دعای یازدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها
دعای طلب عاقبت نیکو؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام بِخَوَاتِمِ الْخَیرِ:
یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکرِک عَنْ کلِّ ذِکرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکرِک عَنْ کلِّ شُکرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِک عَنْ کلِّ طَاعَةٍ.
فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَةٍ لَا تُدْرِکنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّی ینْصَرِفَ عَنَّا کتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیةٍ مِنْ ذِکرِ سَیئَاتِنَا، وَ یتَوَلَّی کتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا
وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُک الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا کتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیةٍ اقْتَرَفْنَاهَا.
وَ لَا تَکشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک. إِنَّک رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاک، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
در طلب عاقبت به خیری:
ای که یادت یادکنندگان را شرف است، و شکرت شکرگزاران را کامروایی است، و ای که فرمانبرداریات برای فرمانبرداران نجات و رهایی است، بر محمد و آلش درود فرست و دلهای ما را به یاد خودت از هر یاد، و زبان ما را به شکر خودت از هر شکر و اعضایمان را به طاعت خودت از هر طاعت مشغول دار
و اگر برای ما فراغتی از کار مقدّر کردهای، پس آن را فراغت همراه با سلامتی قرار ده تا در دنبال آن، هیچ وبالی به ما نرسد و در آن فراغت ملالتی به دامن حیات ما ننشیند، تا نویسندگانِ اعمال زشت از نزد ما با دفتری خالی از کردار بد برگردند و نویسندگان خوبیها به سبب آنچه از حسنات ما نوشتهاند شادان و مسرور بازآیند،
و چون روزگار حیاتمان سپری شود و رشته زندگیمان بگسلد و آن دعوت تو (مرگ) که از خودش و اجابتش گزیری نیست، ما را فراخواند، پس بر محمد و آلش درود فرست، و پایان آنچه را که نویسندگان پرونده بر ما مینویسند توبهای مقبول قرار ده که بعد از آن ما را بر معصیتی که کردهایم و نافرمانیای که مرتکب شدهایم توبیخ و سرزنش نکنی، و پردهای که بر ما پوشاندهای در برابر دیده حاضران از روی کار ما برمدار، در روزی که اخبار بندگانت را آشکار میسازی، زیرا تو نسبت به هر که تو را بخواند مهربانی، و تقاضای هر که تو را صدا بزند اجابت کنندهای.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است در طلب عاقبت خیر.
اى خداوندى که ذکر تو گویندگان ذکر را شرف و بزرگى است، اى خداوندى که شکر تو شکرگزاران را رستگارى و پیروزى است، اى خداوندى که فرمانبردارى از تو فرمانبرداران را سعادت رهایى است، درود بفرست بر محمد و خاندانش و دلهاى ما را از یاد هر چیز دیگر به یاد خود و زبانهاى ما را از شکر هر کس دیگر به شکر خود و اعضاى ما را از فرمانبردارى از هر کس دیگر به فرمانبردارى خود مشغول دار.
خداوندا، اگر ما را آسایشى مقدر فرموده اى، چنان کن که به هنگام آسایش در امان مانیم: نه گناهى ما را گرفتار سازد و نه ملالتى به ما رسد تا فرشتگانى که گناهان ما را مى نویسند، با صحیفه اعمال ما بى آنکه در آن گناهى نوشته شده باشد از نزد ما بازگردند و فرشتگانى که ثوابهاى ما را مى نویسند شادمان با صحیفه اى نوشته از اعمال نیک ما به نزد تو آیند.
چون روزهاى زندگى ما سپرى شد و مدت عمر ما سرآمد و صلاى دعوت تو ما را فراخواند- همان دعوتى که از آن گریزى و از اجابت آن گزیرى نیست- بر محمد و خاندانش درود بفرست و سرانجام آنچه را که کاتبان اعمال ما براى ما رقم زده اند توبه اى پذیرفته شده قرار ده که زان پس ما را به کیفر گناهى که مرتکب شده ایم یا پادافره معصیتى که کرده ایم باز ندارى.
و در آن روز که بندگانت را مى آزمایى پرده اى را که بر گناه ما کشیده اى در برابر همگنان برمگیر.
تویى که بر هر کس که تو را بخواند مهربانى و تویى که به هر کس که تو را ندا دهد پاسخ مى گویى.
ترجمه ارفع
درباره ى عاقبت بخیرى:
اى کسى که یادش براى هر یادکننده ای شرافت است و ای آنکه شکر نعمت هایش رستگارى براى اهل شکر است و ای کسى که بندگى اش سبب نجات اهل طاعت است، بر محمد و آل او درود فرست و دلهاى ما را به یادت مشغول کن و یاد غیر تو را از قلوبمان خارج فرما. و زبانهایمان را فقط به شکرگزارى از خودت متوجه کن و اعضاء و جوارحمان را منحصرا در استخدام بندگى ذات مقدست قرار ده.
پروردگارا اگر براى ما وقت فراغت مقدر فرمودى آن را فراغتى سالم و دور از هر نوع تخلف قرار ده به گونه ای که در آن گناهى به سراغمان نیاید تا دو فرشته نویسنده اعمال با نامه ای خالى از گناهان و پر از کارهاى نیک مواجه شوند و شادمان گردند.
و در آن هنگام که عمرمان به پایان مى رسد و در موقع اجابت دعوتت که هیچ راه فرارى از آن نیست بر محمد و آل محمد درود فرست و پایان آنچه دو فرشته نویسنده اعمال برایمان نوشته اند توبه قبول شده ثبت و ضبط فرما که اگر پس از آن لغزشى از ما سر زده باشد به حساب نیاورى و باز خواستمان نکنى.
الها روزى که به حساب بندگانت مى رسى (اى ستار العیوب) همان روزى که اخبار بندگانت را آشکار مى سازى در مقابل چشمان مردمان اسرارمان را فاش مکن.
چرا که تو به آنکه مى خواندت رحم مى کنى و هر که را فریادکنان صدایت مى زند اجابت مى نمایى.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است براى عاقبت به خیرى:
اى که یادت شرف یاد کنندگان است، و اى که سپاست رستگارى سپاسگزاران است، و اى که فرمانبریت نجات فرمانبران است، بر محمد و آل او درود فرست، و دل هاى ما را از هر یادى به یاد خود، و زبان ما را از هر سپاسى به سپاس خود، و اندام ما را از هر طاعتى به طاعت خویش سرگرم ساز.
پس اگر براى ما آسودگى از کارى مقدر فرمودى آن را آسودگى همراه با سلامت قرار ده که پیامدى براى ما نداشته باشد، و ملالتى از آن به ما نرسد، تا نویسندگان گناهان با پرونده اى تهى از ذکر گناهانمان از نزد ما بازگردند، و نویسندگان نیکى ها با شادمانى به آنچه از نیکى هاى ما نوشته اند از پیش ما بروند.
و چون روزهاى زندگى ما سپرى شد، و رشته عمرمان از هم گسیخت، و دعوت تو که چاره اى از آن و از پاسخ به آن نیست ما را به حضور فراخواند، پس بر محمد و آل او درود فرست، و پایان آنچه را که نویسندگان اعمال ما بر ما به شمار مى آورند توبه اى پذیرفته شده قرار ده که پس از آن ما را بر گناهى که انجام داده و معصیتى که به جا آورده ایم بازداشت و مؤاخذه نکنى.
و پرده اى که بر گناهان ما افکنده اى در برابر دیده حاضران کنار مزن، در آن روز که خبرهاى بندگانت را بررسى نموده و بر ملان مى سازى.
که تو نسبت به هر که بخواندت مهربانى، و به هر که صدایت زند پاسخگویى.
ترجمه الهی قمشهای
در طلب حسن عاقبت و خیر خاتمت:
اى خدائى که ذکرش (در دلها) فخر و شرافت اهل ذکر است (زیرا هر که به یاد خداست یاد حق ظاهر و باطن او را مظهر جمال و کمال خود مى گرداند و دلش را از صفات نقص پاک و به اوصاف کمال آراسته مى سازد و چنین شخص نزد همه با فخر و شرافت و در دو عالم عزیز و سعادتمند است) و اى خدائى که شکر و سپاسش فوز و سعادت سپاسگزار آن است و طاعت و بندگیش اهل طاعت را (از هر رنج و درد و غم و اندوه عالم) نجات بخش است اى خدا درود فرست بر محمد و آل پاکش و دلهاى ما را چنان به ذکر خود (و به یاد خویش سرگرم ساز) که از فکر و ذکر ما سوى الله فارغ گردد و زبان ما را آن سان به شکر و سپاس خود مشغول دار که ابدا به شکر دیگرى نپردازد و اعضاء و جوارح ما را چنان مستغرق طاعت خود گردان که از طاعت غیر تو باز ماند
سپس اى خدا اگر بر ما (در دوران عمر و گردش سال و ماه) از کارها زمان فراغتى تقدیر فرمودى (کرم کن و) در آن فراغت ما را (از معصیت و به طالت و شهوت رانى) سالم و محفوظ بدار که ابدا امور ناگوارى و رنج و ملالى (از بیکارى و فراغت) به ما نرسد (و حتى کار بیهوده و لهو و لغو و عبثى سر نزند) تا آنکه فرشتگان نویسنده اعمال زشت با نامه خالى از گناه از ما باز گردند و فرشتگان اعمال نیک با دل مسرور و شاد مراجعت کنند چون از ما حسنات و اعمال خیر نگاشته اند.
و اى خدا هنگامى که ایام زندگى ما به پایان رسد و مدت عمر ما سر آید و به دعوتت که البته همه را دعوت خواهى کرد (در پیشگاه حضرتت) و همه عالم از اجابت آن ناچارند ما را (در پیشگاهت) احضار کنى پس درود فرست اى خدا بر محمد و آل پاکش و در آن هنگام سخت (کرم فرما) و آخر عملى و خاتمه ى کارى که از فرشتگان نویسنده ى اعمال در نامه ى عمل ما بشمار آورند توبه ى مقبول درگاهت قرار ده و بعد از آن توبه مقبول دیگر ما را از ارتکاب هر گناه و اکتساب هر معصیت نگاه دار
و پرده اى که (در دنیا) روى اعمال زشت ما انداخته اى از مشاهده ى خلق روز ظهور اخبار (و اسرار و افکار و باطن اعمال) بندگان آن پرده را از روى کار ما برنینداز (و ما را در آن روز رسواى عالم مگردان)
که البته تو در حق آنانکه بدرگاهت دعا مى کنند بسى مهربان خدائى هستى و درباره آنانکه تو را به حاجتهاى خود ندا مى کنند البته نداى آنها را سریع اجابت خواهى کرد.
ترجمه سجادی
از دعاهاى امام علیه السلام است در عاقبت به خیرى:
اى که یاد او براى یادکنندگان بزرگى است و اى که سپاس او براى سپاس گزاران پیروزى است و اى که اطاعت او براى فرمانبران رهایى است، بر محمّد و خاندانش درود فرست و دل هاى ما را به یاد خود از هر یادى و زبان هاى ما را به سپاس خود از هر سپاسى و اعضاى ما را به اطاعت خود از هر اطاعتى مشغول ساز.
و اگر براى ما فراغت از کار مقدّر نموده اى، پس آن را با تندرستى قرار ده که در آن گناهى ما را نگیرد و خستگى اى به ما نرسد. تا نویسندگان بدى ها با نامه اى خالى از کردار زشت از نزد ما بازگردند و نویسندگان خوبى ها -به سبب آنچه از نیکى هاى ما نوشته اند- شادمان برگردند.
و آن هنگام که روزهاى زندگانى ما به سر رسید و اوقات عمرمان سپرى شد و ما را دعوت تو -که چاره اى جز پذیرفتن آن نیست- فراخواند، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و پایان آنچه نویسندگان کارهایمان براى ما مى شمارند، توبه پذیرفته شده قرار ده که ما را پس از آن بر گناه و نافرمانى انجام شده توبیخ نکنى.
و در برابر گواهان، پرده اى که با آن ما را پوشانده اى کنار نزن، روزى که اخبار بندگانت را آشکار مى کنى.
به درستى که تو مهربانى به هر که تو را خوانَد و اجابت کننده اى براى هر که تو را صدا زند.
ترجمه شعرانی
از دعاهاىآن حضرت (ع) است در طلب عاقبت نیکو:
اى که یادکنندگان تو را یاد تو ارجمند گرداند و اى که سپاسگزاران تو را سپاس تو رستگار کند و اى کسى که مطیعان تو را فرمانبردارى تو نجات بخشد، بر محمد و خاندان او درود فرست و دل ما را به یاد خود از یاد دیگران بپرداز و زبان ما را به سپاسگزارى خود از سپاس دیگران بازدار و اعضاى ما را در اطاعت خود از عبادت دیگران منصرف کن
و اگر براى ما فراغتى مقدر کرده آن فراغت را چنان به سلامت بگذران که وبال نیاورد و ملال نرساند، نویسندگان گناهان با نامه سفید بازگردند و نویسندگان طاعات از نوشتن حسنات ما شادمان باشند
و چون روزهاى عمر سپرى شود و مدت زندگى بسر آید و دعوت تو حضور ما را لازم شمرد و ما ناچار آن دعوت را اجابت کنیم پس بر محمد و خاندان او درود فرست و چنان مقدر فرما که وقتى نویسندگان اعمال یک یک کارهاى ما را بر ما شماره کنند آخرین عمل ما توبه اى باشد مقبول، و پس از آن ما را بر گناهى که مرتکب شده باشیم واقف نسازند و بر نافرمانى که از ما صادر شده باشد آگاه نکنند
در آن روز که راز نهانى بندگان را باز رسى، در پیش حاضران پرده که بر ما پوشیده مدر
هر کس تو را خواند بر وى ببخشاى و هر که تو را ندا کند اجابت فرماى.
ترجمه فولادوند
نیایش در فرجام نیک خواهى:
اى آن که یادت براى یادکنندگان مایه ى سرفرازى است، و اى آن که شکرانه ات براى سپاسگزاران رستگارى است، و اى آن که براى فرمانبران طاعتت مایه ى رهائى است، درود بر محمد و خاندان وى، و دلهاى ما را از هرگونه یاد دیگر به یاد خود و زبانهاى ما را از هر گونه شکر به شکر خودت و اندامهاى ما را از هر نوع طاعت به طاعت خویش، مشغول فرماى،
و اگر ما را فراغتى مقرر فرموده اى چنان کن که همراه با سلامت و دور از گناه و خالى از ملالت باشد تا فرشتگانى که گناهان ما را مى نویسند با صحیفه هاى خالى از گناهان از پیش ما باز گردند و فرشتگانى که کارهاى نیک ما را ثبت مى کنند، شادان با درج نیکوکاریهاى ما از پیش ما به سوى تو باز گردند
و چون روزهاى زندگانى ما سپرى شد و عمرهاى ما به سرآمد و با دعوت خود- که از آن روى گریز نیست- ما را فرا خواندى، درود بر محمد و خاندان وى، نتیجه کارنامه ى اعمال ما را توبه ى پذیرفته شده قرار ده، که از آن پس تو ما را به ارتکاب جرم یا معصیتى باز داشت نکنى،
و روزى که گزارشهاى بندگانت را مى آزمایى، در برابر همگان، پرده از کار ما بر ندارى،
تویى تو مهربان به هر کس که تو را فرا خواند و تویى تو، اجابت کننده ى آن کس که تو را ندا در دهد.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است در عاقبت به خیریها:
(حضرت صادق علیه السلام فرموده: گاهى سعید به راه اشقیاء مى رود «مرد پاکدامن کارهاى ناروا بجا مى آورد» به طورى که مردم مى گویند: چه بسیار او به ایشان شباهت دارد بلکه از ایشان است پس از آن نیکبختى او را دریابد، و گاهى شقى به راه سعداء مى رود «مرد ناپاک کارهاى نیکبختان بجا مى آورد» به طورى که مردم مى گویند: چه بسیار او به ایشان شباهت دارد بلکه از ایشان است پس از آن بدبختى او را دریابد، محققا کسى را که خدا سعید گردانیده هر چند از دنیا بجا نماند جز به اندازه ى شیر دادن بچه ى شتر بین دوشیدن شیر مادر، پایان کارش را نیکبختى قرار مى دهد. بنابراین روایت و سائر روایات چون پایان کار ناپیدا است و قضاء و حکم الهى هم مشروط است دعا براى عاقبت به خیرى بزرگترین و مهمترین درخواستها است):
اى آنکه یاد او (به زبان و دل و اندام مانند قرآن خواندن و اندیشه ى در مخلوقات و نماز بجا آوردن) براى یادکنندگان شرافت و بزرگى است (نه آنکه بر او منتى داشته باشند) و اى آنکه سپاسگزارى او سپاسگزاران را پیروزى (بر نعمتها) است، و اى آنکه فرمانبردارى او فرمانبرداران را رهائى (از بدبختى در دنیا و آخرت) است، بر محمد و آل او درود فرست، و دلهاى ما را به یاد خود از هر یادى و زبانهامان را به سپاس خود از هر سپاسى و اندامهامان را به طاعت خود از هر طاعتى به کار آر (این مقامى است که آن را فناء در خدا مى نامند، و رسیده ى به این مقام در عالم وجود و هستى جز او چیزى نمى بیند، زیرا هستى در نظرش او است، نه جز او، چون از عالم کثرت تجاوز کرده و آن را پشت سر انداخته و از آن فراموش نموده، و معنى وحدت وجود همین است، نه آنکه خداى تعالى با همه متحد است که محال و کفر است)
و اگر براى ما فراغتى از کارها مقدر نموده باشى پس آن را با سلامتى (از آفات) قرار ده که در آن (از انجام اوامر تو چشم نپوشیده) گناهى ما را درنیابد و خستگى به ما رونیاورد تا فرشتگان نویسنده ى بدیها با نامه اى خالى از یاد گناهانمان و نویسندگان نیکیهاى از ما بر اثر آنچه از نیکیهامان نوشته اند شادمان برگردند
و هنگامى که روزهاى زندگانى ما سپرى شد و اوقات عمرمان به سر رسید و دعوت تو که از آن و از پذیرفتنش چاره اى نیست ما را احضار نماید، پس بر محمد و آل او درود فرست، و پایان آنچه نویسندگان کردارهامان براى ما (روز قیامت) مى شمارند توبه ى پذیرفته شده قرار ده که پس از آن ما را بر گناه که بجا آورده و نافرمانى که کرده ایم باز ندارى (و توبیخ و سرزنشمان فرمائى)
و روزى که اخبار بندگانت را آزمایش مى کنى (به حسابشان رسیدگى مى نمائى) در برابر گواهان (فرشتگان و انبیاء و ائمه علیهم السلام) پرده اى که (گناهان را) به آن پوشانده اى از روى کار ما برمدار (ناگفته نماند: قبول توبه ى از گناه پیش از رسیدن مرگ و معاینه ى امور برزخى است، و پس از مشاهده ى آن اجماع بر آنست که توبه پذیرفته نخواهد شد، چنانکه قرآن شریف بر آن گویا است «س ۴ ى ۱۸»: «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما» «و توبه ى کسانى که گناهان بجا مى آورند تا اینکه مرگ یکى از ایشان برسد و بگوید: اکنون توبه نمودم پذیرفته نیست، و نه توبه ى کسانى که در حال کفر مى میرند، آنانکه برایشان عذاب دردناک آماده ساخته ایم» ابن وهب گفته: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى فرمود: هرگاه بنده اى توبه ى نصوح «توبه اى که تصمیم بر نشکستن آن داشته باشد» نماید خدا او را دوست داشته گناهان بر او مى پوشاند، گفتم: چگونه گناهان بر او مى پوشاند؟ فرمود: گناهانى که دو فرشته بر او مى نویسند از یادشان مى برد، و به اعضاى او و قطعات زمین وحى مى فرماید که گناهانش را بر او پنهان نمایند، پس هنگامى که در پیشگاه خداى تعالى مى آید گواهى نیست که به گناهى از گناهان او گواهى دهد)
توئى که به هر که تو را بخواند مهربان و به هر که تو را آواز دهد (چیزى بخواهد، درخواستش را) رواکننده اى (حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که ده بار بگوید: یا الله به او گفته مى شود: لبیک ما حاجتک یعنى البته به خواسته ات مى رسى حاجتت چیست؟).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
در عاقبت به خیریها:
«یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکرِینَ وَ یا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکرِک عَنْ کلِّ ذِکر وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکرِک عَنْ کلِّ شُکر وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِک عَنْ کلِّ طَاعَة»:
"اى کسى که یادت براى یادکنندگان بزرگى و شرافت است، و اى کسى که شکر نعمتهایت براى شکرکنندگان پیروزى است، و اى وجود مقدسى که اطاعت از خواسته هایت رهایى از خزى دنیا و آخرت است براى اطاعت کنندگان است، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و قلوب ما را به یاد خود از هر یادى، و زبانهامان را به شکرت از هر شکرى، و اعضایمان را به بندگى خود از هر بندگى به میدان آور"
در این فرازهاى ملکوتى چه اشاراتى به چه حقایقى شده! در این جملات نورانى مسائل مهمّى را حضرت زین العابدین علیه السلام متذّکر شده است که فکر از فهم باطنش عاجز است و قلم از شرح و تفسیر ناتوان. دلى در این زمینه لازم است که غرق طهارت معنوى باشد تا بتواند سرّ این واقعیات را درک کند. راستى اینجا همانجایى است که باید گفت دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
الهى، آن قلبى که بتواند اسرار این واقعیات را لمس کند به ما عنایت کن که جز با کمک تو نمى توان سالک این راه شد. اگرلطف توبه کمک برنخیزد قدمى در این راه نمى توان برداشت. خداوندا، تمام امید ما به توست، که ما را جز تو یار و یاورى و معین و کمکى نیست.
گم گردد آسمان و زمین در فضاى دل *** مرغى است جبرئیل امین در هواى دل
از دل متاب رخ که توانى جمال حق *** بینى عیان در آینه حق نماى دل
خلد برین که آن همه وصفش شنیدهاى *** بینى عیان در آینه حق نماى دل
چون گشت کاروان وجود از عدم روان *** دل پیش بود و کون و مکان در قفاى دل
بین دل براى کیست که شد خلق عالمى *** بهر تو و تو خلق شدى از براى دل
آن سلطنت که بهر سلیمان دهند شرح *** دادش خدا از آنکه شد از جان گداى دل
اوصاف دل چسان من بیدل کنم بیان *** از دل که آگه است بغیر از خداى دل
این گونه گونه رنگ که بینى بود تمام *** انوار روى شاهد خلوتسراى دل
با آنکه آسمان و زمین نیست در خورش *** گنجد خداى به دل، بنازم فضاى دل
جاى خدا به دل بود این خود معین است *** آن سینه را بجو که در آن هست جاى دل
حق را مکان به دل بود و بس، زحق صیغیر *** بیگانه است هر که نشد آشناى دل
یاد حق شرف یادکنندگان است:
از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار و دعاهاى وارده از ائمّه معصومین علیهم السلام استفاده مى شود که یاد خدا از اعظم عبادات و بلکه روح طاعات و حقیقت بندگى و پرمنفعت ترین واقعیتى است که در حیات انسان تجلّى مى کند. مفهوم ذکر از اعظم مفاهیم، و حقیقت ذکر اصل الاصول واقعّیات، و نتیجه ذکر بالاترى نتیجه هاست.
بعثت انبیا، امامت امامان، نزول کتب آسمانى، نظام حلال و حرام، مسأله واجبات و محّرمات و برنامه حسنات اخلاقى همه و همه به این خاطر است که یاد حضرت محبوب بطور دائم حاکم بر قلب باشد، و از قلب به صورت اذکار بر زبان جارى، و اثرش در اعضا و جوارح آشکار گردد. چون قلب، کرامت ملکوتى را از انبیا دریافت کند:
عَلى أنْ أکرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ.(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- گفتار حضرت سیدا لشهداء علیه السلام در شب عاشورا.
و جان، نور ولایت را از امامت امامان هدایت کسب نماید.
عَنْ زُرارَةَ عَنْ أبى جَعْفَر علیه السلام قالَ: بُنِىَ الْإسْلامُ عَلى خَمْسَةِ أشْیاءَ:عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِ وَ الْوَلایةِ. قالَ زُرارَةُ:فَقُلْتُ: وَ أىُّ شَىْء مِنْ ذلِک أفْضَلُ؟ قالَ: الْوَلایةُ أفْضَلُ لأِنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالى هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ....(۱)
زراره از حضرت باقر علیه السلام روایت مى کند: اسلام بر پنج حقیقت بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبرى امامان بحقّ. زراره مى گوید: به حضرت عرضه داشتم: از این پنج حقیقت کدامیک بالاترند؟ فرمود: رهبرى امامانى که از جانب خداوند انتخاب شده اند، زیرا امامت و ولایت کلید همه این حقایق است، و نماز و روزه و زکات و حجّ حقیقتى با دلالت امام هدایت قابل تحقّق است.
زمانى که نفس از آلودگى هاى اخلاقى پیراسته شد، و سینه از حقایق دین الهى گشایش یافت، و اعضاء و جوارح در تصّرف عمل صالح آمد و از محرّمات محفوظ ماند، صاحب چنان قلب و جان و نفس و سینه و اعضا و جوارحى از نظر فرهنگ پاک الهى ذاکر است و داراى شرف و عظمت.
آن که قلبش از ایمان و کرامت تهى است، و جانش منوّر به نور ولایت نیست، و نفسش تابلوى رذایل اخلاقى است، و اعضا جوارحش در تصرّف معصیت و گناه است، گرچه روزى صد هزار بار زبانش مترنّم به اذکار وارده باشد غافل است و او را جز پستى و دنائت و بى شرفى و ذلّت چیزى نیست.
راهى براى کسب شرف جز آنچه حضرت زین العابدین و امام عارفین و مقصود سالکین بیان فرموده نیست:
یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذّاکرینَ.
توجه به مفاهیم قرآن، روایات، دعاها، خواندن نماز همراه با شرائطش، ترک گناه به خاطر خدا، خدمت به مردم، متذکر بودن واقعیات قیامت، از میزان و حساب، صراط، بهشت، جهنّم همه و همه ذکر است.
اندیشه و تفّکر در حقایق خلقت و آفرینش، براى رسیدن به رشد و کمال و آشنایى با حضرت محبوب که بپا کننده خانه هستى است، ذکر است.
«خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّة وَاذْکرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(۲)
آنچه را در کتاب هدایت براى شما فرستاده ایم با ایمان و عمل اخذ کنید و پیوسته حقایق قرار داده شده در دفتر حق را متذکر باشید تا (طوفان غفلت، بنیان شخصیت شما را ضربه نزند و با توجه به فرامین الهى) به قلّه با عظمت تقوا برسید.
«وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیکمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیکم مِنَ الْکتَابِ وَالْحِکمَةِ یعِظُکم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکلِّ شَیءعَلِیمٌ»(۳)
یادآور نعمت هاى حق باشید (نعمت هاى مادّى همچون ابر و باد و مه و خورشید و فلک و...و نعمت هاى معنوى مانند انبیاء، امامان، عقل، وجدان، قرآن)، و یادآور آنچه از قرآن و حکمت براى شما فرستاد که بدان پندتان مى دهد. تمام نعمت هاى حق را در جاى مربوط به خودش مصرف کنید و بدانید که بحقیقت، خداوند به همه چیز آگاه است.
«فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکرُوا اللّهَ کمَا عَلَّمَکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»(۴)
چون ایمنى یافتید، پس خداوند را یاد کنید چنانکه او شما را به آنچه نمى دانستید دانا گردانید.
«وَاذْکرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»(۵)
و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانى داشت و عهد او را که با شما استوار کرد، آنگاه که گفتید امر تو را شنیدیم و طاعت تو پیش گرفتیم، پس تقواى خدا پیشه کنید که خداوند به نیات قلبى و اندیشه هاى درونى شما آگاه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "سفینة البحار" ج ۲، ص ۶۹۱.
۲- بقره، ۶۳.
۳- بقره، ۲۳۱.
۴- بقره، ۲۳۹.
۵- مائده، ۷.
«یاقَوْمِ اذْکرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنْبِیاءَ»(۱)
اى جامعه، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن پروردگارى که (براى نجات شما از ظلمات، جهل، ظلم، گناه، بى خبرى) انبیا را در بین شما قرار داد.
«وَزَادَکمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکرُوا آلاَءَ اللّهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(۲)
خداوند در خلقت (و نعمت) شما بیفزود، پس انواع نعمتهاى خدا را متذکر باشید، باشد که به فلاح برسید.
«فَاذْکرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»(۳)
پس نعمتهاى خدا را توجه کنید، و در زمین به فساد و تبهکارى برنخیزید.
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثیراً».(۴)
اى اهل ایمان خداوند را یاد کنید یاد فراوان.
در هر صورت، ذکر حقیقتى است قلبى که از توجه به حضرت حق و قیامت، و اندیشه در کائنات، و تفکر در قرآن، و انجام فرائض، بدست مى آید و ثمره اش در حرکت زبان با ذکر الفاظى و حرکات مثبت در اعضا و جوارح پدید مى آید، و تحقّقش در این سه مرحله شرف و عظمت ذاکر است.
"یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذّاکرینَ".
در مسأله ذکر که شرف ذاکرین است مسائل بسیار زیاد و مهمّى نهفته که تحریرش از حوصله این دفتر بیرون است. این قسمت را لازم مى دانم به سطورى از رساله "نور على نور ذکر و ذاکر و مذکور"که در مقدمه "مفتاح الفلاح" شیخ بهائى آمده مزین کنیم:
خداوند در هر چیز به کمّیت اکتفاد کرده است و حدّ براى آن معین فرموده، مثلا نماز پنج مرتبه، روزه یک ماه، زکاة از نصاب معین، ولى براى ذکر حدّى معین نفرموده است. این مطلب مضمون روایت است در کتاب دعاى "اصول کافى" که ثقة الاسلام کلینى به اسنادش روایت کرده است:
عَنْ ابْنِ الْقَداحِ، عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ قالَ:ما مِنْ شَىًء وَلَهُ حَدُّ ینْتَهى إلَیهِ إلاَّ الذَّکرَ، فَلَیسَ لَهُ حَدُّ ینْتَهى إلَیهِ:فَرَضْ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ فَمَنْ أدَاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ، وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ، إلَّا الذَّکرَ، فَإنَّ اللّهَ عَزَوَجَلَّ لَمْ یرْضَ مِنْهُ بِالْقَلیلِ،وَ لَمْ یجْعَلْ لَهُ حَدّاً ینْتَهى إلَیهِ. ثُمَّ تَلاههذِهِ الْآیةَ: "یا أیهَا الَّدینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثیراً، وَ سَبَّحُوهُ بُکرَةً وَ أصیلا"،(۵) فَقالَ:لَمْ یجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً ینْتَهى إلَیهِ.(۶)
این قدّاح از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند: چیزى نیست مگر اینکه خداوند براى آن حدىّ معین کرده که به آن حد تمام مى شود و پایان مى پذیرد مگر ذکر که برایش حدّ و پایانى نیست. نمازهاى واجب را بر عهده مردم لازم دانسته، هر کس آنها را بیاورد، آوردن و بجاآوردنش حدّ آنهاست; روزه ماه رمضان را هر کس بگیرد حّد روزه را بجا آورده; حج را هر کس ادا کند حدّش را به پایان برده، مگر ذکر که خداوند بزرگ به کم آن رضایت نداده و براى آن مرزى برقرار نکرده. سپس آیه شریفه را تلاوت کرد که حضرت مبعود فرموده: "اى اهل ایمان، خدا را به یاد آورید یادآوردن بسیار، و او را به صبح و شب تسبیح کنید".
عدم حدّ ذکر براى این است که انسان باید جزئیات کار خود را موافق با حکم الهى قرار دهد و همواره با حفظ مراقبت و حضور به یاد حق سبحانه باشد:
«رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَلابَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللّهِ».(۷)
مردانى هستند که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا باز نمى دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مائده، ۲۰.
۲- اعراف، ۶۹.
۳- اعراف، ۷۴.
۴- احزاب، ۴۱.
۵- احزاب، ۴۱ - ۴۲.
۶- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۱.
۷- نور، ۳۷.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: لابَأْسَِ بِذِکرِ اللّهِ وَ أنْتَ تَبُولُ فَإنَّ ذِکرَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَسنٌ عَلى کلَّ حال، فَلا تَسْأمْ مِنْ ذِکرِ اللّهِ.(۱)
امام صادق علیه السلام فرمود: به هنگام قرار گرفتن در مستراح باکى نیست که به یاد خدا باشى;بحقیقت که یاد خداى عزّوجّل در همه حالى خوب است، پس هیچگاه ملول و ناراحت از یاد خدا نباش.
تبصره: خداوند سبحان فرمود:
«إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللّهِ أکبَرُ».(۲)
و فرمود:
«أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکرى».(۳)
و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
جُعِلَتْ قُرَّةُ عَینى فِى الصَّلاةِ.
نماز سبب مشاهده است، و مشاهده محبوب، قرّة عین محّب است، زیرا که صلاة مناجات بین حق تعالى و عبد اوست چنانکه فرمود:
«فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ».(۴)
و رسولش فرمود:
اَلْمُصَلّى یناجى رَبَهُ.
و چون صلاة مناجات است، پس صلاة ذکر حقّ است، و کسى که ذکر حقّ کند همنشین حقّ است و حقّ همنشین اوست، و کسى که جلیس ذاکر خود است او را مى بیند ورنه جلیس او نیست، لذا امیر علیه السلام فرمود:
لَمْ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ.
پس صلاة مشاهده و رؤیت است، یعنى مشاهده عیانى روحانى; و شهود روحى در مقام جمعى است و رؤیت عینى در مظاهر فرقى است. و به عبارت کوتاهتر، مشاهده در مقام جمعى است و رؤیت در مظاهر فرقى، پس اگر مصلّى صاحب بصر و عرفان نباشد که نداند حق تعالى براى هر چیز و از هر چیز متجلّى است حق را نمى بیند.
حال بدان که کریمه:وَلَذِکرُ اللّهِ أکبَرُ یک وجه آن این است که: ذکر خداوند در نماز بزرگترین چیزى از اقوال و افعال که صلاة شامل آنهاست مى باشد، یعنى هیچ یک از آنها به بزرگى ذکر الهى نیست. و وجه دیگر آن این که: ذکر خداوند عبدش را بزرگتر از ذکر عبد مر او راست زیرا کبریا حق تعالى راست.
پس عبارت هم شامل است ذکر خداوند عبد را، و هم ذکر عبد خدا را، چنانکه فرمود: «فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ». و فرمود: «جَزاءً وِفاقاً».(۵)
وفاق مصدر دوم باب مفاعله است که از دو طرف است پس: «اُذْکرُونى أذْکرْکمْ» جزاء وفاق است.
شیخ اکبر در فضیلت و اسرار ذکر لطائفى دارد از آن جمله گوید:
وَ ما أحْسَنَ ما قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: "أَلا اُنَبَّئُکمْ بِما هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ أفْضَلُ مِنْ أنْ تَلْقُوْا عَدُوَّکمْ فَتَضْرِبُوا رِقابَهُمْ وَ یضْرِبُ رِقابَکمْ؟ذِکرُ اللّهِ". وَ ذلِک أنَّهُ لا یعْلَمُ قَدْرَ هذِهِ النَّشْأَةِ الْاِنْسانِیةِ إلّا مَنْ ذَکرَ اللّهَ الذَّکرَ المَطْلُوبَ مِنْهُ، فَإنَّهُ تَعالى جَلیسُ مَنْ ذَکرَهُ، وَالْجَلیسُ مَشْهُودُ الذّاکرِ، وَ مَتى لَمْ یشاهِدِ الذّاکرُ الْحَقَّ الَّذى جَلیسهُ فَلَیسَ بِذاکر.
چه نیکو فرموده است رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله که: "آیا شما از خبر ندهم به آنچه که بهتر از جهاد و غزوه شما در راه خداست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۰.
۲- عنکبوت، ۴۵.
۳- طه، ۱۴.
۴- بقره، ۱۵۲.
۵- نبأ، ۲۶.
آن ذکر بارى سبحانه است". شیخ در توضیح روایت مى فرماید: زیرا قدر این نشأة انسانى را نمى داند مگر آن کسى که خدا را یاد مى کند به ذکر مطلوب، چه اینکه حضرت حق جلیس ذاکرش مى باشد، و جلیس، مشهود ذاکر است و هرگاه ذاکر، جلیس خود را مشاهده نکند ذاکر نیست.
سعى کن که ذکر را قلب بگوید که عمده حضور قلب است و گرنه ذکر با قلب ساهى، پیکر بى روان و کالبد بى جان است، و در حدیث آمده است:
لَیسَ الذَّکرُ قَوْلا بِاللَّسانِ فَقَطُّ:
ذکر فقط گفتار زبانى نیست.
بلکه خداوند سبحان فرمود:
«وَلا تُطِعُ مَنْ أغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أمْرُهُ فُرطاً».(۱)
از آنان که دلهاشان را از یاد خود غافل کرده ایم و تابع هواى نفش شدند و کار آنان تبهکار یست متابعت مکن.
و فرمود:
«فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِ اللّهِ اُولئک فى ضَلال مُبین».(۲)
پس واى بر آنان که از قساوت و شقاوت، دلهاشان از یاد خدا فارغ است، اینان در گمراهى آشکارند.
و فرمود:
«وَاذْکر رَبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکن مِنَ الْغَافِلِینَ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّک لاَیسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یسْجُدُونَ»(۳)
و خداى خود را با تضّرع و پنهانى و بى آنکه آواز برکشى در درون خود صبح و شام یاد کن، و از غافلان مباش. ارواح و فرشتگانى که در حضور پروردگار تواند هیچ گاه از بندگى خدا سرکشى نکنند و پیوسته به تسبیح و تنزیه ذات احدیت و به سجده او مشغولند.
در این کریمه در مقام بسیار شامخ عندیت نیز تدبّر داشته باش، که کسانى که در نزد او هستند چگونه اند؟ آرى آنکه با جمال و جلال و حسن مطلق محشور است سخنى جز او ندارد.
در اوّل ذکر آرد انس با یار *** در آخر ذکر از انس است و دیدار
چنانکه مرغ تا بیند چمن را *** نیارد بستنش آنگه دهن را
شود مرغ حق آن فرزانه سالک *** که با ذکر حق است اندر مسالک
چگونه مرغ حق نیاد به حق حق *** چو مى بیند جمال حسن مطالق
اگر خواهى که یابى قرب درگاه *** حضورى مى طلب درگاه و بینگاه
اگر خواهى مراد خویش حاصل *** زیاد حق مشو یک لحظه غافل
چو قلب آدمى گردید ساهى *** ز ساهى مى نبینى جز سیاهى
دل ساهى دل قاسّى عاصى است *** دل عاصى است کاو از فیض قاصى است
شایسته است که به چند حدیث از غرر احادیث و درر کلمات اهل بیت عصمت و وحى، در فضیلت ذکر و حثّ به دوام آن تبرّک جوئیم به رجاء آنکه نفس مستعدّى از آن توشه بردارد و بهره اى عائد ما شود.
پیش از نقل احادیث گوئیم که: همّت در استقامت باید نه قناعت به حال فقط، که اصحاب حال ممکن است اهل قیل وقال شوند، اما شهود طلعت سعادت و اعتلاى به جنّت قرب و مکاشفات انسانى اهل همّت راست. خداوند سبحان فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کهف، ۲۸.
۲- زمر، ۲۲.
۳- اعراف، ۲۰۵ - ۲۰۶.
«إنَّ الَذینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنزلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةٌ».(۱)
آنانکه گفتند: خدا; سپس بر این حقیقت تا پاى جان استقامت ورزیدند، ملائکه رحمت بر آنان نازل شوند.
«وَ أنْ لَوِاسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً».(۲)
و اگر بر راه الهى استقامت و پایدارى مى کردند، هر آینه ماء غدق به آنان مى چشاندیم.
ماء غدق به معناى آب بسیار است، و به روایت "مجمع البیان"، امامان هدایت افاده مى کنیم.
و به روایت "کافى" امام باقر علیه السلام در تفسیر آن فرمود:
قالَ مَعْناهُ: لَأفَدْناهُمْ عِلْماً کثیراً یتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ.
حضرت فرمود: معناى ماء غدق، علم بسیار است که به ایشان از طریق امامان هدایت افاده مى کنیم.
و به روایت "کافى" امام باقر علیه السلام در تفسیر آن فرمود:
"لَوْ اسْتَقامُوا" عَلَى وَلایةِ أمیرِالمُؤْمِنینَ عَلِىَّ وَ الْأؤْصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام وَ قَبِلُوا طاعَتَهُمْ فى أمْرِهِمْ وَ نَهْیهِمْ"لَأسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً"
یقُولُ: لَأشْرَبْنا قُلُوبَهُمْ الْإیمانَ.
اگر بر قبول رهبرى و امامت و ولایت امیر المؤمنین و جانشینان آنحضرت که یازده فرزند اویند استقامت ورزند، آنان را آب کثیر بنوشانیم; منظور از آن اینکه قلوبشان را از ایمان سیراب کنیم.
آب به علم تفسیر شده است، زیرا که آب صورت علم است چه اینکه علم سبب حبات ارواح است و آب سبب حیات اشباح، چنانکه ابن عبّاس "ماء" را در آیه أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً(۳) به علم تفسیر کرده است، و ایمان نیز علم است، زیرا که ایمان تصدیق است و علم یا تورّ است و یا تصدیق، بلکه علوم و ادراکاتى فوق تصوّر و تصدیق و فوق طور علم اند، و ایمان بر تمام مراتب و مراحل آن علوم و ادراکات نیز صادق است.
و هر عمل و ذکرى که کمتر از اربعین باشد، چندان اثر بارزى ندارد و خاصیت اربعین در ظهور فعلّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امرى مصرّحٌ به در آیات و اخبار است و در ادامه عمل به یکسال تا ادراک لیلة القدر شود هم در جوامع روایى از اهل بیت عصمت و وحى روایت شده است:
رُوِىَ عَنِ النَّبِىَّ قال: اِرْبَعُوا فِى ریاضِ الْجَنَّةِ. فَقالُوا: وَ ما رِیاضُ الْجَنَّةِ؟ فَقالَ: الذَّکرُ عُدُوَّا وَرَواحاً، فَاذْکرُوا. وَ مَنْ کانَ یحِبُّ أنْ یعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَاللّهِ فَلْینْظُرَ کیفَ مَنْزِلَةُ اللّهِ عِنْدَهُ؟فَإنَّ اللّهَ تَعالى ینْزِلُ الْعَبْدَ حَیثُ أنْزَلَ اللّهَ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ.ألا أنَّ خَیرَ اَعْمالِکمْ وَ أزْکاها عِنْدَ مَلیککمْ وَ أرْفَعَها عِنْدَ رَبَّکمْ فى دَرَجاتِکمْ وَ خَیرَ ما طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ ذِکرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعَالى، أخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: "أنَا جَلیسُ مَنْ ذَکرَنى".وَ أىُّ مَنْزِلَة أرْفَعُ مِنْ مَنْزِلَةِ جَلیسِ اللّهِ تَعالى؟!(۴)
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده: در باغهاى بهشت به گشت و گذار بپردازید. گفتند; باغهاى بهشت چیست؟ فرمود: یاد خدا به روز و شب، پس یاد خدا کنید. کسى که علاقه دارد مقام خود را نزد خدا بداند، بنگرد که منزلت خدا نزد او چون است؟ خداوند بنده را از چشم عنایت مى اندازد، چون بنده خدا را از خود دور مى کند. آگاه باشید بهترین و برترین اعمال شما، و نیکوترین چیزى که خورشید بر آن مى تابد یاد خداوند سبحان است، حضرت حق از جانب خود فرموده: "من همنشین کسى هستم که به یاد من است" و راستى چه مقامى بالاتر از مقام همنشین خداست؟!
عراقى مى فرماید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- فصلّت، ۳۰.
۲- جن، ۱۶.
۳- مؤمنون، ۱۸.
۴- "ارشاد القلوب" باب ۱۳.
روى جانان به چشم جان دیدن *** خوش بود خاصه رایگان دیدن
خوش بود در صفاى رخسارش *** آشکارا همه نهان دیدن
جز درآئینه رخش نتوان *** عکس رخسار او عیان دیدن
بسوى او را بدو توان دریافت *** روى او را بدو توان دیدن
دیدن روى دوست خوش باشد *** خاصه رخساره اى چنان دیدن
خود گرفتم که در صفاى رخش *** نتوانى همه نهان دیدن
مى توان آنچه هست و بود و نبود *** در رخ او یکان یکان دیدن
در خم زلف او چه خوش باشد *** دل گمگشته ناگهان دیدن
اندر آئینه جهان بارى *** مى توانى به چشم جان دیدن
که همه اوست هر چه هست یقین *** جان و جانان و دلبر و دل و دین
فیما ناجَى اللّهُ تَعالى بِهِ مُوسى علیه السلام قالَ:یا مُوسى،لا تَنْسَنى عَلى کلَّ حال، فَأنَّ نِسْیانى یمیتُ الْقَلْبَ.(۱)
در مناجات حضرت حق با بنده محبوبش حضرت موسى علیه السلام آمده: اى موسى مرا در هیچ حالى فراموش مکن، که از یاد بردن من باعث مرگ قلب است.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: أحَبُّ الْأعمال إلى اللّهِ عَزَّوَجلَّ ماداوَمَ عَلَیهِ الْعَبْدُ وَ إنْ قَلَّ.(۲)
امام صادق علیه السلام فرمود: محبوبترین اعمال نزد خداوند عزّوجلّ، عملى است که بعد بر آن مداومت کند گرچه کم باشد.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: لاتُکثِرُوا الْکلامَ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ، فَإنَّ کثْرَةَ الْکلامِ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ قَسْوُالْقَلْبِ.إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسى.(۳)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید، که کلام زیاد تاریکى دل است. دورترین مردم از خداوند دارنده قلب قسى است.
حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات ذاکرین عرضه مى دارد:
وَ آنِسْنى بِالذَّکرِ الْخَفِىَّ...فَلا تْطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إلّا بِذِکرِک....أسْتَغْفِرُک مِنْ کلَّ لَذَّة بِغَیرِ ذِکرِک، وَ مِنْ کلَّ راحَة بِغَیرِ اُنْسِک، وَ مِنْ کلَّ سُرُور بِغَیرِ قُرْبِک.(۴)
مرا با یاد خودت در باطن و سرّ وجودم انس بده. معلوم است که دلها جز به یاد حضرتت آرامش نگیرد. از هر لذّتى بجز عیادت استغفار مى کنم، و نیز از هر راحتى به غیر انست، و از هر سرورى به غیر قربت.
و فکر و ذکر را دو بال مرغ ملکوتیت در طیران و عروج به اوج سعادت بدان، و بدانکه خیالات تو تنها کارى که براى تو کرده اند اینست که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنى از این طیران و عروج باز داشته اند، خیالات را براى حیوانات بگذار، تو انسانى، با عقل و عاقل و معقول باشد.(۵)
به قول عارف شوریده حال، سرمست باده عشق، دلسوخته بزم محبّت باباطاهر بزرگوار:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۱.
۲- "نورعلى نور" ص ۴۳.
۳- "کافى" ج۲، ص ۹۴.
۴- "مفاتیح الجنان"، مناجات خمس عشر.
۵- "نور على نور" مقدمه " مفتاح الفلاح".
خوشا آنان که تن از جان ندانند *** تن و جانى بجز جانان ندانند
به دورش خو کردند سالان و ماهان *** به درد خویشتن درمان ندانند
به روى ماهت اى ماه ده و چار *** به سروقدت اى زیبنده رخسار
که جز عشقت خیالى در دلم نى *** به دیارى ندارم مو سرو کار
زدل نقش جمالت درنشى یار *** خیال خط و خالت درنشى یار
مژه سازم به دور دیده پرچین *** که تاوینم خیالت درنشى یار
جدا از رویت اى ماه دل افروز *** نه روز از شوشناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسّر *** همه روزم شود چون عید نوروز
مو آن دلداده یکتاپرستم *** که جام شرک و خودبینى شکستم
منم طاهر که در بزم محبّت *** محمّد را کمینه چاکرستم
به سر شوق سرکوى تو دیرم *** به دل مهر مه روى تو دیرم
بت من کعبه من قبله من *** ته اى هر سو نظر سوى تو دیرم
جمله دوم دعاى یازدهم در رابطه با شکر است که حضرت به پیشگاه حق عرضه مى دارد:
«وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشّاکرینَ».
و اى کسى که شکر نعمتهایت عین پیروزى براى شاکران است.
شرح مفصّل تفسیر جامع مسأله شکر، به خواست حضرت حق در دعاى سى و هفتم "صحیفه" خواهد آمد. و شرح مسأله طاعت که جمله سوم دعاست، با توفیق حضرت محبوب در دعاى بیستم در رابطه با مکارم اخلاق که عالیترین و پرقدرت ترین عامل براى طاعت حق است به گردونه تحریر کشیده خواهد شد.
«فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْل فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَة لاَ تُدْرِکنَا فِیهِ تَبِعَةٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ حَتَّى ینْصَرِفَ عَنَّا کتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَة خَالِیة مِنْ ذِکرِ سَیئَاتِنَا وَ یتَوَلَّى کتَّابُ الْحنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کتَبُوا مِنْ حنَاتِنَا»:
"اى معبود و محبوب من، اى صاحب و مولاى من، در این مدّتى که به اجازه تو در دنیا هستم و از سفره روزیت بهره مند، اگر فراغتى از امور برایم رقم زده باشى، آن فراغت را از آفات درامان بدار، بطورى که آن را با انجام خواسته هایت زینت دهم، و مبادا که گناه و معصیتى در آن مرحله ما را دریابد، و خستگى به ما رو کند، در حدّى که آن فرصت الهى از دستمان برود; تا فرشتگان نویسنده بدیها با دفترى خالى از خطوط سیاه، و نویسندگان حسنات با کتابى پر از نیکیها، شاد و شادمان به ملکوت حریمت برگردند."
آرى بودند بسیارى از بندگان که خداوندشان از انواع گرفتاریهاى برهاند و از باب لطف و محبّت به آنان استراحت و فراغت مرحمت فرمود و کنج خلوت و راحتى در اختیارشان گذاشت، ولى آنان بجاى اینکه از آن فرصت الهى، کمال منفعت را در جهت معرفت و عمل نصیب خود کنند به گناه و معصیت و غفلت و بى خبرى آلوده شدند، و اول نیک خود را با آخر آلوده خود به باد داده و به قول معروف از عاقبت به خیرى که از اعظم نعمتهاى حق است محروم شدند!
آنان خدا را از خود ناراضى، و نویسندگان عمل را از خود رنجیده، و دفتر عمل را به سیئات آلوده، و ریشه پاکیها را با تیشه گناه از سرزمین هستى خویش زدند.
«وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُک الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا کتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْب اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیة اقْتَرَفْنَاهَا»:
"معبودا، الها، ملکا، داور، اى صفاى دل عاشقان، اى چراغ قلب عارفان، اى قبله جان سالکان، اى مهربانترین مهربانان، اى مطلوب طالبان، اى سرمایه نیازمندان، به هنگامى که روزهاى حیات ما سپرى شد، و هنگامه عمرمان به پایان رسید، و دعوت توبه مرگ که ما را از پذیرفتنش چاره اى نیست، ما را طلبید، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و عاقبت آنچه را کاتبان اعمالمان براى ما مى شمارند توبه پذیرفته شده قرار ده، آنچنان توبه اى که ما را بر گناهان قبل از توبه بازداشت نکنى، و در معرض توبیخ و سرزنش قرار ندهى".
داستان مردى که به سوء عاقبت دچار شد
رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدّس سرّه که این فقیر نزدیک به بیست سال مقلّد و مریدش بودم و از ابتداى انقلابش تا لحظه عروج ملکوتى اش براى یک لحظه حاضر نشدم از او جدا شوم، و اگر برکتى در عمرم از جانب حق عنایت شد از برکت آشنایى با او مى دانم، و به کرّات مورد لطف و نفقّد او قرار گرفتم، و آنحضرت با کرامت و آقاییش سه نوع اجازه در امور اجتماعى و شرعى و روائى به من مرحمت فرمود، چند بار نقل کردند که مردى در زمان جوانى من در شهرى پس از عمرى زحمت در راه تحصیل امور مادّى خانه اى مجلّل براى خود و فرزندانش بنا کرد، چند روزى از نشستنش در آن خانه نگذشته بود که دعوت حضرت حق براى مرگش فرارسید، کلمه طیبه لا اله الّا اللّه به او تلقین کردند، و او با ترشرویى از گفتن آن سرپچید و با اوقات تلخى گفت: عمرى براى فرزندانم و ساختن خانه زحمت کشیدم، اکنون که فرزندانم بزرگ شده اند و مى خواهم کنار آنان در این خانه روزى چند خوش باشم خدا مى خواهد مرا به جهان دیگر انتقال دهد؟ من هرگز از خدا راضى نخواهم بود. این بگفت و با ناراضى بودن از حق چشم از جهان بست.
در اصحاب رسول خدا و ائمّه طاهرین و در دوستان اولیاء الهى بودند کسانى که ابتداى بسیار خوبى داشتند، ولى به عاقبت بسیار بدى دچار شدند، معاذبن جبل، سعد بن وقّاص، زبیر، طلحه از نمونه هاى بارز آن افرادند.
عبدالملک مروان و عاقبت او:
او را مدّتى از کثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد کبوتر مسجد مى گفتند، ولى پس از رسیدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و خیرات و مسائل الهى جدا شد و به یکى از پلیدترین چهره هاى ظلم و ستم مبدّل گشت.
در آخرین روز زندگى، دستور داد رختخوابش را به اطاقى در طبقه دوم ساختمانش که از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آنجا نگاهى به اطراف انداخت و فریاد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سیاه است، روانم آلوده و سنگین است، مى خواهم از گناه توبه کنم ولى چون از تو بدم مى آید توبه نمى کنم. این بگفت و جان به مالک دوزخ سپرد.
عاقبت عابدى از قوم موسى(ع):
او سالها خدا را بر اساس آیین نبوّت بندگى کرده بود، کارش به جائى رسیده بود که دیوانه ها و آنان را که دچار امراض روانى بودند جهت معالجه نزد او آورده و نتیجه مى گرفتند.
روزى زنى صاحب شرف را برادران وى نزد عابد آوردند و او را براى معالجه در صومعه وى گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت زیباى زن، عابد را دچار وسوسه سخت کرد و کارى که نباید بشود، شد. پس از چند روز آثار حاملگى در زن دید، او را بقتل رساند و جنازه اش را در بیابان دفن کرد.
داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجّسم شد گفت: آن وسوسه کار من بود، اکنون برایم سجده اى کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره اى مرا کافى است. چون به اشاره رفت در همان حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبیهایش بباد رفت.
ابن عباس شاگرد حضرت مولى الموحّدین در تفسیر قرآن این داستان را معنایا آیه زیر گرفت.(۱)
«کمَثَلِ الشَّیطانِ إذْ قالَ لِلْاِنْسانِ اکفُرْ فَلَمّا کفَرَ قالَ إنّى بَرىءٌ مِنْک».(۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- "سفینة البحار" ج ۱، ص ۷۱.
۲- حشر، ۱۶.
اى خوش آن عارف سالک که ز راه آگاه است *** حاصل بندگیش دیدن روى شاه است
گر جهان بینى و بس، فرق تو با حیوان چیست *** چشم انسان همه بیناى جمال اللّه است
سرکویت شده از خون شهیدان دریا *** مگر اى جهان جهان کوى تو قربانگاه است
خود که باشى تو که هر جامه بدوزم از وصف *** پیش بالاى تو چون آورم آن کوتاه است
آه اگر لطف توام بدرقه ره نشود *** که گهر دارم و صد راهزنم در راه است
گر من از خود نیم آگاه صغیرا غم نیست *** بنده پیر مغانم که زمن آگاه است
فضیل عاقبت به خیر:
داستان او را بسیارى از کتب نوشته اند، داستانى است مشهور و آموزنده: کارش سرقت بود، کاروانهاى تجارتى از دست او امان نداشتند، با نوچه هایش راه را بر کاروآنها مى بستند و اموال آنان را به غارت مى برند.
شبى از پشت بامى براى دزدى، و نیز شهوترانى بالا رفت، در آن ساعت ملکوتى که بسیارى از مردم خواب بودند، مردى از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، این آیه را با صداى حزین تلاوت مى کرد، آیه اى که صیقل دل و زداینده زنگار از روح بود:
«اَلَمْ یأْنَ لِلَّذینَ آمَنُوا أنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللّهِ...»(۱)
آیا وقت آن نرسیده که اهل ایمان دلهاشان به یاد خدا خاشع گردد؟
با شنیدن این آیه انقلابى عجیب در درونش پدید شد. بر سطح همان بام به حضرت حق عرضه داشت: اگر به من مى گویى، چرا، وقتش رسیده. از بام به زیر آمد، به سویى که هدف گرفته بود حرکت کرد. به وقت سحر به محلّى رسید که کاروانى بار انداخته بود. قافله سالار، اهل قافله را آرام آرام صدا مى زد که برخیزید بار کنید، مبادا به حمله فضیل عیاض برخورد کرده سرمایه خود را از دست بدهیم. با گریه اى حزین و دلى شکسته صدا زد: قافلسه سالار، قافله را مترسان، سگى که از او مى ترسیدید نیمه شب گذشته او را به بند کشیده و مردم را از شرشّ خلاص کردند.
او به تدریج صاحبان کالاها را راضى، و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتى از عارفان عاشق شد و شاگردانى عارف و با حال تربیت کرد و کلمات نورانى در مسائل عرفانى و تربیتى از خود به یادگار گذاشت.
حکایت قوم یونس و بهلول نبّاش که در روایات اهل سنّت آمده و بشر حافى، معروف تمام اهل ایمان است که با جرقّه اى الهى و بارقه اى ملکوتى عاقبت بخیر شدند، و از شرّ دنیا و آخرت در امان رفتند.
مسأله عاقبت بخیرى آنقدر مهم است، که انبیاء و امامان و اولیاء الهى در دعاهاى خود از حضرت حق با الحاح و اصرار درخواست آن را داشتند.
عراقى شوریده حال مى گوید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- حدید، ۱۶.
اى هواى تو مونس جانم *** مایه درد و اصل درمانم
مرغ جان تا بیافت دیده باز *** در هواى تو مى کند پرواز
گفتگوى تو روز و شب یارم *** جست و جوى تو حاصل کارم
دلم از عشق توست دیوانه *** تا تو شمعى تو راست پروانه
نیک در کار خویش حیرانم *** درد خود را دوا نمى دانم
در غم دوستان مهر گسل *** دشمنان را بسوخت بر من دل
ما همه مشترىّ بى پایه *** او و کالاى او گران مایه
اى ز سوداییان در این بازار *** فارغ از مثل هزار هزار
نکند خود به خاطرت گذرى *** که کنى سوى بیدلى نظرى
چون سر ماست خاک سودایت *** فرصتى تا نهیم درپایت
مى سزد جز به وقت دل بردن *** التفاتى به بیدلى کردن
«وَ لاَ تَکشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک إِنَّک رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاک وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاک»:
"الهى اى پوشاننده عیوب، اى غفّار ذنوب، اى لطیف به عباد و رؤوف به بندگان، روزى که به حساب اهل محشر رسیدگى مى کنى، در برابر انبیاء و ائمّه و فرشتگان، پرده اى که در دنیا بر گناهان ما پوشاندى از روى آنها بر مدار، که براى احدى از مردم تحمّل افتضاح قیامت و رسوایى محشر وجود ندارد، اى مهربان به هر خواننده و جوابگو به هر صدا زننده.
عنایت و رحمت حق:
آنان که در میان مردم براى آبرو و حیثیت خود ارزش قائل نیستند و در برابر دیدگان جمع از هیچ گناه و معصیتى باک ندارند چگونه مورد پوشش عنایت حق و رحمت حضرت رحیم قرار بگیرند؟
آنان که آبروى بین مردم را سرمایه و مایه زندگى و خمیر عزّت و شخصّیت خود مى دانند، و در حّد خود سر و سرّى هم با حضرت محبوب دارند، چون آلوده به گناه شوند و بر خلاف رضاى دوست قدمى بردارند ستّار العیوبى حقّ، عیوب آنان را مى پوشاند و آبروى آنان را حفظ مى نماید.
یا سَتّار الْعُیوبِ، وَ یا کاشِفَ الْکرُوبِ.(۱)
اى پرده انداز بر عیوب، و اى برطرف کننده رنجها و ناراحتیها.
وَ بِرَحْمَتِک أخْفَیتَهُ، وَ بِفَضْلِک سَتَرْتَهُ...(۲)
تویى آن آقایى که معاصى و گناهانم را با رحمتت پنهان داشتى، و با فضل و عنایتت بر جرمم پرده پوشیدى.
در آن روزى که درباره آن فرموده اى:
«یوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ».(۳)
روزى که اسرار نهان آشکار شود.
و نیز فرموده اى:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فسیرَى اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون و سَتُرَدُّونَ إلى عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ».(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- پایان دعاى صباح امیر المؤمنین علیه السلام.
۲- قسمتى از دعاى کمیل.
۳- طارق، ۹.
و به مردم بگو: بکوشید، به همین زودى کوشش نیک یابد شما در معرض دید خدا و پیامبر و مؤمنان(ائمه) قرار مى گیرد، و آنگاه به سوى داناى غیب و شهادت باز خواهید گشت، پس به آنچه انجام دادید شما را آگاه مى کند.
الهى با توفیق توبه و انجام عمل صالح و اصلاح حال، که از باب لطف به ما عنایت مى کنى، از عیوب و گناهان ما بدانگونه چشم بپوش که در قیامت همچون در دنیا پرده از کار ما برنگیرى و آبروى ما را در برابر شاهدان عمل نبرى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- توبه، ۱۰۵.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام بخواتیم الخیر:
دعاى یازدهم که حضرت سیدالساجدین مواظبت مى فرموده اند در آنکه خاتمه ى اعمال ایشان به خیر و خوبى بوده باشد.
«یا من ذکره شرف للذاکرین، و یا من شکره فوز للشاکرین، و یا من طاعته نجاه للمطیعین، صل على محمد و آله».
الفوز: النجاه و الظفر بالخیر.
یعنى: اى آن کسى که یاد کردن او شرف و بزرگى است مر یادکنندگان را، و اى آن که شکرگزارى و سپاس کردن او رستگارى است مر شکرکنندگان را، و اى آنکه طاعت و فرمانبردارى او سبب نجات و ظفر است مر فرمانبرندگان را، رحمت فرست بر محمد و آل او.
«و اشغل قلوبنا بذکرک عن کل ذکر، و السنتنا بشکرک عن کل شکر، و جوارحنا بطاعتک عن کل طاعه».
یعنى: مشغول ساز دلهاى ما را به یاد کردن خود در حالتى که فارغ باشیم از همه ى یادکردنها. و زبانهاى ما را مشغول گردان به شکرگزارى خود در حالتى که از شکر کردن دیگران فارغ باشیم. و اندامها و اعضاهاى ما را مشغول ساز به طاعت خود در حالتى که خالى باشیم از طاعت دیگران.
«فان قدرت لنا فراغا من شغل، فاجعله فراغ سلامه لا تدرکنا فیه تبعه، و لا تلحقنا فیه سیئه».
التبعه- بفتح التاء المثناه و کسر الباء الموحده-: ما یتبع الشىء من النوائب. قال ابن الاثیر فى النهایه: و فى حدیث قیس بن عاصم یا رسول الله، ما المال قال: الذى لیس فیه تبعه من طالب و لا ضیف. یرید بالتبعه ما تبع المال من نوائب الحقوق.
و السیئه اصله سیوءه است، قلبت الواو یاء و ادغمت الیاء فى الیاء.
یعنى: پس اگر تقدیر کرده اى از براى ما فراغى- یعنى واپرداختنى از کارها- پس بگردان آن فراغت را سالم از آفات که در پى آن نباشد نائبه و مصیبتى و مظلمه اى که دریابد ما را و لاحق نشود ما را به آن فراغ بدى- یا: ملالتى، بنابر اختلاف نسختین.
«حتى ینصرف عنا کتاب السیئات بصحیفه خالیه من ذکر سیئاتنا، و یتولى کتاب الحسنات عنا مسرورین بما کتبوا من حسناتنا».
تا برگردند نویسندگان روزنامچه ى اعمال بدیهاى ما از ما به کتابى خالى از ذکر سیئات و بدیهاى ما، و برگردند نویسندگان روزنامچه ى اعمال حسنات ما از ما، در حالتى که مسرور و خوشحال باشند به آنچه نوشته اند از نیکوییهاى ما.
«و اذا انقضت ایام حیاتنا، و تصرمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتک التى لا بد منها و من اجابتها، فصل على محمد و آله».
التصرم: التقطع. و المدد: جمع مده.
یعنى: چون منقضى شود و بگذرد روزگار زندگانى ما و منتهى شود و به آخر رسد مدتهاى عمر ما و حاضر گردد دعوت تو آنچنان دعوتى که چاره اى از آن نیست از اجابت کردن آن- که عبارت از حضور موت و انقطاع تعلق نفس باشد از این بدن- پس رحمت فرست بر محمد و آل او.
«و اجعل ختام ما تحصى علینا کتبه اعمالنا توبه مقبوله».
ختام الشىء: آخره.
(یعنى:) و بگردان آخر آنچه مى شمارند بر ما نویسندگان روزنامه ى اعمال ما توبه اى مقبوله- که خلعت قبول یافته باشد از جناب الهى.
«لا توقفنا بعدها على ذنب اجترحناه، و لا معصیه اقترفناها».
اى: لا تجعلنا بعد هذه التوبه واقفین على ذنب، اى: عائدین له. لان من فعل ذنبا، فقد وقف علیه و لازمه. و هو کنایه عن طلب العصمه من نقض التوبه و الرجوع عنها.
«توقف» على صیغه المضارع من قولهم: ما اوقفک هاهنا، و اى شىء اوقفک هاهنا. او من: وقفته على ذنبه، اى: اطلعته علیه. اى: لا تجعلنا بعد هذه التوبه واقفین فى الموقف على ذنب اکتسبناه. او: لا تجعلنا مطلعین على ذنب اکتسبناه. و هذا المعنى ابلغ ذنب.
الاجتراح و الاقتراف بمعنى الاکتساب.
یعنى: بعد از این توبه ى مقبوله، ما را وامدار در موقف حساب بر آن گناهى که اکتساب نموده بودیم آن را- یا: ما را مطلع مساز بر آن گناهى و نه بر نافرمانیى که اندوخته بودیم آن را.
«و لا تکشف عنا سترا سترته على رووس الاشهاد، یوم تبلو اخبار عبادک».
الستر- بالکسر-: واحد الستور. و الستر- بالفتح-: مصدر سترت الشىء استره، اذا غطیته. و المراد هنا الکسر.
«یوم تبلو اخبار عبادک»، اى: تختبر ما تخبر به الشهود علیهم و ما یقال فیهم من خیر و شر.
یعنى: برمدار از ما پرده اى که پوشیده اى بر معاصى ما در حضور حضار- از جماعت ملائکه و انبیا و ائمه علیهم السلام که گواهانند بر محقین و مبطلین- روزى که مى آزمایى خبرهاى بندگان خود را که مى گویند در ایمان خود.
«انک رحیم بمن دعاک، و مستجیب لمن ناداک».
به درستى که تو مهربانى به آن کسى که تو را خواند. و «مستجیب» به معنى مجیب است. یعنى: اجابت کننده اى مر آن کسى (را) که تو را ندا کرد در قضاى حوائج.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام بخواتم الخیر:
و بوده است از دعاى آن بزرگوار عالى مقدار علیه السلام به خوب شدن عواقب عمده خوف از براى انسان در عاقبت امر است مى شود که انسان بد و شقى باشد در ام الکتاب لکن طریقه و سلوک او طریقه و سلوک اشقیاء باشد حتى آنکه تمام مردم گویند که او از اشقیا است پس مى رسد او را سعادت و به سعادت مى میرد و یا اینکه در ام الکتاب شقى است لکن طریقه و سلوک او طریقه و سلوک سعدا است حتى اینکه تمام مردم گویند که سعید است پس مى رسد او را شقاوت و به شقاوت مى میرد، این است در بسیارى از ادعیه ى ماثوره از نبى صلى الله علیه و آله و آل او به این مضمون وارد است: اى خداى من اگر مرا نوشتى در لوح محفوظ تو از جمله ى اشقیا محو نما مرا از اشقیا و بنویس مرا از سعداء زیرا که فرمودى که محو مى نماید خدا هر چه را که مى خواهد و در نزد او است ام الکتاب، خلاصه بدبختى آخر کار و شقاوت آن دردى است که او را دوا نیست چه خوب گوید بعضى از عرفا: همه از اول نالد عبدالله از آخر.
لازم است بر انسان که لایزال تضرع و زارى به درگاه حضرت معبود کند که بدبخت و عاقبت بشر نشود.
بدانکه خواتم جمع خاتمه به معنى عاقبت است مثل فواطم و خاتمه صیغه ى اسم فاعل است و اضافه ى او به خیر از قبیل اضافه ى صفت به موصوف است مثل سعید کرز لکن صفت چنانکه اشاره شد مونث است و او نمى شود مگر اینکه موصوف مونث باشد و موصوف در مقام یا صیغه ى فعیل است یا افعل التفضیل است بنابر اول اگر به معنى مفعول باشد مذکر و مونث در او مساوى است و اگر به معنى ثانى باشد گاهى حذف تاء در مونث او شود مثل ان رحمه الله قریب من المحسنین و اما بناء بر دوم گویند که اسم تفضیل تثنیه و جمع و مونث نشود و احتمال دارد که خواتم جمع خاتم به معنى انتهاء باشد.
اى آن کسى که خاطر آوردن او بزرگى و شرفست از براى خاطر آورندگان و در ذکر او فوائد در دنیا و آخرت مترتب است یکى از فوائد دنیوى او شفاى امراض، و دیگرى توانگرى است و ثروت، و سیم غلبه بر خصم است و چهارم عزیز بودن و محترم بودن، پنجم محبوب القلوب بودن ما بین الناس، و هکذا که در تعداد از حیز تحریر بیرون است لکن در هر مطلبى به اسمى که مناسب آن مطلب است و اما فوائد اخروى نجات یافتن از احوال و اخاویف قیامت در بعضى از روایات وارد است که خداى عزوجل فرموده است: اى بنده ى من مرا خاطرآور در حال سعت و رخاء من تو را خاطر آورم در حال شدت و مسکنت و ضر.
فوز: نجات یافتن و رسیدن به خوبى، شبهه ى نیست که کسى که ثناء معبود خود نماید به ازاء آن نعمى که بر او سپرده شده است و نعم او را حقیر و خوار نداند و مدح او را از روى شوق و ذوق نماید بر او خواهد رسید خیر دنیا و آخرت و ازدیاد نعم خواهد در او شد چنانچه کفران نعم او موجب زوال و عقوبت است چنانکه مشاهده شده است، اى کسى که ثناء او رسیدن به خیر است از براى ثناءکنندگان پس لازم بر بندگان آن است که کوتاهى از شکر ننمایند، زیرا که در شکر او مترتب است زیادتى و در کفران او مترتب است عذاب آخرت شدید، چنانچه هر دو فقره خود صراحتا به آن اشاره نموده است در کلام مجید.
اى کسى که کوچکى نمودن و منقاد شدن مرا و او را خلاصى است از براى مطیعین و فرمان برندگان. کسى که موفق به این صفت شود خواهد متنعم شد به مرافقت انبیاء و صلحاء و شهداء و راست گویان در جنت عدن و چه خوب است که ایشان رفیق باشند، اگر بنده بتواند صفت بندگى تحصیل نماید و اطاعت معبود نماید خواهد به مرتبه ى قرب الوهیت رسید و در ذات او صفات خدائى خواهد ظهور و نمود بعد از اینکه فوائد این سه صفت دانسته شد امام عالى مقام علیه السلام به خداى خود عرض مى نماید.
شغل مقابل فراغست شغل در امر معنایش آن است که در طلب او است که تحصیل نماید پس شغل قلب به ذکر خداى تعالى آن است که لایزال معبود در نظر او باشد و غیر در نظر نباشد، در هر فعلى از افعال دنیوى که داخل شود او در خاطر باشد و آن فعل بالتبع نه به عکس مثلا اگر کسى که عشق بر چیزى دارد که در منظر و سمع او غیر او نیست و غیر در نظر او معدوم است بایست بنده نیز در ذکر خدا چنین باشد و این خاطر آوردن به قلب است نه به زبان و ذکر زبان چندان فائده ى بر او مترتب نیست عمده ذکر قلب است مثل عاشق که معشوق در قلب او است و غیر محو است از این جهت است امام علیه السلام عرض مى کند به خداى تعالى که: رحمت بفرست بر محمد و آل او و مشغول ساز دلهاى ما را به یاد آوردن تو از هر یاد آوردنى، بدانکه این فرد اکمل افراد ذکر است.
و زبانهاى ما را به ثناء نمودن نعمتت از هر ثناء نعمتى که در غیر است شبهه ى نیست که در شکر نعمت غیر عوضى نیست بلکه نعمت غیر نیز از خداست در این حال نیز معبود خود را ثناء نماید که در قلب او القاء کند که چیزى به او اکرام و انعام نموده است علاوه شکر غیر راجع به غیر هست به خلاف شکرکننده که راجع به شاکر است.
و مشغول ساز تو جوارح ما را به انقیاد تو از هر انقیاد تو از هر انقیادى زیرا که بندگى و اطاعت نمودن غیر جز زیان و خسران و عقوبت بر او مترتب نشود و لااقل اگر در مباحات باشد فعلى است بدون فایده به خلاف اطاعت خداى تعالى که بر او مترتب شود رسیدن به درجات عالیه و افتخار بر ملائکه.
اللغه:
تقدیر: حکم نمودن.
فراغ: خالى بودن از شغل و عمل.
سلامت: ایمن بودن از آفات و امراض.
درک: رسیدن.
تبعه: امرى که بر او مترتب شود.
اثم: گناه.
سامه: ملول شدن و به زجر آمدن و او مصدر است. یقال سئمته سامه اى زجرته و مللته.
یعنى: اگر حکم نمودى تو را از براى ما فراغتى از کارى را پس بگردان آن فراغ را فراغ سلامتى که نرسانى تو ما را در آن فراغت امرى که موجب گناه شود و نرسان تو ما را در آن ملالت و منزجر بودن، بدان که شغلى که مى فرماید فراغ از او عبارت است از ذکر و طاعت و غرض آن است که زمانى که فارغ باشم از این امور فراغ من فراغى نباشد که برسد بر من در آن فراغ حوادث دهر و ملال و کسالت در اجر.
تا اینکه برگردد از ما نویسندگان بدیها به کتاب خالى و مباشر شوند نویسندگان خوبیها از ما خوشحال و شادمان به آنچه نوشتند خداى عزوجل با هر بنده ى دو ملک موکل نموده است یکى رقیب و دیگرى عتید هر شغلى و فعلى که از او صادر شود کتب شود.
در بعضى از روایات وارد شده است که حضرت امیرالمومنین (ع) که مى خواست در بیت التخلیه وارد شود التماس مى نمود به آن دو ملک که من از شما خجالت مى کشم که کشف عورت نمایم پیش شما با من نیائید که من نخواهم عملى نمود که شما بنویسید، بعضى ذکر نموده اند که امام عالى مقام علیه السلام در کتاب سیئات تعبیر به انصراف نموده است و در کتاب حسنات تعبیر به تولى نموده است مراعات لطیفه اى است که اشعار دارد به حصول انقطاع کلى میان بنده و معصیت و ارتباط کلى بین او و بین طاعت او.
اللغه:
تصرم: از صرم به معنى بریدن و قطع نمودن است.
استحضار: طلب حضور نمودن،
دعوت: طلب آمدن نمودن مصدر دعاء است.
مدد: بضم میم و فتح دال جمع مدت است مراد به دعوتى که لابد است که اجابت شود و خلاص و نجات از او نیست یا مراد موت است که مخلوقى است از مخلوقات خدا و یا مراد ملک الموت علیه السلام است.
یعنى: و چون بگذرد روزهاى زندگانى ما و بریده شود زمانهاى عمر ما و طلب حضور نمود ما را دعوت تو آن چنان دعوتى که چاره ى نیست از آن و اجابت آن.
پس رحمت بفرست بر محمد و آل او صلى الله علیهم و بگردان آخر آنچه مى شمارند بر ما نویسندگان عملهاى ما توبه ى قبول شده.
ختام: یا به معنى آخر است و یا به معنى آن چیزى است که به آن مهر کنند بدان که در عبارت دعا امام عرض مى کند توبه ى مقبول یعنى توبه ى قبول شده نه توبه ى که واجب شده باشد قبول آن، بدان که واجب است بر خداوند قبول نمودن آن توبه که انسان بعد از آن عمل صالح نیز بکند و گرنه قبول توبه بر خدا واجب نیست و اگر قبول بفرماید از باب تفضلست و انعام والا بر خداوند لازم مى بود که توبه ى فرعون را بعد از معاینه موت قبول فرماید و بر او سرکوب و توبیخ به قوله تعالى الان و قد عصیت من قبل نزند.
توقفنا: مضارع اوقف اگر جماعتى از اهل لغت انکار نموده اند آمدن اوقف لکن ورودش در کلام امام (ع) دلالت بر صحت و فصاحت آن دارد.
اجتراح: به معنى کسب نمودن است.
اقتراف: نیز به همان معنى است معنى قول آن بزرگوار «لاتوقفنا» بازمدارى بعد از آن بر گناهى که کسب نموده ایم ما او را یعنى ما را مطلع نسازى در آخرت به گناهى که در دنیا نموده ایم آن را تا اینکه خجالت زده شویم یعنى باز ندارى ما را بعد از آن توبه بر گناهى که نموده ایم آن را و نه بر معصیتى که کسب نموده ایم آن را.
اللغه:
ستر: به کسر سین پرده.
اشهاد: جمع شاهد مثل اصحاب و صاحب.
بلاء: اختیار نمودن یعنى بر مدار از ما پردى ء که پوشانیده ى او را بر ما در حضور حاضران روزى که آزمایش مى کنى تو خبرهاى بندگان خود را.
اشهاد: یا ائمه و انبیاء و ملائکه اند ایشان حاضران روز قیامتند، یا مطلق خلایق.
در کافى به سند موثق مروى است از پسر وهب او گفت: شنیدم از امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه السلام که فرمودند: وقتى که بنده توبه ى نصوح نمود خداى تعالى ستر او را خواهد نمود و او را بپوشاند عرض نمودم که: چگونه مى پوشاند؟ فرمود: فراموش کنند آن دو ملک هر چه را بر او نوشته بودند و وحى فرستد به سوى جوارح او و به سوى قطعات زمین که کتمان نمائید بر او گناهان او را پس چیزى نیست که بر او شهادت دهد، مراد بیوم تبلوا اخبار عبادک اختیار و آزمایش بندگان در روز قیامت عبارت بود از اظهار نمودن ایمان و عهود و مواثیق و طاعات که معلوم نمایند بر دیگران امور ایشان را به درستى که تو مهربان هستى به کسى که خوانده است تو را بلکه بر هر که چنانکه اکرام و انعام او بر نوع خلق معلوم است. اجابت کننده هستى مر کسى که تو را قصد نمود یا تو را ندا نمود.
در کافى روایت نماید به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام که آن بزرگوار فرموده است که: هر که ده دفعه یا الله بگوید به او گفته شود: لبیک حاجت تو چیست بلى هر که حقیقتا او را ندا کند و او را معبود بداند و غیر او را باطل داند و قلب او خالص باشد کفایت او نماید به یک نوبه یا الله گفتن.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
درخواست فرجام نیک
در این دعا که دعاى حسن عاقبت و ختم به خیر نامیده شده امام علیه السلام خواسته هاى خود را چنین آغاز مى کند: (اى کسى که یادش مایه ى شرف ذاکران، شکر و سپاسش موجب فوز و رستگارى شاکران، و طاعتش باعث نجات اطاعت کنندگان است بر محمد و آلش درود فرست) (یا من ذکره شرف للذاکرین، و یا من شکره فوز للشاکرین، و یا من طاعته نجاه للمطیعین صل على محمد و آله).
پس از درخواست درود بر محمد و آل چنین ادامه مى دهد: (دلهاى ما را از هر یادى به یاد خود، زبانهاى ما را از هر شکرى، به شکر خود، و اعضاء و جوارح ما را از هر طاعتى به طاعت خود مشغول دار) (و اشغل قلوبنا بذکرک عن کل ذکر، و السنتنا بشکرک عن کل شکر، و جوارحنا بطاعتک عن کل طاعه).
و از این نظر که اوقات فراغت براى انسان به خصوص در دوره ى جوانى در بسیارى از موارد مشکل آفرین است و موجب ارتکاب گناه مى شود امام علیه السلام چنین مى گوید: (خداوندا) اگر براى ما فراغتى از کار مقدر فرموده اى آن را فراغتى سالم قرار ده) (فان قدرت لنا فراغا من شغل، فاجعله فراغ سلامه).
(فراغتى که در آن تبعاتى دامنگیر ما نشود و خستگى و سستى ما را فرانگیرد) (لا تدرکنا فیه تبعه، و لا تلحقنا فیه سامه).
و باز از این نظر که ساعات فراغت و تفریح معمولا به سرگرمیهاى ناسالم و خلاف منجر مى گردد امام علیه السلام نتیجه ى آن ساعات را چنین مى خواهد (تا فرشتگان نویسنده ى سیئات با کارنامه اى خالى از ذکر بدیهاى ما بازگردند (حتى ینصرف عنا کتاب السیئات بصحیفه خالیه من ذکر سیئاتنا).
و چون ساعات فراغت مى تواند صرف صله ى رحم رسیدگى به درماندگان و نیازمندان و خلاصه کارهاى نیک شود عرضه مى دارد: (و تا فرشتگان نویسنده ى حسنات و نیکیها به خاطر حسناتى که از ما ثبت کرده اند مسرور و خوشحال مراجعت کنند) (و یتولى کتاب الحسنات عنا مسرورین بما کتبوا من حسناتنا).
پس از این خواسته ها متوجه پایان زندگى شده عرض مى کند: (آنگاه که دوران حیات ما منقضى، مدت عمر ما پایان گرفت و پیام دعوت تو- که آمدن و اجابتش حتمى است- رسید بر محمد و آلش درود فرست. و پایان آنچه کاتبان اعمال ما بر ما احصاء و ثبت مى کنند را توبه ى مقبول قرار ده) (و اذا انقضت ایام حیاتنا، و تصرمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتک التى لا بد منها و من اجابتها. فصل على محمد و آله، و اجعل ختام ما تحصى علینا کتبه اعمالنا. توبه مقبوله).
(توبه اى که پس از آن دیگر براى هیچ گناهى که از ما سر زده و به خاطر هیچ معصیتى که مرتکب شده ایم (در هیچ موقفى از مواقف قیامت) ما را متوقف و توبیخ نکنى (لا توقفنا بعدها على ذنب اجترحناه و لا معصیه اقترفناها).
و در پایان مى افزاید: (در آن روز که اخبار بندگانت را افشا مى کنى، ستر و پوششى را که بر گناهان ما افکنده اى در برابر شاهدان و حاضران برکنار مفرما) (و لا تکشف عنا سترا سترته على رووس الاشهاد، یوم تبلو اخبار عبادک).
و با ذکر دو صفت از صفات خداوند که با خواسته هاى بالا هماهنگ است دعا را به آخر مى رساند عرض مى کند: (چرا که تو نسبت به کسى که تو را بخواند رحیم و نسبت به آنکه تو را ندا دهد اجابت کننده اى) (انک رحیم بمن دعاک، و مستجیب لمن ناداک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص: ۴۵۶-۴۴۴
و کان من دعائه علیه السّلام بخواتم الخیر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذى بیده سوابق الخیر و خواتمه، و بجوده استهلت سحائب الفضل و غمائمه، و الصلاه و السلام على نبیه الذى شیدت به معاهد الدین و معالمه، و على آله الذین هم اساطین الهدى و دعائمه. و بعد فهذه الروضه الحادیه عشره من ریاضالسالکین فى شرح الدعاء الحادى عشر من صحیفه سید العابدین، املاء راجى فضل ربه السنى على الصدر الحسینى الحسنى، ختم الله له باحسن الاعمال و بلغه بفضله منتهى الامال.
الخواتم: جمع خاتمه بمعنى العاقبه، اى: عواقب الاعمال و اواخرها، و اضافتها الى الخیر اما بمعنى من البیانیه کخاتم حدید، لصحه الاخبار بالمضاف الیه فیه عن المضاف، کقولک: خاتمتک خیر. و اما بمعنى اللام الداله على الاختصاص، اى: خواتم الاعمال المختصه بالخیر.
و اعلم انه لما کان الخوف من سوء الخاتمه من اعظم المخاوف عند ارباب العقول، وقع التضرع و الابتهال منهم فى طلب حسن العاقبه و استقامه الخاتمه.
قال بعض العلماء: ان الخوف من سوء الخاتمه هو الذى قرح قلوب العارفین، و وقع من سوئها حسرات کثیره، و زل فیها اقدام جماعه من اهل العرفان، و لذلک کان اهل الحق و السعاده یطلبون حسن الخاتمه بالدعاء و الرغبه الى الله تعالى.
و قال الشیخ کمال الدین میثم البحرانى فى شرح النهج: اغلب المخاوف على قلوب المتقین خوف الخاتمه، فان الامر فیها خطر، و اعلى الاقسام و ادلها على کمال المعرفه خوف السابقه، لکون الخاتمه تبعا لها و مظهره لما سبق فى اللوح المحفوظ.
و قد مثل من له خوف السابقه و من له خوف الخاتمه برجلین، وقع لهما ملک بتوقیع یحتمل ان یکون لهما فیه غنى او هلاک، فیتعلق قلب احدهما بحال نشر التوقیع و ما یظهر فیه من خیر او شر، و تعلق قلب الاخر بما خطر للملک حاله التوقیع من رحمه او غضب، و هذا التفات الى السبب فکان اعلى، فکذلک الالتفات الى القضاء الازلى الذى جرى بتوقیعه القلم الالهى فى اللوح المحفوظ اعلى من الالتفات الى الابد.
و الى ذلک اشار الرسول صلى الله علیه و آله حیث کان على المنبر فقبض کفه الیمنى، ثم قال: هذا کتاب الله کتب فیه اهل الجنه باسمائهم و اسماء آبائهم لا یزاد فیه و لا ینقص، و لیعمل اهل السعاده بعمل اهل الشقاوه حتى یقال: کانهم منهم بل هم هم ثم یستنقذهم الله تعالى قبل الموت و لو بفواق ناقه، و لیعمل اهل الشقاوه بعمل اهل السعاده حتى یقال: کانهم منهم بل هم هم ثم یستخرجهم الله قبل الموت و لو بفواق ناقه. السعید من سعد بقضاء الله و الشقى من شقى بقضاء الله، و الاعمال بالخواتیم انتهى.
قلت: و مثل هذا الحدیث ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: انه یسلک بالسعید فى طریق الاشقیاء حتى یقول الناس: ما اشبهه بهم بل هو منهم ثم تتدارکه السعاده.
و قد یسلک بالشقى طریق السعداء حتى یقول الناس: ما اشبهه بهم بل هو منهم ثم یتدارکه الشقاء، ان من کتبه الله سعیدا و ان لم یبق من الدنیا الا فواق ناقه ختم له بالسعاده انتهى.
و لما کان من القضاء ما هو معلق مشروط کان الدعاء بخواتم الخیر و طلبها من اعظم المطالب و اهمها. و لذلک ورد فى الدعاء ایضا: «ان کنت عندک فى ام الکتاب شقیا فاکتبنى سعیدا فانک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک ام الکتاب».
الذکر: یشمل الثناء، و الدعاء، و الصلاه، و قراءه القرآن، و الحدیث، و ذکر الحلال و الحرام، و اخبار الانبیاء و الاوصیاء و الصالحین، و هو اعم من ان یکون باللسان او بالجنان او بالارکان.
اما الذکر باللسان فهو ان یحمده و یسبحه و یمجده و یقرا کتابه و نحو ذلک.
و اما بالجنان فهو ان یتفکر فى الدلائل على ذاته و صفاته، و فى الاجوبه عن شبه الطاعنین فیها، و فى الدلائل على کیفیه تکالیفه و احکامه و اوامره و نواهیه و وعده و وعیده لیعمل بمقتضاها، ثم یتفکر فى اسرار المخلوقات متوصلا من کل ذره الى موجدها.
و اما بالارکان فهو ان تکون مستغرقه فى الاعمال المامور بها، فارغه عن الاشتغال بالمنهى عنها، و بهذا الوجه سمى الصلاه ذکرا فى قوله تعالى: «فاسعوا الى ذکر الله».
و قال بعضهم: الذکر ثلاثه: ذکر باللسان، و ذکر بالقلب، و هذا نوعان:
احدهما: الفکر فى عظمه الله تعالى و جلاله و ملکوته و آیات ارضه و سمائه.
و الثانى: ذکره عند امره و نهیه، فیمتثل الامر و یجتنب النهى و یقف عند ما یشکل.
و ارفع الثلاثه الفکر، لدلاله الاحادیث الوارده على فضل ذکر الخفى، و اضعفها الذکر باللسان، ولکن له فضل کثیر على ما جاء فى الاثار.
و قیل: الخلاف انما هو فى الذکر بالقلب بالتهلیل و التسبیح و نحوهما، او فى الذکر باللسان، فان الفکر لا یقاربه ذکر اللسان فکیف یفاضل معه.
ثم هذا الخلاف اذا کان القلب فى ذکر اللسان حاضرا، و اما اذا کان لاهیا فذکر اللسان لغو لا ذکر، فمن رجح ذکر القلب قال: لان عمل السر افضل، و من فضل ذکر اللسان قال: لان فیه زیاده عمل الجوارح على عمل ذکر القلب، و زیاده العمل تقتضى زیاده الاجر.
قال بعض علمائنا المتاخرین: و ما ذکر من انه لابد من حضور القلب کانه اراد به النیه، فان خلا الذکر عن النیه فهو لغو. ثم ان صحبته النیه من الشروع الى التمام فهى الغایه و المطلوب، و ان صحبته فى الشروع و غرب عنه فى الاثناء، فالظاهر انه اذا کان اصل العمل لله تعالى و على ذلک عقد فلا یضره ما یعرض من الخطرات التى تقع فى القلب و لا تملک، و لذلک اعتبروا النیه الحکمیه فى الوضوء و الصلاه و نحوهما دون الفعلیه انتهى.
و الشرف: علو المنزله و المجد. و لما کان کل ذکر بالثناء و نحوه على غیر الله سبحانه شرفا للمذکور، اشار علیه السلام الى ان ذکره تعالى شرف للذاکر و فائدته عائده الیه، لاستغنائه جل و عز عمن سواه.
و لعل فیه تلمیحا الى قوله تعالى: «فاذکرونى اذکرکم» فان ذکر السید للعبد شرف له و اعلاء لمنزلته.
و فى الحدیث القدسى: من ذکرنى فى ملا ذکرته فى ملا خیر من ملئه. و من ذکرنى سرا ذکرته علانیه.
قیل: المراد بذکره سبحانه لذاکره اظهار حاله و شرفه فى المخلوقین من الملائکه و الناس اجمعین.
و فى مناجاه الذاکرین لزین العابدین علیه السلام: «و امرتنا بذکرک و وعدتنا ان تذکرنا تشریفا و اکراما و تعجبا و اعظاما».
الفوز: النجاه و الظفر بالخیر، و لا خفاء فى صحه حمله هنا على کل من المعنیین.
اما کونه نجاه فلان النفوس مرتهنه بالنعمه، و انما یفکها الشکر. و قد فسروا قوله علیه السلام لربه تعالى و تقدس: «فک رهانى و ثقل میزانى» ان ذلک هو التوفیق للشکر، اذ لا یفک النفوس المرتهنه بنعمه غیر شکره، و لما کان العباد لا یبلغون کنه شکره تعالى فزع صلى الله علیه و آله الى الله تعالى ان یتولى فک رهانه بجوده و کرمه، و قد قال تعالى: «و لئن کفرتم ان عذابى لشدید»، فبقدر الشکر النجاه من العذاب، و بقدره الافتکاک من الرهان، و لعموم التقصیر فى الشکر ما قال العدو اللعین: «و لا تجد اکثرهم شاکرین».
و قد جاء فى تفسیر قوله: «لاقعدن لهم صراطک المستقیم» انه طریق الشکر.
و جاء فى الخبر: ان الله تعالى قال لبنىاسرائیل: انى ابتدى عبادى بنعمتى، فان قبلوا اتممت، و ان شکروا زدت، و ان غیروا بدلت.
و قد بین الله تعالى لنا انه «لم یک مغیرا نعمه انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم»، فکان الشکر فوزا، اى: نجاه من غرام الارتهان، و نجاه من حبائل الشیطان، و نجاه من تغییر نعمه المنان.
و اما کونه ظفرا بالخیر فلقوله تعالى: «لئن شکرتم لازیدنکم»، فالظفر بزیاده النعم ظفر بالخیر.
و فى بعض الخطب: الشکر شجره بر، و التوفیق من انوارها، و الزیاده فى النعمه من ثمارها تسقیها سماء الهدایه بسحابها، و تغذوها ارض الرعایه بسائل شعابها، و تجنیها ید البرکه ببنانها، و یحرزها حرز السعاده فى مکانها.
و قد جمع هذین المعنیین للفوز المخبر به عن الشکر قوله تعالى: «لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید»، فهو ظفر بالمزید و نجاه من العذاب الشدید.
الطاعه: الانقیاد لامر الامر و نهیه، و لا شک ان طاعته تعالى نجاه للمتصف بها من مهالک الدنیا و الاخره.
اما مهالک الدنیا فلانها تعصم صاحبها من الرذائل الموبقه التى هى محال الهلاک و التلف.
و اما مهالک الاخره فلانها تنجى من مخاوفها و اهوالها و حر نیرانها، قال الله تعالى: «و من یطع الله و رسوله فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا»، و قال تعالى: «و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین».
و من خطبه لامیرالمومنین علیهالسلام: اجعلوا طاعه الله جنه لیوم فزعکم، و مصابیح لبطون قبورکم، و سکنا لطول وحشتکم، و نفسا لکرب مواطنکم، فان طاعه الله تعالى حرز من متالف مکتنفه و مخاوف متوقعه.
اعلم ان للذکر درجات:
الاولى: ان یکون باللسان مع غفله القلب، و هذا اضعفها و ان کان مندوبا الیه ایضا.
قال بعض ارباب القلوب: ذکر اللسان مع خلو القلب عنه لا یخلو من فائده، لانه یمنعه من التکلم باللغو، و یجعل لسانه معتادا بالخیر.
و قد یلقى الشیطان الیه ان حرکه اللسان بدون توجه القلب عیب ینبغى ترکه، فاللائق بحال الذاکر ان یحضر قلبه حینئذ رغما للشیطان، و ان لم یحضره فاللائق به ان لا یترک الذکر باللسان رغما لانفه، و ان یجیبه بان اللسان آله للذکر کالقلب و لا یترک احدهما بترک الاخر، فان لکل عضو عباده.
الثانیه: الذکر بالقلب مع عدم استقراره فیه، و لا یتوجه الیه الا بالتکلف و الاجتهاد.
و الثالثه: ان یکون بالقلب و یستقر فیه، بحیث لا یتوجه القلب الى غیره الا بالتکلف.
و الرابعه: ان یکون بالقلب مع استقراره فیه و استیلائه علیه بحیث لا یشغل عنه اصلا، و هذه مرتبه المحبه. و الذاکر فى هذه المرتبه قد یبلغ مقام الفناء فى الله، بحیث یغفل عن نفسه و عن غیرها حتى عن الذکر فلا یجد فى نفسه الا المذکور.
قال بعض العارفین: اعلم ان الذکر القلبى من اعظم علامات المحبه، لان من احب احدا ذکره دائما او غالبا، و ان اصل الذکر عند الطاعه و المعصیه سبب لفعل الطاعه و ترک المعصیه، و هما سببان لزیاده الذکر و رسوخه، و هکذا یتبادلان الى ان یستولى المذکور و هو الله سبحانه على القلب و یتجلى فیه، فالذاکر حینئذ یحبه حبا شدیدا و یغفل عن جمیع ما سواه حتى نفسه، اذ الحب المفرط یمنع عن مشاهده غیر المحبوب. و هذا المقام یسمى مقام الفناء فى الله، و الواصل الى هذا المقام لا یرى فى الوجود الا هو، و هذا معنى وحده الوجود، لا بمعنى انه تعالى متحد مع الکل لانه محال و زندقه، بل بمعنى ان الموجود فى نظر الفانى هو لا غیره، لانه تجاوز عن عالم الکثره و جعله وراء ظهره و غفل عنه، فافهم. انتهى.
اذا عرفت ذلک ظهر لک سر قوله علیه السلام: «و اشغل قلوبنا بذکرک عن کل ذکر»، فانه طلب لاکمل افراده و ارفع مراتبه التى هى مرتبه المحبه و مقام الفناء، فاعلم.
و لما کان الشکر باللسان ادل افراد الشکر على الاعتراف بالنعمه، سال علیه السلام شغل الالسنه به و استغراقها فیه، و ادمج فى ذلک سوال الاغناء عن الخلق و عن الافتتان بشکرهم، المستلزم للصرف عن الله و التوجه الى القبله الحقیقیه، و عدم الاستعداد لنفحات الله بالتوجه الى غیره و اشتغال نفسه بذلک الغیر، کما قال امیرالمومنین: اللهم صن وجهى بالیسار، و لا تبذل جاهى بالاقتار، فاسترزق طالبى رزقک، و استعطف شرار خلقک، و ابتلى بحمد من اعطانى، و افتتن بذم من منعنى، و انت من وراء ذلک ولى الاعطاء و المنع، انک على کل شىء قدیر.
جوارح الانسان: اعضاوه التى یعمل بها و یکتسب، و المراد بشغلها بطاعته تعالى عن کل طاعه استغراقها فى الاعمال بها فلا تشتغل بطاعه غیره، و فیه ایضا ادماج سوال الاکرام عن الاحتیاج الى التزام طاعه احد من المخلوقین.
و اما طاعه الرسول و اولى الامر و الوالدین فمن طاعه الله سبحانه.
قدرت: اى قضیت و حکمت.
و الفراغ: الخلاص من المهام.
و الشغل بضم الشین و بضم الغین و یسکن للتخفیف: اسم من شغله شغلا -من باب نفع-.
و السلامه: الخلاص من الافات.
و ادرکته: اذا طلبته فلحقته، و هو هنا لحوق معنوى.
و التبعه: على وزن کلمه ما فیه اثم یتبع به، قاله فى المحکم.
و قد یطلق على ما یطلبه الانسان من ظلامه و نحوها، و هذا هو المعنى المشهور حتى ان اکثر اهل اللغه لم یذکروا للتبعه معنى غیره.
و لا یخفى ان المعنى الاول هو اللائق بالمقام هنا، و ان صح المعنى الثانى على تاویل.
و السامه: مصدر سئمته اسامه -من باب تعب- بمعنى ضجرت منه و مللته، و یعدى بالحرف ایضا فیقال: سئمت منه، و فى التنزیل «لا یسام الانسان من دعاء الخیر».
و المعنى ان قضیت لنا فراغا من شغل من الاشغال المذکوره فاجعله فراغا مقرونا بالسلامه من الافات الدینیه و الدنیویه، فلا یکون عدم اشتغالنا به لتهاون فى القیام به، او لعله توجب القعود عنه کمرض و نحوه.
و قوله: «لا تدرکنا» جمله نعتیه للفراغ المضاف الى السلامه.
و فى: للسببیه فى الموضعین، او للظرفیه المجازیه، اى: لا یلحقنا بسبب ذلک الفراغ او فى اثنائه اثم نتبع به، و لا ملل و ضجر من ذلک الشغل، فنغتنم الفراغ منه بل یکون فراغا نجد معه من انفسنا طلب المعاوده للشغل کما قال.
و یحتمل ان یراد بالسامه: السامه من الفراغ، اى: لا یکون فراغا طویلا یحصل بسببه او فیه ضجر و ملل منه.
و قد ورد فى ذم الفراغ و الضجر اخبار کثیره، روى ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن بشیر الدهان، قال: سمعت اباالحسن موسى علیه السلام یقول: ان الله عز و جل یبغض العبد النوام الفارغ.
و بسنده عن ابى بصیر عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: ان الله عز و جل یبغض کثره النوم و کثره الفراغ.
و بسنده عن سعد بن ابى خلف عن ابى الحسن موسى علیه السلام، قال: قال ابى لبعض ولده: ایاک و الکسل و الضجر فانهما یمنعانک من حظک من الدنیا و الاخره.
و عنه علیه السلام قال: ایاک و الکسل و الضجر، فانک ان کسلت لم تعمل، و ان ضجرت لم تعط الحق.
قال بعض العلماء: ان الفراغ یبطل الهیئات الانسانیه، فکل هیئه بل عضو ترک استعماله بطل، کالعین اذا غمضت و الید اذا عطلت، و لذلک وضعت الریاضه فى کل شىء.
حتى: للتعلیل بمعنى کى، و هو تعلیل لسوال شغل القلوب بالذکر و الالسنه بالشکر و الجوارح بالطاعه، و طلب سلامه الفراغ.
و انصرف: ذهب لسبیله.
و تولى: ادبر. و المراد بکتاب السیئات و کتاب الحسنات: الملائکه الذین یکتبون على ابنآدم اعماله من حسنه و سیئه، و هم المشار الیهم بقوله تعالى: «و ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون». و قد سبق الکلام على ذلک مبسوطا، فلیراجع.
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص:۴۶۲-۴۵۶
«حَتّى ینصَرِفَ عَنّا کتّابُ السَیئاتِ بِصَحیفَةٍ خالِیةٍ من ذِکرِ سَیئاتِنا وَ یتَوَلّى کتّابُ الحَسناتِ عَنّا مَسرُورِینَ بِما کتَبوا مِن حَسَناتِنا. وَ إِذَا انْقَضَتْ أیامُ حَیاتِنا وَ تَصَرّمَتْ مُدَدُ أعمارِنا وَ اسْتَحضَرَتْنا دَعْوَتُک الّتی لا بُدّ مِنها وَ مِن إِجابَتِها، فَصَلِّ عَلى مُحمّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ ما تُحْصی عَلَینا کتَبةُ أعمالِنا تَوبَةً مَقبُولَةً».
انقضى الشىء: فنى و تصرم و انقطع و ذهب، و هو من الصرم بمعنى القطع.
و استحضرت الشىء: طلبت حضوره.
و الدعوه: اسم من دعوته اذا طلبت اقباله، و المراد بها الموت.
و لا بد منها: اى لا محید عن وقوعها و حصولها و لا محید عن اجابتها.
و ختام الشىء: آخره، و الطین الذى یختم به على الشىء، فان حملته على هذا
المعنى کان استعاره.
و قد فسر قوله تعالى: «ختامه مسک» بالمعنیین، اى: آخر طعمه کالمسک، او الطین الذى یختم به علیه مسک.
و احصاه: عده و حفظه و علمه.
و سال جعل ختام الاعمال توبه مقبوله، لما تقرر من ان کل من مات على حاله حکم له بها من خیر او شر.
تنبیهان:
الاول: المراد باستحضار الدعوه و اجابتها: الحاله التى قبل حضور الموت و تیقن الفوت، و هو المعبر عنه بالمعاینه فى حدیث: من تاب قبل ان یعاین قبل الله توبته.
و اما عند المعاینه فقد انعقد الاجماع على عدم صحتها، و نطق بذلک القرآن العزیز، و قال تعالى: «لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما».
و فى الحدیث عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الله یقبل توبه العبد ما لم یغرغر.
و الغرغره: تردد الماء و غیره من الاجسام المایعه فى الحلق، و المراد هنا تردد الروح وقت النزع.
و قد روى محدثو الامامیه عن ائمه اهل البیت علیهم السلام احادیث متکثره فى انه لا یقبل التوبه عند حضور الموت و حضور علاماته و مشاهده اهواله. و ربما علل ذلک بان الایمان برهانى، و مشاهده تلک العلامات و الاهوال فى ذلک یصیر الامر عیانا فیسقط التکلیف عنهم.
قال بعض المفسرین: و من لطف الله بالعباد ان امر قابض الارواح بالابتداء فى نزعها من اصابع الرجلین، ثم تصعد شیئا فشیئا الى ان تصل الى الصدر، ثم تنتهى الى الحلق، لیتمکن فى هذه المهله من الاقبال بالقلب على الله تعالى، و الوصیه، و التوبه ما لم یعاین، و الاستحلال، و ذکر الله سبحانه فتخرج روحه و ذکر الله على لسانه فیرجى له حسن الخاتمه، رزقنا الله ذلک بمنه و کرمه. قاله شیخنا البهائى فى شرح الاربعین.
و فسر قوله علیه السلام «قبل ان یعاین» بمعاینه ملک الموت، و هو المروى عن ابنعباس.
و یمکن ان یراد بالمعاینه علمه بحلول الموت و قطعه الطمع من الحیاه و تیقنه ذلک کانه یعاینه، و ان یراد معاینه النبى و الوصى علیهماالسلام، فقد روى انهما.
یحضران عند کل محتضر و یبشرانه بما یوول الیه من خیر و شر، و معاینه منزلته فى الاخره.
کما روى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: لن یخرج احدکم من الدنیا حتى یعلم این مصیره، و حتى یرى مقعده من الجنه او النار. و الله اعلم.
قال بعضهم: و الظاهر ان المرض المهلک لیس من باب المعاینه، لان الموت معه لیس بمتحقق قطعا.
الثانى: قال الشیخ فى الاربعین: المراد بقبول التوبه اسقاط العقاب المترتب على الذنب الذى تاب منه، و سقوط العقاب بالتوبه مما اجمع علیه اهل الاسلام، و انما الخلاف فى انه هل یجب على الله حتى لو عاقب بعد التوبه کان ظلما، او هو تفضل بفعله سبحانه کرما منه و رحمه بعباده؟
المعتزله على الاول، و الاشاعره على الثانى، و الیه ذهب الشیخ ابوجعفر الطوسى قدس الله روحه فى کتاب الاقتصاد، و العلامه الحلى فى بعض کتبه الکلامیه، و توقف المحقق الطوسى فى التجرید. و مختار الشیخین هو الظاهر، و دلیل الوجوب مدخول.
توقفنا: مضارع اوقف بالالف، هکذا فى النسخ المشهوره، و فى نسخه تقفنا: مضارع وقف متعدیا، و اکثر اهل اللغه على انکار اوقف بهذا المعنى.
قال الزجاجى فى شرح ادب الکاتب: قال ابوبکر بن انبارى: قال ثعلب:
لیس فى کلام العرب اوقفت الا فى موضعین، یقال: تکلم الرجل فاوقف اذا انقطع عن الکلام عیا عن الحجه، و اوقفت المراه اذا جعلت لها سوارا من الوقف و هو الذیل.
و فى الصحاح للجوهرى: وقفته على ذنبه: اى اطلعت علیه. قال: و لیس فى الکلام اوقفت الا حرف واحد: اوقفت عن الامر الذى کنت فیه، اى: اقلعت انتهى.
و وروده فى کلام المعصوم علیه السلام دال على صحته و فصاحته، على ان بعض ائمه العربیه ذکر لاوقفت معنى یناسب هذا المقام، و هو ما فى کتاب الاصلاح لابن السکیت، قال ابوسعید: قال ابوعبیده: اوقفت فلانا على ذنوبه: اذا بکته بها. و اوقفت الرجل: اذا استوقفته ساعه ثم افترقتما لا یکون الا هکذا. انتهى.
و لا یخفى ان المعنى الاول له تمام المناسبه هنا، فیکون معنى لا توقفنا بعدها على ذنب لا تبکتنا علیه، اى: لا تونبنا و لا توبخنا و لا تستقبلنا بما نکره بسببه. و یکون معنى لا تقفنا کما فى النسخه الاخرى و لا تطلعنا بعدها على ذنب. و المعنیان متقاربان و ان کان بینهما تفاوت ما فى الظاهر، الا ان المعنى الثانى یوول الى الاول کما لا یخفى.
و اجترح الذنب و اقترفه: اکتسبه و فعله. و الفقره الثانیه عطف تفسیر و تاکید على الاولى.
و الجاران کلاهما متعلقان بتکشف، و وهم من زعم ان «على» متعلق بسترته.
و الاشهاد قیل: جمع شاهد کصاحب و اصحاب، و قیل: جمع شهید کشریف و اشراف، و قیل: جمع شهد، و هو جمع شاهد کصحب جمع صاحب.
قال الجوهرى: شهد له بکذا اى: ادى ما عنده من الشهاده فهو شاهد و الجمع شهد، مثل صاحب و صحب و سافر و سفر. و بعضهم ینکره، و جمع الشهد شهود و اشهاد. انتهى.
یقال: فعلت ذلک على رووس الاشهاد، اى: بمراى و منظر من الحاضرین بحیث هو نصب اعینهم فى مکان مرتفع لا یخفى على احد.
و قد مر الکلام على معنى الاشهاد فى شرح الدعاء الاول عند قوله علیه السلام: «و یشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد»، فلیرجع الیه.
روى ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابن وهب، قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: اذا تاب العبد توبه نصوحا احبه الله تعالى فستر علیه، فقلت: و کیف یستر علیه؟ قال: ینسى ملکیه ما کانا یکتبان علیه، و یوحى الله الى جوارحه و الى بقاع الارض ان اکتمى علیه ذنوبه، فیلقى الله تعالى حین یلقى و لیس شىء یشهد علیه بشىء من الذنوب.
متعلق بتکشف، و المراد به یوم القیامه، کما قال تعالى: «یوم تبلى السرائر».
و البلاء: الاختبار، و حقیقته فى حقه تعالى یرجع الى الکشف و الاظهار.
و فسرت الاخبار فى قوله تعالى: «و نبلوا اخبارکم» بالاخبار التى تحکى عنهم من دعوى الایمان و غیرها، و بالعهود التى کانوا عاهدوا الله علیها، و بالاسرار التى کانوا یضمرونها، و الکل محتمل هنا. و قد تقدم الکلام على ذلک بابسط من هذا فلیرجع الیه.
عدى الرحمه بالباء لتضمینها معنى الرافه، کما قال تعالى: «ان الله کان بکم رحیما».
روى ثقه الاسلام فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: من قال یا الله یا الله عشر مرات قیل له: لبیک ما حاجتک.