شرايط مرجع تقليد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: عدالت، احکام الهی، مرجع تقلید، شرایط مرجع تقلید، تقلید اب...' ایجاد کرد)
 
(ویرایش)
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''مرجع تقليد'''
+
مرجع [[تقلید]] کسی است که مردم در شناخت [[احکام]] دین به وى مراجعه می کنند. چنین کسی باید شرایط [[مرجعیت]] -از جمله عاقل و عادل و [[امامیه|امامی]] بودن- را داشته باشد.
  
فقيهى كه مردم در [[احكام]] دين به وى مراجعه و از او تقليد مى كنند، مرجع تقليد ناميده مى شود. مرجع تقليد، واسطه بين مردم و امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف است، احكام الهى را از سوى ايشان به مردم ابلاغ مى كند و مسئول هدايت مردم در امور [[دين]] و دنيا است.<ref> كليات فقه اسلامى، ص 70.</ref>
+
== مرجع تقلید ==
 +
[[فقیه|فقیهى]] که مردم در [[احکام]] دین به وى مراجعه و از او [[تقلید|تقلید]] مى کنند، مرجع تقلید نامیده مى شود. مرجع تقلید، واسطه بین مردم و [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام عصر]] عجل الله تعالی فرجه شریف است، احکام الهى را از سوى ایشان به مردم ابلاغ مى کند و مسئول هدایت مردم در امور [[دین]] و دنیا است.<ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.</ref>  
  
'''شرايط مرجع تقليد'''
+
==شرایط مرجع تقلید==
  
از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد، بالغ، عاقل، [[شيعه]] دوازده امامى، حلال‌زاده، زنده و عادل باشد و نيز بنابر احتياط واجب، حريص به دنيا نباشد و از مجتهدين ديگر اعلم باشد؛ يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد.
+
از مجتهدى باید [[تقلید|تقلید]] کرد که مرد، بالغ، عاقل، [[شیعه]] [[اثنى عشریه|دوازده امامى]]، حلال‌زاده، زنده و عادل باشد و نیز بنابر احتیاط واجب، [[حرص|حریص]] به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد؛ یعنى در فهمیدن [[حُکم|حکم]] خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد.
  
'''توضیح سه شرایط از شرايط مرجع تقليد'''
+
'''توضیح سه شرط از شرایط مرجع تقلید:'''
  
* 1- زنده بودن: با توجه به اين كه «زنده بودن» يكى از شرايط مرجع تقليد است، «تقليد ابتدايى» از مجتهدى كه از دنيا رفته جايز نيست؛ يعنى كسى كه تازه به سن بلوغ رسيده و يا تاكنون تقليد نمى كرده، بايد از مجتهد زنده تقليد كند. اما «تقليد استدامه اى» (يعنى تقليد از مجتهدى كه در قيد حيات نيست) مانعى ندارد و آن زمانى است كه مقلد از مرجعى تقليد كند و او از دنيا برود، در اين صورت - با اجازه مرجع تقليد زنده - مى تواند بر همان تقليد سابق خود باقى بماند.<ref> تحرير الوسيله، [[امام خمينى]]، ج 1، ص 7، مسأله 13.</ref>
+
*۱- زنده بودن: با توجه به این که «زنده بودن» یکى از شرایط مرجع تقلید است، «تقلید ابتدایى» از مجتهدى که از دنیا رفته جایز نیست؛ یعنى کسى که تازه به سن بلوغ رسیده و یا تاکنون تقلید نمى کرده، باید از مجتهد زنده تقلید کند. اما «تقلید استدامه اى» (یعنى تقلید از مجتهدى که در قید حیات نیست) مانعى ندارد و آن زمانى است که مقلد از مرجعى تقلید کند و او از دنیا برود، در این صورت - با اجازه مرجع تقلید زنده - مى تواند بر همان تقلید سابق خود باقى بماند.<ref> تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۷، مسأله ۱۳.</ref> اگر مجتهدى که انسان از او تقلید مى کرد از دنیا برود، سپس از مجتهد دیگرى تقلید کند و او نیز از دنیا برود، آن‌گاه در مسأله بقا بر میت، از مجتهد سومى تقلید کند که بقا را واجب یا جایز مى داند، این جا دو صورت دارد: در صورتى که بقا را «واجب» بداند، اظهر این است که بر تقلید از اولى باقى بماند و اگر بقا بر میت را «جایز» بداند، مقلِّد مختار است که بر تقلید دومى باقى بماند و یا به مجتهد زنده رجوع کند.<ref> همان، مسأله ۱۴.</ref> بدیهى است تقلید از مجتهد زنده فواید بى شمارى براى جامعه اسلامى دارد، از یک سو وسیله رشد و تکامل اندیشه ها و نظرهای [[فقه|فقهى]] و بقاى [[حوزه علمیه|حوزه هاى علمیه]] است و از سوى دیگر مسلمانان با مسائل جدیدى روبرو مى شوند که باید تکلیف خود را درباره آن ها بدانند و این  [[فقیه|فقیهان]] زنده اند که با درک شرایط زمان و مکان، احکام شرعى آن ها را استنباط مى کنند.<ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۲.</ref>
  
اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كرد از دنيا برود، سپس از مجتهد ديگرى تقليد كند و او نيز از دنيا برود، آن‌گاه در مسأله بقا بر ميت، از مجتهد سومى تقليد كند كه بقا را واجب يا جايز مى داند، اين جا دو صورت دارد: در صورتى كه بقا را «واجب» بداند اظهر اين است كه بر تقليد از اولى باقى بماند و اگر بقا بر ميت را «جايز» بداند، مقلِّد مختار است كه بر تقليد دومى باقى بماند و يا به مجتهد زنده رجوع كند.<ref> همان، مسأله 14.</ref>
+
*۲- عادل بودن: [[عدالت]]، ملکه راسخى است که همواره شخص را به [[تقوا]] وامى دارد و عادل کسى است که [[واجب|واجبات]] را انجام داده و کارهاى [[حرام ]] را ترک مى کند. از راه هاى شناخت عدالت مى توان به «شهادت دو نفر عادل»، «معاشرت مفید علم یا اطمینان»، «مشهور بودن به عدالت - در صورتى که این شهرت، علم‌آور باشد»، «حسن ظاهر، مواظبت بر [[احکام شرعی|احکام شرعى]]، حضور در جماعت هاى مسلمانان و...» اشاره نمود.<ref> تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۹-۱۰، مسأله ۲۸.</ref><ref> احکام اسلامى، ص ۲۵.</ref>
  
* 2- عادل بودن: [[عدالت]]، ملكه راسخى است كه همواره شخص را به [[تقوا]] وامى دارد و عادل كسى است كه واجبات را انجام داده و كارهاى [[حرام ]] را ترك مى كند. از راه هاى شناخت عدالت مى توان به «شهادت دو نفر عادل»، «معاشرت مفيد علم يا اطمينان»، «مشهور بودن به عدالت - در صورتى كه اين شهرت، علم‌آور باشد»، «حسن ظاهر، مواظبت بر احكام شرعى، حضور در جماعت هاى مسلمانان و...» اشاره نمود.<ref> تحرير الوسيله، امام خمينى، ج ص 9-10، مسأله 28.</ref><ref> احكام اسلامى، ص 25.</ref>
+
*۳- حریص بر دنیا نبوده و در پى دستیابى به اموال دنیوى و [[ریاست طلبی|ریاست]] نباشد؛<ref>تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۷.</ref> در غیر این صورت پیروى از وى حرام بوده، بر مردم است که از وى فاصله گیرند. از این رو، خداوند در [[قرآن]]، عوام [[یهود|یهود]] را به خاطر تقلید از دانشمندان [[دنیاطلبی|دنیاطلب]] مورد سرزنش قرار داده است.<ref> [[سوره بقره]]، آیات ۷۸-۷۹.</ref> در روایتى آمده که شخصى به حضرت [[امام صادق]] علیه السلام عرض کرد: عوام یهود راهى براى شناخت کتابشان ([[تورات]]) جز آن‌چه از علمایشان مى شنیدند، نداشتند؛ بنابراین چرا خداوند در کتابش، آنان را به خاطر تقلیدشان از علما، سرزنش مى کند و آیا عوام یهود، جز مانند عوام ما هستند که از فقها و علما تقلید مى کنند؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: ...عوام یهود مى دانستند که عالمانشان به صراحت [[دروغ]] مى گویند، مال حرام و [[رشوه خواری|رشوه]] مى خورند، احکام [[دین|دین]] را تغییر مى دهند و همچنین به حکم [[فطرت]] خویش مى فهمیدند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد، فاسق و تبهکار است و نباید گفتار خدا و پیامبرانش را از زبان وى گرفت (یعنى کسى نگوید عوام یهود نمى دانستند که باید گفتار علمایشان را که برخلاف دستورات الهى عمل مى کردند، نپذیرند؛ زیرا این یک مسأله فطرى است و هر کس با عقل و فطرت خویش مى فهمد که نباید سخن یک انسان تبهکار را در احکام دین تصدیق کند). همچنین عوام ما اگر از علمایشان [[فسق]] آشکار، [[تعصب]] شدید، تزاحم و نزاع بر دنیا و حرام آن را مشاهد کنند اگر از آنان تقلید کنند، همانند عوام یهودند که مورد سرزنش خداوند قرار گرفته اند...<ref> وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۴.</ref><ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.</ref>
  
* 3- عدالت اقتضا مى كند كه مرجع تقليد حريص بر دنيا نبوده و در پى دستيابى به اموال دنيوى و رياست نباشد؛ «تحرير الوسيله، ج 1، ص 7» در غير اين صورت پيروى از وى حرام بوده، بر مردم است كه  از وى فاصله گيرند. از اين رو، خداوند در [[قرآن]]، عوام يهود را به خاطر تقليد از دانشمندان دنياطلب مورد سرزنش قرار داده است.<ref> [[سوره بقره]](2)، آيات 78-79.</ref>
+
==پانویس==
 
 
در روايتى آمده كه شخصى به حضرت [[امام صادق]] عليه السلام عرض كرد: عوام يهود راهى براى شناخت كتابشان ([[تورات]]) جز آن‌چه از علمايشان مى شنيدند، نداشتند؛ بنابراين چرا خداوند در كتابش، آنان را به خاطر تقليدشان از علما، سرزنش مى كند و آيا عوام يهود، جز مانند عوام ما هستند كه از فقها و علما تقليد مى كنند؟ حضرت صادق عليه السلام فرمود: ...عوام يهود مى دانستند كه عالمانشان به صراحت [[دروغ]] مى گويند، مال حرام و رشوه مى خورند، احكام دين را تغيير مى دهند و همچنين به حكم فطرت خويش مى فهميدند كه هر كس چنين اعمالى داشته باشد، فاسق و تبهكار است و نبايد گفتار خدا و پيامبرانش را از زبان وى گرفت (يعنى كسى نگويد عوام يهود نمى دانستند كه بايد گفتار علمايشان را كه برخلاف دستورات الهى عمل مى كردند، نپذيرند؛ زيرا اين يك مسأله فطرى است و هر كس با عقل و فطرت خويش مى فهمد كه نبايد سخن يك انسان تبهكار را در [[احكام]] دين تصديق كند همچنين عوام ما اگر از علمايشان فسق آشكار تعصب شديد، تزاحم و نزاع بر دنيا و حرام آن را مشاهد كنند اگر از آنان تقليد كنند، همانند عوام يهودند كه مورد سرزنش خداوند قرار گرفته اند...<ref> [[وسائل الشيعه]]، ج 18، ص 94.</ref><ref> كليات فقه اسلامى، ص 70.</ref>
 
 
 
'''عدم جواز تقليد ابتدايى از ميت '''
 
 
 
از مسائل مربوط به تقليد اين است كه بايد از مجتهد زنده تقليد شود و جواز تقليد ميت فقط درباره تقليد از مجتهد مرده اى است كه شخص در زمان حياتش از او تقليد مى كرده است و خود اين موضوع هم بايد با اجازه و تصويب مجتهد زنده باشد؛ پس اگر مجتهد زنده تقليد ميت را جايز نداند، مكلف بايد از خود او تقليد كند.
 
 
 
بديهى است تقليد از مجتهد زنده فوايد بى شمارى براى جامعه اسلامى دارد، از يك سو وسيله رشد و تكامل انديشه ها و انظار فقهى و بقاى حوزه هاى علميه است و از سوى ديگر مسلمانان با مسائل جديدى روبرو مى شوند كه بايد تكليف خود را درباره آن ها بدانند و اين  فقيهان زنده اند كه با درك شرايط زمان و مكان، احكام شرعى آن ها را استنباط مى كنند.<ref> كليات فقه اسلامى، ص 72.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
 +
[[Category:احکام تقلید]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۵۸

مرجع تقلید کسی است که مردم در شناخت احکام دین به وى مراجعه می کنند. چنین کسی باید شرایط مرجعیت -از جمله عاقل و عادل و امامی بودن- را داشته باشد.

مرجع تقلید

فقیهى که مردم در احکام دین به وى مراجعه و از او تقلید مى کنند، مرجع تقلید نامیده مى شود. مرجع تقلید، واسطه بین مردم و امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف است، احکام الهى را از سوى ایشان به مردم ابلاغ مى کند و مسئول هدایت مردم در امور دین و دنیا است.[۱]

شرایط مرجع تقلید

از مجتهدى باید تقلید کرد که مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامى، حلال‌زاده، زنده و عادل باشد و نیز بنابر احتیاط واجب، حریص به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد؛ یعنى در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد.

توضیح سه شرط از شرایط مرجع تقلید:

  • ۱- زنده بودن: با توجه به این که «زنده بودن» یکى از شرایط مرجع تقلید است، «تقلید ابتدایى» از مجتهدى که از دنیا رفته جایز نیست؛ یعنى کسى که تازه به سن بلوغ رسیده و یا تاکنون تقلید نمى کرده، باید از مجتهد زنده تقلید کند. اما «تقلید استدامه اى» (یعنى تقلید از مجتهدى که در قید حیات نیست) مانعى ندارد و آن زمانى است که مقلد از مرجعى تقلید کند و او از دنیا برود، در این صورت - با اجازه مرجع تقلید زنده - مى تواند بر همان تقلید سابق خود باقى بماند.[۲] اگر مجتهدى که انسان از او تقلید مى کرد از دنیا برود، سپس از مجتهد دیگرى تقلید کند و او نیز از دنیا برود، آن‌گاه در مسأله بقا بر میت، از مجتهد سومى تقلید کند که بقا را واجب یا جایز مى داند، این جا دو صورت دارد: در صورتى که بقا را «واجب» بداند، اظهر این است که بر تقلید از اولى باقى بماند و اگر بقا بر میت را «جایز» بداند، مقلِّد مختار است که بر تقلید دومى باقى بماند و یا به مجتهد زنده رجوع کند.[۳] بدیهى است تقلید از مجتهد زنده فواید بى شمارى براى جامعه اسلامى دارد، از یک سو وسیله رشد و تکامل اندیشه ها و نظرهای فقهى و بقاى حوزه هاى علمیه است و از سوى دیگر مسلمانان با مسائل جدیدى روبرو مى شوند که باید تکلیف خود را درباره آن ها بدانند و این فقیهان زنده اند که با درک شرایط زمان و مکان، احکام شرعى آن ها را استنباط مى کنند.[۴]
  • ۲- عادل بودن: عدالت، ملکه راسخى است که همواره شخص را به تقوا وامى دارد و عادل کسى است که واجبات را انجام داده و کارهاى حرام را ترک مى کند. از راه هاى شناخت عدالت مى توان به «شهادت دو نفر عادل»، «معاشرت مفید علم یا اطمینان»، «مشهور بودن به عدالت - در صورتى که این شهرت، علم‌آور باشد»، «حسن ظاهر، مواظبت بر احکام شرعى، حضور در جماعت هاى مسلمانان و...» اشاره نمود.[۵][۶]
  • ۳- حریص بر دنیا نبوده و در پى دستیابى به اموال دنیوى و ریاست نباشد؛[۷] در غیر این صورت پیروى از وى حرام بوده، بر مردم است که از وى فاصله گیرند. از این رو، خداوند در قرآن، عوام یهود را به خاطر تقلید از دانشمندان دنیاطلب مورد سرزنش قرار داده است.[۸] در روایتى آمده که شخصى به حضرت امام صادق علیه السلام عرض کرد: عوام یهود راهى براى شناخت کتابشان (تورات) جز آن‌چه از علمایشان مى شنیدند، نداشتند؛ بنابراین چرا خداوند در کتابش، آنان را به خاطر تقلیدشان از علما، سرزنش مى کند و آیا عوام یهود، جز مانند عوام ما هستند که از فقها و علما تقلید مى کنند؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: ...عوام یهود مى دانستند که عالمانشان به صراحت دروغ مى گویند، مال حرام و رشوه مى خورند، احکام دین را تغییر مى دهند و همچنین به حکم فطرت خویش مى فهمیدند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد، فاسق و تبهکار است و نباید گفتار خدا و پیامبرانش را از زبان وى گرفت (یعنى کسى نگوید عوام یهود نمى دانستند که باید گفتار علمایشان را که برخلاف دستورات الهى عمل مى کردند، نپذیرند؛ زیرا این یک مسأله فطرى است و هر کس با عقل و فطرت خویش مى فهمد که نباید سخن یک انسان تبهکار را در احکام دین تصدیق کند). همچنین عوام ما اگر از علمایشان فسق آشکار، تعصب شدید، تزاحم و نزاع بر دنیا و حرام آن را مشاهد کنند اگر از آنان تقلید کنند، همانند عوام یهودند که مورد سرزنش خداوند قرار گرفته اند...[۹][۱۰]

پانویس

  1. کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.
  2. تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۷، مسأله ۱۳.
  3. همان، مسأله ۱۴.
  4. کلیات فقه اسلامى، ص ۷۲.
  5. تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۹-۱۰، مسأله ۲۸.
  6. احکام اسلامى، ص ۲۵.
  7. تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۷.
  8. سوره بقره، آیات ۷۸-۷۹.
  9. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۴.
  10. کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.