اسود بن عبد یغوث: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}'''«اَسْوَد‌ بن‌ عبد یغوث»'''، از سران [[قریش]] در عصر [[جاهلیت]] بود که همواره [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله را [[استهزاء|استهزا]] مى‌کرد. نام او در [[شأن نزول]] برخی آیات [[قرآن کریم]] ذکر شده است.
  
==سْوَد‌ بن‌ عَبْد يَغوث کیست==
+
== زندگی‌نامه ==
اَسْوَد‌ بن‌ عَبْد يَغوث بن عبد‌ بن‌ الحارث<ref>المغازى، ج‌1، ص‌155.</ref> ابن وهب، از تيره بنى‌زهره<ref>السيرة النبويه، ج‌1، ص‌282؛ جامع‌البيان، مج‌8، ج‌14، ص‌94.</ref>
+
اَسْوَد‌ بن‌ عَبْد یغوث، از تیره بنى‌زهره بود<ref>السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۲۸۲؛ جامع‌البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۹۴.</ref> و با توجه به این که عقبة‌ بن‌ ابى‌ معیط<ref>المنمق، ص‌۳۶۵.</ref> و اسود بن‌ المطلب، ندیمان وى بوده‌اند<ref>المحبر، ص‌۱۷۴.</ref> و [[مقداد بن اسود|مقداد]] را به فرزندى گرفته بود،<ref>المغازى، ج‌۱، ص‌۱۵۵؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۳۱.</ref> مى‌توان پى برد که هنگام [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت پیامبر]] صلى الله علیه وآله بزرگسال بوده است.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۰۸.</ref>
  
وى از بزرگان قريش در جاهليت بود و با توجه به اين كه عقبة‌ بن‌ ابى‌ معيط<ref>المنمق، ص‌365.</ref> و اسود بن‌ المطلب، نديمان وى بوده‌اند<ref>المحبر، ص‌174.</ref> و مقداد را به فرزندى گرفته بود<ref>المغازى، ج‌1، ص‌155؛ الطبقات، ج‌3، ص‌31.</ref> مى‌توان پى برد كه هنگام بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگسال بوده است.<ref>السيرة‌النبويه، ج‌2، ص‌408.</ref>
+
او یکى از ۴ یا ۵ نفرى است که همواره [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله را [[استهزاء|استهزا]] مى‌کرد.<ref>المنمق، ص‌۳۸۷؛ المعجم الکبیر، ج‌۲۵، ص‌۲۶۲؛ جمهرة‌ انساب‌العرب، ص‌۱۲۹.</ref> به گفته [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذرى]]، با دیدن مسلمانان به یارانش مى‌گفت: پادشاهان زمین که وارثان مُلک کسرا و قیصرند آمدند و از پیامبر به تمسخر مى‌پرسید: آیا امروز از آسمان با تو سخنى گفته نشده؟<ref>انساب‌الاشراف، ج‌۱، ص‌۱۴۹.</ref> وى همچنین کودکان و غلامان را به آزار پیامبر صلى الله علیه وآله و [[سب و فحش دادن|دشنام]] دادن به او وا‌مى‌داشت. بر پایه گزارشى، روزى او و دیگر همدستانش شترى را کشته بودند و چون پیامبر را در حال [[نماز]] دیدند، شکمبه آن را بیرون آورده به غلامى‌ دادند تا بر دوش پیامبر بنهد و او در حالى‌ که پیامبر در [[سجده]] بود، محتویات شکمبه را بر شانه حضرت خالى کرد.<ref>تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۴.</ref>
  
او يكى از 4 يا 5 نفرى است كه همواره پيامبر صلى الله عليه و آله را استهزا مى‌كرد.<ref>المنمق، ص‌387؛ المعجم الكبير، ج‌25، ص‌262؛ جمهرة‌ انساب‌العرب، ص‌129.</ref> به گفته بلاذرى، با ديدن مسلمانان به يارانش مى‌گفت: پادشاهان زمين كه وارثان مُلك كسرا و قيصرند آمدند و از پيامبر به تمسخر مى‌پرسيد: آيا امروز از آسمان با تو سخنى گفته نشده؟<ref>انساب‌الاشراف، ج‌1، ص‌149.</ref> وى همچنين كودكان و غلامان را به آزار پيامبر صلى الله عليه و آله و دشنام دادن به او وا‌مى‌داشت. بر پايه گزارشى، روزى او و ديگر همدستانش شترى را كشته بودند و چون پيامبر را در حال نماز ديدند، شكمبه آن را بيرون آورده به غلامى‌ دادند تا بر دوش پيامبر بنهد و او در حالى‌ كه پيامبر در [[سجده]] بود محتويات شكمبه را بر شانه حضرت خالى كرد.<ref>تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌24.</ref>
+
در چگونگى [[مرگ]] وى آراى گوناگونى است که همگى حاکى از هلاکت او با [[عذاب]] الهى است. بنا به نقلى، به اشاره [[جبرئیل]]، به خوره و استسقاء مبتلا شد و مرد.<ref>جامع‌البیان، مج۸، ج۱۴، ص۹۴ـ۹۵؛ انساب‌الاشراف، ج‌۱، ص‌۱۴۹؛ تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۴۰۹.</ref>
 
 
در چگونگى [[مرگ]] وى آراى گوناگونى است كه همگى حاكى از هلاكت او با عذاب الهى است. بنا به نقلى به اشاره جبرئيل، به خوره و استسقاء مبتلا شد و مرد.<ref>جامع‌البيان، مج8، ج14، ص94ـ95؛ انساب‌الاشراف، ج‌1، ص‌149؛ تفسير قمى، ج‌1، ص‌409.</ref>
 
  
 
==اسود در شأن نزول==
 
==اسود در شأن نزول==
  
# {{متن قرآن|«ولاَتُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين × هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِيم‌ × مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثِيم»}}؛ و هر بسيار سوگند خورنده خوار و بى‌ارزش را فرمان مبر؛ عيب جويى كه براى سخن‌چينى آمد و شد مى‌كند؛ بازدارنده نيكى از حد درگذرنده، گنه پيشه. ([[سوره قلم]]/68،‌10‌ـ‌12) مجاهد، مقصود از «حَلاّف مَهين» را اسود دانسته است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌501.</ref> برخى نيز «مَنّاع لِلخَيرِ» را اشاره به او دانسته‌اند.<ref>التفسير الكبير، ج‌10، ص‌604؛ تفسير مبهمات‌القرآن، ج‌2، ص‌639.</ref>
+
*{{متن قرآن|«ولاَتُطِع کلَّ حَلاّف مَهین * هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِیم‌ * مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَد اَثِیم»}}؛ و هر بسیار سوگند خورنده خوار و بى‌ارزش را فرمان مبر؛ عیب جویى که براى سخن‌چینى آمد و شد مى‌کند؛ بازدارنده نیکى، از حد درگذرنده، گنه پیشه. ([[سوره قلم]]،‌ ۱۰‌ـ‌۱۲) مجاهد، مقصود از «حَلاّف مَهین» را اسود دانسته است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۰۱.</ref> برخى نیز «مَنّاع لِلخَیرِ» را اشاره به او دانسته‌اند.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۶۰۴؛ تفسیر مبهمات‌القرآن، ج‌۲، ص‌۶۳۹.</ref>
# گفته‌اند: گروهى از جمله اسود بن‌ عبد يغوث نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و از روى تمسخر گفتند: كاش با تو فرشته‌اى بود كه ديده مى‌شد و درباره تو با مردم سخن مى‌گفت كه آيه 8 [[سوره انعام]]/6 در پاسخ آنان نازل شد:<ref>السيرة‌النبويه، ج‌1، ص‌395.</ref> {{متن قرآن|«و‌ قَالُوا لَولاَ اُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ ولَو اَنزَلنَا مَلَكًا‌لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاَيُنظَرُون»}}؛ گفتند: چرا فرشته‌اى بر او فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌اى مى‌فرستاديم، همانا كار تمام مى‌شد (=‌هلاك مى‌شدند) و ديگر مهلت نمى‌يافتند.
+
*گفته‌اند: گروهى از جمله اسود بن‌ عبد یغوث نزد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله آمدند و از روى [[تمسخر]] گفتند: کاش با تو فرشته‌اى بود که دیده مى‌شد و درباره تو با مردم سخن مى‌گفت که آیه ۸ [[سوره انعام]] در پاسخ آنان نازل شد:<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۱، ص‌۳۹۵.</ref> {{متن قرآن|«و‌ قَالُوا لَولاَ اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَک ولَو اَنزَلنَا مَلَکا‌ لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاَینظَرُون»}}؛ گفتند: چرا فرشته‌اى بر او فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌اى مى‌فرستادیم، همانا کار تمام مى‌شد (هلاک مى‌شدند) و دیگر مهلت نمى‌یافتند.
# همچنين آيه 95 [[سوره حجر]]/15 درباره اسود‌ بن‌ عبد يغوث و ديگر سران قريش نازل شده كه همواره پيامبر صلى الله عليه و آله را مسخره مى‌كردند<ref> تفسير قمى، ج‌1، ص‌408؛ جامع‌البيان، مج‌8، ج‌14، ص‌94؛ مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌533.</ref>: {{متن قرآن|«اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين»}}؛ ما <(شرّ) استهزاكنندگان را از تو بازداشتيم.
+
*همچنین آیه ۹۵ [[سوره حجر]] درباره اسود‌ بن‌ عبد یغوث و دیگر سران [[قریش]] نازل شده که همواره پیامبر صلى الله علیه و آله را مسخره مى‌کردند<ref> تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۴۰۸؛ جامع‌البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۹۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۵۳۳.</ref>: {{متن قرآن|«اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین»}}؛ ما (شرّ) استهزاکنندگان را از تو بازداشتیم.
# گروهى از اشراف قريش نزد ابوطالب رفته، از او خواستند تا محمد صلى الله عليه و آله را از بدگويى بتان باز‌دارد. وى پيامبر را طلبيد و خواسته‌هاى آنان را بيان كرد. حضرت گفت: مى‌خواهم «لا اله إلاّ اللّه» بگويند. گفتند: يا محمد! چيزى ديگر بخواه. حضرت فرمود: حتى اگر خورشيد را در دستم قرار دهيد، خواسته ديگرى ندارم. مشركان كه اسود نيز با آنان بود پس از شنيدن اين سخن با ناراحتى مجلس را ترك كردند و آيه 6 [[سوره ص‌]]/38 نازل گرديد:<ref>جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌152؛ مجمع‌البيان، ج‌8، ص‌725.</ref> {{متن قرآن|«وانطَلَقَ المَلأُ مِنهُم اَنِ امشُوا واصبِرُوا عَلى ءَالِهَتِكُم اِنّ هَـذا لَشىءٌ يُرَادُ»}}؛ و‌ مهترانشان (=سران قريش) به راه افتادند (و به يكديگر گفتند) كه برويد و بر خدايان خويش شكيبا باشيد. اين چيزى است كه خواسته‌اند (شما را گمراه‌ كنند).
+
*گروهى از اشراف قریش نزد [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] رفته، از او خواستند تا [[پیامبر اسلام|محمد]] صلى الله علیه وآله را از بدگویى بتان باز‌دارد. وى پیامبر را طلبید و خواسته‌هاى آنان را بیان کرد. حضرت گفت: مى‌خواهم «لا اله إلاّ اللّه» بگویند. گفتند: یا محمد! چیزى دیگر بخواه. حضرت فرمود: حتى اگر خورشید را در دستم قرار دهید، خواسته دیگرى ندارم. مشرکان که اسود نیز با آنان بود پس از شنیدن این سخن با ناراحتى مجلس را ترک کردند و آیه ۶ [[سوره ص‌]] نازل گردید:<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۱۵۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۵.</ref> {{متن قرآن|«وانطَلَقَ المَلأُ مِنهُم اَنِ امشُوا واصبِرُوا عَلى ءَالِهَتِکم اِنّ هَـذا لَشىءٌ یرَادُ»}}؛ و‌ مهترانشان (=سران قریش) به راه افتادند (و به یکدیگر گفتند) که بروید و بر خدایان خویش شکیبا باشید. این چیزى است که خواسته‌اند (شما را گمراه‌ کنند).
# از ابن‌عباس نقل است كه آيه 64 [[سوره زمر]]/39 در شأن گروهى كه اسود‌ بن‌ عبد يغوث نيز از آنان بوده، نازل شده است: <ref>مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌840.</ref>{{متن قرآن|«قُل اَفغَيراللّهِ تَأمُرُونِّى اَعبدُ اَيُّها الجَـهِلُون»}}؛ بگو: اى نادانان! آيا مرا مى‌فرماييد كه جز خداى را بپرستم.
+
*از [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] نقل است که آیه ۶۴ [[سوره زمر]] در شأن گروهى که اسود‌ بن‌ عبد یغوث نیز از آنان بوده، نازل شده است:<ref>مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۴۰.</ref> {{متن قرآن|«قُل اَفغَیراللّهِ تَأمُرُونِّى اَعبدُ اَیها الجَاهِلُون»}}؛ بگو: اى نادانان! آیا مرا مى‌فرمایید که جز خداى را بپرستم.
# بلنسى از ابن‌فطيس روايت كرده كه اخنس‌بن‌شريق از اسود پرسيد: آيا خداوند سخنان ما را در خلوت ها مى‌شنود؟ او گفت: آنچه بر زبان جارى كنيم، مى‌شنود؛ امّا آنچه در ضمير ماست نمى‌شنود كه آيه 80 [[سوره زخرف]]/43 در اين باره نازل‌ شد:<ref>مبهمات القرآن، ج‌2، ص‌473.</ref> {{متن قرآن|«اَم‌يَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم ونَجوهُم بَلى ورُسُلُنا لَدَيهِم يَكتُبون»}} يا مگر مى‌پندارند كه ما انديشه نهانى و رازگويى آنان با يكديگر را نمى‌شنويم؟ چرا (مى‌شنويم) و فرستادگان ما (=‌فرشتگان نويسنده اعمال) نزد آنها مى‌نويسند.
+
*بلنسى از ابن‌فطیس روایت کرده که اخنس‌بن‌شریق از اسود پرسید: آیا خداوند سخنان ما را در خلوت ها مى‌شنود؟ او گفت: آنچه بر زبان جارى کنیم، مى‌شنود؛ امّا آنچه در ضمیر ماست نمى‌شنود، که آیه ۸۰ [[سوره زخرف]] در این باره نازل‌ شد:<ref>مبهمات القرآن، ج‌۲، ص‌۴۷۳.</ref> {{متن قرآن|«اَم‌ یحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم ونَجواهُم بَلى ورُسُلُنا لَدَیهِم یکتُبون»}} یا مگر مى‌پندارند که ما اندیشه نهانى و رازگویى آنان با یکدیگر را نمى‌شنویم؟ چرا (مى‌شنویم) و فرستادگان ما (=فرشتگان نویسنده اعمال) نزد آنها مى‌نویسند.
# بنا به روايت ضحّاك از ابن‌عباس، گروهى از قريش از جمله اسود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، از او خواستند تا ماه را دو نيمه كند. نيمى از آن را بر كوه ابوقبيس و نيمى ديگر را بر قعيقعان قرار دهد، تا ايمان آورند كه آيات 1‌ـ‌2 قمر/54 در شأن آنان نازل شد<ref>البداية و النهايه، ج‌3، ص‌96؛ الدرالمنثور، ج‌7، ص‌671.</ref>: {{متن قرآن|«اقتَربَتِ السَّاعةُ و انشَقَّ القَمَرُ × و اِن يَرَوا ءَايَةً يُعرِضُوا و يَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ»}} رستاخيز نزديك شد و ماه بشكافت و اگر نشانه‌اى (=معجزه‌اى) ببينند، روى بگردانند و گويند: اين جادويى نيرومند است.
+
*بنا به روایت ضحّاک از ابن‌عباس، گروهى از قریش از جمله اسود نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمده، از او خواستند تا ماه را دو نیمه کند. نیمى از آن را بر [[کوه ابوقبیس|کوه ابوقبیس]] و نیمى دیگر را بر قعیقعان قرار دهد، تا [[ایمان]] آورند، که آیات ۱‌ـ‌۲ [[سوره قمر]] در شأن آنان نازل شد<ref>البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۹۶؛ الدرالمنثور، ج‌۷، ص‌۶۷۱.</ref>: {{متن قرآن|«اقتَربَتِ السَّاعةُ و انشَقَّ القَمَرُ * و اِن یرَوا ءَایةً یعرِضُوا و یقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ»}}؛ رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت و اگر نشانه‌اى (=معجزه‌اى) ببینند، روى بگردانند و گویند: این جادویى نیرومند است.
# بنا به روايتى از ابن‌عباس، مقصود از مجرمان در آيه 29 [[سوره مطففين]]/83: {{متن قرآن|«اِنّ الَّذِينَ اَجَرمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكون»}}، گروهى از سران مشرك از جمله اسود هستند كه از روى استهزا به مؤمنان مى‌خنديدند.<ref> تفسير قرطبى، ج‌19، ص‌175.</ref>
+
*بنا به روایتى از ابن‌عباس، مقصود از مجرمان در آیه ۲۹ [[سوره مطففین]]: {{متن قرآن|«اِنّ الَّذِینَ اَجَرمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا یضحَکون»}}، گروهى از سران مشرک از جمله اسود هستند که از روى استهزا به مؤمنان مى‌خندیدند.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۱۷۵.</ref>
# از ابن‌عباس نقل است كه منظور از انسان در آيه 2 عصر/103: {{متن قرآن|«اِنّ الاِنسـنَ لَفِى خُسر»}}، گروهى از مشركان از جمله اسود است، هر چند مقصود از انسان جنس آن است و همه مردم را در‌بر مى‌گيرد.<ref> تفسير قرطبى، ج‌20 ص‌123.</ref>
+
*از ابن‌عباس نقل است که منظور از انسان در آیه ۲ [[سوره عصر]]: {{متن قرآن|«اِنّ الاِنسانَ لَفِى خُسر»}}، گروهى از مشرکان از جمله اسود است، هر چند مقصود از انسان، جنس آن است و همه مردم را در‌بر مى‌گیرد.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌۲۰ ص‌۱۲۳.</ref>
# به گفته طبرسى گروهى از بزرگان قريش از جمله اسود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، به او گفتند: يك‌ سال تو خدايان ما را بپرست. ما نيز يك سال خداى تو را مى‌پرستيم. در پى اين گفتگو، [[سوره كافرون]] در شأن اين گروه نازل شد:<ref> مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌840؛ تفسير بغوى، ج‌4، ص‌505.</ref> {{متن قرآن|«قُل ياَيُّهَا الكـفِرون × لااَعبُدُ ما تَعبُدون × ولااَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد × ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم × ولااَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد × لَكُم دينُكُم ولِىَ دين»}}.
+
*به گفته [[شیخ طبرسی|طبرسى]]، گروهى از بزرگان قریش از جمله اسود نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمده، به او گفتند: یک‌ سال تو خدایان ما را بپرست، ما نیز یک سال خداى تو را مى‌پرستیم. در پى این گفتگو، [[سوره کافرون]] در شأن این گروه نازل شد:<ref> مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۴۰؛ تفسیر بغوى، ج‌۴، ص‌۵۰۵.</ref> {{متن قرآن|«قُل یااَیهَا الکافِرون * لااَعبُدُ ما تَعبُدون * ولااَنتُم عابِدونَ ما اَعبُد * ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولااَنتُم عابِدونَ ما اَعبُد * لَکم دینُکم ولِىَ دین»}}.
 
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
اسود بن عبد یغوث، سيد مجتبى موسوى احمدآبادى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ص317-320.
+
* "اسود بن عبد یغوث"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید مجتبى موسوى احمدآبادى، ج۳، ص۳۱۷-۳۲۰.
 
 
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۹

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اَسْوَد‌ بن‌ عبد یغوث»، از سران قریش در عصر جاهلیت بود که همواره پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را استهزا مى‌کرد. نام او در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم ذکر شده است.

زندگی‌نامه

اَسْوَد‌ بن‌ عَبْد یغوث، از تیره بنى‌زهره بود[۱] و با توجه به این که عقبة‌ بن‌ ابى‌ معیط[۲] و اسود بن‌ المطلب، ندیمان وى بوده‌اند[۳] و مقداد را به فرزندى گرفته بود،[۴] مى‌توان پى برد که هنگام بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله بزرگسال بوده است.[۵]

او یکى از ۴ یا ۵ نفرى است که همواره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را استهزا مى‌کرد.[۶] به گفته بلاذرى، با دیدن مسلمانان به یارانش مى‌گفت: پادشاهان زمین که وارثان مُلک کسرا و قیصرند آمدند و از پیامبر به تمسخر مى‌پرسید: آیا امروز از آسمان با تو سخنى گفته نشده؟[۷] وى همچنین کودکان و غلامان را به آزار پیامبر صلى الله علیه وآله و دشنام دادن به او وا‌مى‌داشت. بر پایه گزارشى، روزى او و دیگر همدستانش شترى را کشته بودند و چون پیامبر را در حال نماز دیدند، شکمبه آن را بیرون آورده به غلامى‌ دادند تا بر دوش پیامبر بنهد و او در حالى‌ که پیامبر در سجده بود، محتویات شکمبه را بر شانه حضرت خالى کرد.[۸]

در چگونگى مرگ وى آراى گوناگونى است که همگى حاکى از هلاکت او با عذاب الهى است. بنا به نقلى، به اشاره جبرئیل، به خوره و استسقاء مبتلا شد و مرد.[۹]

اسود در شأن نزول

  • «ولاَتُطِع کلَّ حَلاّف مَهین * هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِیم‌ * مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَد اَثِیم»؛ و هر بسیار سوگند خورنده خوار و بى‌ارزش را فرمان مبر؛ عیب جویى که براى سخن‌چینى آمد و شد مى‌کند؛ بازدارنده نیکى، از حد درگذرنده، گنه پیشه. (سوره قلم،‌ ۱۰‌ـ‌۱۲) مجاهد، مقصود از «حَلاّف مَهین» را اسود دانسته است.[۱۰] برخى نیز «مَنّاع لِلخَیرِ» را اشاره به او دانسته‌اند.[۱۱]
  • گفته‌اند: گروهى از جمله اسود بن‌ عبد یغوث نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند و از روى تمسخر گفتند: کاش با تو فرشته‌اى بود که دیده مى‌شد و درباره تو با مردم سخن مى‌گفت که آیه ۸ سوره انعام در پاسخ آنان نازل شد:[۱۲] «و‌ قَالُوا لَولاَ اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَک ولَو اَنزَلنَا مَلَکا‌ لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاَینظَرُون»؛ گفتند: چرا فرشته‌اى بر او فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌اى مى‌فرستادیم، همانا کار تمام مى‌شد (هلاک مى‌شدند) و دیگر مهلت نمى‌یافتند.
  • همچنین آیه ۹۵ سوره حجر درباره اسود‌ بن‌ عبد یغوث و دیگر سران قریش نازل شده که همواره پیامبر صلى الله علیه و آله را مسخره مى‌کردند[۱۳]: «اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین»؛ ما (شرّ) استهزاکنندگان را از تو بازداشتیم.
  • گروهى از اشراف قریش نزد ابوطالب رفته، از او خواستند تا محمد صلى الله علیه وآله را از بدگویى بتان باز‌دارد. وى پیامبر را طلبید و خواسته‌هاى آنان را بیان کرد. حضرت گفت: مى‌خواهم «لا اله إلاّ اللّه» بگویند. گفتند: یا محمد! چیزى دیگر بخواه. حضرت فرمود: حتى اگر خورشید را در دستم قرار دهید، خواسته دیگرى ندارم. مشرکان که اسود نیز با آنان بود پس از شنیدن این سخن با ناراحتى مجلس را ترک کردند و آیه ۶ سوره ص‌ نازل گردید:[۱۴] «وانطَلَقَ المَلأُ مِنهُم اَنِ امشُوا واصبِرُوا عَلى ءَالِهَتِکم اِنّ هَـذا لَشىءٌ یرَادُ»؛ و‌ مهترانشان (=سران قریش) به راه افتادند (و به یکدیگر گفتند) که بروید و بر خدایان خویش شکیبا باشید. این چیزى است که خواسته‌اند (شما را گمراه‌ کنند).
  • از ابن‌عباس نقل است که آیه ۶۴ سوره زمر در شأن گروهى که اسود‌ بن‌ عبد یغوث نیز از آنان بوده، نازل شده است:[۱۵] «قُل اَفغَیراللّهِ تَأمُرُونِّى اَعبدُ اَیها الجَاهِلُون»؛ بگو: اى نادانان! آیا مرا مى‌فرمایید که جز خداى را بپرستم.
  • بلنسى از ابن‌فطیس روایت کرده که اخنس‌بن‌شریق از اسود پرسید: آیا خداوند سخنان ما را در خلوت ها مى‌شنود؟ او گفت: آنچه بر زبان جارى کنیم، مى‌شنود؛ امّا آنچه در ضمیر ماست نمى‌شنود، که آیه ۸۰ سوره زخرف در این باره نازل‌ شد:[۱۶] «اَم‌ یحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم ونَجواهُم بَلى ورُسُلُنا لَدَیهِم یکتُبون» یا مگر مى‌پندارند که ما اندیشه نهانى و رازگویى آنان با یکدیگر را نمى‌شنویم؟ چرا (مى‌شنویم) و فرستادگان ما (=فرشتگان نویسنده اعمال) نزد آنها مى‌نویسند.
  • بنا به روایت ضحّاک از ابن‌عباس، گروهى از قریش از جمله اسود نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمده، از او خواستند تا ماه را دو نیمه کند. نیمى از آن را بر کوه ابوقبیس و نیمى دیگر را بر قعیقعان قرار دهد، تا ایمان آورند، که آیات ۱‌ـ‌۲ سوره قمر در شأن آنان نازل شد[۱۷]: «اقتَربَتِ السَّاعةُ و انشَقَّ القَمَرُ * و اِن یرَوا ءَایةً یعرِضُوا و یقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ»؛ رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت و اگر نشانه‌اى (=معجزه‌اى) ببینند، روى بگردانند و گویند: این جادویى نیرومند است.
  • بنا به روایتى از ابن‌عباس، مقصود از مجرمان در آیه ۲۹ سوره مطففین: «اِنّ الَّذِینَ اَجَرمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا یضحَکون»، گروهى از سران مشرک از جمله اسود هستند که از روى استهزا به مؤمنان مى‌خندیدند.[۱۸]
  • از ابن‌عباس نقل است که منظور از انسان در آیه ۲ سوره عصر: «اِنّ الاِنسانَ لَفِى خُسر»، گروهى از مشرکان از جمله اسود است، هر چند مقصود از انسان، جنس آن است و همه مردم را در‌بر مى‌گیرد.[۱۹]
  • به گفته طبرسى، گروهى از بزرگان قریش از جمله اسود نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمده، به او گفتند: یک‌ سال تو خدایان ما را بپرست، ما نیز یک سال خداى تو را مى‌پرستیم. در پى این گفتگو، سوره کافرون در شأن این گروه نازل شد:[۲۰] «قُل یااَیهَا الکافِرون * لااَعبُدُ ما تَعبُدون * ولااَنتُم عابِدونَ ما اَعبُد * ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولااَنتُم عابِدونَ ما اَعبُد * لَکم دینُکم ولِىَ دین».

پانویس

  1. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۲۸۲؛ جامع‌البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۹۴.
  2. المنمق، ص‌۳۶۵.
  3. المحبر، ص‌۱۷۴.
  4. المغازى، ج‌۱، ص‌۱۵۵؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۳۱.
  5. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۰۸.
  6. المنمق، ص‌۳۸۷؛ المعجم الکبیر، ج‌۲۵، ص‌۲۶۲؛ جمهرة‌ انساب‌العرب، ص‌۱۲۹.
  7. انساب‌الاشراف، ج‌۱، ص‌۱۴۹.
  8. تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۴.
  9. جامع‌البیان، مج۸، ج۱۴، ص۹۴ـ۹۵؛ انساب‌الاشراف، ج‌۱، ص‌۱۴۹؛ تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۴۰۹.
  10. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۰۱.
  11. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۶۰۴؛ تفسیر مبهمات‌القرآن، ج‌۲، ص‌۶۳۹.
  12. السیرة‌النبویه، ج‌۱، ص‌۳۹۵.
  13. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۴۰۸؛ جامع‌البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۹۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۵۳۳.
  14. جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۱۵۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۵.
  15. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۴۰.
  16. مبهمات القرآن، ج‌۲، ص‌۴۷۳.
  17. البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۹۶؛ الدرالمنثور، ج‌۷، ص‌۶۷۱.
  18. تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۱۷۵.
  19. تفسیر قرطبى، ج‌۲۰ ص‌۱۲۳.
  20. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۴۰؛ تفسیر بغوى، ج‌۴، ص‌۵۰۵.

منابع

  • "اسود بن عبد یغوث"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید مجتبى موسوى احمدآبادى، ج۳، ص۳۱۷-۳۲۰.