دعای یازدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای یازدهم صحیفه سجادیه


دعای طلب عاقبت نیکو؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام بِخَوَاتِمِ الْخَیرِ:

یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکرِک عَنْ کلِّ ذِکرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکرِک عَنْ کلِّ شُکرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِک عَنْ کلِّ طَاعَةٍ.

فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَةٍ لَا تُدْرِکنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّی ینْصَرِفَ عَنَّا کتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیةٍ مِنْ ذِکرِ سَیئَاتِنَا، وَ یتَوَلَّی کتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا

وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُک الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا کتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیةٍ اقْتَرَفْنَاهَا.

وَ لَا تَکشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک. إِنَّک رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاک، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاک.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

در طلب عاقبت به خیری:

ای که یادت یادکنندگان را شرف است، و شکرت شکرگزاران را کامروایی است، و‌ ای که فرمانبرداری‌ات برای فرمانبرداران نجات و رهایی است، بر محمد و آلش درود فرست و دل‌های ما را به یاد خودت از هر یاد، و زبان ما را به شکر خودت از هر شکر و اعضایمان را به طاعت خودت از هر طاعت مشغول دار

و اگر برای ما فراغتی از کار مقدّر کرده‌ای، پس آن را فراغت همراه با سلامتی قرار ده تا در دنبال آن، هیچ وبالی به ما نرسد و در آن فراغت ملالتی به دامن حیات ما ننشیند، تا نویسندگانِ اعمال زشت از نزد ما با دفتری خالی از کردار بد برگردند و نویسندگان خوبی‌ها به سبب آنچه از حسنات ما نوشته‌اند شادان و مسرور بازآیند،

و چون روزگار حیاتمان سپری شود و رشته زندگی‌مان بگسلد و آن دعوت تو (مرگ) که از خودش و اجابتش گزیری نیست، ما را فراخواند، پس بر محمد و آلش درود فرست، و پایان آنچه را که نویسندگان پرونده بر ما می‌نویسند توبه‌ای مقبول قرار ده که بعد از آن ما را بر معصیتی که کرده‌ایم و نافرمانی‌ای که مرتکب شده‌ایم توبیخ و سرزنش نکنی، و پرده‌ای که بر ما پوشانده‌ای در برابر دیده حاضران از روی کار ما برمدار، در روزی که اخبار بندگانت را آشکار می‌سازی، زیرا تو نسبت به هر که تو را بخواند مهربانی، و تقاضای هر که تو را صدا بزند اجابت کننده‌ای.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

در عاقبت به خیریها:

«یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکرِینَ وَ یا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکرِک عَنْ کلِّ ذِکر وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکرِک عَنْ کلِّ شُکر وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِک عَنْ کلِّ طَاعَة»:

"اى کسى که یادت براى یادکنندگان بزرگى و شرافت است، و اى کسى که شکر نعمتهایت براى شکرکنندگان پیروزى است، و اى وجود مقدسى که اطاعت از خواسته هایت رهایى از خزى دنیا و آخرت است براى اطاعت کنندگان است، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و قلوب ما را به یاد خود از هر یادى، و زبانهامان را به شکرت از هر شکرى، و اعضایمان را به بندگى خود از هر بندگى به میدان آور"

در این فرازهاى ملکوتى چه اشاراتى به چه حقایقى شده! در این جملات نورانى مسائل مهمّى را حضرت زین العابدین علیه السلام متذّکر شده است که فکر از فهم باطنش عاجز است و قلم از شرح و تفسیر ناتوان. دلى در این زمینه لازم است که غرق طهارت معنوى باشد تا بتواند سرّ این واقعیات را درک کند. راستى اینجا همانجایى است که باید گفت دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

الهى، آن قلبى که بتواند اسرار این واقعیات را لمس کند به ما عنایت کن که جز با کمک تو نمى توان سالک این راه شد. اگرلطف توبه کمک برنخیزد قدمى در این راه نمى توان برداشت. خداوندا، تمام امید ما به توست، که ما را جز تو یار و یاورى و معین و کمکى نیست.

گم گردد آسمان و زمین در فضاى دل *** مرغى است جبرئیل امین در هواى دل

از دل متاب رخ که توانى جمال حق *** بینى عیان در آینه حق نماى دل

خلد برین که آن همه وصفش شنیدهاى *** بینى عیان در آینه حق نماى دل

چون گشت کاروان وجود از عدم روان *** دل پیش بود و کون و مکان در قفاى دل

بین دل براى کیست که شد خلق عالمى *** بهر تو و تو خلق شدى از براى دل

آن سلطنت که بهر سلیمان دهند شرح *** دادش خدا از آنکه شد از جان گداى دل

اوصاف دل چسان من بیدل کنم بیان *** از دل که آگه است بغیر از خداى دل

این گونه گونه رنگ که بینى بود تمام *** انوار روى شاهد خلوتسراى دل

با آنکه آسمان و زمین نیست در خورش *** گنجد خداى به دل، بنازم فضاى دل

جاى خدا به دل بود این خود معین است *** آن سینه را بجو که در آن هست جاى دل

حق را مکان به دل بود و بس، زحق صیغیر *** بیگانه است هر که نشد آشناى دل

یاد حق شرف یادکنندگان است:

از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار و دعاهاى وارده از ائمّه معصومین علیهم السلام استفاده مى شود که یاد خدا از اعظم عبادات و بلکه روح طاعات و حقیقت بندگى و پرمنفعت ترین واقعیتى است که در حیات انسان تجلّى مى کند. مفهوم ذکر از اعظم مفاهیم، و حقیقت ذکر اصل الاصول واقعّیات، و نتیجه ذکر بالاترى نتیجه هاست.

بعثت انبیا، امامت امامان، نزول کتب آسمانى، نظام حلال و حرام، مسأله واجبات و محّرمات و برنامه حسنات اخلاقى همه و همه به این خاطر است که یاد حضرت محبوب بطور دائم حاکم بر قلب باشد، و از قلب به صورت اذکار بر زبان جارى، و اثرش در اعضا و جوارح آشکار گردد. چون قلب، کرامت ملکوتى را از انبیا دریافت کند:

عَلى أنْ أکرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ.(۱)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- گفتار حضرت سیدا لشهداء علیه السلام در شب عاشورا.

و جان، نور ولایت را از امامت امامان هدایت کسب نماید.

عَنْ زُرارَةَ عَنْ أبى جَعْفَر علیه السلام قالَ: بُنِىَ الْإسْلامُ عَلى خَمْسَةِ أشْیاءَ:عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِ وَ الْوَلایةِ. قالَ زُرارَةُ:فَقُلْتُ: وَ أىُّ شَىْء مِنْ ذلِک أفْضَلُ؟ قالَ: الْوَلایةُ أفْضَلُ لأِنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالى هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ....(۱)

زراره از حضرت باقر علیه السلام روایت مى کند: اسلام بر پنج حقیقت بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبرى امامان بحقّ. زراره مى گوید: به حضرت عرضه داشتم: از این پنج حقیقت کدامیک بالاترند؟ فرمود: رهبرى امامانى که از جانب خداوند انتخاب شده اند، زیرا امامت و ولایت کلید همه این حقایق است، و نماز و روزه و زکات و حجّ حقیقتى با دلالت امام هدایت قابل تحقّق است.

زمانى که نفس از آلودگى هاى اخلاقى پیراسته شد، و سینه از حقایق دین الهى گشایش یافت، و اعضاء و جوارح در تصّرف عمل صالح آمد و از محرّمات محفوظ ماند، صاحب چنان قلب و جان و نفس و سینه و اعضا و جوارحى از نظر فرهنگ پاک الهى ذاکر است و داراى شرف و عظمت.

آن که قلبش از ایمان و کرامت تهى است، و جانش منوّر به نور ولایت نیست، و نفسش تابلوى رذایل اخلاقى است، و اعضا جوارحش در تصرّف معصیت و گناه است، گرچه روزى صد هزار بار زبانش مترنّم به اذکار وارده باشد غافل است و او را جز پستى و دنائت و بى شرفى و ذلّت چیزى نیست.

راهى براى کسب شرف جز آنچه حضرت زین العابدین و امام عارفین و مقصود سالکین بیان فرموده نیست:

یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذّاکرینَ.

توجه به مفاهیم قرآن، روایات، دعاها، خواندن نماز همراه با شرائطش، ترک گناه به خاطر خدا، خدمت به مردم، متذکر بودن واقعیات قیامت، از میزان و حساب، صراط، بهشت، جهنّم همه و همه ذکر است.

اندیشه و تفّکر در حقایق خلقت و آفرینش، براى رسیدن به رشد و کمال و آشنایى با حضرت محبوب که بپا کننده خانه هستى است، ذکر است.

«خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّة وَاذْکرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(۲)

آنچه را در کتاب هدایت براى شما فرستاده ایم با ایمان و عمل اخذ کنید و پیوسته حقایق قرار داده شده در دفتر حق را متذکر باشید تا (طوفان غفلت، بنیان شخصیت شما را ضربه نزند و با توجه به فرامین الهى) به قلّه با عظمت تقوا برسید.

«وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیکمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیکم مِنَ الْکتَابِ وَالْحِکمَةِ یعِظُکم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکلِّ شَیءعَلِیمٌ»(۳)

یادآور نعمت هاى حق باشید (نعمت هاى مادّى همچون ابر و باد و مه و خورشید و فلک و...و نعمت هاى معنوى مانند انبیاء، امامان، عقل، وجدان، قرآن)، و یادآور آنچه از قرآن و حکمت براى شما فرستاد که بدان پندتان مى دهد. تمام نعمت هاى حق را در جاى مربوط به خودش مصرف کنید و بدانید که بحقیقت، خداوند به همه چیز آگاه است.

«فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکرُوا اللّهَ کمَا عَلَّمَکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»(۴)

چون ایمنى یافتید، پس خداوند را یاد کنید چنانکه او شما را به آنچه نمى دانستید دانا گردانید.

«وَاذْکرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»(۵)

و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانى داشت و عهد او را که با شما استوار کرد، آنگاه که گفتید امر تو را شنیدیم و طاعت تو پیش گرفتیم، پس تقواى خدا پیشه کنید که خداوند به نیات قلبى و اندیشه هاى درونى شما آگاه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "سفینة البحار" ج ۲، ص ۶۹۱.

۲- بقره، ۶۳.

۳- بقره، ۲۳۱.

۴- بقره، ۲۳۹.

۵- مائده، ۷.

«یاقَوْمِ اذْکرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنْبِیاءَ»(۱)

اى جامعه، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن پروردگارى که (براى نجات شما از ظلمات، جهل، ظلم، گناه، بى خبرى) انبیا را در بین شما قرار داد.

«وَزَادَکمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکرُوا آلاَءَ اللّهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(۲)

خداوند در خلقت (و نعمت) شما بیفزود، پس انواع نعمتهاى خدا را متذکر باشید، باشد که به فلاح برسید.

«فَاذْکرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»(۳)

پس نعمتهاى خدا را توجه کنید، و در زمین به فساد و تبهکارى برنخیزید.

«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثیراً».(۴)

اى اهل ایمان خداوند را یاد کنید یاد فراوان.

در هر صورت، ذکر حقیقتى است قلبى که از توجه به حضرت حق و قیامت، و اندیشه در کائنات، و تفکر در قرآن، و انجام فرائض، بدست مى آید و ثمره اش در حرکت زبان با ذکر الفاظى و حرکات مثبت در اعضا و جوارح پدید مى آید، و تحقّقش در این سه مرحله شرف و عظمت ذاکر است.

"یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذّاکرینَ".

در مسأله ذکر که شرف ذاکرین است مسائل بسیار زیاد و مهمّى نهفته که تحریرش از حوصله این دفتر بیرون است. این قسمت را لازم مى دانم به سطورى از رساله "نور على نور ذکر و ذاکر و مذکور"که در مقدمه "مفتاح الفلاح" شیخ بهائى آمده مزین کنیم:

خداوند در هر چیز به کمّیت اکتفاد کرده است و حدّ براى آن معین فرموده، مثلا نماز پنج مرتبه، روزه یک ماه، زکاة از نصاب معین، ولى براى ذکر حدّى معین نفرموده است. این مطلب مضمون روایت است در کتاب دعاى "اصول کافى" که ثقة الاسلام کلینى به اسنادش روایت کرده است:

عَنْ ابْنِ الْقَداحِ، عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ قالَ:ما مِنْ شَىًء وَلَهُ حَدُّ ینْتَهى إلَیهِ إلاَّ الذَّکرَ، فَلَیسَ لَهُ حَدُّ ینْتَهى إلَیهِ:فَرَضْ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ فَمَنْ أدَاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ، وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ، إلَّا الذَّکرَ، فَإنَّ اللّهَ عَزَوَجَلَّ لَمْ یرْضَ مِنْهُ بِالْقَلیلِ،وَ لَمْ یجْعَلْ لَهُ حَدّاً ینْتَهى إلَیهِ. ثُمَّ تَلاههذِهِ الْآیةَ: "یا أیهَا الَّدینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثیراً، وَ سَبَّحُوهُ بُکرَةً وَ أصیلا"،(۵) فَقالَ:لَمْ یجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً ینْتَهى إلَیهِ.(۶)

این قدّاح از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند: چیزى نیست مگر اینکه خداوند براى آن حدىّ معین کرده که به آن حد تمام مى شود و پایان مى پذیرد مگر ذکر که برایش حدّ و پایانى نیست. نمازهاى واجب را بر عهده مردم لازم دانسته، هر کس آنها را بیاورد، آوردن و بجاآوردنش حدّ آنهاست; روزه ماه رمضان را هر کس بگیرد حّد روزه را بجا آورده; حج را هر کس ادا کند حدّش را به پایان برده، مگر ذکر که خداوند بزرگ به کم آن رضایت نداده و براى آن مرزى برقرار نکرده. سپس آیه شریفه را تلاوت کرد که حضرت مبعود فرموده: "اى اهل ایمان، خدا را به یاد آورید یادآوردن بسیار، و او را به صبح و شب تسبیح کنید".

عدم حدّ ذکر براى این است که انسان باید جزئیات کار خود را موافق با حکم الهى قرار دهد و همواره با حفظ مراقبت و حضور به یاد حق سبحانه باشد:

«رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَلابَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللّهِ».(۷)

مردانى هستند که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا باز نمى دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- مائده، ۲۰.

۲- اعراف، ۶۹.

۳- اعراف، ۷۴.

۴- احزاب، ۴۱.

۵- احزاب، ۴۱ - ۴۲.

۶- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۱.

۷- نور، ۳۷.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: لابَأْسَِ بِذِکرِ اللّهِ وَ أنْتَ تَبُولُ فَإنَّ ذِکرَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَسنٌ عَلى کلَّ حال، فَلا تَسْأمْ مِنْ ذِکرِ اللّهِ.(۱)

امام صادق علیه السلام فرمود: به هنگام قرار گرفتن در مستراح باکى نیست که به یاد خدا باشى;بحقیقت که یاد خداى عزّوجّل در همه حالى خوب است، پس هیچگاه ملول و ناراحت از یاد خدا نباش.

تبصره: خداوند سبحان فرمود:

«إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللّهِ أکبَرُ».(۲)

و فرمود:

«أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکرى».(۳)

و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

جُعِلَتْ قُرَّةُ عَینى فِى الصَّلاةِ.

نماز سبب مشاهده است، و مشاهده محبوب، قرّة عین محّب است، زیرا که صلاة مناجات بین حق تعالى و عبد اوست چنانکه فرمود:

«فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ».(۴)

و رسولش فرمود:

اَلْمُصَلّى یناجى رَبَهُ.

و چون صلاة مناجات است، پس صلاة ذکر حقّ است، و کسى که ذکر حقّ کند همنشین حقّ است و حقّ همنشین اوست، و کسى که جلیس ذاکر خود است او را مى بیند ورنه جلیس او نیست، لذا امیر علیه السلام فرمود:

لَمْ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ.

پس صلاة مشاهده و رؤیت است، یعنى مشاهده عیانى روحانى; و شهود روحى در مقام جمعى است و رؤیت عینى در مظاهر فرقى است. و به عبارت کوتاهتر، مشاهده در مقام جمعى است و رؤیت در مظاهر فرقى، پس اگر مصلّى صاحب بصر و عرفان نباشد که نداند حق تعالى براى هر چیز و از هر چیز متجلّى است حق را نمى بیند.

حال بدان که کریمه:وَلَذِکرُ اللّهِ أکبَرُ یک وجه آن این است که: ذکر خداوند در نماز بزرگترین چیزى از اقوال و افعال که صلاة شامل آنهاست مى باشد، یعنى هیچ یک از آنها به بزرگى ذکر الهى نیست. و وجه دیگر آن این که: ذکر خداوند عبدش را بزرگتر از ذکر عبد مر او راست زیرا کبریا حق تعالى راست.

پس عبارت هم شامل است ذکر خداوند عبد را، و هم ذکر عبد خدا را، چنانکه فرمود: «فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ». و فرمود: «جَزاءً وِفاقاً».(۵)

وفاق مصدر دوم باب مفاعله است که از دو طرف است پس: «اُذْکرُونى أذْکرْکمْ» جزاء وفاق است.

شیخ اکبر در فضیلت و اسرار ذکر لطائفى دارد از آن جمله گوید:

وَ ما أحْسَنَ ما قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: "أَلا اُنَبَّئُکمْ بِما هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ أفْضَلُ مِنْ أنْ تَلْقُوْا عَدُوَّکمْ فَتَضْرِبُوا رِقابَهُمْ وَ یضْرِبُ رِقابَکمْ؟ذِکرُ اللّهِ". وَ ذلِک أنَّهُ لا یعْلَمُ قَدْرَ هذِهِ النَّشْأَةِ الْاِنْسانِیةِ إلّا مَنْ ذَکرَ اللّهَ الذَّکرَ المَطْلُوبَ مِنْهُ، فَإنَّهُ تَعالى جَلیسُ مَنْ ذَکرَهُ، وَالْجَلیسُ مَشْهُودُ الذّاکرِ، وَ مَتى لَمْ یشاهِدِ الذّاکرُ الْحَقَّ الَّذى جَلیسهُ فَلَیسَ بِذاکر.

چه نیکو فرموده است رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله که: "آیا شما از خبر ندهم به آنچه که بهتر از جهاد و غزوه شما در راه خداست؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۰.

۲- عنکبوت، ۴۵.

۳- طه، ۱۴.

۴- بقره، ۱۵۲.

۵- نبأ، ۲۶.

آن ذکر بارى سبحانه است". شیخ در توضیح روایت مى فرماید: زیرا قدر این نشأة انسانى را نمى داند مگر آن کسى که خدا را یاد مى کند به ذکر مطلوب، چه اینکه حضرت حق جلیس ذاکرش مى باشد، و جلیس، مشهود ذاکر است و هرگاه ذاکر، جلیس خود را مشاهده نکند ذاکر نیست.

سعى کن که ذکر را قلب بگوید که عمده حضور قلب است و گرنه ذکر با قلب ساهى، پیکر بى روان و کالبد بى جان است، و در حدیث آمده است:

لَیسَ الذَّکرُ قَوْلا بِاللَّسانِ فَقَطُّ:

ذکر فقط گفتار زبانى نیست.

بلکه خداوند سبحان فرمود:

«وَلا تُطِعُ مَنْ أغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أمْرُهُ فُرطاً».(۱)

از آنان که دلهاشان را از یاد خود غافل کرده ایم و تابع هواى نفش شدند و کار آنان تبهکار یست متابعت مکن.

و فرمود:

«فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِ اللّهِ اُولئک فى ضَلال مُبین».(۲)

پس واى بر آنان که از قساوت و شقاوت، دلهاشان از یاد خدا فارغ است، اینان در گمراهى آشکارند.

و فرمود:

«وَاذْکر رَبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکن مِنَ الْغَافِلِینَ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّک لاَیسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یسْجُدُونَ»(۳)

و خداى خود را با تضّرع و پنهانى و بى آنکه آواز برکشى در درون خود صبح و شام یاد کن، و از غافلان مباش. ارواح و فرشتگانى که در حضور پروردگار تواند هیچ گاه از بندگى خدا سرکشى نکنند و پیوسته به تسبیح و تنزیه ذات احدیت و به سجده او مشغولند.

در این کریمه در مقام بسیار شامخ عندیت نیز تدبّر داشته باش، که کسانى که در نزد او هستند چگونه اند؟ آرى آنکه با جمال و جلال و حسن مطلق محشور است سخنى جز او ندارد.

در اوّل ذکر آرد انس با یار *** در آخر ذکر از انس است و دیدار

چنانکه مرغ تا بیند چمن را *** نیارد بستنش آنگه دهن را

شود مرغ حق آن فرزانه سالک *** که با ذکر حق است اندر مسالک

چگونه مرغ حق نیاد به حق حق *** چو مى بیند جمال حسن مطالق

اگر خواهى که یابى قرب درگاه *** حضورى مى طلب درگاه و بینگاه

اگر خواهى مراد خویش حاصل *** زیاد حق مشو یک لحظه غافل

چو قلب آدمى گردید ساهى *** ز ساهى مى نبینى جز سیاهى

دل ساهى دل قاسّى عاصى است *** دل عاصى است کاو از فیض قاصى است

شایسته است که به چند حدیث از غرر احادیث و درر کلمات اهل بیت عصمت و وحى، در فضیلت ذکر و حثّ به دوام آن تبرّک جوئیم به رجاء آنکه نفس مستعدّى از آن توشه بردارد و بهره اى عائد ما شود.

پیش از نقل احادیث گوئیم که: همّت در استقامت باید نه قناعت به حال فقط، که اصحاب حال ممکن است اهل قیل وقال شوند، اما شهود طلعت سعادت و اعتلاى به جنّت قرب و مکاشفات انسانى اهل همّت راست. خداوند سبحان فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- کهف، ۲۸.

۲- زمر، ۲۲.

۳- اعراف، ۲۰۵ - ۲۰۶.

«إنَّ الَذینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنزلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةٌ».(۱)

آنانکه گفتند: خدا; سپس بر این حقیقت تا پاى جان استقامت ورزیدند، ملائکه رحمت بر آنان نازل شوند.

«وَ أنْ لَوِاسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً».(۲)

و اگر بر راه الهى استقامت و پایدارى مى کردند، هر آینه ماء غدق به آنان مى چشاندیم.

ماء غدق به معناى آب بسیار است، و به روایت "مجمع البیان"، امامان هدایت افاده مى کنیم.

و به روایت "کافى" امام باقر علیه السلام در تفسیر آن فرمود:

قالَ مَعْناهُ: لَأفَدْناهُمْ عِلْماً کثیراً یتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ.

حضرت فرمود: معناى ماء غدق، علم بسیار است که به ایشان از طریق امامان هدایت افاده مى کنیم.

و به روایت "کافى" امام باقر علیه السلام در تفسیر آن فرمود:

"لَوْ اسْتَقامُوا" عَلَى وَلایةِ أمیرِالمُؤْمِنینَ عَلِىَّ وَ الْأؤْصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام وَ قَبِلُوا طاعَتَهُمْ فى أمْرِهِمْ وَ نَهْیهِمْ"لَأسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً"

یقُولُ: لَأشْرَبْنا قُلُوبَهُمْ الْإیمانَ.

اگر بر قبول رهبرى و امامت و ولایت امیر المؤمنین و جانشینان آنحضرت که یازده فرزند اویند استقامت ورزند، آنان را آب کثیر بنوشانیم; منظور از آن اینکه قلوبشان را از ایمان سیراب کنیم.

آب به علم تفسیر شده است، زیرا که آب صورت علم است چه اینکه علم سبب حبات ارواح است و آب سبب حیات اشباح، چنانکه ابن عبّاس "ماء" را در آیه أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً(۳) به علم تفسیر کرده است، و ایمان نیز علم است، زیرا که ایمان تصدیق است و علم یا تورّ است و یا تصدیق، بلکه علوم و ادراکاتى فوق تصوّر و تصدیق و فوق طور علم اند، و ایمان بر تمام مراتب و مراحل آن علوم و ادراکات نیز صادق است.

و هر عمل و ذکرى که کمتر از اربعین باشد، چندان اثر بارزى ندارد و خاصیت اربعین در ظهور فعلّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امرى مصرّحٌ به در آیات و اخبار است و در ادامه عمل به یکسال تا ادراک لیلة القدر شود هم در جوامع روایى از اهل بیت عصمت و وحى روایت شده است:

رُوِىَ عَنِ النَّبِىَّ قال: اِرْبَعُوا فِى ریاضِ الْجَنَّةِ. فَقالُوا: وَ ما رِیاضُ الْجَنَّةِ؟ فَقالَ: الذَّکرُ عُدُوَّا وَرَواحاً، فَاذْکرُوا. وَ مَنْ کانَ یحِبُّ أنْ یعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَاللّهِ فَلْینْظُرَ کیفَ مَنْزِلَةُ اللّهِ عِنْدَهُ؟فَإنَّ اللّهَ تَعالى ینْزِلُ الْعَبْدَ حَیثُ أنْزَلَ اللّهَ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ.ألا أنَّ خَیرَ اَعْمالِکمْ وَ أزْکاها عِنْدَ مَلیککمْ وَ أرْفَعَها عِنْدَ رَبَّکمْ فى دَرَجاتِکمْ وَ خَیرَ ما طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ ذِکرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعَالى، أخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: "أنَا جَلیسُ مَنْ ذَکرَنى".وَ أىُّ مَنْزِلَة أرْفَعُ مِنْ مَنْزِلَةِ جَلیسِ اللّهِ تَعالى؟!(۴)

از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده: در باغهاى بهشت به گشت و گذار بپردازید. گفتند; باغهاى بهشت چیست؟ فرمود: یاد خدا به روز و شب، پس یاد خدا کنید. کسى که علاقه دارد مقام خود را نزد خدا بداند، بنگرد که منزلت خدا نزد او چون است؟ خداوند بنده را از چشم عنایت مى اندازد، چون بنده خدا را از خود دور مى کند. آگاه باشید بهترین و برترین اعمال شما، و نیکوترین چیزى که خورشید بر آن مى تابد یاد خداوند سبحان است، حضرت حق از جانب خود فرموده: "من همنشین کسى هستم که به یاد من است" و راستى چه مقامى بالاتر از مقام همنشین خداست؟!

عراقى مى فرماید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- فصلّت، ۳۰.

۲- جن، ۱۶.

۳- مؤمنون، ۱۸.

۴- "ارشاد القلوب" باب ۱۳.

روى جانان به چشم جان دیدن *** خوش بود خاصه رایگان دیدن

خوش بود در صفاى رخسارش *** آشکارا همه نهان دیدن

جز درآئینه رخش نتوان *** عکس رخسار او عیان دیدن

بسوى او را بدو توان دریافت *** روى او را بدو توان دیدن

دیدن روى دوست خوش باشد *** خاصه رخساره اى چنان دیدن

خود گرفتم که در صفاى رخش *** نتوانى همه نهان دیدن

مى توان آنچه هست و بود و نبود *** در رخ او یکان یکان دیدن

در خم زلف او چه خوش باشد *** دل گمگشته ناگهان دیدن

اندر آئینه جهان بارى *** مى توانى به چشم جان دیدن

که همه اوست هر چه هست یقین *** جان و جانان و دلبر و دل و دین

فیما ناجَى اللّهُ تَعالى بِهِ مُوسى علیه السلام قالَ:یا مُوسى،لا تَنْسَنى عَلى کلَّ حال، فَأنَّ نِسْیانى یمیتُ الْقَلْبَ.(۱)

در مناجات حضرت حق با بنده محبوبش حضرت موسى علیه السلام آمده: اى موسى مرا در هیچ حالى فراموش مکن، که از یاد بردن من باعث مرگ قلب است.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: أحَبُّ الْأعمال إلى اللّهِ عَزَّوَجلَّ ماداوَمَ عَلَیهِ الْعَبْدُ وَ إنْ قَلَّ.(۲)

امام صادق علیه السلام فرمود: محبوبترین اعمال نزد خداوند عزّوجلّ، عملى است که بعد بر آن مداومت کند گرچه کم باشد.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: لاتُکثِرُوا الْکلامَ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ، فَإنَّ کثْرَةَ الْکلامِ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ قَسْوُالْقَلْبِ.إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسى.(۳)

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید، که کلام زیاد تاریکى دل است. دورترین مردم از خداوند دارنده قلب قسى است.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات ذاکرین عرضه مى دارد:

وَ آنِسْنى بِالذَّکرِ الْخَفِىَّ...فَلا تْطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إلّا بِذِکرِک....أسْتَغْفِرُک مِنْ کلَّ لَذَّة بِغَیرِ ذِکرِک، وَ مِنْ کلَّ راحَة بِغَیرِ اُنْسِک، وَ مِنْ کلَّ سُرُور بِغَیرِ قُرْبِک.(۴)

مرا با یاد خودت در باطن و سرّ وجودم انس بده. معلوم است که دلها جز به یاد حضرتت آرامش نگیرد. از هر لذّتى بجز عیادت استغفار مى کنم، و نیز از هر راحتى به غیر انست، و از هر سرورى به غیر قربت.

و فکر و ذکر را دو بال مرغ ملکوتیت در طیران و عروج به اوج سعادت بدان، و بدانکه خیالات تو تنها کارى که براى تو کرده اند اینست که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنى از این طیران و عروج باز داشته اند، خیالات را براى حیوانات بگذار، تو انسانى، با عقل و عاقل و معقول باشد.(۵)

به قول عارف شوریده حال، سرمست باده عشق، دلسوخته بزم محبّت باباطاهر بزرگوار:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "کافى" ج ۲، ص ۳۶۱.

۲- "نورعلى نور" ص ۴۳.

۳- "کافى" ج۲، ص ۹۴.

۴- "مفاتیح الجنان"، مناجات خمس عشر.

۵- "نور على نور" مقدمه " مفتاح الفلاح".

خوشا آنان که تن از جان ندانند *** تن و جانى بجز جانان ندانند

به دورش خو کردند سالان و ماهان *** به درد خویشتن درمان ندانند

به روى ماهت اى ماه ده و چار *** به سروقدت اى زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالى در دلم نى *** به دیارى ندارم مو سرو کار

زدل نقش جمالت درنشى یار *** خیال خط و خالت درنشى یار

مژه سازم به دور دیده پرچین *** که تاوینم خیالت درنشى یار

جدا از رویت اى ماه دل افروز *** نه روز از شوشناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسّر *** همه روزم شود چون عید نوروز

مو آن دلداده یکتاپرستم *** که جام شرک و خودبینى شکستم

منم طاهر که در بزم محبّت *** محمّد را کمینه چاکرستم

به سر شوق سرکوى تو دیرم *** به دل مهر مه روى تو دیرم

بت من کعبه من قبله من *** ته اى هر سو نظر سوى تو دیرم

جمله دوم دعاى یازدهم در رابطه با شکر است که حضرت به پیشگاه حق عرضه مى دارد:

«وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشّاکرینَ».

و اى کسى که شکر نعمتهایت عین پیروزى براى شاکران است.

شرح مفصّل تفسیر جامع مسأله شکر، به خواست حضرت حق در دعاى سى و هفتم "صحیفه" خواهد آمد. و شرح مسأله طاعت که جمله سوم دعاست، با توفیق حضرت محبوب در دعاى بیستم در رابطه با مکارم اخلاق که عالیترین و پرقدرت ترین عامل براى طاعت حق است به گردونه تحریر کشیده خواهد شد.

«فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْل فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَة لاَ تُدْرِکنَا فِیهِ تَبِعَةٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ حَتَّى ینْصَرِفَ عَنَّا کتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَة خَالِیة مِنْ ذِکرِ سَیئَاتِنَا وَ یتَوَلَّى کتَّابُ الْحنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کتَبُوا مِنْ حنَاتِنَا»:

"اى معبود و محبوب من، اى صاحب و مولاى من، در این مدّتى که به اجازه تو در دنیا هستم و از سفره روزیت بهره مند، اگر فراغتى از امور برایم رقم زده باشى، آن فراغت را از آفات درامان بدار، بطورى که آن را با انجام خواسته هایت زینت دهم، و مبادا که گناه و معصیتى در آن مرحله ما را دریابد، و خستگى به ما رو کند، در حدّى که آن فرصت الهى از دستمان برود; تا فرشتگان نویسنده بدیها با دفترى خالى از خطوط سیاه، و نویسندگان حسنات با کتابى پر از نیکیها، شاد و شادمان به ملکوت حریمت برگردند."

آرى بودند بسیارى از بندگان که خداوندشان از انواع گرفتاریهاى برهاند و از باب لطف و محبّت به آنان استراحت و فراغت مرحمت فرمود و کنج خلوت و راحتى در اختیارشان گذاشت، ولى آنان بجاى اینکه از آن فرصت الهى، کمال منفعت را در جهت معرفت و عمل نصیب خود کنند به گناه و معصیت و غفلت و بى خبرى آلوده شدند، و اول نیک خود را با آخر آلوده خود به باد داده و به قول معروف از عاقبت به خیرى که از اعظم نعمتهاى حق است محروم شدند!

آنان خدا را از خود ناراضى، و نویسندگان عمل را از خود رنجیده، و دفتر عمل را به سیئات آلوده، و ریشه پاکیها را با تیشه گناه از سرزمین هستى خویش زدند.

«وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُک الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا کتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْب اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیة اقْتَرَفْنَاهَا»:

"معبودا، الها، ملکا، داور، اى صفاى دل عاشقان، اى چراغ قلب عارفان، اى قبله جان سالکان، اى مهربانترین مهربانان، اى مطلوب طالبان، اى سرمایه نیازمندان، به هنگامى که روزهاى حیات ما سپرى شد، و هنگامه عمرمان به پایان رسید، و دعوت توبه مرگ که ما را از پذیرفتنش چاره اى نیست، ما را طلبید، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و عاقبت آنچه را کاتبان اعمالمان براى ما مى شمارند توبه پذیرفته شده قرار ده، آنچنان توبه اى که ما را بر گناهان قبل از توبه بازداشت نکنى، و در معرض توبیخ و سرزنش قرار ندهى".

داستان مردى که به سوء عاقبت دچار شد

رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدّس سرّه که این فقیر نزدیک به بیست سال مقلّد و مریدش بودم و از ابتداى انقلابش تا لحظه عروج ملکوتى اش براى یک لحظه حاضر نشدم از او جدا شوم، و اگر برکتى در عمرم از جانب حق عنایت شد از برکت آشنایى با او مى دانم، و به کرّات مورد لطف و نفقّد او قرار گرفتم، و آنحضرت با کرامت و آقاییش سه نوع اجازه در امور اجتماعى و شرعى و روائى به من مرحمت فرمود، چند بار نقل کردند که مردى در زمان جوانى من در شهرى پس از عمرى زحمت در راه تحصیل امور مادّى خانه اى مجلّل براى خود و فرزندانش بنا کرد، چند روزى از نشستنش در آن خانه نگذشته بود که دعوت حضرت حق براى مرگش فرارسید، کلمه طیبه لا اله الّا اللّه به او تلقین کردند، و او با ترشرویى از گفتن آن سرپچید و با اوقات تلخى گفت: عمرى براى فرزندانم و ساختن خانه زحمت کشیدم، اکنون که فرزندانم بزرگ شده اند و مى خواهم کنار آنان در این خانه روزى چند خوش باشم خدا مى خواهد مرا به جهان دیگر انتقال دهد؟ من هرگز از خدا راضى نخواهم بود. این بگفت و با ناراضى بودن از حق چشم از جهان بست.

در اصحاب رسول خدا و ائمّه طاهرین و در دوستان اولیاء الهى بودند کسانى که ابتداى بسیار خوبى داشتند، ولى به عاقبت بسیار بدى دچار شدند، معاذبن جبل، سعد بن وقّاص، زبیر، طلحه از نمونه هاى بارز آن افرادند.

عبدالملک مروان و عاقبت او:

او را مدّتى از کثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد کبوتر مسجد مى گفتند، ولى پس از رسیدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و خیرات و مسائل الهى جدا شد و به یکى از پلیدترین چهره هاى ظلم و ستم مبدّل گشت.

در آخرین روز زندگى، دستور داد رختخوابش را به اطاقى در طبقه دوم ساختمانش که از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آنجا نگاهى به اطراف انداخت و فریاد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سیاه است، روانم آلوده و سنگین است، مى خواهم از گناه توبه کنم ولى چون از تو بدم مى آید توبه نمى کنم. این بگفت و جان به مالک دوزخ سپرد.

عاقبت عابدى از قوم موسى(ع):

او سالها خدا را بر اساس آیین نبوّت بندگى کرده بود، کارش به جائى رسیده بود که دیوانه ها و آنان را که دچار امراض روانى بودند جهت معالجه نزد او آورده و نتیجه مى گرفتند.

روزى زنى صاحب شرف را برادران وى نزد عابد آوردند و او را براى معالجه در صومعه وى گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت زیباى زن، عابد را دچار وسوسه سخت کرد و کارى که نباید بشود، شد. پس از چند روز آثار حاملگى در زن دید، او را بقتل رساند و جنازه اش را در بیابان دفن کرد.

داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجّسم شد گفت: آن وسوسه کار من بود، اکنون برایم سجده اى کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره اى مرا کافى است. چون به اشاره رفت در همان حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبیهایش بباد رفت.

ابن عباس شاگرد حضرت مولى الموحّدین در تفسیر قرآن این داستان را معنایا آیه زیر گرفت.(۱)

«کمَثَلِ الشَّیطانِ إذْ قالَ لِلْاِنْسانِ اکفُرْ فَلَمّا کفَرَ قالَ إنّى بَرىءٌ مِنْک».(۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "سفینة البحار" ج ۱، ص ۷۱.

۲- حشر، ۱۶.

اى خوش آن عارف سالک که ز راه آگاه است *** حاصل بندگیش دیدن روى شاه است

گر جهان بینى و بس، فرق تو با حیوان چیست *** چشم انسان همه بیناى جمال اللّه است

سرکویت شده از خون شهیدان دریا *** مگر اى جهان جهان کوى تو قربانگاه است

خود که باشى تو که هر جامه بدوزم از وصف *** پیش بالاى تو چون آورم آن کوتاه است

آه اگر لطف توام بدرقه ره نشود *** که گهر دارم و صد راهزنم در راه است

گر من از خود نیم آگاه صغیرا غم نیست *** بنده پیر مغانم که زمن آگاه است

فضیل عاقبت به خیر:

داستان او را بسیارى از کتب نوشته اند، داستانى است مشهور و آموزنده: کارش سرقت بود، کاروانهاى تجارتى از دست او امان نداشتند، با نوچه هایش راه را بر کاروآنها مى بستند و اموال آنان را به غارت مى برند.

شبى از پشت بامى براى دزدى، و نیز شهوترانى بالا رفت، در آن ساعت ملکوتى که بسیارى از مردم خواب بودند، مردى از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، این آیه را با صداى حزین تلاوت مى کرد، آیه اى که صیقل دل و زداینده زنگار از روح بود:

«اَلَمْ یأْنَ لِلَّذینَ آمَنُوا أنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللّهِ...»(۱)

آیا وقت آن نرسیده که اهل ایمان دلهاشان به یاد خدا خاشع گردد؟

با شنیدن این آیه انقلابى عجیب در درونش پدید شد. بر سطح همان بام به حضرت حق عرضه داشت: اگر به من مى گویى، چرا، وقتش رسیده. از بام به زیر آمد، به سویى که هدف گرفته بود حرکت کرد. به وقت سحر به محلّى رسید که کاروانى بار انداخته بود. قافله سالار، اهل قافله را آرام آرام صدا مى زد که برخیزید بار کنید، مبادا به حمله فضیل عیاض برخورد کرده سرمایه خود را از دست بدهیم. با گریه اى حزین و دلى شکسته صدا زد: قافلسه سالار، قافله را مترسان، سگى که از او مى ترسیدید نیمه شب گذشته او را به بند کشیده و مردم را از شرشّ خلاص کردند.

او به تدریج صاحبان کالاها را راضى، و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتى از عارفان عاشق شد و شاگردانى عارف و با حال تربیت کرد و کلمات نورانى در مسائل عرفانى و تربیتى از خود به یادگار گذاشت.

حکایت قوم یونس و بهلول نبّاش که در روایات اهل سنّت آمده و بشر حافى، معروف تمام اهل ایمان است که با جرقّه اى الهى و بارقه اى ملکوتى عاقبت بخیر شدند، و از شرّ دنیا و آخرت در امان رفتند.

مسأله عاقبت بخیرى آنقدر مهم است، که انبیاء و امامان و اولیاء الهى در دعاهاى خود از حضرت حق با الحاح و اصرار درخواست آن را داشتند.

عراقى شوریده حال مى گوید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- حدید، ۱۶.

اى هواى تو مونس جانم *** مایه درد و اصل درمانم

مرغ جان تا بیافت دیده باز *** در هواى تو مى کند پرواز

گفتگوى تو روز و شب یارم *** جست و جوى تو حاصل کارم

دلم از عشق توست دیوانه *** تا تو شمعى تو راست پروانه

نیک در کار خویش حیرانم *** درد خود را دوا نمى دانم

در غم دوستان مهر گسل *** دشمنان را بسوخت بر من دل

ما همه مشترىّ بى پایه *** او و کالاى او گران مایه

اى ز سوداییان در این بازار *** فارغ از مثل هزار هزار

نکند خود به خاطرت گذرى *** که کنى سوى بیدلى نظرى

چون سر ماست خاک سودایت *** فرصتى تا نهیم درپایت

مى سزد جز به وقت دل بردن *** التفاتى به بیدلى کردن

«وَ لاَ تَکشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک إِنَّک رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاک وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاک»:

"الهى اى پوشاننده عیوب، اى غفّار ذنوب، اى لطیف به عباد و رؤوف به بندگان، روزى که به حساب اهل محشر رسیدگى مى کنى، در برابر انبیاء و ائمّه و فرشتگان، پرده اى که در دنیا بر گناهان ما پوشاندى از روى آنها بر مدار، که براى احدى از مردم تحمّل افتضاح قیامت و رسوایى محشر وجود ندارد، اى مهربان به هر خواننده و جوابگو به هر صدا زننده.

عنایت و رحمت حق:

آنان که در میان مردم براى آبرو و حیثیت خود ارزش قائل نیستند و در برابر دیدگان جمع از هیچ گناه و معصیتى باک ندارند چگونه مورد پوشش عنایت حق و رحمت حضرت رحیم قرار بگیرند؟

آنان که آبروى بین مردم را سرمایه و مایه زندگى و خمیر عزّت و شخصّیت خود مى دانند، و در حّد خود سر و سرّى هم با حضرت محبوب دارند، چون آلوده به گناه شوند و بر خلاف رضاى دوست قدمى بردارند ستّار العیوبى حقّ، عیوب آنان را مى پوشاند و آبروى آنان را حفظ مى نماید.

یا سَتّار الْعُیوبِ، وَ یا کاشِفَ الْکرُوبِ.(۱)

اى پرده انداز بر عیوب، و اى برطرف کننده رنجها و ناراحتیها.

وَ بِرَحْمَتِک أخْفَیتَهُ، وَ بِفَضْلِک سَتَرْتَهُ...(۲)

تویى آن آقایى که معاصى و گناهانم را با رحمتت پنهان داشتى، و با فضل و عنایتت بر جرمم پرده پوشیدى.

در آن روزى که درباره آن فرموده اى:

«یوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ».(۳)

روزى که اسرار نهان آشکار شود.

و نیز فرموده اى:

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فسیرَى اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون و سَتُرَدُّونَ إلى عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ».(۱)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- پایان دعاى صباح امیر المؤمنین علیه السلام.

۲- قسمتى از دعاى کمیل.

۳- طارق، ۹.

و به مردم بگو: بکوشید، به همین زودى کوشش نیک یابد شما در معرض دید خدا و پیامبر و مؤمنان(ائمه) قرار مى گیرد، و آنگاه به سوى داناى غیب و شهادت باز خواهید گشت، پس به آنچه انجام دادید شما را آگاه مى کند.

الهى با توفیق توبه و انجام عمل صالح و اصلاح حال، که از باب لطف به ما عنایت مى کنى، از عیوب و گناهان ما بدانگونه چشم بپوش که در قیامت همچون در دنیا پرده از کار ما برنگیرى و آبروى ما را در برابر شاهدان عمل نبرى.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- توبه، ۱۰۵.