اقسام صفات الهی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم کرده‌اند:

۱. صفات جمال و صفات جلال:

«صفات جمال» یا «صفات ثبوتی» صفاتی‌ هستند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‌کنند و از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حکایت می­ کنند؛ مانند علم، قدرت، خلق، رزق و... .

اما «صفات جلال» یا «صفات سلبی» صفاتی هستند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‌کنند، از خداوند سلب می‌شوند؛ مانند ترکیب، جسمانیت، مکان­دار بودن، جهت­دار بودن، ظلم، عبث و غیره.[۱]

حقیقت صفت سلبی، عبارت است از «سلب نوعی نقص» و سلب سلب، کمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است، صفات سلبی نیز در نهایت از کمال ذات خداوند پرده برمی‌دارند، مانند متحرک بودن خداوند. متحرک بودن یک موجود حاکی از نقص آن است زیرا حرکت بدین معناست که شیء متحرک ابتدا فاقد کمال خاصی است و پس از حرکت به آن کمال می‌رسد. بدیهی است که چنین معنایی با وجوب وجود و کمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است، از این رو باید آن را از ذات الهی سلب کرد؛ لیکن این سلب، یعنی نفی حرکت، در نهایت به اثبات نوعی کمال برای خداوند بازمی‌گردد، زیرا نفی نقص، چیزی جز اثبات کمال نیست.[۲]

به بیان دیگری می‌توان گفت خداوند فقط یک صفت ثبوتی دارد و آن دارابودن هر نوع کمال است و یک وصف سلبی دارد که آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است. زیرا هر نوع کمالی که تصور شود برای ذات او ثابت است و آنچه به عنوان صفات در کتاب های کلامی نام می‌برند (مانند علم، قدرت و حیات، اراده و ادراک، قدیم و ازلی و...) برای نشان دادن اصول صفات کمال است که کمالات دیگر را از روی مقایسه با آنها بر ذات خدا ثابت بدانیم والّا صفات ثبوتی خداوند بیش از این صفات مذکور هشتگانه است؛ مانند، حکیم، غنی، عظیم، رفیع، حق، عزیز و... . و هر کدام از این ها نیز مایه کمال و موجب جمال است. عین این بیان درباره صفات سلبی نیز جریان دارد.[۳]

در اینجا شاید این سئوال ایجاد شود که اگر مفاد صفات سلبی سرانجام به اثبات نوعی کمال بازمی­ گردد، چرا کمال مزبور را مستقیماً و در قالب یک صفت ثبوتی اظهار نمی­ کنیم و با در میان آوردن یک مفهوم حاکی از نقص و سپس سلب آن مفهوم، مسیر کوتاه خود را طولانی و مطلب ساده ­ای را پیچیده می ­کنیم.

در پاسخ به این پرسش می­ توان گفت: حق آن است که همواره هر صفت سلبی ملازم با یک صفت ثبوتی است، ولی گاه مفهوم سلبی به گونه ­ای است که در مقایسه با مفهوم ثبوتی ملازم با آن، برای اذهان عموم مردم مأنوس تر و در کاربردهای عمومی زبان رواج بیشتری دارد، برای مثال سلب جسمانیت یا مادیت ملازم با وصف تجرد است، ولی آشنایی اذهان عمومی با مفهوم «جسمانی بودن» یا «مادی بودن» بسیار بیش از آشنایی با مفهوم «تجرد» است.[۴]

۲. صفات ذاتی و صفات فعلی:

«صفات ذات» صفاتی است که از ذات خدا انتزاع می‌شود و پیوسته ذات خداوند با آنها همراه است و سلب آنها از ذات خداوند ممکن نیست و هرگاه از همه چیز چشم بپوشیم و تنها به ذات او توجه پیدا کنیم باز او را با این صفات همراه خواهیم دید؛ مانند صفت «حیات».

اما «صفات فعل» آن رشته از صفاتی است که در حقیقت، فعل و کار خداوند محسوب می‌شوند و ذهن ما با دیدن افعال وی به وجود این اوصاف منتقل می‌گردد تا آنجا که اگر او به چنین کاری دست نمی‌زد، هرگز نمی‌توانستیم او را به این اوصاف توصیف کنیم؛ مانند خالق و رازق، که با آفریدن خلق که فعل اوست می‌گوئیم او خالق است و با فراهم ساختن وسایل زندگی مردم می‌گوییم او رازق است. پس اگر او مبداء این دو کار نبود و فعلی را انجام نمی‌داد و ما تنها به ذات او توجه می‌کردیم، هرگز به وجود چنین اوصافی پی نمی‌بردیم.[۵]

به عبارت دیگر، منشاء انتزاع صفات ذاتی، نفس ذات خداوند است، اما صفات فعلی از مقام فعل خداوند انتزاع می‌شوند، بدین معنا که ذات با ملاحظه فعل خود به این صفات متصف می‌‌گردد. برخی از اوصاف مانند علم و اراده را می‌توان از یک جهت صفت ذاتی و از جهت دیگر صفت فعلی دانست.[۶]

۳. صفات نفسی و اضافی:

«صفات نفسی» آن دسته از اوصاف‌اند که مفاهیم آنها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر نیست، مانند «حیات».

اما «صفت اضافی»، به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر است؛ مانند «علم»، «قدرت» و «اراده»؛ زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.[۷]

۴. صفات ذاتی و خبری:

این تقسیم از اهل حدیث نقل شده است. «صفات ذاتی» صفاتی است که بر کمالات خداوند دلالت دارد[۸]

اما «صفات خبری» صفاتی‌اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‌اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمی‌شدند، از سویی اگر به مفاد ظاهری آنها قایل شویم، «تشبیه» و «تجسیم» لازم خواهد آمد.

به عبارت دیگر، این دسته از صفات در آیات و روایات متشابه در باب صفات الهی وارد شده‌اند. مانند وجه، ید، استوا، مجیء که بر حسب ظاهر، خداوند را دارای اعضاء‌ و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی می‌کنند.(سوره فتح/۱۰، سوره طه/۵، سوره فجر/۲۲ و...)[۹] اما چنان که گفته شد، چون به مقتضای عقل، اثبات آنها به معنای ظاهریشان بر خداوند محال است، مفسران و متکلمان این صفات را به معنایی که اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد، تأویل کرده‌‌اند. اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آنها را به همان معنای ظاهریشان گرفته‌اند.

۵. صفات حقیقی و اضافی:

«صفات حقیقی» خواه از صفات ذات باشند مانند حیات و خواه از صفات فعل مانند اراده، اموری واقعی هستند. صفات حقیقی بر دو دسته‌اند:

  • الف: صفات حقیقی محض؛ مانند حیّ.
  • ب: صفات حقیقی دارای اضافه؛ مانند عالم و قادر که در مفهوم آن اضافه به غیر اخذ شده است و تصورش متوقف بر تصور غیر می‌باشد؛ مانند علم خدا به مخلوقات و قدرت خدا بر هر چیز.

و اگر از صفات ذاتی باشد مانند عالم، در مقام تحقق وابسته به غیر نخواهد بود، اما اگر صفت فعلی باشد در ثبوت و تحققش نیز متوقف بر غیر است، مانند خالق و رازق.

اما «صفات اضافی» اموری اعتباری هستند که از اضافه و نسبت میان وجودهای وابسته و واجب اعتبار می‌شوند، مانند عالمیت، قادریت، خالقیت و رازقیت.[۱۰]

پانویس

  1. ربانی گلپایگانی، علی؛ عقاید استدلالی، نصایح، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸.
  2. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۷۷، اول، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸.
  3. جعفر سبحانی، شناخت صفات خدا، کتابخانه صدر، تهران؛ ص ۱۴-۱۵.
  4. آموزش کلام اسلامی، همان، ص۱۹۸.
  5. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب والسنة والعقل، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۴۱۱، چاپ سوم، ج۱، ص۸۵.
  6. آموزش کلام اسلامی، همان، ص ۱۹۹-۲۰۰.
  7. همان.
  8. همان.
  9. علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، نصایح، ۱۳۸۱، چهارم، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱ و آموزش کلام اسلامی، همان.
  10. ر.ک: علامه طباطبایی، سید محمدحسین، بدایه الحکمه، ترجمه علی شیروانی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، اول، ۱۳۷۳، ج۴، ص۹۸-۹۹.

منابع