سید محسن حکیم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

آيت الله سيدمحسن طباطبايي حکيم از فقها و مراجع بزرگ مجاهد شيعه عراق در قرن چهاردهم هجري قمري در سال 1306 در شهر نجف اشرف به دنيا آمد.

آیت الله سید محسن حكیم

در قرن دهم امیر سید علی، پزشك ویژه شاه عباس صفوی، همراه پادشاه به زیارت مرقد منور امیرمؤمنان امام علی علیه السلام شتافت. فضای معنوی این شهر آسمانی چنان قلب پاك پزشك دربار را شیفته ساخت كه بی‎اختیار به تقاضای اهالی نجف پاسخ مثبت داده، برای همیشه خادم آستان علی علیه السلام و حكیم ساكنان حریم آن امام راستین شد. بدین ترتیب سید علی به «حكیم» شهرت یافت و این نام را برای همیشه در فرزندانش به یادگار نهاد.[۱]

سه سده پس از این ماجرا در خانه سید مهدی حكیم، دانشور بزرگ نجف، كودكی پای به گیتی نهاد كه شهرت سید علی را جاودان ساخت. سید مهدی فرزندش را محسن نامید و شش سال بعد، در صفر 1270 ق، در «بنت جبیل» لبنان دیده از جهان فروبست.[۲]

یتیم نجف

پس از پدر، سید محمود، برادر بزرگتر اندوه یتیمی از چهره محسن زدود، وی را به حفظ و قرائت قرآن كریم مشتاق ساخت. سید محسن در نه سالگی به درس های حوزه روی آورد[۳] و سید محمود، به عنوان نخستین استاد، برادر كوچكش را در آموختن ادبیات، منطق و بخش هایی از فقه و اصول یاری داد.[۴]

یتیم نجف سپس در شمار شاگردان شیخ صادق بن حاج مسعود بهبهانی و شیخ صادق جواهر جای گرفت[۵] و توانست سه سال پیش از وفات آخوند خراسانی به درس خارج آن فقیه فرزانه راه یابد.[۶] در سال 1287 همزمان با درگذشت آخوند خراسانی در محفل درس آقا ضیاءالدین عراقی حضور یافت و دو دوره اصول آن بزرگوار را درك كرد. آن گاه به درس فقه شیخ علی باقر جواهری شتافته، پنج سال از دریای دانش آن فقیه پارسا كامیاب شد.[۷]

سید محسن پس از این دوره در شمار شاگردان میرزا محمدحسین نایینی جای گرفت و سرانجام برای رهایی از چنگال شیطان به درس حكیم و عارف شهره عراق سید محمدسعید حبوبی پناه برد.[۸] محمدسعید در چهره سید محسن آینده‎ای تابناك می‎دید، بنابراین در فرصت های گوناگون پشتكارش را می‎ستود، به فردای رخشانش اشاره می‎كرد. و او را از حمایت های معنوی خویش برخوردار می‎ساخت.[۹]

جهاد

سال 1332 برای بیشتر مردم جهان بسیار تلخ و دشوار بود. آتش نخستین نبرد جهانی هر روز شعله‎ورتر می‎شد. هر چند شیعیان همواره از بی‎مهری دولت عثمانی رنج می‎بردند، ولی این مسأله هرگز آنان را از انجام وظیفه بازنداشت. فقیهان بزرگ نجف جهاد با كافران بریتانیایی را واجب خواندند[۱۰] و خود پیش‌تر از دیگران رهسپار جبهه‎های نبرد شدند.

یكی از پژوهشگران در این باره می‎نویسد: نیروهای مجاهدان در جبهه شعیبیه 18000 تن و در منطقه قرنه 40000 نفر بود. رهبران مردمی مجاهدان را در سه جبهه مستقر كرده بودند: جبهه مركزی قونه به فرماندهی شیخ الشریعه اصفهانی، مهدی حیدری، مصطفی كاشانی. جبهه راست شعیبیه به رهبری مجتهدانی مانند سید محمدسعید حبوبی، سید محسن حكیم و باقر حیدر؛ جبهه پشت، هویزه به رهبری حضرات آیات مهدی خالصی، محمد خالصی، جعفر شیخ راضی، عبدالكریم جزایری و عیسی كمال الدین.[۱۱]

سید محمدسعید، كه به سبب كهولت سن توان اداره چنین سپاهی در خویش نمی‎دید، مهر ویژه خویش به سید محسن حكیم سپرده، او را بدین امر خطیر گماشت و به رزمندگان گفت: آقای حكیم، حفظه الله، امین و مورد اعتماد من است. هر حكمی كند باید انجام گیرد.[۱۲]

این كردار سید محمدسعید مال های بسیاری، تحت عنوان هدایای مردمی و كمك های دولت عثمانی، سمت سید محسن گسیل داشت ولی فرزند پارسای خاندان حكیم هرگز از آن مال ها به سود خویش بهره نگرفت و حتی اسبی برای استفاده خود در جبهه تهیه نكرد.[۱۳]

به گونه‎ای كه چون عثمانیان و عشایر از جبهه شعیبیه عقب نشسته، حبوبی و حكیم را همراه تعدادی اندك در برابر متجاوزان تنها نهادند، حبوبی از حكیم خواست تا خود را به ستاد فرماندهی رسانده، كسب تكلیف كند. ولی دریغ كه سید محسن اسب نداشت و از هر كه تقاضای چارپا كرد با پاسخ منفی روبرو شد؛[۱۴] زیرا موفقیت دشوار بود و اسب برترین وسیله گریز، سید محمدسعید ناگزیر اسب خویش را در اختیار حكیم قرار داد و گفت: اگر حكیم سالم بماند و من هلاك شوم مانعی ندارد. وجود او سودمندتر است. روزی خواهد آمد كه او به ریاست می‎رسد.[۱۵]

به هر حال هجوم سنگین نیروهای بریتانیا سرانجام مجاهدان را عقب راند. در ناصریه سید محمدسعید بیمار شده، چشم از جهان فروبست. اندكی بعد ناصریه سقوط كرد[۱۶] و حكیم با درس های نوینی كه آموخته بود، به نجف بازگشت.

جماعه العلماء

با كودتا 1958 م دفتر پادشاهی در عراق بسته شد و شیوه جدیدی از دیكتاتوری با نام جمهوری بر كشور سایه افكند. مرجع روشن بین شیعه، كه از سیاست های پشت پرده استعمارگران آگاه بود، مخابره تلگراف برای عبدالكریم قاسم، رهبر كودتا سرباز زد و بدین ترتیب خود را در برابر نظام جدید قرار داد. اندكی بعد كودتا گران لزوم كنار نهادن حجاب را اعلام داشتند و از انتشار كتاب های اسلامی در این موضوع جلوگیری كردند. رهبر بیدار شیعه در برابر این حركت استعماری واكنش شدید نشان داده، پیام كوبنده‎ای برای مسئولان فرستاد. به گونه‎ای كه آنان ناگزیر عقب نشسته، اجازه چاپ آثار دین باوران را صادر كردند.[۱۷]

سرور فقیهان نجف، كه اعتقادات مردم را در معرض خطر می‎دید نمایندگان بسیار به شهرهای مختلف گسیل داشت و سایه مرجعیت خویش را تا دورترین نقاط عراق گسترش داد. فعال ساختن مسجدها، برگزاری گردهمایی بزرگ مذهبی و ایجاد شبكه‎ای از كتابخانه‎های زنجیره‎ای در سراسر كشور بخشی از برنامه‎های آن فقیه پاك رأی در پاسداری از مرزهای اعتقادی مردم بشمار می‎آید.[۱۸]

علاوه بر این مرجع حكیم امت برای رویارویی با حزب ها و گروه های سیاسی ساخته استعمارگران تدبیری تازه اندیشید. آن بزرگمرد حزب دعوت اسلامی را، كه توسط حضرات آیات سید محمدباقر صدر، سید مرتضی عسكری، سید مهدی حكیم، سید محمدباقر حكیم، سید محمدحسین فضل الله، شیخ محمدمهدی شمس الدین و گروهی دیگر از بزرگان حوزه نجف بنیاد نهاده شده بود،[۱۹] تقویت كرد[۲۰] و با تشكیل «جماعه العلماء»، كه بسیاری از چهره‎های سرشناس حوزه نجف در آن شركت داشتند،[۲۱] حوزه كهنسال حریم امیرمؤمنان علیه السلام را از چشمی بیدار و دستی توانا در عرصه سیاست، فرهنگ و اجتماع عراق برخوردار ساخت.

مرجع بزرگ شیعه در پی این تحركات، فتوای مشهور كفر حزب كمونیست را صادر كرد. ترجمه این فتوا، كه در پاسخ به نامه یكی از پیروانش نوشته شده، چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم. پیوستن به حزب كمونیست جایز نیست. این كار كفر و بی‎دینی بوده، موجب گسترش كفر و بی‎دینی است. خداوند شما و همه مسلمانان را از آن حفظ كند و برایمان و تسلیمتان بیفزاید. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته. محسن حكیم 17 شعبان 1379.[۲۲]

او پس از رحلت آيت الله بروجردي در فروردين ماه 1340، به مرجعيت عامه شيعيان جهان رسيد و گروه کثيري از شيعيان کويت، عراق، ايران، بحرين، افغانستان، هند و پاکستان از وي تقليد مي کردند.

در همه حوادث و منازعات سياسي که از 1341 به بعد ميان روحانيت و رژيم محمد رضا شاه در ايران روي داد، وي با صدور نامه، اعلاميه و تلگراف از مواضع علماي ايران به رهبري امام خميني حمايت کرد. آيت الله حکيم لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را از جمله «قوانين کافره و خلاف قوانين مقدسه اسلام» دانست و حمله به مدرسه فيضيه در فروردين 1342 را به شدت محکوم کرد و خواستار مهاجرت دسته جمعي علماي بزرگ ايران به عتبات گرديد که مورد موافقت آنان قرار نگرفت.

در پی این پیام مردم، گروه گروه، حزب كمونیست را ترك گفتند و سرزمین عراق از خطر سقوط در گرداب كمونیزم جهانی رهایی یافت. ولی این پایان تحركات مرجع بیدار نجف نبود. آن بزرگمرد برای فرودآوردن ضربه نهایی بر پیكر كمونیست ها ضمن پیامی به شهید صدر لزوم نگارش كتابی در مقایسه كمونیزم و اسلام را یادآور شد. پس از این پیام بود كه شهید سید محمدباقر صدر كتاب گرانسنگ «فلسفتنا» را به رشته نگارش كشید.[۲۳]

فلسطین

سال 1338 برای مسلمانان سالی ناگوار بود. شاه سرانجام پرده‎های تزویر را كنار زده، رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت شناخت. مرجع بیدار شیعه ضمن نامه‎ای به آیت الله بهبهانی در تهران، نگرانی خویش را آشكار ساخت. علاوه بر این آن بزرگوار بهره‎گیری از كمك های مردمی در راه آزادی فلسطین را ستود و دوری مسلمانان از اسلام را سبب اصلی مشكل فلسطین شمرد.[۲۴]

پرده آخر؛ وفات

سرانجام بعثیان آخرین بخش از داستان ساختگی جاسوسی را به نمایش گزاردند، «مدحت الحاج سری» یكی از دستگیر شدگان بر صفحه تلویزیون آشكار شده، به جاسوسی خود و سید مهدی حكیم اعتراف كرد. روز بعد نیروهای دولتی به بهانه ایجاد فشار بر سید مهدی محل زندگی مرجع شیعه را محاصره كردند و پس از چندی آن رهبر كهنسال را در حالی كه تحت مراقبت بود با اتومبیل دولتی به كوفه فرستاده، خانه‎اش را زیر نظر گرفتند و تلفن و آب و برقش را قطع كردند. البته این پایان بی حرمتی‎ها نبود. در نجف چماقداران بعثی به خیابان ها ریختند، به خانه مرجع مسلمانان یورش بردند و در و دیوارش را با گِل و كثافات آلوده ساختند.[۲۵]

پس از این واقعه دستگیری ها فزونی یافت و اندكی بعد فقیه حكیم عراق به دلیل بیماری رهسپار لندن شد. سید مهدی كه پیش‌تر از كشور خارج شده بود، نیمه شب خود را به بیمارستان رساند و پس از سلام درباره نتیجه حركت مرجعیت در عراق با پدر گفتگو كرد.

مرجع روشن بین شیعه گفت: درست است كه من بر آن ها پیروز نشدم... ولی می‎دانم مردم عراق مرا دوست دارند. مظلومیتی كه مردم عراق آن را درك كرده‎اند. دست كم برای ده سال در خاطرشان خواهد ماند و از پذیرفتن حزب بعث پیشگیری خواهد كرد. هر چند نمی‎توانم ده سال دیگر زندگی كنم ولی خاطره‎ام باقی می‎ماند و مانع پیشرفت حزب خواهد شد.[۲۶]

پس از مدتی حكیم به بغداد بازگشت و سرانجام در 27 ربیع الاول 1390 ق. برابر با 1348 ش. برای همیشه دیده از جهان فروبست.[۲۷] مردم عراق در تشییعی، كه در تاریخ آن كشور بی‎نظیر بود، پیكرش را به نجف انتقال دادند و در كنار كتابخانه‎ای كه خود بنیاد نهاده بود، به خاك سپردند.[۲۸]

آن بزرگوار كتاب ها، مسجدها، كتابخانه‎ها و مدرسه‎های بسیاری از خویش به یادگار نهاد. یادگارهایی كه در كنار انبوه شاگردان دانشور[۲۹] و فرزندان شجاع و پاك دلش گنجینه آثار آن مرجع وارسته را پدید آوردند. گنجینه‎ای پر از نام شهیدان جاوید سید محمدباقر صدر، سید محمدمهدی حكیم، سید عبدالهادی حكیم، سید عبدالصاحب حكیم، سید علاءالدین حكیم و سید محمدحسین حكیم در شمار تابناك‎ترین گوهرهای آن جای دارند.

پانویس

  1. ترجمه «الامام الحكیم»، مصباح نجفی، ص 43ـ41.
  2. ترجمه «الامام الحكیم»، مصباح نجفی، ص 43ـ41.
  3. همان كتاب، ص 52.
  4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 9، ص 56.
  5. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 9، ص 56.
  6. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 55ـ53.
  7. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 55ـ53.
  8. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 55ـ53.
  9. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 55ـ53.
  10. الشیعه والحكومه القومیه فی العراق، حسن العلوی، ص 67ـ73.
  11. الشیعه والحكومه القومیه فی العراق، حسن العلوی، ص 63ـ67.
  12. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 9ـ91.
  13. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 9ـ91.
  14. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 9ـ91.
  15. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 9ـ91.
  16. ترجمه «الامام الحكیم»، ص 9ـ91.
  17. التحرك الاسلامی، فی العراق، ص 58ـ57.
  18. العراق بین الماضی والحاضر والمستقبل، ص 542ـ540.
  19. سنوات الجمر، ص 33ـ32.
  20. التحرك الاسلامی فی العراق، ص 41ـ35.
  21. همان كتاب، ص 22ـ19.
  22. الشیعه والدوله القومیه فی العراق، ص 214.
  23. التحرك الاسلامی فی العراق، ص 60.
  24. دماء العلماء فی طریق الجهاد، ص 51ـ50.
  25. سنوات الجمر، ص 100ـ98.
  26. التحرك الاسلامی فی العراق، ص 98ـ95.
  27. رحله الامام الحكیم، ص 14ـ13.
  28. ترجمه الامام الحكیم، ص 81ـ73.
  29. نور علم، شماره 1، دوره دوم، ص 69ـ68.

منابع

  • جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد2، صفحه 723.
  • آيت الله سيد محسن طباطبايي حكيم، روزنامه ايران، شماره 4938، 22/8/90، صفحه 28، در دسترس در (مگ ایران، بازیابی: 28 بهمن 1392.