جنگ های فجار در تاریخ عرب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عرب جاهلى، تمام سال را با جنگ و غارت بسر مى‌برد و فقط در چهار ماه سال (رجب، ذى القعده، ذى الحجه، محرم) جنگ را تحریم مى‌کردند، تا در این مدت بازارهاى تجارتى خود را باز کنند و به کار و کسب بپردازند. ولى در طول تاریخ عرب، چهار بار این سد شکسته شد و بعضى از قبائل عرب به جان یکدیگر افتادند، و چون این جنگها در ماه‌های حرام اتفاق افتاد، نام آنها را «جنگ‌ فجار» نهادند.

واژه فجار در لغت

«فِجار»، بر وزن «قِتال» یا «مقاتله» بوده و از آنجا که مصدر فعال یا مفاعله بر کاری طرفینی دلالت دارد، کلمه فجار به معنی مبادله فجور خواهد بود، یعنی هر دو طرف درگیر در این نبرد، در کار مبادله فجور و تباهی با یکدیگر همدست بودند و آن تباهی آن بود که به جنگ در ماه­های حرام مشغول شدند.[۱]

تاریخ وقوع جنگ فجار

جنگ­های فجار که به فاصله بیست سال بعد از عام­ الفیل، به وقوع پیوست،­[۲] از جنگ­های معروف عرب جاهلی به شمار می ­آمد، به گونه ­ای که عده ­ای از اعراب آن را مبدأ تاریخ خود قرار دادند[۳] و شعرای جاهلی اشعار بسیاری درباره آن سروده ­اند.[۴]

علل وقوع جنگ فجار

عرب جاهلی، تمام سال را با جنگ و غارت بسر می برد و ادامه این وضع، زندگی آنان را مختل می ساخت. از این جهت، فقط در ظرف سال، در چهار ماه (رجب، ذی القعده، ذی الحجه، محرم) جنگ را تحریم می کردند، تا در این مدت بازارهای تجارتی خود را باز کنند، و به کار و کسب بپردازند.[۵]

روی این تصمیم، در طول این چهار ماه، بازارهای «عکاظ»، «مجنة»، «ذی المجاز»، شاهد اجتماعات شگفت انگیزی بود، و دوست و دشمن، کنار یکدیگر به داد و ستد و ابراز تفاخر می پرداختند. سرایندگان بزرگ عرب، سروده های خود را در میان آن محافل می خواندند. خطیبان معروف، سخنرانی می نمودند. یهودیان و مسیحیان و بت پرستان، با کمال اطمینان از گزند دشمن، عقائد خود را به جهان عرب عرضه می داشتند.

ولی در طول تاریخ عرب، چهار بار این سد شکسته شد و بعضی از قبائل عرب، به جان یکدیگر افتادند، و چون این جنگ ها در ماههای حرام اتفاق افتاد، نام آن ها را جنگ «فجار» نهادند.

معرفی جنگ­های فجار

فجار اول

طرفین درگیر در این جنگ، قبیله «کنانه» و «هوازن» بودند و علت جنگ را چنین می نویسند که: مردی به نام بدر بن معشر، در بازار «عکاظ»، برای خود جایگاهی ترتیب داده بود و هر روز بر مردم مفاخر خود را بیان می کرد. روزی شمشیری بدست گرفته گفت: مردم، من گرامی ترین مردم هستم، و هر کس گفتار مرا نپذیرد، باید با این شمشیر کشته شود. در این هنگام مردی برخاست، شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع نمود. از این جهت، طائفه دو طرف بهم ریختند، ولی بدون این که کسی کشته شود از هم دست برداشتند.

فجار دوم

سبب جنگ این بود که زن زیبائی، از طائفه «بنی عامر»، توجه جوان چشم چرانی را به خود جلب کرد. آن جوان، از او درخواست کرد که صورت خود را باز کند. آن زن اباء نمود، جوان هوس باز پشت سر او نشست و دامن های بلند زن را با خار به هم دوخت، به طوری که موقع برخاستن صورت آن زن باز شد. در این هنگام هر کدام قبیله خود را صدا زدند، پس از کشته شدن عده ای دست از هم برداشتند!

فجار سوم

مردی از قبیله «بنی عامر»، از یک مرد «کنانی» طلبکار بود. مرد بدهکار امروز و فردا می کرد. از این جهت مشاجره میان این دو نفر درگیر شد. چیزی نمانده بود که دو قبیله همدیگر را بکشند، که کار را با مسالمت خاتمه دادند.

فجار چهارم

همان جنگی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آن شخصا شرکت نمود. سن ایشان را در موقع بروز جنگ، به طور مختلف نقل کرده اند. عده ای می گویند: پانزده یا چهارده سال داشت، برخی نوشته اند که: بیست سال داشت، ولی چون این جنگ چهار سال طول کشید از این جهت ممکن است تقریبا همه نقل ها صحیح باشد.[۶]

ریشه نزاع را چنین می نویسند که نعمان بن منذر، هر سال کاروانی ترتیب می داد و مال التجاره ای به «عکاظ» می فرستاد، تا در مقابل آن پوست و ریسمان و پارچه های زربفت برای او بخرند و بیاورند. مردی از قبیله «هوازن»، به نام «عروة الرجال»، حفاظت و حمایت کاروان را به عهده گرفت، ولی «براض بن قیس» کنانی، از پیش افتادن مرد هوازنی سخت عصبانی شد، پیش «نعمان بن منذر» رفت و اعتراض نمود. ولی اعتراض او ثمر نبخشید، آتش خشم و حسد در درون او شعله می کشید. پیوسته مترصد بود که در اثناء راه «عروة الرجال» را از پای درآورد و سرانجام در سرزمین «بنی مره» او را کشت، و دست خود را با خون مرد «هوازنی» آلوده ساخت.

آن روزها قبیله «قریش» و «کنانه» با هم متحد بودند و این جریان موقعی اتفاق افتاد که قبائل عرب در بازار عکاظ سرگرم داد و ستد بودند. مردی قبیله قریش را از جریان آگاه ساخت، از این جهت قبیله قریش و کنانه پیش از آن که قبیله هوازن از جریان آگاه کردند، دست و پای خود را جمع کرده رو به «حرم» آوردند. ولی طائفه هوازن، فورا آنان را تعقیب کردند و پیش از آن که به حرم برسند، جنگ میان دو گروه درگیر شد. سرانجام، تاریکی هوا سبب شد که دست از جنگ بردارند، و این خود فرصتی بود که قریش و کنانه راه حرم را در تاریکی پیش گیرند و از خطر دشمن ایمن شوند. از آن روز به بعد، گاه و بی گاه قریش و متحدین آن ها از حرم بیرون می آمدند و جنگ می کردند. در بعضی از روزها، رسول خدا همراه عموهای خود در جنگ - به طوری که قبلا گفته شد - شرکت می کرد. این وضع چهار سال ادامه داشت، بالاخره جنگ با پرداختن خون بهای کشتگان «هوازن» که بیش از قریش کشته داده بودند، خاتمه پذیرفت.[۷]

پانویس

  1. ابن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دارالمصادر، ۱۴۱۴، چاپ سوم، ج۵، ص۴۸.
  2. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج ۳، ص ۸۴۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج ۱، ص۶۲۵.
  3. مجمل التواریخ، پیشین، ص۲۲۶ و مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتسارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص۱۹۰.
  4. ابن سعد؛ طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۱، ص۱۱۷.
  5. از آیه ۳۶ سوره توبه استفاده می شود که تحریم جنگ در این چهار ماه ریشه مذهبی داشته و عرب جاهلی به پیروی از سنت‌ حضرت ابراهیم علیه السلام آن را محترم می شمردند.
  6. تاریخ کامل، ج ۱/۳۵۸-۹۵۹؛ سیره ابن هشام ، پاورقی، ج ۱/۱۸۴.
  7. سیره ابن هشام، ج ۱/۱۸۴-۱۸۷ - تحریم در ماه های حرام، ریشه دیرینه مذهبی داشته و چون جنگ «فجار»، چهار سال ادامه داشته است، شرکت رسول گرامی گذشته بر این که ممکن است جنبه دفاعی داشته باشد، احتمال دارد در غیر ماه های حرام بوده باشد و لفظ «فجار» به خاطر این گفته می شود که آغاز جنگ در ماه های حرام بوده است نه این که تمام آن در این ماه ها بوده است.

منابع