آیه 34 سوره نمل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<33 آیه 34 سوره نمل 35>>
سوره : سوره نمل (27)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیل‌ترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.

گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با ابزار، ادوات جنگی و سپاهی رزمی] وارد شهری می شوند، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری می نشانند و [آنان] همواره چنین می کنند!

[ملكه‌] گفت: «پادشاهان چون به شهرى درآيند، آن را تباه و عزيزانش را خوار مى‌گردانند، و اين گونه مى‌كنند.»

زن گفت: پادشاهان چون به قريه‌اى درآيند، تباهش مى‌كنند و عزيزانش را ذليل مى‌سازند. آرى چنين كنند.

گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می‌کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می‌کنند؛ (آری) کار آنان همین‌گونه است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

She said, ‘Indeed when kings enter a town, they devastate it, and make the mightiest of its people the weakest. That is how they act.

She said: Surely the kings, when they enter a town, ruin it and make the noblest of its people to be low, and thus they (always) do;

She said: Lo! kings, when they enter a township, ruin it and make the honour of its people shame. Thus will they do.

She said: "Kings, when they enter a country, despoil it, and make the noblest of its people its meanest thus do they behave.

معانی کلمات آیه

  • اعزة: عزيزها.
  • اذلة: ذليلها.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «34»

(بلقيس) گفت: بى شك، هرگاه پادشاهان به منطقه‌ى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مى‌كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى‌كنند و اين، سيره‌ى هميشگى آنان است.

پیام ها

1- اعتراف به روحيّات وخصلت‌هاى پادشاهان، نشانه‌ى شهامتِ بلقيس است.

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ‌ ...

2- بلقيس هم دغدغه‌ى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً»

3- تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مى‌گفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ»، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ‌ ...

4- شيوه‌ى حكومت‌هاى غير الهى، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است. «كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»

5- آفت حكومت وقدرت، سلطه‌طلبى، جنگ افروزى و ويرانگرى است.

جلد 6 - صفحه 419

الْمُلُوكَ‌ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34)

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً: گفت بلقيس بدرستى كه پادشاهان هرگاه درآيند به دهى يا شهرى از روى قهر و استيلاء و غلبه تا در تحت تصرف خود درآورند، أَفْسَدُوها: تباه و فاسد سازند آن را، يعنى خراب كنند، وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً: و گردانند عزيزان اهل آن شهر را خوار و بى‌مقدار، يعنى غارت كنند و اسير برند و بكشند، وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ‌: و اين چنين مى‌كنند. اين بيان وصف حال ملوك است، يعنى اين افعال از عادت ثابته مستمره ايشان است و ممكن است فرمايش حق تعالى باشد بر سبيل ابتدائيت از روى حكايت كه به جهت تصديق قول بلقيس ذكر فرموده باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)

قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)

ترجمه‌

گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان‌

ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند

گفت اى جماعت همانا من افكنده شده‌

جلد 4 صفحه 148

بسويم نامه‌ئى سر بمهر

همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است‌

كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان‌

گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من‌

گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى‌

گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند

و همانا من فرستنده‌ام بسوى ايشان هديه‌اى پس نگرنده‌ام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.

تفسير

بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامه‌ئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتاب‌پرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكره‌اى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنه‌اى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفته‌اند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفته‌اند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفته‌اند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد

جلد 4 صفحه 149

و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشته‌اند و گفت من فعلا هديه‌ئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مى‌آورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديه‌ئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمى‌كند پس حقه‌اى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كرده‌اند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفته‌اند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.

جلد 4 صفحه 150

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالَت‌ إِن‌َّ المُلُوك‌َ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِك‌َ يَفعَلُون‌َ (34)

‌گفت‌ بلقيس‌ ‌که‌ سلاطين‌ موقعي‌ ‌که‌ حمله‌ كنند ‌بر‌ شهرستاني‌ و مملكتي‌ فساد زيادي‌ رخ‌ ميدهد و مملكت‌ ‌را‌ آشوب‌ ميكنند و اهل‌ مملكت‌ ‌را‌ ذليل‌ ميكنند و عزت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌بين‌ ميبرند.

‌تا‌ اينجا كلام‌ بلقيس‌ ‌است‌ ‌با‌ اصحابش‌ و خداوند ‌هم‌ تصديق‌ ‌او‌ ‌را‌ ميفرمايد ‌که‌ چنين‌ ميكنند بلقيس‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ ديد ‌که‌ ‌او‌ ‌با‌ سليمان‌ طرف‌ نيست‌ سليمان‌ طرف‌ ‌شده‌ بايد يك‌ نقشه‌ كشيد ‌که‌ قشون‌ سليمان‌ اصلا بطرف‌ اينها نيايند زيرا ‌اگر‌ آمدند ‌از‌ دو حال‌ خارج‌ نيست‌ ‌ يا ‌ بايد تسليم‌

جلد 14 - صفحه 138

شويم‌ ‌اگر‌ ديديم‌ تاب‌ مقاومت‌ ‌با‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نداريم‌ و ‌اگر‌ تسليم‌ شديم‌ مملكت‌ ‌ما ‌را‌ تصرف‌ مي‌كنند و تمام‌ حيثيات‌ ‌ما ‌از‌ دست‌ مي‌رود و ‌اگر‌ مقاومت‌ كرديم‌ و ‌در‌ مقام‌ دفاع‌ برآمديم‌ البته‌ خونريزيهاي‌ زياد، ميشود بقول‌ عوام‌ ميگويند ‌در‌ جنگ‌ و جدال‌ نان‌ و حلوا خير نميكنند يك‌ دسته‌ مقتول‌ يك‌ دسته‌ اسير يك‌ مقدار اموال‌ ‌از‌ ‌بين‌ ميرود و بالاخره‌ عاقبتش‌ ‌هم‌ معلوم‌ نيست‌ بكجا ميكشد كي‌ غالب‌ ميشود كي‌ مغلوب‌ ‌اگر‌ ‌ما غالب‌ شديم‌ و دفع‌ ‌آنها‌ ‌را‌ كرديم‌ بالاخره‌ يك‌ خسارات‌ زيادي‌ و يك‌ تلفاتي‌ ‌بما‌ وارد ‌شده‌ و ‌اگر‌ ‌آنها‌ غالب‌ شدند روزگار ‌ما تباه‌ ميشود و بهتر آنست‌ ‌که‌ يك‌ تمهيدي‌ بكنيم‌ ‌که‌ اصلا قشون‌ سليمان‌ حركت‌ نكند و ‌با‌ ‌او‌ بدر دوستي‌ وارد شويم‌ لذا (قالَت‌ إِن‌َّ المُلُوك‌َ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِك‌َ يَفعَلُون‌َ).

تنبيه‌: لشكر بلقيس‌ ‌با‌ اينكه‌ آفتاب‌ پرست‌ بودند و كافر بودند و مشرك‌، رأي‌ بلقيس‌ ‌را‌ پسنديدند ولي‌ لشكر حضرت‌ مجتبي‌ ‌با‌ اينكه‌ ميگفتند ‌ما مسلمانيم‌ و شيعه‌، حضرت‌ حسن‌ ‌را‌ امام‌ مفترض‌ الطاعه‌ ميدانستند موقعي‌ ‌که‌ خبر شد ‌که‌ معاويه‌ ‌با‌ قشون‌ زيادي‌ حركت‌ كرده‌ و حضرت‌ بيست‌ هزار بدفعات‌ ثلاث‌ ‌براي‌ جلوگيري‌ ‌او‌ فرستاد و ملحق‌ شدند ‌به‌ لشكر معاويه‌ حضرت‌ تصريح‌ ‌هم‌ نفرمود بلكه‌ فرمود ‌اگر‌ نظري‌ بگيرم‌ ‌که‌ خون‌ ‌شما‌ محفوظ ماند بايد اطاعت‌ كنيد ريختند اموالش‌ ‌را‌ غارت‌ كردند دراعه‌ ‌از‌ دوش‌ مباركش‌ برداشتند سجاده‌ ‌از‌ زير پايش‌ كشيدند خواستند ‌او‌ ‌را‌ دستگير كنند تحويل‌ معاويه‌ دهند حضرت‌ ناچار بطرف‌ مدائن‌ رفت‌ ‌در‌ ساباط مدائن‌ خنجر زهرآلود بران‌ مباركش‌ زدند يك‌ ماه‌ تحت‌ معالجه‌ ‌بود‌.

بلقيس‌ ‌گفت‌ بملإ ‌خود‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 34)- ملکه هنگامی که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالی که خود باطنا تمایل به این کار نداشت برای فرو نشاندن این عطش، و هم برای این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و ویرانی می‌کشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).

«و عزیزان اهل آن را به ذلت می‌نشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).

سپس برای تأکید بیشتر گفت: «آری این چنین می‌کنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).

در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهی بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه می‌شود: «فساد و ویرانگری» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود می‌اندیشند، نه به منافع ملتها و آبادی و سر بلندی آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص455

منابع