آیه 121 سوره آل عمران

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

مشاهده آیه در سوره


<<120 آیه 121 سوره آل عمران 122>>
سوره : سوره آل عمران (3)
جزء : 4
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

(و به یاد آرای پیغمبر) صبحگاهی که از خانه خود به جهت صف آرایی مؤمنان برای جنگ بیرون شدی، و خدا (به همه گفتار و کردار تو) شنوا و دانا بود.

و [یاد کن] زمانی را که صبحگاهان [برای جنگ احد] از میان خانواده ات بیرون آمدی تا مؤمنان را برای جنگیدن در سنگرهای نظامی جای دهی؛ و خدا شنوا [یِ به گفته ها] و دانا‌[یِ به نیّت ها] ست.

و [ياد كن‌] زمانى را كه [در جنگ احد] بامدادان از پيش كسانت بيرون آمدى [تا] مؤمنان را براى جنگيدن، در مواضع خود جاى دهى، و خداوند، شنواى داناست.

و بامدادان از ميان كسان خويش بيرون آمدى، تا مؤمنان را در آن جايها كه مى‌بايست بجنگند بگمارى، و خدا شنوا و داناست.

و (به یاد آور) زمانی را که صبحگاهان، از میان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ برای مؤمنان، بیرون رفتی! و خداوند، شنوا و داناست (گفتگوهای مختلفی را که درباره طرح جنگ گفته می‌شد، می‌شنید؛ و اندیشه‌هایی را که بعضی در سر می‌پروراندند، می‌دانست).

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When you left your family at dawn to settle the faithful in their positions for battle —and Allah is all-hearing, all-knowing.

And when you did go forth early in the morning from your family to lodge the believers in encampments for war and Allah is Hearing, Knowing.

And when thou settedst forth at daybreak from thy housefolk to assign to the believers their positions for the battle, Allah was Hearer, Knower.

Remember that morning Thou didst leave Thy household (early) to post the faithful at their stations for battle: And Allah heareth and knoweth all things:

معانی کلمات آیه

غدوت: غدو به معنى خارج شدن در بامداد است، «غدوت» يعنى در بامداد خارج شدى.

تبوى: تبوئه، اتخاذ مكان و آماده كردن جا براى ديگرى است، به مفعول دوم با لام و بى لام متعدى مى شود.

مقاعد: جمع مقعد به معنى محل قعود و محل نشستن است. در المنار گويد: آن در اصل به معنى مكان قعود است سپس به معنى مكان (از باب توسع) بكار رفته، مراد از آن در آيه مواضع است.[۱]

نزول

محل نزول:

اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۲]

شأن نزول:

ابوبصير از امام جعفرصادق عليه‌السلام نقل كند كه هنگامى كه قريش اراده جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله را نمودند. پيامبر به خاطر آماده كردن مؤمنين براى جنگ از منزل خود بيرون آمد و اين آيه بدان سبب نازل شد.[۳]

امامين باقر و صادق عليهماالسلام و نيز ابن عباس و مجاهد و قتادة و ربيع و سدى و ابن اسحق و عبدالله بن مسعود گويند: هنگامى كه ابوسفيان سه هزار نفر از قريش را براى جنگ با پيامبر آماده كرده بود. اين آيه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد.[۴]

و از مسور بن مخرمة نقل شده كه گويد: از عبدالرحمن بن عوف سؤال كردم كه مرا از چگونگى و اوضاع خود در غزوه احد خبر بدهد؟ در جواب گفت: آيه اى كه بعد از آيه 120 سوره آل عمران است و در اين باره نازل گرديده است، قرائت كن[۵].[۶]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«121» وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌

و (بيادآر) هنگامى كه بامدادان (براى جنگ احد) از نزد خانواده‌ات بيرون شدى (تا) مؤمنان را در مراكزى براى جنگيدن جاى دهى، و خداوند (به گفتار و كردار شما) شنوا و داناست.

نکته ها

سيمايى از جنگ احُد

سال دوم هجرى، كفّار قريش با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسير در جنگ بدر شكست خورده، به مكّه بازگشتند. ابوسفيان گفت: بر كشته‌ها گريه نكنيد، تا عقده‌ها خالى نشود و كينه‌ها باقى بماند. همگى شعارِ انتقام سر دهيد و من نيز تا انتقام نگيرم با همسرم همبستر نخواهم شد.

سال بعد، كفّار مكّه با سه هزار سوار و دو هزار پياده وتجهيزات كامل به قصد جنگ با مسلمانان به سوى مدينه حركت كردند. عبّاس عموى پيامبر كه تا آن روز اسلام نياورده بود و در مكّه زندگى مى‌كرد، به خاطر علاقه ومحبّت زيادى كه به پيامبر داشت، ماجراى حركت وحمله‌ى كفّار را در نامه‌اى محرمانه توسّط مردى از قبيله بنى‌غفّار نزد پيامبر فرستاد. همين كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله از ماجرا با خبر شد، گروهى را از مدينه براى كسب اطلاعات بيشتر به سوى مكّه فرستاد. مأموران در بازگشت، حركت قواى كفّار به سركردگى ابوسفيان را تأييد كردند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز جمعه جلسه‌اى تشكيل داده و با مسلمانان در اين مورد مشورت فرمودند. در اين جلسه دو نظريّه مطرح شد:

جلد 1 - صفحه 595

1. در مدينه بمانيم ودر كوچه‌ها سنگر بگيريم تا همه بتوانند به ما كمك كنند.

2. از مدينه خارج شده و در بيرون شهر بجنگيم.

نظريّه‌ى دوّم كه همراه با حماسه و اظهار شجاعت بود، جوانان را جذب و طرفداران بيشترى پيدا كرد. با اينكه نظر مبارك شخص پيامبر صلى الله عليه و آله ماندن در شهر بود، ولى به احترام احساسات جوانان، از رأى خود صرف نظر كرد. سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همراه يك نفر براى آماده كردن اردوگاه از شهر مدينه خارج شده و محلى را در دامنه كوه احد كه شرايط نظامى خوبى داشت، برگزيد. آنگاه پيامبر در خطبه‌ى نماز جمعه مردم را از ماجرا مطلع فرمود و پس از نماز با لشگرى هزار نفرى از مهاجران و انصار رهسپار ميدان جنگ شدند. فرمانده اين جنگ شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند. حضرت چند پرچم را برافراشتند كه بعضى به دست مهاجران و بعضى بدست انصار سپرده شد.

حركت از مدينه تا اردوگاه احد پياده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله از اصحاب در طىّ حركت سان مى‌ديدند وصفوف را منظّم مى‌فرمودند. پيامبر در بازديد از صفوف، افراد ناآشنا و تازه واردى را ديد و از آنهاپرسيدند: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما از يهوديانِ مدينه هستيم كه براى كمك به شما آمده‌ايم. حضرت با كمى تأمّل فرمودند: براى جنگ با مشرك، از مشرك كمك نمى‌گيريم. وبه همين دليل سيصد نفر از لشگر اسلام كم شد. البتّه بعضى گفته‌اند: همه‌ى اين سيصد نفر، يهودى نبودند بلكه مسلمانانى مانند عبداللّه‌بن ابىّ هم بودند كه چون با رأى آنان مبنى بر سنگر گرفتن در شهر مخالفت شده بود، در ميان راه جدا شدند. «1»

پيامبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را با هفتصد نفر در احد اقامه كردند، و عبداللّه‌بن جبير را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر، مأمور حفظ دهانه‌ى حسّاس كوه قرار داده و سفارش فرمودند كه هرگز اين منطقه را خالى نكنيد.

ابوسفيان نيز خالدبن وليد را همراه با دويست نفر مأمور كرد تا هرگاه نگهبانان از دهانه كوه غفلت كردند، از پشت سر به سپاه اسلام حمله ور شوند.

«1». براى توضيح بيشتر به كتاب فروغ ابديّت، آيت اللّه سبحانى، جلد دوم، ص 38 و تاريخ پيامبر اسلام، دكتر آيتى، ص 285، مراجعه فرماييد.

جلد 1 - صفحه 596

سرانجام دو لشگر در برابر يكديگر صف آرايى كردند. ابوسفيان به نام بت‌ها و زنان زيبا و رسول خدا صلى الله عليه و آله به نام خداوند متعال، سپاه خود را تشويق مى‌كردند. از لشگر مسلمانان فرياد اللّه اكبر و از سپاه كفر صداى دفّ و نى بلند بود.

جنگ كه شروع شد، مسلمانان با يك حمله‌ى سريع لشگر قريش را درهم شكستند و سپاه كفر پا به فرار گذاشته و مسلمانان آنها را تعقيب كردند. بعضى از مسلمانان به خيال شكست قطعى كفّار سرگرم جمع‌آورى غنائم شدند و نگهبانانِ دهانه‌ى كوه نيز برخلاف سفارش‌هاى پى‌درپى رسول الله صلى الله عليه و آله به طمع جمع آورى غنائم، منطقه‌ى تحت حفاظت خود را رها كردند. در اين هنگام خالدبن وليد با دويست نفر سپاه خود كه در كمين بودند، از فرصت استفاده كرد و از پشت به سپاه اسلام حمله كردند.

ناگهان مسلمانان خود را در محاصره كفّار ديدند. حمزه عموى گرامى پيامبر شهيد شد و جز افراد معدودى كه پروانه‌وار گرد وجود مبارك رسول‌الله بودند، بقيه مسلمانان پا به فرار گذاشتند.

در اين جنگ نقش علىّ‌بن ابى‌طالب عليهما السلام از همه‌ى افراد بيشتر بود، به گونه‌اى كه شمشير آن حضرت شكست وپيامبر صلى الله عليه و آله شمشير خود را كه ذوالفقار نام داشت به آن حضرت داد و على عليه السلام از ايشان حفاظت مى‌كرد. در اين جنگ شصت ضربه و زخم بر پيكر مبارك على عليه السلام وارد شد. امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جبرئيل را در ميان زمين و آسمان ديد كه مى‌گويد: «لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار»

يكى از كفّار مكّه به نام ابن قمعه، سرباز فداكار اسلام مَصعب را به خيال اينكه او پيامبر است، شهيد كرد و فرياد زد: به لات و عزّى سوگند كه محمّد كشته شد. كفّار به كشته‌شدن رسول خدا مطمئن شده و راه مكّه را در پيش گرفته و جنگ را رها كردند. در اين ميان مسلمانان نيز با شنيدن شايعه شهادت رسول خدا با ترس و وحشت پا به فرار گذاشتند و بعد از با خبر شدن از زنده بودن پيامبر بازگشته و از آن حضرت عذرخواهى كردند. در اين جنگ‌

جلد 1 - صفحه 597

هفتاد تن از مسلمانان شهيد و عدّه‌ى زيادى نيز مجروح شدند. «1»

پیام ها

1- روزهاى حسّاس گذشته شكست‌ها وپيروزى‌ها را فراموش نكنيم و به عنوان سند تجربه، به ياد داشته باشيم. «وَ إِذْ غَدَوْتَ ...»

2- لازمه‌ى شركت در جنگ و جهاد دل‌كندن از تعلّقات است. «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ ...»

3- برنامه‌ريزى‌هاى فنّى، جغرافيايى و طبيعى عمليات نظامى، بايد قبل از حمله‌ى دشمن صورت گيرد. «وَ إِذْ غَدَوْتَ ... تُبَوِّئُ»

4- فرماندهى جنگ و انتخاب پايگاه‌ها و مناطق استراتژيك دفاعى، به عهده‌ى شخص پيامبر و رهبر مسلمانان است. «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121)

چون حق تعالى بيان فرمود كه اگر شما مسلمانان صبر و تقوا داشته باشيد حيله و مكر دشمنان ضرر به شما نرساند، مفهوم فرمايش آنكه اگر صبر و تقوا نداشته باشيد ضرر خواهيد برد، در عقب آن شصت آيه را نازل فرمود در واقعه احد، كه به سبب مخالفت امر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ضرر و شكست بر مسلمانان وارد آمد:

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ‌: و ياد كن اى پيغمبر چون بامداد بيرون شدى از منزل اهل خود و از مدينه، تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ‌: فرود مى‌آوردى مؤمنان را، مَقاعِدَ لِلْقِتالِ‌: در جاهاى ايستادن براى جنگ، يا تسويه و مهيا مى‌ساختى براى مؤمنان مواقف قتال را. و تسويه و تهيه مقاعد بر اين وجه بود كه ميمنه لشگر به زبير بن عوام، و ميسره را به مقداد بن اسود، و قلب را به حمزه سپرد، و لوا را به امير المؤمنين عليه السّلام داده به ملازمت خود آن سرور تعيين فرمود. وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌: و خداوند شنوا است اقوال شما را كه در باب خروج از مدينه و توقف مى‌گفتيد، دانا است به نيتهاى شما، و صحت و فساد عقايد هر يك را مى‌داند.

بيان: واقعه «احد» در ماه شوال سنه سيم هجرت روى داد. بعد از واقعه بدر، قريش آشفته و سينه آنها از كينه مسلمانان مملو بود و تهيه لشگر نمودند تا پنج هزار نفر و سه هزار شتر و دويست اسب فراهم و به قصد جنگ با پيغمبر به جانب مدينه حركت كردند. حضرت چون خبردار شدند، با لشگر به احد تشريف آورده، مكانى را براى حرب، اختيار و صف آرائى لشگر فرمود، به طورى كه كوه احد در قفا، و جبل عينين از طرف چپ، و مدينه در پيش روى‌

تفسير اثنا عشرى، ج‌2، ص: 228

مى‌نمود. و چون در كوه عينين شكافى بود، عبد اللّه بن جبير را با پنجاه كماندار در آنجا گذاشت كه دشمن را از مرور آن شكاف مانع باشند، و فرمود: اگر ما غلبه كنيم و غنيمت به دست آريم، قسمت شما بگذاريم و شما در فتح و شكست ما از جاى خود حركت نكنيد. پس از تسويه صفوف، خطبه‌اى انشاء فرمود مشتمل بر وعظ و نصيحت و اطاعت اوامر الهى و پرهيز از مخالفت سبحانى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121)

ترجمه‌

و هنگامى كه بيرون رفتى از نزد اهل خود كه جاى ميدادى گروندگان را در نشيمنها براى جنگ و خدا شنواى دانا است..

تفسير

چون از آيه قبل معلوم شد كه صبر و تقوى موجب ايمنى از ضرر است براى اثبات آنكه بى‌صبرى و پرهيز ننمودن از مخالفت اوامر الهى موجب ضرر است خداوند سبحان يادآورى از قصه جنگ احد فرموده مى‌فرمايد ياد آور وقتى را كه صبح بود از نزد اهل و عيال خود بيرون آمدى مشغول تفحص شدى جاى مناسبى را براى جنگ تهيه نمودى و يك دسته از لشگريان خود را در فاصله بين دو كوه جاى‌گزين نمودى و سفارش فرمودى كه از اينجا حركت نكنيد تا جنگ تمام شود و آنها بعد از آنكه ديدند كفار شكست خوردند و مسلمين مشغول غنيمت بردن شدند صبر نكردند مبادا از غنيمت محروم شوند و مخالفت امر تو را نمودند و جايگاه خود را از دست دادند و به جمع غنيمت مشغول شدند و كفار از همان موضع برگشتند و پشت سر مسلمين واقع شدند و شما تقريبا محاصره شديد و چشم زخم بر مسلمين رسيد و تلفات سنگين شد و خداوند شنوا است گفتار شما را و عالم است به نيات‌

جلد 1 صفحه 487

شما و در مجمع از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه سبب جنگ احد آن بود كه كفار قريش چون در جنگ بدر مغلوب شدند و هفتاد نفر از آنها كشته و هفتاد نفر اسير شدند وقتى بمكه مراجعت نمودند ابو سفيان حكم كرد كه زنها بر كشتگان خود گريه نكنند تا موجب تسكين خاطرشان نشود و در صدد جمع‌آورى لشگر باشند براى انتقام كشيدن از پيغمبر (ص) تا از مكه بيرون آمدند با سه هزار سواره و در هزار پياده و زنها را هم با خودشان آورده بودند و چون خبر بپيغمبر رسيد اصحاب را جمع‌آورى فرموده ترغيب به جهاد فرمود عبد اللّه ابن ابى كه رئيس منافقين بود عرض كرد از مدينه نبايد بيرون رفت ما هر وقت بدشمنى برخورديم اگر در مدينه مانديم و دفاع كرديم مقهور نشديم و اگر بيرون آمديم مغلوب شديم سعد بن معاذ و جمعى از قبيله اوس عرض كردند هيچوقت قبايل عرب قصد حمله بر ما نكردند وقتى كه ما مشرك بوديم چگونه اينك بر ما ظفر ميابند با آنكه تو در ميان مائى بيرون ميرويم و اين عار را بر خود روا نميداريم اگر كشته شديم شهيد ميشويم و اگر زنده مانديم مجاهد در راه خدائيم پيغمبر رأى آنها را پسنديد و ميدان جنگ را با چند نفر از اصحاب تعيين فرمود و مهياى جنگ شد عده مسلمين در آنروز هفتصد نفر بودند عبد اللّه ابن جبير را با پنجاه نفر تير انداز مأمور حفاظت راه باريكى كه در كوه احد بود فرمود و سفارش كرد كه بايد بهيچ وجه اين راه را از دست ندهيد حتى اگر ديديد ما كفار را منهزم نموديم و تعقيب كرديم از آنها تا مكه يا آنها ما را منهزم نمودند و در پى ما تاختند تا مدينه مبادا از مركز خودتان حركت كنيد و ابو سفيان خالد بن وليد را با دويست سوار در كمينگاه قرار داد و سفارش كرد كه اگر ديديد ما فرار كرديم از اين راه بر مسلمين حمله كنيد تا پشت سر آنها واقع شويد و آنها محاصره شوند پيغمبر (ص) صف آرائى لشگر كرد و رايت را به امير المؤمنين داد و انصار بر مشركين قريش حمله نمودند و آنها را پراكنده كردند و اصحاب پيغمبر در قلب لشگر آنها قرار گرفتند و آنها با كمال فضاحت فرارى شدند خالد بن وليد از كمين گاه بيرون آمد و مواجه با عبد اللّه جبير كه مراقب شكاف احد بود گرديد و آنها خالد و اتباعش را تير باران كردند ناچار برگشت بجاى خود در اين حال چشم مأمورين عبد اللّه جبير باصحاب پيغمبر افتاد كه مشغول غارت كردن كفارند برئيس خود گفتند

جلد 1 صفحه 488

رفقاى ما به غنيمت رسيدند و ما محروم مانديم عبد اللّه آنها را نصيحت كرد كه از خدا بترسيد ديديد پيغمبر چه‌قدر سفارش كرد كه از اينجا حركت نكنيد بخرج آنها نرفت يكى يكى جاى خود را خالى كردند و بطلب غنيمت رفتند تا دوازده نفر با عبد اللّه بيشتر باقى نماند در اين موقع خالد بن وليد انتهاز فرصت نمود از كمينگاه درآمد و بر عبد اللّه حمله كرد او و چند نفرى را كه با او باقى مانده بودند كشت و با عده دويست نفرى خود از پشت سر بمسلمين حمله كرد و اينوقتى بود كه امير المؤمنين نه نفر علمدار لشكر آنها را پى در پى كشته بود تا دهمى كه ناچار علم را به غلام سياهى داده بودند آنرا هم حضرت امير كشت و لشگر بى‌علمدار مانده بود و متفرق شده بودند وقتى اينها از پشت سر به كمك رسيدند علم را عمره دختر علقمه كنانيه بلند كرد كفار قريش متوجه شدند كه علمشان بلند شده دورش جمع شدند و مسلمين تاب مقاومت نياوردند و از اطراف گريزان شدند و به كوه‌ها بالا رفتند پيغمبر (ص) وقتى اين حال را مشاهده فرمود خود را از سر برداشت و فرمود بيائيد بجانب من بيائيد كجا فرار مى‌كنيد من پيغمبر خدايم از خدا و پيغمبر فرار مى‌كنيد و هند زن ابو سفيان در وسط معركه بود هر كس از قريش فرار ميكرد ميل و سرمه‌دانى باو مى‌داد و ميگفت تو زنى سرمه بكش و حضرت حمزه در اين گير و دار بر كفار حمله مى‌كرد و تنها مانده بود و هند از وحشى عهد گرفته بود كه يكى از سه نفر كه پيغمبر و امير المؤمنين و حمزه باشد بكشد و باو چنين و چنان بدهد و او غلام حبشى بود گفت اما بر پيغمبر من دست نمييابم و اما امير المؤمنين خيلى مواظب خودش است در جنگ ناچار در كمين حمزه بود گفت ديدم حمزه پى در پى حمله ميكند و بنهرى رسيد اسبش رم كرد افتاد از كمين بيرون آمدم و حربه خود را براى پهلويش پرتاب كردم اصابت كرد و كارش تمام شد آمدم شكمش را پاره كردم و كبدشرا بيرون آوردم و نزد هند بردم و گفتم اين كبد حمزه است او در دهان گذارد و خائيد و خداوند كبد آنحضرت را در دهن او بطورى سخت كرد كه از دهن بيرون آورد و انداخت پيغمبر فرمود خداوند ملكى را فرستاد آن را آورد بجاى خود گذارد و وحشى به علاوه عورت و دو گوش و دست و پاى آنحضرت را هم بريد و در اين جنگ كسى با پيغمبر باقى نماند مگر ابو دجانه و امير المؤمنين هر وقت يك دسته بر پيغمبر (ص) حمله‌

جلد 1 صفحه 489

مى‌كردند امير المؤمنين دفاع مينمود تا آنكه شمشيرش شكست و پيغمبر شمشير خود ذو الفقار را باو داد و خود بكنار احد توقف فرمود و جنگ از يك سمت شد و بهمين منوال امير المؤمنين جنگ ميكرد تا هفتاد موضع از صورت و سر و شكم و دو دست و دو پايش مجروح شد پس جبرئيل عرض كرد يا رسول اللّه اين معنى مواسات است و حضرت رسول فرمود او از من است و من از اويم و جبرئيل در بين آسمان و زمين ندا كرد نيست شمشير مگر ذو الفقار نيست جوانمرد مگر على و روايت شده كه سبب انهزام مسلمين نداى شيطان بود كه محمد كشته شد و پيغمبر آنموقع در وسط جمعيت بود و كسى او را نمى‌ديد ولى شيخ مفيد در ارشاد فرموده يكى از خصايص حضرت امير (ع) اين بود كه در اين همه جنگ‌ها ابدا ببدن حضرت جراحتى نرسيد و بنظر حقير اين قول بصواب نزديكتر است زيرا كه مسلما كسى جرئت نزديك شدن به حضرت را نداشت چنانچه از وحشى شنيده شد ولى ممكن است جراحت سنگ و تير باشد يا از پشت سر بوده و در باب عده كفار مشهور آنستكه پياده و سواره جمعا سه هزار نفر بودند و در اين جنگ پيشانى پيغمبر (ص) بسنگ جفا مجروح و خون بر محاسن شريفش جارى گرديد و دندان ثناياى حضرت شكسته شد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ غَدَوت‌َ مِن‌ أَهلِك‌َ تُبَوِّئ‌ُ المُؤمِنِين‌َ مَقاعِدَ لِلقِتال‌ِ وَ اللّه‌ُ سَمِيع‌ٌ عَلِيم‌ٌ (121)

و ياد كن‌ اي‌ ‌رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ زماني‌ ‌که‌ صبحگاهي‌ يك‌ جماعت‌ ‌از‌ مهاجرين‌ و انصار ‌را‌ بيرون‌ فرمودي‌ ‌از‌ مدينه‌ جهت‌ قتال‌ ‌با‌ مشركين‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ جاي‌ دادي‌ ‌در‌ مواضع‌ و محال‌ قتال‌ ‌يعني‌ سنگرها و خداوند ميشنود مذاكرات‌ ‌شما‌ ‌را‌ و ميداند رفتار ‌شما‌ ‌را‌.

بعضي‌ گفتند راجع‌ بغزوه‌ بدر ‌است‌ لكن‌ ظاهر مشهور و مفاد اخبار احد ‌است‌ چنانچه‌ شرحش‌ بيايد انشاء اللّه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ و فعلا ‌در‌ مقام‌ ترجمه‌ الفاظ ‌آيه‌ شريفه‌ برآئيم‌.

وَ إِذ غَدَوت‌َ غدوه‌ مقابل‌ عشيّة، صبحگاه‌ و شام‌، و كلمه‌ اذ متعلق‌ بمحذوف‌ ‌است‌ ‌يعني‌ اذكر و خطاب‌ بپيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ و مراد خروج‌ ‌از‌ مدينه‌ ‌است‌ ‌براي‌ قتال‌ ‌با‌ مشركين‌ ‌در‌ اول‌ صبح‌ ‌من‌ اهلك‌ اهل‌ ‌در‌ ‌هر‌ جا مناسب‌ ‌با‌ معنائيست‌، اهل‌ البيت‌ ‌در‌ ‌آيه‌ تطهير خمسه‌ طيّبه‌ ‌است‌ و معني‌ اصلي‌ اهل‌ خواص‌ و همراهان‌ و متابعين‌ ‌است‌ و ‌در‌ اينجا مراد مجاهدين‌ ‌از‌ مهاجرين‌ و انصار هستند ‌که‌ ‌با‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ ‌از‌ مدينه‌ خارج‌ شدند ‌براي‌ جهاد ‌با‌ مشركين‌.

تُبَوِّئ‌ُ المُؤمِنِين‌َ تبوّء ‌از‌ ماده‌ باء بمعني‌ جا گرفتن‌ و ‌از‌ باب‌ تفعيل‌ بمعني‌

جلد 4 - صفحه 332

جاي‌ دادن‌ ‌است‌ ‌يعني‌ جاي‌ دادي‌ مؤمنين‌ ‌را‌ ‌که‌ مجاهدين‌ باشند مَقاعِدَ لِلقِتال‌ِ مقاعد جمع‌ مقعد بمعني‌ جايگاهست‌ ‌يعني‌ جايگاههاي‌ مناسب‌ ‌با‌ قتال‌ و بفارسي‌ سنگرها.

وَ اللّه‌ُ سَمِيع‌ٌ سميع‌ دو معني‌ دارد: يكي‌ شنونده‌ كلام‌ مثل‌ وَ اللّه‌ُ يَسمَع‌ُ تَحاوُرَكُما مجادله‌ ‌آيه‌ 1، و ‌در‌ حق‌ ‌خدا‌ بمعني‌ علم‌ بمسموعات‌ ‌است‌ چنانچه‌ گذشت‌، و ديگر بمعني‌ اجابت‌ كننده‌ مثل‌ (سمع‌ اللّه‌ لمن‌ حمده‌ و ظاهر ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ اينجا مراد معني‌ دوم‌ ‌باشد‌ چون‌ بنظر انسب‌ ‌است‌ بقرينه‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌، و مراد نصرت‌ و ظفر دادن‌ مسلمين‌ ‌است‌ و چيره‌ كردن‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌بر‌ مشركين‌.

عليم‌ دانا ‌است‌ باعمال‌ و خدمات‌ و جهاد بجان‌ و مال‌ ‌شما‌ و اجر كامل‌ بشما خواهد عنايت‌ فرمود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 121)- از این به بعد آیاتی شروع می‌شود که در باره یک حادثه مهم و پردامنه اسلامی یعنی جنگ «احد» نازل شده.

در آغاز اشاره به بیرون آمدن پیامبر از مدینه برای انتخاب لشکرگاه در دامنه احد کرده و می‌گوید: «به خاطر بیاور ای پیامبر! آن روز را که صبحگاهان از مدینه از میان بستگان و اهل خود بیرون آمدی تا برای مؤمنان پایگاههایی برای نبرد با دشمن آماده سازی و خداوند شنوا و داناست» (وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

ج1، ص326

سپس به گوشه دیگری از این ماجرا اشاره کرده می‌فرماید: «در آن هنگام دو طایفه از مسلمانان (که طبق نقل تواریخ «بنو سلمه» از قبیله اوس و «بنو حارثه» از قبیله خزرج بودند) تصمیم گرفتند که سستی به خرج دهند و از وسط راه به مدینه باز گردند» (إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا).

علت این تصمیم شاید این بود که آنها از طرفداران نظریه «جنگ در شهر» بودند و پیامبر با نظر آنها مخالفت کرده بود، اما چنانکه از ذیل آیه استفاده می‌شود آن دو طایفه به زودی از تصمیم خود بازگشتند، و به همکاری با مسلمانان ادامه دادند، لذا قرآن می‌گوید: «خداوند یاور و پشتیبان این دو طایفه بود و افراد با ایمان باید بر خدا تکیه کنند» (وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) «1».

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌2، ص 693.
  3. تفاسير على بن ابراهيم و برهان.
  4. ابن شهر آشوب و تفسير برهان.
  5. ابويعلى و تفسير ابن ابى‌حاتم.
  6. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 143.

منابع