حق: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
'''«حقّ»''' ضد «[[باطل]]»، از واژگان [[قرآن|قرآنی]] است و در اصل به معنای امری «ثابت» و «مطابق واقع» می‌باشد. «حق» معمولا در مورد اقوال و عقاید و مذاهب و نیز مسائل «حقوق اجتماعی» بکار می رود.
 +
 
==واژه «حق» در لغت==
 
==واژه «حق» در لغت==
  
«حقّ» اسم مصدر به معنی «ثابت». آنچه ثابت و مطابق واقع است. روا و شايسته، ضد «[[باطل]]». «حق» در مورد اقوال و عقايد و اديان و مذاهب بكار ميرود.
+
«حقّ» اسم مصدر، به معنی آنچه «ثابت» و مطابق واقع است و آن ضد «[[باطل]]» می باشد. چنان که به حفره ای که پاشنه در، در آن قرار می‌گیرد و می‌چرخد «حِقِّ الباب» می گویند.<ref>ابن فارس، مقاییس اللغة، ذیل واژه «حَق».</ref> و به گفته مناوی: «الحق هو الثابت الذى لا یسوغ انکاره»؛ حق چیز ثابتی است که انکار آن روا نباشد.
 
 
و به تعريف ديگر: «الحق هو الثابت الذى لايسوغ انكاره؛ حق چیز ثابتی است که انکار آن روا نباشد.
 
  
واژه «حق» معمولا با کلمات دیگری به کار می رود و معنای خاصی را اقتضا می کند. مثلا وقتی گفته می شود «دين حق» یعنی مجموعه قوانينى كه منطبق با [[فطرت]] [[بشر]] و مقتضاى نياز او بوده و از جانب آفريدگار بشر و آگاه بحال او تدوين و تنظيم شده باشد كه هر دين و آئين و قانونى جز آن باطل خواهد بود.  
+
واژه «حق» معمولا با کلمات دیگری به کار می رود و معنای خاصی را اقتضا می کند. مثلا وقتی گفته می شود «[[دین|دین]] حق»، یعنی مجموعه قوانینى که منطبق با [[فطرت]] [[بشر]] و مقتضاى نیاز او بوده و از جانب آفریدگار بشر و آگاه بحال او تدوین و تنظیم شده باشد، و هر دین و آئین و قانونى جز آن باطل خواهد بود.  
  
 
==«حق» در قرآن==
 
==«حق» در قرآن==
  
این کلمه در آیات متعددی از قرآن کریم نیز ذکر شده است: {{متن قرآن|«وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»}}؛ بگو اى محمد! كه حق آمد و باطل برفت كه باطل رفتنى و بى بنياد است. ([[سوره اسراء]]: 81)
+
واژه «حَق» و مشتقات آن در [[قرآن|قرآن کریم]] ۲۸۷ بار، در معانی گوناگون، به کار رفته است، مانند: {{متن قرآن|«وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقًا»}} ([[سوره اسراء]]: ۸۱)؛ بگو اى محمد! حق آمد و باطل برفت که باطل رفتنى و بى بنیاد است.  
  
{{متن قرآن|«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا... كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ...»}}؛ هنگامى كه به امر خداوند باران مى بارد از رودها هر يك به گنجايش خود سيل سرازير مي گردد و بر روى آب كف نمودار مي گردد... اين مثلى است براى حق و باطل كه آن كف (كه مثال باطل است) بزودى نابود گردد ولى آب و فلز كه بسود مردم است (هر چند به زير كف قرار دارند) می ماند. خداوند جهت توجيه اذهان اين چنين مثل مي زند. ([[سوره رعد]]: 17)
+
'''حق، یکی از نامهای خدا:'''
  
=== حق یکی از نامهای خدا===
+
«حقّ» یکی از نامهای [[الله|خدای متعال]] است. چون وجود او ثابت و مستقر و فنا ناپذیر و سزاوار اطلاق هستی است، دیگر موجودات را سزاوار نیست موجود بنامند، چه به خود موجود نیستند، همچنان که زمین روشن به نور خورشید را نشاید روشن گفت چون زمین در ذات خود تیره و تاریک است و آن که راستی روشن است خورشید است. ممکنات را نباید موجود گفت، آن پرتو حق است با ممکنات که آنها را موجود نموده. برخی آیات مرتبط عبارتند از:
حق یکی از نامهای خدای متعال است. چون وجود او ثابت و مستقر و فنا ناپذیر و سزاوار اطلاق هستی است دیگر موجودات را سزاوار نیست موجود بنامند چه به خود موجود نیستند همچنان که زمین روشن به نور خورشید را نشاید روشن گفت چون زمین در ذات خود تیره و تاریک است و آن که راستی روشن است خورشید است آب دریا را نشاید شور گفت چون آب در ذات خود شیرین است و آن نمک که با او است شور. ممکنات را نباید موجود گفت آن پرتو حق است با ممکنات که آنها را موجود نموده.
 
  
{{متن قرآن|«فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ»}} (سوره یونس/آیه32) {{متن قرآن|«فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ»}} (سوره طه/آیه114) {{متن قرآن|«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ»}} (سوره حج/آیه62) الی غیر ذلک
+
*{{متن قرآن|«فَذَلِکمُ اللّهُ رَبُّکمُ الْحَقُّ»}} ([[سوره یونس]]: ۳۲)
 +
*{{متن قرآن|«فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِک الْحَقُّ»}} ([[سوره طه]]: ۱۱۴)
 +
*{{متن قرآن|«ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ»}} ([[سوره حج]]: ۶۲)
  
===حق به معنای ما فی الذمه===
+
'''حق، به معنای ما فی‌الذمه:'''
گاهی حق برای آنچه در عهده کسی ثابت است برای دیگری و باید ادا کند، به کار می رود.
 
  
*{{متن قرآن|«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»}}(سوره اسراء/آیه28)
+
گاهی حقّ برای آنچه بر عهده کسی ثابت است برای دیگری و باید ادا کند، به کار می رود، از جمله:
*{{متن قرآن|«وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ* لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»}}(سوره معارج/آیه24).
 
*{{متن قرآن|«وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»}}(سوره بقره/آیه241).
 
*{{متن قرآن|«وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ»}}(سوره روم/آیه47).
 
*{{متن قرآن|« كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ»}}(سوره انعام/141).
 
  
معنی حق در این آیات به یکدیگر نزدیک است یعنی واجب و ادا کردنی.  
+
*{{متن قرآن|«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»}} ([[سوره اِسراء|سوره اسراء]]: ۲۸)
 +
*{{متن قرآن|«وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»}} ([[سوره معارج]]: ۲۴).
 +
*{{متن قرآن|«وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»}} ([[سوره بقره]]: ۲۴۱).
 +
*{{متن قرآن|«وَکانَ حَقًاً عَلَینَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»}} ([[سوره روم]]: ۴۷).
 +
*{{متن قرآن|« کلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یوْمَ حَصَادِهِ»}} ([[سوره انعام]]: ۱۴۱).
  
نظیر آن است:
+
'''حق، به معنای هدفدار:'''
  
{{متن قرآن|«وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»}}(سوره بقره/آیه282) باید مدیون که حق (دین ادا کردنی) بر عهده او است بر نویسنده املا کند تا درست بنویسد.
+
*{{متن قرآن|«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ»}} ([[سوره احقاف]]: ۳) آسمانها و زمین و آنچه میان آسمان و زمین است نیافریدیم مگر به حق.
  
{{متن قرآن|«لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ»}}(سوره هود/آیه79) دانستی که ما را در دختران تو حقی نیست یعنی طالب زن نیستیم. حق آن است که هر کس دارد طالب آن باشد و قوم لوط راغب در نکاح زنان نبودند.
+
اگر چیزی برای غرضی نباشد باطل و لغو است، پس آسمان و زمین و دیگر آفریدگان اگر برای غایتی آفریده نشده باشند باطل و لغو اند. این معنی در چند موضع قرآن مکرر گشته است. حکما گویند هیچ ممکنی موجود نمی شود مگر برای غایتی.  
  
===حق به معنای هدفدار===
+
'''حق، به معنای سزاوار:'''
{{متن قرآن|«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ»}}(سوره احقاف/آیه3).
 
  
آسمانها و زمین و آنچه میان آسمان و زمین است نیافریدیم مگر به حق. اگر چیزی برای غرضی نباشد باطل و لغو است پس آسمان و زمین و دیگر آفریدگان اگر برای غایتی آفریده نشده باشند باطل و لغوند. این معنی در چند موضع قرآن مکرر گشته است. حکما گویند هیچ ممکنی موجود نمی شود مگر برای غایتی. صاحب منظومه گوید
+
در برخی [[آیه|آیات]]، حق به معنی سزاوار به کار رفته است. مثل:
  
و کل فعل غایة مستتبع        حتی فواعل هی الطبائع
+
*{{متن قرآن|«فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ»}} ([[سوره نحل]]: ۳۹) بعضی مردم را خدای تعالی هدایت کرد و بعضی سزاوار گمراهی شدند.
  
===حق به معنی سزاوار===
+
این آیه و امثال آن نفی [[جبر]] است، یعنی آنها که گمراه شدند سزاوار گمراهی بودند و تقصیر از خود آنها بود.  
در برخی آیات حق به معنی سزاوار به کار رفته است. مثل:
 
{{متن قرآن|«فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ»}}(سوره نحل/آیه39) بعضی مردم را خدای تعالی هدایت کرد و بعضی سزاوار گمراهی شدند آیه و امثال آن نفی جبر است یعنی آنها که گمراه شدند سزاوار گمراهی بودند و تقصیر از خود آنها بود. همچنین در باره عذاب فرمود گروهی سزاوار عذاب شدند آنها را عذاب کردیم {{متن قرآن|«وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ»}}(سوره زمر/آیه71).
 
  
===حق به معنی درست===
+
*همچنین درباره [[عذاب]] فرمود: {{متن قرآن|«وَلَٰکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکافِرِینَ»}} ([[سوره زمر]]: ۷۱) گروهی سزاوار عذاب شدند آنها را عذاب کردیم.
حق به معنی درست مقابل باطل مانند:
 
  
{{متن قرآن|«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»}}(سوره بقره/آیه42)؛ درست را به نادرست مشتبه نسازید و حق را به باطل نپوشید حرام است بر دانشمندان حق را از مردم پوشیده دارند مگر در جای ضرر و تقیه.
+
'''حق، به معنای درست:'''
  
{{متن قرآن|«وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ ۚ قَوْلُهُ الْحَقُّ»}}(سوره انعام/آیه73)؛ آن روز که گوید باش (آنچه او خواست) موجود میشود سخن او حق است.
+
حقّ به معنی درست مقابل [[باطل]] و نادرست، مانند:
  
{{متن قرآن|«إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ»}}(سوره یونس/آیه36گمان بی نیاز نمی کند از مطلب درست و مطابق واقع. کسی که به گمان دل خوش کند و پندارد حقیقت را به گمان دریافته است خطا کار است زیرا که حقیقت به گمان به دست نمی آید. اگر گوئی بسیاری از امور شرع و عرف به گمان است گوئیم گمان در عرف راه عمل است نه راه اعتقاد به واقع، اگر کسی گمان سود برد تجارت میکند و به گمان شفا دوا می خورد اما اعتقاد یقینی ندارد که حتما تجارت او سود آورد یا دوای او شفا دهد.
+
*{{متن قرآن|«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»}} ([[سوره بقره]]: ۴۲)؛ درست را به نادرست مشتبه نسازید و حق را به باطل نپوشید.
  
{{متن قرآن|«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ»}}(سوره اعراف/آیه181)؛از آن مردم که آفریدیم گروهی به حق راه می نمایند به عدل حکم می کنند.
+
حرام است بر دانشمندان حق را از مردم پوشیده دارند، مگر در جای ضرر و [[تقیه]].
  
این آیه دلیل مذهب شیعه است که لطف را بر خدا واجب می داند و لطف آن است که خداوند هر چه مردم را به خیر و سعادت نزدیک می کند و از فساد و عذاب آخرت دور می سازد برای آنان فراهم می آورد و یکی از آنها وجود ائمه و آمران به معروف است.
+
*{{متن قرآن|«وَیوْمَ یقُولُ کنْ فَیکونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ»}} ([[سوره انعام]]: ۷۳)؛ آن روز که گوید باش (آنچه او خواست) موجود می شود سخن او حق است.
 +
*{{متن قرآن|«إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شیئاً»}} ([[سوره یونس]]: ۳۶)؛ گمان بی نیاز نمی کند از مطلب درست و مطابق واقع.
  
حکمای اسلام نیز به این اصل معترفند چنان که [[ابو علی سینا]] در مقاله دهم از الهیات [[شفا (کتاب)|شفا]] گوید آن خدائی که مصالح جزئیه افراد بشر را مهمل نگذاشته مثلا برای حفظ چشم یک فرد به عنایت خود مژگان و ابرو آفرید چگونه ممکن است مصلحت کلی همه افراد بشر را که از ضروریات اجتماع آنها است مهمل گذارد و پیغمبری که آنان را به سنت عادله و قانون درست هدایت فرماید مبعوث نکند و کسی که مردم را به حقوق خود الزام کند از همه حوائج انسانی ضروری تر است.
+
کسی که به گمان دل خوش کند و پندارد حقیقت را به گمان دریافته، خطا کار است، زیرا که حقیقت به گمان به دست نمی آید. اگر گوئی بسیاری از امور [[شریعت|شرع]] و عرف به گمان است گوئیم گمان در عرف راه عمل است نه راه اعتقاد به واقع، اگر کسی گمان سود برد تجارت می کند و به گمان شفا دوا می خورد؛ اما اعتقاد یقینی ندارد که حتما تجارت او سود آورد یا دوای او شفا دهد.
  
 +
*{{متن قرآن|«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یعْدِلُونَ»}} ([[سوره اعراف]]: ۱۸۱)؛ از آن مردم که آفریدیم گروهی به حق راه می نمایند و به عدل حکم می کنند.
  
 +
این آیه دلیل مذهب [[شیعه]] است که لطف را بر خدا واجب می داند و لطف آن است که خداوند هر چه مردم را به خیر و سعادت نزدیک می کند و از فساد و عذاب آخرت دور می سازد برای آنان فراهم می آورد و یکی از آنها وجود [[ائمه اطهار|ائمه]] و آمران به معروف است. حکمای اسلام نیز به این اصل معترفند چنان که [[ابو علی سینا]] در مقاله دهم از الهیات [[شفا (کتاب)|شفا]] گوید: آن خدائی که مصالح جزئیه افراد بشر را مهمل نگذاشته مثلا برای حفظ چشم یک فرد به عنایت خود مژگان و ابرو آفرید چگونه ممکن است مصلحت کلی همه افراد بشر را که از ضروریات اجتماع آنها است مهمل گذارد و پیغمبری که آنان را به سنت عادله و قانون درست هدایت فرماید مبعوث نکند و کسی که مردم را به حقوق خود الزام کند از همه حوائج انسانی ضروری تر است.
 
==«حق» در روایات==
 
==«حق» در روایات==
  
[[پیامبر اعظم]] صلی الله علیه و آله فرمودند: بالاترين مرحله [[تكبر]] آنست كه كسى مردم را به چيزى نگيرد و پيروى از «حق» را نابخردانه پندارد و بر اهل حق طعنه زند.
+
* [[پیامبر اعظم]] صلی الله علیه و آله فرمودند: بالاترین مرحله [[تکبر]] آن است که کسى مردم را به چیزى نگیرد و پیروى از «حق» را نابخردانه پندارد و بر اهل حق طعنه زند.
 
+
* [[امیرالمؤمنین]] علیه السلام می فرمایند: «ما شککتُ فى الحق مُذ رأیتُه» از روزى که «حق» را دریافتم هرگز در آن شک ننمودم.<ref>نهج البلاغه: حکمت ۴۰۸.</ref>
[[اميرالمؤمنين]] علی علیه السلام می فرمایند: «ما شككتُ فى الحق مُذ رأيتُه» از روزى كه «حق» را دريافتم هرگز در آن شك ننمودم. ([[نهج البلاغه]]: حكمت 408)
+
* امام علی علیه‌السلام رمود: حق به رغم سنگینی، گوارا، و [[باطل]] در عین سبکی، بد فرجام است و اهل حق مدتی کوتاه در سختی و مدتی طولانی در عافیت و آسایش اند.<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۷۶.</ref>
 
+
* [[امام صادق]] علیه السلام فرمود: از درستی [[ایمان|ایمان]] است که حق را بر باطل برگزینى گرچه آن حق به زیانت بوده و آن باطل به سودت باشد. و دیگر آن که گفتارت از حدود علمت تجاوز نکند (بیش از آنچه میدانى نگوئى).<ref>ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۲۶،.</ref>
[[امام صادق]] علیه السلام فرمود: از حقيقت ايمان است كه حق را بر باطل برگزينى گرچه آن حق بزيانت بوده و آن باطل بسودت باشد. و ديگر آن كه گفتارت از حدود علمت تجاوز نكند (بيش از آنچه ميدانى نگوئى).
+
* [[امام جواد]] علیه السلام نیز فرمود: مردم! بدانید که حق و شایستگى و بایستگى جز به نزد ما خاندان نبوت نباشد و نزد هر که هست از ما گرفته و هیچکس بحق و عدل قضاوتى ننمود جز این که کلید آن قضاوت و درب ورود و آغاز و اساس آن [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] می باشد (خود آنها گواه این امر بودند) که هرگاه به اشتباه می افتادند خطا از خود آنها برمى خاست و حق مطلب نزد على علیه السلام بود.
 
+
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خوش به حال کسانى که در سایه [[عرش]] پروردگار از دیگران به پیشند. عرض شد آنها کیانند؟ فرمود: آنان که چون حق بشنوند بپذیرند و اگر از آنها سخن حقى بخواهند آن را عرضه کنند و درباره دیگران چنان داورى کنند که درباره خود می کنند.<ref>مجلسی، بحارالانوار: ج۵۷ ص۲۹.</ref>
[[امام جواد]] علیه السلام نیز فرمود: مردم! بدانيد كه حق و شايستگى و بايستگى جز به نزد ما خاندان نبوت نباشد و نزد هر كه هست از ما گرفته و هيچكس بحق و عدل قضاوتى ننمود جز اين كه كليد آن قضاوت و درب ورود و آغاز و اساس آن على بن ابى طالب مي باشد (خود آنها گواه اين امر بودند) كه هرگاه به اشتباه مي افتادند خطا از خود آنها برمى خاست و حق مطلب نزد على بود.
 
 
 
پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: خوش به حال كسانى كه در سايه عرش پروردگار از ديگران به پيشند. عرض شد آنها كيانند؟ فرمود: آنان كه چون حق بشنوند بپذيرند و اگر از آنها سخن حقى بخواهند آن را عرضه كنند و درباره ديگران چنان داورى كنند كه درباره خود مي كنند...(بحارالانوار: 57/29)
 
  
 
==منابع==
 
==منابع==
سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».
+
* «[[فرهنگ معارف و معاریف]]»، سید مصطفی حسینی دشتی.
 
+
* [[نثر طوبی]] (دائرةالمعارف لغات قرآن کریم)، علامه شعرانی، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۳.
علامه شعرانی، [[نثر طوبی]] (دائره المعارف لغات قران کریم)، ج1، ص 181 تا 183
+
== پانویس ==
 
+
{{پانویس}}
==پیوست==
+
==پیوست‌ها==
[[حق و باطل/حق و باطل (شهید مطهری)|حق و باطل در گفتار شهید مطهری]]
 
  
 +
* [[حق و باطل (شهید مطهری)|حق و باطل در گفتار شهید مطهری]]
 +
* [http://hoghoughi.nashriyat.ir/node/19 "معنای «حق» در نگاه اندیشمندان اسلامی"]، علی رمضانی، مجله معرفت حقوقی، سال اول، شماره دوم، زمستان ۱۳۹۰.
  
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۳

«حقّ» ضد «باطل»، از واژگان قرآنی است و در اصل به معنای امری «ثابت» و «مطابق واقع» می‌باشد. «حق» معمولا در مورد اقوال و عقاید و مذاهب و نیز مسائل «حقوق اجتماعی» بکار می رود.

واژه «حق» در لغت

«حقّ» اسم مصدر، به معنی آنچه «ثابت» و مطابق واقع است و آن ضد «باطل» می باشد. چنان که به حفره ای که پاشنه در، در آن قرار می‌گیرد و می‌چرخد «حِقِّ الباب» می گویند.[۱] و به گفته مناوی: «الحق هو الثابت الذى لا یسوغ انکاره»؛ حق چیز ثابتی است که انکار آن روا نباشد.

واژه «حق» معمولا با کلمات دیگری به کار می رود و معنای خاصی را اقتضا می کند. مثلا وقتی گفته می شود «دین حق»، یعنی مجموعه قوانینى که منطبق با فطرت بشر و مقتضاى نیاز او بوده و از جانب آفریدگار بشر و آگاه بحال او تدوین و تنظیم شده باشد، و هر دین و آئین و قانونى جز آن باطل خواهد بود.

«حق» در قرآن

واژه «حَق» و مشتقات آن در قرآن کریم ۲۸۷ بار، در معانی گوناگون، به کار رفته است، مانند: «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقًا» (سوره اسراء: ۸۱)؛ بگو اى محمد! حق آمد و باطل برفت که باطل رفتنى و بى بنیاد است.

حق، یکی از نامهای خدا:

«حقّ» یکی از نامهای خدای متعال است. چون وجود او ثابت و مستقر و فنا ناپذیر و سزاوار اطلاق هستی است، دیگر موجودات را سزاوار نیست موجود بنامند، چه به خود موجود نیستند، همچنان که زمین روشن به نور خورشید را نشاید روشن گفت چون زمین در ذات خود تیره و تاریک است و آن که راستی روشن است خورشید است. ممکنات را نباید موجود گفت، آن پرتو حق است با ممکنات که آنها را موجود نموده. برخی آیات مرتبط عبارتند از:

  • «فَذَلِکمُ اللّهُ رَبُّکمُ الْحَقُّ» (سوره یونس: ۳۲)
  • «فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِک الْحَقُّ» (سوره طه: ۱۱۴)
  • «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ» (سوره حج: ۶۲)

حق، به معنای ما فی‌الذمه:

گاهی حقّ برای آنچه بر عهده کسی ثابت است برای دیگری و باید ادا کند، به کار می رود، از جمله:

  • «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (سوره اسراء: ۲۸)
  • «وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (سوره معارج: ۲۴).
  • «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ» (سوره بقره: ۲۴۱).
  • «وَکانَ حَقًاً عَلَینَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (سوره روم: ۴۷).
  • « کلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یوْمَ حَصَادِهِ» (سوره انعام: ۱۴۱).

حق، به معنای هدفدار:

  • «مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ» (سوره احقاف: ۳) آسمانها و زمین و آنچه میان آسمان و زمین است نیافریدیم مگر به حق.

اگر چیزی برای غرضی نباشد باطل و لغو است، پس آسمان و زمین و دیگر آفریدگان اگر برای غایتی آفریده نشده باشند باطل و لغو اند. این معنی در چند موضع قرآن مکرر گشته است. حکما گویند هیچ ممکنی موجود نمی شود مگر برای غایتی.

حق، به معنای سزاوار:

در برخی آیات، حق به معنی سزاوار به کار رفته است. مثل:

  • «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ» (سوره نحل: ۳۹) بعضی مردم را خدای تعالی هدایت کرد و بعضی سزاوار گمراهی شدند.

این آیه و امثال آن نفی جبر است، یعنی آنها که گمراه شدند سزاوار گمراهی بودند و تقصیر از خود آنها بود.

  • همچنین درباره عذاب فرمود: «وَلَٰکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکافِرِینَ» (سوره زمر: ۷۱) گروهی سزاوار عذاب شدند آنها را عذاب کردیم.

حق، به معنای درست:

حقّ به معنی درست مقابل باطل و نادرست، مانند:

  • «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» (سوره بقره: ۴۲)؛ درست را به نادرست مشتبه نسازید و حق را به باطل نپوشید.

حرام است بر دانشمندان حق را از مردم پوشیده دارند، مگر در جای ضرر و تقیه.

  • «وَیوْمَ یقُولُ کنْ فَیکونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ» (سوره انعام: ۷۳)؛ آن روز که گوید باش (آنچه او خواست) موجود می شود سخن او حق است.
  • «إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شیئاً» (سوره یونس: ۳۶)؛ گمان بی نیاز نمی کند از مطلب درست و مطابق واقع.

کسی که به گمان دل خوش کند و پندارد حقیقت را به گمان دریافته، خطا کار است، زیرا که حقیقت به گمان به دست نمی آید. اگر گوئی بسیاری از امور شرع و عرف به گمان است گوئیم گمان در عرف راه عمل است نه راه اعتقاد به واقع، اگر کسی گمان سود برد تجارت می کند و به گمان شفا دوا می خورد؛ اما اعتقاد یقینی ندارد که حتما تجارت او سود آورد یا دوای او شفا دهد.

  • «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یعْدِلُونَ» (سوره اعراف: ۱۸۱)؛ از آن مردم که آفریدیم گروهی به حق راه می نمایند و به عدل حکم می کنند.

این آیه دلیل مذهب شیعه است که لطف را بر خدا واجب می داند و لطف آن است که خداوند هر چه مردم را به خیر و سعادت نزدیک می کند و از فساد و عذاب آخرت دور می سازد برای آنان فراهم می آورد و یکی از آنها وجود ائمه و آمران به معروف است. حکمای اسلام نیز به این اصل معترفند چنان که ابو علی سینا در مقاله دهم از الهیات شفا گوید: آن خدائی که مصالح جزئیه افراد بشر را مهمل نگذاشته مثلا برای حفظ چشم یک فرد به عنایت خود مژگان و ابرو آفرید چگونه ممکن است مصلحت کلی همه افراد بشر را که از ضروریات اجتماع آنها است مهمل گذارد و پیغمبری که آنان را به سنت عادله و قانون درست هدایت فرماید مبعوث نکند و کسی که مردم را به حقوق خود الزام کند از همه حوائج انسانی ضروری تر است.

«حق» در روایات

  • پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند: بالاترین مرحله تکبر آن است که کسى مردم را به چیزى نگیرد و پیروى از «حق» را نابخردانه پندارد و بر اهل حق طعنه زند.
  • امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «ما شککتُ فى الحق مُذ رأیتُه» از روزى که «حق» را دریافتم هرگز در آن شک ننمودم.[۲]
  • امام علی علیه‌السلام رمود: حق به رغم سنگینی، گوارا، و باطل در عین سبکی، بد فرجام است و اهل حق مدتی کوتاه در سختی و مدتی طولانی در عافیت و آسایش اند.[۳]
  • امام صادق علیه السلام فرمود: از درستی ایمان است که حق را بر باطل برگزینى گرچه آن حق به زیانت بوده و آن باطل به سودت باشد. و دیگر آن که گفتارت از حدود علمت تجاوز نکند (بیش از آنچه میدانى نگوئى).[۴]
  • امام جواد علیه السلام نیز فرمود: مردم! بدانید که حق و شایستگى و بایستگى جز به نزد ما خاندان نبوت نباشد و نزد هر که هست از ما گرفته و هیچکس بحق و عدل قضاوتى ننمود جز این که کلید آن قضاوت و درب ورود و آغاز و اساس آن على بن ابى طالب می باشد (خود آنها گواه این امر بودند) که هرگاه به اشتباه می افتادند خطا از خود آنها برمى خاست و حق مطلب نزد على علیه السلام بود.
  • پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خوش به حال کسانى که در سایه عرش پروردگار از دیگران به پیشند. عرض شد آنها کیانند؟ فرمود: آنان که چون حق بشنوند بپذیرند و اگر از آنها سخن حقى بخواهند آن را عرضه کنند و درباره دیگران چنان داورى کنند که درباره خود می کنند.[۵]

منابع

پانویس

  1. ابن فارس، مقاییس اللغة، ذیل واژه «حَق».
  2. نهج البلاغه: حکمت ۴۰۸.
  3. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۶.
  4. ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۲۶،.
  5. مجلسی، بحارالانوار: ج۵۷ ص۲۹.

پیوست‌ها