مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

جعفر طیار: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
 
(۱۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==الگوها و اسوه‌ها جعفر طیار (مهاجرِ حبشه، شهید موته)==
+
{{خوب}}
 +
<infotable style="border-radius: 10px;width:280px" tstyle="font-size:18px;background:#B4A1FF;border-radius: 3px;" title="جعفر بن ابی طالب (طیّار)" cellpadding="5" cellspacing="6" titlestyle="background:#FFF6E4;text-align:center;border-radius: 10px;width:80px" valuestyle="background:#FFF6E4;text-align:center;border-radius: 10px;" info="|نام کامل = جعفر بن ابی طالب |لقب = طیار و ذوالجناحین |زادگاه = [[مکه]] |مهاجر/انصار = مهاجر |نسب = قریشی از [[بنی هاشم]] |شهادت = جمادی الاولی سال هشتم هجری |نحوه شهادت = در [[جنگ موته]] |مدفن = موتۀ [[اردن]]" />
  
یکى از چهره‌هاى تابان و [[شخصیت ها]]ى برجسته‌اى که الگوى [[ایمان]] و عمل و [[اخلاص]] و جهاد و [[شهادت]] است، جعفر بن ابى طالب است. در این نوشته سعى شده گوشه‌هایى از زندگى سراسر درس او نشان داده شود.
+
'''«جعفر بن‌ ابی‌طالب‌»'''، مشهور به «جعفر طیّار»، پسرعموی‌ [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و برادر بزرگتر [[امام علی علیه السلام|حضرت‌ علی‌]] علیه‌السلام‌ است. او از [[صحابی|صحابه]] برجسته‌ و نخستین [[ایمان]] آورندگان به رسول خدا بود و از جانب آن حضرت، سرپرستی مسلمانان مهاجر به [[حبشه]] را بر عهده داشت. جعفر طیار سرانجام در سال هشتم هجرى در [[جنگ موته]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
  
'''جعفر طیار کیست؟'''
+
==زندگی‌نامه جعفر طیار==
  
جعفر بن ابى طالب، برادر على بن ابى طالب علیه السلام‌‌، از اسوه‌هاى ایمان و هجرت و جهاد و از چهره‌هاى دوست داشتنى و الهام‌بخش است. مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. وى بیست سال پیش از بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌ در [[مکه]] به دنیا آمد و در آن دوران جاهلیت و فساد اخلاقى و اعتقادى، پاک زیست و با شرافت ماند. پیش از بعثت که در مکه قحطى شده بود و ابوطالب زندگى خود و فرزندانش را به سختى می‌‌گذراند، براى این که کمکى به زندگى او شود، حضرت محمد صلی الله علیه و آله‌‌، على علیه السلام‌‌ را به خانه خود آورد و عمویش عباس، جعفر را. از این رو جعفر بخشى از دوران عمر خود را با سرپرستى عباس بن عبدالمطلب گذراند.(1)
+
جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ در بیستم [[عام الفیل|عام‌الفیل‌]]<ref>۵۷۰ میلادی‌.</ref> و بیست سال پیش از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله در [[مکه‌]] به‌ دنیا آمد.<ref>بهادلی‌، ص‌۲۳۵.</ref> مادرش‌، [[فاطمه بنت اسد|فاطمه‌ بنت‌ اسد]] بن‌ هاشم‌، نخستین‌ زن‌ [[بنی هاشم|هاشمی‌]] بود که‌ با مردی‌ هاشمی‌ یعنی‌ [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب‌]]، ازدواج‌ کرد<ref>خلیفه بن‌ خیاط‌، ۱۹۶۷، ص‌۴؛ ابن‌حبیب‌، ص‌۴۵۷.</ref> و به‌ ترتیب‌ چهار پسر به‌ نامهای‌ طالب‌، [[عقیل بن ابیطالب|عقیل]]، '''جعفر''' و [[امام علی علیه السلام|علی‌]] (علیه السلام) را به‌ دنیا آورد که‌ فاصله زمانی‌ میان‌ هر کدام‌ ده‌ سال‌ بود.<ref>ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ص‌ ۳؛ ابن‌اثیر، ج‌۱، ص‌۳۴۲.</ref>
  
دوران نوجوانى و جوانى جعفر، دور از آلودگى‌هاى آن روزگار سپرى شد. وى با آن که در آن محیط فاسد می‌‌زیست و سرزمین جزیرة العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به می‌‌گسارى، روابط نامشروع، بت‌پرستى و [[دروغ]] آلوده نگشت و همین‌ها چهار صفتِ ارزشمند بود که بر اساس حدیثى، سبب شده بود خداوند متعال از جعفر تقدیر کند.(2)
+
دوران نوجوانى و جوانى جعفر، در دوران [[جاهلیت]] و فساد اخلاقى و اعتقادى، دور از آلودگى‌هاى آن روزگار سپرى شد. وى با آن که در آن محیط فاسد می‌‌زیست و سرزمین [[جزیرة العرب]] آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به [[شراب خواری|می‌‌گسارى]]، روابط نامشروع، [[بت پرستی|بت‌ پرستى]] و [[دروغ]] آلوده نگشت و همین‌ها چهار صفتِ ارزشمند بود که بر اساس حدیثى سبب شده بود خداوند متعال از جعفر تقدیر کند.
 +
<ref>همان، ج ۲۲، ص ۲۷۲.</ref>
  
جعفر بن ابى طالب علیه السلام‌‌ در جوانى به [[اسلام]] گروید و پس از على بن ابى طالب علیه السلام‌‌ دومین مردى بود که به دعوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله‌‌ پاسخ مثبت داد. روزى که پیامبر و على و خدیجه در [[مسجدالحرام]] به جماعت [[نماز]] می‌‌خواندند، ابوطالب و جعفر که از آن جا می‌‌گذشتند، به تماشا ایستادند. آن گاه ابوطالب به پسرش جعفر گفت: برو کنار پسرعمویت نماز بخوان. او هم رفت و چنان کرد و این آغاز مسلمانى او بود. پدرش ابوطالب نیز از این کار خشنود شد و در ستایش کار شایسته پسرش، اشعارى را سرود.(3)
+
هنگامی‌ که‌ در مکه‌ خشکسالی‌ شد و ابوطالب‌ دچار مضیقه مالی‌ گردید، به‌ پیشنهاد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله [[عباس بن عبدالمطلب|عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌]] نزد برادرش‌ ابوطالب‌ رفت‌ و جعفر را به‌ خانه خود برد و [[کفالت|کفالتش‌]] را بر عهده‌ گرفت‌. جعفر همچنان‌ نزد عمویش‌ ماند تا این که‌ [[اسلام|اسلام‌]] آورد و بعد از وی‌ بی‌نیاز شد.<ref>ابن‌هشام‌، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ طبری‌، ج‌۲، ص‌۳۱۳.</ref>
  
'''فضیلت‌هاى جعفر'''
+
بر اساس‌ روایتی‌، او در همان‌ سال‌ اول‌ بعثت‌، اندکی‌ پس‌ از برادرش‌ [[امام علی علیه السلام|حضرت علی‌]] علیه‌السلام‌<ref>ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ص‌۸؛ ابن‌اثیر، ج‌۱، ص‌۳۴۱؛ یک‌ روز یا کمتر پس‌ از برادرش‌ علی‌ علیه‌السلام‌؛ رجوع کنید به: امین‌، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۹.</ref> اسلام‌ آورد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ ابوطالب‌ وقتی‌ دید حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ در سمت‌ راست‌ [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم‌]] به‌ [[نماز]] ایستاده‌، به‌ جعفر گفت‌ برو و در سمت‌ چپ‌ پیامبر بایست‌ و نماز بگزار و او نیز چنین‌ کرد و این‌ نخستین‌ [[نماز جماعت|نماز جماعتی‌]] بود که‌ در اسلام‌ برپا گردید.<ref>ابن‌عساکر، ج‌۷۲، ص‌۱۲۵ـ۱۲۶؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ مدنی‌، ص‌ ۶۹.</ref> بر اساس‌ برخی‌ روایات‌، جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ سومین‌ یا بیست‌ و ششمین‌ یا سی‌ و دومین‌ نفر<ref>رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۷۲، ص‌۱۲۵؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌۱، ص‌۲۳۷.</ref> و اجمالاً جزو آن‌ عده‌ بود که‌ پیش‌ از آنکه‌ پیامبر وارد خانه ارقم‌ شود،<ref>طبقات ابن‌سعد.</ref> [[ایمان|ایمان‌]] آورد.
  
جعفر بن ابى طالب، از پیشگامان اسلام و از مسلمانان نخستین بود و پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ علاقه‌اى شدید به او داشت. ستایش‌هاى متعدد پیامبر از وى، جایگاه والاى او را نشان می‌‌دهد. یک بار آن حضرت فرمود: مردم از ریشه‌ها و تبارهاى مختلفى‌اند، اما من و جعفر از یک درخت و ریشه‌ایم.(4) یک بار هم فرمود: اى جعفر! تو در خلقت و اخلاق، شبیه منى.(5)
+
==هجرت به حبشه==
  
نیز از کلمات دیگرش درباره جعفر این است: بهترین مردم، على، جعفر و حمزه سیدالشهدا هستند. وى از کسانى بود که دو بار هجرت کرد؛ یک بار به [[حبشه]] و بار دیگر به [[مدینه]].
+
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در [[مکه|مکه]] و افزایش شکنجه‌هاى [[قریش]]، [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ در سال پنجم [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] دستور داد عده‌اى از مسلمانان به [[حبشه]] (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا [[مسیحیت|مسیحى]] بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه ۸۳ نفرى از مسلمانان که عده‌اى زن و عده‌اى مرد بودند، به آن سرزمین [[هجرت مسلمانان به حبشه|هجرت]] کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «[[عمرو بن عاص|عمرو عاص]]» و «عبدالله بن ربیعه» بودند.
  
جعفر، فردى مردم دوست و بخشنده بود و به دیگران احسان می‌‌کرد و به دلیل همین خصلت جوان مردانه‌اش، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ به او لقب «ابوالمساکین» (پدر بینوایان) داده بود.(6)
+
فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به حبشه رسیدند و ضمن تقدیم آن‌ها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند. پادشاه خردمند آن جا پیش از هر اقدامى، گفت: من باید سخنان آنان و انگیزه آمدنشان را بدانم. مهاجران را به دربار طلبید. سخنگوى این جمع، جعفر بود.  
  
'''هجرت به حبشه'''
+
وى درباره علت دست کشیدن از آیین قریش و گرویدن به [[اسلام]] و سفر به حبشه، سخنان مفصلى گفت که خلاصه‌اش چنین است: «اى شهریار! مردم در دوران [[جاهلیت]]، بت می‌‌پرستیدند، مردار می‌‌خوردند و به کارهاى زشت آلوده بودند. خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما مردى را به پیامبرى برگزید که دودمان و نسبت او را می‌‌شناختیم. ما را به [[توحید|یکتاپرستى]]، راست‌گویى، [[امانت‌داری|امانت‌دارى]]، پیوند با خویشاوندان، پرهیز از فحشا و زشتکارى و ترک [[دروغ]] و [[بهتان]] فراخواند. چون راست گویى و امانت او را باور داشتیم، به او و خداى یکتا و [[دین]] و [[قرآن]] او [[ایمان]] آوردیم. هموطنان ما که مشرک بودند، به دشمنى و آزار ما پرداختند و ما را شکنجه کردند تا از آیین خود دست برداریم و به [[بت پرستی|بت‌پرستى]] برگردیم، چون عرصه را بر ما تنگ کردند، به کشور شما آمدیم و به حمایت شما امید بستیم و امیدواریم که در کنار شما به ما ظلم نشود...».
  
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجه‌هاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ در سال پنجم بعثت دستور داد عده‌اى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه 83 نفرى از مسلمانان که عده‌اى زن و عده‌اى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمروعاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند.
+
سخنان جعفر بر دل نجاشى نشست. پرسید: از آن چه به نام [[قرآن]] بر پیامبر شما نازل شده است چیزى در یاد دارید؟ جعفر از [[سوره مریم]]، آیاتى را که درباره [[حضرت عیسى]] علیه السلام و [[نبوت]] او و درباره مادر پاکش حضرت مریم بود، [[تلاوت قرآن|تلاوت]] کرد. نجاشى و همراهانش مطمئن شدند که این ها کلام خداست و [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله‌‌ فرستاده اوست. آن گاه به فرستادگان قریش گفت: بروید، من هرگز اینان را به شما تحویل نخواهم داد. آنان رسوا شدند و دست خالى برگشتند. جعفر و مسلمانان مهاجر، سال‌ها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.<ref>همان، ص ۱۲۳، با تلخیص.</ref>
  
فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به [[حبشه]] رسیدند و ضمن تقدیم آن‌ها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند. پادشاه خردمند آن جا پیش از هر اقدامى، گفت: من باید سخنان آنان و انگیزه آمدنشان را بدانم. مهاجران را به دربار طلبید. سخنگوى این جمع، جعفر بود.
+
'''بازگشت مهاجران حبشه:'''
  
وى درباره علت دست کشیدن از آیین قریش و گرویدن به [[اسلام]] و سفر به [[حبشه]]، سخنان مفصلى گفت که خلاصه‌اش چنین است: «اى شهریار! مردم در دوران جاهلیت، بت می‌‌پرستیدند، مردار می‌‌خوردند و به کارهاى زشت آلوده بودند. خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما مردى را به پیامبرى برگزید که دودمان و نسبت او را می‌‌شناختیم. ما را به یکتاپرستى، راست‌گویى، امانت‌دارى، پیوند با خویشاوندان، پرهیز از فحشا و زشتکارى و ترک [[دروغ]] و بهتان فراخواند. چون راست گویى و امانت او را باور داشتیم، به او و خداى یکتا و [[دین]] و [[قرآن]] او [[ایمان]] آوردیم. هموطنان ما که مشرک بودند، به دشمنى و آزار ما پرداختند و ما را شکنجه کردند تا از آیین خود دست برداریم و به بت‌پرستى برگردیم، چون عرصه را بر ما تنگ کردند، به کشور شما آمدیم و به حمایت شما امید بستیم و امیدواریم که در کنار شما به ما ظلم نشود...».
+
چند سال از هجرت گروهى از مسلمانان به حبشه گذشته بود. با افزایش دشمنى‌هاى قریش با مسلمانان و تصمیم آنان براى کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، آن حضرت تصمیم گرفت به [[مدینه]] مهاجرت کند. مشرکان بارها به مدینه لشکرکشى کردند، ولى شکست خوردند. قدرت اسلام روز به روز بیشتر می‌‌شد و مردم بیشترى به اسلام می‌‌گرویدند. یکى از نبردهاى سرنوشت ساز و پیروزمند مسلمانان، فتح قلعه‌هاى [[یهود|یهودیان]] در [[غزوه خیبر|خیبر]] بود. آن حادثه در سال هفتم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند.  
  
سخنان جعفر بر دل نجاشى نشست. پرسید: از آن چه به نام [[قرآن]] بر پیامبر شما نازل شده است چیزى در یاد دارید؟ جعفر از [[سوره مریم]]، آیاتى را که درباره [[حضرت عیسى]] علیه السلام و [[نبوت]] او و درباره مادر پاکش حضرت مریم بود، تلاوت کرد. [[نجاشى]] و همراهانش مطمئن شدند که این ها کلام خداست و [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله‌‌ فرستاده اوست. آن گاه به فرستادگان قریش گفت: بروید، من هرگز اینان را به شما تحویل نخواهم داد. آنان رسوا شدند و دست خالى برگشتند. جعفر و مسلمانان مهاجر، سال‌ها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.(7)
+
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمان شکن و کینه‌توز خیبر، و دیگرى بازگشت مهاجران به آغوش مسلمانان. این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌ به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمی‌‌دانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانه‌هاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی ‌‌داد.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۸۷؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰.</ref>
  
'''بازگشت مهاجران'''
+
==شهادت جعفر طیار==
  
چند سال از هجرت گروهى از مسلمانان به حبشه گذشته بود. با افزایش دشمنى‌هاى قریش با مسلمانان و تصمیم آنان براى کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، آن حضرت تصمیم گرفت به [[مدینه]] مهاجرت کند. پیشتر با گروهى از مردم مدینه (یثرب) که به [[اسلام]] گرویده بودند، در ایام [[حج]] دیدار کرد و با آنان پیمان دفاعى بست و قرار گذاشتند که در صورت فراهم شدن زمینه، به مدینه برود.
+
جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از [[حبشه]]، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «[[موته]]» در شمال [[حجاز]] و در مرز [[شام]] فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به [[مدینه]] رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد.
  
پیامبر و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و آن حضرت در آن شهر، حکومتى اسلامی ‌‌تشکیل داد. مشرکان بارها به مدینه لشکرکشى کردند، ولى شکست خوردند. قدرت اسلام روز به روز بیشتر می‌‌شد و مردم بیشترى به اسلام می‌‌گرویدند. یکى از نبردهاى سرنوشت ساز و پیروزمند مسلمانان، فتح قلعه‌هاى یهودیان در خیبر بود. آن حادثه در سال ششم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمان شکن و کینه‌توز خیبر و دیگرى، بازگشت مهاجران به آغوش مسلمانان.
+
پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد. جعفر بن ابى طالب در این جنگ، هم فرماندهى می‌‌کرد و هم می‌‌جنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی‌ ‌او در نبرد این بود: «خوشحالم که [[بهشت]] موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی ‌‌کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربت‌هاى خود را بر آن‌ها فرود آورم».<ref>سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۷۸؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۴.</ref>
  
این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌ به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمی‌‌دانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانه‌هاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی ‌‌داد.(8)
+
صحنه حماسه و نبرد گرم بود و جعفر سخت مبارزه می‌‌کرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند. جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد.<ref>جواد محدثى، برگ و بار، ص ۱۷۹.</ref>
  
این ها همه جلوه‌هایى از ایمان ژرف، صبر و مقاومت در راه عقیده، دفاع جانانه و محکم از اعتقادات دینى، درایت و هوشمندى در مدیریت مهاجران و شجاعت او در صحنه‌هاى مختلف بود که براى هر مسلمانى می‌‌تواند الگوى شایسته‌اى باشد.
+
در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جاى دو دستِ قطع شده جعفر، دو بال به او عطا کرد که با آن‌ها در [[بهشت]] پرواز می‌‌کند؛<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ج۲۱، ص۵۳، باب ۲۴، ح۳.</ref> از این رو به «جعفر طیّار» معروف شد.
  
'''فرمانده سپاه'''
+
[[عبدالله بن جعفر طیار|عبدالله بن جعفر]] می‌گوید: من به یاد دارم که وقتی خبر شهادت پدرم جعفر به [[مدینه]] رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خانه ما آمدند و تسلیت گفتند و دست مبارکشان را بر سر من و برادرم کشیدند و بر روی ما بوسه زدند در حالی که اشکشان روان بود، فرمودند: جعفر به بهترین [[ثواب]] رسید؛ و تا سه روز هر روز به خانه ما می‌آمدند و ما را تسلی می‌دادند و به مادرم [[اسماء بنت عمیس]] فرمودند: غم مخور که من ولی ایشانم در دنیا و آخرت.
  
جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از [[حبشه]]، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال [[حجاز]] و در مرز [[شام]] فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به [[مدینه]] رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را فرمانده اول تعیین کرد و از همه خواست که تحت فرمان او باشند و از وى اطاعت کنند و اگر شهید شد، «زید بن حارثه» فرمانده باشد، و اگر او هم شهید شد، «عبدالله بن رواحه». مسلمانان مجاهد، تحت فرمان جعفر به منطقه نبرد اعزام شدند. نبرد سختى میان مسلمانان و دشمنان پیش آمد؛ نبردى که تجلى‌گاه ایمان و اخلاص و شجاعت مردان الهى بود. جعفر بن ابى طالب، هم فرماندهى می‌‌کرد و هم می‌‌جنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی‌ ‌او در نبرد این بود: «خوشحالم که [[بهشت]] موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی ‌‌کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربت‌هاى خود را بر آن‌ها فرود آورم».(9)
+
==منابع==
  
صحنه حماسه و نبرد، گرم بود و جعفر سخت مبارزه می‌‌کرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند.
+
*جواد محدثى، مجله معارف اسلامی، ۱۳۸۶، شماره ۶۸.
 +
*[[دانشنامه جهان اسلام]]، "جعفر بن ابی طالب"، ستار عودی، ج۱۰.
 +
*[[حاج شیخ عباس قمی|شیخ عباس قمی]]، [[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الآمال]]، ج۱.
  
'''رزمنده سرافراز'''
+
[[رده:اصحاب پیامبر]]
 +
[[رده:وابستگان پیامبر]]
 +
[[رده:وابستگان امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
  
جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد. این صحنه و فداکردن دو دست در راه جهاد، یک بار هم در [[کربلا]] در مورد علم‌دار جبهه حسینى، حضرت قمر بنى‌هاشم تکرار شد و این دو قهرمان، اسوه ایثار رزمندگان [[اسلام]] و جانبازان راه حق شدند.
+
{{سنجش کیفی
 
+
|سنجش=شده
چون اقتدا به جعفر طیار کرده‌ایم × پرواز ماست با پرِ جان در فضاى دوست
+
|شناسه= خوب
 
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
در پیروى ز خط علم دار کربلاست × دستى که داده‌ایم به راه رضاى دوست
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
دین خدا عزیزتر است از وجود ما × این دست و پا و چشم و سر و جان فداى دوست.(10)
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 
+
|جامعیت= خوب
'''جعفر طیار، شهید موته'''
+
|رعایت اختصار= خوب
 
+
|سیر منطقی= خوب
جعفر بن ابى طالب، با تقدیم کردن دو دست خویش در جبهه نبرد، سرانجام با پیکرى خونین و با بیش از هفتاد زخم به [[شهادت]] رسید. خداوند به جاى آن دو دستِ قطع شده، دو بال به او عطا کرد که با آن‌ها در [[بهشت]] پرواز می‌‌کند و از این رو به او جعفر طیار می‌‌گویند. این سخنى است از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ درباره این شهید والاقدر.
+
|کیفیت پژوهش= خوب
 
+
|رده= دارد
نبرد موته پایان یافت. هر سه فرمانده که پیامبر تعیین کرده بود، به شهادت رسیدند و فرمانده بعدى به نحوى شایسته سپاه [[اسلام]] را از مهلکه نجات داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ پیش‌تر از شهادت جعفر آگاه شده بود. نزد «اسماء بنت عمیس»، همسر جعفر رفت و فرمود: «فرزندان جعفر کجایند؟ وى آنان را نزد پیامبر آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آن‌ها را به سینه چسبانید و بویید و نوازش کرد، آن گاه چشمان حضرت پر از اشک شد و گریست. اسماء پرسید: آیا از جعفر خبرى دارید؟ فرمود: آرى، او به شهادت رسید. صداى گریه از همسر جعفر و زنان هاشمی ‌‌برخاست. پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ فرزندان جعفر را نوازش کرد و دلدارى داد، به زنان هم فرمود که صبور باشند. آن گاه به همسر آن شهید بزرگوار فرمود: اى اسماء! آیا می‌‌خواهى مژده‌اى به تو بدهم؟ گفت: آرى. فرمود: خداوند به جاى آن دو دستى که از جعفر قطع شد، دو بال به او عطا کرد که با آن‌ها در بهشت پرواز می‌‌کند. پس از آن، پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ به مسجد رفت و بر فراز منبر، خبر شهادت جعفر و دو بال بهشتى او را به مردم رساند. سپس به خانه شهید رفت و کنار فرزندان او بر سر سفره نشست.(11)
+
}}
 
 
جعفر طیار، هنگام شهادت 41 سال داشت. جعفر و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، هر سه در یک قبر به خاک سپرده شدند و حماسه جاوید آنان، درسى براى همه پروردگانِ دامن [[قرآن]] و [[اسلام]] شد تا در پاسدارى از عقیده [[حق]] و مبارزه با [[باطل]]، تا سر حد شهادت پیش روند و جان خود را با خداوند معامله کنند تا به [[بهشت]] ابدى نایل آیند.
 
 
 
پى نوشت  
 
 
 
(1). [[بحارالانوار]]، ج 42، ص 115.
 
 
 
(2). همان، ج 22، ص 272.
 
 
 
(3). [[اعیان الشیعه]]، ج 4، ص 119.
 
 
 
(4). سفینة البحار، ج 1، ص 158.
 
 
 
(5). بحارالانوار، ج 22، ص 276.
 
 
 
(6). اعیان الشیعه، ج 4، ص 120.
 
 
 
(7). همان، ص 123، با تلخیص.
 
 
 
(8). اسدالغابه، ج 1، ص 287؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 120.
 
 
 
(9). سیره ابن هشام، ج 2، ص 378؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 124.
 
 
 
(10). جواد محدثى، برگ و بار، ص 179.
 
 
 
(11). اعیان الشیعه، ج 4، ص 124.
 
 
 
 
 
== منبع ==
 
 
 
 
 
جواد محدثى, معارف اسلامی، تیر و مرداد و شهریور 1386، شماره 68
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۲

جعفر بن ابی طالب (طیّار)
نام کاملجعفر بن ابی طالب
لقبطیار و ذوالجناحین
زادگاهمکه
مهاجر/انصارمهاجر
نسبقریشی از بنی هاشم
شهادتجمادی الاولی سال هشتم هجری
نحوه شهادتدر جنگ موته
مدفنموتۀ اردن

«جعفر بن‌ ابی‌طالب‌»، مشهور به «جعفر طیّار»، پسرعموی‌ پیامبر اکرم صلی‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و برادر بزرگتر حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ است. او از صحابه برجسته‌ و نخستین ایمان آورندگان به رسول خدا بود و از جانب آن حضرت، سرپرستی مسلمانان مهاجر به حبشه را بر عهده داشت. جعفر طیار سرانجام در سال هشتم هجرى در جنگ موته به شهادت رسید.

زندگی‌نامه جعفر طیار

جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ در بیستم عام‌الفیل‌[۱] و بیست سال پیش از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مکه‌ به‌ دنیا آمد.[۲] مادرش‌، فاطمه‌ بنت‌ اسد بن‌ هاشم‌، نخستین‌ زن‌ هاشمی‌ بود که‌ با مردی‌ هاشمی‌ یعنی‌ ابوطالب‌، ازدواج‌ کرد[۳] و به‌ ترتیب‌ چهار پسر به‌ نامهای‌ طالب‌، عقیل، جعفر و علی‌ (علیه السلام) را به‌ دنیا آورد که‌ فاصله زمانی‌ میان‌ هر کدام‌ ده‌ سال‌ بود.[۴]

دوران نوجوانى و جوانى جعفر، در دوران جاهلیت و فساد اخلاقى و اعتقادى، دور از آلودگى‌هاى آن روزگار سپرى شد. وى با آن که در آن محیط فاسد می‌‌زیست و سرزمین جزیرة العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به می‌‌گسارى، روابط نامشروع، بت‌ پرستى و دروغ آلوده نگشت و همین‌ها چهار صفتِ ارزشمند بود که بر اساس حدیثى سبب شده بود خداوند متعال از جعفر تقدیر کند. [۵]

هنگامی‌ که‌ در مکه‌ خشکسالی‌ شد و ابوطالب‌ دچار مضیقه مالی‌ گردید، به‌ پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه وآله عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ نزد برادرش‌ ابوطالب‌ رفت‌ و جعفر را به‌ خانه خود برد و کفالتش‌ را بر عهده‌ گرفت‌. جعفر همچنان‌ نزد عمویش‌ ماند تا این که‌ اسلام‌ آورد و بعد از وی‌ بی‌نیاز شد.[۶]

بر اساس‌ روایتی‌، او در همان‌ سال‌ اول‌ بعثت‌، اندکی‌ پس‌ از برادرش‌ حضرت علی‌ علیه‌السلام‌[۷] اسلام‌ آورد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ ابوطالب‌ وقتی‌ دید حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ در سمت‌ راست‌ پیامبر اکرم‌ به‌ نماز ایستاده‌، به‌ جعفر گفت‌ برو و در سمت‌ چپ‌ پیامبر بایست‌ و نماز بگزار و او نیز چنین‌ کرد و این‌ نخستین‌ نماز جماعتی‌ بود که‌ در اسلام‌ برپا گردید.[۸] بر اساس‌ برخی‌ روایات‌، جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ سومین‌ یا بیست‌ و ششمین‌ یا سی‌ و دومین‌ نفر[۹] و اجمالاً جزو آن‌ عده‌ بود که‌ پیش‌ از آنکه‌ پیامبر وارد خانه ارقم‌ شود،[۱۰] ایمان‌ آورد.

هجرت به حبشه

با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجه‌هاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ در سال پنجم بعثت دستور داد عده‌اى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه ۸۳ نفرى از مسلمانان که عده‌اى زن و عده‌اى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمرو عاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند.

فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به حبشه رسیدند و ضمن تقدیم آن‌ها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند. پادشاه خردمند آن جا پیش از هر اقدامى، گفت: من باید سخنان آنان و انگیزه آمدنشان را بدانم. مهاجران را به دربار طلبید. سخنگوى این جمع، جعفر بود.

وى درباره علت دست کشیدن از آیین قریش و گرویدن به اسلام و سفر به حبشه، سخنان مفصلى گفت که خلاصه‌اش چنین است: «اى شهریار! مردم در دوران جاهلیت، بت می‌‌پرستیدند، مردار می‌‌خوردند و به کارهاى زشت آلوده بودند. خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما مردى را به پیامبرى برگزید که دودمان و نسبت او را می‌‌شناختیم. ما را به یکتاپرستى، راست‌گویى، امانت‌دارى، پیوند با خویشاوندان، پرهیز از فحشا و زشتکارى و ترک دروغ و بهتان فراخواند. چون راست گویى و امانت او را باور داشتیم، به او و خداى یکتا و دین و قرآن او ایمان آوردیم. هموطنان ما که مشرک بودند، به دشمنى و آزار ما پرداختند و ما را شکنجه کردند تا از آیین خود دست برداریم و به بت‌پرستى برگردیم، چون عرصه را بر ما تنگ کردند، به کشور شما آمدیم و به حمایت شما امید بستیم و امیدواریم که در کنار شما به ما ظلم نشود...».

سخنان جعفر بر دل نجاشى نشست. پرسید: از آن چه به نام قرآن بر پیامبر شما نازل شده است چیزى در یاد دارید؟ جعفر از سوره مریم، آیاتى را که درباره حضرت عیسى علیه السلام و نبوت او و درباره مادر پاکش حضرت مریم بود، تلاوت کرد. نجاشى و همراهانش مطمئن شدند که این ها کلام خداست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله‌‌ فرستاده اوست. آن گاه به فرستادگان قریش گفت: بروید، من هرگز اینان را به شما تحویل نخواهم داد. آنان رسوا شدند و دست خالى برگشتند. جعفر و مسلمانان مهاجر، سال‌ها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.[۱۱]

بازگشت مهاجران حبشه:

چند سال از هجرت گروهى از مسلمانان به حبشه گذشته بود. با افزایش دشمنى‌هاى قریش با مسلمانان و تصمیم آنان براى کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، آن حضرت تصمیم گرفت به مدینه مهاجرت کند. مشرکان بارها به مدینه لشکرکشى کردند، ولى شکست خوردند. قدرت اسلام روز به روز بیشتر می‌‌شد و مردم بیشترى به اسلام می‌‌گرویدند. یکى از نبردهاى سرنوشت ساز و پیروزمند مسلمانان، فتح قلعه‌هاى یهودیان در خیبر بود. آن حادثه در سال هفتم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمان شکن و کینه‌توز خیبر، و دیگرى بازگشت مهاجران به آغوش مسلمانان. این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌ به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمی‌‌دانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانه‌هاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی ‌‌داد.[۱۲]

شهادت جعفر طیار

جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از حبشه، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال حجاز و در مرز شام فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به مدینه رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد.

پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد. جعفر بن ابى طالب در این جنگ، هم فرماندهى می‌‌کرد و هم می‌‌جنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی‌ ‌او در نبرد این بود: «خوشحالم که بهشت موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی ‌‌کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربت‌هاى خود را بر آن‌ها فرود آورم».[۱۳]

صحنه حماسه و نبرد گرم بود و جعفر سخت مبارزه می‌‌کرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند. جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد.[۱۴]

در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جاى دو دستِ قطع شده جعفر، دو بال به او عطا کرد که با آن‌ها در بهشت پرواز می‌‌کند؛[۱۵] از این رو به «جعفر طیّار» معروف شد.

عبدالله بن جعفر می‌گوید: من به یاد دارم که وقتی خبر شهادت پدرم جعفر به مدینه رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خانه ما آمدند و تسلیت گفتند و دست مبارکشان را بر سر من و برادرم کشیدند و بر روی ما بوسه زدند در حالی که اشکشان روان بود، فرمودند: جعفر به بهترین ثواب رسید؛ و تا سه روز هر روز به خانه ما می‌آمدند و ما را تسلی می‌دادند و به مادرم اسماء بنت عمیس فرمودند: غم مخور که من ولی ایشانم در دنیا و آخرت.

پانویس

  1. ۵۷۰ میلادی‌.
  2. بهادلی‌، ص‌۲۳۵.
  3. خلیفه بن‌ خیاط‌، ۱۹۶۷، ص‌۴؛ ابن‌حبیب‌، ص‌۴۵۷.
  4. ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ص‌ ۳؛ ابن‌اثیر، ج‌۱، ص‌۳۴۲.
  5. همان، ج ۲۲، ص ۲۷۲.
  6. ابن‌هشام‌، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ طبری‌، ج‌۲، ص‌۳۱۳.
  7. ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ص‌۸؛ ابن‌اثیر، ج‌۱، ص‌۳۴۱؛ یک‌ روز یا کمتر پس‌ از برادرش‌ علی‌ علیه‌السلام‌؛ رجوع کنید به: امین‌، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۹.
  8. ابن‌عساکر، ج‌۷۲، ص‌۱۲۵ـ۱۲۶؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ مدنی‌، ص‌ ۶۹.
  9. رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۷۲، ص‌۱۲۵؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌۱، ص‌۲۳۷.
  10. طبقات ابن‌سعد.
  11. همان، ص ۱۲۳، با تلخیص.
  12. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۸۷؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰.
  13. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۷۸؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۴.
  14. جواد محدثى، برگ و بار، ص ۱۷۹.
  15. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ج۲۱، ص۵۳، باب ۲۴، ح۳.

منابع