آیه 38 سوره احزاب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا

مشاهده آیه در سوره


<<37 آیه 38 سوره احزاب 39>>
سوره : سوره احزاب (33)
جزء : 22
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

پیغمبر را در حکمی که خدا (در نکاح زنان پسر خوانده) برای او مقرر فرموده گناهی نیست، سنّت الهی در میان آنان که در گذشتند هم این است (که انبیاء را توسعه در امر نکاح و تحلیل برخی محرمات است) و فرمان خدا حکمی نافذ و حتمی و به اندازه و حساب شده است.

بر پیامبر در آنچه خدا برای او مقرّر و لازم کرده منعی نیست، خدا این روش را درباره کسانی [از پیامبران] که پیش از این گذشته اند مقرّر داشته است و همواره فرمان خدا نافذ و اندازه گیری شده است.

بر پيامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانيده گناهى نيست. [اين‌] سنّت خداست كه از ديرباز در ميان گذشتگان [معمول‌] بوده، و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر [و متناسب با توانايى‌] است.

بر پيامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او مقرر كرده است حرجى نيست، همچنان كه خدا براى پيامبران پيشين نيز چنين سنتى نهاده بود و فرمان خدا فرمانى است بى‌هيچ زياده و نقصان.

هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده‌اند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

There is no blame on the Prophet in respect of that which Allah has made lawful for him: Allah’s precedent with those who passed away earlier (and Allah’s commands are ordained by a precise ordaining),

There is no harm in the Prophet doing that which Allah has ordained for him; such has been the course of Allah with respect to those who have gone before; and the command of Allah is a decree that is made absolute:

There is no reproach for the Prophet in that which Allah maketh his due. That was Allah's way with those who passed away of old - and the commandment of Allah is certain destiny -

There can be no difficulty to the Prophet in what Allah has indicated to him as a duty. It was the practice (approved) of Allah amongst those of old that have passed away. And the command of Allah is a decree determined.

معانی کلمات آیه

  • قدر: در اقرب الموارد گويد: قدر، چيز واقع شدنى است كه خدا مقدر و معين كرده است «القدر: ما يقدره اللَّه من القضاء» تعصى گويند آن تعلّق اراده به اشياء است در وقتشان. ظاهرا مراد آنست كه‏ اين كار روى حساب است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً «38»

بر پيامبر در (انجام) آنچه خداوند براى او تعيين كرده هيچ سختى و محذورى نيست، چنان كه خداوند درباره‌ى انبياى قبلى نيز اين سنّت را قرار داده بود (كه آداب و رسوم جاهلى و بى‌اساس را بشكنند)، و فرمان خدا همواره سنجيده و اندازه‌گيرى شده است.

نکته ها

اين آيه به منزله قطعنامه‌ى آيه قبل است كه رهبر دينى بايد خط شكن باشد و از ملامت‌ها نترسد و منتظر رضايت اين و آن نباشد.

امام رضا عليه السلام فرمود: «چون خداوند مى‌دانست كه منافقان ازدواج پيامبر را با همسر زيد كه پسرخوانده حضرت بود، دستاويز عيب‌جويى او قرار خواهند داد، اين آيه را نازل كرد». «1»

پیام ها

1- پيامبر نبايد در انجام فرمان خدا به جوّسازى‌ها و مانع تراشى‌ها اعتنا كند. ما كانَ عَلَى النَّبِيِ‌ ...

2- پيامبر، ممكن است وظايف و دستورهاى اختصاصى نيز داشته باشد. «فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»

3- همه‌ى انبيا، خط شكن، و با افكار منحرف عمومى درگير بوده‌اند. «مِنْ قَبْلُ»

سنّت خدا در شكستن سنّت‌هاى غلط است. «سُنَّةَ اللَّهِ»

5- فرمان‌هاى الهى، حساب شده و لازم الاجراست. «أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»

«1». تفسير نورالثقلين و عيون الاخبار، ج 1، ص 203.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 374

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38)

بعد از آن، برائت ساحت پيغمبر را بيان فرمايد:

ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ‌: نيست و نباشد بر پيغمبر هيچ سختى و وزرى، فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ‌: در آنچه قسمت و تقدير فرموده براى پيغمبر، يعنى حلال فرموده براى پيغمبر، يعنى حلال گردانيده براى او تزويج زنان پسر خوانده را و همچنين غير ايشان را، و اين صورت مخصوص آن حضرت نيست بلكه، سُنَّةَ اللَّهِ‌: سنت نهاد خداى تعالى سنتى مشتمل بر حكم، فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ‌:

در آن كسانى كه گذشته‌اند از پيغمبران پيش از اين پيغمبر، يعنى تزويج زنان بر پيغمبر حلال است بدون حرج مانند انبياى سابق، و توسعه فرمود بر ايشان از تزويج زنان پسر خوانده، چنانچه حضرت سليمان و داود عليهما السّلام زنان بسيار داشتند. نزد بعضى مراد به سنت نكاح است كه از سنت انبياء مى‌باشد؛ چنانچه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (النّكاح سنّتى فمن رغب عن سنّتى فليس منّى) «1». وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً: و هست فرمان خداى تعالى حكمى گذارده شده و نافذ، يعنى امرى كه بر انبياء نازل فرموده بود حكمى نافذ و قضاى مبرم.

«1» بحار الانوار، ج 103، ص 220، حديث 22 و بهمين مضمون روايت 9 از كتاب النكاح وسائل الشيعه ج 14 ص 8.

جلد 10 - صفحه 456


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ حَسِيباً (39) ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيماً (40)

ترجمه‌

نميباشد بر پيغمبر هيچ باكى در آنچه مقرّر داشته خدا برايش بوده است اين طريقه خدا در آنانكه گذشتند پيش از اين و ميباشد فرمان خدا حكمى تنفيذ شده‌

آنانكه ميرسانند پيغامهاى خدا را و ميترسند از او و نميترسند از كسى جز خدا و كافى است كه خدا حساب كننده باشد

نبوده و نباشد محمد پدر يكى از مردان شما و ليكن باشد پيغمبر خدا و خاتم پيغمبران و ميباشد خدا بهمه چيز دانا.

تفسير

در هر عصر و زمانى اتفاق مى‌افتد كه آداب و رسومى در بين مردم شايع ميشود كه در دين خدا اصل و حقيقتى ندارد مانند آنكه قبل از اسلام كه زمان جاهليّت بود مرسوم بود كه زن پسر خوانده خود را نميگرفتند بزنيّت و در اين زمان اخيرا بين ما ايرانيان بتقليد اروپائيان معمول شده كه كثرت ازدواج اعمّ از عقدى و متعه را خوب نميدانيم و كاشف از شهوترانى و بى‌عفّتى مى‌پنداريم با آنكه اين طريقه انبياء عظام و اولياء كرام الهى بوده و اين ملاحظات گاهى ميشود كه شخص را از حلال خدا باز دارد و بحرام بيندازد لذا مردان الهى هيچوقت نبايد اين ملاحظات را مانع از ارتكاب حلال قرار دهند چون خدا دوست دارد ارتكاب حلال خود را چه رسد بمستحب يا واجبش و خداوند در اين آيات كه در تعقيب ازدواج پيغمبر صلى اللّه عليه و اله با زينب است و شرح آن گذشت اشاره باين حقيقت فرموده ميفرمايد نبوده است و نميباشد بر پيغمبر مشقّت و عار و وزر و وبالى در اقدام بامريكه خداوند آنرا مفروض و مقدّر كرده براى او اعمّ از جواز و استحباب و وجوب براى اغراضى از قبيل رفع دأب ناپسنديده نگرفتن زن پسر خوانده و امثال آن و بوده است اين رويّه و طريقه الهيّه و سنّت مرضيّه خدا در مردان الهى و انبياء سلف كه هرگز نظر بانظار مردم عوام نداشتند و امر خداوند در نزد آنها لازم الاتّباع بود و رخصتها و عزيمتهايش را محترم ميداشتند و باوهام مردم و قرى نميگذاردند آن مردان الهى و ذوات مقدّسه كه تبليغ مينمودند احكام خدا را با كمال سعى و جدّيّت و كوشش و مجاهدت و مى‌ترسيدند از خدا بحدّ كمال و نميترسيدند از كسى جز خدا و نه از ملامت ملامت كنندگان در راه او و كافى بود خدا براى آنكه حساب زحمات و

جلد 4 صفحه 327

صدمات آنها را نگهدارد و پاداش ايشانرا بنحو اكمل عنايت فرمايد چنانچه كافى است براى حساب اعمال همه بندگان از محسن و مسى‌ء و خوب گو و بد گو و پاداش آنها و ظاهرا اينها همه تعريض به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است كه چرا در امر ازدواج زينب ملاحظه حرف مردم را نموده چون آنحضرت بالطّبع ملاحظه كار بود چنانچه در مورد تنصيص بخلافت حضرت امير عليه السّلام از مردم ملاحظه ميفرمود تا مورد عتاب شد و اين عتابات مصلحتى است كه مردم تكليف خود را بدانند چون اين خصلت در اشخاص شريف پيدا ميشود كه مايل نيستند كسى ظنّ سوئى بآنها ببرد يا نسبت ناروائى بآنها دهد چنانچه حضرت موسى طبعا غضوب بود براى آنكه تعصّب در دين و حمايت از مظلوم داشت و قويّا محتمل است مقصود تعريض به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نباشد بلكه مقصود ترس نداشتن از غير خدا در ابلاغ احكام باشد نه در امور ديگر چون انبياء سابق هم از مضارّ دنيوى و افراد ستمكار ميترسيدند چنانچه در ضمن قصص سابقه گذشت و ضمنا تقديس از عمل پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم باشد كه بعد از حكم خدا ملاحظه حرف مردم را نفرمود و با زينب وصلت كرد و در هر حال براى كوتاه كردن زبان مردم فرموده پيغمبر شما محمد صلى اللّه عليه و اله والد و پدر هيچ يك از مردان شما مردم نيست كه شما پسران او باشيد و متولّد از او زيد بن حارثه هم مانند شما است كه فرزند حقيقى او نيست تا حرام باشد بر او تزويج معقوده‌اش حتى بعد از افتراق بلى پدر حسنين عليهما السّلام است كه پسران خودش و دو امام امّتند چه قيام بجنگ نمايند چه اقدام بصلح بر حسب فرموده خود حضرت و كليّه اولاد حضرت زهرا عليها السّلام بايد منسوب به پيغمبر شوند براى احترام آنحضرت بدستور خود او و بر پيغمبر حرام است تزويج ازواج ايشان چون پدر حقيقى ايشان است بلى آنحضرت پدر روحانى امّت است بتقريبى كه ذيل آيه النّبى اولى بالمؤمنين در اوائل اين سوره گذشت و پيغمبر خدا است و اطاعتش واجب است و بوجود او ختم شده است دائره نبوّت بنابر قرائت عاصم كه بفتح تاء است يا ختم كننده است انبياء مرسلين را بقرائت ساير قرّاء كه بكسر تاء است و در هر حال كلمه خاتم منصوب است بكان كه مقدّر است و معطوف است برسول اللّه يعنى ولى بوده است و ميباشد پيغمبر خدا و آخر پيغمبران كه بعد از او پيغمبرى نميآيد و نخواهد آمد و هر كس بيايد و ادّعا كند

جلد 4 صفحه 328

دروغگو است و شريعت و كتابش باقى است تا روز قيامت و ناسخ شرايع و كتب است و اين فضيلتى است كه خدا مخصوص باو فرموده چون او دانا است بهمه چيز و دانسته لياقت آنحضرت را براى اين مقام كه باتمام رساند هر نقيصه و تبصره و متمّمى را كه در ديوان تشريع الهى احتياج بآن پيدا شده و خواهد شد صلّى اللّه عليه و اله و سلم و مهر و انگشترى را كه خاتم ميگويند بمناسبت آنستكه كتابترا بنقش نگين آن ختم مى‌نمودند و مهر ميكردند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ما كان‌َ عَلَي‌ النَّبِي‌ِّ مِن‌ حَرَج‌ٍ فِيما فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ سُنَّةَ اللّه‌ِ فِي‌ الَّذِين‌َ خَلَوا مِن‌ قَبل‌ُ وَ كان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ قَدَراً مَقدُوراً (38)

نيست‌ ‌بر‌ پيغمبر حرج‌ و مانعي‌ ‌در‌ آنچه‌ خداوند فرض‌ و واجب‌ فرموده‌ ‌بر‌ ‌او‌ سنت‌ الهيست‌ ‌در‌ كساني‌ ‌که‌ گذشتند پيش‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ و امر الهي‌ حد محدودي‌ دارد نبايد كوتاهي‌ كرد ‌در‌ ‌او‌ و نه‌ تجاوز نمود ‌از‌ ‌او‌.

ما كان‌َ عَلَي‌ النَّبِي‌ِّ مِن‌ حَرَج‌ٍ فِيما فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ گناهي‌ و ضيقي‌ و حرجي‌ نيست‌ ‌بر‌ پيغمبر

جلد 14 - صفحه 508

‌در‌ آنچه‌ ‌براي‌ ‌او‌ خداوند فرض‌ و واجب‌ فرموده‌ و ‌لو‌ ‌در‌ نظر جهال‌ بد بيايد ‌که‌ تزويج‌ زوجه‌ ادعياء ‌که‌ تبني‌ كرده‌اند ‌باشد‌ مثل‌ امروز ‌که‌ بسياري‌ ‌از‌ جهال‌ نسبت‌ ‌به‌ علماء ‌حتي‌ نسبت‌ ‌به‌ ائمه‌ اطهار و نسبت‌ ‌به‌ انبياء بلكه‌ نسبت‌ ‌به‌ متدينين‌ بدبين‌ هستند و ايراداتي‌ دارند ‌که‌ اينها بوظائف‌ ديني‌ ‌خود‌ عمل‌ نميكنند چنانچه‌ مشركين‌ بدبين‌ بودند ‌به‌ انبياء ‌که‌ نسبت‌ بآلهه‌ ‌آنها‌ ميكنند ولي‌ اينها بايد بوظائف‌ شرعيه‌ ‌خود‌ عمل‌ كنند و اعتناء ‌به‌ مزخرفات‌ جهال‌ نكنند.

سُنَّةَ اللّه‌ِ فِي‌ الَّذِين‌َ خَلَوا مِن‌ قَبل‌ُ انبياء سلف‌ مثل‌ نوح‌ هود صالح‌ ابراهيم‌ موسي‌ عيسي‌ كفار و مشركين‌ چه‌ اندازه‌ بآنها بدبين‌ بودند و چه‌ ‌در‌ حق‌ ‌آنها‌ ميگفتند و ‌با‌ ‌آنها‌ چه‌ معامله‌ ميكردند ولي‌ ‌آنها‌ بوظائف‌ ‌خود‌ عمل‌ ميكردند و اوامر الهيه‌ ‌را‌ اجرا مينمودند.

وَ كان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ قَدَراً مَقدُوراً بايد اجرا شود مطابق‌ دستور ‌از‌ حد ‌او‌ تجاوز نشود و ‌در‌، اجراء ‌او‌ كوتاهي‌ نبايد كرد مثل‌ كساني‌ ‌که‌ امروز يك‌ بدعتهايي‌ ‌در‌ دين‌ ميگذارند ‌ يا ‌ يك‌ ضرورتهاي‌ ديني‌ ‌را‌ منكر ميشوند ‌هر‌ دو كافر ميشوند ‌هم‌ مبدع‌ و ‌هم‌ منكر.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 38)- این آیه در تکمیل بحثهای گذشته چنین می‌گوید: «هیچ گونه سختی و حرجی بر پیامبر در آنچه خدا برای او واجب کرده است نیست» (ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).

آنجا که خداوند فرمانی به او می‌دهد، ملاحظه هیچ امری در برابر آن جایز نیست و بدون هیچ چون و چرا باید به مرحله اجرا درآید.

اصولا سنت شکنی و بر چیدن آداب و رسوم خرافی و غیر انسانی همواره با سر و صدا توأم است، و پیامبران هرگز نباید به این سر و صداها اعتنا کنند.

لذا در جمله بعد می‌فرماید: «این سنت الهی در مورد پیامبران در امم پیشین نیز جاری بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).

تنها تو نیستی که گرفتار این مشکلی، بلکه همه انبیا به هنگام شکستن سنتهای غلط گرفتار این ناراحتیها بوده‌اند.

و در پایان آیه برای تثبیت، قاطعیت در این گونه مسائل بنیادی می‌فرماید:

ج3، ص616

«فرمان خدا همواره روی حساب و برنامه دقیقی است و باید به مرحله اجرا در آید» (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج‏8، ص: 361

منابع