پرویز خانلری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
 +
«پرویز ناتل خانلرى» (۱۳۶۹-۱۲۹۲ ش)، از رجال برجسته ادبى معاصر [[ایران]] در زمینه ترجمه، [[شعر]] و به ویژه نثر بود. «تاریخ ایران دوره اسلامى» و «زبانشناسى و زبان فارسى» از تألیفات اوست.
 +
[[پرونده:خانلری.jpg|بندانگشتی|]]
  
پرويز ناتل خانلرى، از رجال برجسته ادبى معاصر ايران در زمینه ترجمه، شعر و به ویژه نثر بود.
+
==زندگی‌نامه==
  
==شرح احوال دکتر خانلری==
+
پرویز ناتل خانلرى در اسفند ۱۲۹۲ شمسی در [[تهران]] به دنیا آمد. خانواده اش مازندرانى بودند و در عصر قاجار مشاغل دیوانى داشتند. جدش میرزا خانلرخان، ملقب به اعتصام الملک (لقبى که به پدر خانلرى به ارث رسید)، در وزارت امورخارجه شاغل بود و مدیریت کل اداره انگلیس را به عهده داشت. پدرش ابوالحسن خان اعتصام الملک (۱۲۸۸ـ۱۳۴۹) اهل بابُل، تحصیل کرده رشته حقوق، کارمند وزارت عدلیه و امورخارجه بود.
  
نام خانوادگى خانلرى برگرفته از لقب جدش خانلرخان، نويسنده سفرنامه ميرزاخانلرخان است.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.</ref> خانلرى نام ناتل (شهرى قديمى در مازندران) را به پيشنهاد نيما يوشيج كه پسرخاله مادرش بود، به نام خانوادگى خود افزود.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.</ref> نام مستعارش «پژوهنده»، «ت.آ.» و كوته نوشت نامش «پ.ن.خ.» است كه شمارى از نوشته هايش را با آنها امضا كرده است. صادق هدايت از باب مزاح در جمع دوستانه، از او به عنوان «خانلرخان سوم» ياد مى كرد.<ref>رجوع کنید به علوى، خانلرى فرهنگى و خانلرى سياسى:، 1369ش، ص11.</ref>
+
نام خانوادگى خانلرى برگرفته از لقب جدش خانلرخان، نویسنده سفرنامه میرزاخانلرخان است.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.</ref> خانلرى نام ناتل (شهرى قدیمى در مازندران) را به پیشنهاد نیما یوشیج که پسرخاله مادرش بود، به نام خانوادگى خود افزود.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.</ref> نام مستعارش «پژوهنده»، «ت.آ.» و کوته نوشت نامش «پ.ن.خ.» است که شمارى از نوشته هایش را با آنها امضا کرده است.  
  
در اسفند 1292 در تهران به دنيا آمد. خانواده اش مازندرانى بودند و در عصر قاجار مشاغل ديوانى داشتند. جدش ميرزا خانلرخان، ملقب به اعتصام الملك (لقبى كه به پدر خانلرى به ارث رسيد)، در وزارت امورخارجه شاغل بود و مديريت كل اداره انگليس را به عهده داشت. پدرش ابوالحسن خان اعتصام الملك (1288ـ1349) اهل بابُل، تحصيل كرده رشته حقوق، كارمند وزارت عدليه و امورخارجه بود. به زبان روسى تسلط و با انگليسى و فرانسوى آشنايى داشت، به مأموريت هاى خارج از كشور فرستاده شد و نايب سفير ايران در تفليس و سنپترزبورگ بود.  
+
شهرت خانلرى را شاید بتوان حاصل کار و فعالیت او در دو زمینه اصلى دانست: تحقیقات و تألیفات و تدریس؛ و مدیریت و سازماندهى فرهنگى به ویژه در بنیاد فرهنگ ایران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در میان ادیبان معاصر ممتاز مى کند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معیارهاى دقیق و سنجیده زیبایى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى کم نظیر، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نویسى، شیوا و زیبانویسى و تأکید ویژه بر اصالت و هویت فرهنگ ایرانى و شناخت اصول و دلایل آنهاست.
  
==تحصیلات دکتر خانلری==
+
خانلرى ظاهراً تا وقایع آذربایجان در ۱۳۲۵ش به حزب توده گرایش داشته است. او سپس تا ۱۳۳۴ش عملاً در عرصه سیاست وارد نشده بود و رسماً جزو هیچ حزب و گروه سیاسى هم نبود، اما در این سال، یعنى دو سال پس از کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سمت معاون وزیر کشور انتخاب شد. وزارت کشور را اسداللّه علم بر عهده داشت و ظاهراً از قدیم پیوندهایى میان خانواده هاى آن دو برقرار بود.<ref> خانلرى، به دوستان جوانم، ۱۳۳۴ش، ص ۲۷۴.</ref>
  
تعليم و تربيت پسرش، پرويز را شخصاً به عهده گرفت اما خانلرى سرانجام اجازه يافت تحصيلات منظم را در مدرسه دنبال كند. به نظر مى رسد كه علاقه به ادبيات را پدر در او برانگيخته و از راه كتابخانه پدر كتابخوان شده باشد. از شش ـ هفت سالگى روزنامه مى خواند، شعر مى گفت و از كودكى گوشش با وزن و موسيقى شعر آشنا و به آن حساس بود.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص429ـ430.</ref> اين تأثير عميق بعدها در پژوهشهاى بديع وى در زمينه وزن شعر فارسى و علم عروض نمايان شد.
+
ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخى سمت هاى سیاسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفکران جامعه ایرانى را به تیرگى کشاند و انتقادهایى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقیقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.
  
در مدرسه سنلويى و در مدرسه امريكايى تحصيل كرد و با زبانهاى فرانسوى و انگليسى آشنا شد. در دبيرستان دارالفنون تحت تأثير دبيرانى چون بديع الزمان فروزانفر و احمد بهمنيار كه ادبيات فارسى تدريس مى كردند، قرار گرفت. عبدالرحمان فرامرزى و على اكبر سياسى هم از معلمان او در دارالفنون بودند<ref>خانلرى، با دكتر خانلرى، ص431.</ref> با روح اللّه خالقى همدرس بود و آشنايى با خالقى ذوق موسيقى را در او برانگيخت، حتى مدتى هم به نواختن ويولن پرداخت و شعر كنسرت هاى خالقى را سرود.<ref>خانلرى، با دكتر خانلرى، ص432؛ ملاح، خانلرى و موسيقى، ص397ـ398.</ref>
+
نزدیکان، همکاران و دوستان خانلرى او را مردى آرام، صبور، خوش‌لباس، با دانشجویان و همکارانش فوق العاده همراه، مهربان و اهل مساعدت، اصولاً بى توقع و خویشتندار و متحمل توصیف کرده اند. بسیار پرکار بود، حافظه اى نیرومند داشت و هیچگاه لحظه هاى عمرش را عاطل نمى گذاشت.<ref>رجوع کنید به کیا، من و پرویز، ص۳۳۹ـ۳۴۱؛ مجتبائى، دوستان و دشمنان خانلرى، ص۱۹؛ طه، دکتر خانلرى و شاگردانش، ص۲۴۵.</ref>
  
نخستين مقاله اش تكليفى درسى بود كه به تشويق عبدالرحمان فرامرزى در روزنامه اقدام عباس خليلى چاپ شد.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص431.</ref> در دوره دبيرستان به شعرهاى نيما يوشيج گرايش يافت و با او مأنوس شد و با همكارى يكى از دوستانش، شعرهاى نيما را پاكنويسى مى كرد. با رفتن نيما به مازندران، چندگاهى در مناسبات آنان وقفه افتاد.<ref>براى جزئيات بيشتر اين مناسبات رجوع کنید به خانلرى، دام بدنامى، 1370ش ج، ص447ـ459.</ref>
+
پرویز خانلری سالهاى پایانى عمر را در انزوا و دور از هیاهو گذراند. اوقاتش با مطالعه، نوشتن و دیدار با دوستان قدیم به ویژه همکاران و اصحاب سخن مى گذشت. در ۱۳۶۹ش بر اثر شدت بیمارى پارکینسون در بیمارستان بسترى شد و بیشتر در حالت اغما و نیمه هوشیارى بود. صبح پنجشنبه اول شهریور ۱۳۶۹ در ۷۷ سالگى درگذشت و در [[تهران]] به خاک سپرده شد.
  
پس از پايان دوره تحصيلات در دارالفنون، وارد دانشسراى عالى شد و در رشته ادبيات فارسى به تحصيل پرداخت. استادان او در دانشسرا، عباس اقبال و سعيد نفيسى و همان دبيران وى در دارالفنون بودند. على اكبر شهابى، بعداً استاد عربى، از جمله همدورههاى او بود.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص 432</ref>
+
==تحصیلات ==
  
خانلرى كه در دوره دانشجويى با علاقه بيشترى به شاعرى و مباحث ادبى روى آورده بود، از انجمنهاى ادبى كه فضا و رويكرد ادبى آنها باب طبع تازهجو، پرشور و نوگراى وى نبود، سرخورد؛ و اين خود شايد عامل ديگرى بود كه در مشى ادبى و روش انتقادى او تأثير گذاشت. در همين سالها حدوداً پيش از 1314ش، با سمت دستيار يانريپكا، ايرانشناس چك كه براى تكميل مطالعاتش در ايران بسر مى برد، به همكارى با او پرداخت. خانلرى هفته اى چند روز به منزل ريپكا مى رفت و فارسى معاصر به او درس مى داد. ريپكا كه به آشنايى با نسل جديد ادبيات ايران راغب بود و با گروه رَبْعه (صادق هدايت، بزرگ علوى، مسعود فرزاد، مجتبى مينوى) آشنا شده بود، خانلرى را با صادق هدايت و دوستانش آشنا كرد و اين آشنايى از موجبات ديگر تحول در نگرش و روش ادبى خانلرى بود.<ref>رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص432ـ433؛ علوى، خاطرات بزرگ علوى، 1377ش، ص191ـ192.</ref>
+
ابوالحسن خان اعتصام الملک تعلیم و تربیت پسرش، پرویز را شخصاً به عهده گرفت اما خانلرى سرانجام اجازه یافت تحصیلات منظم را در مدرسه دنبال کند. به نظر مى رسد که علاقه به ادبیات را پدر در او برانگیخته و از راه کتابخانه پدر کتابخوان شده باشد. از شش ـ هفت سالگى روزنامه مى خواند، [[شعر]] مى گفت و از کودکى گوشش با وزن و موسیقى شعر آشنا و به آن حساس بود.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۲۹ـ۴۳۰.</ref> این تأثیر عمیق بعدها در پژوهشهاى بدیع وى در زمینه وزن شعر فارسى و [[علم عروض]] نمایان شد.
  
از 1315ش به مدت يك سال دوره خدمت نظامى را در دانشكده افسرى تهران گذراند و به رشت رفت. نيما و همسرش هم در آن شهر زندگى مى كردند. خانلرى حدود يك سال در رشت تدريس كرد و با نيما آمد و شد داشت. سپس به تهران بازگشت، به خدمت وزارت فرهنگ درآمد، در دبيرستانهاى تهران و سپس در دانشسراى عالى به تدريس ادبيات پرداخت و معاش خانواده را به سختى اداره كرد.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص433ـ434.</ref> در 1320ش در دوره دكترى ادبيات فارسى در دانشگاه تهران پذيرفته شد و دو سال بعد از رساله خود با عنوان «چگونگى تحول اوزان غزل و تحقيق انتقادى در عروض و قافيه» به راهنمايى محمدتقى بهار و نظارت بديع الزمان فروزانفر و سيد محمد تدين دفاع كرد.
+
در مدرسه سنلویى و در مدرسه امریکایى تحصیل کرد و با زبانهاى فرانسوى و انگلیسى آشنا شد. در دبیرستان دارالفنون تحت تأثیر دبیرانى چون بدیع الزمان فروزانفر و احمد بهمنیار که ادبیات فارسى تدریس مى کردند، قرار گرفت. عبدالرحمان فرامرزى و على اکبر سیاسى هم از معلمان او در دارالفنون بودند<ref>خانلرى، با دکتر خانلرى، ص۴۳۱.</ref> با روح اللّه خالقى همدرس بود و آشنایى با خالقى ذوق موسیقى را در او برانگیخت، حتى مدتى هم به نواختن ویولن پرداخت و شعر کنسرت هاى خالقى را سرود.<ref>خانلرى، با دکتر خانلرى، ص۴۳۲؛ ملاح، خانلرى و موسیقى، ص۳۹۷ـ۳۹۸.</ref>
  
خانلرى مى گويد: اين رساله باب طبع فروزانفر نبود، اما او باهوش خود حس كرده بود حرفهاى تازه اى در اين رساله هست. بهار و تدين هم اصلاً موافق نبودند و حتى بهار در جلسه دفاع از پايان نامه، بى علاقگى خود را به كارى كه خانلرى در اين پايان نامه كرده بود، آشكارا ابراز داشت.<ref>رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش، ص435؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref>
+
نخستین مقاله اش تکلیفى درسى بود که به تشویق عبدالرحمان فرامرزى در روزنامه اقدام عباس خلیلى چاپ شد.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.</ref> در دوره دبیرستان به شعرهاى نیما یوشیج گرایش یافت و با او مأنوس شد و با همکارى یکى از دوستانش، شعرهاى نیما را پاکنویسى مى کرد. با رفتن نیما به مازندران، چندگاهى در مناسبات آنان وقفه افتاد.<ref>براى جزئیات بیشتر این مناسبات رجوع کنید به خانلرى، دام بدنامى، ۱۳۷۰ش ج، ص۴۴۷ـ۴۵۹.</ref>
  
==ازدواج دکتر خانلری==
+
پس از پایان دوره تحصیلات در دارالفنون، وارد دانشسراى عالى شد و در رشته ادبیات فارسى به تحصیل پرداخت. استادان او در دانشسرا، عباس اقبال و سعید نفیسى و همان دبیران وى در دارالفنون بودند.
  
خانلرى در 1320ش با زهرا كيا همدرس خود در دوره دكترى ازدواج كرد كه تا پايان عمر، يار وفادار و همكار او بود.  
+
خانلرى که در دوره دانشجویى با علاقه بیشترى به شاعرى و مباحث ادبى روى آورده بود، از انجمنهاى ادبى که فضا و رویکرد ادبى آنها باب طبع تازه جو، پرشور و نوگراى وى نبود، سرخورد؛ و این خود شاید عامل دیگرى بود که در مشى ادبى و روش انتقادى او تأثیر گذاشت. در همین سالها حدوداً پیش از ۱۳۱۴ش، با سمت دستیار یانریپکا، ایرانشناس چک که براى تکمیل مطالعاتش در ایران بسر مى برد، به همکارى با او پرداخت. خانلرى هفته اى چند روز به منزل ریپکا مى رفت و فارسى معاصر به او درس مى داد. ریپکا که به آشنایى با نسل جدید ادبیات ایران راغب بود و با گروه رَبْعه (صادق هدایت، بزرگ علوى، مسعود فرزاد، مجتبى مینوى) آشنا شده بود، خانلرى را با صادق هدایت و دوستانش آشنا کرد و این آشنایى از موجبات دیگر تحول در نگرش و روش ادبى خانلرى بود.<ref>رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۲ـ۴۳۳؛ علوى، خاطرات بزرگ علوى، ۱۳۷۷ش، ص۱۹۱ـ۱۹۲.</ref>
  
==شهرت خانلرى==
+
از ۱۳۱۵ش به مدت یک سال دوره خدمت نظامى را در دانشکده افسرى [[تهران]] گذراند و به رشت رفت. نیما و همسرش هم در آن شهر زندگى مى کردند. خانلرى حدود یک سال در رشت تدریس کرد و با نیما آمد و شد داشت. سپس به تهران بازگشت، به خدمت وزارت فرهنگ درآمد، در دبیرستانهاى تهران و سپس در دانشسراى عالى به تدریس ادبیات پرداخت و معاش خانواده را به سختى اداره کرد.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۳ـ۴۳۴.</ref> در ۱۳۲۰ش در دوره دکترى ادبیات فارسى در دانشگاه تهران پذیرفته شد و دو سال بعد از رساله خود با عنوان «چگونگى تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادى در عروض و قافیه» به راهنمایى محمدتقى بهار و نظارت بدیع الزمان فروزانفر و سید محمد تدین دفاع کرد.
  
شهرت خانلرى را شايد بتوان حاصل كار و فعاليت او در دو زمينه اصلى دانست: تحقيقات و تأليفات و تدريس؛ و مديريت و سازماندهى فرهنگى به ويژه در بنياد فرهنگ ايران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در ميان اديبان معاصر ممتاز مى كند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معيارهاى دقيق و سنجيده زيبايى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى كم نظير، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نويسى، شيوا و زيبانويسى و تأكيد ويژه بر اصالت و هويت فرهنگ ايرانى و شناخت اصول و دلايل آنهاست.
+
==فعالیت‌های علمی ==
  
ورود او به قلمرو سياست و پذيرفتن برخى سمت هاى سياسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفكران جامعه ايرانى را به تيرگى كشاند و انتقادهايى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقيقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.
+
دکتر خانلری در ۱۳۲۲ش با عنوان دانشیار در دانشگاه تهران به تدریس ادبیات فارسى مشغول شد و همزمان مجله سخن را تأسیس کرد و فعالانه وارد صحنه ادبى شد. در ۱۳۲۵ش به دعوت دکتر على اکبر سیاسى، رئیس دانشگاه تهران، مدیریت اداره تازه تأسیس انتشارات دانشگاه تهران را پذیرفت و سرپرست روابط فرهنگى دانشگاه نیز بود.<ref>رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دکتر پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۷۶ش، ص۸؛ براى خدمات او در انتشارات دانشگاه تهران رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دکتر پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۷۸ش، ص۷۳ـ۷۵.</ref>
  
را شايد بتوان حاصل كار و فعاليت او در دو زمينه اصلى دانست: تحقيقات و تأليفات و تدريس؛ و مديريت و سازماندهى فرهنگى به ويژه در بنياد فرهنگ ايران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در ميان اديبان معاصر ممتاز می كند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معيارهاى دقيق و سنجيده زيبايى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى كم نظير، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نويسى، شيوا و زيبانويسى و تأكيد ويژه بر اصالت و هويت فرهنگ ايرانى و شناخت اصول و دلايل آنهاست.
+
در ۱۳۲۷ش براى تحصیل و مطالعه در زبانشناسى و آواشناسى به دانشگاه سوربن (پاریس) رفت و در آنجا نزدیک به سه سال به تحصیل و پژوهش، کار در آزمایشگاه آواشناسى و بازدید از مراکز مجامع فرهنگى پرداخت و دورهاى آزاد را نیز در علم زیبایى شناسى گذراند.
  
ورود او به قلمرو سياست و پذيرفتن برخى سمت هاى سياسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفكران جامعه ايرانى را به تيرگى كشاند و انتقادهايى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقيقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.
+
در ۱۳۲۹ش به کشور بازگشت<ref>نشر دانش، سال۱۰، ش۵، مرداد و شهریور ۱۳۶۹، ص۱۰۲.</ref> و کرسى تاریخ زبان فارسى را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تأسیس کرد و به پرورش نخستین دانشجویان علاقه مند به زبانشناسى پرداخت. خانلرى در اوایل دهه ۱۳۳۰ش، به جایگاه کم نظیرى در میان استادان دانشکده ادبیات و نیز در صحنه ادبى کشور دست یافت. شهرت و اعتبار به او میدان فراخى براى فعالیت ثمربخش داد اما در عین حال پایش را هم به عرصه سیاست گشود و سهمى از بدنامى حاصل از حکومتى ناموفق را نصیب وى ساخت.<ref>براى فعالیت هاى سیاسى خانلرى رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref>
  
==فعالیت های علمی دکتر خانلری==
+
در دهه هاى ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش همچنان فعال و پرکار بود و گذشته از تحقیق، تألیف، تدریس و انتشار مجله، مدیریت فرهنگى و سمت هایى سیاسى را عهده دار شد.<ref>رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref> در ۱۳۳۲ش چند ماه در بیروت تدریس کرد. در ۱۳۳۶ش نیز مدتى در امریکا بسر برد و با بسیارى از استادان دانشگاههاى امریکا از نزدیک آشنا شد. براى شرکت در مجامع و بازدید از مراکز مختلف فرهنگى به کشورهاى بسیارى سفر کرد و از شمارى دانشگاهها و مراکز علمى ـ فرهنگى دکتراى افتخارى و جایزه هاى ادبى و نشان علمى ـ فرهنگى گرفت.<ref>خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۴۶.</ref> مرگ تنها پسرش آرمان در تغییر حال و هواى ذهنى او تأثیرى فوق العاده عمیق بر جاى نهاد .<ref>رجوع کنید به سخن، دوره ۱۱، ش ۱، اردیبهشت ۱۳۳۹، سرمقاله.</ref>
  
در 1322ش با عنوان دانشيار در دانشگاه تهران به تدريس ادبيات فارسى مشغول شد و همزمان مجله سخن را تأسيس كرد و فعالانه وارد صحنه ادبى شد. در 1325ش به دعوت دكتر على اكبر سياسى، رئيس دانشگاه تهران، مديريت اداره تازه تأسيس انتشارات دانشگاه تهران را پذيرفت و سرپرست روابط فرهنگى دانشگاه نيز بود.<ref>رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى، 1376ش، ص8؛ براى خدمات او در انتشارات دانشگاه تهران رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى، 1378ش، ص73ـ75.</ref>
+
خانلرى در دهه ۱۳۵۰ش، هم به لحاظ سیر افولى اوضاع و احوال سیاسى و هم به جهت افزایش سن و زوال تدریجى انگیزه فعالیت ادبى که بازتابى از آن را در افول مجله سخن مى توان دید، دیگر درخشش دهه هاى پیش را نداشت و بیشتر به نظارت و سرپرستىِ مؤسسات متبوع و پژوهشهاى شخصى مى پرداخت.
  
در 1327ش براى تحصيل و مطالعه در زبانشناسى و آواشناسى به دانشگاه سوربن (پاريس) رفت و در آنجا نزديك به سه سال به تحصيل و پژوهش، كار در آزمايشگاه آواشناسى و بازديد از مراكز مجامع فرهنگى پرداخت و دورهاى آزاد را نيز در علم زيبايى شناسى گذراند.
+
==آثار و تألیفات ==
  
در 1329ش به كشور بازگشت <ref>نشر دانش، سال10، ش5، مرداد و شهريور 1369، ص102.</ref> و كرسى تاريخ زبان فارسى را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران تأسيس كرد و به پرورش نخستين دانشجويان علاقه مند به زبانشناسى پرداخت. خانلرى در اوايل دهه 1330ش، به جايگاه كم نظيرى در ميان استادان دانشكده ادبيات و نيز در صحنه ادبى كشور دست يافت. شهرت و اعتبار به او ميدان فراخى براى فعاليت ثمربخش داد اما در عين حال پايش را هم به عرصه سياست گشود و سهمى از بدنامى حاصل از حكومتى ناموفق را نصيب وى ساخت.<ref>براى فعاليت هاى سياسى خانلرى رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref>
+
احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلرى (تهران ۱۳۷۹ش) عنوان کتابى است که دکتر منصور رستگار فسایى، یکى از شاگردان خانلرى بر اساس آنچه تاکنون درباره او منتشر شده و بیشتر به قصد تجلیل و گرامى داشت، نه تحلیل و نقد آرا و آثارِ وى، گردآورى و منتشر کرده است. خانلرى و نقد ادبى (تهران، ۱۳۸۷ش) نوشته ایرج پارسى نژاد در بررسى و تحلیل جنبه هاى ادبى و سهم خانلرى در زبان و ادب فارسى است.
  
در دهه هاى 1330 و 1340ش همچنان فعال و پركار بود و گذشته از تحقيق، تأليف، تدريس و انتشار مجله، مديريت فرهنگى و سمت هايى سياسى را عهده دار شد.<ref>رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref> در 1332ش چند ماه در بيروت تدريس كرد. در 1336ش نيز مدتى در امريكا بسر برد و با بسيارى از استادان دانشگاههاى امريكا از نزديك آشنا شد. براى شركت در مجامع و بازديد از مراكز مختلف فرهنگى به كشورهاى بسيارى سفر كرد و از شمارى دانشگاهها و مراكز علمى ـ فرهنگى دكتراى افتخارى و جايزه هاى ادبى و نشان علمى ـ فرهنگى گرفت.<ref>خانلرى، خاطرات پرويز ناتل خانلرى، 1369ش الف، ص446.</ref> مرگ تنها پسرش آرمان در تغيير حال و هواى ذهنى او تأثيرى فوق العاده عميق بر جاى نهاد .<ref>رجوع کنید به سخن، دوره 11، ش 1، ارديبهشت 1339، سرمقاله.</ref>
+
آثار او مشتمل است بر تألیف مبتنى بر تحقیق، سرپرستى و هدایت منابعى که حاصل کار جمعى تحقیقى است، تصحیح انتقادى، ترجمه، شعر، بررسى و نقد ادبى، توضیح و تحشیه، سرمقاله، مجموعه مقاله، خاطره نویسى و نگارش خودْزندگینامه و نامه هایى که ارزشهاى علمى، ادبى، تاریخى و پژوهشى دارند.
  
خانلرى در دهه 1350ش، هم به لحاظ سير افولى اوضاع و احوال سياسى و هم به جهت افزايش سن و زوال تدريجى انگيزه فعاليت ادبى كه بازتابى از آن را در افول مجله سخن مى توان ديد، ديگر درخشش دهه هاى پيش را نداشت و بيشتر به نظارت و سرپرستىِ مؤسسات متبوع و پژوهشهاى شخصى مى پرداخت.
+
برخی از آثار خانلری عبارت است از:
  
پس از انقلاب اسلامى، چند گاهى محبوس شد. دشوارى اين مدت بر وضع جسمى و روحى اش تأثيرى بسيار عميق گذاشت و نخستين نشانه هاى بيمارى پاركينسون در او ظاهر شد. او نه در جريان انقلاب و نه پس از آزادى از زندان با اين كه امكان خروج از كشور را داشت، ايران را ترك نگفت و به پيامها و وعده هاى چند گروه سياسى مخالف جمهورى اسلامى كه مى خواستند به هر طريقى شده او را از ايران بيرون ببرند و در صف خود جاى دهند، پاسخ رد داد.<ref>متينى، پيمان پايدار با فرهنگ ايران، ص236ـ237.</ref>
+
*۱) روانشناسى و تطبیق آن با اصول پرورش (تهران ۱۳۱۶ش) که در زمان خود حاوى دیدگاههاى تازه اى بود.
  
==اخلاق و صفات خانلری==
+
*۲) تحقیق انتقادى در عروض و قافیه و چگونگى تحول اوزان غزل (تهران ۱۳۲۷ش) پایان نامه دکترى او که ده سال بعد با تغییرات اساسى و با دیدگاهها، روشها و تحلیل هاى تازه ترى با عنوان دیگرى انتشار یافت.<ref>مقربی، وزن شعر فارسى، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> پژوهشها و تأملات خانلرى در زمینه عروض و وزن شعر فارسى که چکیده آن در این کتاب آمده است، نقطه عطف و سرمنشأ تحولى اساسى در زمینه مطالعات عروضى و راهگشاى پژوهشهاى جدید درباره مبحثى بود که در جامعه ادبىِ سنّتگرا و مقاوم در برابر هر گونه تغییر به نوعى به نبست رسیده بود. خانلرى در این کتاب عروض فارسى را از عروض عربى جدا ساخت و استقلال و هویت ویژه آن را به رسمیت شناخت.<ref>براى آشنایى با دیدگاهها و نقد و نظر او در این باره رجوع کنید به خانلرى، با دکتر خانلرى، ۱۳۶۶ش ب، ص۲۴ـ۲۵؛ نیز رجوع کنید به شفیعى کدکنى، خانلرى و تحقیقات ادبى، ۱۳۶۹ش، ص۱۶.</ref> در این کتاب عروض قدیم به شیوه اى بدیع مورد تحلیل و انتقاد علمى قرار گرفته و بر پایه علم آواشناسى و ویژگی هاى ساختارى زبان فارسى، طرح نوى ارائه شده و آموزش عروض به فراگیران از تنگناى قاعده هاى پیچیده رها شده است.<ref>مقربى، وزن شعر فارسى، ص۲۶۶ـ۲۷۰.</ref>
  
نزديكان، همكاران و دوستان خانلرى او را مردى آرام، صبور، خوشلباس، با دانشجويان و همكارانش فوق العاده همراه، مهربان و اهل مساعدت، اصولاً بى توقع و خويشتندار و متحمل توصيف كرده اند. بسيار پركار بود، حافظهاى نيرومند داشت و هيچگاه لحظه هاى عمرش را عاطل نمى گذاشت.<ref>رجوع کنید به كيا، من و پرويز، ص339ـ341؛ مجتبائى، دوستان و دشمنان خانلرى، ص19؛ طه، دكتر خانلرى و شاگردانش، ص245.</ref>
+
*۳) تاریخ ایران از آغاز تا اسلام (تهران ۱۳۳۸ش)
  
احوال و آثار دكتر پرويز ناتل خانلرى (تهران 1379ش) عنوان كتابى است كه دكتر منصور رستگار فسايى، يكى از شاگردان خانلرى بر اساس آنچه تاكنون درباره او منتشر شده و بيشتر به قصد تجليل و گرامى داشت، نه تحليل و نقد آرا و آثارِ وى، گردآورى و منتشر كرده است. خانلرى و نقد ادبى (تهران، 1387ش) نوشته ايرج پارسى نژاد در بررسى و تحليل جنبه هاى ادبى و سهم خانلرى در زبان و ادب فارسى است.
+
*۴) تاریخ ایران دوره اسلامى (تهران ۱۳۳۹ش) دو کتاب درسى براى دانش آموزان سالهاى آخر دبستان است. خانلرى با این دو کتاب نشان داد که چگونه مى توان کتاب درسى تاریخى را از نوشته اى ملال آور به اثرى جذاب و خواندنى تبدیل کرد. این دو کتاب به منزله تحولى در شیوه تدوین کتابهاى درسى بودند.
  
==آثار استاد خانلری==
+
*۵) زبانشناسى و زبان فارسى (تهران ۱۳۴۳ش که چاپ نخست آن با مقالاتى کمتر با عنوان درباره زبان فارسى، در ۱۳۴۰ش انتشار یافته بود)، حاوى مقالاتى درباره جنبه هایى از علم زبانشناسى و رهیافت هایى از این علم به ویژگیهاى ساختارى زبان فارسى که بین سالهاى ۱۳۲۲ تا ۱۳۴۰ش در مجلات منتشر شده بودند.
  
مشتمل است بر تأليف مبتنى بر تحقيق، سرپرستى و هدايت منابعى كه حاصل كار جمعى تحقيقى است، تصحيح انتقادى، ترجمه، شعر، بررسى و نقد ادبى، توضيح و تحشيه، سرمقاله، مجموعه مقاله، خاطره نويسى و نگارش خودْزندگينامه و نامه هايى كه ارزشهاى علمى، ادبى، تاريخى و پژوهشى دارند.
+
*۶) دستور زبان فارسى (تهران ۱۳۴۳ش) که در اصل آن را براى استفاده دانش آموزان دبیرستانى نوشت، اما بعداً ویرایش هایى از آن به صورت ها و براى کاربردهاى مختلف انتشار یافت. او با این کتاب رهیافت به دستورنویسى فارسى را نیز متحول ساخت، جمله را واحد بررسى دستورى قرار داد نه کلمه منفرد و دستور زبان را بر پایه این واحد سامان بخشید.
  
ظاهراً دو اثر او، زندگينامه اى خودْنوشت و كتابى درباره وزن شعر فارسى براى كودكان، هنوز منتشر نشده است و بقيه در قالب بيش از سى عنوان كتاب، بيش از 120 مقاله و خطابه هايى كه متن آنها چاپ شده، بين سالهاى 1310 تا 1369ش انتشار يافته است.
+
'''ترجمه خانلری:'''
  
==تأليفات خانلری==
+
خانلرى چند کتاب را از زبان فرانسوى، یک کتاب از عربى و یک کتاب از انگلیسى به فارسى ترجمه کرده است. نخستین کار او ترجمه داستان دختر سلطان، اثر پوشکین در ۱۳۱۰ش است که بعدها با تجدیدنظر و با عنوان دختر سروان بارها تجدید چاپ شد؛ چند نامه به شاعرى جوان (اثر ریلکه، تهران ۱۳۲۰ش)؛ مخارج الحروف (اثرى در حوزه زبانشناسى، از ابوعلى سینا، ترجمه از عربى، همراه با تصحیح و تعلیق، تهران ۱۳۳۲ش)؛ تریستان و ایزوت (اثر ژوزف بدیه، تهران ۱۳۳۴ش) که شاید بهترین کار خانلرى در میان ترجمه هاى او باشد و ظاهراً با استقبال بیشترى هم روبرو شده است؛ و شاهکارهاى هنر ایران (اثر آرتور اپهام پوپ، ترجمه از انگلیسى، تهران ۱۳۳۸ش)؛ ترجمه هاى کوتاه دیگرى هم دارد که بیشتر در شماره هایى از سخن چاپ شده است.(براى ترجمه هاى دوره دانشجویى و جوانى او رجوع کنید به رستگار فسایى، ص۱۰۴)
  
* 1) روانشناسى و تطبيق آن با اصول پرورش (تهران 1316ش) كه در زمان خود حاوى ديدگاههاى تازهاى بود.
+
'''شعر خانلری:'''
  
* 2) تحقيق انتقادى در عروض و قافيه و چگونگى تحول اوزان غزل (تهران 1327ش) پايان نامه دكترى او كه ده سال بعد با تغييرات اساسى و با ديدگاهها، روشها و تحليل هاى تازه ترى با عنوان ديگرى انتشار يافت.<ref>مقربی، وزن شعر فارسى، تهران 1337ش.</ref> پژوهشها و تأملات خانلرى در زمينه عروض و وزن شعر فارسى كه چكيده آن در اين كتاب آمده است، نقطه عطف و سرمنشأ تحولى اساسى در زمينه مطالعات عروضى و راهگشاى پژوهشهاى جديد درباره مبحثى بود كه در جامعه ادبىِ سنّتگرا و مقاوم در برابر هر گونه تغيير به نوعى به نبست رسيده بود.
+
از دیدگاه ناقدانى که [[شعر]] خانلرى را نقد و بررسى کرده اند، در قریحه شعرى و تسلط او به دقایق شاعرى تردیدى نیست اما جایگاه واقعى او در شعر فارسى، به ویژه در محدوده حایل میان شعر سنتى و نو و عصر انتقال پس از نیما یوشیج، محل تعارض است.<ref>شفیعى کدکنى، ادبیات ایران از روزگار جامى تا به امروز، ۱۳۸۰ش، ص۴۶۹ـ۴۷۱؛ شعر نو از آغاز تا امروز، ص۵۱.</ref> به ویژه آن که گرایش هاى سیاسى در [[شعر نو]]، بالاخص در دهه هاى ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش به شعر فارغ از سیاست و صرفاً معطوف به ارزش هاى زبانى و هنرى خانلرى میدان نمى داد.
  
خانلرى در اين كتاب عروض فارسى را از عروض عربى جدا ساخت و استقلال و هويت ويژه آن را به رسميت شناخت.<ref>براى آشنايى با ديدگاهها و نقد و نظر او در اين باره رجوع کنید به خانلرى، با دكتر خانلرى، 1366ش ب، ص24ـ25؛ نيز رجوع کنید به شفيعى كدكنى، خانلرى و تحقيقات ادبى، 1369ش، ص16.</ref> در اين كتاب عروض قديم به شيوهاى بديع مورد تحليل و انتقاد علمى قرار گرفته و بر پايه علم آواشناسى و ويژگي هاى ساختارى زبان فارسى، طرح نوى ارائه شده و آموزش عروض به فراگيران از تنگناى قاعده هاى پيچيده رها شده است.<ref>مقربى، وزن شعر فارسى، ص266ـ270.</ref>
+
ماه در مرداب (تهران ۱۳۳۴ش، چاپ سوم در ۱۳۷۹ش، همراه با سرودههاى بعدى او که شمارى از شعرهاى آن به زبانهاى دیگر هم ترجمه شده) تنها مجموعه شعرى است که از خانلرى انتشار یافته است. این مجموعه با استقبال چندانى روبرو نشد و تاکنون در زمره مجموعه هاى شعر زنده، مطرح و داراى طرفداران خاص قرار نگرفته است.
  
* 3) تاريخ ايران از آغاز تا اسلام (تهران 1338ش)
+
خانلرى به رغم نزدیکى با نیما یوشیج از جریان ادبى تازه اى که او ایجاد کرد، فاصله گرفت؛<ref>زرین کوب، حکایت همچنان باقى، ص۴۰۶.</ref> اما شعر بلند عقاب که به صادق هدایت تقدیم شد، بهترین گواه استادى او در سرودن شعر در قالبهاى کهن با مضمونى بدیع و پرجاذبه است؛ هر چند که به رغم نظر بعضى، بنمایه آن از ادبیات غیرایرانى الهام گرفته شده است، یعنى حکایت کوتاهى که در کتاب دختر سلطان (۱۳۱۰ش/دختر سروان) آمده است.
  
* 4) تاريخ ايران دوره اسلامى (تهران 1339ش) دو كتاب درسى براى دانش آموزان سالهاى آخر دبستان است. خانلرى با اين دو كتاب نشان داد كه چگونه مى توان كتاب درسى تاريخى را از نوشته اى ملال آور به اثرى جذاب و خواندنى تبديل كرد. اين دو كتاب به منزله تحولى در شيوه تدوين كتابهاى درسى بودند.
+
شعر عقاب شاید تنها شعر خانلرى است که فعلا در حافظه شعرى جامعه به یاد مانده است. به لحاظ مشى سیاسى خانلرى، چند شعر بر وزن آن و در رد مدعاهاى آن سروده شده است. مجتبائى منتقد و صاحبنظر ادبى، شعر عقاب را از بهترین نمونه هاى شعر در تاریخ هزار و صدساله شعر فارسى، دانسته است.<ref>زرین کوب، حکایت همچنان باقى، ص۴۰۶.</ref> شعر خانلرى در ایجاد یا تسریع و تقویت جریانى در شعر نو فارسى، معروف به جریان «رمانتیک» که نادر نادرپور بهترین نماینده آن است، تأثیرگذار بوده است.
  
* 5) زبانشناسى و زبان فارسى (تهران 1343ش كه چاپ نخست آن با مقالاتى كمتر با عنوان درباره زبان فارسى، در 1340ش انتشار يافته بود)، حاوى مقالاتى درباره جنبه هايى از علم زبانشناسى و رهيافت هايى از اين علم به ويژگيهاى ساختارى زبان فارسى كه بين سالهاى 1322 تا 1340ش در مجلات منتشر شده بودند.
+
'''نثر خانلرى:'''
  
* 6) دستور زبان فارسى (تهران 1343ش) كه در اصل آن را براى استفاده دانش آموزان دبيرستانى نوشت، اما بعداً ويرايش هايى از آن به صورت ها و براى كاربردهاى مختلف انتشار يافت. او با اين كتاب رهيافت به دستورنويسى فارسى را نيز متحول ساخت، جمله را واحد بررسى دستورى قرار داد نه كلمه منفرد و دستور زبان را بر پايه اين واحد سامان بخشيد و...
+
خانلرى همه آثارش را حتى مقاله هاى عادى مجله سخن را با نثرى نگاشته است که ویژگی هاى ممتازى دارد، از جمله: توجه به زیبایى کلام، خوش آهنگى، استفاده از واژه هاى ساده و روزمره، کاربرد جمله هاى استوار، اجتناب از حشو و اطناب، بهره ورى کارآمد و در عین حال مبتکرانه از ادبیات کهن و واژه ها و عبارت هاى به کار رفته در متون ادبى قدیم، به ویژه براى بیان مقاصد علمى و فرهنگى.<ref> رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلندیها، ۱۳۷۰ش، ص۲۴۹ـ۲۵۳.</ref>
  
==ترجمه خانلری==
+
نثر او نثر قوام یافته مکتب نثر دانشگاهى و وارث بلافصل نثرهاى احمد بهمنیار، بدیع الزمان فروزانفر، سعید نفیسى و امثال آنهاست. خود خانلرى به تأثیر شیوه نگارش بهمنیار در نثر خود اذعان دارد.<ref>رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلندیها، ص۲۴۸ـ۲۴۹.</ref> به نظر احسان یارشاطر <ref>یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص۴۶۸.</ref> نثر فارسى که با قائم مقام در راه سادگى و روشنى افتاده بود، در نوشته هاى خانلرى به کمال رسید.
 
 
خانلرى چند كتاب را از زبان فرانسوى، يك كتاب از عربى و يك كتاب از انگليسى به فارسى ترجمه كرده است. نخستين كار او ترجمه داستان دختر سلطان، اثر پوشكين در 1310ش است كه بعدها با تجديدنظر و با عنوان دختر سروان بارها تجديد چاپ شد؛ چند نامه به شاعرى جوان (اثر ريلكه، تهران 1320ش)؛ مخارج الحروف (اثرى در حوزه زبانشناسى، از ابوعلى سينا، ترجمه از عربى، همراه با تصحيح و تعليق، تهران 1332ش)؛ تريستان و ايزوت (اثر ژوزف بديه، تهران 1334ش) كه شايد بهترين كار خانلرى در ميان ترجمه هاى او باشد و ظاهراً با استقبال بيشترى هم روبرو شده است؛ و شاهكارهاى هنر ايران (اثر آرتور اپهام پوپ، ترجمه از انگليسى، تهران 1338ش)؛ ترجمه هاى كوتاه ديگرى هم دارد كه بيشتر در شماره هايى از سخن چاپ شده است.(براى ترجمه هاى دوره دانشجويى و جوانى او رجوع کنید به رستگار فسايى، ص104)
 
 
 
==شعر خانلری==
 
 
 
از ديدگاه ناقدانى كه شعر خانلرى را نقد و بررسى كرده اند، در قريحه شعرى و تسلط او به دقايق شاعرى ترديدى نيست اما جايگاه واقعى او در شعر فارسى، به ويژه در محدوده حايل ميان شعر سنتى و نو و عصر انتقال پس از نيما يوشيج، محل تعارض است.<ref>براى آراى مختلف در اين باره رجوع کنید به خطيبى نورى، ص351.</ref> <ref>شفيعى كدكنى، ادبيات ايران از روزگار جامى تا به امروز، 1380ش، ص469ـ471؛ شعر نو از آغاز تا امروز، ص51.</ref> به ويژه آن كه گرايش هاى سياسى در شعر نو، بالاخص در دهه هاى 1330 و 1340ش به شعر فارغ از سياست و صرفاً معطوف به ارزش هاى زبانى و هنرى خانلرى ميدان نمى داد.
 
 
 
ماه در مرداب (تهران 1334ش، چاپ سوم در 1379ش، همراه با سرودههاى بعدى او كه شمارى از شعرهاى آن به زبانهاى ديگر هم ترجمه شده) تنها مجموعه شعرى است كه از خانلرى انتشار يافته است. اين مجموعه با استقبال چندانى روبرو نشد و تاكنون در زمره مجموعه هاى شعر زنده، مطرح و داراى طرفداران خاص قرار نگرفته است.
 
 
 
خانلرى به رغم نزديكى با نيما يوشيج از جريان ادبى تازه اى كه او ايجاد كرد، فاصله گرفت؛<ref>زرين كوب، حكايت همچنان باقى، ص406.</ref> اما شعر بلند عقاب كه به صادق هدايت تقديم شد، بهترين گواه استادى او در سرودن شعر در قالبهاى كهن با مضمونى بديع و پرجاذبه است؛ هر چند كه به رغم نظر بعضى، بنمايه آن از ادبيات غيرايرانى الهام گرفته شده است، يعنى حكايت كوتاهى كه در كتاب دختر سلطان (1310ش/دختر سروان) آمده است.
 
 
 
شعر عقاب شايد تنها شعر خانلرى است كه فعلا در حافظه شعرى جامعه به ياد مانده است. به لحاظ مشى سياسى خانلرى، چند شعر بر وزن آن و در رد مدعاهاى آن سروده شده است. مجتبائى منتقد و صاحبنظر ادبى، شعر عقاب را از بهترين نمونه هاى شعر در تاريخ هزار و صدساله شعر فارسى، دانسته است.<ref>زرين كوب، حكايت همچنان باقى، ص406.</ref> شعر خانلرى در ايجاد يا تسريع و تقويت جريانى در شعر نو فارسى، معروف به جريان «رمانتيك» كه نادر نادرپور بهترين نماينده آن است، تأثيرگذار بوده است.
 
 
 
==نثر خانلرى==
 
 
 
خانلرى همه آثارش را حتى مقاله هاى عادى مجله سخن را با نثرى نگاشته است كه ويژگي هاى ممتازى دارد، از جمله: توجه به زيبايى كلام، خوش آهنگى، استفاده از واژه هاى ساده و روزمره، كاربرد جمله هاى استوار، اجتناب از حشو و اطناب، بهره ورى كارآمد و در عين حال مبتكرانه از ادبيات كهن و واژه ها و عبارت هاى به كار رفته در متون ادبى قديم، به ويژه براى بيان مقاصد علمى و فرهنگى<ref> رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلنديها، 1370ش، ص249ـ253.</ref>
 
 
 
نثر او نثر قوام يافته مكتب نثر دانشگاهى و وارث بلافصل نثرهاى احمد بهمنيار، بديع الزمان فروزانفر، سعيد نفيسى و امثال آنهاست. خود خانلرى به تأثير شيوه نگارش بهمنيار در نثر خود اذعان دارد.<ref>رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلنديها، ص248ـ249.</ref> به نظر احسان يارشاطر <ref>يارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص468.</ref> نثر فارسى كه با قائم مقام در راه سادگى و روشنى افتاده بود، در نوشته هاى خانلرى به كمال رسيد.
 
 
 
نثر او به توانايى در بيان، نكته يابى، ايجاز و دلنشينىِ آهنگ ممتاز است و خانلرى «بهترين نثرنويس زبان فارسى» است.<ref>یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص468.</ref> به نظر نادرپور<ref>نادرپور، مكتب 'سخن'، و نثر 'دبيرى'، 1370ش، ص253.</ref> خانلرى اگر «بنيانگذار نثر جديد دبيرى در زبان پارسى نباشد، بى گمان مؤثرترين نويسنده اين مكتب است». به عقيده حسين خطيبى نورى <ref> خطيبى نورى، به ياد دوست از دست رفته ام، ص350</ref> خانلرى «در نثرنويسى نه همان در دوران معاصر بلكه در تاريخ تطور نثر پارسى پايگاهى بلند دارد».
 
 
 
==خانلرى و سياست==
 
 
 
خانلرى ظاهراً تا وقايع آذربايجان در 1325ش به حزب توده گرايش داشته است. او سپس تا 1334ش عملاً در عرصه سياست وارد نشده بود و رسماً جزو هيچ حزب و گروه سياسى هم نبود، اما در اين سال، يعنى دو سال پس از كودتاى 28 مرداد 1332 به سمت معاون وزير كشور انتخاب شد.
 
 
 
وزارت كشور را اسداللّه علم بر عهده داشت و ظاهراً از قديم پيوندهايى ميان خانواده هاى آن دو برقرار بود.<ref> خانلرى، به دوستان جوانم، 1334ش، ص 274.</ref> از علم به عنوان دوستى ياد مى كند كه «پاكدلى و پاكدامنى و كاردانى» او را مى ستوده و مشكلات را با او در ميان مى گذاشته است، تا آن كه روزى او خانلرى را به يارى خواسته و نزد شاه برده است و شاه هم گفته است «روز كار امروز است» و خانلرى «سرخدمت خم» كرده و اين مسئوليت را پذيرفته است تا مردم «نگويند زبان آور است، اما مرد كار نيست». البته خانلرى از دوستان نزديك و صميمى اسداللّه علم بود و اين پيوند نزديك تا مرگ علم تداوم داشت.
 
 
 
انتصاب خانلرى به اين سمت در اوضاع و احوالى كه زخم جامعه از كودتا هنوز تازه بود، به ويژه با مخالفت ها و انتقادهاى روشنفكران سياسى روبرو شد و خانلرى در پاسخ به گفته هاى آنها در سخن مطلبى نوشت و از خود دفاع كرد.<ref>رجوع کنید به خانلرى، به دوستان جوانم، 1334ش، ص273ـ276.</ref>
 
 
 
خانلرى مدت زيادى در اين سمت باقى نماند و چندان هم معلوم نيست كه با پذيرش آن سمت چه خدمت خاصى انجام داده است. مدت كوتاهى هم با حفظ سمتِ معاونت، كفالت استاندارى آذربايجان را بر عهده داشت. در جريان تأسيس حزب مردم به رهبرى اسداللّه علم در ارديبهشت 1336، از خانلرى به عنوان يكى از مؤسسان حزب نام برده شده است.<ref>سفرى، قلم و سياست، ج2، ص271.</ref> جهانگير تفضلى در يادداشت هايش <ref>تفضلى، ص100ـ101.</ref> به مقدمات تشكيل حزب مردم اشاره اى دارد و مى گويد: اسداللّه علم، او خانلرى و چند تن ديگر را به هتل دربند دعوت كرد و اين ديدار هر هفته تكرار شد. او به اين نكته هم اشاره دارد كه اداره اطلاعات شهربانى و ركن دوم ارتش به مجله سخن بدگمان بودند. البته علم به اين نكات آگاه بود و با توجه به سياست هايى كه در سر داشت، از خانلرى و اين گونه محافل روشنفكرى حمايت مى كرد.
 
 
 
==درگذشت استاد خانلری==
 
 
 
او سالهاى پايانى عمر را در انزوا و دور از هياهو گذراند. اوقاتش با مطالعه، نوشتن و ديدار با دوستان قديم به ويژه همكاران و اصحاب سخن مى گذشت. در 1369ش بر اثر شدت بيمارى پاركينسون در بيمارستان بسترى شد و بيشتر در حالت اغما و نيمه هوشيارى بود.
 
 
 
صبح پنجشنبه اول شهريور 1369 در 77 سالگى درگذشت و در تهران به خاك سپرده شد. همسرش زهرا خانلرى (كيا) هم شش ماه پس از او درگذشت. از خانلرى دخترى به نام ترانه بازمانده كه در فرانسه در رشته معمارى تحصيل كرده و مقيم آنجاست و بر تجديد چاپ آثار پدرش نظارت دارد. ماترك مادّى قابل توجهى از او به جا نمانده است. كتابخانه شخصى او و همسرش، در خانواده حفظ شده است.<ref>به نقل از ترانه خانلرى.</ref>
 
  
 +
نثر او به توانایى در بیان، نکته یابى، ایجاز و دلنشینىِ آهنگ ممتاز است و خانلرى «بهترین نثرنویس زبان فارسى» است.<ref>یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص۴۶۸.</ref> به نظر نادرپور<ref>نادرپور، مکتب 'سخن'، و نثر 'دبیرى'، ۱۳۷۰ش، ص۲۵۳.</ref> خانلرى اگر «بنیانگذار نثر جدید دبیرى در زبان پارسى نباشد، بى گمان مؤثرترین نویسنده این مکتب است». به عقیده حسین خطیبى نورى <ref> خطیبى نورى، به یاد دوست از دست رفته ام، ص۳۵۰</ref> خانلرى «در نثرنویسى نه همان در دوران معاصر بلکه در تاریخ تطور نثر پارسى پایگاهى بلند دارد».
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
==منابع مقاله==
 
* علاوه بر اطلاعات و شنيده هاى مؤلف؛
 
* ايرج افشار، «ايرج افشار و انتشارات دانشگاهى» (گفتگو)، به كوشش عبدالحسين آذرنگ و على دهباشى، بخارا، سال 1، ش 5 (فروردين و ارديبهشت 1378)؛
 
* همو، «دكتر پرويز ناتل خانلرى: 1292ـ1369»، آينده، سال 16، ش 9ـ12 (آذرـ اسفند 1369)؛
 
* همو، «سالشمار زندگى دكتر پرويز ناتل خانلرى»، در سخنواره : پنجاه و پنج گفتار پژوهشى به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى، به كوشش ايرج افشار و هانس روبرت رويمر، تهران: توس، 1376ش؛
 
* بنياد فرهنگ ايران، كارنامه بنياد فرهنگ ايران، تهران 1350ش؛
 
* تاريخ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد، مؤلف: جواد منصورى، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1377ـ1378ش؛
 
* جهانگير تفضلى، خاطرات جهانگير تفضلى، به كوشش يعقوب توكلى، تهران 1376ش؛
 
* صفدر تقىزاده، «آخرين نوشتهاى كه خانلرى در دست داشت»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
 
* عبدالرحيم جعفرى، «سر و سامان دادن به كتابهاى درسى»، همان؛
 
* پرويز خانلرى، «با دكتر خانلرى: درباره حافظ، نيما، هدايت، آلاحمد، مينوى، دهخدا، فرزاد و مجله سخن» (گفتگو)، آدينه، ش 13 (خرداد 1366ش الف)؛
 
* همو، «به دوستان جوانم»، سخن، دوره 6، ش 4 (خرداد 1334)؛
 
* همو، «چند برگ از دفتر خاطرات دكتر خانلرى»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370الف)؛
 
* همو، «خاطرات پرويز ناتل خانلرى» (گفتگوكننده: يداللّه جلالىپندرى)، آينده، سال 16، ش 5ـ 8 (مرداد ـ آبان 1369الف)؛
 
* همو، «خيلى نترسيم از اينكه كلمه اصل خارجى داشته باشد» (گفتگو)، آدينه، ش 12 (خرداد 1366ش ب)؛
 
* همو، «دام بدنامى»، در قافلهسالار سخن: خانلرى، تهران: نشرالبرز، 1370ش ب؛
 
* همو، «من و نيما»، در همان، 1370ش ج؛
 
* همو، «هدايت يك تيپ منحصر به فرد بود (آخرين مصاحبه دكتر خانلرى)»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369ب)؛
 
* حسين خطيبى نورى، «به ياد دوست از دست رفته ام»، در قافلهسالار سخن، همان؛
 
* منصور رستگار فسايى، احوال و آثار دكتر پرويز ناتل خانلرى، تهران 1379ش؛
 
* محمدامين رياحى، «ماجراى كتابهاى درسى»، بخارا، سال 1، ش 2 (مهر و آبان 1377)؛
 
* عبدالحسين زرينكوب، حكايت همچنان باقى، تهران 1376ش؛
 
* سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشى به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى، به كوشش ايرج افشار و هانس روبرت رويمر، تهران: توس، 1376ش؛
 
* علىاكبر سعيدى سيرجانى، «يادى از بنياد فرهنگ ايران»، قافلهسالار سخن، همان؛
 
* محمدعلى سفرى، قلم و سياست، تهران 1371ـ1380ش؛
 
* شعر نو از آغاز تا امروز: 1350ـ 1301، انتخاب و مقدمه و تفسير از محمد حقوقى، (تهران): يوشيج، 1369ش؛
 
* محمدرضا شفيعى كدكنى، «ادبيات ايران از روزگار جامى تا به امروز»، در ادبيات ايران از آغاز تا امروز، ترجمه يعقوب آژند، تهران: نشر گستره، 1380ش؛
 
* همو، «خانلرى و تحقيقات ادبى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
 
* على اشرف صادقى، «(درباره )تاريخ زبان فارسى»، راهنماى كتاب، سال 13، ش 10ـ12 (دى ـ اسفند 1349)؛
 
* منير طه، «دكتر خانلرى و شاگردانش»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
 
* بزرگ علوى، خاطرات بزرگ علوى، چاپ حميد احمدى، تهران 1377ش؛
 
* همو، «خانلرى فرهنگى و خانلرى سياسى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
 
* محمد فرزان، «چند نكته در تصحيح ديوان حافظ»، راهنماى كتاب، سال 2، ش 4 (دى 1338)، سال 3، ش 2 (تير 1339)؛
 
* زهرا كيا (خانلرى)، «من و پرويز»، در قافلهسالار سخن، همان؛
 
* متن كامل مذاكرات هيأت دولت طاغوت در پانزدهم خرداد :1342 اسناد فاش نشدهاى از قيام خونين پانزده خرداد، تهران: دفتر هيأت دولت و روابط عمومى نخستوزيرى، ?(1362ش)؛
 
* جلال متينى، «پيمان پايدار با فرهنگ ايران»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
 
* فتحاللّه مجتبائى، «دوستان و دشمنان خانلرى»، دنياى سخن، ش 34 (مهر 1369)؛
 
* مصطفى مقربى، «وزن شعر فارسى»، راهنماى كتاب، دوره 2، ش 2 (شهريور 1338)؛
 
* حسينعلى ملاح، «خانلرى و موسيقى»، در قافلهسالار سخن، همان؛
 
* محمدسرور مولائى، «بيست و دو سال با استاد»، همان؛
 
* نادر نادرپور، «مردى از بلنديها: به ياد دكتر پرويز ناتل خانلرى»، آينده، سال 16، ش 9ـ12 (آذر ـ اسفند 1369)؛
 
* همو، «مكتب 'سخن'، و نثر 'دبيرى' : پژوهشى كوتاه در شيوه نگارش دكتر پرويز ناتل خانلرى»، مجله ايرانشناسى، سال 3، ش 2 (تابستان 1370)؛
 
* ابوالحسن نجفى، «حافظ : نسخه نهايى»، نشر دانش، سال 2، ش 1 (آذر و دى 1360)؛
 
* احسان يارشاطر، «درگذشت سخن سالار»، مجله ايرانشناسى، سال 2، ش 3 (پاييز 1369)؛
 
 
* EIr. s.v. "Bonyad-e Farhang-e Iran" (by Ahmad Tafazzoli).
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* عبدالحسین آذرنگ، «خانلری پرویز (پرویز ناتل خانلری)» در دانشنامه جهان اسلام(با تلخیص)، جلد14.
+
*دانشنامه جهان اسلام، مدخل "پرویز ناتل خانلری"، عبدالحسین آذرنگ، ج ۱۴.
 
[[رده:ادیبان]]
 
[[رده:ادیبان]]
 
[[رده:شعرای پارسی گو]]
 
[[رده:شعرای پارسی گو]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۵

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«پرویز ناتل خانلرى» (۱۳۶۹-۱۲۹۲ ش)، از رجال برجسته ادبى معاصر ایران در زمینه ترجمه، شعر و به ویژه نثر بود. «تاریخ ایران دوره اسلامى» و «زبانشناسى و زبان فارسى» از تألیفات اوست.

خانلری.jpg

زندگی‌نامه

پرویز ناتل خانلرى در اسفند ۱۲۹۲ شمسی در تهران به دنیا آمد. خانواده اش مازندرانى بودند و در عصر قاجار مشاغل دیوانى داشتند. جدش میرزا خانلرخان، ملقب به اعتصام الملک (لقبى که به پدر خانلرى به ارث رسید)، در وزارت امورخارجه شاغل بود و مدیریت کل اداره انگلیس را به عهده داشت. پدرش ابوالحسن خان اعتصام الملک (۱۲۸۸ـ۱۳۴۹) اهل بابُل، تحصیل کرده رشته حقوق، کارمند وزارت عدلیه و امورخارجه بود.

نام خانوادگى خانلرى برگرفته از لقب جدش خانلرخان، نویسنده سفرنامه میرزاخانلرخان است.[۱] خانلرى نام ناتل (شهرى قدیمى در مازندران) را به پیشنهاد نیما یوشیج که پسرخاله مادرش بود، به نام خانوادگى خود افزود.[۲] نام مستعارش «پژوهنده»، «ت.آ.» و کوته نوشت نامش «پ.ن.خ.» است که شمارى از نوشته هایش را با آنها امضا کرده است.

شهرت خانلرى را شاید بتوان حاصل کار و فعالیت او در دو زمینه اصلى دانست: تحقیقات و تألیفات و تدریس؛ و مدیریت و سازماندهى فرهنگى به ویژه در بنیاد فرهنگ ایران و مجله سخن. آنچه خانلرى را در میان ادیبان معاصر ممتاز مى کند، تلاش او در راه دادن روش و نگرش علمى در پژوهش و آموزش زبانى ـ ادبى و معیارهاى دقیق و سنجیده زیبایى شناخت هنرى در مطالعات و نقد ادبى همراه با ذوق ادبى کم نظیر، توجه خاص به زبان و نثر معاصر فارسى، اصول درست نویسى، شیوا و زیبانویسى و تأکید ویژه بر اصالت و هویت فرهنگ ایرانى و شناخت اصول و دلایل آنهاست.

خانلرى ظاهراً تا وقایع آذربایجان در ۱۳۲۵ش به حزب توده گرایش داشته است. او سپس تا ۱۳۳۴ش عملاً در عرصه سیاست وارد نشده بود و رسماً جزو هیچ حزب و گروه سیاسى هم نبود، اما در این سال، یعنى دو سال پس از کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سمت معاون وزیر کشور انتخاب شد. وزارت کشور را اسداللّه علم بر عهده داشت و ظاهراً از قدیم پیوندهایى میان خانواده هاى آن دو برقرار بود.[۳]

ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخى سمت هاى سیاسى، گرچه در دوره خاصى مناسبات او و برخى از روشنفکران جامعه ایرانى را به تیرگى کشاند و انتقادهایى را در پى آورد، اما اعتبار علمى تحقیقى و ارزش خدمات فرهنگى وى را تحت الشعاع قرار نداد.

نزدیکان، همکاران و دوستان خانلرى او را مردى آرام، صبور، خوش‌لباس، با دانشجویان و همکارانش فوق العاده همراه، مهربان و اهل مساعدت، اصولاً بى توقع و خویشتندار و متحمل توصیف کرده اند. بسیار پرکار بود، حافظه اى نیرومند داشت و هیچگاه لحظه هاى عمرش را عاطل نمى گذاشت.[۴]

پرویز خانلری سالهاى پایانى عمر را در انزوا و دور از هیاهو گذراند. اوقاتش با مطالعه، نوشتن و دیدار با دوستان قدیم به ویژه همکاران و اصحاب سخن مى گذشت. در ۱۳۶۹ش بر اثر شدت بیمارى پارکینسون در بیمارستان بسترى شد و بیشتر در حالت اغما و نیمه هوشیارى بود. صبح پنجشنبه اول شهریور ۱۳۶۹ در ۷۷ سالگى درگذشت و در تهران به خاک سپرده شد.

تحصیلات

ابوالحسن خان اعتصام الملک تعلیم و تربیت پسرش، پرویز را شخصاً به عهده گرفت اما خانلرى سرانجام اجازه یافت تحصیلات منظم را در مدرسه دنبال کند. به نظر مى رسد که علاقه به ادبیات را پدر در او برانگیخته و از راه کتابخانه پدر کتابخوان شده باشد. از شش ـ هفت سالگى روزنامه مى خواند، شعر مى گفت و از کودکى گوشش با وزن و موسیقى شعر آشنا و به آن حساس بود.[۵] این تأثیر عمیق بعدها در پژوهشهاى بدیع وى در زمینه وزن شعر فارسى و علم عروض نمایان شد.

در مدرسه سنلویى و در مدرسه امریکایى تحصیل کرد و با زبانهاى فرانسوى و انگلیسى آشنا شد. در دبیرستان دارالفنون تحت تأثیر دبیرانى چون بدیع الزمان فروزانفر و احمد بهمنیار که ادبیات فارسى تدریس مى کردند، قرار گرفت. عبدالرحمان فرامرزى و على اکبر سیاسى هم از معلمان او در دارالفنون بودند[۶] با روح اللّه خالقى همدرس بود و آشنایى با خالقى ذوق موسیقى را در او برانگیخت، حتى مدتى هم به نواختن ویولن پرداخت و شعر کنسرت هاى خالقى را سرود.[۷]

نخستین مقاله اش تکلیفى درسى بود که به تشویق عبدالرحمان فرامرزى در روزنامه اقدام عباس خلیلى چاپ شد.[۸] در دوره دبیرستان به شعرهاى نیما یوشیج گرایش یافت و با او مأنوس شد و با همکارى یکى از دوستانش، شعرهاى نیما را پاکنویسى مى کرد. با رفتن نیما به مازندران، چندگاهى در مناسبات آنان وقفه افتاد.[۹]

پس از پایان دوره تحصیلات در دارالفنون، وارد دانشسراى عالى شد و در رشته ادبیات فارسى به تحصیل پرداخت. استادان او در دانشسرا، عباس اقبال و سعید نفیسى و همان دبیران وى در دارالفنون بودند.

خانلرى که در دوره دانشجویى با علاقه بیشترى به شاعرى و مباحث ادبى روى آورده بود، از انجمنهاى ادبى که فضا و رویکرد ادبى آنها باب طبع تازه جو، پرشور و نوگراى وى نبود، سرخورد؛ و این خود شاید عامل دیگرى بود که در مشى ادبى و روش انتقادى او تأثیر گذاشت. در همین سالها حدوداً پیش از ۱۳۱۴ش، با سمت دستیار یانریپکا، ایرانشناس چک که براى تکمیل مطالعاتش در ایران بسر مى برد، به همکارى با او پرداخت. خانلرى هفته اى چند روز به منزل ریپکا مى رفت و فارسى معاصر به او درس مى داد. ریپکا که به آشنایى با نسل جدید ادبیات ایران راغب بود و با گروه رَبْعه (صادق هدایت، بزرگ علوى، مسعود فرزاد، مجتبى مینوى) آشنا شده بود، خانلرى را با صادق هدایت و دوستانش آشنا کرد و این آشنایى از موجبات دیگر تحول در نگرش و روش ادبى خانلرى بود.[۱۰]

از ۱۳۱۵ش به مدت یک سال دوره خدمت نظامى را در دانشکده افسرى تهران گذراند و به رشت رفت. نیما و همسرش هم در آن شهر زندگى مى کردند. خانلرى حدود یک سال در رشت تدریس کرد و با نیما آمد و شد داشت. سپس به تهران بازگشت، به خدمت وزارت فرهنگ درآمد، در دبیرستانهاى تهران و سپس در دانشسراى عالى به تدریس ادبیات پرداخت و معاش خانواده را به سختى اداره کرد.[۱۱] در ۱۳۲۰ش در دوره دکترى ادبیات فارسى در دانشگاه تهران پذیرفته شد و دو سال بعد از رساله خود با عنوان «چگونگى تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادى در عروض و قافیه» به راهنمایى محمدتقى بهار و نظارت بدیع الزمان فروزانفر و سید محمد تدین دفاع کرد.

فعالیت‌های علمی

دکتر خانلری در ۱۳۲۲ش با عنوان دانشیار در دانشگاه تهران به تدریس ادبیات فارسى مشغول شد و همزمان مجله سخن را تأسیس کرد و فعالانه وارد صحنه ادبى شد. در ۱۳۲۵ش به دعوت دکتر على اکبر سیاسى، رئیس دانشگاه تهران، مدیریت اداره تازه تأسیس انتشارات دانشگاه تهران را پذیرفت و سرپرست روابط فرهنگى دانشگاه نیز بود.[۱۲]

در ۱۳۲۷ش براى تحصیل و مطالعه در زبانشناسى و آواشناسى به دانشگاه سوربن (پاریس) رفت و در آنجا نزدیک به سه سال به تحصیل و پژوهش، کار در آزمایشگاه آواشناسى و بازدید از مراکز مجامع فرهنگى پرداخت و دورهاى آزاد را نیز در علم زیبایى شناسى گذراند.

در ۱۳۲۹ش به کشور بازگشت[۱۳] و کرسى تاریخ زبان فارسى را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تأسیس کرد و به پرورش نخستین دانشجویان علاقه مند به زبانشناسى پرداخت. خانلرى در اوایل دهه ۱۳۳۰ش، به جایگاه کم نظیرى در میان استادان دانشکده ادبیات و نیز در صحنه ادبى کشور دست یافت. شهرت و اعتبار به او میدان فراخى براى فعالیت ثمربخش داد اما در عین حال پایش را هم به عرصه سیاست گشود و سهمى از بدنامى حاصل از حکومتى ناموفق را نصیب وى ساخت.[۱۴]

در دهه هاى ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش همچنان فعال و پرکار بود و گذشته از تحقیق، تألیف، تدریس و انتشار مجله، مدیریت فرهنگى و سمت هایى سیاسى را عهده دار شد.[۱۵] در ۱۳۳۲ش چند ماه در بیروت تدریس کرد. در ۱۳۳۶ش نیز مدتى در امریکا بسر برد و با بسیارى از استادان دانشگاههاى امریکا از نزدیک آشنا شد. براى شرکت در مجامع و بازدید از مراکز مختلف فرهنگى به کشورهاى بسیارى سفر کرد و از شمارى دانشگاهها و مراکز علمى ـ فرهنگى دکتراى افتخارى و جایزه هاى ادبى و نشان علمى ـ فرهنگى گرفت.[۱۶] مرگ تنها پسرش آرمان در تغییر حال و هواى ذهنى او تأثیرى فوق العاده عمیق بر جاى نهاد .[۱۷]

خانلرى در دهه ۱۳۵۰ش، هم به لحاظ سیر افولى اوضاع و احوال سیاسى و هم به جهت افزایش سن و زوال تدریجى انگیزه فعالیت ادبى که بازتابى از آن را در افول مجله سخن مى توان دید، دیگر درخشش دهه هاى پیش را نداشت و بیشتر به نظارت و سرپرستىِ مؤسسات متبوع و پژوهشهاى شخصى مى پرداخت.

آثار و تألیفات

احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلرى (تهران ۱۳۷۹ش) عنوان کتابى است که دکتر منصور رستگار فسایى، یکى از شاگردان خانلرى بر اساس آنچه تاکنون درباره او منتشر شده و بیشتر به قصد تجلیل و گرامى داشت، نه تحلیل و نقد آرا و آثارِ وى، گردآورى و منتشر کرده است. خانلرى و نقد ادبى (تهران، ۱۳۸۷ش) نوشته ایرج پارسى نژاد در بررسى و تحلیل جنبه هاى ادبى و سهم خانلرى در زبان و ادب فارسى است.

آثار او مشتمل است بر تألیف مبتنى بر تحقیق، سرپرستى و هدایت منابعى که حاصل کار جمعى تحقیقى است، تصحیح انتقادى، ترجمه، شعر، بررسى و نقد ادبى، توضیح و تحشیه، سرمقاله، مجموعه مقاله، خاطره نویسى و نگارش خودْزندگینامه و نامه هایى که ارزشهاى علمى، ادبى، تاریخى و پژوهشى دارند.

برخی از آثار خانلری عبارت است از:

  • ۱) روانشناسى و تطبیق آن با اصول پرورش (تهران ۱۳۱۶ش) که در زمان خود حاوى دیدگاههاى تازه اى بود.
  • ۲) تحقیق انتقادى در عروض و قافیه و چگونگى تحول اوزان غزل (تهران ۱۳۲۷ش) پایان نامه دکترى او که ده سال بعد با تغییرات اساسى و با دیدگاهها، روشها و تحلیل هاى تازه ترى با عنوان دیگرى انتشار یافت.[۱۸] پژوهشها و تأملات خانلرى در زمینه عروض و وزن شعر فارسى که چکیده آن در این کتاب آمده است، نقطه عطف و سرمنشأ تحولى اساسى در زمینه مطالعات عروضى و راهگشاى پژوهشهاى جدید درباره مبحثى بود که در جامعه ادبىِ سنّتگرا و مقاوم در برابر هر گونه تغییر به نوعى به نبست رسیده بود. خانلرى در این کتاب عروض فارسى را از عروض عربى جدا ساخت و استقلال و هویت ویژه آن را به رسمیت شناخت.[۱۹] در این کتاب عروض قدیم به شیوه اى بدیع مورد تحلیل و انتقاد علمى قرار گرفته و بر پایه علم آواشناسى و ویژگی هاى ساختارى زبان فارسى، طرح نوى ارائه شده و آموزش عروض به فراگیران از تنگناى قاعده هاى پیچیده رها شده است.[۲۰]
  • ۳) تاریخ ایران از آغاز تا اسلام (تهران ۱۳۳۸ش)
  • ۴) تاریخ ایران دوره اسلامى (تهران ۱۳۳۹ش) دو کتاب درسى براى دانش آموزان سالهاى آخر دبستان است. خانلرى با این دو کتاب نشان داد که چگونه مى توان کتاب درسى تاریخى را از نوشته اى ملال آور به اثرى جذاب و خواندنى تبدیل کرد. این دو کتاب به منزله تحولى در شیوه تدوین کتابهاى درسى بودند.
  • ۵) زبانشناسى و زبان فارسى (تهران ۱۳۴۳ش که چاپ نخست آن با مقالاتى کمتر با عنوان درباره زبان فارسى، در ۱۳۴۰ش انتشار یافته بود)، حاوى مقالاتى درباره جنبه هایى از علم زبانشناسى و رهیافت هایى از این علم به ویژگیهاى ساختارى زبان فارسى که بین سالهاى ۱۳۲۲ تا ۱۳۴۰ش در مجلات منتشر شده بودند.
  • ۶) دستور زبان فارسى (تهران ۱۳۴۳ش) که در اصل آن را براى استفاده دانش آموزان دبیرستانى نوشت، اما بعداً ویرایش هایى از آن به صورت ها و براى کاربردهاى مختلف انتشار یافت. او با این کتاب رهیافت به دستورنویسى فارسى را نیز متحول ساخت، جمله را واحد بررسى دستورى قرار داد نه کلمه منفرد و دستور زبان را بر پایه این واحد سامان بخشید.

ترجمه خانلری:

خانلرى چند کتاب را از زبان فرانسوى، یک کتاب از عربى و یک کتاب از انگلیسى به فارسى ترجمه کرده است. نخستین کار او ترجمه داستان دختر سلطان، اثر پوشکین در ۱۳۱۰ش است که بعدها با تجدیدنظر و با عنوان دختر سروان بارها تجدید چاپ شد؛ چند نامه به شاعرى جوان (اثر ریلکه، تهران ۱۳۲۰ش)؛ مخارج الحروف (اثرى در حوزه زبانشناسى، از ابوعلى سینا، ترجمه از عربى، همراه با تصحیح و تعلیق، تهران ۱۳۳۲ش)؛ تریستان و ایزوت (اثر ژوزف بدیه، تهران ۱۳۳۴ش) که شاید بهترین کار خانلرى در میان ترجمه هاى او باشد و ظاهراً با استقبال بیشترى هم روبرو شده است؛ و شاهکارهاى هنر ایران (اثر آرتور اپهام پوپ، ترجمه از انگلیسى، تهران ۱۳۳۸ش)؛ ترجمه هاى کوتاه دیگرى هم دارد که بیشتر در شماره هایى از سخن چاپ شده است.(براى ترجمه هاى دوره دانشجویى و جوانى او رجوع کنید به رستگار فسایى، ص۱۰۴)

شعر خانلری:

از دیدگاه ناقدانى که شعر خانلرى را نقد و بررسى کرده اند، در قریحه شعرى و تسلط او به دقایق شاعرى تردیدى نیست اما جایگاه واقعى او در شعر فارسى، به ویژه در محدوده حایل میان شعر سنتى و نو و عصر انتقال پس از نیما یوشیج، محل تعارض است.[۲۱] به ویژه آن که گرایش هاى سیاسى در شعر نو، بالاخص در دهه هاى ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش به شعر فارغ از سیاست و صرفاً معطوف به ارزش هاى زبانى و هنرى خانلرى میدان نمى داد.

ماه در مرداب (تهران ۱۳۳۴ش، چاپ سوم در ۱۳۷۹ش، همراه با سرودههاى بعدى او که شمارى از شعرهاى آن به زبانهاى دیگر هم ترجمه شده) تنها مجموعه شعرى است که از خانلرى انتشار یافته است. این مجموعه با استقبال چندانى روبرو نشد و تاکنون در زمره مجموعه هاى شعر زنده، مطرح و داراى طرفداران خاص قرار نگرفته است.

خانلرى به رغم نزدیکى با نیما یوشیج از جریان ادبى تازه اى که او ایجاد کرد، فاصله گرفت؛[۲۲] اما شعر بلند عقاب که به صادق هدایت تقدیم شد، بهترین گواه استادى او در سرودن شعر در قالبهاى کهن با مضمونى بدیع و پرجاذبه است؛ هر چند که به رغم نظر بعضى، بنمایه آن از ادبیات غیرایرانى الهام گرفته شده است، یعنى حکایت کوتاهى که در کتاب دختر سلطان (۱۳۱۰ش/دختر سروان) آمده است.

شعر عقاب شاید تنها شعر خانلرى است که فعلا در حافظه شعرى جامعه به یاد مانده است. به لحاظ مشى سیاسى خانلرى، چند شعر بر وزن آن و در رد مدعاهاى آن سروده شده است. مجتبائى منتقد و صاحبنظر ادبى، شعر عقاب را از بهترین نمونه هاى شعر در تاریخ هزار و صدساله شعر فارسى، دانسته است.[۲۳] شعر خانلرى در ایجاد یا تسریع و تقویت جریانى در شعر نو فارسى، معروف به جریان «رمانتیک» که نادر نادرپور بهترین نماینده آن است، تأثیرگذار بوده است.

نثر خانلرى:

خانلرى همه آثارش را حتى مقاله هاى عادى مجله سخن را با نثرى نگاشته است که ویژگی هاى ممتازى دارد، از جمله: توجه به زیبایى کلام، خوش آهنگى، استفاده از واژه هاى ساده و روزمره، کاربرد جمله هاى استوار، اجتناب از حشو و اطناب، بهره ورى کارآمد و در عین حال مبتکرانه از ادبیات کهن و واژه ها و عبارت هاى به کار رفته در متون ادبى قدیم، به ویژه براى بیان مقاصد علمى و فرهنگى.[۲۴]

نثر او نثر قوام یافته مکتب نثر دانشگاهى و وارث بلافصل نثرهاى احمد بهمنیار، بدیع الزمان فروزانفر، سعید نفیسى و امثال آنهاست. خود خانلرى به تأثیر شیوه نگارش بهمنیار در نثر خود اذعان دارد.[۲۵] به نظر احسان یارشاطر [۲۶] نثر فارسى که با قائم مقام در راه سادگى و روشنى افتاده بود، در نوشته هاى خانلرى به کمال رسید.

نثر او به توانایى در بیان، نکته یابى، ایجاز و دلنشینىِ آهنگ ممتاز است و خانلرى «بهترین نثرنویس زبان فارسى» است.[۲۷] به نظر نادرپور[۲۸] خانلرى اگر «بنیانگذار نثر جدید دبیرى در زبان پارسى نباشد، بى گمان مؤثرترین نویسنده این مکتب است». به عقیده حسین خطیبى نورى [۲۹] خانلرى «در نثرنویسى نه همان در دوران معاصر بلکه در تاریخ تطور نثر پارسى پایگاهى بلند دارد».

پانویس

  1. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.
  2. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.
  3. خانلرى، به دوستان جوانم، ۱۳۳۴ش، ص ۲۷۴.
  4. رجوع کنید به کیا، من و پرویز، ص۳۳۹ـ۳۴۱؛ مجتبائى، دوستان و دشمنان خانلرى، ص۱۹؛ طه، دکتر خانلرى و شاگردانش، ص۲۴۵.
  5. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۲۹ـ۴۳۰.
  6. خانلرى، با دکتر خانلرى، ص۴۳۱.
  7. خانلرى، با دکتر خانلرى، ص۴۳۲؛ ملاح، خانلرى و موسیقى، ص۳۹۷ـ۳۹۸.
  8. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۱.
  9. براى جزئیات بیشتر این مناسبات رجوع کنید به خانلرى، دام بدنامى، ۱۳۷۰ش ج، ص۴۴۷ـ۴۵۹.
  10. رجوع کنید به خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۲ـ۴۳۳؛ علوى، خاطرات بزرگ علوى، ۱۳۷۷ش، ص۱۹۱ـ۱۹۲.
  11. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۳۳ـ۴۳۴.
  12. رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دکتر پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۷۶ش، ص۸؛ براى خدمات او در انتشارات دانشگاه تهران رجوع کنید به افشار، سالشمار زندگى دکتر پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۷۸ش، ص۷۳ـ۷۵.
  13. نشر دانش، سال۱۰، ش۵، مرداد و شهریور ۱۳۶۹، ص۱۰۲.
  14. براى فعالیت هاى سیاسى خانلرى رجوع کنید به ادامه مقاله.
  15. رجوع کنید به ادامه مقاله.
  16. خانلرى، خاطرات پرویز ناتل خانلرى، ۱۳۶۹ش الف، ص۴۴۶.
  17. رجوع کنید به سخن، دوره ۱۱، ش ۱، اردیبهشت ۱۳۳۹، سرمقاله.
  18. مقربی، وزن شعر فارسى، تهران ۱۳۳۷ش.
  19. براى آشنایى با دیدگاهها و نقد و نظر او در این باره رجوع کنید به خانلرى، با دکتر خانلرى، ۱۳۶۶ش ب، ص۲۴ـ۲۵؛ نیز رجوع کنید به شفیعى کدکنى، خانلرى و تحقیقات ادبى، ۱۳۶۹ش، ص۱۶.
  20. مقربى، وزن شعر فارسى، ص۲۶۶ـ۲۷۰.
  21. شفیعى کدکنى، ادبیات ایران از روزگار جامى تا به امروز، ۱۳۸۰ش، ص۴۶۹ـ۴۷۱؛ شعر نو از آغاز تا امروز، ص۵۱.
  22. زرین کوب، حکایت همچنان باقى، ص۴۰۶.
  23. زرین کوب، حکایت همچنان باقى، ص۴۰۶.
  24. رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلندیها، ۱۳۷۰ش، ص۲۴۹ـ۲۵۳.
  25. رجوع کنید به نادرپور، مردى از بلندیها، ص۲۴۸ـ۲۴۹.
  26. یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص۴۶۸.
  27. یارشاطر، درگذشت سخن سالار، ص۴۶۸.
  28. نادرپور، مکتب 'سخن'، و نثر 'دبیرى'، ۱۳۷۰ش، ص۲۵۳.
  29. خطیبى نورى، به یاد دوست از دست رفته ام، ص۳۵۰

منابع

  • دانشنامه جهان اسلام، مدخل "پرویز ناتل خانلری"، عبدالحسین آذرنگ، ج ۱۴.