غزوه احد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 نبردى ميان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد.
+
 نبردى میان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد.
  
 
 
 
 
  
غزوه اُحُد، دهمين<ref> مروج‌الذهب، ج‌ 3، ص‌ 304.</ref> و به قولى، نهمين<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.</ref> غزوه پيامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> يا نيمه<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ تاريخ ابن‌خياط، ص‌ 38.</ref> [[شوال]] سال سوم هجرت به وقوع پيوست. اين غزوه از آن جهت به اين نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.
+
غزوه اُحُد، دهمین<ref> مروج‌الذهب، ج‌ 3، ص‌ 304.</ref> و به قولى، نهمین<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.</ref> غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.</ref> [[شوال]] سال سوم هجرت به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.
  
در وجه نام‌گذارى اين كوه سرخ‌رنگ كه در شمال [[مدينه]] (4 كيلومترى مدينه) قرار دارد<ref> معجم البلدان، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> گفته شده: بر اثر جدايى‌اش از ديگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد ناميده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 448؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص‌ 9.</ref> بر حسب روايات، چون خداوند بر كوه طور سينا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه يك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدينه است.<ref> تاريخ المدينه، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref>
+
در وجه نام‌گذارى این كوه سرخ‌رنگ كه در شمال [[مدینه]] (4 كیلومترى مدینه) قرار دارد<ref> معجم البلدان، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد نامیده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 448؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 9.</ref> بر حسب روایات، چون خداوند بر كوه طور سینا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه یك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدینه است.<ref> تاریخ المدینه، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref>
  
در فضيلت آن نقل شده كه اُحُد، يكى از كوه‌هاى [[بهشت]] است. پيامبر صلی الله علیه و آله  فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داريم.<ref> صحيح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص 325.</ref>
+
در فضیلت آن نقل شده كه اُحُد، یكى از كوه‌هاى [[بهشت]] است. پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم.<ref> صحیح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص 325.</ref>
  
علت وقوع [[جنگ احد]]، جبران شكست و انتقام مشركان از كشته‌شدگان خويش در غزوه بدر بود؛<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> بدين جهت تعدادى از سران قريش با ابوسفيان به گفتگو نشستند و پيشنهاد كردند مال التجاره‌اى كه سبب بروز [[جنگ بدر]] شده بود و در دارالندوه نگه‌دارى مى‌شد، براى تجهيز سپاهى نيرومند و انتقام‌گيرى بكار گرفته شود.<ref> السير والمغازى، ص‌ 322؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 419.</ref>
+
علت وقوع [[جنگ احد]]، جبران شكست و انتقام مشركان از كشته‌شدگان خویش در غزوه بدر بود؛<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> بدین جهت تعدادى از سران قریش با ابوسفیان به گفتگو نشستند و پیشنهاد كردند مال التجاره‌اى كه سبب بروز [[جنگ بدر]] شده بود و در دارالندوه نگه‌دارى مى‌شد، براى تجهیز سپاهى نیرومند و انتقام‌گیرى بكار گرفته شود.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 322؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 419.</ref>
  
و آنان سخنورانى از قريش را جهت همكارى ديگر قبايل عرب اعزام كردند<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 61؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 149.</ref> بر حسب برخى روايات، در نكوهش كسانى ‌كه مال خويش را براى مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، اين آيه نازل شد:<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 196؛ السير والمغازى، ص‌ 322.</ref> «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبونَ». ([[سوره انفال]]/8‌، 36)
+
و آنان سخنورانى از قریش را جهت همكارى دیگر قبایل عرب اعزام كردند<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 61؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 149.</ref> بر حسب برخى روایات، در نكوهش كسانى ‌كه مال خویش را براى مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، این آیه نازل شد:<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 196؛ السیر والمغازى، ص‌ 322.</ref> «اِنَّ الَّذینَ كَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ». ([[سوره انفال]]/8‌، 36)
  
ابوسفيان در جایگاه ثائر (انتقام‌گيرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> و گريه بر كشتگان بدر را ممنوع كرد<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 824‌.</ref> صفوان‌ بن اميه پيشنهاد كرد زنان را براى يادآورى كشته‌شدگان بدر و تحريك به خونخواهى، همراه خويش سازند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> به نظر برخى، بزرگان قريش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگريزند؛ زيرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در ميدان جنگ ننگ بود.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62‌.</ref>
+
ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> و گریه بر كشتگان بدر را ممنوع كرد<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824‌.</ref> صفوان‌ بن امیه پیشنهاد كرد زنان را براى یادآورى كشته‌شدگان بدر و تحریك به خونخواهى، همراه خویش سازند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62‌.</ref>
  
سپاه قريش به همراه ديگر قبايل عرب (مانند بنى‌كنانه و ثقيف و اهل تهامه)<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> مركب از 3000<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> يا 5000<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 824.</ref> نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref> تعدادى از زنان قريش (از ‌جمله هند همسر ابوسفيان) اين سپاه را همراهى مى‌كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 327.</ref>
+
سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنى‌كنانه و ثقیف و اهل تهامه)<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> مركب از 3000<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> یا 5000<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824.</ref> نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref> تعدادى از زنان قریش (از ‌جمله هند همسر ابوسفیان) این سپاه را همراهى مى‌كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 327.</ref>
  
مسلمانان هنگامى از تصميم مشركان آگاه شدند كه آنان آماده حركت از [[مكه]] بودند يا خارج شده بودند. عباس‌ بن عبدالمطلب عموى پيامبر صلی الله علیه و آله طى نامه‌اى محرمانه به ‌وسيله مردى از بنى ‌غفار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را از زمان حركت و توان نظامى قريش آگاه كرد.
+
مسلمانان هنگامى از تصمیم مشركان آگاه شدند كه آنان آماده حركت از [[مكه]] بودند یا خارج شده بودند. عباس‌ بن عبدالمطلب عموى پیامبر صلی الله علیه و آله طى نامه‌اى محرمانه به ‌وسیله مردى از بنى ‌غفار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را از زمان حركت و توان نظامى قریش آگاه كرد.
  
چون ابى ‌بن كعب نامه را بر حضرت خواند، پيامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه مضمون نامه را فاش نكند. با اين حال، چيزى نگذشت كه خبر حركت قريش در [[مدينه]] شايع شد. افزون بر پيك عباس، عمرو ‌بن سالم خزاعى يا عده‌اى از بنى ‌خزاعه كه هم‌پيمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بودند، حضرت را از حركت و توان نظامى قريش آگاه ساختند.<ref> انساب الاشراف، ج ‌1، ص‌ 383؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 204‌ـ‌205.</ref>
+
چون ابى ‌بن كعب نامه را بر حضرت خواند، پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه مضمون نامه را فاش نكند. با این حال، چیزى نگذشت كه خبر حركت قریش در [[مدینه]] شایع شد. افزون بر پیك عباس، عمرو ‌بن سالم خزاعى یا عده‌اى از بنى ‌خزاعه كه هم‌پیمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بودند، حضرت را از حركت و توان نظامى قریش آگاه ساختند.<ref> انساب الاشراف، ج ‌1، ص‌ 383؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 204‌ـ‌205.</ref>
  
سپاه قريش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.</ref> يا دوازدهم<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> [[شوال]] در دامنه كوه اُحُد نزديك كوه عينين فرود آمد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.</ref> درباره اين ‌كه چرا مشركان در جنوب [[مدينه]] كه بر سر راهشان بود، فرود نيامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاريخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدينه را در آن زمان فقط از طريق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند<ref> سيره [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.</ref> و به نظر برخى ديگر قريش براى چراندن مركب‌هاى خود در كشتزارهايى معروف به عِرْض كه در شمال مدينه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 207؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref>
+
سپاه قریش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.</ref> یا دوازدهم<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> [[شوال]] در دامنه كوه اُحُد نزدیك كوه عینین فرود آمد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.</ref> درباره این ‌كه چرا مشركان در جنوب [[مدینه]] كه بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند<ref> سیره [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.</ref> و به نظر برخى دیگر قریش براى چراندن مركب‌هاى خود در كشتزارهایى معروف به عِرْض كه در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 207؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref>
  
پيامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزيابى از وضعيت دشمن به ناحيه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگيرى از شبيخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدينه]] به ‌ويژه مسجد و خانه پيامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدینه]] به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref>
  
روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شيوه مقابله با دشمن مشورت كرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدينه بودند. عبدالله بن اُبى با اين استدلال كه در كوچه‌هاى كم عرض مدينه بهتر مى‌توان با دشمن مقابله كرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالاى بام‌ها و برج‌ها به ما كمك مى‌كنند، بر اين نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌هاى جاهلى را مؤيد نظر خويش مى‌دانست كه هرگاه از شهر بيرون رفته‌ايم، شكست خورده‌ايم؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208‌ـ‌210؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 423.</ref> اما گروهى ديگر، رويارويى با دشمن در بيرون مدينه را پيشنهاد مى‌كردند.
+
روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت كرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدینه بودند. عبدالله بن اُبى با این استدلال كه در كوچه‌هاى كم عرض مدینه بهتر مى‌توان با دشمن مقابله كرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالاى بام‌ها و برج‌ها به ما كمك مى‌كنند، بر این نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌هاى جاهلى را مؤید نظر خویش مى‌دانست كه هرگاه از شهر بیرون رفته‌ایم، شكست خورده‌ایم؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208‌ـ‌210؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 423.</ref> اما گروهى دیگر، رویارویى با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد مى‌كردند.
  
طرفداران اين نظريه، گروهى از جوانان و كسانى ‌كه توفيق شركت در غزوه بدر را نداشتند و گروهى از بزرگسالان چون حمزه (عموى پيامبر صلی الله علیه و آله) و سعد بن عباده و نعمان‌ بن مالك بودند؛ با اين استدلال كه باقى ماندن در شهر بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخى مشركان مى‌شود و در جاهليت هرگاه به ما حمله مى‌كردند و ما در شهر مى‌مانديم تا زمانى كه بيرون از شهر با آن‌ها نمى‌جنگيديم، طمعشان از ما قطع نمى‌شد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 210.</ref>
+
طرفداران این نظریه، گروهى از جوانان و كسانى ‌كه توفیق شركت در غزوه بدر را نداشتند و گروهى از بزرگسالان چون حمزه (عموى پیامبر صلی الله علیه و آله) و سعد بن عباده و نعمان‌ بن مالك بودند؛ با این استدلال كه باقى ماندن در شهر بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخى مشركان مى‌شود و در جاهلیت هرگاه به ما حمله مى‌كردند و ما در شهر مى‌ماندیم تا زمانى كه بیرون از شهر با آن‌ها نمى‌جنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمى‌شد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 210.</ref>
  
سيره‌نويسان اتفاق نظر دارند كه نظر پيامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود<ref> الصحيح من سيره، ج‌ 6‌، ص‌ 106.</ref> و بر اساس خوابى كه ديده بود، خروج از مدينه را نمى‌پسنديد.<ref> السير والمغازى، ص‌ 324؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> در نقل‌هاى تاريخى، در اين ‌كه آيا ماندن در شهر، [[وحى]] الهى يا نظر شخصى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، اشاره‌اى نشده است و خود حضرت هم بر عقيده خويش به ‌صورت دستور الهى و وحيانى بودن آن اصرار نكرده است و بعيد مى‌نمايد كه اگر چنين بود، آن را ابراز نمى‌كرد.<ref> سيره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 459‌ـ‌460.</ref>
+
سیره‌نویسان اتفاق نظر دارند كه نظر پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود<ref> الصحیح من سیره، ج‌ 6‌، ص‌ 106.</ref> و بر اساس خوابى كه دیده بود، خروج از مدینه را نمى‌پسندید.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 324؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> در نقل‌هاى تاریخى، در این ‌كه آیا ماندن در شهر، [[وحى]] الهى یا نظر شخصى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، اشاره‌اى نشده است و خود حضرت هم بر عقیده خویش به ‌صورت دستور الهى و وحیانى بودن آن اصرار نكرده است و بعید مى‌نماید كه اگر چنین بود، آن را ابراز نمى‌كرد.<ref> سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 459‌ـ‌460.</ref>
  
سرانجام پيامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج 2، ص‌ 329؛ الصحيح من سيره، ج 6‌، ص 106.</ref> و احترام به نظر اكثريت<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 72.</ref>، نظريه خروج از مدينه را پذيرفت و پس از اقامه [[نماز جمعه]]، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر كرد و پيروزى آنان را در گرو صبر دانست؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 213؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> آنگاه لباس رزم پوشيده، آماده حركت به ‌سوى اُحُد شد.
+
سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج 2، ص‌ 329؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص 106.</ref> و احترام به نظر اكثریت<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 72.</ref>، نظریه خروج از مدینه را پذیرفت و پس از اقامه [[نماز جمعه]]، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر كرد و پیروزى آنان را در گرو صبر دانست؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 213؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> آنگاه لباس رزم پوشیده، آماده حركت به ‌سوى اُحُد شد.
  
آنان كه بر خروج از مدينه اصرار داشتند؛ گفتند شايسته نيست خلاف رأى پيامبر صلی الله علیه و آله عمل كنيم. حضرت فرمود: هنگامى كه پيامبرى لباس رزم بپوشد شايسته نيست آن را بيرون آورد، مگر آن كه با دشمنى بجنگد.<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل‌النبوه، ج ‌3، ص‌ 207‌ـ‌208.</ref>
+
آنان كه بر خروج از مدینه اصرار داشتند؛ گفتند شایسته نیست خلاف رأى پیامبر صلی الله علیه و آله عمل كنیم. حضرت فرمود: هنگامى كه پیامبرى لباس رزم بپوشد شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر آن كه با دشمنى بجنگد.<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل‌النبوه، ج ‌3، ص‌ 207‌ـ‌208.</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله ‌بن مكتوم را جانشين خود در مدينه قرار داد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> و با 1000 نفر از مهاجر و انصار كه 100 تن از آنان زره پوشيده بودند،<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> ره‌سپار اردوگاه اُحُد شد.
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله ‌بن مكتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> و با 1000 نفر از مهاجر و انصار كه 100 تن از آنان زره پوشیده بودند،<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> ره‌سپار اردوگاه اُحُد شد.
  
مورخان، زمان حركت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref> در ‌حالى ‌كه آيه «و ‌اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِكَ تُبَوِّئُ المُؤمِنينَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللّهُ سَميعٌ عَليم» ([[سوره آل عمران]]/3،121)، با توجه به كلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد كه حركت پيامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آيه با نظر مورخان به اين است كه گفته شود: پيامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخص كردن محل جنگ<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 94‌ـ‌95.</ref> يا انتخاب اردوگاه جنگى در دامنه كوه اُحُد، صبح‌گاهان از خانه بيرون رفت و خروج حضرت با سپاهيانش به ‌سوى اُحُد، پس از [[نماز جمعه]] بود يا اين ‌كه گفته شود: كلمه (غداة) در اين ‌جا به ‌معناى مطلق خروج (در هر ساعتى از روز) است؛ چنان‌كه (رواح) مطلق بازگشت به ‌شمار مى‌رود.<ref> المصباح، ص‌ 243 «راح» و ص‌ 443 «غدا»؛ سيره رسول خدا، ص‌ 477.</ref>
+
مورخان، زمان حركت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref> در ‌حالى ‌كه آیه «و ‌اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِكَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم» ([[سوره آل عمران]]/3،121)، با توجه به كلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد كه حركت پیامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آیه با نظر مورخان به این است كه گفته شود: پیامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخص كردن محل جنگ<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 94‌ـ‌95.</ref> یا انتخاب اردوگاه جنگى در دامنه كوه اُحُد، صبح‌گاهان از خانه بیرون رفت و خروج حضرت با سپاهیانش به ‌سوى اُحُد، پس از [[نماز جمعه]] بود یا این ‌كه گفته شود: كلمه (غداة) در این ‌جا به ‌معناى مطلق خروج (در هر ساعتى از روز) است؛ چنان‌كه (رواح) مطلق بازگشت به ‌شمار مى‌رود.<ref> المصباح، ص‌ 243 «راح» و ص‌ 443 «غدا»؛ سیره رسول خدا، ص‌ 477.</ref>
  
سپاه اسلام در مسير اُحُد به منطقه شيخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهيانش بازديد كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خديج كه تيراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدينه بازگرداند<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پيمانان يهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نبايد از مشركان كمك گرفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref>
+
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج كه تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نباید از مشركان كمك گرفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref>
  
عبدالله ابن اُبى با گروهى از پيروانش در گوشه‌اى جدا از مسلمانان منزل گزيدند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 385؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> سپاه اسلام، نيمه‌هاى شب<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> از مسيرى به ‌سوى اُحد حركت كرد كه به مشركان برنخورد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ معجم مَااستعجم، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> در ‌حالى ‌كه مشركان در دامنه كوه اُحد مستقر بودند، مسلمانان از نزديك آنان (سمت چپ) عبور كردند و به ‌سوى كوه اُحُد بالا رفتند و در شعبى از آن در لبه وادى فرود آمدند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 325؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص 12.</ref>
+
عبدالله ابن اُبى با گروهى از پیروانش در گوشه‌اى جدا از مسلمانان منزل گزیدند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 385؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> سپاه اسلام، نیمه‌هاى شب<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> از مسیرى به ‌سوى اُحد حركت كرد كه به مشركان برنخورد.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ معجم مَااستعجم، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> در ‌حالى ‌كه مشركان در دامنه كوه اُحد مستقر بودند، مسلمانان از نزدیك آنان (سمت چپ) عبور كردند و به ‌سوى كوه اُحُد بالا رفتند و در شعبى از آن در لبه وادى فرود آمدند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 325؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص 12.</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ‌حالى ‌كه مشركان را مشاهده مى‌كرد، دستور داد بلال اذان بگويد تا مسلمانان [[نماز صبح]] را اقامه كنند. عبدالله ‌بن ‌اُبى به اين بهانه كه پيامبر صلی الله علیه و آله با پيشنهاد او مخالفت و از رأى جوانان پيروى كرده<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> يا به جهت پذيرفته نشدن هم‌پيمانان يهودى او در جنگ،<ref> السيرة الحلبيه، ج‌ 2، ص‌ 42؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بين راه<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 64‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> يا از اُحد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref> به مدينه بازگشت و بدين ترتيب، سپاه اسلام به 700 نفر كاهش يافت.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 65‌؛ الروض‌الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref>
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ‌حالى ‌كه مشركان را مشاهده مى‌كرد، دستور داد بلال اذان بگوید تا مسلمانان [[نماز صبح]] را اقامه كنند. عبدالله ‌بن ‌اُبى به این بهانه كه پیامبر صلی الله علیه و آله با پیشنهاد او مخالفت و از رأى جوانان پیروى كرده<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> یا به جهت پذیرفته نشدن هم‌پیمانان یهودى او در جنگ،<ref> السیرة الحلبیه، ج‌ 2، ص‌ 42؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بین راه<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 64‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> یا از اُحد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref> به مدینه بازگشت و بدین ترتیب، سپاه اسلام به 700 نفر كاهش یافت.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 65‌؛ الروض‌الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref>
  
عبدالله بن اُبى در توجيه بازگشت خود چنين مى‌گويد:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 223؛ السيرة‌النبويه، ابن ‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 331.</ref> جنگى در كار نيست. اگر جنگى بود ما همراه شما مى‌مانديم: «و‌قِيلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَوِ ادفَعوا قالوا لَو‌نَعلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعنكُم‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،167)
+
عبدالله بن اُبى در توجیه بازگشت خود چنین مى‌گوید:<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 223؛ السیرة‌النبویه، ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 331.</ref> جنگى در كار نیست. اگر جنگى بود ما همراه شما مى‌ماندیم: «و‌قِیلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ اَوِ ادفَعوا قالوا لَو‌نَعلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعنكُم‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،167)
  
پيامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به ‌گونه‌اى استقرار داد كه كوه اُحد پشت سر و [[مدينه]] در مقابل و كوه عينين (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. اين در ‌حالى بود كه مشركان در برابر مسلمانان و مدينه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 220؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به ‌گونه‌اى استقرار داد كه كوه اُحد پشت سر و [[مدینه]] در مقابل و كوه عینین (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. این در ‌حالى بود كه مشركان در برابر مسلمانان و مدینه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 220؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref>
  
حضرت، سربازانش را به [[تقوا]] سفارش كرد و از اختلاف با يكديگر برحذر داشت و آن روز را براى كسانى‌ كه يقين و صبر را پيشه سازند، روز پاداش دانست،<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 221‌ـ‌222.</ref> آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب ‌بن عمير<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص ‌329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها به على ‌بن ابى‌طالب سپرد.<ref> مجمع‌البيان، ج 2، ص‌ 825؛ البداية والنهايه، ج 4، ص‌ 17؛ الصحيح من سيره، ج 6‌، ص ‌115.</ref>
+
حضرت، سربازانش را به [[تقوا]] سفارش كرد و از اختلاف با یكدیگر برحذر داشت و آن روز را براى كسانى‌ كه یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست،<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 221‌ـ‌222.</ref> آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب ‌بن عمیر<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص ‌329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها به على ‌بن ابى‌طالب سپرد.<ref> مجمع‌البیان، ج 2، ص‌ 825؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص‌ 17؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص ‌115.</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بيم داشت كه سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل كوه عينين و اُحد) دور بزند و از پشت سر هجوم ‌آورد؛<ref> المغازى، ج ‌1، ص ‌224؛ سيره [[رسول ‌خدا]]، ص‌ 463.</ref> از اين‌رو، عبداللّه بن جبير را به همراه 50‌ نفر بر كوه عينين گماشت<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 152.</ref> و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شكست داديم و به لشكرگاهش وارد شديم يا ديديد، كشته شديم شما اين مكان را رها نكنيد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص‌ 209.</ref>
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بیم داشت كه سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل كوه عینین و اُحد) دور بزند و از پشت سر هجوم ‌آورد؛<ref> المغازى، ج ‌1، ص ‌224؛ سیره [[رسول ‌خدا]]، ص‌ 463.</ref> از این‌رو، عبداللّه بن جبیر را به همراه 50‌ نفر بر كوه عینین گماشت<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 152.</ref> و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شكست دادیم و به لشكرگاهش وارد شدیم یا دیدید، كشته شدیم شما این مكان را رها نكنید.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص‌ 209.</ref>
  
فرمانده قريش هم به اهميت اين محل آگاهى داشت؛ بدين جهت به فرمانده جناح راست مشركان و خالد بن وليد به همراه 200 نفر سواره‌نظام مأموريت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله كند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص ‌825‌.</ref>
+
فرمانده قریش هم به اهمیت این محل آگاهى داشت؛ بدین جهت به فرمانده جناح راست مشركان و خالد بن ولید به همراه 200 نفر سواره‌نظام مأموریت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله كند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص ‌825‌.</ref>
  
سپاه مشركان در برابر مسلمانان صف‌آرايى كرده بود و فرماندهى جناح راست را خالد‌ بن وليد و جناح چپ را عكرمة بن ابى‌جهل بر عهده داشت و پرچمدار آنان، طلحة ‌بن ابى‌طلحه بود.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387.</ref>
+
سپاه مشركان در برابر مسلمانان صف‌آرایى كرده بود و فرماندهى جناح راست را خالد‌ بن ولید و جناح چپ را عكرمة بن ابى‌جهل بر عهده داشت و پرچمدار آنان، طلحة ‌بن ابى‌طلحه بود.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387.</ref>
  
زنان قريش با خواندن اشعار حماسى، مردان را به جنگ تشويق مى‌كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 63‌؛ السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج ‌2، ص‌ 333.</ref> پيامبر صلی الله علیه و آله با شنيدن اشعار آن‌ها فرمود: خدايا! از تو كمك مى‌خواهم و به تو پناه مى‌برم و در راه تو مى‌جنگم. خداوند مرا كفايت مى‌كند و او نيكو وكيلى است: «اللّهمّ بك اَحُول و بِكَ اَصول و فيك اُقاتل حسبى اللّه و نعم الوكيل».<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 100؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 388.</ref>
+
زنان قریش با خواندن اشعار حماسى، مردان را به جنگ تشویق مى‌كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 63‌؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 333.</ref> پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن اشعار آن‌ها فرمود: خدایا! از تو كمك مى‌خواهم و به تو پناه مى‌برم و در راه تو مى‌جنگم. خداوند مرا كفایت مى‌كند و او نیكو وكیلى است: «اللّهمّ بك اَحُول و بِكَ اَصول و فیك اُقاتل حسبى اللّه و نعم الوكیل».<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 100؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 388.</ref>
  
ابوعامر راهب كه در آغاز هجرت به مشركان پناهنده شده بود و وعده همكارى قومش در [[مدينه]] را در اين جنگ داده بود، ميان دو سپاه قرار گرفت و اوسيان را به همكارى با خويش فرا‌خواند كه سنگ‌پرانى بين دو سپاه آغاز شد و اين نخستين برخورد دو سپاه با يكديگر بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223؛ السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 326ـ327.</ref>
+
ابوعامر راهب كه در آغاز هجرت به مشركان پناهنده شده بود و وعده همكارى قومش در [[مدینه]] را در این جنگ داده بود، میان دو سپاه قرار گرفت و اوسیان را به همكارى با خویش فرا‌خواند كه سنگ‌پرانى بین دو سپاه آغاز شد و این نخستین برخورد دو سپاه با یكدیگر بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223؛ السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 326ـ327.</ref>
  
طلحة‌ بن ابى‌طلحه (پرچمدار قريشنخستين كسى بود كه مبارز طلبيد و بدست على عليه‌السلام كشته شد<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 62‌ـ‌63؛ تاريخ ابن‌خياط، ص‌ 38.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها، 9 نفر از بنى‌عبدالدار و اسود غلام عبدالدار يكى پس از ديگرى پرچم را بدست گرفتند و بدست على عليه‌السلام كشته شدند و پرچم مشركان بر زمين افتاد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 825‌.</ref>
+
طلحة‌ بن ابى‌طلحه (پرچمدار قریشنخستین كسى بود كه مبارز طلبید و بدست على علیه‌السلام كشته شد<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 62‌ـ‌63؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها، 9 نفر از بنى‌عبدالدار و اسود غلام عبدالدار یكى پس از دیگرى پرچم را بدست گرفتند و بدست على علیه‌السلام كشته شدند و پرچم مشركان بر زمین افتاد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825‌.</ref>
  
پس از كشته شدن پرچم‌داران قريش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدتى كوتاه سپاه قريش را درهم شكستند و مشركان گريختند و فرياد زنانشان بلند شد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 31؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 439.</ref> نسطاس غلام صفوان كه در لشكرگاه قريش بود، مى‌گويد: مسلمانان تا آن جا پيش رفتند كه وى را به اسارت گرفته و اموال لشكرگاه را تصاحب كردند. در اين ميان، خالد ‌بن وليد چند بار به ميسره سپاه اسلام هجوم ‌برد كه هر بار، تيراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشينى واداشتند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 229‌ـ‌230؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 825.</ref>
+
پس از كشته شدن پرچم‌داران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدتى كوتاه سپاه قریش را درهم شكستند و مشركان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 31؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 439.</ref> نسطاس غلام صفوان كه در لشكرگاه قریش بود، مى‌گوید: مسلمانان تا آن جا پیش رفتند كه وى را به اسارت گرفته و اموال لشكرگاه را تصاحب كردند. در این میان، خالد ‌بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجوم ‌برد كه هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشینى واداشتند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 229‌ـ‌230؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825.</ref>
  
'''حمله دشمن از كمين‌گاه:'''
+
'''حمله دشمن از كمین‌گاه:'''
  
آنچه سبب شد در اين مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشركان تغيير يابد، اين بود كه مسلمانان به جاى تعقيب دشمن تا پيروزى نهايى به دنبال جمع‌آورى غنايم رفتند و مهم‌تر اين ‌كه بسيارى از پاسداران كوه عينين به همين منظور سنگر حساس خويش را ترك كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 62‌؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref>
+
آنچه سبب شد در این مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشركان تغییر یابد، این بود كه مسلمانان به جاى تعقیب دشمن تا پیروزى نهایى به دنبال جمع‌آورى غنایم رفتند و مهم‌تر این ‌كه بسیارى از پاسداران كوه عینین به همین منظور سنگر حساس خویش را ترك كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 62‌؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref>
  
خالد بن وليد كه از دور جبل‌الرماة را زير نظر داشت، با مشاهده تيراندازان به آن‌ها حمله كرد و عبدالله‌ بن جبير و يارانش را كه كمتر از 10 نفر بودند،<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 284؛ التفسيرالكبير، ج ‌9، ص‌ 36.</ref> به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعيت سپاه اسلام به ‌گونه‌اى آشفته شد كه مسلمانان به يكديگر شمشير مى‌زدند و يكديگر را مجروح مى‌ساختند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 232‌ـ‌233؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 266.</ref>
+
خالد بن ولید كه از دور جبل‌الرماة را زیر نظر داشت، با مشاهده تیراندازان به آن‌ها حمله كرد و عبدالله‌ بن جبیر و یارانش را كه كمتر از 10 نفر بودند،<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 284؛ التفسیرالكبیر، ج ‌9، ص‌ 36.</ref> به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعیت سپاه اسلام به ‌گونه‌اى آشفته شد كه مسلمانان به یكدیگر شمشیر مى‌زدند و یكدیگر را مجروح مى‌ساختند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 232‌ـ‌233؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 266.</ref>
  
در اين ميان، عامل ديگرى كه سبب تقويت روحيه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قريش بدست عمره، دختر علقمه بود كه باعث شد سربازان شكست خورده قريش، دوباره به ميدان جنگ باز‌گردند.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154؛ تفسير قمى، ج ‌1، ص‌ 141.</ref>
+
در این میان، عامل دیگرى كه سبب تقویت روحیه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قریش بدست عمره، دختر علقمه بود كه باعث شد سربازان شكست خورده قریش، دوباره به میدان جنگ باز‌گردند.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154؛ تفسیر قمى، ج ‌1، ص‌ 141.</ref>
  
'''شايعه قتل پيامبر صلی الله علیه و آله:'''
+
'''شایعه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله:'''
  
عبدالله ‌بن قمئه (قميئه) مصعب ‌بن عمير را كه از پيامبر صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كرد، به شهادت رساند و چنين پنداشت كه حضرت را به شهادت رسانده است و با صداى بلند گفت: محمد را كشتم<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص ‌435؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 94.</ref> و بنابر نقلى، ابليس از بالاى كوه اُحُد با صداى بلند گفت: محمد كشته شد.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 32؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 310؛ روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 92.</ref>
+
عبدالله ‌بن قمئه (قمیئه) مصعب ‌بن عمیر را كه از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت كه حضرت را به شهادت رسانده است و با صداى بلند گفت: محمد را كشتم<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص ‌435؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 94.</ref> و بنابر نقلى، ابلیس از بالاى كوه اُحُد با صداى بلند گفت: محمد كشته شد.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 32؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 310؛ روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 92.</ref>
  
انتشار قتل پيامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه كه به بت‌پرستان روحيه داد، در مسلمانان تزلزل ايجاد كرد و سبب شد كه از ميدان جنگ بگريزند و علت سستى و فرارشان را شايعه قتل [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بيان كنند و حتى بعضى از آنان به فكر بازگشت به دين پيشين خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفيان بودند.
+
انتشار قتل پیامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه كه به بت‌پرستان روحیه داد، در مسلمانان تزلزل ایجاد كرد و سبب شد كه از میدان جنگ بگریزند و علت سستى و فرارشان را شایعه قتل [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بیان كنند و حتى بعضى از آنان به فكر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفیان بودند.
  
خداوند در پاسخ<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 342؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 149.</ref> به آن‌ها فرمود: محمد همچون پيامبران گذشته است. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود بازمى‌گرديد: «و‌ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلى اَعقبِكُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 144)
+
خداوند در پاسخ<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 342؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 149.</ref> به آن‌ها فرمود: محمد همچون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود بازمى‌گردید: «و‌ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلى اَعقبِكُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 144)
  
انس بن نضر آنان را كه از جنگ دست كشيده بودند، خطاب كرد كه اگر محمد كشته شده، خداى ‌محمد كه كشته نشده است. براى هدفى كه او جنگيد، بجنگيد و خود جنگيد تا به شهادت رسيد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 66‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 156.</ref>
+
انس بن نضر آنان را كه از جنگ دست كشیده بودند، خطاب كرد كه اگر محمد كشته شده، خداى ‌محمد كه كشته نشده است. براى هدفى كه او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 66‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 156.</ref>
  
آشفتگى در سپاه اسلام به ‌گونه‌اى بود كه محمد بن‌ مَسلَمه مى‌گويد: با چشم خود ديدم و با ‌گوشم شنيدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فلان شخص و فلان شخص را كه از كوه بالا مى‌رفتند، صدا ‌مى‌زد كه من محمد هستم؛ اما آن‌ها به او توجه نكردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 237.</ref> «اِذ تُصعِدونَ ولا‌تَلوونَ عَلى اَحَد والرَّسولُ يَدعوكُم فِى اُخركُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 153)
+
آشفتگى در سپاه اسلام به ‌گونه‌اى بود كه محمد بن‌ مَسلَمه مى‌گوید: با چشم خود دیدم و با ‌گوشم شنیدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فلان شخص و فلان شخص را كه از كوه بالا مى‌رفتند، صدا ‌مى‌زد كه من محمد هستم؛ اما آن‌ها به او توجه نكردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 237.</ref> «اِذ تُصعِدونَ ولا‌تَلوونَ عَلى اَحَد والرَّسولُ یَدعوكُم فِى اُخركُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 153)
  
پيامبر صلی الله علیه و آله كه خود در اين پيكار به شديدترين وجه با دشمن مى‌جنگيد<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 394؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 157.</ref> و در ‌حالى ‌كه مجروح بود و خون از صورتش مى‌ريخت، مى‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمى كه صورت پيامبرشان را به خون آغشتند؛ در ‌حالى ‌كه او آن‌ها را به خدا دعوت مى‌كند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج ‌2، ص‌ 342؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 155.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله كه خود در این پیكار به شدیدترین وجه با دشمن مى‌جنگید<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 394؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 157.</ref> و در ‌حالى ‌كه مجروح بود و خون از صورتش مى‌ریخت، مى‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمى كه صورت پیامبرشان را به خون آغشتند؛ در ‌حالى ‌كه او آن‌ها را به خدا دعوت مى‌كند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 342؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 155.</ref>
  
آيه‌ 128 [[سوره آل عمران]]/3 به پيامبر صلی الله علیه و آله دلدارى مى‌دهد كه تو مسئول هدايت آن‌ها نيستى؛ بلكه فقط به تبليغ آن‌ها موظف هستى: «لَيسَ لَكَ مِنَ الاَمرِ شَىءٌ اَو يَتوبَ عَلَيهِم‌...».
+
آیه‌ 128 [[سوره آل عمران]]/3 به پیامبر صلی الله علیه و آله دلدارى مى‌دهد كه تو مسئول هدایت آن‌ها نیستى؛ بلكه فقط به تبلیغ آن‌ها موظف هستى: «لَیسَ لَكَ مِنَ الاَمرِ شَىءٌ اَو یَتوبَ عَلَیهِم‌...».
  
در اين روز، كسى كه صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه‌بن قمئه و كسى كه دندانش را شكست، عتبة‌ بن ابى‌وقاص بود.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 80؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 265.</ref>
+
در این روز، كسى كه صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه‌بن قمئه و كسى كه دندانش را شكست، عتبة‌ بن ابى‌وقاص بود.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 80؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 265.</ref>
  
'''فداكارى على عليه‌السلام:'''
+
'''فداكارى على علیه‌السلام:'''
  
بر حسب بعضى نقل‌ها در روز اُحُد همه مسلمانان به جز تعداد اندكى ميدان جنگ را رها كردند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 240.</ref> كه در نام آن‌ها جز على عليه‌السلام اختلاف است. به نوشته ابن ‌اثير، على بن ‌ابى‌طالب پس از كشتن پرچمداران قريش، چندين بار به فرمان [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله به صف مشركان حمله كرد و شمارى از آنان را كشته، بقيه را پراكنده كرد.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref>
+
بر حسب بعضى نقل‌ها در روز اُحُد همه مسلمانان به جز تعداد اندكى میدان جنگ را رها كردند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 240.</ref> كه در نام آن‌ها جز على علیه‌السلام اختلاف است. به نوشته ابن ‌اثیر، على بن ‌ابى‌طالب پس از كشتن پرچمداران قریش، چندین بار به فرمان [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله به صف مشركان حمله كرد و شمارى از آنان را كشته، بقیه را پراكنده كرد.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref>
  
فداكارى حضرت نقش بسزايى در حفظ جان پيامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا كه در اين جنگ، 70 زخم بر پيكرش وارد شد.<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 826.</ref> وى در پايان جنگ از شمشير خميده و خون‌آلودش به نيكى ياد مى‌كند<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 283؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص‌ 38.</ref> و برحسب بعضى نقل‌ها هنگام جنگ، شمشيرش شكست و پيامبر صلی الله علیه و آله شمشير خويش، ذوالفقار را به على عليه‌السلام داد<ref> تفسير قمى، ج‌ 1، ص‌ 143.</ref> و هر كس از مشركان كه به پيامبر صلی الله علیه و آله حمله مى‌كرد، به ‌وسيله على عليه‌السلام دفع مى‌شد.
+
فداكارى حضرت نقش بسزایى در حفظ جان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا كه در این جنگ، 70 زخم بر پیكرش وارد شد.<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 826.</ref> وى در پایان جنگ از شمشیر خمیده و خون‌آلودش به نیكى یاد مى‌كند<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 283؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 38.</ref> و برحسب بعضى نقل‌ها هنگام جنگ، شمشیرش شكست و پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خویش، ذوالفقار را به على علیه‌السلام داد<ref> تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 143.</ref> و هر كس از مشركان كه به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله مى‌كرد، به ‌وسیله على علیه‌السلام دفع مى‌شد.
  
به فرموده [[امام صادق]] عليه‌السلام پيامبر صلی الله علیه و آله جبرئيل را بين آسمان و زمين مشاهده كرد كه مى‌گفت: «لاسيف اِلاّ ذوالفقار ولا فتى اِلاّ علىّ»؛ پس امين وحى نازل شد و گفت: اى رسول خدا! اين نهايت فداكارى است. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: على از من است و من از على هستم و جبرئيل افزود: من از هر دوى شما ‌هستم.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 826‌؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 154.</ref>
+
به فرموده [[امام صادق]] علیه‌السلام پیامبر صلی الله علیه و آله جبرئیل را بین آسمان و زمین مشاهده كرد كه مى‌گفت: «لاسیف اِلاّ ذوالفقار ولا فتى اِلاّ علىّ»؛ پس امین وحى نازل شد و گفت: اى رسول خدا! این نهایت فداكارى است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: على از من است و من از على هستم و جبرئیل افزود: من از هر دوى شما ‌هستم.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 826‌؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 154.</ref>
  
 
'''حركت به ‌سوى دامنه اُحُد:'''
 
'''حركت به ‌سوى دامنه اُحُد:'''
  
هنگامى كه شعله جنگ فروكش كرد و از حملات دشمن كاسته شد، پيامبر به همراه جمعى از اصحاب به دامنه كوه اُحد پناه بردند. گروهى از اصحاب كه با ديدن وى خوشحال شدند و به ‌سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگى كردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 343؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 5‌، ص‌ 94.</ref>
+
هنگامى كه شعله جنگ فروكش كرد و از حملات دشمن كاسته شد، پیامبر به همراه جمعى از اصحاب به دامنه كوه اُحد پناه بردند. گروهى از اصحاب كه با دیدن وى خوشحال شدند و به ‌سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگى كردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 343؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 5‌، ص‌ 94.</ref>
  
ابى ‌بن خلف كه بارها در [[مكه]] پيامبر را به [[مرگ]] تهديد مى‌كرد و حضرت در پاسخ مى‌فرمود: انشاءاللّه من تو را خواهم كشت، در دامنه كوه اُحد به پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نيابم اگر تو نجات يابى. اصحاب خواستند او را بكشند كه خود حضرت با نزديك شدن ابىّ ‌بن خلف نيزه‌اى به سويش پرتاب كرد. نيزه بر گردنش (فاصله بين كلاه ‌خود و زره) اصابت كرد و بر زمين افتاد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌ـ‌68.</ref> بنابر نقلى، آيه «و‌ما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى‌...»([[سوره انفال]]/8، 17) در اين‌باره نازل شده است.<ref> اسباب النزول، ص‌ 192.</ref>
+
ابى ‌بن خلف كه بارها در [[مكه]] پیامبر را به [[مرگ]] تهدید مى‌كرد و حضرت در پاسخ مى‌فرمود: انشاءاللّه من تو را خواهم كشت، در دامنه كوه اُحد به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نیابم اگر تو نجات یابى. اصحاب خواستند او را بكشند كه خود حضرت با نزدیك شدن ابىّ ‌بن خلف نیزه‌اى به سویش پرتاب كرد. نیزه بر گردنش (فاصله بین كلاه ‌خود و زره) اصابت كرد و بر زمین افتاد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌ـ‌68.</ref> بنابر نقلى، آیه «و‌ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى‌...»([[سوره انفال]]/8، 17) در این‌باره نازل شده است.<ref> اسباب النزول، ص‌ 192.</ref>
  
'''مثله كردن شهيدان:'''
+
'''مثله كردن شهیدان:'''
  
زنان قريش كه ميدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالى ديدند براى انتقام بيشتر، پيكر شهيدان را مُثله كردند. اين عمل آن‌قدر زشت و ننگين بود كه حتى ابوسفيان هم از دستور دادن به آن برائت جست.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 94؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 36.</ref> هند، همسر ابوسفيان شكم حمزه را پاره كرد؛ جگر او را بيرون آورد و به دندان گرفت.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 70؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 91.</ref>
+
زنان قریش كه میدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالى دیدند براى انتقام بیشتر، پیكر شهیدان را مُثله كردند. این عمل آن‌قدر زشت و ننگین بود كه حتى ابوسفیان هم از دستور دادن به آن برائت جست.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 94؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 36.</ref> هند، همسر ابوسفیان شكم حمزه را پاره كرد؛ جگر او را بیرون آورد و به دندان گرفت.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 70؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 91.</ref>
  
 
'''زنان مسلمان در اُحُد:'''
 
'''زنان مسلمان در اُحُد:'''
  
در پيكار اُحُد، شمارى از زنان مسلمان جهت مداواى مجروحان و تعدادى جهت امدادرسانى به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامى كه جان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را در خطر ديدند، مردانه از او دفاع كردند. بر حسب بعضى روايات در روز اُحُد 14 زن از ‌جمله آن‌ها فاطمه عليها‌السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آب و غذا به جبهه حمل مى‌كردند و به مجروحان تشنه آب مى‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا مى‌كردند،<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 214؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref> فاطمه عليهاالسلام با دست خويش خون از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله پاك مى‌كرد و با آبى كه على عليه‌السلام از مهراس (آبى در كوه‌اُحُد) آورده بود، زخم‌هاى پدر را مى‌شست.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 37؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
+
در پیكار اُحُد، شمارى از زنان مسلمان جهت مداواى مجروحان و تعدادى جهت امدادرسانى به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامى كه جان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع كردند. بر حسب بعضى روایات در روز اُحُد 14 زن از ‌جمله آن‌ها فاطمه علیها‌السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آب و غذا به جبهه حمل مى‌كردند و به مجروحان تشنه آب مى‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا مى‌كردند،<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 214؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref> فاطمه علیهاالسلام با دست خویش خون از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله پاك مى‌كرد و با آبى كه على علیه‌السلام از مهراس (آبى در كوه‌اُحُد) آورده بود، زخم‌هاى پدر را مى‌شست.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 37؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
  
زنان ديگرى چون اُمّ ايمن و عايشه و امّ سليم و حمنه، دختر جحش بدين منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249‌ـ‌250.</ref> نُسيبه دختر كعب (اُمّ عَماره) كه در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل مى‌كند: تعداد كسانى‌ كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كردند، از 10‌نفر كمتر بودند كه من و شوهر و دو فرزندم از ‌جمله آن‌ها بوديم.
+
زنان دیگرى چون اُمّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249‌ـ‌250.</ref> نُسیبه دختر كعب (اُمّ عَماره) كه در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل مى‌كند: تعداد كسانى‌ كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كردند، از 10‌نفر كمتر بودند كه من و شوهر و دو فرزندم از ‌جمله آن‌ها بودیم.
  
فداكارى او در حفظ جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود كه به فرموده حضرت، به هر سو كه مى‌نگريستم. اُمّ عمارة را مى‌ديدم كه از من دفاع مى‌كرد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 270‌ـ‌271.</ref> تا آن‌جا كه جراحت‌هاى بسيارى بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسيبه امروز جایگاهى بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است كه هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
فداكارى او در حفظ جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود كه به فرموده حضرت، به هر سو كه مى‌نگریستم. اُمّ عمارة را مى‌دیدم كه از من دفاع مى‌كرد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 270‌ـ‌271.</ref> تا آن‌جا كه جراحت‌هاى بسیارى بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جایگاهى بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است كه هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
  
'''لحظات پايانى جنگ:'''
+
'''لحظات پایانى جنگ:'''
  
ابوسفيان به كنار كوه و نزديك شِعْبى كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و يارانش در آن بودند آمد و گفت: يا محمد! جنگ و پيروزى به نوبت است. روزى به جاى روز بدر.
+
ابوسفیان به كنار كوه و نزدیك شِعْبى كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و یارانش در آن بودند آمد و گفت: یا محمد! جنگ و پیروزى به نوبت است. روزى به جاى روز بدر.
  
حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند كه ما با شما مساوى نيستيم. كشته‌هاى ما در [[بهشت]] و كشته‌هاى شما در جهنم هستند. ابوسفيان گفت: «إنّ لنا العُزّى ولاعُزّى لكم». پيامبر فرمود: «اللّه مولانا ولامولى لكم».
+
حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند كه ما با شما مساوى نیستیم. كشته‌هاى ما در [[بهشت]] و كشته‌هاى شما در جهنم هستند. ابوسفیان گفت: «إنّ لنا العُزّى ولاعُزّى لكم». پیامبر فرمود: «اللّه مولانا ولامولى لكم».
  
ابوسفيان گفت: «اُعل هُبل اُعل هُبل». پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه أَعلى و‌أجلّ».<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 160؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 844‌.</ref>ابوسفيان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر سال آينده است.<ref> السير والمغازى، ص‌ 334؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 213.</ref>
+
ابوسفیان گفت: «اُعل هُبل اُعل هُبل». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه أَعلى و‌أجلّ».<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 160؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 844‌.</ref>ابوسفیان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر سال آینده است.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 334؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 213.</ref>
  
 
'''حركت مشركان به ‌سوى مكه:'''
 
'''حركت مشركان به ‌سوى مكه:'''
  
سپاه قريش كه از پيروزى سرمست بود، با به جاى گذاشتن 22 كشته<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 129؛ تاريخ‌يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 48.</ref> با سرعت به ‌سوى مكه حركت كرد. مسلمانان خوف آن را داشتند كه مشركان به مدينه هجوم ببرند؛ از اين‌رو پيامبر صلی الله علیه و آله به على عليه‌السلام فرمود در پى آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را يدك كشيدند، آهنگ مكه كرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار‌شدند و شترها را پيش راندند، آهنگ [[مدينه]] دارند. در اين صورت به خدا سوگند! در همان مدينه با آنان مى‌جنگم. على عليه‌السلام پس از بازگشت گزارش داد كه آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مكه در پيش گرفتند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 71؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
سپاه قریش كه از پیروزى سرمست بود، با به جاى گذاشتن 22 كشته<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 129؛ تاریخ‌یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 48.</ref> با سرعت به ‌سوى مكه حركت كرد. مسلمانان خوف آن را داشتند كه مشركان به مدینه هجوم ببرند؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه‌السلام فرمود در پى آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را یدك كشیدند، آهنگ مكه كرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار‌شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ [[مدینه]] دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان مى‌جنگم. على علیه‌السلام پس از بازگشت گزارش داد كه آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مكه در پیش گرفتند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 71؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
  
'''خاكسپارى شهيدان:'''
+
'''خاكسپارى شهیدان:'''
  
مسلمانان براى اطلاع از همرزمان خويش و دفن شهيدان به ميدان نبرد بازگشتند. در اين روز، 70<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 400.</ref> تن از سپاه اسلام به شهادت رسيده بودند و تعداد بسيارى مجروح ‌شدند.
+
مسلمانان براى اطلاع از همرزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، 70<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 400.</ref> تن از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیارى مجروح ‌شدند.
  
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با همراهانش بر پيكر شهيدان [[نماز]] گزارد و مسلمانان را از حمل پيكر شهيدان به [[مدينه]] نهى كرد و هنگام خاكسپارى آن‌ها فرمود: بنگريد هر كدام از اين شهيدان كه بيشتر حافظ [[قرآن]] است، پيكرش را در قبر جلوتر از ديگران قرار ‌دهيد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج3، ص97ـ98؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 162ـ163.</ref>
+
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با همراهانش بر پیكر شهیدان [[نماز]] گزارد و مسلمانان را از حمل پیكر شهیدان به [[مدینه]] نهى كرد و هنگام خاكسپارى آن‌ها فرمود: بنگرید هر كدام از این شهیدان كه بیشتر حافظ [[قرآن]] است، پیكرش را در قبر جلوتر از دیگران قرار ‌دهید.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج3، ص97ـ98؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 162ـ163.</ref>
  
در اين پيكار، بزرگانى چون حمزه عموى پيامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب‌ بن عمير، سعد بن ربيع، عبدالله‌ بن جحش، عمرو ‌بن جموح، عبدالله‌ بن جبير، حنظله غسيل ‌الملائكه و... به شهادت رسيدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 300‌ـ‌307.</ref>
+
در این پیكار، بزرگانى چون حمزه عموى پیامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب‌ بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله‌ بن جحش، عمرو ‌بن جموح، عبدالله‌ بن جبیر، حنظله غسیل ‌الملائكه و... به شهادت رسیدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 300‌ـ‌307.</ref>
  
پس از غزوه اُحُد، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله سالى يك بار به زيارت قبور شهيدان اُحُد مى‌رفت. هنگامى كه به وادى اُحُد مى‌رسيد با صداى بلند خطاب به آنان مى‌فرمود: «السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى‌الدار». به اين سيره، خلفاى بعدى و بسيارى از صحابه عمل مى‌كردند و [[حضرت فاطمه]] زهرا عليهاالسلام هر دو سه روز يك ‌بار به زيارت شهيدان اُحُد مى‌رفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 313؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 306‌ـ‌308.</ref>
+
پس از غزوه اُحُد، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله سالى یك بار به زیارت قبور شهیدان اُحُد مى‌رفت. هنگامى كه به وادى اُحُد مى‌رسید با صداى بلند خطاب به آنان مى‌فرمود: «السلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبى‌الدار». به این سیره، خلفاى بعدى و بسیارى از صحابه عمل مى‌كردند و [[حضرت فاطمه]] زهرا علیهاالسلام هر دو سه روز یك ‌بار به زیارت شهیدان اُحُد مى‌رفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 313؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 306‌ـ‌308.</ref>
  
 
'''پى‌آمدهاى شكست اُحُد:'''
 
'''پى‌آمدهاى شكست اُحُد:'''
  
# مشركان كه پس از پيروزى احساس غرور مى‌كردند، تصميم گرفتند از بين راه [[مدينه]] باز‌گردند و براى هميشه به حيات اسلام (به ‌ويژه شخص پيامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند كه به غزوه حمراء الاسد انجاميد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 101‌ـ‌102؛ سيره ‌[[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 475.</ref> (=> ‌حمراءالاسد/ غزوه)
+
# مشركان كه پس از پیروزى احساس غرور مى‌كردند، تصمیم گرفتند از بین راه [[مدینه]] باز‌گردند و براى همیشه به حیات اسلام (به ‌ویژه شخص پیامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند كه به غزوه حمراء الاسد انجامید.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 101‌ـ‌102؛ سیره ‌[[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 475.</ref> (=> ‌حمراءالاسد/ غزوه)
  
# يهوديان مدينه مى‌پنداشتند كه توان نظامى مسلمانان پس از شكست اُحُد كاهش يافته است؛ بدين جهت درصدد شورش در مدينه برآمدند.<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 78؛ فرازهايى از تاريخ پيامبر، ص‌ 311.</ref> (=>‌ بنى‌نضير)
+
# یهودیان مدینه مى‌پنداشتند كه توان نظامى مسلمانان پس از شكست اُحُد كاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند.<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 78؛ فرازهایى از تاریخ پیامبر، ص‌ 311.</ref> (=>‌ بنى‌نضیر)
  
# اقتدار مسلمانان ميان قبايل خارج از مدينه متزلزل شده بود تا جايى كه آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 340.</ref>
+
# اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایى كه آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 340.</ref>
  
# جوسازى منافقان بر ضد مسلمانان در مدينه و اين ‌كه علت شكست اُحُد را مخالفت پيامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبدالله‌ بن ابى معرفى كردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 317.</ref>
+
# جوسازى منافقان بر ضد مسلمانان در مدینه و این ‌كه علت شكست اُحُد را مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبدالله‌ بن ابى معرفى كردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 317.</ref>
  
از پى‌آمدهاى مثبت اين شكست، جدايى صف مؤمنان از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 368‌ـ‌369.</ref> كه [[قرآن]] هم بدان اشاره كرده است: «و‌ما اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
+
از پى‌آمدهاى مثبت این شكست، جدایى صف مؤمنان از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 368‌ـ‌369.</ref> كه [[قرآن]] هم بدان اشاره كرده است: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
  
 
'''مباحث قرآنى اُحُد:'''
 
'''مباحث قرآنى اُحُد:'''
  
قرآن در آيات متعددى از سوره آل عمران/3 به ابعاد گوناگون غزوه اُحُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر كسى بخواهد درباره جنگ اُحد آگاه شود، آيه ‌120 به بعد سوره آل عمران/3 را بخواند.
+
قرآن در آیات متعددى از سوره آل عمران/3 به ابعاد گوناگون غزوه اُحُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر كسى بخواهد درباره جنگ اُحد آگاه شود، آیه ‌120 به بعد سوره آل عمران/3 را بخواند.
  
با اين كار گويا در اين جنگ حاضر بوده است.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص ‌319؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> به گفته محمد ‌بن اسحاق، 60 آيه از [[سوره آل عمران]] به جنگ اُحُد اختصاص دارد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> اين آيات لحن نكوهش دارد و مؤمنان را به ‌سبب سستى در جنگ و ضعف در اراده سرزنش كرده است.<ref> الميزان، ج‌ 4، ص‌ 5؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref>
+
با این كار گویا در این جنگ حاضر بوده است.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص ‌319؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> به گفته محمد ‌بن اسحاق، 60 آیه از [[سوره آل عمران]] به جنگ اُحُد اختصاص دارد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> این آیات لحن نكوهش دارد و مؤمنان را به ‌سبب سستى در جنگ و ضعف در اراده سرزنش كرده است.<ref> المیزان، ج‌ 4، ص‌ 5؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref>
  
افزون بر آيات سوره آل عمران، آيات ديگرى نيز چون آيه‌ 17 و 36‌ـ‌37 [[سوره انفال]]/8؛ 126‌ـ‌127 [[سوره نحل]]/16 و 62 [[سوره نور]]/24 هم درباره غزوه اُحد نازل شده است.<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 20، ص‌ 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص‌ 152 و 195.</ref> شمارى از اين آيات به صراحت به وقايع اُحد پرداخته است و برخى به ‌طور غيرصريح و به نكاتى كلى اشاره دارد. در اين آيات به موضوعاتى چون تهديد و نكوهش مشركان، سرزنش منافقان، وعده پيروزى و يارى مؤمنان، عوامل شكست در جنگ، شايعه قتل [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، هشدار به مؤمنان، دلدارى به مؤمنان، مثله كردن شهيدان، مقام شهيدان و آرامش پس از جنگ پرداخته است.
+
افزون بر آیات سوره آل عمران، آیات دیگرى نیز چون آیه‌ 17 و 36‌ـ‌37 [[سوره انفال]]/8؛ 126‌ـ‌127 [[سوره نحل]]/16 و 62 [[سوره نور]]/24 هم درباره غزوه اُحد نازل شده است.<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 20، ص‌ 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص‌ 152 و 195.</ref> شمارى از این آیات به صراحت به وقایع اُحد پرداخته است و برخى به ‌طور غیرصریح و به نكاتى كلى اشاره دارد. در این آیات به موضوعاتى چون تهدید و نكوهش مشركان، سرزنش منافقان، وعده پیروزى و یارى مؤمنان، عوامل شكست در جنگ، شایعه قتل [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، هشدار به مؤمنان، دلدارى به مؤمنان، مثله كردن شهیدان، مقام شهیدان و آرامش پس از جنگ پرداخته است.
  
'''تهديد و نكوهش مشركان:'''
+
'''تهدید و نكوهش مشركان:'''
  
مشركان قريش كه از ابتداى بعثت با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند و همواره مسلمانان را آزار مى‌دادند، در آيات متعددى از ‌جمله آيات مربوط به غزوه اُحُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِيَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا اَو يَكبِتَهُم فَيَنقَلِبوا خائِبين».<ref> جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص ‌113.</ref> ([[سوره آل عمران]]/3، 127)
+
مشركان قریش كه از ابتداى بعثت با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند و همواره مسلمانان را آزار مى‌دادند، در آیات متعددى از ‌جمله آیات مربوط به غزوه اُحُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِیَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذینَ كَفَروا اَو یَكبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خائِبین».<ref> جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص ‌113.</ref> ([[سوره آل عمران]]/3، 127)
  
در اين آيه، مشركان به عذاب و ذلت دنيايى تهديد شده‌اند و در آيه‌ 151 سوره آل عمران/3 مى‌فرمايد: بزودى در دل‌هاى كافران به ‌سبب مشرك شدنشان بيم و هراس افكنيم: «سَنُلقى فى قُلُوبِ الَّذينَ كَفَروا الرُّعبَ بِما اَشرَكوا بِاللّهِ‌...» و در آيات بعدى، خداوند به مشركان هشدار مى‌دهد كه مهلت يافتن آنان نه به جهت حقانيت است؛ بلكه فرصت يافتن براى افزايش گناهان و در نتيجه گرفتارى به عذاب خوار‌كننده است: «و‌لا‌يَحسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّما نُملى لَهُم خَيرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملى لَهُم لِيَزدادُوا اِثمـًا و لَهُم عَذابٌ مُهِين». (سوره آل عمران/3، 178)
+
در این آیه، مشركان به عذاب و ذلت دنیایى تهدید شده‌اند و در آیه‌ 151 سوره آل عمران/3 مى‌فرماید: بزودى در دل‌هاى كافران به ‌سبب مشرك شدنشان بیم و هراس افكنیم: «سَنُلقى فى قُلُوبِ الَّذینَ كَفَروا الرُّعبَ بِما اَشرَكوا بِاللّهِ‌...» و در آیات بعدى، خداوند به مشركان هشدار مى‌دهد كه مهلت یافتن آنان نه به جهت حقانیت است؛ بلكه فرصت یافتن براى افزایش گناهان و در نتیجه گرفتارى به عذاب خوار‌كننده است: «و‌لا‌یَحسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُملى لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملى لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا و لَهُم عَذابٌ مُهِین». (سوره آل عمران/3، 178)
  
از سوى ديگر خداوند عذاب بزرگ قيامت را به آنان يادآورى مى‌كند: «اِنَّ الَّذينَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالايمنِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شيــًا و لَهُم عَذابٌ اَليم». (سوره آل عمران/3، 177)
+
از سوى دیگر خداوند عذاب بزرگ قیامت را به آنان یادآورى مى‌كند: «اِنَّ الَّذینَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالایمنِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شیــًا و لَهُم عَذابٌ اَلیم». (سوره آل عمران/3، 177)
  
 
'''منافقان در جنگ:'''
 
'''منافقان در جنگ:'''
  
يكى از آثار مهم جنگ اُحُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود كه در آيات قرآن بدان تصريح شده است: «و ‌ما ‌اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
+
یكى از آثار مهم جنگ اُحُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود كه در آیات قرآن بدان تصریح شده است: «و ‌ما ‌اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
  
نفاق عبدالله‌بن اُبى در هجرت پيامبر صلی الله علیه و آله به [[مدينه]] ريشه دارد؛ زيرا اوس و خزرج پيش از هجرت مصمم بودند او را فرمانرواى خود كنند؛ اما با حضور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مدينه و پيمان با او، اين تصميم خود به خود از ميان رفت<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌2، ص ‌588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107‌ـ‌108؛ فروغ ابديت، ج 1، ص 450.</ref> و غزوه اُحُد باعث شد كه او و طرفدارانش به ‌طور آشكار در برابر تصميم رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخيزند و مورد خشم و غضب الهى قرار گيرند:<ref> التبيان، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ‌...». (سوره آل عمران/3،162)
+
نفاق عبدالله‌بن اُبى در هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به [[مدینه]] ریشه دارد؛ زیرا اوس و خزرج پیش از هجرت مصمم بودند او را فرمانرواى خود كنند؛ اما با حضور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مدینه و پیمان با او، این تصمیم خود به خود از میان رفت<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌2، ص ‌588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107‌ـ‌108؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 450.</ref> و غزوه اُحُد باعث شد كه او و طرفدارانش به ‌طور آشكار در برابر تصمیم رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخیزند و مورد خشم و غضب الهى قرار گیرند:<ref> التبیان، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ‌...». (سوره آل عمران/3،162)
  
خداوند در آيه ديگر مخالفت آن روز عبدالله بن اُبى و طرفدارانش را به كفر، نزديكتر تا به [[ايمان]] مى‌داند و از آنان به ‌صورت كسانى‌ كه به زبان چيزى مى‌گويند كه در دل بدان معتقد نيستند ياد مى‌كند: «...هُم لِلكُفرِ يَومَئِذ اَقرَبُ مِنهُم لِلايمنِ يَقولونَ بِاَفوهِهِم ما لَيسَ فى قُلوبِهِم واللّهُ اَعلَمُ بِما يَكتُمون».<ref> غررالتبيان، ص‌ 231.</ref> (سوره آل عمران/3، 167)
+
خداوند در آیه دیگر مخالفت آن روز عبدالله بن اُبى و طرفدارانش را به كفر، نزدیكتر تا به [[ایمان]] مى‌داند و از آنان به ‌صورت كسانى‌ كه به زبان چیزى مى‌گویند كه در دل بدان معتقد نیستند یاد مى‌كند: «...هُم لِلكُفرِ یَومَئِذ اَقرَبُ مِنهُم لِلایمنِ یَقولونَ بِاَفوهِهِم ما لَیسَ فى قُلوبِهِم واللّهُ اَعلَمُ بِما یَكتُمون».<ref> غررالتبیان، ص‌ 231.</ref> (سوره آل عمران/3، 167)
  
كارشكنى منافقان، افزون بر كاهش يك سوم از سپاه اسلام<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 64‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 311.</ref> سبب ترديد و سستى در برخورد با منافقان در قسمتى ديگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَكُم فِى المُنفِقينَ فِئَتَينِ‌...».([[سوره نساء]]/4،88)<ref> اسباب النزول، ص‌ 138.</ref> كه اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نيز با پيامبر صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 2، ص‌ 260.</ref>
+
كارشكنى منافقان، افزون بر كاهش یك سوم از سپاه اسلام<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 64‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 311.</ref> سبب تردید و سستى در برخورد با منافقان در قسمتى دیگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَكُم فِى المُنفِقینَ فِئَتَینِ‌...».([[سوره نساء]]/4،88)<ref> اسباب النزول، ص‌ 138.</ref> كه اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نیز با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 2، ص‌ 260.</ref>
  
خداوند در اين باره مى‌فرمايد: «اِذ‌هَمَّت طَائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِيُّهُما». ([[سوره آل عمران]]/3،122) اين دو طايفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار يا طايفه‌اى از انصار و طايفه‌اى از مهاجران بودند.<ref> مجمع‌البيان، ج 2، ص 824‌؛ الكشاف، ج 1، ص 409.</ref> به گفته طبرى آنچه سبب سستى و تصميم به بازگشت اين دو طايفه شد، ضعف ايمان يا نفاق آن‌ها نبود؛ بلكه بازگشت عبدالله‌ بن اُبى و سخنان وى بود.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 98.</ref>
+
خداوند در این باره مى‌فرماید: «اِذ‌هَمَّت طَائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِیُّهُما». ([[سوره آل عمران]]/3،122) این دو طایفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار یا طایفه‌اى از انصار و طایفه‌اى از مهاجران بودند.<ref> مجمع‌البیان، ج 2، ص 824‌؛ الكشاف، ج 1، ص 409.</ref> به گفته طبرى آنچه سبب سستى و تصمیم به بازگشت این دو طایفه شد، ضعف ایمان یا نفاق آن‌ها نبود؛ بلكه بازگشت عبدالله‌ بن اُبى و سخنان وى بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 98.</ref>
  
تبليغات سوء آنان حتى پس از خاتمه جنگ نيز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش مى‌كردند كه اگر در اين جنگ از ما پيروى مى‌كرديد، شكست نمى‌خورديد و كشته نمى‌داديد. خداوند در پاسخ به آنان مى‌فرمايد: اگر راست مى‌گوييد، مرگ را از خودتان دور كنيد: «قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقين». ([[سوره آل عمران]]/3،168) تبليغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقيده بعضى از مسلمانان شده بود؛ بدين جهت خداوند مسلمانان را از پيروى آنان برحذر داشت؛ زيرا سبب بازگشت از دينشان مى‌شود: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تُطيعوا الَّذينَ كَفَروا يَرُدّوكُم عَلى اَعقبِكُم فَتَنقَلِبوا خسِرين». (سوره آل عمران/3،149)
+
تبلیغات سوء آنان حتى پس از خاتمه جنگ نیز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش مى‌كردند كه اگر در این جنگ از ما پیروى مى‌كردید، شكست نمى‌خوردید و كشته نمى‌دادید. خداوند در پاسخ به آنان مى‌فرماید: اگر راست مى‌گویید، مرگ را از خودتان دور كنید: «قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقین». ([[سوره آل عمران]]/3،168) تبلیغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقیده بعضى از مسلمانان شده بود؛ بدین جهت خداوند مسلمانان را از پیروى آنان برحذر داشت؛ زیرا سبب بازگشت از دینشان مى‌شود: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا الَّذینَ كَفَروا یَرُدّوكُم عَلى اَعقبِكُم فَتَنقَلِبوا خسِرین». (سوره آل عمران/3،149)
  
به فرموده [[امام على]] عليه‌السلام مقصود از كافران در اين آيه منافقانند كه روز اُحُد به مؤمنان گفتند: به دين پيش و ميان برادران خود باز‌گرديد.<ref> روض الجنان، ج‌ 5، ص‌ 103.</ref>
+
به فرموده [[امام على]] علیه‌السلام مقصود از كافران در این آیه منافقانند كه روز اُحُد به مؤمنان گفتند: به دین پیش و میان برادران خود باز‌گردید.<ref> روض الجنان، ج‌ 5، ص‌ 103.</ref>
  
'''وعده يارى و پيروزى در جنگ:'''
+
'''وعده یارى و پیروزى در جنگ:'''
  
از برخى آيات استفاده مى‌شود كه خداوند، پيش از اُحُد به مسلمانان وعده يارى و پيروزى در اين جنگ را داده بود<ref> تفسير ابن‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 420.</ref> و تا آن زمان كه مؤمنان از دستورهاى پيامبر صلی الله علیه و آله پيروى مى‌كردند، به وعده خويش وفا كرد؛<ref> جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169.</ref> اما سستى و نافرمانى مسلمانان باعث تغيير سرنوشت جنگ شد: «و‌لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِهِ حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَيتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا ومِنكُم مَن يُريدُ الأخِرَةَ‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،152) به گفته مشهور مفسران، خداوند تا آن هنگام كه پاسداران كوه عينين سنگرشان را رها نكردند، به وعده‌اش عمل كرد.<ref> جوامع‌الجامع، ج‌ 1، ص‌ 211؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169 و 171.</ref>
+
از برخى آیات استفاده مى‌شود كه خداوند، پیش از اُحُد به مسلمانان وعده یارى و پیروزى در این جنگ را داده بود<ref> تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 420.</ref> و تا آن زمان كه مؤمنان از دستورهاى پیامبر صلی الله علیه و آله پیروى مى‌كردند، به وعده خویش وفا كرد؛<ref> جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169.</ref> اما سستى و نافرمانى مسلمانان باعث تغییر سرنوشت جنگ شد: «و‌لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِهِ حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،152) به گفته مشهور مفسران، خداوند تا آن هنگام كه پاسداران كوه عینین سنگرشان را رها نكردند، به وعده‌اش عمل كرد.<ref> جوامع‌الجامع، ج‌ 1، ص‌ 211؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169 و 171.</ref>
  
درباره اين‌كه خداوند در كجا به مسلمانان چنين وعده‌اى داده چند نظر است:
+
درباره این‌كه خداوند در كجا به مسلمانان چنین وعده‌اى داده چند نظر است:
  
# از آيات متعددى استفاده مى‌شود كه خداوند، مؤمنان و كسانى‌ كه او را يارى كنند، يارى مى‌كند. ([[سوره محمد]]/47،7؛ [[سوره حج]]/22، 40 و‌...)<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 181.</ref>
+
# از آیات متعددى استفاده مى‌شود كه خداوند، مؤمنان و كسانى‌ كه او را یارى كنند، یارى مى‌كند. ([[سوره محمد]]/47،7؛ [[سوره حج]]/22، 40 و‌...)<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 181.</ref>
  
# [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله پيش از جنگ به مسلمانان وعده پيروزى داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهى است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 858؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 166؛ تاريخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 60.</ref>
+
# [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله پیش از جنگ به مسلمانان وعده پیروزى داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهى است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 858؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 166؛ تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 60.</ref>
  
# خداوند پيش از جنگ با نازل كردن آياتى بر پيامبرش به مؤمنان در اين جنگ وعده يارى داده بود. بر حسب بعضى نقل‌ها، آن هنگام كه مؤمنان مشركان را مشاهده كردند، به پيامبر گفتند: آيا خداوند ما را در اين جنگ يارى نمى‌كند آن‌طور كه در غزوه بدر كمك كرد؟ حضرت فرمود:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
+
# خداوند پیش از جنگ با نازل كردن آیاتى بر پیامبرش به مؤمنان در این جنگ وعده یارى داده بود. بر حسب بعضى نقل‌ها، آن هنگام كه مؤمنان مشركان را مشاهده كردند، به پیامبر گفتند: آیا خداوند ما را در این جنگ یارى نمى‌كند آن‌طور كه در غزوه بدر كمك كرد؟ حضرت فرمود:<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
  
«...اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلين» (سوره آل عمران/3،124) و همچنين در آيه‌ 125 خداوند به مؤمنان وعده يارى و كمك داده است به شرط آن ‌كه تقوا و صبر را پيشه كنند:<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 858.</ref> «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا و يَأتوكُم مِن فَورِهِم هذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلـئِكَةِ‌...».
+
«...اَلَن یَكفِیَكُم اَن یُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلین» (سوره آل عمران/3،124) و همچنین در آیه‌ 125 خداوند به مؤمنان وعده یارى و كمك داده است به شرط آن ‌كه تقوا و صبر را پیشه كنند:<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 858.</ref> «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا و یَأتوكُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلـئِكَةِ‌...».
  
به گفته بعضى از مفسران وعده يارى خداوند به ‌وسيله ملائكه در اين آيات به غزوه اُحُد مربوط است؛ اما از آن‌جا كه مسلمانان از جنگ گريختند، خداوند به آن‌ها كمك ‌نكرد.<ref> جامع‌البيان، مج ‌3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
+
به گفته بعضى از مفسران وعده یارى خداوند به ‌وسیله ملائكه در این آیات به غزوه اُحُد مربوط است؛ اما از آن‌جا كه مسلمانان از جنگ گریختند، خداوند به آن‌ها كمك ‌نكرد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
  
بر حسب نقلى ديگر فقط وعده يارى به ‌وسيله‌ 5000 فرشته در آيه‌ 125 [[سوره آل عمران]] به اُحد مربوط است و وعده يارى به ‌وسيله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد.<ref> التبيان، ج‌ 2، ص‌ 579.</ref> گرچه وعده يارى مؤمنان به ‌وسيله ملائكه در اُحد از آيات استفاده مى‌شود به گفته ابن ‌عباس، ملائكه جنگ نكردند مگر در غزوه بدر.<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 828.</ref>
+
بر حسب نقلى دیگر فقط وعده یارى به ‌وسیله‌ 5000 فرشته در آیه‌ 125 [[سوره آل عمران]] به اُحد مربوط است و وعده یارى به ‌وسیله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد.<ref> التبیان، ج‌ 2، ص‌ 579.</ref> گرچه وعده یارى مؤمنان به ‌وسیله ملائكه در اُحد از آیات استفاده مى‌شود به گفته ابن ‌عباس، ملائكه جنگ نكردند مگر در غزوه بدر.<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 828.</ref>
  
از طرفى ديگر عدم نزول ملائكه در اُحد مورد اتفاق مفسران نيست. به گفته مجاهد، ملائكه در اُحد نازل شدند؛ اما نجنگيدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 235؛ البحرالمحيط، ج‌ 3، ص‌ 331.</ref> در اين خصوص به رواياتى هم استشهاد شده است.
+
از طرفى دیگر عدم نزول ملائكه در اُحد مورد اتفاق مفسران نیست. به گفته مجاهد، ملائكه در اُحد نازل شدند؛ اما نجنگیدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 235؛ البحرالمحیط، ج‌ 3، ص‌ 331.</ref> در این خصوص به روایاتى هم استشهاد شده است.
  
 
'''عوامل شكست در جنگ:'''
 
'''عوامل شكست در جنگ:'''
  
غزوه اُحد كه نمادى از رويارويى جبهه [[حق]] با [[باطل]] بود، در يك طرف مسلمانان به همراه رسول خدا و در طرف مقابل مشركان بودند. پس از اُحُد اين پرسش در بين آنان بود كه چرا ما شكست خورديم:<ref> التفسيرالكبير، ج‌ 9، ص‌ 81‌؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 876‌.</ref> «قُلتُم اَنّى هذا = گفتيد: اين (شكست) از كجا است». ([[سوره آل عمران]]/3،165)
+
غزوه اُحد كه نمادى از رویارویى جبهه [[حق]] با [[باطل]] بود، در یك طرف مسلمانان به همراه رسول خدا و در طرف مقابل مشركان بودند. پس از اُحُد این پرسش در بین آنان بود كه چرا ما شكست خوردیم:<ref> التفسیرالكبیر، ج‌ 9، ص‌ 81‌؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 876‌.</ref> «قُلتُم اَنّى هذا = گفتید: این (شكست) از كجا است». ([[سوره آل عمران]]/3،165)
  
خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شكست در جنگ بيان مى‌كند: «قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِكُم» (سوره آل عمران/3،165)؛ سپس در آيات ديگر كيفيت عامل شكست بودن مسلمانان را بيان مى‌كند.
+
خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شكست در جنگ بیان مى‌كند: «قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِكُم» (سوره آل عمران/3،165)؛ سپس در آیات دیگر كیفیت عامل شكست بودن مسلمانان را بیان مى‌كند.
  
# قرآن مهم‌ترين عامل شكست را مخالفت با دستور پيامبر و سستى و اختلاف در امور جنگ بيان مى‌كند: «حَتّى اِذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِى الاَمرِ وعَصَيتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا ومِنكُم مَن يُريدُ الأخِرَةَ».<ref> جامع البيان، مج 3، ج 4، ص‌ 171.</ref> (سوره آل عمران/3،152)
+
# قرآن مهم‌ترین عامل شكست را مخالفت با دستور پیامبر و سستى و اختلاف در امور جنگ بیان مى‌كند: «حَتّى اِذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِى الاَمرِ وعَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ».<ref> جامع البیان، مج 3، ج 4، ص‌ 171.</ref> (سوره آل عمران/3،152)
  
بسيارى از تيراندازان كوه عينين كه درباره ترك سنگرشان با يكديگر اختلاف كردند، از آن بيم داشتند كه پيامبر صلی الله علیه و آله غنايم را تقسيم نكند و هر كس هر چه بدست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدين جهت سنگر خويش را رها كردند كه خداوند در پاسخ به آنان [[پيامبران]] را از هر گونه خيانتى مبرا مى‌سازد:<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 872‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 309.</ref> «و ‌ما ‌كانَ لِنَبِىّ اَن يَغُلَّ و مَن يَغلُل يَأتِ بِما غَلَّ يَومَ القِيمَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفس ما كَسَبَت و هُم لا‌يُظلَمون». (سوره آل عمران/3، 161)
+
بسیارى از تیراندازان كوه عینین كه درباره ترك سنگرشان با یكدیگر اختلاف كردند، از آن بیم داشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم نكند و هر كس هر چه بدست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدین جهت سنگر خویش را رها كردند كه خداوند در پاسخ به آنان [[پیامبران]] را از هر گونه خیانتى مبرا مى‌سازد:<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 872‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 309.</ref> «و ‌ما ‌كانَ لِنَبِىّ اَن یَغُلَّ و مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیمَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفس ما كَسَبَت و هُم لا‌یُظلَمون». (سوره آل عمران/3، 161)
  
به گفته ابن ‌عباس، مقصود از «مَن يُريدُ الدُّنيا»، همين گروه‌اند كه براى جمع‌آورى غنيمت سنگرشان را ترك كردند و مقصود از «مَن يُريدُ الأخِرَةَ»، عبدالله‌ بن جبير و ديگر تيراندازانى بودند كه سنگرشان را رها نكردند.<ref> التبيان، ج‌ 3، ص‌ 19؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 303.</ref>
+
به گفته ابن ‌عباس، مقصود از «مَن یُریدُ الدُّنیا»، همین گروه‌اند كه براى جمع‌آورى غنیمت سنگرشان را ترك كردند و مقصود از «مَن یُریدُ الأخِرَةَ»، عبدالله‌ بن جبیر و دیگر تیراندازانى بودند كه سنگرشان را رها نكردند.<ref> التبیان، ج‌ 3، ص‌ 19؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 303.</ref>
  
# برخى از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوا مِنكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطـنُ بِبَعضِ ما كَسَبوا». (سوره آل عمران/3،155) به گفته بيشتر مفسران، گناهان گذشته مسلمانان كه از آن‌ها توبه نكرده بودند، سبب شد تا شيطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگريزند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 864‌؛ روح‌المعانى، مج ‌3، ج‌ 4، ص 154.</ref>
+
# برخى از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطـنُ بِبَعضِ ما كَسَبوا». (سوره آل عمران/3،155) به گفته بیشتر مفسران، گناهان گذشته مسلمانان كه از آن‌ها توبه نكرده بودند، سبب شد تا شیطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگریزند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 864‌؛ روح‌المعانى، مج ‌3، ج‌ 4، ص 154.</ref>
  
 
'''دلدارى به مؤمنان:'''
 
'''دلدارى به مؤمنان:'''
  
خداوند به منظور دلجويى و تسليت به مؤمنان حاضر در اُحد، آيه ‌139 [[سوره آل عمران]]/3 را نازل كرد:<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 843؛ جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 136.</ref> «و‌لا‌تَهِنوا ولا‌تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنين = سست و غمگين نشويد و شما برتريد اگر مؤمن باشيد»؛ همچنين صبر و استقامت موحدان پيشين را به مؤمنان يادآور مى‌شود تا شكست در جنگ سبب ترس و سستى آنان نشود: «و‌كَاَيِّن مِن نَبِىّ قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما ‌وهَنوا لِما اَصابَهُم فى سَبيلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا‌استَكانوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،146)
+
خداوند به منظور دلجویى و تسلیت به مؤمنان حاضر در اُحد، آیه ‌139 [[سوره آل عمران]]/3 را نازل كرد:<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 843؛ جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 136.</ref> «و‌لا‌تَهِنوا ولا‌تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنین = سست و غمگین نشوید و شما برترید اگر مؤمن باشید»؛ همچنین صبر و استقامت موحدان پیشین را به مؤمنان یادآور مى‌شود تا شكست در جنگ سبب ترس و سستى آنان نشود: «و‌كَاَیِّن مِن نَبِىّ قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ كَثیرٌ فَما ‌وهَنوا لِما اَصابَهُم فى سَبیلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا‌استَكانوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،146)
  
در آيه ديگر به مؤمنان يادآورى مى‌كند كه در اين جنگ اگر به شما آسيبى رسيد به دشمن شما هم آسيب رسيده و مشركان هم در اُحُد تعدادى كشته و زخمى داده بودند<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص ‌129؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33.</ref> و روزهاى پيروزى و شكست ميان مردم به نوبت است. آن ‌طور نيست كه پيروزى هميشه از آنِ يك گروه باشد: «اِن يَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلكَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ‌...».(سوره آل عمران/3،140)
+
در آیه دیگر به مؤمنان یادآورى مى‌كند كه در این جنگ اگر به شما آسیبى رسید به دشمن شما هم آسیب رسیده و مشركان هم در اُحُد تعدادى كشته و زخمى داده بودند<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص ‌129؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33.</ref> و روزهاى پیروزى و شكست میان مردم به نوبت است. آن ‌طور نیست كه پیروزى همیشه از آنِ یك گروه باشد: «اِن یَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ‌...».(سوره آل عمران/3،140)
  
آن‌گاه شكست مشركان در غزوه بدر را بيان مى‌كند كه در آن، دو برابر خسارتى كه به مؤمنان وارد شده به دشمن وارد آمده است: «اَوَ لَمّا اَصبَتكُم مُصيبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَيها‌...». (سوره آل عمران/3،165)
+
آن‌گاه شكست مشركان در غزوه بدر را بیان مى‌كند كه در آن، دو برابر خسارتى كه به مؤمنان وارد شده به دشمن وارد آمده است: «اَوَ لَمّا اَصبَتكُم مُصیبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَیها‌...». (سوره آل عمران/3،165)
  
خداوند براى بازسازى روحى مؤمنان كه پس ‌از جنگ احساس شرم‌سارى و معصيت مى‌كردند نه ‌تنها خود، آن‌ها را مى‌بخشد: «و‌لَقَد عَفا عَنكُم واللّهُ ذو فَضل عَلَى المُؤمِنِين» ([[سوره آل عمران]]/3،152) بلكه به پيامبرش دستور مى‌دهد كه آن‌ها را عفو كند و برايشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم». (سوره آل عمران/3،159)
+
خداوند براى بازسازى روحى مؤمنان كه پس ‌از جنگ احساس شرم‌سارى و معصیت مى‌كردند نه ‌تنها خود، آن‌ها را مى‌بخشد: «و‌لَقَد عَفا عَنكُم واللّهُ ذو فَضل عَلَى المُؤمِنِین» ([[سوره آل عمران]]/3،152) بلكه به پیامبرش دستور مى‌دهد كه آن‌ها را عفو كند و برایشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم». (سوره آل عمران/3،159)
  
چه بسا پس از جنگ اين تفكر پديد آمد كه مشورت پيامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان براى مقابله با دشمن از مدينه خارج و متحمل چنين شكستى شوند؛ پس چه لزومى دارد كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در كارها با آنان مشورت كند. خداوند براى شخصيت دادن به مؤمنان به پيامبر دستور مى‌دهد كه در كارها با آنان مشورت كند و در نهايت پس از مشورت، تصميم‌گيرنده خود پيامبر باشد و با توكل بر خداوند به آن عمل كند: «و‌شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ». ([[سوره آل عمران]]/3، 159)
+
چه بسا پس از جنگ این تفكر پدید آمد كه مشورت پیامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان براى مقابله با دشمن از مدینه خارج و متحمل چنین شكستى شوند؛ پس چه لزومى دارد كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در كارها با آنان مشورت كند. خداوند براى شخصیت دادن به مؤمنان به پیامبر دستور مى‌دهد كه در كارها با آنان مشورت كند و در نهایت پس از مشورت، تصمیم‌گیرنده خود پیامبر باشد و با توكل بر خداوند به آن عمل كند: «و‌شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ». ([[سوره آل عمران]]/3، 159)
  
'''آزمايش مؤمنان:'''
+
'''آزمایش مؤمنان:'''
  
قرآن به صراحت غزوه اُحُد را صحنه آزمايش و امتحان مؤمنان مى‌داند و چنين حوادثى را سبب شناخته شدن افراد باايمان از مدعيان ايمان بيان مى‌كند: «...و تِلكَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ ولِيَعلَمَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا و يَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ واللّهُ لا‌يُحِبُّ الظّلِمين × ولِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا و يَمحَقَ الكفِرين × اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا يَعلَمِ اللّهُ الَّذينَ جهَدوا مِنكُم و يَعلَمَ الصّبِرين × ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَيتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون = ...و اين روزها را ميان مردمان مى‌گردانيم و تا خدا كسانى را كه [[ايمان]] آورده‌اند، باز‌شناسد و از شما شهيدانى برگيرد و خدا ستم‌كاران را دوست ندارد و تا كسانى را كه ايمان آورده‌اند، پاك و ناب گرداند و كافران را تباه سازد.
+
قرآن به صراحت غزوه اُحُد را صحنه آزمایش و امتحان مؤمنان مى‌داند و چنین حوادثى را سبب شناخته شدن افراد باایمان از مدعیان ایمان بیان مى‌كند: «...و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ ولِیَعلَمَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ واللّهُ لا‌یُحِبُّ الظّلِمین × ولِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَمحَقَ الكفِرین × اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا یَعلَمِ اللّهُ الَّذینَ جهَدوا مِنكُم و یَعلَمَ الصّبِرین × ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَیتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون = ...و این روزها را میان مردمان مى‌گردانیم و تا خدا كسانى را كه [[ایمان]] آورده‌اند، باز‌شناسد و از شما شهیدانى برگیرد و خدا ستم‌كاران را دوست ندارد و تا كسانى را كه ایمان آورده‌اند، پاك و ناب گرداند و كافران را تباه سازد.
  
آيا چنين پنداشته‌ايد كه به [[بهشت]] درمى‌آييد و حال آن ‌كه هنوز خدا كسانى از شما را كه جهاد كردند و شكيبايان را معلوم نكرده است و شما پيش از آن‌كه با [[مرگ]] روبرو شويد، آرزوى آن مى‌كرديد. اكنون آن را ديديد و به آن مى‌نگريد. (سوره آل عمران/3،‌140‌ـ‌143)
+
آیا چنین پنداشته‌اید كه به [[بهشت]] درمى‌آیید و حال آن ‌كه هنوز خدا كسانى از شما را كه جهاد كردند و شكیبایان را معلوم نكرده است و شما پیش از آن‌كه با [[مرگ]] روبرو شوید، آرزوى آن مى‌كردید. اكنون آن را دیدید و به آن مى‌نگرید. (سوره آل عمران/3،‌140‌ـ‌143)
  
در اين آيات به مسلمانانى كه شهادت در راه خدا را آرزو مى‌كردند، يادآورى مى‌شود كه سنت الهى بر امتحان و آزمايش افراد استوار است؛ چنان‌كه در آيه‌ 154 [[سوره آل عمران]]/3 كه لحظات پس از جنگ را بيان مى‌كند به آن دسته از مسلمانان كه [[ايمان]] ضعيفى داشتند، همين مطلب را يادآور مى‌شود: «...ولِيَبتَلِىَ اللّهُ ما فى صُدورِكُم ولِيُمَحِّصَ ما فى قُلوبِكُم‌...» و تا خداى، آن‌چه در سينه‌هاى شما است بيازمايد و آن‌چه را در دل‌هاى شما است، پاك كند‌...». (سوره آل عمران/3، 154)
+
در این آیات به مسلمانانى كه شهادت در راه خدا را آرزو مى‌كردند، یادآورى مى‌شود كه سنت الهى بر امتحان و آزمایش افراد استوار است؛ چنان‌كه در آیه‌ 154 [[سوره آل عمران]]/3 كه لحظات پس از جنگ را بیان مى‌كند به آن دسته از مسلمانان كه [[ایمان]] ضعیفى داشتند، همین مطلب را یادآور مى‌شود: «...ولِیَبتَلِىَ اللّهُ ما فى صُدورِكُم ولِیُمَحِّصَ ما فى قُلوبِكُم‌...» و تا خداى، آن‌چه در سینه‌هاى شما است بیازماید و آن‌چه را در دل‌هاى شما است، پاك كند‌...». (سوره آل عمران/3، 154)
  
خداوند در آياتى ديگر، آن‌چه را در روز اُحُد اتفاق افتاد براى آزمودن مؤمنان از منافقان بيان مى‌كند: «و‌ما اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)
+
خداوند در آیاتى دیگر، آن‌چه را در روز اُحُد اتفاق افتاد براى آزمودن مؤمنان از منافقان بیان مى‌كند: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)
  
'''دستور به خويشتندارى در عقوبت:'''
+
'''دستور به خویشتندارى در عقوبت:'''
  
پس از جنگ، هنگامى كه مسلمانان با پيكرهاى مثله شده شهيدان به ‌ويژه حمزه، عموى پيامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند ياد ‌كردند كه اگر بر مشركان پيروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند كرد تا چه رسد به مردگانشان<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 605‌.</ref> يا آنان را چنان مثله خواهند كرد كه هيچ ‌كس از عرب چنين نكرده باشد<ref> [[جامع‌البيان]]، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص‌ 254؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص 179.</ref> و بر حسب بعضى روايات، پيامبر صلی الله علیه و آله با ديدن بدن مثله شده حمزه، سوگند ياد ‌كرد كه اگر بر قريش پيروز شود، 30<ref> تفسير ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 614‌.</ref> يا 70<ref> تفسيرثعالبى، ج 2، ص 246؛ الكشاف، ج 2، ص 645‌.</ref> تن از آنان را مثله خواهد كرد.
+
پس از جنگ، هنگامى كه مسلمانان با پیكرهاى مثله شده شهیدان به ‌ویژه حمزه، عموى پیامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند یاد ‌كردند كه اگر بر مشركان پیروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند كرد تا چه رسد به مردگانشان<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 605‌.</ref> یا آنان را چنان مثله خواهند كرد كه هیچ ‌كس از عرب چنین نكرده باشد<ref> [[جامع‌البیان]]، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص‌ 254؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص 179.</ref> و بر حسب بعضى روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن بدن مثله شده حمزه، سوگند یاد ‌كرد كه اگر بر قریش پیروز شود، 30<ref> تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 614‌.</ref> یا 70<ref> تفسیرثعالبى، ج 2، ص 246؛ الكشاف، ج 2، ص 645‌.</ref> تن از آنان را مثله خواهد كرد.
  
اين آيه نازل شد<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 645.</ref> كه اگر خواستيد تلافى كنيد، با عملى كه با شما شده متناسب باشد و اگر شكيبايى كنيد براى شما بهتر است: «و ‌اِن ‌عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و‌لـَئِن‌ صَبَرتُم لَهُوَ خَيرٌ لِلصّبِرين». ([[سوره نحل]]/16، 126)
+
این آیه نازل شد<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 645.</ref> كه اگر خواستید تلافى كنید، با عملى كه با شما شده متناسب باشد و اگر شكیبایى كنید براى شما بهتر است: «و ‌اِن ‌عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و‌لـَئِن‌ صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّبِرین». ([[سوره نحل]]/16، 126)
  
'''مقام شهيدان:'''
+
'''مقام شهیدان:'''
  
پس از غزوه اُحُد براى نخستين بار مسلمانان با خيل شهيدان و افزون بر آن، تبليغات سوء منافقان كه اگر با ما بوديد كشته نمى‌شديد، مواجه شدند؛ بدين جهت مسلمانان آرزو داشتند كه از حال برادران شهيدشان آگاه شوند.<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 146؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص 227.</ref>
+
پس از غزوه اُحُد براى نخستین بار مسلمانان با خیل شهیدان و افزون بر آن، تبلیغات سوء منافقان كه اگر با ما بودید كشته نمى‌شدید، مواجه شدند؛ بدین جهت مسلمانان آرزو داشتند كه از حال برادران شهیدشان آگاه شوند.<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 146؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص 227.</ref>
  
خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهيدان اُحُد خطاب به پيامبر يا هر انسانى،<ref> اسباب النزول، ص‌ 109‌ـ‌110.</ref> اين آيات را نازل كرد. آنان را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپنداريد بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و براى كسانى‌ كه از پى ايشان‌اند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، شادى مى‌كنند كه نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مى‌شوند...‌: 
+
خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهیدان اُحُد خطاب به پیامبر یا هر انسانى،<ref> اسباب النزول، ص‌ 109‌ـ‌110.</ref> این آیات را نازل كرد. آنان را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندارید بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و براى كسانى‌ كه از پى ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند، شادى مى‌كنند كه نه بیمى برایشان است و نه اندوهگین مى‌شوند...‌: 
  
«و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون × فَرِحينَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ و يَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم‌يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلاَّ خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون». ([[سوره آل عمران]]/3، 169‌ـ‌170)
+
«و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون × فَرِحینَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ و یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم‌یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلاَّ خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون». ([[سوره آل عمران]]/3، 169‌ـ‌170)
  
بر حسب نقل ديگر، اين آيات در مقام شهيدان بدر و اُحُد نازل شده است.<ref> [[مجمع البيان]]، ج‌ 2، ص‌ 880.</ref> افزون بر آيات قرآن [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهيدان دل‌جويى كرد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 268.</ref> و هنگامى كه در برابر شهيدان اُحُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهيدان گواهم كه هيچ كس در راه خدا زخمى نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند وى را در [[قيامت]] برمى‌انگيزد؛ در ‌حالى ‌كه از زخمش خون مى‌چكد كه رنگ آن مانند خون و بوى آن همچون مشك باشد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref>
+
بر حسب نقل دیگر، این آیات در مقام شهیدان بدر و اُحُد نازل شده است.<ref> [[مجمع البیان]]، ج‌ 2، ص‌ 880.</ref> افزون بر آیات قرآن [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهیدان دل‌جویى كرد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 268.</ref> و هنگامى كه در برابر شهیدان اُحُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهیدان گواهم كه هیچ كس در راه خدا زخمى نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند وى را در [[قیامت]] برمى‌انگیزد؛ در ‌حالى ‌كه از زخمش خون مى‌چكد كه رنگ آن مانند خون و بوى آن همچون مشك باشد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref>
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۵

 نبردى میان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد.

 

غزوه اُحُد، دهمین[۱] و به قولى، نهمین[۲] غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم[۳] یا نیمه[۴] شوال سال سوم هجرت به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.

در وجه نام‌گذارى این كوه سرخ‌رنگ كه در شمال مدینه (4 كیلومترى مدینه) قرار دارد[۵] گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد نامیده شده است.[۶] بر حسب روایات، چون خداوند بر كوه طور سینا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه یك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدینه است.[۷]

در فضیلت آن نقل شده كه اُحُد، یكى از كوه‌هاى بهشت است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم.[۸]

علت وقوع جنگ احد، جبران شكست و انتقام مشركان از كشته‌شدگان خویش در غزوه بدر بود؛[۹] بدین جهت تعدادى از سران قریش با ابوسفیان به گفتگو نشستند و پیشنهاد كردند مال التجاره‌اى كه سبب بروز جنگ بدر شده بود و در دارالندوه نگه‌دارى مى‌شد، براى تجهیز سپاهى نیرومند و انتقام‌گیرى بكار گرفته شود.[۱۰]

و آنان سخنورانى از قریش را جهت همكارى دیگر قبایل عرب اعزام كردند[۱۱] بر حسب برخى روایات، در نكوهش كسانى ‌كه مال خویش را براى مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، این آیه نازل شد:[۱۲] «اِنَّ الَّذینَ كَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ». (سوره انفال/8‌، 36)

ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت[۱۳] و گریه بر كشتگان بدر را ممنوع كرد[۱۴] صفوان‌ بن امیه پیشنهاد كرد زنان را براى یادآورى كشته‌شدگان بدر و تحریك به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۵] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۶]

سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنى‌كنانه و ثقیف و اهل تهامه)[۱۷] مركب از 3000[۱۸] یا 5000[۱۹] نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.[۲۰] تعدادى از زنان قریش (از ‌جمله هند همسر ابوسفیان) این سپاه را همراهى مى‌كردند.[۲۱]

مسلمانان هنگامى از تصمیم مشركان آگاه شدند كه آنان آماده حركت از مكه بودند یا خارج شده بودند. عباس‌ بن عبدالمطلب عموى پیامبر صلی الله علیه و آله طى نامه‌اى محرمانه به ‌وسیله مردى از بنى ‌غفار رسول خدا صلی الله علیه و آله را از زمان حركت و توان نظامى قریش آگاه كرد.

چون ابى ‌بن كعب نامه را بر حضرت خواند، پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه مضمون نامه را فاش نكند. با این حال، چیزى نگذشت كه خبر حركت قریش در مدینه شایع شد. افزون بر پیك عباس، عمرو ‌بن سالم خزاعى یا عده‌اى از بنى ‌خزاعه كه هم‌پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، حضرت را از حركت و توان نظامى قریش آگاه ساختند.[۲۲]

سپاه قریش، پنجم[۲۳] یا دوازدهم[۲۴] شوال در دامنه كوه اُحُد نزدیك كوه عینین فرود آمد.[۲۵] درباره این ‌كه چرا مشركان در جنوب مدینه كه بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند[۲۶] و به نظر برخى دیگر قریش براى چراندن مركب‌هاى خود در كشتزارهایى معروف به عِرْض كه در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند.[۲۷]

پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۸]

روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت كرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدینه بودند. عبدالله بن اُبى با این استدلال كه در كوچه‌هاى كم عرض مدینه بهتر مى‌توان با دشمن مقابله كرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالاى بام‌ها و برج‌ها به ما كمك مى‌كنند، بر این نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌هاى جاهلى را مؤید نظر خویش مى‌دانست كه هرگاه از شهر بیرون رفته‌ایم، شكست خورده‌ایم؛[۲۹] اما گروهى دیگر، رویارویى با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد مى‌كردند.

طرفداران این نظریه، گروهى از جوانان و كسانى ‌كه توفیق شركت در غزوه بدر را نداشتند و گروهى از بزرگسالان چون حمزه (عموى پیامبر صلی الله علیه و آله) و سعد بن عباده و نعمان‌ بن مالك بودند؛ با این استدلال كه باقى ماندن در شهر بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخى مشركان مى‌شود و در جاهلیت هرگاه به ما حمله مى‌كردند و ما در شهر مى‌ماندیم تا زمانى كه بیرون از شهر با آن‌ها نمى‌جنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمى‌شد.[۳۰]

سیره‌نویسان اتفاق نظر دارند كه نظر پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود[۳۱] و بر اساس خوابى كه دیده بود، خروج از مدینه را نمى‌پسندید.[۳۲] در نقل‌هاى تاریخى، در این ‌كه آیا ماندن در شهر، وحى الهى یا نظر شخصى رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، اشاره‌اى نشده است و خود حضرت هم بر عقیده خویش به ‌صورت دستور الهى و وحیانى بودن آن اصرار نكرده است و بعید مى‌نماید كه اگر چنین بود، آن را ابراز نمى‌كرد.[۳۳]

سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان[۳۴] و احترام به نظر اكثریت[۳۵]، نظریه خروج از مدینه را پذیرفت و پس از اقامه نماز جمعه، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر كرد و پیروزى آنان را در گرو صبر دانست؛[۳۶] آنگاه لباس رزم پوشیده، آماده حركت به ‌سوى اُحُد شد.

آنان كه بر خروج از مدینه اصرار داشتند؛ گفتند شایسته نیست خلاف رأى پیامبر صلی الله علیه و آله عمل كنیم. حضرت فرمود: هنگامى كه پیامبرى لباس رزم بپوشد شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر آن كه با دشمنى بجنگد.[۳۷]

رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله ‌بن مكتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد[۳۸] و با 1000 نفر از مهاجر و انصار كه 100 تن از آنان زره پوشیده بودند،[۳۹] ره‌سپار اردوگاه اُحُد شد.

مورخان، زمان حركت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛[۴۰] در ‌حالى ‌كه آیه «و ‌اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِكَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم» (سوره آل عمران/3،121)، با توجه به كلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد كه حركت پیامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آیه با نظر مورخان به این است كه گفته شود: پیامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخص كردن محل جنگ[۴۱] یا انتخاب اردوگاه جنگى در دامنه كوه اُحُد، صبح‌گاهان از خانه بیرون رفت و خروج حضرت با سپاهیانش به ‌سوى اُحُد، پس از نماز جمعه بود یا این ‌كه گفته شود: كلمه (غداة) در این ‌جا به ‌معناى مطلق خروج (در هر ساعتى از روز) است؛ چنان‌كه (رواح) مطلق بازگشت به ‌شمار مى‌رود.[۴۲]

سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج كه تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدینه بازگرداند[۴۳] و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نباید از مشركان كمك گرفت.[۴۴]

عبدالله ابن اُبى با گروهى از پیروانش در گوشه‌اى جدا از مسلمانان منزل گزیدند.[۴۵] سپاه اسلام، نیمه‌هاى شب[۴۶] از مسیرى به ‌سوى اُحد حركت كرد كه به مشركان برنخورد.[۴۷] در ‌حالى ‌كه مشركان در دامنه كوه اُحد مستقر بودند، مسلمانان از نزدیك آنان (سمت چپ) عبور كردند و به ‌سوى كوه اُحُد بالا رفتند و در شعبى از آن در لبه وادى فرود آمدند.[۴۸]

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ‌حالى ‌كه مشركان را مشاهده مى‌كرد، دستور داد بلال اذان بگوید تا مسلمانان نماز صبح را اقامه كنند. عبدالله ‌بن ‌اُبى به این بهانه كه پیامبر صلی الله علیه و آله با پیشنهاد او مخالفت و از رأى جوانان پیروى كرده[۴۹] یا به جهت پذیرفته نشدن هم‌پیمانان یهودى او در جنگ،[۵۰] به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بین راه[۵۱] یا از اُحد[۵۲] به مدینه بازگشت و بدین ترتیب، سپاه اسلام به 700 نفر كاهش یافت.[۵۳]

عبدالله بن اُبى در توجیه بازگشت خود چنین مى‌گوید:[۵۴] جنگى در كار نیست. اگر جنگى بود ما همراه شما مى‌ماندیم: «و‌قِیلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ اَوِ ادفَعوا قالوا لَو‌نَعلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعنكُم‌...». (سوره آل عمران/3،167)

پیامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به ‌گونه‌اى استقرار داد كه كوه اُحد پشت سر و مدینه در مقابل و كوه عینین (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. این در ‌حالى بود كه مشركان در برابر مسلمانان و مدینه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود.[۵۵]

حضرت، سربازانش را به تقوا سفارش كرد و از اختلاف با یكدیگر برحذر داشت و آن روز را براى كسانى‌ كه یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست،[۵۶] آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب ‌بن عمیر[۵۷] و بر حسب بعضى نقل‌ها به على ‌بن ابى‌طالب سپرد.[۵۸]

رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بیم داشت كه سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل كوه عینین و اُحد) دور بزند و از پشت سر هجوم ‌آورد؛[۵۹] از این‌رو، عبداللّه بن جبیر را به همراه 50‌ نفر بر كوه عینین گماشت[۶۰] و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شكست دادیم و به لشكرگاهش وارد شدیم یا دیدید، كشته شدیم شما این مكان را رها نكنید.[۶۱]

فرمانده قریش هم به اهمیت این محل آگاهى داشت؛ بدین جهت به فرمانده جناح راست مشركان و خالد بن ولید به همراه 200 نفر سواره‌نظام مأموریت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله كند.[۶۲]

سپاه مشركان در برابر مسلمانان صف‌آرایى كرده بود و فرماندهى جناح راست را خالد‌ بن ولید و جناح چپ را عكرمة بن ابى‌جهل بر عهده داشت و پرچمدار آنان، طلحة ‌بن ابى‌طلحه بود.[۶۳]

زنان قریش با خواندن اشعار حماسى، مردان را به جنگ تشویق مى‌كردند.[۶۴] پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن اشعار آن‌ها فرمود: خدایا! از تو كمك مى‌خواهم و به تو پناه مى‌برم و در راه تو مى‌جنگم. خداوند مرا كفایت مى‌كند و او نیكو وكیلى است: «اللّهمّ بك اَحُول و بِكَ اَصول و فیك اُقاتل حسبى اللّه و نعم الوكیل».[۶۵]

ابوعامر راهب كه در آغاز هجرت به مشركان پناهنده شده بود و وعده همكارى قومش در مدینه را در این جنگ داده بود، میان دو سپاه قرار گرفت و اوسیان را به همكارى با خویش فرا‌خواند كه سنگ‌پرانى بین دو سپاه آغاز شد و این نخستین برخورد دو سپاه با یكدیگر بود.[۶۶]

طلحة‌ بن ابى‌طلحه (پرچمدار قریش)، نخستین كسى بود كه مبارز طلبید و بدست على علیه‌السلام كشته شد[۶۷] و بر حسب بعضى نقل‌ها، 9 نفر از بنى‌عبدالدار و اسود غلام عبدالدار یكى پس از دیگرى پرچم را بدست گرفتند و بدست على علیه‌السلام كشته شدند و پرچم مشركان بر زمین افتاد.[۶۸]

پس از كشته شدن پرچم‌داران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدتى كوتاه سپاه قریش را درهم شكستند و مشركان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد[۶۹] نسطاس غلام صفوان كه در لشكرگاه قریش بود، مى‌گوید: مسلمانان تا آن جا پیش رفتند كه وى را به اسارت گرفته و اموال لشكرگاه را تصاحب كردند. در این میان، خالد ‌بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجوم ‌برد كه هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشینى واداشتند.[۷۰]

حمله دشمن از كمین‌گاه:

آنچه سبب شد در این مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشركان تغییر یابد، این بود كه مسلمانان به جاى تعقیب دشمن تا پیروزى نهایى به دنبال جمع‌آورى غنایم رفتند و مهم‌تر این ‌كه بسیارى از پاسداران كوه عینین به همین منظور سنگر حساس خویش را ترك كردند.[۷۱]

خالد بن ولید كه از دور جبل‌الرماة را زیر نظر داشت، با مشاهده تیراندازان به آن‌ها حمله كرد و عبدالله‌ بن جبیر و یارانش را كه كمتر از 10 نفر بودند،[۷۲] به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعیت سپاه اسلام به ‌گونه‌اى آشفته شد كه مسلمانان به یكدیگر شمشیر مى‌زدند و یكدیگر را مجروح مى‌ساختند.[۷۳]

در این میان، عامل دیگرى كه سبب تقویت روحیه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قریش بدست عمره، دختر علقمه بود كه باعث شد سربازان شكست خورده قریش، دوباره به میدان جنگ باز‌گردند.[۷۴]

شایعه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله:

عبدالله ‌بن قمئه (قمیئه) مصعب ‌بن عمیر را كه از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت كه حضرت را به شهادت رسانده است و با صداى بلند گفت: محمد را كشتم[۷۵] و بنابر نقلى، ابلیس از بالاى كوه اُحُد با صداى بلند گفت: محمد كشته شد.[۷۶]

انتشار قتل پیامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه كه به بت‌پرستان روحیه داد، در مسلمانان تزلزل ایجاد كرد و سبب شد كه از میدان جنگ بگریزند و علت سستى و فرارشان را شایعه قتل رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بیان كنند و حتى بعضى از آنان به فكر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفیان بودند.

خداوند در پاسخ[۷۷] به آن‌ها فرمود: محمد همچون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود بازمى‌گردید: «و‌ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلى اَعقبِكُم». (سوره آل عمران/3، 144)

انس بن نضر آنان را كه از جنگ دست كشیده بودند، خطاب كرد كه اگر محمد كشته شده، خداى ‌محمد كه كشته نشده است. براى هدفى كه او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید.[۷۸]

آشفتگى در سپاه اسلام به ‌گونه‌اى بود كه محمد بن‌ مَسلَمه مى‌گوید: با چشم خود دیدم و با ‌گوشم شنیدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فلان شخص و فلان شخص را كه از كوه بالا مى‌رفتند، صدا ‌مى‌زد كه من محمد هستم؛ اما آن‌ها به او توجه نكردند.[۷۹] «اِذ تُصعِدونَ ولا‌تَلوونَ عَلى اَحَد والرَّسولُ یَدعوكُم فِى اُخركُم». (سوره آل عمران/3، 153)

پیامبر صلی الله علیه و آله كه خود در این پیكار به شدیدترین وجه با دشمن مى‌جنگید[۸۰] و در ‌حالى ‌كه مجروح بود و خون از صورتش مى‌ریخت، مى‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمى كه صورت پیامبرشان را به خون آغشتند؛ در ‌حالى ‌كه او آن‌ها را به خدا دعوت مى‌كند.[۸۱]

آیه‌ 128 سوره آل عمران/3 به پیامبر صلی الله علیه و آله دلدارى مى‌دهد كه تو مسئول هدایت آن‌ها نیستى؛ بلكه فقط به تبلیغ آن‌ها موظف هستى: «لَیسَ لَكَ مِنَ الاَمرِ شَىءٌ اَو یَتوبَ عَلَیهِم‌...».

در این روز، كسى كه صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه‌بن قمئه و كسى كه دندانش را شكست، عتبة‌ بن ابى‌وقاص بود.[۸۲]

فداكارى على علیه‌السلام:

بر حسب بعضى نقل‌ها در روز اُحُد همه مسلمانان به جز تعداد اندكى میدان جنگ را رها كردند[۸۳] كه در نام آن‌ها جز على علیه‌السلام اختلاف است. به نوشته ابن ‌اثیر، على بن ‌ابى‌طالب پس از كشتن پرچمداران قریش، چندین بار به فرمان رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به صف مشركان حمله كرد و شمارى از آنان را كشته، بقیه را پراكنده كرد.[۸۴]

فداكارى حضرت نقش بسزایى در حفظ جان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا كه در این جنگ، 70 زخم بر پیكرش وارد شد.[۸۵] وى در پایان جنگ از شمشیر خمیده و خون‌آلودش به نیكى یاد مى‌كند[۸۶] و برحسب بعضى نقل‌ها هنگام جنگ، شمشیرش شكست و پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خویش، ذوالفقار را به على علیه‌السلام داد[۸۷] و هر كس از مشركان كه به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله مى‌كرد، به ‌وسیله على علیه‌السلام دفع مى‌شد.

به فرموده امام صادق علیه‌السلام پیامبر صلی الله علیه و آله جبرئیل را بین آسمان و زمین مشاهده كرد كه مى‌گفت: «لاسیف اِلاّ ذوالفقار ولا فتى اِلاّ علىّ»؛ پس امین وحى نازل شد و گفت: اى رسول خدا! این نهایت فداكارى است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: على از من است و من از على هستم و جبرئیل افزود: من از هر دوى شما ‌هستم.[۸۸]

حركت به ‌سوى دامنه اُحُد:

هنگامى كه شعله جنگ فروكش كرد و از حملات دشمن كاسته شد، پیامبر به همراه جمعى از اصحاب به دامنه كوه اُحد پناه بردند. گروهى از اصحاب كه با دیدن وى خوشحال شدند و به ‌سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگى كردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند.[۸۹]

ابى ‌بن خلف كه بارها در مكه پیامبر را به مرگ تهدید مى‌كرد و حضرت در پاسخ مى‌فرمود: انشاءاللّه من تو را خواهم كشت، در دامنه كوه اُحد به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نیابم اگر تو نجات یابى. اصحاب خواستند او را بكشند كه خود حضرت با نزدیك شدن ابىّ ‌بن خلف نیزه‌اى به سویش پرتاب كرد. نیزه بر گردنش (فاصله بین كلاه ‌خود و زره) اصابت كرد و بر زمین افتاد.[۹۰] بنابر نقلى، آیه «و‌ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى‌...»(سوره انفال/8، 17) در این‌باره نازل شده است.[۹۱]

مثله كردن شهیدان:

زنان قریش كه میدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالى دیدند براى انتقام بیشتر، پیكر شهیدان را مُثله كردند. این عمل آن‌قدر زشت و ننگین بود كه حتى ابوسفیان هم از دستور دادن به آن برائت جست.[۹۲] هند، همسر ابوسفیان شكم حمزه را پاره كرد؛ جگر او را بیرون آورد و به دندان گرفت.[۹۳]

زنان مسلمان در اُحُد:

در پیكار اُحُد، شمارى از زنان مسلمان جهت مداواى مجروحان و تعدادى جهت امدادرسانى به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامى كه جان رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع كردند. بر حسب بعضى روایات در روز اُحُد 14 زن از ‌جمله آن‌ها فاطمه علیها‌السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آب و غذا به جبهه حمل مى‌كردند و به مجروحان تشنه آب مى‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا مى‌كردند،[۹۴] فاطمه علیهاالسلام با دست خویش خون از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله پاك مى‌كرد و با آبى كه على علیه‌السلام از مهراس (آبى در كوه‌اُحُد) آورده بود، زخم‌هاى پدر را مى‌شست.[۹۵]

زنان دیگرى چون اُمّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند.[۹۶] نُسیبه دختر كعب (اُمّ عَماره) كه در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل مى‌كند: تعداد كسانى‌ كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كردند، از 10‌نفر كمتر بودند كه من و شوهر و دو فرزندم از ‌جمله آن‌ها بودیم.

فداكارى او در حفظ جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود كه به فرموده حضرت، به هر سو كه مى‌نگریستم. اُمّ عمارة را مى‌دیدم كه از من دفاع مى‌كرد[۹۷] تا آن‌جا كه جراحت‌هاى بسیارى بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جایگاهى بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است كه هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت.[۹۸]

لحظات پایانى جنگ:

ابوسفیان به كنار كوه و نزدیك شِعْبى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و یارانش در آن بودند آمد و گفت: یا محمد! جنگ و پیروزى به نوبت است. روزى به جاى روز بدر.

حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند كه ما با شما مساوى نیستیم. كشته‌هاى ما در بهشت و كشته‌هاى شما در جهنم هستند. ابوسفیان گفت: «إنّ لنا العُزّى ولاعُزّى لكم». پیامبر فرمود: «اللّه مولانا ولامولى لكم».

ابوسفیان گفت: «اُعل هُبل اُعل هُبل». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه أَعلى و‌أجلّ».[۹۹]ابوسفیان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر سال آینده است.[۱۰۰]

حركت مشركان به ‌سوى مكه:

سپاه قریش كه از پیروزى سرمست بود، با به جاى گذاشتن 22 كشته[۱۰۱] با سرعت به ‌سوى مكه حركت كرد. مسلمانان خوف آن را داشتند كه مشركان به مدینه هجوم ببرند؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه‌السلام فرمود در پى آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را یدك كشیدند، آهنگ مكه كرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار‌شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان مى‌جنگم. على علیه‌السلام پس از بازگشت گزارش داد كه آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مكه در پیش گرفتند.[۱۰۲]

خاكسپارى شهیدان:

مسلمانان براى اطلاع از همرزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، 70[۱۰۳] تن از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیارى مجروح ‌شدند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با همراهانش بر پیكر شهیدان نماز گزارد و مسلمانان را از حمل پیكر شهیدان به مدینه نهى كرد و هنگام خاكسپارى آن‌ها فرمود: بنگرید هر كدام از این شهیدان كه بیشتر حافظ قرآن است، پیكرش را در قبر جلوتر از دیگران قرار ‌دهید.[۱۰۴]

در این پیكار، بزرگانى چون حمزه عموى پیامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب‌ بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله‌ بن جحش، عمرو ‌بن جموح، عبدالله‌ بن جبیر، حنظله غسیل ‌الملائكه و... به شهادت رسیدند.[۱۰۵]

پس از غزوه اُحُد، رسول خدا صلی الله علیه و آله سالى یك بار به زیارت قبور شهیدان اُحُد مى‌رفت. هنگامى كه به وادى اُحُد مى‌رسید با صداى بلند خطاب به آنان مى‌فرمود: «السلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبى‌الدار». به این سیره، خلفاى بعدى و بسیارى از صحابه عمل مى‌كردند و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام هر دو سه روز یك ‌بار به زیارت شهیدان اُحُد مى‌رفت.[۱۰۶]

پى‌آمدهاى شكست اُحُد:

  1. مشركان كه پس از پیروزى احساس غرور مى‌كردند، تصمیم گرفتند از بین راه مدینه باز‌گردند و براى همیشه به حیات اسلام (به ‌ویژه شخص پیامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند كه به غزوه حمراء الاسد انجامید.[۱۰۷] (=> ‌حمراءالاسد/ غزوه)
  1. یهودیان مدینه مى‌پنداشتند كه توان نظامى مسلمانان پس از شكست اُحُد كاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند.[۱۰۸] (=>‌ بنى‌نضیر)
  1. اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایى كه آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند.[۱۰۹]
  1. جوسازى منافقان بر ضد مسلمانان در مدینه و این ‌كه علت شكست اُحُد را مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبدالله‌ بن ابى معرفى كردند.[۱۱۰]

از پى‌آمدهاى مثبت این شكست، جدایى صف مؤمنان از منافقان است[۱۱۱] كه قرآن هم بدان اشاره كرده است: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)

مباحث قرآنى اُحُد:

قرآن در آیات متعددى از سوره آل عمران/3 به ابعاد گوناگون غزوه اُحُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر كسى بخواهد درباره جنگ اُحد آگاه شود، آیه ‌120 به بعد سوره آل عمران/3 را بخواند.

با این كار گویا در این جنگ حاضر بوده است.[۱۱۲] به گفته محمد ‌بن اسحاق، 60 آیه از سوره آل عمران به جنگ اُحُد اختصاص دارد.[۱۱۳] این آیات لحن نكوهش دارد و مؤمنان را به ‌سبب سستى در جنگ و ضعف در اراده سرزنش كرده است.[۱۱۴]

افزون بر آیات سوره آل عمران، آیات دیگرى نیز چون آیه‌ 17 و 36‌ـ‌37 سوره انفال/8؛ 126‌ـ‌127 سوره نحل/16 و 62 سوره نور/24 هم درباره غزوه اُحد نازل شده است.[۱۱۵] شمارى از این آیات به صراحت به وقایع اُحد پرداخته است و برخى به ‌طور غیرصریح و به نكاتى كلى اشاره دارد. در این آیات به موضوعاتى چون تهدید و نكوهش مشركان، سرزنش منافقان، وعده پیروزى و یارى مؤمنان، عوامل شكست در جنگ، شایعه قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله، هشدار به مؤمنان، دلدارى به مؤمنان، مثله كردن شهیدان، مقام شهیدان و آرامش پس از جنگ پرداخته است.

تهدید و نكوهش مشركان:

مشركان قریش كه از ابتداى بعثت با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند و همواره مسلمانان را آزار مى‌دادند، در آیات متعددى از ‌جمله آیات مربوط به غزوه اُحُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِیَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذینَ كَفَروا اَو یَكبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خائِبین».[۱۱۶] (سوره آل عمران/3، 127)

در این آیه، مشركان به عذاب و ذلت دنیایى تهدید شده‌اند و در آیه‌ 151 سوره آل عمران/3 مى‌فرماید: بزودى در دل‌هاى كافران به ‌سبب مشرك شدنشان بیم و هراس افكنیم: «سَنُلقى فى قُلُوبِ الَّذینَ كَفَروا الرُّعبَ بِما اَشرَكوا بِاللّهِ‌...» و در آیات بعدى، خداوند به مشركان هشدار مى‌دهد كه مهلت یافتن آنان نه به جهت حقانیت است؛ بلكه فرصت یافتن براى افزایش گناهان و در نتیجه گرفتارى به عذاب خوار‌كننده است: «و‌لا‌یَحسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُملى لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملى لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا و لَهُم عَذابٌ مُهِین». (سوره آل عمران/3، 178)

از سوى دیگر خداوند عذاب بزرگ قیامت را به آنان یادآورى مى‌كند: «اِنَّ الَّذینَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالایمنِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شیــًا و لَهُم عَذابٌ اَلیم». (سوره آل عمران/3، 177)

منافقان در جنگ:

یكى از آثار مهم جنگ اُحُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود كه در آیات قرآن بدان تصریح شده است: «و ‌ما ‌اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)

نفاق عبدالله‌بن اُبى در هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه ریشه دارد؛ زیرا اوس و خزرج پیش از هجرت مصمم بودند او را فرمانرواى خود كنند؛ اما با حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه و پیمان با او، این تصمیم خود به خود از میان رفت[۱۱۷] و غزوه اُحُد باعث شد كه او و طرفدارانش به ‌طور آشكار در برابر تصمیم رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخیزند و مورد خشم و غضب الهى قرار گیرند:[۱۱۸] «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ‌...». (سوره آل عمران/3،162)

خداوند در آیه دیگر مخالفت آن روز عبدالله بن اُبى و طرفدارانش را به كفر، نزدیكتر تا به ایمان مى‌داند و از آنان به ‌صورت كسانى‌ كه به زبان چیزى مى‌گویند كه در دل بدان معتقد نیستند یاد مى‌كند: «...هُم لِلكُفرِ یَومَئِذ اَقرَبُ مِنهُم لِلایمنِ یَقولونَ بِاَفوهِهِم ما لَیسَ فى قُلوبِهِم واللّهُ اَعلَمُ بِما یَكتُمون».[۱۱۹] (سوره آل عمران/3، 167)

كارشكنى منافقان، افزون بر كاهش یك سوم از سپاه اسلام[۱۲۰] سبب تردید و سستى در برخورد با منافقان در قسمتى دیگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَكُم فِى المُنفِقینَ فِئَتَینِ‌...».(سوره نساء/4،88)[۱۲۱] كه اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نیز با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند.[۱۲۲]

خداوند در این باره مى‌فرماید: «اِذ‌هَمَّت طَائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِیُّهُما». (سوره آل عمران/3،122) این دو طایفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار یا طایفه‌اى از انصار و طایفه‌اى از مهاجران بودند.[۱۲۳] به گفته طبرى آنچه سبب سستى و تصمیم به بازگشت این دو طایفه شد، ضعف ایمان یا نفاق آن‌ها نبود؛ بلكه بازگشت عبدالله‌ بن اُبى و سخنان وى بود.[۱۲۴]

تبلیغات سوء آنان حتى پس از خاتمه جنگ نیز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش مى‌كردند كه اگر در این جنگ از ما پیروى مى‌كردید، شكست نمى‌خوردید و كشته نمى‌دادید. خداوند در پاسخ به آنان مى‌فرماید: اگر راست مى‌گویید، مرگ را از خودتان دور كنید: «قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقین». (سوره آل عمران/3،168) تبلیغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقیده بعضى از مسلمانان شده بود؛ بدین جهت خداوند مسلمانان را از پیروى آنان برحذر داشت؛ زیرا سبب بازگشت از دینشان مى‌شود: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا الَّذینَ كَفَروا یَرُدّوكُم عَلى اَعقبِكُم فَتَنقَلِبوا خسِرین». (سوره آل عمران/3،149)

به فرموده امام على علیه‌السلام مقصود از كافران در این آیه منافقانند كه روز اُحُد به مؤمنان گفتند: به دین پیش و میان برادران خود باز‌گردید.[۱۲۵]

وعده یارى و پیروزى در جنگ:

از برخى آیات استفاده مى‌شود كه خداوند، پیش از اُحُد به مسلمانان وعده یارى و پیروزى در این جنگ را داده بود[۱۲۶] و تا آن زمان كه مؤمنان از دستورهاى پیامبر صلی الله علیه و آله پیروى مى‌كردند، به وعده خویش وفا كرد؛[۱۲۷] اما سستى و نافرمانى مسلمانان باعث تغییر سرنوشت جنگ شد: «و‌لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِهِ حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ‌...». (سوره آل عمران/3،152) به گفته مشهور مفسران، خداوند تا آن هنگام كه پاسداران كوه عینین سنگرشان را رها نكردند، به وعده‌اش عمل كرد.[۱۲۸]

درباره این‌كه خداوند در كجا به مسلمانان چنین وعده‌اى داده چند نظر است:

  1. از آیات متعددى استفاده مى‌شود كه خداوند، مؤمنان و كسانى‌ كه او را یارى كنند، یارى مى‌كند. (سوره محمد/47،7؛ سوره حج/22، 40 و‌...)[۱۲۹]
  1. رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از جنگ به مسلمانان وعده پیروزى داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهى است.[۱۳۰]
  1. خداوند پیش از جنگ با نازل كردن آیاتى بر پیامبرش به مؤمنان در این جنگ وعده یارى داده بود. بر حسب بعضى نقل‌ها، آن هنگام كه مؤمنان مشركان را مشاهده كردند، به پیامبر گفتند: آیا خداوند ما را در این جنگ یارى نمى‌كند آن‌طور كه در غزوه بدر كمك كرد؟ حضرت فرمود:[۱۳۱]

«...اَلَن یَكفِیَكُم اَن یُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلین» (سوره آل عمران/3،124) و همچنین در آیه‌ 125 خداوند به مؤمنان وعده یارى و كمك داده است به شرط آن ‌كه تقوا و صبر را پیشه كنند:[۱۳۲] «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا و یَأتوكُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلـئِكَةِ‌...».

به گفته بعضى از مفسران وعده یارى خداوند به ‌وسیله ملائكه در این آیات به غزوه اُحُد مربوط است؛ اما از آن‌جا كه مسلمانان از جنگ گریختند، خداوند به آن‌ها كمك ‌نكرد.[۱۳۳]

بر حسب نقلى دیگر فقط وعده یارى به ‌وسیله‌ 5000 فرشته در آیه‌ 125 سوره آل عمران به اُحد مربوط است و وعده یارى به ‌وسیله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد.[۱۳۴] گرچه وعده یارى مؤمنان به ‌وسیله ملائكه در اُحد از آیات استفاده مى‌شود به گفته ابن ‌عباس، ملائكه جنگ نكردند مگر در غزوه بدر.[۱۳۵]

از طرفى دیگر عدم نزول ملائكه در اُحد مورد اتفاق مفسران نیست. به گفته مجاهد، ملائكه در اُحد نازل شدند؛ اما نجنگیدند.[۱۳۶] در این خصوص به روایاتى هم استشهاد شده است.

عوامل شكست در جنگ:

غزوه اُحد كه نمادى از رویارویى جبهه حق با باطل بود، در یك طرف مسلمانان به همراه رسول خدا و در طرف مقابل مشركان بودند. پس از اُحُد این پرسش در بین آنان بود كه چرا ما شكست خوردیم:[۱۳۷] «قُلتُم اَنّى هذا = گفتید: این (شكست) از كجا است». (سوره آل عمران/3،165)

خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شكست در جنگ بیان مى‌كند: «قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِكُم» (سوره آل عمران/3،165)؛ سپس در آیات دیگر كیفیت عامل شكست بودن مسلمانان را بیان مى‌كند.

  1. قرآن مهم‌ترین عامل شكست را مخالفت با دستور پیامبر و سستى و اختلاف در امور جنگ بیان مى‌كند: «حَتّى اِذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِى الاَمرِ وعَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ».[۱۳۸] (سوره آل عمران/3،152)

بسیارى از تیراندازان كوه عینین كه درباره ترك سنگرشان با یكدیگر اختلاف كردند، از آن بیم داشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم نكند و هر كس هر چه بدست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدین جهت سنگر خویش را رها كردند كه خداوند در پاسخ به آنان پیامبران را از هر گونه خیانتى مبرا مى‌سازد:[۱۳۹] «و ‌ما ‌كانَ لِنَبِىّ اَن یَغُلَّ و مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیمَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفس ما كَسَبَت و هُم لا‌یُظلَمون». (سوره آل عمران/3، 161)

به گفته ابن ‌عباس، مقصود از «مَن یُریدُ الدُّنیا»، همین گروه‌اند كه براى جمع‌آورى غنیمت سنگرشان را ترك كردند و مقصود از «مَن یُریدُ الأخِرَةَ»، عبدالله‌ بن جبیر و دیگر تیراندازانى بودند كه سنگرشان را رها نكردند.[۱۴۰]

  1. برخى از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطـنُ بِبَعضِ ما كَسَبوا». (سوره آل عمران/3،155) به گفته بیشتر مفسران، گناهان گذشته مسلمانان كه از آن‌ها توبه نكرده بودند، سبب شد تا شیطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگریزند.[۱۴۱]

دلدارى به مؤمنان:

خداوند به منظور دلجویى و تسلیت به مؤمنان حاضر در اُحد، آیه ‌139 سوره آل عمران/3 را نازل كرد:[۱۴۲] «و‌لا‌تَهِنوا ولا‌تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنین = سست و غمگین نشوید و شما برترید اگر مؤمن باشید»؛ همچنین صبر و استقامت موحدان پیشین را به مؤمنان یادآور مى‌شود تا شكست در جنگ سبب ترس و سستى آنان نشود: «و‌كَاَیِّن مِن نَبِىّ قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ كَثیرٌ فَما ‌وهَنوا لِما اَصابَهُم فى سَبیلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا‌استَكانوا‌...». (سوره آل عمران/3،146)

در آیه دیگر به مؤمنان یادآورى مى‌كند كه در این جنگ اگر به شما آسیبى رسید به دشمن شما هم آسیب رسیده و مشركان هم در اُحُد تعدادى كشته و زخمى داده بودند[۱۴۳] و روزهاى پیروزى و شكست میان مردم به نوبت است. آن ‌طور نیست كه پیروزى همیشه از آنِ یك گروه باشد: «اِن یَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ‌...».(سوره آل عمران/3،140)

آن‌گاه شكست مشركان در غزوه بدر را بیان مى‌كند كه در آن، دو برابر خسارتى كه به مؤمنان وارد شده به دشمن وارد آمده است: «اَوَ لَمّا اَصبَتكُم مُصیبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَیها‌...». (سوره آل عمران/3،165)

خداوند براى بازسازى روحى مؤمنان كه پس ‌از جنگ احساس شرم‌سارى و معصیت مى‌كردند نه ‌تنها خود، آن‌ها را مى‌بخشد: «و‌لَقَد عَفا عَنكُم واللّهُ ذو فَضل عَلَى المُؤمِنِین» (سوره آل عمران/3،152) بلكه به پیامبرش دستور مى‌دهد كه آن‌ها را عفو كند و برایشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم». (سوره آل عمران/3،159)

چه بسا پس از جنگ این تفكر پدید آمد كه مشورت پیامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان براى مقابله با دشمن از مدینه خارج و متحمل چنین شكستى شوند؛ پس چه لزومى دارد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در كارها با آنان مشورت كند. خداوند براى شخصیت دادن به مؤمنان به پیامبر دستور مى‌دهد كه در كارها با آنان مشورت كند و در نهایت پس از مشورت، تصمیم‌گیرنده خود پیامبر باشد و با توكل بر خداوند به آن عمل كند: «و‌شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ». (سوره آل عمران/3، 159)

آزمایش مؤمنان:

قرآن به صراحت غزوه اُحُد را صحنه آزمایش و امتحان مؤمنان مى‌داند و چنین حوادثى را سبب شناخته شدن افراد باایمان از مدعیان ایمان بیان مى‌كند: «...و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ ولِیَعلَمَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ واللّهُ لا‌یُحِبُّ الظّلِمین × ولِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَمحَقَ الكفِرین × اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا یَعلَمِ اللّهُ الَّذینَ جهَدوا مِنكُم و یَعلَمَ الصّبِرین × ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَیتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون = ...و این روزها را میان مردمان مى‌گردانیم و تا خدا كسانى را كه ایمان آورده‌اند، باز‌شناسد و از شما شهیدانى برگیرد و خدا ستم‌كاران را دوست ندارد و تا كسانى را كه ایمان آورده‌اند، پاك و ناب گرداند و كافران را تباه سازد.

آیا چنین پنداشته‌اید كه به بهشت درمى‌آیید و حال آن ‌كه هنوز خدا كسانى از شما را كه جهاد كردند و شكیبایان را معلوم نكرده است و شما پیش از آن‌كه با مرگ روبرو شوید، آرزوى آن مى‌كردید. اكنون آن را دیدید و به آن مى‌نگرید. (سوره آل عمران/3،‌140‌ـ‌143)

در این آیات به مسلمانانى كه شهادت در راه خدا را آرزو مى‌كردند، یادآورى مى‌شود كه سنت الهى بر امتحان و آزمایش افراد استوار است؛ چنان‌كه در آیه‌ 154 سوره آل عمران/3 كه لحظات پس از جنگ را بیان مى‌كند به آن دسته از مسلمانان كه ایمان ضعیفى داشتند، همین مطلب را یادآور مى‌شود: «...ولِیَبتَلِىَ اللّهُ ما فى صُدورِكُم ولِیُمَحِّصَ ما فى قُلوبِكُم‌...» و تا خداى، آن‌چه در سینه‌هاى شما است بیازماید و آن‌چه را در دل‌هاى شما است، پاك كند‌...». (سوره آل عمران/3، 154)

خداوند در آیاتى دیگر، آن‌چه را در روز اُحُد اتفاق افتاد براى آزمودن مؤمنان از منافقان بیان مى‌كند: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)

دستور به خویشتندارى در عقوبت:

پس از جنگ، هنگامى كه مسلمانان با پیكرهاى مثله شده شهیدان به ‌ویژه حمزه، عموى پیامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند یاد ‌كردند كه اگر بر مشركان پیروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند كرد تا چه رسد به مردگانشان[۱۴۴] یا آنان را چنان مثله خواهند كرد كه هیچ ‌كس از عرب چنین نكرده باشد[۱۴۵] و بر حسب بعضى روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن بدن مثله شده حمزه، سوگند یاد ‌كرد كه اگر بر قریش پیروز شود، 30[۱۴۶] یا 70[۱۴۷] تن از آنان را مثله خواهد كرد.

این آیه نازل شد[۱۴۸] كه اگر خواستید تلافى كنید، با عملى كه با شما شده متناسب باشد و اگر شكیبایى كنید براى شما بهتر است: «و ‌اِن ‌عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و‌لـَئِن‌ صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّبِرین». (سوره نحل/16، 126)

مقام شهیدان:

پس از غزوه اُحُد براى نخستین بار مسلمانان با خیل شهیدان و افزون بر آن، تبلیغات سوء منافقان كه اگر با ما بودید كشته نمى‌شدید، مواجه شدند؛ بدین جهت مسلمانان آرزو داشتند كه از حال برادران شهیدشان آگاه شوند.[۱۴۹]

خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهیدان اُحُد خطاب به پیامبر یا هر انسانى،[۱۵۰] این آیات را نازل كرد. آنان را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندارید بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و براى كسانى‌ كه از پى ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند، شادى مى‌كنند كه نه بیمى برایشان است و نه اندوهگین مى‌شوند...‌: 

«و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون × فَرِحینَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ و یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم‌یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلاَّ خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون». (سوره آل عمران/3، 169‌ـ‌170)

بر حسب نقل دیگر، این آیات در مقام شهیدان بدر و اُحُد نازل شده است.[۱۵۱] افزون بر آیات قرآن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهیدان دل‌جویى كرد.[۱۵۲] و هنگامى كه در برابر شهیدان اُحُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهیدان گواهم كه هیچ كس در راه خدا زخمى نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند وى را در قیامت برمى‌انگیزد؛ در ‌حالى ‌كه از زخمش خون مى‌چكد كه رنگ آن مانند خون و بوى آن همچون مشك باشد.[۱۵۳]

پانویس

  1. مروج‌الذهب، ج‌ 3، ص‌ 304.
  2. روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.
  3. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.
  4. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.
  5. معجم البلدان، ج‌ 1، ص‌ 109.
  6. الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 448؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 9.
  7. تاریخ المدینه، ج‌ 1، ص‌ 79.
  8. صحیح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص 325.
  9. تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.
  10. السیر والمغازى، ص‌ 322؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 419.
  11. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 61؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 149.
  12. اسباب‌النزول، ص‌ 196؛ السیر والمغازى، ص‌ 322.
  13. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.
  14. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824‌.
  15. المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.
  16. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62‌.
  17. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.
  18. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.
  19. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824.
  20. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.
  21. تاریخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 327.
  22. انساب الاشراف، ج ‌1، ص‌ 383؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 204‌ـ‌205.
  23. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.
  24. الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.
  25. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.
  26. سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.
  27. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 207؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.
  28. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.
  29. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208‌ـ‌210؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 423.
  30. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 210.
  31. الصحیح من سیره، ج‌ 6‌، ص‌ 106.
  32. السیر والمغازى، ص‌ 324؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.
  33. سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 459‌ـ‌460.
  34. السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج 2، ص‌ 329؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص 106.
  35. نمونه، ج‌ 3، ص‌ 72.
  36. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 213؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.
  37. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل‌النبوه، ج ‌3، ص‌ 207‌ـ‌208.
  38. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.
  39. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.
  40. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 213‌ـ‌214.
  41. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 94‌ـ‌95.
  42. المصباح، ص‌ 243 «راح» و ص‌ 443 «غدا»؛ سیره رسول خدا، ص‌ 477.
  43. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.
  44. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.
  45. انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 385؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.
  46. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.
  47. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ معجم مَااستعجم، ج‌ 1، ص‌ 109.
  48. السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 325؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص 12.
  49. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.
  50. السیرة الحلبیه، ج‌ 2، ص‌ 42؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.
  51. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 64‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.
  52. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.
  53. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 65‌؛ الروض‌الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.
  54. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 223؛ السیرة‌النبویه، ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 331.
  55. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 220؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.
  56. انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 221‌ـ‌222.
  57. السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص ‌329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.
  58. مجمع‌البیان، ج 2، ص‌ 825؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص‌ 17؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص ‌115.
  59. المغازى، ج ‌1، ص ‌224؛ سیره رسول ‌خدا، ص‌ 463.
  60. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 152.
  61. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص‌ 209.
  62. مجمع‌البیان، ج ‌2، ص ‌825‌.
  63. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387.
  64. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 63‌؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 333.
  65. المنار، ج‌ 4، ص‌ 100؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 388.
  66. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223؛ السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 326ـ327.
  67. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 62‌ـ‌63؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.
  68. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825‌.
  69. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 31؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 439.
  70. المغازى، ج ‌1، ص‌ 229‌ـ‌230؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825.
  71. تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 62‌؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 210.
  72. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 284؛ التفسیرالكبیر، ج ‌9، ص‌ 36.
  73. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 232‌ـ‌233؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 266.
  74. الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154؛ تفسیر قمى، ج ‌1، ص‌ 141.
  75. السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص ‌435؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 94.
  76. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 32؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 310؛ روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 92.
  77. السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 342؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 149.
  78. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 66‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 156.
  79. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 237.
  80. انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 394؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 157.
  81. السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 342؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 155.
  82. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 80؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 265.
  83. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 240.
  84. الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154.
  85. مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 826.
  86. دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 283؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 38.
  87. تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 143.
  88. مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 826‌؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 154.
  89. السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 343؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 5‌، ص‌ 94.
  90. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌ـ‌68.
  91. اسباب النزول، ص‌ 192.
  92. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 94؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 36.
  93. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 70؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 91.
  94. دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 214؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.
  95. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 37؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.
  96. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249‌ـ‌250.
  97. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 270‌ـ‌271.
  98. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 269‌ـ‌270.
  99. الكامل، ج‌ 2، ص‌ 160؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 844‌.
  100. السیر والمغازى، ص‌ 334؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 213.
  101. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 129؛ تاریخ‌یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 48.
  102. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 71؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 269‌ـ‌270.
  103. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 400.
  104. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج3، ص97ـ98؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 162ـ163.
  105. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 300‌ـ‌307.
  106. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 313؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 306‌ـ‌308.
  107. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 101‌ـ‌102؛ سیره ‌رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 475.
  108. نمونه، ج‌ 3، ص‌ 78؛ فرازهایى از تاریخ پیامبر، ص‌ 311.
  109. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 340.
  110. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 317.
  111. الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 368‌ـ‌369.
  112. المغازى، ج‌ 1، ص ‌319؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.
  113. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.
  114. المیزان، ج‌ 4، ص‌ 5؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.
  115. بحارالانوار، ج‌ 20، ص‌ 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص‌ 152 و 195.
  116. جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص ‌113.
  117. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌2، ص ‌588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107‌ـ‌108؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 450.
  118. التبیان، ج‌ 3، ص‌ 36.
  119. غررالتبیان، ص‌ 231.
  120. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 64‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 311.
  121. اسباب النزول، ص‌ 138.
  122. كشف الاسرار، ج‌ 2، ص‌ 260.
  123. مجمع‌البیان، ج 2، ص 824‌؛ الكشاف، ج 1، ص 409.
  124. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 98.
  125. روض الجنان، ج‌ 5، ص‌ 103.
  126. تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 420.
  127. جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169.
  128. جوامع‌الجامع، ج‌ 1، ص‌ 211؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169 و 171.
  129. المنار، ج‌ 4، ص‌ 181.
  130. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 858؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 166؛ تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 60.
  131. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 105.
  132. مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 858.
  133. جامع‌البیان، مج ‌3، ج‌ 4، ص‌ 105.
  134. التبیان، ج‌ 2، ص‌ 579.
  135. مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 828.
  136. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 235؛ البحرالمحیط، ج‌ 3، ص‌ 331.
  137. التفسیرالكبیر، ج‌ 9، ص‌ 81‌؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 876‌.
  138. جامع البیان، مج 3، ج 4، ص‌ 171.
  139. مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 872‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 309.
  140. التبیان، ج‌ 3، ص‌ 19؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 303.
  141. مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 864‌؛ روح‌المعانى، مج ‌3، ج‌ 4، ص 154.
  142. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 843؛ جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 136.
  143. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص ‌129؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33.
  144. مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 605‌.
  145. جامع‌البیان، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص‌ 254؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص 179.
  146. تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 614‌.
  147. تفسیرثعالبى، ج 2، ص 246؛ الكشاف، ج 2، ص 645‌.
  148. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 645.
  149. روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 146؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص 227.
  150. اسباب النزول، ص‌ 109‌ـ‌110.
  151. مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 880.
  152. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 268.
  153. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.

منابع

لطف‌الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 238-255