مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابو فراس حمدانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حارث بن سعید بن حمدان» معروف به «ابوفراس حمدانی» (۳۲۰-۳۵۶ ق)، ادیب و شاعر برجسته شیعه در قرن چهارم هجری و پایه‌گذار اشعاری با نام «حبسیات» در شعر عرب است. او اشعار زیبایی در منقبت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و مذمت دشمنان ایشان سروده است.

زندگی‌نامه

«حارث بن سعید بن حمدان» مکنّی به «ابوفراس»، متولد سال ۳۲۰ هـ.ق است. و از سرداران دودمان آل حمدان است و پدر ابوفراس در ۳۱۸ ق حکمرانی موصل را به دست آورد و ابوفراس احتمالاً در همین شهر زاده شد.[۱] در ۳ سالگی او، پدرش درگیر رقابت‌های سیاسی خانوادگی شد و به دست برادر زاده‌اش ناصرالدوله به قتل رسید.[۲] از آن پس به همراه مادرش که گویا کنیزی رومی بود[۳] در شهرهای مختلف قلمرو حمدانیان زندگی کرد. ابوفراس که عموزاده سیف الدوله حمدانی بود، پس از تأسیس حکومت "سیف الدوله" در حلب به آنجا رفته و تحت سرپرستی مستقیم وی قرار گرفت.[۴]

ابوفراس در حمایت سیف الدوله از محیط بسیار مناسب آموزشی بهره مند شد و به خوبی فنون جنگ و پس از آن شعر و ادب را در محضر سرداران و دانشوران و ادیبان دربار آموخت و بزودی در زمره شاعران و ادیبان دربار بشمار آمد.[۵]

یکی از استادانی که ابوفراس در این دوره از وی بهره جست، دوست همیشگی او ابن خالویه بود که سپس به روایت و شرح دیوان او پرداخت. همین امر موجب شد که اندکی بعد، در رقابتهای ادبی دربار سیف‌الدوله، در کنار ابن‌خالویه قرار گیرد و در شمار یکی از مخالفان سرسخت متنبّی درآید. اگرچه برخی کوشیده‌اند که این مخالفت را نادیده بگیرند و آن دو را چون خادم و مخدوم جلوه دهند، اما قراین بسیاری وجود دارد حاکی از آنکه این دو هیچ‌گاه با یکدیگر سازگار نبوده‌اند.[۶]

ابوفراس نزد سیف الدوله بسیار عزیز بود و در جنگها پیشوای لشگر و در صلح رئیس منشیان او بود.[۷] در ۱۷ سالگی به فرمانروایی «منبج» گمارده شد.[۸] ابوفراس تا سال ۳۵۱ ق. در منبج حکم راند و در تمام این دوره به عنوان کارگزار امین و یار تواناى امیر سیف الدوله، به عمران و آبادى منطقه همت گماشت و یا درگیر جنگ با رومیان و سرکوب مخالفان داخلى بود.[۹] البته تحرک و مانور نظامى ابوفراس در سراسر قلمرو حمدانیان و بخشى از قلمرو رومیان، او را از جایگاه دائمى اش «منبج» باز نمى داشت و هماره آن شهر به عنوان مرکز قدرت و فرمانروایى او بود.[۱۰]

ابوفراس در بیشتر جنگ هاى سیف الدوله با رومیان[۱۱] شرکت داشت و گاه خود به تنهایى سپاهیان را فرماندهى مى کرد و اگر در جنگى حضور نمى یافت، این خلأ بر امیر شام نمایان بود و کار را بر او دشوار مى ساخت.[۱۲] ابوفراس در ۳۴۰ ق. شهر رعبان را که بر اثر زلزله شدید به کلى تخریب شده بود با وجود تهدید جدی رومیان دوباره آباد کرد.[۱۳] در طول این مدت ابوفراس از سوى قسطنطین فرزند برداس، مورد هجوم قرار گرفت، لیکن با درایت او حمله دفع گردید. حاکم جوان پس از اتمام مأموریت به منبج بازگشت.[۱۴]

ابوفراس نقش مهمی در سرکوبی قبایل شورشی علیه حکومت حمدانیان داشت و بارها با آنها نبرد و شورشهای آنان را فرونشاند. دیوان شعر ابوفراس آکنده از بیان سرکوب یا فیصله دادن شورش قبایل است.[۱۵]

ابوفراس در یکی از شکارهایش در منطقه تحت فرمانروایی‌اش، توسط رومیان اسیر شد و چون (بنا به قولی) سیف الدوله برای آزادی او اقدامی نکرد[۱۶] اشعار زیادی در وصف روزگار اسارت و ناسازگاری روزگار و ناامیدی خودش می‌سرود که بعدها این اشعار نزد اعراب به «حبسیات» یا «رومیات» معروف شد و ابوفراس پیشوای این مکتب به شمار آمد.[۱۷] با طولانی شدن مدت اسارت، مادر ابوفراس برای جلب حمایت سیف الدوله و درخواست کوشش برای آزادی او به حلب رفت، اما درخواست وی پذیرفته نشد و این امر آزردگی ابوفراس را از سیف الدوله به اوج خود رسانید.[۱۸] مرگ مادر ابوفراس در زمان اسارت او، آخرین ضربه را بر وی فرود آورد و با همه پایداری به تلخی گریست. قصیده‌ای که او در رثای مادرش سروده است، نهایت اندوه و درماندگی وی را آشکار می‌سازد[۱۹] سرانجام در ۳۵۵ق، اسیران در ساحل فرات مبادله شدند و ابوفراس آزادی خویش را باز یافت.[۲۰]

سیف الدوله در سال ۳۵۶ق، درگذشت و اندکی بعد ابوفراس نیز کشته شد.[۲۱] درباره چگونگی کشته شدن وی، گزارش‌های گوناگونی در دست است. به گزارش تنوخی[۲۲] پس از مرگ سیف الدوله، سپاهیان وی پراکنده شدند و شیرازه کارها از هم گسست و شاید ابوفراس خود را برای جانشینی سیف الدوله شایسته‌تر از ابوالمعالی، خواهرزاده خویش و فرزند سیف الدوله می‌دانست. احتمالاً همین امر موجب بروز بدگمانی میان آن دو گردید.[۲۳] همچنین می‌توان پنداشت که ابوفراس از اینکه حکومت، به علت خردسالی ابوالمعالی به دست قرغویه یکی از غلامان سیف الدوله افتاده بود، خشنود نبود. اگرچه ابوفراس و ابوالمعالی کوشیدند تا این بدگمانی را از میان بردارند، اما بدطینتی همان غلام که خود نیز چشم طمع به حکومت دوخته بود موجب درگرفتن جنگ میان آنان شد و سرانجام ابوفراس به دست قرغویه کشته شد.[۲۴] برپایه برخی گزارش‌های تاریخی نیز، وی در جنگ مجروح شد و پس از مدتی درگذشت.[۲۵]

مقام شعری ابوفراس

شعر ابوفراس مزایا و ویژگى هاى متعددى را در خود جمع کرده است؛ افزون بر شخصیت برازنده شاعر، سروده هاى او در اسارت (رومیات) و همچنین اشعار وى در مدح اهل بیت، ابوفراس را در جهان اسلام شاخص و سرآمد ساخته است.

نخستین آثار ابوفراس، یکى شامل قصائدى به سبک قدماست که درآنها شرافت نسب و حسب و مبارزات خود را مى ستاید و یا در آنها به خود فخر مى کند و دیگر، اشعار کوتاهتر تغزلى در عشق و اخوانیات به سبک شاعران عراق. دسته اوّل این آثار به سبب صداقت و نیروى طبیعیشان، شایان توجه اند و نقطه مقابل اسلوب پر استعاره و پرکار رقیب نیرومند ابوفراس در دربار سیف الدوله یعنى «متنبّى» به شمار مى روند. دسته دوم اشعارى ظریف، ولى کم اهمیت اند که جنبه صورى آنها غالب است و خالى از اصالت اند. همچنین قصائد صریح شیعى ابوفراس که در آنها به هجاى عباسیان پرداخته، قابل توجه است.

لکن شهرت او بیشتر از همه مدیون «رومیات» یعنى اشعارى است که هنگام اسارت سروده است. در این اشعار ابوفراس با بیانى مؤثر و فصیح، آرزوى یک تن محبوس را به دیدن یار و دیار شرح مى دهد. این اشعار همچنین محتوى فخریات، طعن به سیف الدوله به سبب تأخیر در پرداخت بهاى آزادى او و نیز شِکْوه از غفلت دیگران در کار اوست.[۲۶]

گروهى از محققان، خصوصیات شعرى او را چنین بر شمرده اند: مضمون هاى شعر وى، مدح، رثا، فخر و حماسه، نسیب و تشبیب و اندکى وصف است. وى در شخصیت و نیز در شعر خود به شدت سنّت گرا بود. نیازى به سرودن مدیحه براى گذران زندگى خویش نداشت و شاید شاعرى را براى خود عار مى دانست، چه مى پنداشت که هنر اصلى وى شمشیر زدن است، نه شاعرى، و شاید به همین سبب است که مانع انتشار شعر خود مى شد… اغلب قصیده هاى او با مقدمه تغزلى معمول (نسیب) آغاز مى شود و همین مقدمه هاى تقلیدى ـ از شعر جاهلى ـ بخش مهمى از غزلیات دیوان او را تشکیل مى دهد. چند قصیده وى نیز غزل ناب است… تنها نوآورى ابوفراس در این اشعار، در تعداد ابیات هر مضمون است، به گونه اى که در برخى از قصیده ها که با مضمون فخر سروده شده است، مقدمه تغزلى بیش از غرض اصلى شعر است. افزون بر این، تناسب و انسجامى که ابوفراس میان مقدمه و مضمون اصلى شعر ایجاد کرده، سخت قابل تحسین است.

حدود صد قطعه در دیوان وى دیده مى شود که غزل محض است. در این اشعار، ابوفراس از تقلید صرف دست شسته است و بنابراین آنها را مى توان بازتاب تجربه هاى واقعى شاعر در عشق پنداشت که در لحظه هاى خاصى سروده شده است و در آنها شخصیت شهسوارگونه شاعر رنگ باخته و عواطف طبیعى وى آشکار شده است، چنانکه گویى او عاشق کهنه کارى است که با زیر و بم عشق آشنا است… با این حال، غزل او از قلمرو عفت و پاکى در نمى گذرد، چه در نظر وى ارجمندترین عشق ها عفیف ترین آنهاست…

آنچه منتقدان کهن و نیز محققان معاصر را بر آن داشته است تا به شعر وى عنایتى آمیخته به تحسین نشان دهند، نخست شخصیت ویژه اوست که از آن سخن گفته شد. دیگر، سروده هایى از وى که به «اسریات» یا «حبسیات» یا «رومیات» شهرت یافته است. در این گونه اشعار، عاطفه شاعر دقت و عمق بیشترى یافته است، چندانکه به گفته برخى از معاصران، گران جانان سنگین دل را نیز متأثر مى سازد.

شاید باتوجه به همین سروده هاى اوست که منتقدان کهن، وى را شاعرى نوآور دانسته اند، و برخى از معاصران وى را برتر از متنبى شمرده اند. احساس صادقانه شاعر در این اشعار مجال بروز یافته است و وى از شعر، مرهمى بر زخم ها و گنجینه اى براى نگهداشت مفاخر خویش ساخته است و در آنها فخر و حماسه و عشق را با یکدیگر در آمیخته و تصویرى حقیقى و گویا از رنج هاى خویش در روزگار اسارت ارائه داده است. بخش دیگر اشعار وى که این ویژگى در آنها به چشم مى خورد، اخواتیات اوست. در این سروده ها نیز تشخص او به خوبى آشکار مى گردد… .

ابوفراس مسلمانى شیعى مذهب و راست کیش است، چنان که وى را در شمار شاعران اهل بیت (علیهم السلام) برشمرده اند. او در بیان فضایل ائمه معصوم (علیهم السلام) بى باک بود و در سروده هایش به تندى برنابخردى و ستم امویان و عباسیان مى تاخت و لذا اشعار وى زبانزد عام و خاص گردید و تأثیر ویژه اى در جهان تشیع داشت.[۲۷] او در مدایح اهل بیت علیهم السلام قصائد بسیاری سروده است؛ قصیده «میمیه» او که به «شافیه» نیز معروف است در منقبت اهل بیت علیهم ‌السلام و مظلومیت خاندان رسالت و ظلم بنی عباس در پنجاه و چهار بیت سروده شده است و در نهایت شهرت و دارای تمام فصاحت و بلاغت می باشد.[۲۸] و نیز در دو قطعه دیگر از امامان دوازده گانه شیعیان نام برده است.

دیوان شعر ابوفراس حمدانى به وسیله ابن خالویه، استاد ارزنده او جمع آورى گردید و سپس به صورت زیبا تنظیم و عرضه شد. ابن خالویه در دیوان شاگرد خویش، بسیارى از وقایع و اتفاقات را که ابوفراس در شعرها بدان اشاره کرده، شرح داده است.[۲۹]

نمونه‌ای از اشعار

ابوفراس قصیده اى گفته و در آن فضائل اولاد علی (علیه السلام) را ذکر نموده و جنایات بنی عباس را شمارش مى کند و اثبات مى کند که آنان مستحق خلافت اند و حق آنان غصب گردیده است:

الحق متهم و الدین مخترم * و فَییء آل رسول الله مقتسم

حق در هم شکسته و دین قطعه قطعه شده و ارث رسول خدا(ص) تقسیم گردیده است.

یا للرجال اما لله منتصر؟ * من الطغاة و ما للدین منتقم

ای مردم دنیا! آیا خدا مردم از شر ستمگران یارى نمی کند و دین خدا انتقام گیرنده ندارد؟!

بنو على رعایا فى دیارهم * و الامر تملکه النسوان و الخدم

اولاد علی(علیه السلام) در سرزمین خود فقیر هستند ولى امور مملکت بدست زنها و نوکران است.

ما نزهت لرسول الله مهجته * عن السیاط فهلا نزه الحرم

قلب رسول خدا(ص) در اثر تازیانه ها مکدر است پس چرا حریم پیغمبر(ص) را محترم نمی شمارید؟

ما نال منهم بنو حرب وان عظمت * تلک الجرائم الا دون نیلکم

"اولاد حرب (ابوسفیان) با جنایات بزرگشان کمتر از شما جنایت کردند".

لکم غدرة‎‎‌‌ لکم فى الدین واضحه *‎‌ و کم دم لرسول الله عندکم

به قدر خیانت هاى واضحى که در دین نموده و چه خونهائى که از اولاد رسول خدا(ص) گردن شماست.

لیس الرشید کموسى فى القیاس * ولا مأمونکم کالرضا ان انصف الحکم

اگر از روى انصاف قضاوت شود، هارون الرشید مانند موسى بن جعفر(ع) نیست و مأمون مانند حضرت رضا(ع) نمى گردد.

ابلغ لدیک بنى العباس مألکه * لا تدعوا ملکها ملاکها العجم

نامه اى به بنى عباس بنویسید که صحبت از سلطنت نکنند، زیرا سلطنت بدست عجم (برامکه) است.

لایغضبون لغیر الله ان غضبوا * و لایغصبون حق الله ان حکموا

آنگاه که غضب مى کنند براى غیر خدا نیست و هنگام حکم، حق خدا را زیر پا نمى گذارند.

تنشی التلاوة فى ابیاتهم ابدا * و فى بیوتکم الاوتار و النغم

همیشه در منزل اهل بیت قرآن خوانده مى شود ولى در منازل شما آواز و لعب است.

ما فى دیارهم للخمر معتصر‎‌ * ولا بیوتهم للسوء معتصم

کسی در منازل آنان شراب نمى سازد و منازل آنان پناهگاه جنایت کاران نیست.

صلّی الاله علیهم کلما سجعت ورق‎‌ * فهم للورى کهف و معتصم

تا زمانیکه برگهاى درختان بهم مى خورد، درود خدا بر آنان باد زیرا آنان پناهگاه ملتند.[۳۰]

ابوفراس از نگاه بزرگان

شعر و شخصیت ابوفراس همواره مورد تأیید و تمجید بزرگان علم و ادب بوده است:

  • صاحب بن عباد می گوید: «بدأ الشعر بمَلِک و ختم بمَلِک; شعر از پادشاهى [چون امروء القیس] آغاز و به پادشاهى دیگر [همچون ابوفراس] پایان پذیرفت.»[۳۱]
  • متنبّى شاعر، به تقدم و برازندگى ابوفراس گواهى مى داد و از برخورد با او هراسان بود و تمایل به شرکت در مسابقه با او نداشت، تا در مقابله با او شعر بسراید. او زبان به مدح ابوفراس نگشود و افراد دون مرتبه تر از او از آل حمدان را ستود; البته نه از روى غفلت یا بى التفاتى و تحقیر، بلکه به دلیل هیبت و عظمت او، و به عبارتى: ابوفراس را بزرگ تر و شکوهمندتر از حد مدح خویش مى دید.[۳۲]
  • ثعالبى می گوید: «ابوفراس در زمینه ادب، فضل، کرم، شرافتمندى، جلال، شکوه، شیواگویى، هنرمندى، سلحشورى و دلیرى یگانه روزگار و خورشید عصر خویش بود. شعرش، نامدارى و زیبایى و ظرافت و روانى و فصاحت و شیرینى بلند سخنى و شماتت، همه را باهم جمع کرده و در این زمینه به شهرت پیوسته است. در اشعار او طبع شاداب و بلندى مقام و عزت پادشاهى، نهفته و این خصال در هیچ شاعرى جز در عبدالله بن معتز و ابوفراس جمع نشده است و سخن شناسان و نقادان، کلام ابوفراس را برتر از ابن معتز خوانده اند.»[۳۳]
  • علامه امینى درباره ابوفراس می گوید: «او شهریار بلاغت و خداوندگار ادب در خاندان حمدانیان است».[۳۴]

پانویس

  1. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۲۱۷.
  2. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۳۰۹
  3. ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۷۴
  4. ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۸۸
  5. ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴
  6. بستانی، ادباءالعرب، ج۲ ص ۳۱۷.
  7. زبده الحلب من تاریخ الحلب، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.
  8. زبده الحلب من تاریخ الحلب ، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.
  9. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۱۱.
  10. التاریخ الکبیر، ابن عساکر، ج ۳، ص ۴۳۹
  11. زبده الحلب من تاریخ حلب، ص ۱۴۰-۱۴۷
  12. ادباء العرب، ج ۲، ص ۳۶۹
  13. معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱-۵۲
  14. معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱
  15. دیوان ابى فراس، ص ۱۹، ۷۰، ۷۳، ۸۰
  16. تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸.
  17. ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴
  18. دیوان ابوفراس، ص۲۳۳-۲۳۶.
  19. ابن خلکان، وفیات، ج۲، ص۶۱.
  20. تنوخی، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸، ۲۲۹، ۲۸۱.
  21. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸
  22. تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۶.
  23. ابن اثیر، الکامل ج۸، ص۵۸۸
  24. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸.
  25. ابن شاکر، عیون‌التواریخ، ص۱۷۸، ۱۸۸-۱۸۹.
  26. دانشنامه ایران و اسلام، ص ۱۰۸۵-۱۰۸۶
  27. الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۰.
  28. مدرس تبریزی،محمد علی، ریحانه الادب، ج۷، ص۴-۲۳۱
  29. معجم الادباء، ج ۳، ص ۱۰۳۶
  30. مفاتیح الجنان، صفحه ۱۰۳۲.
  31. الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۳
  32. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷
  33. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷.
  34. شهداء الفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص ۲۱

منابع