منابع و پی نوشتهای متوسط
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب رقیم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَصحاب الرَّقیم» از تعابیر قرآنی است که به گفته بیشتر مفسران، همان «اصحاب کهف» و نام دیگر آنان می‌باشد. در معناى «رقیم» و وجه تسمیه اصحاب کهف به آن نیز اختلاف است؛ بیشتر آن را به معناى کتیبه و لوحى دانسته‌اند که نام و سرگذشت اصحاب کهف در آن نگاشته شده بود؛ و برخی آن را نام مکان و قریه اصحاب کهف ذکر کرده‌اند.

واژه‌شناسی

فرهنگ نویسان عربى، رقیم را به معناى «مرقوم» و برگرفته از ریشه «ر‌ـ‌ق‌ـ‌م» دانسته و معانى «نوشته»،[۱] «خط و نوشته برجسته»[۲] و «دوات»[۳] را براى آن گفته‌اند. شمارى از ‌آن‌ها، «رقم» را نقطه و اعراب گذارى کردن نوشته[۴] و یا نوشتن[۵] معنا کرده‌اند.

اما چنانکه برخى نیز در جمع میان معانى گفته‌اند، کاربردهاى گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان مى‌دهد که ریشه یاد شده در اصل به معناى ایجاد نشانه در هر چیزى است که متناسب با موارد کاربرد، معناى متفاوتى دارد؛ رَقَم الکتاب، یعنى کتاب را نوشت؛ رَقَمَ الشىء، یعنى آن چیز را با نشانه‌اى متمایز کرد؛ رَقَمَ الکلمات، یعنى واژگان را نقطه و اعراب‌گذارى کرد.[۶]

در مقابل، پاره‌اى از قرآن پژوهان «رقیم» را از واژگان دخیل مى‌دانند؛ از جمله آن را واژه‌اى رومى و به معناى «لوح»[۷] و واژه‌اى سریانى و به احتمال، نام مکانى دانسته‌اند.[۸]

واژه «رقیم» فقط یک بار در قرآن آمده است: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکهْفِ وَالرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا» (سوره کهف/۱۸، ۹).

هویت اصحاب رقیم

هویت «اصحاب رقیم» که از آیات شگفت الهى خوانده شده‌اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلى‌ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است. منابع نخست تفسیرى شیعه[۹] و سنى[۱۰] نشان مى‌دهد که در عصر نزول و سده‌هاى آغازین تاریخ اسلام، بیشتر مفسران، هماهنگ با سیاق آیات، «اصحاب رقیم» و «اصحاب کهف» را گروه واحدى مى‌دانسته‌اند و در حقیقت دو اسم است براى یک گروه. کهف به معناى غار است و از آنجا که این گروه بعد از فرار از شهر، به غارى پناه بردند به «اصحاب کهف» معروف شدند، و از آنجا که بعد از بیدارى اصحاب کهف از خواب طولانى و پى بردن به گذشت این زمانِ زیاد، از خدا خواستند که در همان غار جانشان گرفته شود و خداوند جانشان را گرفت و در غار بسته شد و جمله اى درباره آنها روى غار نوشته شد، به آنها «اصحاب الرقیم» گفته شده است.[۱۱]

تنها موضوع مورد اختلاف این مفسران، معناى «رقیم» و وجه تسمیه اصحاب کهف به آن بوده است؛ بیشتر آنان با استناد به ریشه لغوى[۱۲] و پاره‌اى از احادیث[۱۳] و نیز احتمالاً برخى منابع اهل کتاب، «رقیم» را به معناى کتیبه و لوحى دانسته‌اند که نام و سرگذشت اصحاب کهف در آن نگاشته شده بود. سنگ یا مس بودن لوح، نویسندگان و محل نصب یا نگهدارى آن، مورد اختلاف این گروه است. رقیم به عنوان نام قریه اصحاب کهف، کتاب دینى، درهم‌ها و سگ آنان و همچنین وادى و کوهى که غار در آن قرار داشت، دیدگاه‌هاى دیگرى است که از سوى این مفسران ارائه شده است.[۱۴] انگاره‌هاى یاد شده، گاه با پذیرش[۱۵] یا نقد[۱۶] مفسران متأخر روبرو گشته و گاهى نیز بدون هیچ اظهارنظرى گزارش شده است.[۱۷] از ابن عباس نقل شده که گفته است: در قرآن معناى سه کلمه را نفهمیده است و یکى از آنها رقیم است که معلوم نیست به معناى مکتوب است یا نام یک مکان.[۱۸]

بنابراین دیدگاه که مورد پذیرش مشهور مفسران متأخر از اهل سنت نیز بوده،[۱۹] عطف «الرقیم» بر «الکهف» عطف بیان[۲۰] و براى متمایز‌کردن اصحاب کهف از دیگر گروه‌هاى مشابه است.[۲۱] البته در دوره‌هاى بعد، گویا کشف اجسادى از مردگان در غارهایى چند و مشابهت‌ها و تفاوت‌هاى آن با داستان اصحاب کهف،[۲۲] زمینه چالش بر سر هویت اصحاب رقیم شد.

برخى در مقابل نظریه اول، اصحاب رقیم را گروهى دیگر دانسته و داستان موسوم به «حدیث غار» در روایت مرفوعه نعمان ‌بن ‌بشیر از پیامبر صلى الله علیه وآله را سرگذشت آنان پنداشته‌اند.[۲۳] بر اساس این روایت، روزى سه نفر در بیابان و در پى بارش شدید باران به غارى پناه ‌مى‌برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى کوه بسته شده و آنان در آنجا محبوس مى‌شوند. پس از استغاثه فراوان، بر آن مى‌شوند که هر یک به بیان کار نیکى از خود بپردازند، باشد که خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد، پس چنین مى‌کنند و دهانه غار گشوده مى‌شود.[۲۴] این انگاره از ‌سوى صاحبان دیدگاه نخست رد شده است.[۲۵]

برخى از آنان با بیان وجه ارتباط سرگذشت اصحاب کهف با آیات پیش از آن، حدیث غار را با ‌سیاق آیات مذکور ناسازگار دانسته و نیز معتقدند که نام بردن از دو گروه جداگانه و پرداختن به سرگذشت یکى و وانهادن دیگرى، از بلاغت بدور ‌است.[۲۶] نکته مهم‌تر این که افزون بر گزارش متفاوت حدیث غار در منابع گوناگون، در متن آن نامى از اصحاب رقیم نیامده است،[۲۷] گویا برخى راویان، افراد یاد شده را که همانند اصحاب کهف به غار پناهنده شده‌اند بر اصحاب رقیم تطبیق کرده‌اند.

هویت و سرگذشت اصحاب رقیم و سبب این نامگذارى، در احادیث اسلامى و منابع مربوط به آن نیز بازتاب یافته است.[۲۸] در پاره‌اى از روایات شیعى، اصحاب کهف و رقیم، گروه واحدى معرفى شده‌اند که نام و سرگذشت آنان در لوحى از مس نگاشته شده بود. در این روایات به جزئیات بیشترى درباره نام، زمان، مکان، سرگذشت و پادشاه عصر آنان پرداخته شده است.[۲۹]

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ ۵، ص‌ ۱۹۳۶؛ النهایه، ج‌ ۲، ص‌ ۲۵۴، «رقم».
  2. مفردات، ص‌ ۳۶۲، «رقم».
  3. جمهرة‌اللغه، ج‌ ۲، ص‌ ۷۹۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۵، ص‌ ۲۹۱، «رقم».
  4. ترتیب العین، ص‌ ۳۲۳؛ لسان‌العرب، ج‌ ۵، ص‌ ۲۹۱؛ القاموس‌المحیط، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۶۹، «رقم».
  5. القاموس ‌المحیط، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۶۹؛ مقاییس ‌اللغه، ج‌ ۲، ص‌ ۴۲۵؛ الصحاح، ج‌ ۵، ص‌ ۱۹۳۶، «رقم».
  6. التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۴؛ المصباح، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۶؛ القاموس ‌المحیط، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۶۹، «رقم».
  7. الاتقان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۳؛ البرهان فى علوم‌القرآن، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۴.
  8. واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۲۲۴.
  9. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۲؛ تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱؛ التبیان، ج‌ ۷، ص‌ ۱۱.
  10. تفسیر عبدالرزاق، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۵؛ جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص ۲۴۷‌ـ‌۲۴۸؛ معانى القرآن، ج ۲، ص ۱۳۴.
  11. داستان یاران، ناصر مکارم شیرازى، تنظیم: ابوالقاسم علیان‌نژادى، ص ۳۱.
  12. مجمع البحرین، ج‌ ۲، ص‌ ۷۲۵، «رقم»؛ الصافى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۱؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۵، ۲۴۶.
  13. تفسیر العیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۱؛ تفسیر القمى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱؛ نورالثقلین، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۴، ۲۴۶.
  14. جامع‌البیان، مج ‌۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۴۷‌ـ‌۲۴۹؛ التبیان، ج‌ ۷، ص‌ ۱۱؛ زادالمسیر، ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۷‌ـ‌۱۰۸.
  15. تفسیر ابى‌السعود، ج‌ ۵، ص ۲۰۶؛ تفسیر بیضاوى، ج ۳، ص ۷‌ـ‌۸؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۵، ص ۳۰۳‌ـ‌۳۰۴.
  16. الفرقان، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۴‌ـ‌۲۵.
  17. التبیان، ج ۷، ص ۱۱؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۶۹۷ـ۶۹۸؛ زادالمسیر، ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۸.
  18. ذهبى، حوادث و وفیات، ص ۱۵۵.
  19. جامع البیان، مج ‌۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۴۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص ‌۸۲؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۳، ص‌ ۷.
  20. اضواء البیان فى تفسیرالقرآن، ج‌ ۹، ص‌ ۱۲.
  21. المحررالوجیز، ج‌ ۳، ص‌ ۴۹۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۳۲؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۵.
  22. المحرر الوجیز، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۳۲؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۳.
  23. مسند احمد، ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳‌؛ صحیح بخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۵۰؛ مجمع الزوائد، ج‌ ۸، ص‌ ۱۴۰‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۰، ص‌۲۳۲‌.
  24. مسند احمد، ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳‌ـ‌۳۴۴؛ صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۵۰؛ مجمع الزوائد، ج‌ ۸، ص‌ ۱۴۰‌ـ‌۱۴۲.
  25. تفسیر بیضاوى، ج ۳، ص ۷‌ـ‌۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص‌ ۸۲؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۶، ۲۸۱.
  26. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۶.
  27. مسند احمد، ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳‌ـ‌۳۴۴؛ صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۵۰؛ مجمع الزوائد، ج‌ ۸، ص‌ ۱۴۰‌ـ‌۱۴۲.
  28. مسند احمد، ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳‌ـ‌۳۴۴؛ صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۵۰؛ ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۳؛ بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۴۰۸‌ـ‌۴۲۲.
  29. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۲۱؛ تفسیر قمى، ج ۲، ص ۳۱؛ بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۴۲۶.

منابع