مسجد جامع: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{نیازمند  ویرایش فنی}}
 
{{نیازمند  ویرایش فنی}}
{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
 
مسجد جامع ، پرستشگاه باشکوه مسلمانان که معمولاً در بخشهای اصلی شهرها بنا می شود و مرکز اجتماع مردم در آیینهای عبادی ، به ویژه نماز جمعه ، و نیز گردهمایی های سیاسی ، اجتماعی و تعلیمی است .
 
مسجد جامع ، پرستشگاه باشکوه مسلمانان که معمولاً در بخشهای اصلی شهرها بنا می شود و مرکز اجتماع مردم در آیینهای عبادی ، به ویژه نماز جمعه ، و نیز گردهمایی های سیاسی ، اجتماعی و تعلیمی است .
  

نسخهٔ ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۰:۴۱


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

مسجد جامع ، پرستشگاه باشکوه مسلمانان که معمولاً در بخشهای اصلی شهرها بنا می شود و مرکز اجتماع مردم در آیینهای عبادی ، به ویژه نماز جمعه ، و نیز گردهمایی های سیاسی ، اجتماعی و تعلیمی است .

واژه شناسی جامع

جامع ، اسم فاعل از جمع ، به معنای پیوستن اجزا به یکدیگر و گردآوردن است [۱] [۲][۳] در قرآن واژة جامع به مثابة اسمی از اسامی حق تعالی به کار رفته است [۴] . کلمة جامع در قرآن تنها یک بار به معنای لغوی (در ترکیب «امرٍ جامعٍ») به کار رفته است [۵] در این آیه توضیح داده شده که مؤمنان واقعی ، که برای کار مهمی نزد پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم گرد آمده اند، نباید بی اجازة حضرت ، ایشان را ترک کنند[۶]

ترکیب واژه مسجد و جامع

ترکیب واژة جامع با مسجد به صورتِ وصفی «المسجد الجامع » و اضافی «مسجد الجامع » در متون عربی آمده است . در شکل اول ، مقصود مسجدی است که مردم را برای ادای نماز، به ویژه نماز جمعه ، گرد آورده است و در شکل دوم ، می توان برای کلمة جامع موصوفی ، مانند «امر»، «وقت » یا «یوم »، در تقدیر گرفت [۷] [۸] [۹][۱۰] که ترکیب «مسجدالجامع » را نادرست دانسته است. کلمة جُمعه نیز، که پیوند معنایی نزدیکی با جامع دارد، از آن روی جمعه نامیده شده است که مسلمانان برای نماز این روز اجتماع ویژه ای برپا می کنند و ازاین رو مسجد جامع را مسجد جمعه نیز گویند. جامع ، صورت ساده شدة مسجد جامع و جمع آن «جوامع »، فراوان به کار رفته است . تعابیر دیگری نیز به کار برده شده ، مانند «مسجد جماعت » در روایات و گزارشهای سدة دوم هجری [۱۱] [۱۲] [۱۳] و «مسجد اعظم » که گاه به جای مسجد جامع آمده است [۱۴] [۱۵] «مسجد آدینه » نیز در زبان فارسی از روزگاری دور کاربرد داشته است [۱۶] مسجد جامع را نباید با «مصلّا»، «مسجد کبیر» و «مسجد اعظم » درآمیخت . مصلّا مکان وسیع و روبازی بوده که در حاشیة شهرها، ظاهراً فقط برای برگزاری نمازهای عیدفطر و قربان آماده می شده است و پیشینة آن به زمان زندگی پیامبر اکرم در مدینه بازمی گردد [۱۷] [۱۸]. مساجد جامع با مساجد بزرگ یا کبیر در شهرها نیز تفاوت داشتند؛ مساجد جامع به سبب برپایی نماز جمعه بدین نام خوانده می شدند نه به سبب وسعت و بزرگی . از سوی دیگر، مساجد بزرگی در شهرها بود که نماز جمعه در آنها اقامه نمی شد؛ از این رو، گاه میان این دو نوع مسجد فرق گذاشته شده و فضیلت مساجد بزرگ در مرتبة بعد از فضیلت جوامع قرار گرفته است [۱۹] [۲۰]

پیشینه مسجد جامع

در عربستان پیش از اسلام ، هر قبیله برای گردآمدن مردم ، بزرگان قوم و رئیسان خود، در مناسبتها یا به گاه ضرورت ، مکانی را اختصاص داده بود. این وعده گاههای قبیله ای را عموماً سقیفه و در شهر مکه دارالنّدوه می خواندند. با ظهور اسلام و هجرت نبی اکرم به یثرب ، آن حضرت در اولین اقدام خود، بنای مسجدی را گذاشت که مسجدالنبی نام گرفت ومرکز اصلی فعالیتهای عبادی ، اجتماعی ، سیاسی ، اداری و تعلیمیِ مدینه شد. گسترش مدینه ، بر اثر هجرت نومسلمانان به این شهر، موجب شد که پیامبر اکرم ، به درخواست مردم و برای راحتی آنان ، اجازة ساخت مساجد دیگر را بدهد. به این ترتیب ، دوگونه مسجد ایجاد شد: مسجد نبوی که مسجد اصلی شهر و مقرّ رئیس حکومت بود، و مساجد قبیله ای یا محلی که بیشتر کاربرد عبادی و تعلیمی داشت برای آگاهی از برخی مساجد محلی و قبیله ای مدینه [۲۱].

گویا کاربرد «مسجد جماعت » در فرمان عمربن خطاب به والیان خود [۲۲]، زمینه ساز رواج اصطلاح جامع بوده است . در روایتی از وی ، نماز جماعت و نماز مستحبیِ مسجد جامع ، برتر از حج و عمرة مستحبی دانسته شده است [۲۳]. در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام ، به مسجد کوفه ، جامع می گفتند [۲۴] در روایاتی از آن حضرت ، اعتکاف فقط در مساجد جامع روا دانسته شده است [۲۵] [۲۶][۲۷] برای فضیلت نشستن در مسجد جامع رجوع کنید به نوری ، ج 3، ص 358 </ref>؛ بنابراین ، در صورت صحت این احادیث می توان سابقة کاربرد اصطلاح جامع و اطلاق آن بر مسجد اصلی و مرکزی شهر را به دورة خلفای نخست بازگرداند. اولین جامعها در سرزمینهای فتح شده . مسلمانان صدر اسلام بر پایة الگوی مسجد نبوی دریافتند که هیچ نهاد و مؤسسه ای نمی تواند مانند مسجد جامع وحدت نو مسلمانان را نشان دهد. مسلمانان پس از فتح سرزمینهای جدید، بقای حکومت خود را تا حد زیادی در گرو ساخت مسجد جامع در شهرها می دانستند. بر پایة همین درک بود که خلیفة دوم به والیان خود فرمان داد که در مراکز حکومتی خود تنها یک مسجد جماعت برپا کنند و از اقامة نماز جمعه در قریه ها و روستاها جلوگیری کنند تا مبادا وحدت مسلمانان آسیب ببیند [۲۸] [۲۹] اولین مساجد جامع در شهرهای تازه تأسیس ، مثل بصره و کوفه ، با ابتدایی ترین مصالح ساختمانی و در فضایی کوچک ساخته شد، اما چندی نگذشت که با گسترش شهرها لزوم بازسازی جوامع با مصالح ساختمانی محکم تر (خشت و آجر) ضروری نمود. جامع بصره را عُتْبَة بن غَزوان در سال چهاردهم هجری با نی و ساقة گیاهان برپا ساخت و سپس ابن عامر آن را با آجر بازسازی کرد[۳۰] جامع کوفه نیز، هم زمان با احداث شهر، در سال 15 یا 17 ساخته شد و برای محله های هفت گانة آن ، که سکونتگاهِ مهاجرانِ قبایل عرب جنوبی و شمالی بود، مساجد قبیله ای (محلی ) بنا شد [۳۱] [۳۲] و چه بسا در بازسازی آن از مصالح کاخهای ویران شدة آل منذر (پادشاهان لخمی ) استفاده کردند [۳۳] در سال 20 مسجد جامعِ موصل به همت هَرْثَمَة بن عرفجه[۳۴]و سپس جامعِ تکریت به دست مسعودبن حُدَیث ساخته شد. او برای جلوگیری از ورود حیوانات به مسجد جامع تکریت ، بنا را بالاتر از سطح زمین احداث کرد [۳۵] در ایران نیز مساجد جامع بسیاری ساخته شد که ساخت جامع تَوَّج (نزدیک کازرون ) در فارس به فرمان عثمان بن ابی العاص ، والی عمربن خطاب ، نمونه ای از آنهاست [۳۶] در سرزمین شام ابوعبیده جراح در دمشق و حِمْص (حدود سال 14) مسجدجامع ساخت و در لاذقیه عُبادة بن صامت به ساخت جامع شهر اقدام کرد. در مصر، طرح اولیة جامع فسطاط در سال 21 زیرنظر عمروعاص ، فاتح مصر، صورت گرفت [۳۷] [۳۸]. اولین مسجد جامع در شمال افریقا و مغرب بزرگ به دستور عُقْبة بن نافع ، و هَمگام با ساخت شهر قَیْروان ، بنا شد و ساختمان آن در سال 55 به پایان رسید [۳۹][۴۰] [۴۱]

گفتنی است ساخت اولین مساجد جامع برای مسلمانان و نسلهای آیندة ایشان موجب مباهات و فخر بود، ازاین رو، وجود روایات مبالغه آمیز در بارة ساخت ، فضیلت و بانیان این مساجد غیرمنتظره نیست [۴۲]

روش ساخت مساجد جامع اولیه

تبدیل معابد غیرمسلمانان به مساجد جامع ، با تغییراتی نه چندان اساسی ، یکی دیگر از روشهای ساخت جوامع اولیه در شهرهای فتح شده بود. مسلمانان زمانی که به شهرها وارد می شدند، از یک سو فرصت و امکانات ساخت مساجد جامع را، که با معابد مسیحیان و زردشتیان برابری کند، نداشتندو از سوی دیگر، معابد پیروان دیگر ادیان را برای عبادت مسلمانان ، مناسب نمی دانستند؛ بنابراین ، راه حل را در آن دیدند که ، با تغییراتی گاه جزئی ، کنیسه ها، آتشکده ها و بتکده ها را به مسجد جامع تبدیل کنند و بعد، در فرصتی فراخ تر، مسجدهای مناسب بسازند.نمونه های فراوانی از تغییر معابد غیرمسلمانان به مسجد جامع ، در منابع گزارش شده است . در فتح دمشق ، مسلمانان کلیسای بزرگ شهر را به دو بخش تقسیم و نیمة شرقی آن را به مسجد جامع تبدیل کردند و در حمص ، یک چهارم کنیسة یوحنّا، به مسجد جامع تبدیل شد [۴۳] جامع قرطبه در اندلس نیز در ا صل نیمی از کلیسای بزرگ شهر بود. بعدها که دیگر گنجایش این جامع برای انبوه نمازگزاران کفایت نمی کرد، عبدالرحمانِ داخل در 168 نیمة دیگر کلیسا را نیز به مسجد افزود [۴۴] در ایران بسیاری از آتشکده ها، مسجد جامع شدند. بنا به گزارش محمدبن احمد مقدسی [۴۵] مسجد جامع استخر، مرکز ایالت فارس ، دارای ستونهای گرد و سرستونهایی همانند سرگاو بود که ظاهراً در مکان یک آتشکده بناگردیده بود [۴۶]. در مناطق شرقی تر نیز معابد و بتکده ها را مسجد جامع کردند. به گزارش ابن بطوطه[۴۷] جامع دهلی بر بنای بتخانه ای استوار شده بود [۴۸] در دورة عثمانی نیز، در فتح قسطنطنیه (استانبول ) و سپس دیگر شهرهای اروپایی ، معابد را تبدیل به مسجد جامع کردند [۴۹] تبدیل معابد غیرمسلمانان به مسجد، در دورة فتوحات و اقتدار سیاسی و نظامی مسلمانان رخ می داد؛ اما گاه ، با ضعف خلافت اسلامی ، عکس آن اتفاق می افتاد، مثلاً رومیان در حمله به ارمنستان در 316، شهر خلاط را تصرف کردند، منبر را از جامع شهر بیرون بردند و به جای آن صلیب آویختند [۵۰] در حمله های نظامی ، گاه جامع شهرها را ویران یا آنها را به اصطبل تبدیل می کردند [۵۱][۵۲]. علاوه بر هتک حرمت از جوامع و کشتار مردم در آنها در جریانِ هجوم غیرمسلمانان به سرزمینهای اسلامی [۵۳] [۵۴]، گاه در نزاعهای داخلی بین قدرتهای مسلمان نیز برخی جوامع ، ویران ، غارت یا تعطیل می شدند [۵۵] [۵۶].

گسترش جامعها

در سده های نخستین ، با وجود ساخته شدن هزاران مسجد در شهرها و روستاها، معمول آن بود که هر شهر فقط یک مسجد جامع داشته باشد تا مظهر وحدت مردم شهر در فعالیتهای اجتماعی و عبادی و نیز نشانة پیوند مردم با حاکم باشد. فزونی جمعیت شهرها و کمیِ فضای جوامعِ اولیه ، حاکمان مسلمان را بر آن داشت که به جای ساخت چندین مسجد جامع در یک شهر، به بازسازی و توسعة مسجد اصلی شهر توجه کنند، چنانکه تا نیمة قرن دوم هجری ، جمعه ها در هر یک از شهرهای مدینه ، مکه ، کوفه ، بصره ، فسطاط ، بغداد و دمشق تنها یک نماز جمعه در مسجد جامع برگزار می شد. گسترش و نوسازی مساجد جامع در دورة ولیدبن عبدالملک [۵۷] نمونه ای از این نوع نگاه به توسعة جامعها بوده است . در دوره های بعد نیز خلفا و سلاطین و امیران به توسعة جامعهای پیشین و کهن اهتمام داشتند [۵۸]؛ [۵۹][۶۰] از سدة دوم هجری به بعد، به جای توسعة مساجد جامعِ اولیه در شهرهای بزرگ ، ساخت چندین جامع در یک شهر معمول شد که از مهم ترین عوامل آن ، گسترش و نفوذ اسلام در شهرهای فتح شده ، رشد سریع جمعیت شهری ، وجود فِرَق و مذاهب گوناگون در یک شهر، ملاحظات امنیتی و سیاسی حاکمان و نیز تغییر خاندانهای حکومتگر بود. مثلاً گسترش اسلام و مسلمانی در مرو، که اولین جامعِ آن در شارستان بنا شده بود، موجب شد تا دو جامع دیگر نیز در آنجا احداث شود [۶۱]. همچنین بغداد، قاهره و دمشق نمونه هایی از شهرهای بزرگی بودند که به سرعت دارای چندین جامع شدند. در بغداد، پس از ساخت جامع منصور که در نقشة اولیه شهر طراحی شده بود، در سال 159 جامع رُصافه یا جامع مهدی عباسی ساخته شد و سپس با گسترش شهر به دو نیمة شرقی و غربی ، در کنار قصر خلیفه ، مکتفی ، در 289 مسجد جامعی ساخته شد که به جامع قصر و جامع خلیفه شهرت یافت و در قرن چهارم نیز جامع بَراثا بر جوامع بغداد افزوده شد. به گزارش برخی منابع [۶۲] [۶۳] [۶۴] در شهر بغداد در چندین مسجد نماز جمعه برگزار می شد. به رغم ویرانی این شهر در حملات مغول ، این روند همچنان ادامه یافت ، به گونه ای که به گزارش ابن بطوطه [۶۵] در قرن هفتم در یازده مسجد این شهر (هشت مسجد در جانب غربی و سه مسجد در جانب شرقی ) نماز جمعه برگزار می شد. رشد جمعیت شهری تنها عامل ساخت جامعها نبود؛ به نظر می رسد پیدایش فرقه ها و گرایشهای گوناگون مذهبی در شهرها در ساخت جامعهای متعدد در یک شهر بی تأثیر نبوده است . گویا این امر تدبیری بود تا از درگیریها و ناآرامیهای احتمالی شهر تا حدودی جلوگیری کند. در بغداد، حنبلیان بیشتر به جامع منصور می رفتند و از مطرح شدن سخنان مخالف مذهب خویش ، جلوگیری می کردند و گاه اعتراضهای ایشان به بلوا می انجامید و خطیبان و واعظان تنها با حمایت شرطه می توانستند بر منبر بنشینند [۶۶]. جامع براثا در محلة کرخ بغداد، محل تجمع شیعیان بود و گاه مرکز ناآرامیهای اجتماعی و مذهبی می شد تا آنکه در سال 451، نماز جمعة آن تعطیل و این جامع به مسجدی عادی تبدیل شد [۶۷] [۶۸]. به گزارش ابن حوقل [۶۹] شهر بم در کرمان سه مسجد جامع داشت که در یکی از آنها خوارج جمع می شدند.

ملاحظات سیاسی و امنیتی

دیگر عامل ساخت چند جامع در یک شهر بود. منصور عباسی ، در 157، تصمیم گرفت بازارهای شهر مُدَوّر بغداد را به بیرون شهر، به محلة کرخ ، منتقل سازد تا از آشوبهای احتمالی بازاریان و مردم در امان باشد. در پی این تصمیم ، مسجد جامع دیگری ساخت تا مردم عادی به جامع منصور، که به قصر چسبیده بود، نروند [۷۰] . بنابراین ، جای تعجب نیست که حاکمان ، در نزدیکی مقرّ حکومتی خود جامعی بنا می کردند تا برای حضور در نماز جمعه ، به مکان دور نروند. گاه نیز به سبب بی رغبتی به حضور در میان مردم ، چنین تدبیری می اندیشیدند [۷۱][۷۲].عامل دیگر ساخت چند جامع در یک شهر، تغییر مرکز سیاسی شهر در پی تغییر حکومتها بود؛ بدین ترتیب ،با ساخت جامع در شهر جدید یا محلة دیگری در شهر،جامع پیشین از رونق می افتاد. مثلاً در مصر، ساخت جامع در فسطاط ، العسکر، قطایع و بالاخره در قاهره ، در دوره های مختلف حکومتها، سبب بی رونقی جامعهای قدیمی شد و تنها جامع عمروعاص در همة ادوار موقعیت خود را حفظ کرد[۷۳] در شهر مراکش نیز با سیطرة بربرهای مَصامده (قرن ششم )، جامع یوسف بن تاشفین [۷۴] تعطیل و جامع جدیدی ساخته شد[۷۵] در اصفهان دورة صفوی نیز، به دنبال تغییر مرکزیت سیاسی در شهر، ساخت مسجد جامع جدید در میدان نقش جهان ضروری نمود [۷۶] ساخت جامعها به شهرهای بزرگ محدود نمی شد.در شهرهای کوچک ، شهرکهای حومة شهرهای بزرگ و قریه های بزرگ نیز جامع ساخته می شد. در بیشتر قریه های دمشق مساجد جامعی احداث شده بود که در میان آنها،جامعِ قریة مِزه (بزرگ ترین قریة دمشق )، عظمت و شکوه بسیار داشت[۷۷]. در افریقیه (تونس امروزی ) نیز قریه های پرجمعیتی بود که مسجد جامع داشت[۷۸]

مساجد جامع در سرزمینهای غیر اسلامی

ساخت مسجدجامع در میان اقلیتهای مسلمانِ سرزمینهای غیراسلامی نیز رواج داشته است . ادریسی [۷۹] از مسجد جامع مسلمانان بلغار نام برده است که در آن شهر، مسیحیان با مسلمانان زندگی می کردند. مسلمانانی که در کنار نهرِاتِل با خزرها می زیستند، همچنین مسلمانانی که در شهرهای نواحی سند با اکثریت هندوان می زیستند، مسجد جامع داشتند [۸۰] [۸۱] به نوشتة ابن بطوطه [۸۲] مسلمانان مناطق دورافتادة جزایر اقیانوس هند در جزیرة «سَندابور» جامع بزرگی داشتند که شبیه مساجد بغداد بود.جایگاه مسجد جامع در ساختار شهری . مسجد جامع یکی از مشخصه های اصلی شهرهای اسلامی بوده است .

ادارة مساجد جامع

جامعها معمولاً با نظارت خلیفه یا نائبان وی اداره می شد. اولین خلیفگان ، به پیروی از سنّت پیامبر اکرم ، بر مسجد اصلی یا جامع به طور مستقیم نظارت داشتند. آنان خود خطبه می خواندند و نماز جمعه و جماعت به پا می داشتند [۸۳] [۸۴] و حتی بر امور آموزشی و فرهنگی آن نیز نظارت می کردند. در دوره های بعد، این وظیفه را خلیفه به دیگران واگذاشته ، خود فقط به مناسبتهای خاص ، همچون نماز عیدین ، در جامع شهر حضور پیدا می کرد [۸۵] [۸۶] از آن پس ، مساجد جامع را قاضی ، عالم دینی ، شرطه یا وزیر اداره می کردند. خلیفه ، طی فرمانی ، امام و خطیب جمعة مساجد جامعِ مرکز خلافت را منصوب می کرد [۸۷]. خلیفه همچنین بر امور آموزش در جامعها، که در بالاترین سطوح ارائه می شد، نظارت عالی داشت ، چنانکه خطیب بغدادی برای املای حدیث در جامع منصور از خلیفه اجازه خواست و خلیفه نیز به نقیب النقباء فرمان داد تا به خطیب اجازة تدریس دهد.

ساختمان جامعها و مؤسسات جانبی آنها

مساجد جامع همواره با شکوه ساخته می شده اند و نمونه های عالی معماری اسلامی به شمار می آیند. مأذنه (مناره یا صومعه )، صحن و رواق ، منبر، مقصوره ، محراب و گاه قبة بیت المال و صحن از مهم ترین اجزای معماری مساجد جامع محسوب می شدند . ساخت مناره ها و مقصوره ها به دهه های اولیه سدة نخست بازمی گردد [۸۸] [۸۹]، البته مساجدی هم بودند که برخی از این اجزا را نداشتند، مانند مسجد فاریاب که مناره نداشت [۹۰] بعضی از آنها به مرور زمان و با نوسازی و توسعة بناهایشان دارای چند محراب شدند، مانند جامع اموی دمشق ، الازهر و ابن طولون[۹۱] بعضی جامعها بخشهای دیگری نیز داشتند، مانند جامع ابن طولون که داروخانه ای داشت و طبیبی در آنجا مستقر بود تا در حوادث پیش بینی نشدة روز جمعه به یاری نمازگزاران بشتابد [۹۲] [۹۳] جامعها معمولاً دارای بخشها و مؤسسات جانبی نیز بودند؛ مثلاً قایماز، والی نورالدین زنگی ، در حومة شهر موصل جامعی ساخت که در کنار آن ، مدرسه ، رباط و بیمارستان نیز تأسیس شد [۹۴] از مراکز پژوهشی وابسته به مساجد جامع ، کتابخانه هایی بود که برخی از آنها تا به امروز شهرت خود را حفظ کرده اند، مانند کتابخانة جامع صنعاء و جامع قیروان و زاویه های جامع دمشق . بیشتر کتابهای این کتابخانه ها را صاحب منصبان وعالمان دینی وقف می کردند [۹۵] [۹۶] [۹۷]. به گزارش یاقوت حموی [۹۸]، در هر دو جامع شهر مرو، که یکی به حنفیها و دیگری به شافعیها تعلق داشت ، کتابخانه ای بزرگ بود. در ایران نیز نمونه های فراوانی از کتابخانه های مساجد جامع وجود داشته است [۹۹]

کارکردهای مساجد جامع

از مهم ترین مشخصه های مساجد جامع ، که آنها را از مساجد معمولی متمایز می ساخت کارکردهای سیاسی ، اداری ، اجتماعی و آموزشی آنها بود. کارکرد سیاسی و حکومتی در جامعة شهری مسلمانان داشتند. مساجد جامع تنها مکان اجتماع حاکمان و مردم در مراسم عبادی و سیاسی در هر هفته بود و بنابراین ، جامع بهترین جایگاه را برای فعالیتهای سیاسی و اِعمال سیاستهای مذهبی حکومت فراهم می آورد و از سوی دیگر، حضور مردم وبزرگان شهر در آن ، بهترین نشانة وفاداری به حکومت تلقی می شد. حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل فرمان داد تا مردم سه روز برای نماز جماعت در جامع بصره جمع شوند[۱۰۰]. شاید بتوان گفت که حضرت علی می خواست ، ضمن سخن گفتن و اعلان مواضع خود برای مردم بصره ، از اطاعت آنان نسبت به خویش اطمینان پیدا کند.فعالیت های اداری و درس و بحثنیز در مساجد جامع برگزار می گردید.

فعالیتهای آموزشی امامیه در مساجد جامع

نظارت مستقیم حکومت بر مساجد جامع ، مانع از فعالیتهای جدّی عالمان امامیه در مساجد جامع بود؛ بنابراین ، این مراکز نمی توانست مکان اصلی فعالیتهای تعلیمی ایشان باشد. برخی از امامان ، مانند حضرت علی در جامع کوفه و امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مسجد نبوی ، حلقه های تعلیمی داشتند و پیروان ایشان نیز در مساجد جامع ، حلقه های بحث و فتوابرقرار می کردند که بیشتر با توریه و تقیه همراه بود[۱۰۱].حمایت از شیعه در دوره هایی چون حکومت آل بویه ، مساجد جامع را پذیرای برخی از عالمان بزرگ شیعی کرد، چنانکه ابن عُقْدَه (متوفی 332) در مسجد جامع رَصافه و نیز جامع بَراثا در بغداد، مجلس املای حدیث داشت[۱۰۲]

آموزشهای عمومی

آنچه از فعالیتهای آموزشی در سطور پیشین یاد شد، بیشتر به طبقة طالبان علم اختصاص داشت که عامة مردم بهرة چندانی از آن نداشتند. در عوض ، نوع دیگری از آموزش عمومی در مساجد جامع ، که جنبة تبلیغی و ترویجی داشت ، بیشتر به کار عامة مردم می آمد و آن مجالس قصه پردازان (قُصاص ) و نیز مجالس وعظ و ارشاد بود [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] [۱۰۶]

پانویس

  1. خلیل بن احمد، ذیل«جمع »؛
  2. ابن درید، ج 1، ص 483؛
  3. جوهری ، ذیل «جمع ».
  4. رجوع کنید به الجامع
  5. رجوع کنید به نور: 62.
  6. رجوع کنید به طبری ؛ طوسی ، التبیان ، ذیل آیه .
  7. رجوع کنید به راغب اصفهانی ، ذیل «جمع »؛
  8. جوهری ، همانجا؛
  9. ابن منظور، ج 2، ص 355؛
  10. قس خلیل بن احمد، همانجا،
  11. برای نمونه رجوع کنید به کلینی ، ج 4، ص 176؛
  12. ابن قدامه ، ج 12، ص 115؛
  13. ابن کثیر، ج 5، جزء 10، ص 136
  14. رجوع کنید به ماوردی ، ص 164؛
  15. مقّری ، ج 1، ص 560.
  16. رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 74ـ 75
  17. رجوع کنید به ابن شبّه نمیری ، ج 1، ص 133ـ143؛
  18. کاسانی ، ج 2، ص 19
  19. رجوع کنید به کاسانی ، ج 2، ص 113؛
  20. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مصدقی امینی ، ص 222ـ226.
  21. رجوع کنید به ابن شبّه نمیری ، ج 1، ص 57 ـ 75
  22. رجوع کنید به مقریزی ، ج 2، ص 246
  23. رجوع کنید بهبحشل ، ص 179
  24. رجوع کنید بهابن بابویه ، 1386، ج 2، ص 593
  25. رجوع کنید به زیدبن علی ، ص 212؛
  26. کلینی ، ج 4، ص 176؛
  27. کاسانی ، همانجا؛
  28. رجوع کنید به مقریزی ، همانجا؛
  29. قاسمی ، ص 52 ـ53.
  30. ابن قتیبه ، ص 314.
  31. بلاذری ، ص 387ـ 388؛
  32. ماسینیون ، ص 114ـ 116
  33. بلاذری ، ص 402.
  34. همان ، ص 465
  35. یاقوت حموی ، 1965، ج 1، ص 863.
  36. دینوری ، ص 133
  37. ابن عبدالحکم ، ص 91ـ92؛
  38. مقریزی ، همانجا
  39. بلاذری ، ص 320؛
  40. ابن اثیر، 1399ـ1402، ج 3، ص 466؛
  41. مونس ، ص 67ـ 68.
  42. برای نمونه هایی از این گونه روایات در بارة مسجد جامع صنعاء رجوع کنید به رازی ، ص 123، 251ـ253.
  43. بلاذری ، ص 179.
  44. مقّری ، ج 1، ص 560 ـ561
  45. ص 436،
  46. برای نمونه ای دیگر رجوع کنید به مخلصی ، ص 77
  47. ص 428
  48. برای نمونه ای دیگر رجوع کنید به بارتولد، ص 116ـ117.
  49. برای نمونه رجوع کنید به فرید، ص 236.
  50. نویری ، ج 23، ص 88.
  51. رجوع کنید به خلیفة بن خیاط ، ص 331؛
  52. نویری ، ج 23، ص 194
  53. به ویژه در حملات مغولان رجوع کنید به مقریزی ، 1418، ج 6، ص 41ـ42؛
  54. ابن تغری بردی ، ج 7، ص 299
  55. برای نمونه رجوع کنید به ابن جوزی ، ج 17، ص 309، ج 18، ص 114، 117؛
  56. ابن کثیر، ج 6، جزء 11، ص 161، جزء 12، ص 253
  57. حک : 86 ـ96،
  58. برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی ، ج 9، ص 198، ج 12، ص 334
  59. ابن کثیر، ج 5، جزء 10، ص 136؛
  60. مقری ، ج 1، ص 347.
  61. رجوع کنید به ابن حوقل ، ص 434
  62. برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی ، ج 13، ص 5 ـ6؛
  63. ابن جبیر، ص 201؛
  64. ابن کثیر، ج 6، جزء 11، ص 332
  65. ص 233
  66. برای نمونه ها رجوع کنید به جورج مقدسی ، ص 15ـ16
  67. ابن کثیر، ج 6، جزء 11، ص 332؛
  68. جورج مقدسی ، ص 14؛
  69. ص 312،
  70. ابن کثیر، ج 5، جزء 10، ص 106،
  71. رجوع کنید به ابن جوزی ، ج 13، ص 5ـ6؛
  72. جبرتی ، ج 3، ص 428
  73. مقریزی ، 1270، ج 2، ص 244ـ 245.
  74. حک : 453ـ500
  75. ادریسی ، ج 1، ص 234.
  76. رجوع کنید به مک چسنی ، ص 80.
  77. رجوع کنید به ابن بطوطه ، ص 119
  78. مانند قریه مُنَسْتیر رجوع کنید به یاقوت حموی ، 1965، ج 4، ص 661
  79. ج 2، ص 918
  80. ابن حوقل ، ص 324؛
  81. یاقوت حموی ، 1965، ج 1، ص 723.
  82. ص 564 ـ 565،
  83. ابن کثیر، ج 6، جزء 11، ص 196؛
  84. ابن خلدون ، ج 1: مقدمه ، ص 274
  85. ابن طولون ، قسم 1، ص 116ـ117؛
  86. نیز رجوع کنید به قلقشندی ، 1383، ج 4، ص 39
  87. رجوع کنید بهابن جوزی ، ج 14، ص 383، ج 15، ص 351
  88. رجوع کنید به یعقوبی ، ج 2، ص 468؛
  89. مونس ، ص 129ـ131
  90. رجوع کنید به ادریسی ، ج 1، ص 478.
  91. رجوع کنید بهمونس ، ص 203.
  92. رجوع کنید به ابن دقماق ، قسم 1، ص 123؛
  93. مقریزی ، 1270، ج 2، ص 266.
  94. رجوع کنید به ابوشامه ، ج 1، ص 270.
  95. رجوع کنید بهعِش ، ص 228ـ 235؛
  96. عبدالمهدی ، ص 626ـ 628؛
  97. عوّاد، ص 230ـ231، 234
  98. 1965، ج 4، ص 509
  99. رجوع کنید بهکریمیان سردشتی ، ص 66، 71، 75، 86 و جاهای دیگر.
  100. ابن میثم ، ج 1، ص 289
  101. رجوع کنید به فیاض ، ص 76
  102. خطیب بغدادی ، ج 6، ص 147ـ159.
  103. برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی ، ج 14، ص 385، ج 17، ص 130ـ132، ج 18، ص 49؛
  104. مقریزی ، 1270، ج 2، ص 253ـ 254؛
  105. طاشکوپری زاده ، ص 362؛ طه ابوسدیره ، ص 31ـ 35؛
  106. دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 3، ص 266.

منبع