خراسان

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خُراسان نام کلی است که از زمان ساسانیان به نواحی شرقی ایران امروزی شامل بخش عمده از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخشهایی از قرقیزستان امروزی اطلاق شده است. سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچ گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تاثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته ‌است.

خراسان کنونی

واژه خراسان

لفظ خراسان در لغت به معنای مشرق، یعنی جای برآمدن آفتاب است.[۱] در لغت ‌نامه دهخدا آمده ‌است که کلمه «خراسان‌» واژه‌ای پهلوی است که در متون قدیمی به معنی مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) به کار رفته ‌است[۲] و در منابع دیگر نیز خراسان در زبان قدیم فارسی به معنی خاور زمین مورد استفاده قرار گرفته ‌است.

حافظ ابرو جغرافی دان مشهور، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را «آفتاب مانند»؛ معنی نموده و نقل کرده‌است که: بعضی گفته‌اند خورآسان، یعنی به آسانی بخور.[۳] و بعضی نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشته‌اند و آن را کلمه‌ای مرکب از لفظ «خور» به معنی خورشید و «آسان‌» به معنی شرق دانسته‌اند.

در معنی واژه خراسان، فخرالدین اسعد گرگانی در مثنوی «ویس و رامین» خود چنین می نویسد:

به لفظ پهــلوی هرکــو شناسد خوراسان آن بود کز وی خور آید

خوراسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سـوی ایران[۴]

از بررسی نظرات ارائه شده چنین استنباط می‌شود که صورت درست واژه خراسان‌، «خورآسان» بوده‌است که بر اثر تطور زمان و شاید از باب تطابق نگارش به خراسان تبدیل شده‌است.

خراسان در زمان ساسانیان

خُراسان از زمان ساسانیان به این‌ طرف نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران امروزی و شامل بخش عمده از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخشهایی از قرقیزستان امروزی بوده‌ است. شواهد تاریخی بیانگر آن است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچ گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تاثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته ‌است.

خراسان در عهد ساسانی

به طور سنتی سرزمین‌های شرق کویر نمک را خراسان خوانده‌اند، لیکن حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بوده ‌است. معمولاً گفته می‌شود که خراسان از شرق به ترکستان و هندوستان محدود بوده ‌است. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر می‌دانند، لیکن گاه ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان به حساب آمده ‌است. خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیه اصلی کشور بود و یک مرزبان داشت.

هرتسفلد وسعت سرزمین خراسان و حدود آن در دوران ساسانیان را به این شرح معلوم کرده است: دروازه­ های کاسپین نزدیک ری، کوه­های البرز، گوشه جنوبی بحر خزر، دره اترک، خطی مطابق راه آهن ماوراء خزر تا لطف آباد، خطی که از صحرای نجند و مرو گذشته و در زیر کرکی به جیحون می ­رسد. این خط سرحدی از قله­ های سلسله جبال حصار گذشته به پامیر می­ رسیده و از آن­جا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعه ­ای از جیحون که بدخشان را در میان می­ گرفته، سیر کرده به قله هندوکش می­ رسیده است. از آن نقطه خط سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب، ترشیز و خواف و قهستان را قطع کرده، باز به دروازه ­های کاسپین می ­پیوسته است.[۵]

در کتاب­های دایرة­المعارف اسلامی و همچنین مصاحب در ذیل کلمه «خراسان» چنین آمده است: خراسان در عهد ساسانی جزیی از ایرن شهر به شمار می ­رفته که تحت فرمان اسپهبدی ملقب به "پادوسپان" و چهار مرزبان اداره می ­شده است. مرزبانان مزبور هر یک در بخشی از خراسان بوده است، فرمانروائی داشته ­اند به این شرح: ۱- مرو شاهجان ۲- بلخ و طخارستان ۳- هرات و بوشنج و بادغیس و سجستان (سیستان) ۴- ماوراء النهر.[۶]

خراسان در دوران اسلامی

نبرد یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی با اعراب مسلمان، باعث شد که سپاهیان مسلمان به خراسان برسند. حاکمیت مسلمانان بر خراسان، در نیمه دوم قرن اول قمری، با انتصاب حاکمانی همچون زیاد بن ابیه تقویت شد. خراسان در اواخر حکومت بنی‌امیه، به محل مهاجرت، تجمع و فعالیت مخالفان بخصوص شیعیان یا دوستداران اهل‌بیت تبدیل شد. امام رضا (علیه السلام) در زمان ولایت‌عهدی، در «مرو»، یکی از شهرهای مشهور خراسان حضور داشت. پس از رفتن مأمون از مرو به بغداد (۲۰۳ ق)، طاهر بن حسین، حاکم خراسان شد و خاندان طاهری در نیشابور حدود پنجاه سال به عباسیان خدمت کردند.

یاقوت حموی نیز در کتاب معجم البلدان خویش چنین می­ آورد: سرزمینى گسترده است. مرزهاى آغازین آن پس از عراق از اذوار است که شهر جوین و بیهق باشد و مرز پایانی آن در پشت هند «طخارستان» و غزنه و سگستان و کرمان باشد و این­ها خود از خراسان نباشند که پیرامون مرزهاى آنند. خراسان شهرهایى مهم را در بر دارد که از آن­هاست؛ نیشابور، هرات، مرو که مرکز آن­ها بوده، بلخ، طالقان، نسا، ابیورد، سرخس و شهرهاى دیگر که در میان آن­ها در زیر رود جیحون هستند.[۷]

موقعیت خراسان قدیم

سخن جغرافی نویسان اسلامی در مورد حدود خراسان اختلافی است و این اختلاف ناشی از آن است که پس از فتح این ناحیه توسط سرداران اسلامی و هم­چنین پس از استقلال سلسه­ های ایرانی در این سامان، ماوراء­النهر غالبا جزء خراسان و زیر فرمان استاندار این سرزمین اداره می­ شده است. چنان که بیشتر سیستان که پس از اسلام بخش مجزا به شمار می­ رفته غالبا زیر نظر نفوذ حکومت حکام خراسان بوده است و همین گونه خوارزم، که زمانی جزء خرسان به شمار می­ رفت. هر چند ظاهرا شهرهای آن سوی جیحون و همچنین بلاد خوارزم و ولایت سیستان و به طریق اولی کرمان از خرسان محسوب نمی­ شود.

در کتاب تاریخ حافظ ابرو جفرافیای تاریخی خراسان این مناطق را شامل می­ شود: هرات و توابع آن، ولایت قهستان و توابع آن، نیشابور و توابع آن، امامرو و توابع آن، بلخ و نواحی آن، ولایات دره جز، طالقان، فاریاب و...، ولایت بیهق و توابع آن، ولایت شقان و جوربد، ولایت طوس و مشهد مقدس، ولایت ابیورد، ولایت نسا، ولایت جوین و... .[۸]

خراسان و خوارزم

مقدسی نیز در «احسن التقاسیم» در توصیف سرزمین خاوران چنین آورده است: مهمترین سرزمین‌ها است، بیش از همه جا دانشمند دارد، جاى نیکوکارى و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است. شاه آنجا سرآمد شاهان و سربازانش بهترین سربازان‌اند. مردمى نیرومند، صاحب راى نامدار، ثروتمند، سواردار، کشورگشا و پیروزمند دارد. چنان که به عمر نوشته شده بود: ایشان مردمى هستند پوشاکشان آهنین، خوراکشان گوشت خشکانیده، آشامیدنشان آب یخ است. روستاهاى معتبر، دیه‌هاى گرانمایه با درختان سر در هم کشیده و رودخانه‌هاى روان و نعمت فراوان و ناحیته­اى گسترده دارد. در آن­جا دیانت درستین، دادگرى راستین، دولت پیروزمند و کشوردارى هموار است. در آن­جا دانشمندان به حکومت رسند و در جز آن­جا بردگان سلطنت مى‌کنند. این سرزمین سدّ راه ترک­ها و سپر غزها و ترساننده روم­ها و فخر آور براى مسلمانان است، مرکز دانشمندان جان بخش دو حرم خدا و مالک هر دو سوى رود است. جزیرة العرب از خاوران گشاده‌تر است؛ ولى این از جزیره آبادتر، استانها و روستاها و ثروتش بیشتر است.

پانویس

  1. خوارزمی، احمد بن یوسف؛ مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ص ۱۱۱.
  2. لغت‌نامه دهخدا، ذیل ماده خراسان.
  3. حافظ ابرو، شهاب الدین عبد الله خوافى‌؛ جفرافیاى حافظ ابرو، تهران، میراث مکتوب‌، چاپ اول، ۱۳۷۵ ش، ‌ج ‌۲، ص ۱۰۱.
  4. اسعدگرگانی، فخرالدین؛ ویس و رامین، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران، بنگاه نشر اندیشه، ۱۳۳۷، ص ۱۲۸.
  5. آرتور، کریستین سن؛ ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۷۴، ص ۱۵۸.
  6. دایره المعارف مصاحب، تهران، نشر فرانکلین، ۱۳۵۶، ج ۱، ص ۸۸۷.
  7. حموی، یاقوت ابو عبد اللّه شهاب الدین؛ معجم البلدان، ترجمه، تهران‌، سازمان میراث فرهنگى کشور، چاپ اول، ۱۳۸۳، ‌ج ۲، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.
  8. عبدالله خوفی، شهاب الدین؛ جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو، تصحیح و تعلیق غلامرضا ورهرام، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰، فهرست مطالب.

منابع

  • سید احمد موسوی، موقعیت جغرافیایی خراسان قبل و بعد از اسلام، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۱۲ خرداد ۱۳۹۴.