آیه 83 سوره شعراء

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<82 آیه 83 سوره شعراء 84>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

بارالها، مرا حکمی ببخش (بر این مشرکان فرمانروایی ده) و به (رسل و) بندگان صالح خود ملحق ساز.

پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن.

پروردگارا، به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى،

اى پروردگار من، مرا حكمت بخش و مرا به شايستگان بپيوند.

پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

‘My Lord! Grant me [unerring] judgement, and unite me with the Righteous.

My Lord: Grant me wisdom, and join me with the good

My Lord! Vouchsafe me wisdom and unite me to the righteous.

"O my Lord! bestow wisdom on me, and join me with the righteous;

معانی کلمات آیه

  • حكما: حكم: قضاوت و تشخيص حق از باطل.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ «83»

(ابراهيم در ادامه‌ى سخن خود گفت:) پروردگارا! به من حكمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن!

نکته ها

كلمه‌ى «حكم» مى‌تواند به معناى حكومت و سرپرستى و تدبير امور باشد و يا به معناى دانش و معرفت. البتّه «حُكم» معنايى برتر از حكمت دارد، زيرا حكمت تنها قدرت تشخيص حقّ از باطل است و حُكم آگاهى همراه با آمادگى براى اجراى حقّ است. «1»

سعادت انسان در چند جمله خلاصه مى‌شود كه در دعاى حضرت ابراهيم آمده است: الف: شناخت خداوند و معرفت درونى نسبت به او. «هَبْ لِي حُكْماً»

ب: حضور در جامعه‌ى صالح. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

ج: نام نيك در تاريخ. «لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ»

«1». تفسير نمونه.

جلد 6 - صفحه 331

د: رسيدن به بهشت ابدى. «وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ»

پیام ها

1- انسان براى رسيدن به كمالات بايد از خداوند استمداد كند. رَبِّ هَبْ لِي‌ ...

2- استمداد از نام «ربّ»، در استجابت‌دعا مؤثّر است. «رَبِّ»

3- حكمت و بينش همراه با عمل، هديه‌ى الهى است. «هَبْ لِي حُكْماً»

4- قبل از درخواست جديد از خداوند، از نعمت‌هاى قبلى نامى ببريد و از او تشكّر كنيد. خَلَقَنِي‌- يَهْدِينِ‌- يَشْفِينِ‌- يَسْقِينِ‌- وَ ... رَبِّ هَبْ لِي‌

5- اگر حكمت باشد، ولى دوستان انسان نااهل باشند، حكمت كارايى ندارد.

«هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي»

6- اگر ديد و بينش و تفكّر صحيح بود، رفتار و گفتار و نيّت هم صحيح مى‌شود.

(حكمت به معناى ديد و فهم و نظر صحيح است). «حُكْماً»

7- حكمت نظرى، به تنهايى مفيد و نجات‌بخش نيست. حكمت بايد با عمل همراه باشد. «هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

8- برخوردارى از حكمت و معرفت در درون و زندگى در جامعه‌ى صالحان و صالح بودن، بالاترين درجه‌ى سعادت است. «حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

9- حكمت وشناخت وبينش، بر عمل مقدّم است. «هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي»

10- بهترين دعا را از بهترين افراد بياموزيم. (بهترين افراد، انبيا هستند و يكى از بزرگ‌ترين انبيا حضرت ابراهيم عليه السلام است كه در دعا از خداوند مغفرت، حكمت، نام نيك و حسن عاقبت مى‌خواهد و در آيات ديگر از خداوند، فرزندان خوب و پيروان مسلمان درخواست مى‌كند).

11- حكومت‌خواهى براى انجام احكام الهى، مطلوب است. «هَبْ لِي حُكْماً» «1»

12- هم انزوا ممنوع است و هم جذب نااهلان شدن. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

13- پيش كسوتان صالح را ارج نهيم. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» (نفرمود: از صالحين باشم، بلكه فرمود: به آنان ملحق شوم. زيرا مقام سابقين برتر است).

«1». تفسير صافى.

جلد 6 - صفحه 332

14- جامعه‌اى ارزش دارد كه افرادش صالح باشند. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

15- انسان به رفيق خوب محتاج است. «وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

بعد از آن حق تعالى از درخواست حضرت ابراهيم عليه السّلام اخبار مى‌فرمايد كه گفت:

رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً: پروردگارا ببخش مرا و عطا فرما كمال در علم تا به آن مستعد خلافت حق و رياست خلق گردم. حكم بيان شى‌ء است بر نهجى كه حكمت مقتضى آن باشد. نزد بعضى مراد نبوت است. وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‌: و ملحق فرما مرا به سبب توفيق در عمل به شايستگان و نيكوكاران و برگزيدگان درگاه و به مرتبه و درجه ايشان، يعنى داخل فرما مرا در عدد انبياء كه كاملند در صلاح. ابن عباس گفته: مرا به اهل بهشت رسان. «2» تنبيه: آيه شريفه دال است بر عظم شأن صلاح، و آن عبارت است از استقامت بر آنچه حق تعالى بندگان را به آن امر فرموده و بدان دعوت فرموده، و شخص صالح مقام قرب و منزلت خاصه را نزد پروردگار دارا مى‌باشد كه مانند حضرت خليل عليه السّلام درخواست مرتبه ايشان را نمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

ترجمه‌

و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را

هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد

گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان‌

گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد

يا نفع ميدهند شما را

جلد 4 صفحه 110

يا ضرر ميرسانند

گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند

گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد

شما و پدران پيشينيانتان‌

همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان‌

آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا

نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا

و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا

و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا

و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا

پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان‌

و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من‌

و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت‌

و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان‌

و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند

روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى‌

مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك‌

و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران‌

و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان‌

و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد

غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند

پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان‌

و لشگرهاى شيطان همگى،

گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند

بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار

هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان‌

و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران‌

پس نيست ما را هيچ شفاعت كننده‌ئى‌

و نه دوستى با همّت‌

پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مى‌بوديم از گروندگان‌

همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان‌

و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.

تفسير

خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّه‌ئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل‌

جلد 4 صفحه 111

پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مى‌اندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بى‌ثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى‌

جلد 4 صفحه 112

أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده‌ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ‌ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بى‌پايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنه‌كار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرموده‌اند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالم‌گير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث‌

جلد 4 صفحه 113

باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خوانده‌اش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء

جلد 4 صفحه 114

شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها به‌بينند بى‌مقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مى‌اندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفته‌اند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت‌

جلد 4 صفحه 115

پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پست‌ترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


رَب‌ِّ هَب‌ لِي‌ حُكماً وَ أَلحِقنِي‌ بِالصّالِحِين‌َ (83)

پروردگار ‌من‌ بمن‌ موهبت‌ فرما حكم‌ ‌را‌ و مرا ملحق‌ فرما بصالحين‌.

‌بعد‌ ‌از‌ اينكه‌ تمجيد الهي‌ كرد بصفات‌ حميده‌ و افعال‌ حسنه‌ ‌در‌ مقام‌ دعا ‌بر‌ آمد و طلب‌ حوائج‌.

و باب‌ مفصلي‌ ‌در‌ كافي‌ دارد ‌که‌ موقع‌ دعا و طلب‌ حاجت‌ قبلا تحميد و تمجيد حق‌ كنيد باسماء حسناي‌ الهيه‌ و نه‌ حديث‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ ذكر كرده‌ ‌که‌ مفاد بسياري‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اينست‌ ‌که‌:

جلد 14 - صفحه 46

«المدحة قبل‌ المسئلة»

و ‌در‌ بعض‌ ‌آنها‌

«الثناء ‌علي‌ اللّه‌ و الصلاة ‌علي‌ رسوله‌ قبل‌ المسئلة»

اخبار ‌در‌ كتاب‌ دعاء مجلد ثاني‌ كافيست‌.

(رَب‌ِّ هَب‌ لِي‌ حُكماً) ‌از‌ ‌براي‌ حكم‌ اطلاقاتيست‌: خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ حكيم‌ ‌است‌ ‌يعني‌ عالم‌ بحكم‌ و مصالح‌ ‌است‌ و ‌از‌ صفات‌ ذات‌ و ‌از‌ شئون‌ علم‌ ‌است‌ چنانچه‌ اراده‌ علم‌ بصلاح‌ و فساد فعل‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌هر‌ فعلي‌ ‌که‌ مصلحت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌آن‌ فعل‌ صلاح‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ مفسده‌ دارد فساد ‌است‌ حكمت‌ بمعني‌ نبوت‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ يوسف‌ ميفرمايد وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ آتَيناه‌ُ حُكماً وَ عِلماً (‌آيه‌ 22) و بمعني‌ علم‌ وَ مَن‌ يُؤت‌َ الحِكمَةَ فَقَد أُوتِي‌َ خَيراً كَثِيراً (بقره‌ ‌آيه‌ 269) و بمعني‌ قاضي‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌ مرافعات‌ قضاوت‌ ميكند و بمعني‌ مجتهد ‌که‌ فتوي‌ ميدهد و بمعني‌ دستورات‌ الهيه‌ ‌که‌ احكام‌ شرعيه‌ مينامند ‌از‌ واجب‌ و حرام‌ و مستحب‌ّ و مكروه‌ و مباح‌ احكام‌ خمسه‌ تكليفيه‌ و حدود و ديات‌ و صحت‌ و فساد ‌در‌ باب‌ معاملات‌ ‌که‌ احكام‌ وضعيه‌ ‌است‌ و ‌در‌ اينجا ممكن‌ ‌است‌ مراد اعطاء نبوت‌ و رسالت‌ ‌باشد‌ و ممكن‌ ‌است‌ علم‌ بحقايق‌ اشياء ‌باشد‌ ‌از‌ معارف‌ الهيه‌ و دستورات‌ دينيه‌ و وظايف‌ شخصيه‌ و نوعيه‌.

(وَ أَلحِقنِي‌ بِالصّالِحِين‌َ) مفسرين‌ ‌در‌ مراد ‌از‌ صالحين‌ اختلاف‌ كردند لكن‌ ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌ مراد وجود مقدس‌ ‌محمّد‌ (ص‌) و اوصياء ‌او‌ ‌است‌ و صالح‌ كسي‌ ‌را‌ گويند ‌که‌ ‌از‌ ‌هر‌ جهتي‌ صالح‌ ‌باشد‌ ‌در‌ معارف‌ اعلا درجه‌ معرفت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌در‌ اخلاق‌ متخلق‌ بجميع‌ اخلاق‌ حميده‌ و منزه‌ ‌از‌ جميع‌ صفات‌ رذيله‌ ‌در‌ افعال‌ عامل‌ باعمال‌ حسنه‌ و تارك‌ قبايح‌ عقليه‌ و شرعيه‌ ‌باشد‌ و ‌اينکه‌ درجات‌ بسيار دارد اعلاء درجه‌ ‌آن‌ خاص‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌او‌ ‌است‌ ابراهيم‌ تقاضا كرد ‌که‌ ملحق‌ باينها ‌باشد‌ و ‌در‌ خبر ‌است‌ اول‌ كساني‌ ‌که‌ وارد بهشت‌ ميشوند پيغمبر ‌است‌ و امير المؤمنين‌ و ابراهيم‌.

تنبيه‌: ‌در‌ اخبار آدابي‌ بسيار ‌براي‌ دعا ذكر فرموده‌اند اصرار و الحاح‌ و عدم‌ يأس‌ ‌از‌ تأخير و اخفاء دعا و مراعات‌ اوقات‌ دعا موقع‌ وزيدن‌ باد و ظهر ‌بعد‌ الزوال‌ و جمعه‌ و نزول‌ باران‌ و وقت‌ سحر و ‌غير‌ اينها و تمجيد و ذكر خداوند قبل‌ ‌از‌ دعا و تقديم‌ صلوات‌ ‌بر‌ پيغمبر و آل‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ دعاء و ‌در‌ وسط دعا و بكاء و رفع‌ يدين‌ و ‌از‌ روي‌ قلب‌ و حالت‌ خضوع‌ و خشوع‌ و ‌در‌ مجمع‌ مؤمنين‌

جلد 14 - صفحه 47

چهل‌ نفر ‌که‌ آمين‌ بگويند و ‌غير‌ اينها.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 83)- دعاهای پر بار ابراهیم (ع): در اینجا دعاهای ابراهیم و تقاضاهای او از پیشگاه خدا شروع می‌شود، گویی پس از دعوت آن قوم گمراه به سوی پروردگار، یک باره از آنها بریده و به درگاه خدا روی می‌آورد.

نخستین تقاضایی که از پیشگاهش می‌کند این است: «پروردگارا! به من علم و دانش و حق بینی مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن» (رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).

آری! ابراهیم (ع) قبل از هر چیز از خدا «شناخت عمیق و صحیح» توأم با حاکمیت تقاضا می‌کند، چرا که هیچ برنامه عملی بدون چنین زیر بنایی امکان‌پذیر نیست.

و به دنبال آن ملحق شدن به صالحین را از خدا تقاضا می‌کند که اشاره به جنبه‌های عملی و به اصطلاح «حکمت عملی» است، در مقابل تقاضای قبل که ناظر به «حکمت نظری» بود.

از آنجا که نه حکمت دارای حد معینی است و نه صالح بودن، او تقاضا می‌کند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد و پیوسته در این راه گام بر دارد و به پیش برود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص361

منابع