت جلوسا: قعدت و جلست جلوسا.
و هو خروج عن الاصل- اعنى عدم التقدیر- بلا ضروره.
و ان حمل نصبها على المفعول لاجله، فینبغى ان یراد بها غایتها من ایصال الخیر و دفع الشر.
و اسر الحدیث: اخفاه و اظهره ضد. قیل: و المراد به هنا الاظهار، اى: اظهر لهم فى الغیب موده، و لا داعى الیه مع خلافه للظاهر، فالاولى ان یراد به الاخفاء و الکتمان.
و الغیب: مصدر بمعنى الغیبه. و الباء: للملابسه، متعلقه بمحذوف وقع حالا من الفاعل، کما فى قوله تعالى: «الذین یخشون ربهم بالغیب»، و قوله تعالى: «انى لم اخنه بالغیب»، اى: اخفى و اکتم لهم الموده ملتبسا بالغیب عنهم اى: غائبا عنهم، لا کالمنافق الذى اذا لقى اصحابه اظهر لهم الموده، و اذا غاب عنهم لم یکن فى سره شىء منها.
و یحتمل ان یکون المراد بالغیب القلب لانه مستور، کما فسر به بعضهم قوله تعالى: «یومنون بالغیب» اى: یومنون بقلوبهم.
و المعنى: اسر لهم بقلبى موده، لا کالذین یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم.
و یحتمل ان یکون اللام من قوله «لهم» بمعنى الیهم، کقوله تعالى: «بان ربک اوحى لها» اى: الیها.
و قوله «بالغیب» مفعولا لاسر، و الباء فیه زائده للتاکید، مثل اخذت الخطام و اخذت به، و منه قوله تعالى: «تسرون الیهم بالموده» على القول بان الموده مفعوله، و یکون معنى الغیب ما غاب عنهم علمه من احوالهم و امورهم الدینیه و الدنیویه التى فى اسراره الیهم صلاحهم، و یکون انتصاب موده على المصدریه او المفعول لاجله، کما مر فى نظائره، اى: اسرار موده او لاجل الموده.
و یرجح هذا الاحتمال کون الفقرات کلها على نسق واحد فى الترکیب و النظم، و ان کان المعنیان الاولان اظهر بحسب دلاله الالفاظ، و الله اعلم بمقاصد اولیائه.
و قد کان امیرالمومنین صلوات الله علیه و الائمه من ولده علیهم السلام، یسرون الى موالیهم و خواصهم کثیرا من الامور الغیبیه، و من المشهورین بذلک من خواص امیرالمومنین علیه السلام جویریه بن مسهر العبدى، و میثم التمار و عمرو بن الحمق، و رشید الهجرى، و مزرع صاحب على علیه السلام، و مالک بن ضمره الرواسى و غیرهم، فقد کان امیرالمومنین علیه السلام اطلع کلا منهم على علم کثیر، و اسرار خفیه من اسرار الوصیه، فاستنبطوا منه علما کثیرا من اخبار الملاحم و المغیبات، کما یعرف ذلک من کتب السیر، و لو لا خشیه الاطاله لذکرنا جمله مستحسنه من ذلک.
قوله علیه السلام: «و احب بقاء النعمه عندهم» اى: و اجعلنى اود دوام النعمه و ثباتها لدیهم، حتى یکونوا دائما بنعمه من الله.
و النصح: اخلاص العمل من شوائب الفساد، ماخوذ من نصحت العسل: اذا صفیته من الشمع.
و المعنى: و اجعلنى احب بقاء النعمه عندهم محبه نصح لهم، او لاجل النصح لهم فى اراده الخیر لهم و ایثار نفعهم، من غیر شائبه غرض آخر.
و اوجبت الشىء ایجابا: جعلته واجبا او اعتقدته واجبا اى: لازما ثابتا، من وجب البیع و الحق یجب وجوبا: اذا لزم و ثبت.
و حامه الرجل: خاصته من اهله و ولده، و منه قوله صلى الله علیه و آله: هولاء اهل بیتى و حامتى، اذهب عنهم الرجس.
و اشتقاقها من حم الشىء یحم حما- من باب ضرب-: قرب و دنا. و رعى له حقه و حرمته رعیا و رعایه: حفظه.
و خاصه الانسان: من له به خصوصیه من نسب او موده. یقال: هذا خاصتى و هم خاصتى، و التاء فیها للمبالغه، و قیل: للنقل.
و قول بعض المترجمین: ان هذه الفقره تاکید لما قبلها لاتحاد مضمونهما، لیس بصحیح، بل هى تاسیس کما هو ظاهر، و الله اعلم.
و مثل ذلک: اى: مثل ما سالتک ان تجعلنى علیه فى معاشرتهم مما تقدم ذکره فیکونوا لى کما اکون لهم و یعاملونى بمثل ما اعاملهم به.
و الحظوط: جمع حظ بمعنى النصیب، اى: اتم الحظوظ، من و فى الشىء یفى. اذا تم.
و فیما عندهم: اى من محاسن الاداب، و مکارم الاخلاق، و صدق الموالاه، و حسن الاعتقاد و الطاعه و الانقیاد، الى غیر ذلک مما یرغب فیه السید الرئیس من موالیه و اتباعه.
و البصیره: اسم من بصرت بالشىء بالضم بصرا بفتحتین اى: علمت، فانا بصیر به و هو ذو بصر و بصیره اى: علم و خبره.
و قال الفارابى فى دیوان الادب: البصیره: اسم لما اعتقدته فى القلب من الدین و تحقیق الامر، انتهى.
و قد یراد بالبصیره قوه القلب المنور بنور القدس یرى بها حقائق الاشیاء و بواطنها، بمثابه البصر للنفس یرى به صور الاشیاء و ظواهرها، و هى التى یسمیها الحکماء العاقله النظریه و القوه القدسیه، و کل من هذه المعانى یصح ارادته هنا.
و قوله: «فى حقى» اى: فى الواجب الثابت لى على جمیع الخلق.
و الحق فى اللغه: هو الثابت الذى لا یسوغ انکاره.
و المراد بحقه علیه السلام: اعتقاد امامته، و فرض طاعته، و وجوب موالاته، و الاقتداء به، و الرد الیه، و التسلیم له، و العلم بذلک قابل للزیاده و النقصان کما مر بیانه فى الایمان.
و المعرفه: ادراک الشىء على ما هو علیه.
و الفضل و الفضیله: الدرجه الرفیعه فى الشرف و الحسب و العلم.
و حتى بمعنى کى التعلیلیه، اى: کى تحصل لهم السعاده بسببى و تحصل لى السعاده بسببهم.
و هذا التعلیل یتعلق بجمله ما تقدم سواله، لانهم اذا وفقوا لاقامه سنه الله تعالى و الاخذ بمحاسن ادبه بسبب دعائه علیه السلام، و ازدادوا بصیره فى حقه و معرفه بفضله، فقد استجمعوا الحسنات و فازوا برفیع الدرجات فکانوا من السعداء به علیه السلام، و هو علیه السلام اذا قضى حقوقهم و عاملهم باکرم الاخلاق المذکوره فقد استحقق من الله تعالى جزیل الثواب، فکانت هذه السعاده من الله تعالى حاصله له علیه السلام بسببهم.
و قال بعضهم: اما سعادتهم به علیه السلام فظاهره، و اما سعادته علیه السلام بهم فهى اما سعاده دنیویه، باعتبار انهم متى اعتقدوا امامته قاموا بخدمته و منفعته فى الدنیا، و اما سعاده اخرویه، و ذلک لانه یهدیهم و یدعولهم و ینفعهم و یشفع لهم، و کل ذلک سبب لرفع الدرجات فى الاخره، انتهى.
فجعل التعلیل متعلقا بزیاده البصیره فى حقه و المعرفه بفضله دون ما تقدم، و هو کما ترى، و الله اعلم بمقاصد اولیائه.
و آمین: اسم فاعل مبنى على الفتح، و معناه استجب لى او کذلک فلیکن. و قد سبق الکلام علیه مبسوطا فى آخر الروضه الثانیه عشره و السابعه عشره، فلیرجع الیه، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه السادسه و العشرین من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین، صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین، و قد وفق الله تعالى لانهائها صبیحه یوم الخمیس آخر یوم من شعبان سنه احدى و مائه و الف، و لله الحمد.