حلف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
  
حِلف، از پيمانهاى رايج عربهاى جاهلى. حلف در لغت به معناى قَسَم و در اصطلاح به‌ معناى عهد و پيمان است.<ref>خليل‌ بن احمد؛ جوهرى؛ ابن‌منظور؛ ذيل واژه.</ref>
+
«حِلف»، در لغت به معناى قَسَم و در اصطلاح به‌ معناى عهد و پيمان است،<ref>خليل‌ بن احمد؛ جوهرى؛ ابن‌منظور؛ ذيل واژه.</ref> که از پيمانهاى رايج در عرب [[جاهلیت]] بود. اتحاد ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل، انتقام و خون‌خواهى، و به‌ طور كلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، انگيزه و هدف شکلگیری بيشتر حلفها بوده است.
  
 
==اهمیت حلف==
 
==اهمیت حلف==
  
حلفها و پيمانها در ساختار قبيله‌اى جزيرة‌العرب و در فقدان دولت مركزى، حداقلى از نظم و امنيت اجتماعى را برقرار مى‌كرد. حفظ بقا و امنيت قبايل ضعيف‌تر در برابر حملات و غارتهاى قبايل دشمن و نيز امنيت راههاى بازرگانى و امكان آمد و شد در محدوده جغرافيايى قبايل به حلفهاى ميان قبايل بستگى تام داشت.<ref>جوادعلى، ج4، ص385؛ جوده، ص27ـ46.</ref>  
+
حلفها و پيمانها در ساختار قبيله‌اى [[شبه جزیره عربستان|جزيرة‌العرب]] و در فقدان دولت مركزى، حداقلى از نظم و امنيت اجتماعى را برقرار مى‌كرد. حفظ بقا و امنيت قبايل ضعيف‌تر در برابر حملات و غارتهاى قبايل دشمن و نيز امنيت راههاى بازرگانى و امكان آمد و شد در محدوده جغرافيايى قبايل، به حلفهاى ميان قبايل بستگى تام داشت.<ref>جوادعلى، ج4، ص385؛ جوده، ص27ـ46.</ref>  
  
در ميان عربهاى پيش از اسلام كمتر قبيله‌اى حليف يا حلفايى نداشت، حتى قبايل بزرگ هم به حلفها مى‌پيوستند، به‌ جز نوادرى كه به قدرت خود مغرور بودند.<ref>جوادعلى، ج4، ص373.</ref>
+
در ميان عربهاى پيش از [[اسلام]] كمتر قبيله‌اى حليف يا حلفايى نداشت، حتى قبايل بزرگ هم به حلفها مى‌پيوستند، به‌ جز نوادرى كه به قدرت خود مغرور بودند.<ref>جوادعلى، ج4، ص373.</ref>
  
 
قبايل و طوايف و افراد در انعقاد حلف با ديگران مختار بودند. افزون بر پيمانهاى ميان قبايل، گاه ميان بطون (شاخه‌هاى) قبايل مختلف (جدا از كل قبيله) يا حتى ميان افراد، مستقل از قبيله، حلفهايى پديد مى‌آمد كه البته در اين موارد كل قبيله در برابر حلف متعهد نبود. از طرفى چون اين‌گونه حلفها باعث تضعيف قبيله و اختلافات داخلى مى‌شد، معمولاً سران قبيله از انعقاد آنها جلوگيرى مى‌كردند.<ref>همان، ج4، ص372، 376ـ377.</ref>
 
قبايل و طوايف و افراد در انعقاد حلف با ديگران مختار بودند. افزون بر پيمانهاى ميان قبايل، گاه ميان بطون (شاخه‌هاى) قبايل مختلف (جدا از كل قبيله) يا حتى ميان افراد، مستقل از قبيله، حلفهايى پديد مى‌آمد كه البته در اين موارد كل قبيله در برابر حلف متعهد نبود. از طرفى چون اين‌گونه حلفها باعث تضعيف قبيله و اختلافات داخلى مى‌شد، معمولاً سران قبيله از انعقاد آنها جلوگيرى مى‌كردند.<ref>همان، ج4، ص372، 376ـ377.</ref>
  
==انگيزه و هدف==
+
==انگيزه و هدف حلف==
  
انگيزه و هدف بيشتر حلفها عبارت بود از: اتحاد و يكپارچگى ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل؛ انتقام و خون‌خواهى (ثار) و گرفتن ديه؛ ترس از هجو؛ ترس از به كيفر رسيدن به‌ سبب ارتكاب برخى جنايات، همچون قتل؛ كمك گرفتن براى به چنگ آوردن يا حفظ كردن چراگاهها؛ و به‌ طور كلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، بهبود بخشيدن به اين امور يا حفظ آنها.<ref>رجوع کنید به همان، ج4، ص372؛ جوده، همانجا.</ref>
+
انگيزه و هدف بيشتر حلفها عبارت بود از: اتحاد و يكپارچگى ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل؛ انتقام و خون‌خواهى ([[ثار]]) و گرفتن [[دیات|ديه]]؛ ترس از هجو؛ ترس از به كيفر رسيدن به‌ سبب ارتكاب برخى جنايات، همچون قتل؛ كمك گرفتن براى به چنگ آوردن يا حفظ كردن چراگاهها؛ و به‌ طور كلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، بهبود بخشيدن به اين امور يا حفظ آنها.<ref>رجوع کنید به همان، ج4، ص372؛ جوده، همانجا.</ref>
 +
 
 +
اتمام و انقضاى حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگيزه‌هاى گوناگونى داشت. حلفهايى كه براى تأمين منافع زودگذر و موقتاً منعقد مى‌شدند، با كسب انتفاع مورد نظر يا سپرى شدن زمان معين، فسخ مى‌گرديدند. نقل و انتقال هاى قبايل و دور شدن آنها از يكديگر نيز در تضعيف مناسبات و در نتيجه كم‌رنگ شدن و فسخ حلفها مؤثر بود.<ref>رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص374-376.</ref>
  
 
==اصول حلف بین قبائل==
 
==اصول حلف بین قبائل==
  
حلف به‌ تدريج در نهاد وَلاء ادغام شد كه هدف از آن؛ پيوستن فرد، افراد يا طايفه‌اى به يك قبيله بود به‌ طورى كه گفته شده است حلف، گسترده‌ترين شكل ولاء در نزد عرب پيش از اسلام بود.<ref>جوده، ص32-47.</ref> دليل انعقاد چنين پيمانى معمولاً رانده شدن اين افراد از قبيله خود و نيازشان به پيوستن به قبيله جديدى بود كه از آنان حمايت كند. اين اعضاى جديد «مولا»ى قبيله مذكور خوانده مى‌شدند و وظايف و حقوقشان با ديگر افراد قبيله يكسان بود و حتى از يكديگر ارث مى‌بردند.<ref>ابن‌خلدون، ج1، مقدمه، ص169ـ170؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه.</ref>
+
حلف به‌ تدريج در نهاد وَلاء ادغام شد كه هدف از آن، پيوستن افراد يا طايفه‌اى به يك قبيله بود به‌ طورى كه گفته شده است حلف، گسترده‌ترين شكل ولاء در نزد عرب پيش از [[اسلام]] بود.<ref>جوده، ص32-47.</ref> دليل انعقاد چنين پيمانى معمولاً رانده شدن اين افراد از قبيله خود و نيازشان به پيوستن به قبيله جديدى بود كه از آنان حمايت كند. اين اعضاى جديد «مولا»ى قبيله مذكور خوانده مى‌شدند و وظايف و حقوقشان با ديگر افراد قبيله يكسان بود و حتى از يكديگر [[ارث]] مى‌بردند.<ref>ابن‌خلدون، ج1، مقدمه، ص169ـ170؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه.</ref>
  
 
حلف در عين متحدكردن قبايل مختلف، استقلال و خودمختارى آنان را از بين نمى‌برد و با آنكه معمولاً يك طرفِ حلف قبيله ضعيفى قرار داشت، تحقيرى براى آنان به‌ شمار نمى‌رفت. در اغلب اين موارد قبيله كوچك‌تر به موطن قبيله بزرگ‌تر كوچ مى‌كرد كه اين امر باعث آميختگى و اتحاد بيشتر ميان آنان مى‌شد. حتى با گذشت زمان، گاه نام خاندانى مشترك به دو قبيله اطلاق مى‌شد و قبيله كوچك‌تر در قبيله بزرگ مستحيل مى‌گرديد.<ref>د.اسلام، همانجا.</ref> از اين‌ رو در بررسى نسب قبايل عرب نمونه‌هاى بسيار از تداخل انساب وجود دارد كه در نتيجه انعقاد حلف پديد آمده است.<ref>براى نمونه رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص98؛ ابوالفرج اصفهانى، ج17، ص93؛ بكرى، ج1، ص41.</ref> به همين سبب، براى شناخت انساب و قبايل عرب بايد احلاف را شناخت.<ref>جوادعلى، ج4، ص385.</ref>
 
حلف در عين متحدكردن قبايل مختلف، استقلال و خودمختارى آنان را از بين نمى‌برد و با آنكه معمولاً يك طرفِ حلف قبيله ضعيفى قرار داشت، تحقيرى براى آنان به‌ شمار نمى‌رفت. در اغلب اين موارد قبيله كوچك‌تر به موطن قبيله بزرگ‌تر كوچ مى‌كرد كه اين امر باعث آميختگى و اتحاد بيشتر ميان آنان مى‌شد. حتى با گذشت زمان، گاه نام خاندانى مشترك به دو قبيله اطلاق مى‌شد و قبيله كوچك‌تر در قبيله بزرگ مستحيل مى‌گرديد.<ref>د.اسلام، همانجا.</ref> از اين‌ رو در بررسى نسب قبايل عرب نمونه‌هاى بسيار از تداخل انساب وجود دارد كه در نتيجه انعقاد حلف پديد آمده است.<ref>براى نمونه رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص98؛ ابوالفرج اصفهانى، ج17، ص93؛ بكرى، ج1، ص41.</ref> به همين سبب، براى شناخت انساب و قبايل عرب بايد احلاف را شناخت.<ref>جوادعلى، ج4، ص385.</ref>
  
بايد توجه داشت كه در حلفها، هيچگاه منافع عمومى مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غيرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومى و قبيله‌اى محدود مى‌شد؛ البته افراد و طوايف به‌ تنهايى و با در نظر گرفتن منافع شخصى خود، با سرزمينهاى ديگر حلفهايى داشتند، مانند حلفهاى تجارى فرزندان عبدمناف (هاشم، عبدشمس، نوفل و مطلب) با دولتهاى شام و حبشه و ايران و يمن<ref>رجوع کنید به ابن‌اثير، ج2، ص16.</ref> هم‌پيمانى ايرانيان مقيم يمن/ابناء با همْدانيان<ref>ابن‌حائك، ج10، ص244؛ رازى، ص37ـ38.</ref> و هم‌پيمانى يهوديان با عربها<ref>ابن‌هشام، ج2، ص188؛ مسعودى، ص240.</ref>
+
بايد توجه داشت كه در حلفها، هيچگاه منافع عمومى مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غيرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومى و قبيله‌اى محدود مى‌شد؛ البته افراد و طوايف به‌ تنهايى و با در نظر گرفتن منافع شخصى خود، با سرزمينهاى ديگر حلفهايى داشتند، مانند حلفهاى تجارى فرزندان [[عبدمناف]] ([[هاشم بن عبد مناف|هاشم]]، عبدشمس، نوفل و مطلب) با دولتهاى [[شام]] و [[حبشه]] و [[ایران|ايران]] و [[یمن|يمن]]،<ref>رجوع کنید به ابن‌اثير، ج2، ص16.</ref> هم‌پيمانى ايرانيان مقيم يمن (ابناء) با همْدانيان<ref>ابن‌حائك، ج10، ص244؛ رازى، ص37ـ38.</ref> و هم‌پيمانى [[یهود|يهوديان]] با عربها.<ref>ابن‌هشام، ج2، ص188؛ مسعودى، ص240.</ref>
  
 
چون حلف در تنظيم مناسبات اجتماعى و شئون زندگى عربها نقش مهمى داشت، همچون هر پيمان ديگرى سخت محترم بود و نقض آن گناهى بزرگ شمرده مى‌شد.<ref>رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص370ـ371.</ref>
 
چون حلف در تنظيم مناسبات اجتماعى و شئون زندگى عربها نقش مهمى داشت، همچون هر پيمان ديگرى سخت محترم بود و نقض آن گناهى بزرگ شمرده مى‌شد.<ref>رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص370ـ371.</ref>
سطر ۲۷: سطر ۲۹:
 
==اماکن انعقاد حلف==
 
==اماکن انعقاد حلف==
  
انعقاد حلف همواره با مراسمى ويژه همراه بود. حلفهاى مهم را در اماكن مقدس (همچون بتكده‌ها)، مقابر اجداد يا بزرگان، بازارهاى عمومى چون عكاظ و ذى‌المجاز كه در ماههاى حرام برپا مى‌شدند، در اقامتگاه هاى قبيله‌ها يا كنار كوهى مشهور منعقد مى‌ساختند.<ref>رجوع کنید به ابن‌كلبى، ص29؛ جاحظ، 1367، ج3، ص7؛ همو، 1385ـ1389، ج4، ص470ـ471؛ جوادعلى، ج4، ص381-385.</ref> مكيان، مراسم حلف را كنار كعبه و بتهاى آن يا در دارالنَدْوَه يا در خانه يكى از شيوخ قبايل به‌جا مى‌آوردند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص139-141؛ ابن‌حبيب، ص43-46؛ مسعودى، ص209ـ210.</ref>
+
انعقاد حلف همواره با مراسمى ويژه همراه بود. حلفهاى مهم را در اماكن مقدس (همچون بتكده‌ها)، مقابر اجداد يا بزرگان، بازارهاى عمومى چون عكاظ و ذى‌المجاز كه در [[ماه های حرام|ماههاى حرام]] برپا مى‌شدند، در اقامتگاه هاى قبيله‌ها يا كنار كوهى مشهور منعقد مى‌ساختند.<ref>رجوع کنید به ابن‌كلبى، ص29؛ جاحظ، 1367، ج3، ص7؛ همو، 1385ـ1389، ج4، ص470ـ471؛ جوادعلى، ج4، ص381-385.</ref> اهل [[مکه|مكه]]، مراسم حلف را كنار [[کعبه|كعبه]] و بتهاى آن يا در [[دار الندوه|دارالنَدْوَه]] يا در خانه يكى از شيوخ قبايل به‌جا مى‌آوردند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص139-141؛ ابن‌حبيب، ص43-46؛ مسعودى، ص209ـ210.</ref>
  
 
==آداب تحالف==
 
==آداب تحالف==
  
آداب تحالف، متنوع بود: در حلف‌المُطَيِبّين ــ كه از مشهورترين حلفاى دوره جاهلى عرب است و در پى اختلاف بنى‌عبدمناف و بنى‌عبدالدار بر سرتصدىِ منصب حجابت كعبه شكل گرفت ــ بنى‌عبدمناف و حلفهاى آنان به نشانه هم‌پيمانى بر ضد بنى‌عبدالدار، دستهاى خود را در ظرفى پر از عطر (طيب) فرو بردند و سپس كعبه را مسح كردند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص138ـ139؛ مسعودى، ص210ـ211.</ref> در حلف معروف ديگر اين دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ ليسان) ــ كه در پى بازسازى كعبه و اختلاف قبايل بر سر نصب كردن حجرالاسود در جايگاه مخصوصش شكل گرفت ــ بنى‌عبدالدار و حلفايشان دستهاى خود را در ظرفى پر از خون فروبردند و سپس دستهاى خونين خود را ليسيدند.<ref>ابوعبيده، ج2، ص970؛ ابن‌سعد، ج1، ص58؛ براى مراسم تحالف كه با استفاده از نمك، خاكستر، آب، رُب و جز آنها انجام مى‌شد. رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص378ـ382؛ جوده، ص24ـ26.</ref>
+
آداب تحالف، متنوع بود: در حلف‌المُطَيِّبين ـ كه از مشهورترين حلفاى دوره [[جاهلیت|جاهلى]] عرب است و در پى اختلاف [[عبدمناف|بنى‌عبدمناف]] و بنى‌عبدالدار بر سر تصدىِ منصب حجابت [[کعبه|كعبه]] شكل گرفت ـ بنى‌عبدمناف و حلفهاى آنان به نشانه هم‌پيمانى بر ضد بنى‌عبدالدار، دستهاى خود را در ظرفى پر از عطر (طيب) فرو بردند و سپس كعبه را مسح كردند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص138ـ139؛ مسعودى، ص210ـ211.</ref> در حلف معروف ديگر اين دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ ليسان) ــ كه در پى بازسازى كعبه و اختلاف قبايل بر سر نصب كردن [[حجر الأسود‌‌|حجرالاسود]] در جايگاه مخصوصش شكل گرفت ــ بنى‌عبدالدار و حلفايشان دستهاى خود را در ظرفى پر از خون فروبردند و سپس دستهاى خونين خود را ليسيدند.<ref>ابوعبيده، ج2، ص970؛ ابن‌سعد، ج1، ص58؛ براى مراسم تحالف كه با استفاده از نمك، خاكستر، آب، رُب و جز آنها انجام مى‌شد. رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص378ـ382؛ جوده، ص24ـ26.</ref>
  
نارالحلف/ نارالتحالف نيز كه در بسيارى از حلفها برافروخته مى‌شد در ادبيات عرب مشهور است.<ref>براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، 1367، ج3، ص7ـ8؛ همو، 1385ـ1389، همانجا؛ ثعالبى، ص577.</ref> معمولاً يك نفر، مأمور اجراى مراسم انعقاد حلف مى‌شد و عده‌اى نيز به عنوان شاهد، حضور مى‌يافتند.<ref>رجوع کنید به واقدى، ج2، ص781؛ ابوعبيده، ج1، ص238-408.</ref>
+
نارالحلف (نارالتحالف) نيز كه در بسيارى از حلفها برافروخته مى‌شد، در [[ادبیات عرب|ادبيات عرب]] مشهور است.<ref>براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، 1367، ج3، ص7ـ8؛ همو، 1385ـ1389، همانجا؛ ثعالبى، ص577.</ref> معمولاً يك نفر، مأمور اجراى مراسم انعقاد حلف مى‌شد و عده‌اى نيز به عنوان شاهد، حضور مى‌يافتند.<ref>رجوع کنید به واقدى، ج2، ص781؛ ابوعبيده، ج1، ص238-408.</ref>
  
گاه مجرى مراسم در ميان دو طرف پيمان قرار مى‌گرفت و با سنگِ تيزى كف دستهاى آنان را مى‌خراشيد، آنگاه با قطعه‌اى از جامه ايشان كه به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونين مى‌ساخت و اورادى مى‌خواند.<ref>جاحظ، 1367، همانجا؛ جوادعلى، ج4، ص379.</ref> در مراسم تحالف، معمولاً سفره‌اى مى‌گستردند و در كنار يكديگر غذا مى‌خوردند.<ref>ابن‌سعد، ج1، ص106؛ عسكرى، قسم1، ص72؛ ابن‌جوزى، ج2، ص311.</ref> گاه پيمانهاى مهم را مى‌نوشتند و در مكانى مقدس، چون كعبه، نگاه مى‌داشتند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص375ـ376؛ جاحظ، 1385ـ1389، ج1، ص69ـ70؛ يعقوبى، ج2، ص31.</ref>
+
گاه مجرى مراسم در ميان دو طرف پيمان قرار مى‌گرفت و با سنگِ تيزى كف دستهاى آنان را مى‌خراشيد، آنگاه با قطعه‌اى از جامه ايشان كه به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونين مى‌ساخت و اورادى مى‌خواند.<ref>جاحظ، 1367، همانجا؛ جوادعلى، ج4، ص379.</ref> در مراسم تحالف، معمولاً سفره‌اى مى‌گستردند و در كنار يكديگر غذا مى‌خوردند.<ref>ابن‌سعد، ج1، ص106؛ عسكرى، قسم1، ص72؛ ابن‌جوزى، ج2، ص311.</ref> گاه پيمانهاى مهم را مى‌نوشتند و در مكانى مقدس، چون [[کعبه|كعبه]]، نگاه مى‌داشتند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص375ـ376؛ جاحظ، 1385ـ1389، ج1، ص69ـ70؛ يعقوبى، ج2، ص31.</ref>
 
 
==انقضاى حلف==
 
 
 
انقضاى حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگيزه‌هاى گوناگونى داشت. حلفهايى كه براى تأمين منافع زودگذر و موقتاً منعقد مى‌شدند، با كسب انتفاع مورد نظر يا سپرى شدن زمان معين، فسخ مى‌گرديدند. نقل و انتقال هاى قبايل و دور شدن آنها از يكديگر نيز در تضعيف مناسبات و در نتيجه كم‌رنگ شدن و فسخ حلفها مؤثر بود.<ref>رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص374-376.</ref>
 
  
 
==حلف بعد ظهور اسلام==
 
==حلف بعد ظهور اسلام==
  
با ظهور اسلام و رويكرد ويژه تعاليم اسلامى به ايجاد اتحاد و پرهيز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمايزهاى مجعول، جايگاهى كه حلف در عصر جاهلى داشت، محفوظ نماند به‌ ويژه برخى حلفهاى جاهلى كه در نتيجه عداوت ها و كينه‌توزي هاى مردم عرب شكل گرفته بود، نمى‌توانست در دوره اسلامى ادامه بيابد.
+
با ظهور [[اسلام]] و رويكرد ويژه تعاليم اسلامى به ايجاد اتحاد و پرهيز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمايزهاى مجعول، جايگاهى كه حلف در عصر جاهلى داشت، محفوظ نماند، به‌ ويژه برخى حلفهاى جاهلى كه در نتيجه عداوت ها و [[کینه|كينه‌توزي]] هاى مردم عرب شكل گرفته بود، نمى‌توانست در دوره اسلامى ادامه بيابد.
  
در عين حال حلفى چون حلف‌الفضول كه براى يارى به مظلومان<ref>صرف‌نظر از منافع اقتصادى آن براى مُتحالِفان رجوع کنید به جوده، ص32ـ33.</ref> پديد آمده بود ــ پس از ظهور اسلام نيز محترم شمرده شد.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص141ـ142؛ مسعودى، ص210.</ref> بنابر مجموعه مباحث پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره نهى يا تجويز حلف<ref>براى تفصيل رجوع کنید به جوده، ص65ـ82.</ref> ــ به‌ويژه با توجه به اين كه در سال هشتم هجرت، هنگام فتح مكه فرمود: «لاحلف فى الاسلام» (در اسلام حلفى وجود ندارد)ــ مى‌توان گفت كه تا پيش از اين تاريخ، پيامبر نظام حلف را نهى كلى و قطعى نكرده و شواهد تاريخى نيز بيانگر همين ادعاست. مثلاً تلاشهاى پيامبر براى كسب يارى و حمايتِ قبايل عرب در آغاز دعوت اسلامى و به‌ ويژه برقرارى بيعتِ عقبه با اهالىِ يثرب و نيز انعقاد پيمان مؤاخاة ميان مسلمانان مدينه و مهاجران مكى، در ذيل نظامات حلف دسته‌بندى مى‌شوند.<ref>رجوع کنید به همان، ص67ـ70.</ref>
+
در عين حال حلفى چون «[[حلف الفضول|حلف‌الفضول]]» كه براى يارى به مظلومان<ref>صرف‌نظر از منافع اقتصادى آن براى مُتحالِفان.</ref> پديد آمده بود، پس از ظهور اسلام نيز محترم شمرده شد.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص141ـ142؛ مسعودى، ص210.</ref> بنابر مجموعه مباحث [[پیامبر اسلام|پيامبر اكرم]] صلی الله علیه و آله درباره نهى يا تجويز حلف<ref>براى تفصيل رجوع کنید به جوده، ص65ـ82.</ref> ـ به‌ويژه با توجه به اين كه در سال هشتم هجرت، هنگام [[فتح مکه|فتح مكه]] فرمود: «لا حلفَ فى الاسلام» (در اسلام حلفى وجود ندارد)ـ مى‌توان گفت كه تا پيش از اين تاريخ، پيامبر نظام حلف را نهى كلى و قطعى نكرده و شواهد تاريخى نيز بيانگر همين ادعاست. مثلاً تلاشهاى پيامبر براى كسب يارى و حمايتِ قبايل عرب در آغاز دعوت اسلامى و به‌ ويژه برقرارى [[بیعت عقبه|بيعت عقبه]] با اهالىِ [[يثرب]] و نيز انعقاد پيمان [[اخوت|مؤاخاة]] ميان مسلمانان مدينه ([[انصار]]) و [[مهاجرین|مهاجران]] مكى، در ذيل نظامات حلف دسته‌بندى مى‌شوند.<ref>رجوع کنید به همان، ص67ـ70.</ref>
  
حلفهايى كه ميان اوس و خزرج در [[مدينه]] با قبايل يهودى بنى‌قينقاع، بنى‌نضير و بنى‌قريظه برقرار بود نيز در جنگهاى ميان مسلمانان و اين قبايل، دست‌كم، موجب پذيرش وساطت و حكميتِ حلفاى سابقشان براى تعيين سرنوشت ايشان گرديد، مانند حكميت سعد بن معاذ از اوس كه حليف بنى‌قريظه بودند در غزوه بنى‌قريظه در سال پنجم<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج2، ص188؛ طبرى، ج2، ص480-586.</ref> حتى مقدمات فتح مكه نيز در نتيجه آنچه بر اساس قواعد نظام حلف روى داده بود شكل گرفت زيرا بر طبق مفاد صلح حديبيه مقرر شده بود كه قبايل عرب، در هم‌پيمانى با مسلمانان يا قريش مختار باشند.
+
حلفهايى كه ميان [[اوس و خزرج]] در [[مدينه]] با قبايل يهودى [[بنی قینقاع|بنى‌قينقاع]]، [[بنی نضیر|بنى‌نضير]] و [[بنی قریظه|بنى‌قريظه]] برقرار بود نيز در جنگهاى ميان مسلمانان و اين قبايل، دست‌كم، موجب پذيرش وساطت و حكميتِ حلفاى سابقشان براى تعيين سرنوشت ايشان گرديد، مانند حكميت [[سعد بن معاذ]] از [[اوس]] كه حليف بنى‌قريظه بودند در [[غزوه بنی قریظه|غزوه بنى‌قريظه]] در سال پنجم هجری.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، ج2، ص188؛ طبرى، ج2، ص480-586.</ref>  
  
بر اين اساس قبيله بنى‌بكر با قريش و بنى‌خزاعه با مسلمانان حليف شدند. پس از مدتى قريش حليف خود را در حمله به حليفِ مسلمانان يارى دادند. اين به معناى شكستن پيمان صلح حديبيه از سوى قريش و در نتيجه فرمان پيامبر براى فتح مكه بود.<ref>ابن‌هشام، ج4، ص31ـ32؛ طبرى، ج3، ص43ـ44.</ref>
+
حتى مقدمات [[فتح مکه|فتح مكه]] نيز در نتيجه آنچه بر اساس قواعد نظام حلف روى داده بود شكل گرفت، زيرا بر طبق مفاد [[صلح حديبيه]] مقرر شده بود كه قبايل عرب، در هم‌پيمانى با مسلمانان يا [[قریش|قريش]] مختار باشند. بر اين اساس قبيله بنى‌بكر با قريش و [[قبیله خزاعه|بنى‌خزاعه]] با مسلمانان حليف شدند. پس از مدتى قريش حليف خود را در حمله به حليفِ مسلمانان يارى دادند. اين به معناى شكستن پيمان صلح حديبيه از سوى قريش و در نتيجه فرمان [[پیامبر اسلام|پيامبر]] براى فتح [[مکه|مكه]] بود.<ref>ابن‌هشام، ج4، ص31ـ32؛ طبرى، ج3، ص43ـ44.</ref>
  
==الغاى قانون حلف==
+
پس از [[فتح مكه]] و الغاى قانون حلف به فرمان پيامبر اسلام، به‌ تدريج حلف و نظامهاى آن از جامعه عرب رخت بربست. اگر هم در دهه‌هاى نخستينِ پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پيامبر]] بتوان اثرى از احلاف گذشته يافت، قطعاً و با گذشت زمان از اهميت و اعتبار پيشين آن كاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است.<ref>براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به جوده، ص72ـ79.</ref>
 
 
پس از [[فتح مكه]] و الغاى قانون حلف به فرمان پيامبر اسلام به‌ تدريج حلف و نظامهاى آن از جامعه عرب رخت بربست. اگر هم در دهه‌هاى نخستينِ پس از رحلت پيامبر بتوان اثرى از احلاف گذشته يافت، قطعاً و با گذشت زمان از اهميت و اعتبار پيشين آن كاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است.<ref>براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به جوده، ص72ـ79.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* دانشنامه جهان اسلام، مدخل "حلف" از صابر اداك.
+
 
 +
*[[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، مدخل "حلف" از صابر اداك.
  
 
[[رده:آداب و سنن]]
 
[[رده:آداب و سنن]]
 
[[رده:دوران جاهلیت]]
 
[[رده:دوران جاهلیت]]

نسخهٔ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۶

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«حِلف»، در لغت به معناى قَسَم و در اصطلاح به‌ معناى عهد و پيمان است،[۱] که از پيمانهاى رايج در عرب جاهلیت بود. اتحاد ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل، انتقام و خون‌خواهى، و به‌ طور كلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، انگيزه و هدف شکلگیری بيشتر حلفها بوده است.

اهمیت حلف

حلفها و پيمانها در ساختار قبيله‌اى جزيرة‌العرب و در فقدان دولت مركزى، حداقلى از نظم و امنيت اجتماعى را برقرار مى‌كرد. حفظ بقا و امنيت قبايل ضعيف‌تر در برابر حملات و غارتهاى قبايل دشمن و نيز امنيت راههاى بازرگانى و امكان آمد و شد در محدوده جغرافيايى قبايل، به حلفهاى ميان قبايل بستگى تام داشت.[۲]

در ميان عربهاى پيش از اسلام كمتر قبيله‌اى حليف يا حلفايى نداشت، حتى قبايل بزرگ هم به حلفها مى‌پيوستند، به‌ جز نوادرى كه به قدرت خود مغرور بودند.[۳]

قبايل و طوايف و افراد در انعقاد حلف با ديگران مختار بودند. افزون بر پيمانهاى ميان قبايل، گاه ميان بطون (شاخه‌هاى) قبايل مختلف (جدا از كل قبيله) يا حتى ميان افراد، مستقل از قبيله، حلفهايى پديد مى‌آمد كه البته در اين موارد كل قبيله در برابر حلف متعهد نبود. از طرفى چون اين‌گونه حلفها باعث تضعيف قبيله و اختلافات داخلى مى‌شد، معمولاً سران قبيله از انعقاد آنها جلوگيرى مى‌كردند.[۴]

انگيزه و هدف حلف

انگيزه و هدف بيشتر حلفها عبارت بود از: اتحاد و يكپارچگى ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل؛ انتقام و خون‌خواهى (ثار) و گرفتن ديه؛ ترس از هجو؛ ترس از به كيفر رسيدن به‌ سبب ارتكاب برخى جنايات، همچون قتل؛ كمك گرفتن براى به چنگ آوردن يا حفظ كردن چراگاهها؛ و به‌ طور كلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، بهبود بخشيدن به اين امور يا حفظ آنها.[۵]

اتمام و انقضاى حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگيزه‌هاى گوناگونى داشت. حلفهايى كه براى تأمين منافع زودگذر و موقتاً منعقد مى‌شدند، با كسب انتفاع مورد نظر يا سپرى شدن زمان معين، فسخ مى‌گرديدند. نقل و انتقال هاى قبايل و دور شدن آنها از يكديگر نيز در تضعيف مناسبات و در نتيجه كم‌رنگ شدن و فسخ حلفها مؤثر بود.[۶]

اصول حلف بین قبائل

حلف به‌ تدريج در نهاد وَلاء ادغام شد كه هدف از آن، پيوستن افراد يا طايفه‌اى به يك قبيله بود به‌ طورى كه گفته شده است حلف، گسترده‌ترين شكل ولاء در نزد عرب پيش از اسلام بود.[۷] دليل انعقاد چنين پيمانى معمولاً رانده شدن اين افراد از قبيله خود و نيازشان به پيوستن به قبيله جديدى بود كه از آنان حمايت كند. اين اعضاى جديد «مولا»ى قبيله مذكور خوانده مى‌شدند و وظايف و حقوقشان با ديگر افراد قبيله يكسان بود و حتى از يكديگر ارث مى‌بردند.[۸]

حلف در عين متحدكردن قبايل مختلف، استقلال و خودمختارى آنان را از بين نمى‌برد و با آنكه معمولاً يك طرفِ حلف قبيله ضعيفى قرار داشت، تحقيرى براى آنان به‌ شمار نمى‌رفت. در اغلب اين موارد قبيله كوچك‌تر به موطن قبيله بزرگ‌تر كوچ مى‌كرد كه اين امر باعث آميختگى و اتحاد بيشتر ميان آنان مى‌شد. حتى با گذشت زمان، گاه نام خاندانى مشترك به دو قبيله اطلاق مى‌شد و قبيله كوچك‌تر در قبيله بزرگ مستحيل مى‌گرديد.[۹] از اين‌ رو در بررسى نسب قبايل عرب نمونه‌هاى بسيار از تداخل انساب وجود دارد كه در نتيجه انعقاد حلف پديد آمده است.[۱۰] به همين سبب، براى شناخت انساب و قبايل عرب بايد احلاف را شناخت.[۱۱]

بايد توجه داشت كه در حلفها، هيچگاه منافع عمومى مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غيرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومى و قبيله‌اى محدود مى‌شد؛ البته افراد و طوايف به‌ تنهايى و با در نظر گرفتن منافع شخصى خود، با سرزمينهاى ديگر حلفهايى داشتند، مانند حلفهاى تجارى فرزندان عبدمناف (هاشم، عبدشمس، نوفل و مطلب) با دولتهاى شام و حبشه و ايران و يمن،[۱۲] هم‌پيمانى ايرانيان مقيم يمن (ابناء) با همْدانيان[۱۳] و هم‌پيمانى يهوديان با عربها.[۱۴]

چون حلف در تنظيم مناسبات اجتماعى و شئون زندگى عربها نقش مهمى داشت، همچون هر پيمان ديگرى سخت محترم بود و نقض آن گناهى بزرگ شمرده مى‌شد.[۱۵]

اماکن انعقاد حلف

انعقاد حلف همواره با مراسمى ويژه همراه بود. حلفهاى مهم را در اماكن مقدس (همچون بتكده‌ها)، مقابر اجداد يا بزرگان، بازارهاى عمومى چون عكاظ و ذى‌المجاز كه در ماههاى حرام برپا مى‌شدند، در اقامتگاه هاى قبيله‌ها يا كنار كوهى مشهور منعقد مى‌ساختند.[۱۶] اهل مكه، مراسم حلف را كنار كعبه و بتهاى آن يا در دارالنَدْوَه يا در خانه يكى از شيوخ قبايل به‌جا مى‌آوردند.[۱۷]

آداب تحالف

آداب تحالف، متنوع بود: در حلف‌المُطَيِّبين ـ كه از مشهورترين حلفاى دوره جاهلى عرب است و در پى اختلاف بنى‌عبدمناف و بنى‌عبدالدار بر سر تصدىِ منصب حجابت كعبه شكل گرفت ـ بنى‌عبدمناف و حلفهاى آنان به نشانه هم‌پيمانى بر ضد بنى‌عبدالدار، دستهاى خود را در ظرفى پر از عطر (طيب) فرو بردند و سپس كعبه را مسح كردند.[۱۸] در حلف معروف ديگر اين دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ ليسان) ــ كه در پى بازسازى كعبه و اختلاف قبايل بر سر نصب كردن حجرالاسود در جايگاه مخصوصش شكل گرفت ــ بنى‌عبدالدار و حلفايشان دستهاى خود را در ظرفى پر از خون فروبردند و سپس دستهاى خونين خود را ليسيدند.[۱۹]

نارالحلف (نارالتحالف) نيز كه در بسيارى از حلفها برافروخته مى‌شد، در ادبيات عرب مشهور است.[۲۰] معمولاً يك نفر، مأمور اجراى مراسم انعقاد حلف مى‌شد و عده‌اى نيز به عنوان شاهد، حضور مى‌يافتند.[۲۱]

گاه مجرى مراسم در ميان دو طرف پيمان قرار مى‌گرفت و با سنگِ تيزى كف دستهاى آنان را مى‌خراشيد، آنگاه با قطعه‌اى از جامه ايشان كه به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونين مى‌ساخت و اورادى مى‌خواند.[۲۲] در مراسم تحالف، معمولاً سفره‌اى مى‌گستردند و در كنار يكديگر غذا مى‌خوردند.[۲۳] گاه پيمانهاى مهم را مى‌نوشتند و در مكانى مقدس، چون كعبه، نگاه مى‌داشتند.[۲۴]

حلف بعد ظهور اسلام

با ظهور اسلام و رويكرد ويژه تعاليم اسلامى به ايجاد اتحاد و پرهيز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمايزهاى مجعول، جايگاهى كه حلف در عصر جاهلى داشت، محفوظ نماند، به‌ ويژه برخى حلفهاى جاهلى كه در نتيجه عداوت ها و كينه‌توزي هاى مردم عرب شكل گرفته بود، نمى‌توانست در دوره اسلامى ادامه بيابد.

در عين حال حلفى چون «حلف‌الفضول» كه براى يارى به مظلومان[۲۵] پديد آمده بود، پس از ظهور اسلام نيز محترم شمرده شد.[۲۶] بنابر مجموعه مباحث پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره نهى يا تجويز حلف[۲۷] ـ به‌ويژه با توجه به اين كه در سال هشتم هجرت، هنگام فتح مكه فرمود: «لا حلفَ فى الاسلام» (در اسلام حلفى وجود ندارد)ـ مى‌توان گفت كه تا پيش از اين تاريخ، پيامبر نظام حلف را نهى كلى و قطعى نكرده و شواهد تاريخى نيز بيانگر همين ادعاست. مثلاً تلاشهاى پيامبر براى كسب يارى و حمايتِ قبايل عرب در آغاز دعوت اسلامى و به‌ ويژه برقرارى بيعت عقبه با اهالىِ يثرب و نيز انعقاد پيمان مؤاخاة ميان مسلمانان مدينه (انصار) و مهاجران مكى، در ذيل نظامات حلف دسته‌بندى مى‌شوند.[۲۸]

حلفهايى كه ميان اوس و خزرج در مدينه با قبايل يهودى بنى‌قينقاع، بنى‌نضير و بنى‌قريظه برقرار بود نيز در جنگهاى ميان مسلمانان و اين قبايل، دست‌كم، موجب پذيرش وساطت و حكميتِ حلفاى سابقشان براى تعيين سرنوشت ايشان گرديد، مانند حكميت سعد بن معاذ از اوس كه حليف بنى‌قريظه بودند در غزوه بنى‌قريظه در سال پنجم هجری.[۲۹]

حتى مقدمات فتح مكه نيز در نتيجه آنچه بر اساس قواعد نظام حلف روى داده بود شكل گرفت، زيرا بر طبق مفاد صلح حديبيه مقرر شده بود كه قبايل عرب، در هم‌پيمانى با مسلمانان يا قريش مختار باشند. بر اين اساس قبيله بنى‌بكر با قريش و بنى‌خزاعه با مسلمانان حليف شدند. پس از مدتى قريش حليف خود را در حمله به حليفِ مسلمانان يارى دادند. اين به معناى شكستن پيمان صلح حديبيه از سوى قريش و در نتيجه فرمان پيامبر براى فتح مكه بود.[۳۰]

پس از فتح مكه و الغاى قانون حلف به فرمان پيامبر اسلام، به‌ تدريج حلف و نظامهاى آن از جامعه عرب رخت بربست. اگر هم در دهه‌هاى نخستينِ پس از رحلت پيامبر بتوان اثرى از احلاف گذشته يافت، قطعاً و با گذشت زمان از اهميت و اعتبار پيشين آن كاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است.[۳۱]

پانویس

  1. خليل‌ بن احمد؛ جوهرى؛ ابن‌منظور؛ ذيل واژه.
  2. جوادعلى، ج4، ص385؛ جوده، ص27ـ46.
  3. جوادعلى، ج4، ص373.
  4. همان، ج4، ص372، 376ـ377.
  5. رجوع کنید به همان، ج4، ص372؛ جوده، همانجا.
  6. رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص374-376.
  7. جوده، ص32-47.
  8. ابن‌خلدون، ج1، مقدمه، ص169ـ170؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه.
  9. د.اسلام، همانجا.
  10. براى نمونه رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص98؛ ابوالفرج اصفهانى، ج17، ص93؛ بكرى، ج1، ص41.
  11. جوادعلى، ج4، ص385.
  12. رجوع کنید به ابن‌اثير، ج2، ص16.
  13. ابن‌حائك، ج10، ص244؛ رازى، ص37ـ38.
  14. ابن‌هشام، ج2، ص188؛ مسعودى، ص240.
  15. رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص370ـ371.
  16. رجوع کنید به ابن‌كلبى، ص29؛ جاحظ، 1367، ج3، ص7؛ همو، 1385ـ1389، ج4، ص470ـ471؛ جوادعلى، ج4، ص381-385.
  17. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص139-141؛ ابن‌حبيب، ص43-46؛ مسعودى، ص209ـ210.
  18. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص138ـ139؛ مسعودى، ص210ـ211.
  19. ابوعبيده، ج2، ص970؛ ابن‌سعد، ج1، ص58؛ براى مراسم تحالف كه با استفاده از نمك، خاكستر، آب، رُب و جز آنها انجام مى‌شد. رجوع کنید به جوادعلى، ج4، ص378ـ382؛ جوده، ص24ـ26.
  20. براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، 1367، ج3، ص7ـ8؛ همو، 1385ـ1389، همانجا؛ ثعالبى، ص577.
  21. رجوع کنید به واقدى، ج2، ص781؛ ابوعبيده، ج1، ص238-408.
  22. جاحظ، 1367، همانجا؛ جوادعلى، ج4، ص379.
  23. ابن‌سعد، ج1، ص106؛ عسكرى، قسم1، ص72؛ ابن‌جوزى، ج2، ص311.
  24. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص375ـ376؛ جاحظ، 1385ـ1389، ج1، ص69ـ70؛ يعقوبى، ج2، ص31.
  25. صرف‌نظر از منافع اقتصادى آن براى مُتحالِفان.
  26. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج1، ص141ـ142؛ مسعودى، ص210.
  27. براى تفصيل رجوع کنید به جوده، ص65ـ82.
  28. رجوع کنید به همان، ص67ـ70.
  29. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج2، ص188؛ طبرى، ج2، ص480-586.
  30. ابن‌هشام، ج4، ص31ـ32؛ طبرى، ج3، ص43ـ44.
  31. براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به جوده، ص72ـ79.

منابع