مؤمن الطاق: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(الگو:نیازمند ویرایش فنی)
(ویرایش)
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
مومن الطاق از شاگردان برجسته [[امام صادق]] علیه السلام و [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی کاظم]] علیه السلام بوده است که در اواسط قرن دوم ه.ق در [[کوفه]] زندگی می کرد.<ref> [http://alaam.tahoor.com/page.php?id=19381 اعلام طهور]، بازیابی: 9 بهمن 1391.</ref>
  
مومن الطاق از شاگردان برجسته امام صادق (ع) و امام موسی کاظم علیه السلام بوده است که در اواسط قرن دوم ه. ق در کوفه زندگی می کرد.<ref> [http://alaam.tahoor.com/page.php?id=19381 اعلام طهور]، بازیابی: 9 بهمن 1391 </ref>
+
==نام، کنیه و لقب==
  
== نام، کنیه و لقب ==
+
مومن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان كوفی مکنی به ابوجعفر است که گاهی به جدش نعمان منسوب می شد و به او محمد بن نعمان می گفتند. نظر به این كه او مغازه ای در محل طاق المحامل كوفه داشت، به مؤمن الطاق معروف گردید.<ref>داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی در دسترس در [http://www.andisheqom.com/Files/dastan.php?idVeiw=3305&&level=4&subid=3305 اندیشه قم]، بازیابی: 9 بهمن 1391.</ref>
  
مومن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان كوفی مکنی به ابوجعفر است که گاهی به جدش نعمان منسوب می شد و به او محمد بن نعمان می گفتند. نظر به اینكه او مغازه ای در محل طاق المحامل كوفه داشت، به مؤمن الطاق معروف گردید.<ref> داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی در دسترس در [http://www.andisheqom.com/Files/dastan.php?idVeiw=3305&&level=4&subid=3305 اندیشه قم]، بازیابی:9 بهمن 1391 </ref>
+
==مقام علمی==
  
== مقام علمی ==
+
بنابر بعضی اقوال از محبوب ترین اشخاص در نزد [[امام صادق علیه السلام|امام جعفرصادق]] علیه السلام به شمار می آمد و متکلمی بسیار حاضر جواب بود تا آنجا که محاجه اش با مذاهب انحرافی چون [[خوارج]] مشهور است و آن طور که در بعضی اخبار آمده در [[امامت]] حضرت جعفرالصادق علیه السلام با [[زید بن علی بن الحسین]] علیه السلام مناظره ها کرد و او را ملزم گردانید و مكالمات او با [[ابوحنیفه|ابوحنيفه]] معروف است.
 
 
بنابر بعضی اقوال از محبوب ترین اشخاص در نزد امام جعفر صادق (ع) به شمار می آمد و متکلمی بسیار حاضر جواب بود تا آنجا که محاجه اش با مذاهب انحرافی چون خوارج مشهور است و آنطور که در بعضی اخبار آمده در امامت حضرت جعفر الصادق (ع) با زید بن علی بن الحسین علیه السلام مناظره ها کرد و او را ملزم گردانید و مكالمات او با ابوحنيفه معروف است.  
 
  
 
==آثار==
 
==آثار==
بعضی از تالیفات او از اینقرار است:
 
1- الاحتجاج فی الامامه علی علیه السلام
 
  
2- افعل لا تفعل
+
بعضی از تالیفات او از این قرار است:
  
3- الامامه
+
#الاحتجاج فی الامامه [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام
 +
#افعل لاتفعل
 +
#الامامه
 +
#الرد علی [[معتزله|المعتزله]]
 +
#فی امر [[طلحة بن عبیدالله|طلحه]] و [[زبیر بن عوام|الزبیر]] و [[عایشه|العائشه]]
 +
#مجالس ابی حنیفه و غیرها.
  
4- الرد علی المعتزله
+
==جسارت مخالفان به او==
  
5- فی امر طلحه و الزبیر و العائشه
+
گفته شده مخالفين او را (شيطان الطاق) مى‌گفتند، دكانى داشت در كوفه در موضعى معروف به طاق المحامل و در زمان او پول قلبى (تقلبى) پيدا شده بود كه كسى نمى‌شناخت. به ملاحظه آن كه باطن آن پول‌ها قلب بود نه ظاهرش لكن بدست او كه مى‌دادند مى‌فهميد و بيرون مى‌آورد قلب آن را، از اين جهت مخالفين او را شيطان الطاق گفتند.<ref>مجالس المؤمنين، 1/354.</ref>
  
6- مجالس ابی حنیفه و غیرها.
+
==مناظرات با ابوحنیفه==
 
 
== جسارت مخالفان به او ==
 
 
 
گفته شده مخالفين او را (شيطان الطاق) مى‌گفتند، دكانى داشت در [[كوفه]] در موضعى معروف به طاق المحامل، و در زمان او پول قلبى (تقلبى) پيدا شده بود. كه كسى نمى‌شناخت به ملاحظه آن كه باطن آن پول‌ها قلب بود نه ظاهرش لكن به دست او كه مى‌دادند مى‌فهميد و بيرون مى‌آورد قلب آن را از اين جهت مخالفين او را [[شيطان]] الطاق گفتند.<ref> مجالس المؤمنين، 1/354.</ref>
 
  
==مناظرات با ابوحنیفه==
+
روزى ابوحنيفه به وى گفت كه شما شيعيان اعتقاد به [[رجعت]] داريد؟ گفت: بلى، گفت: پس پانصد اشرفى (درهم) به من قرض بده و در رجعت كه به دنيا برگشتم از من بگير، ابوجعفر فرمود: از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا برمى‌گردى به صورت انسان برگردى تا من پول بدهم؛ زيرا كه مى‌ترسم به صورت بوزينه برگردى و من نتوانم از تو وجه خود را دريافت نمايم.<ref>مجالس المؤمنين، 1/354 و الاحتجاج، 2/313، 314، با مختصر تفاوت.</ref>  
روزى ابوحنيفه به وى گفت كه شما شيعيان اعتقاد به [[رجعت]] داريد؟ گفت: بلى، گفت: پس پانصد اشرفى (درهم) به من قرض بده و در رجعت كه به دنيا برگشتم از من بگير، ابوجعفر فرمود از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا برمى‌گردى به صورت انسان برگردى تا من پول بدهم؛ زيرا كه مى‌ترسم به صورت بوزينه برگردى و من نتوانم از تو وجه خود را دريافت نمايم.<ref> مجالس المؤمنين، 1/354 و الاحتجاج، 2/313، 314، با مختصر تفاوت.</ref>  
 
  
و هم روايت شده كه چون حضرت [[امام صادق]] عليه السلام رحلت فرمود، ابوحنيفه به مؤمن الطاق گفت: يا اباجعقر! امام تو وفات كرد، مؤمن گفت: «لكِن امامُكَ مِنَ المُنْظَرين اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ؛ اگر امام من وفات نمود امام تو شيطان نمى‌ميرد تا وقت معلوم».
+
و هم روايت شده كه چون حضرت [[امام صادق]] عليه السلام رحلت فرمود، ابوحنيفه به مؤمن الطاق گفت: يا اباجعفر! امام تو وفات كرد، مؤمن گفت: «لكِن امامُكَ مِنَ المُنْظَرين اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ؛ اگر امام من وفات نمود. امام تو [[شیطان|شيطان]] نمى‌ميرد تا وقت معلوم».
  
و در (مجالس المؤمنين) است كه روزى ابوحنيفه با اصحاب خود در يكى از مجالس نشسته بود كه ابوجعفر از دور پيدا شده و متوجه جانب ايشان شد و چون ابوحنيفه را نظر بر او افتاد از روى تعصب و عناد به اصحاب خود گفت كه «قَدْ جاءَكُمُ الشِّيْطانُ؛ شيطان به سوى شما آمد» ابوجعفر چون اين سخن بشنيد و نزديك رسيد اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: «اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا».<ref> [[سوره مريم]](19)، آيه 83.</ref><ref> مجالس المؤمنين، 1/354.</ref>
+
و در ([[مجالس المؤمنین|مجالس المؤمنين]]) است كه روزى ابوحنيفه با اصحاب خود در يكى از مجالس نشسته بود كه ابوجعفر از دور پيدا شده و متوجه جانب ايشان شد و چون ابوحنيفه را نظر بر او افتاد از روى تعصب و عناد به اصحاب خود گفت كه «قَدْ جاءَكُمُ الشِّيْطانُ؛ شيطان به سوى شما آمد». ابوجعفر چون اين سخن بشنيد و نزديك رسيد اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: «اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا».<ref>[[سوره مريم]](19)، آيه 83.</ref><ref> مجالس المؤمنين، 1/354.</ref>
  
 
==مناظره با خوارج==
 
==مناظره با خوارج==
  
مروى است كه چون ضحاك كه يكى از خارجيان بود و در [[كوفه]] خروج نمود و نام خود را اميرالمؤمنين نهاد و مردم را به مذهب خود مى‌خواند، مؤمن الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاك او را ديدند بر روى او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند، پس مؤمن الطاق به ضحاك گفت كه من مردى‌ام كه در دين خود بصيرتى دارم و شنيده‌ام كه تو به صفت عدل و انصاف اتصاف دارى، بنابراين دوست داشتم كه در اصحاب تو داخل باشم، پس ضحاك به اصحاب خود گفت كه اگر اين مرد با ما يار شود كار ما رواجى خواهد يافت آن‌گاه مؤمن الطاق به ضحاك خطاب نمود و گفت كه چرا تبرا از على بن ابى طالب عليه السلام مى‌كنى و قتل و قتال او را [[حلال]] دانسته‌ايد؟
+
مروى است كه چون ضحاك كه يكى از [[خوارج|خارجيان]] بود و در [[كوفه]] خروج نمود و نام خود را اميرالمؤمنين نهاد و مردم را به مذهب خود مى‌خواند، مؤمن الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاك او را ديدند بر روى او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند، پس مؤمن الطاق به ضحاك گفت كه من مردى‌ام كه در دين خود بصيرتى دارم و شنيده‌ام كه تو به صفت عدل و انصاف اتصاف دارى، بنابراين دوست داشتم كه در اصحاب تو داخل باشم، پس ضحاك به اصحاب خود گفت كه اگر اين مرد با ما يار شود كار ما رواجى خواهد يافت. آن‌گاه مؤمن الطاق به ضحاك خطاب نمود و گفت كه چرا تبرا از [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] عليه السلام مى‌كنى و قتل و قتال او را [[حلال]] دانسته‌ايد؟
  
ضحاك گفت: براى آن كه او حكم گرفت در دين خدا و هر كه در دين خداى تعالى حكم گيرد قتل و قتال او و بيزارى از او حلال است، مؤمن الطاق گفت: پس مرا از اصول دين خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم و هرگاه حجت تو بر حجت من غالب آمد در سلك اصحاب تو درآيم و مناسب آن است كه جهت تميز صواب و خطاى هر يك از من و تو در مناظره، كسى را تعيين كنى تا مخطى را در خطاى او ادب نمايد و از براى مصيب به صواب حكم نمايد. پس ضحاك به يكى از اصحاب خود اشاره نمود و گفت: اين مرد در ميان من و تو حكم باشد كه عالم و فاضل است، مؤمن الطاق گفت: البته اين مرد را حكم مى‌سازى در دينى كه من آمده‌ام تا با تو در آن مناظره نمايم، ضحاك گفت: بلى، پس مؤمن الطاق روى به اصحاب ضحاك نموده گفت: اينك صاحب شما حكم گرفت در دين خداى، ديگر شما دانيد! چون اصحاب ضحاك آن مقاله را شنيدند چندان چوب و شمشير حواله ضحاك نمودند كه هلاك شد.<ref> رجال كشى، 2/426، مجالس المؤمنين، 1/357.</ref>
+
ضحاك گفت: براى آن كه او حَكَم گرفت در [[دین|دين]] خدا و هر كه در دين خداى تعالى حكم گيرد قتل و قتال او و بيزارى از او حلال است. مؤمن الطاق گفت: پس مرا از اصول دين خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم و هرگاه حجت تو بر حجت من غالب آمد در سلك اصحاب تو درآيم و مناسب آن است كه جهت تميز صواب و خطاى هر يك از من و تو در مناظره، كسى را تعيين كنى تا مخطى را در خطاى او ادب نمايد و از براى مصيب به صواب حكم نمايد. پس ضحاك به يكى از اصحاب خود اشاره نمود و گفت: اين مرد در ميان من و تو حكم باشد كه عالم و فاضل است، مؤمن الطاق گفت: البته اين مرد را حكم مى‌سازى در دينى كه من آمده‌ام تا با تو در آن مناظره نمايم؟ ضحاك گفت: بلى، پس مؤمن الطاق روى به اصحاب ضحاك نموده گفت: اينك صاحب شما حكم گرفت در دين خداى، ديگر شما دانيد! چون اصحاب ضحاك آن مقاله را شنيدند چندان چوب و شمشير حواله ضحاك نمودند كه هلاك شد.<ref>[[رجال كشى]]، 2/426، مجالس المؤمنين، 1/357.</ref>
  
==پانویس ==
+
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
  
== منبع ==
+
==منابع==
  
حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال، قسمت دوم، باب نهم: در تاريخ حضرت صادق عليه السلام
+
*[[حاج شیخ عباس قمی]]، [[منتهی الآمال]]، قسمت دوم، باب نهم: در تاريخ حضرت صادق عليه السلام.
 
+
*داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی.
داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی
+
*أعلام طهور.
 
 
اعلام طهور
 
  
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]
 
 
[[رده:اصحاب امام کاظم علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام کاظم علیه السلام]]
 
 
[[رده:علمای قرن دوم]]
 
[[رده:علمای قرن دوم]]
 
 
[[رده:متکلمان]]
 
[[رده:متکلمان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۵۴

مومن الطاق از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیه السلام بوده است که در اواسط قرن دوم ه.ق در کوفه زندگی می کرد.[۱]

نام، کنیه و لقب

مومن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان كوفی مکنی به ابوجعفر است که گاهی به جدش نعمان منسوب می شد و به او محمد بن نعمان می گفتند. نظر به این كه او مغازه ای در محل طاق المحامل كوفه داشت، به مؤمن الطاق معروف گردید.[۲]

مقام علمی

بنابر بعضی اقوال از محبوب ترین اشخاص در نزد امام جعفرصادق علیه السلام به شمار می آمد و متکلمی بسیار حاضر جواب بود تا آنجا که محاجه اش با مذاهب انحرافی چون خوارج مشهور است و آن طور که در بعضی اخبار آمده در امامت حضرت جعفرالصادق علیه السلام با زید بن علی بن الحسین علیه السلام مناظره ها کرد و او را ملزم گردانید و مكالمات او با ابوحنيفه معروف است.

آثار

بعضی از تالیفات او از این قرار است:

  1. الاحتجاج فی الامامه علی علیه السلام
  2. افعل لاتفعل
  3. الامامه
  4. الرد علی المعتزله
  5. فی امر طلحه و الزبیر و العائشه
  6. مجالس ابی حنیفه و غیرها.

جسارت مخالفان به او

گفته شده مخالفين او را (شيطان الطاق) مى‌گفتند، دكانى داشت در كوفه در موضعى معروف به طاق المحامل و در زمان او پول قلبى (تقلبى) پيدا شده بود كه كسى نمى‌شناخت. به ملاحظه آن كه باطن آن پول‌ها قلب بود نه ظاهرش لكن بدست او كه مى‌دادند مى‌فهميد و بيرون مى‌آورد قلب آن را، از اين جهت مخالفين او را شيطان الطاق گفتند.[۳]

مناظرات با ابوحنیفه

روزى ابوحنيفه به وى گفت كه شما شيعيان اعتقاد به رجعت داريد؟ گفت: بلى، گفت: پس پانصد اشرفى (درهم) به من قرض بده و در رجعت كه به دنيا برگشتم از من بگير، ابوجعفر فرمود: از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا برمى‌گردى به صورت انسان برگردى تا من پول بدهم؛ زيرا كه مى‌ترسم به صورت بوزينه برگردى و من نتوانم از تو وجه خود را دريافت نمايم.[۴]

و هم روايت شده كه چون حضرت امام صادق عليه السلام رحلت فرمود، ابوحنيفه به مؤمن الطاق گفت: يا اباجعفر! امام تو وفات كرد، مؤمن گفت: «لكِن امامُكَ مِنَ المُنْظَرين اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ؛ اگر امام من وفات نمود. امام تو شيطان نمى‌ميرد تا وقت معلوم».

و در (مجالس المؤمنين) است كه روزى ابوحنيفه با اصحاب خود در يكى از مجالس نشسته بود كه ابوجعفر از دور پيدا شده و متوجه جانب ايشان شد و چون ابوحنيفه را نظر بر او افتاد از روى تعصب و عناد به اصحاب خود گفت كه «قَدْ جاءَكُمُ الشِّيْطانُ؛ شيطان به سوى شما آمد». ابوجعفر چون اين سخن بشنيد و نزديك رسيد اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: «اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا».[۵][۶]

مناظره با خوارج

مروى است كه چون ضحاك كه يكى از خارجيان بود و در كوفه خروج نمود و نام خود را اميرالمؤمنين نهاد و مردم را به مذهب خود مى‌خواند، مؤمن الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاك او را ديدند بر روى او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند، پس مؤمن الطاق به ضحاك گفت كه من مردى‌ام كه در دين خود بصيرتى دارم و شنيده‌ام كه تو به صفت عدل و انصاف اتصاف دارى، بنابراين دوست داشتم كه در اصحاب تو داخل باشم، پس ضحاك به اصحاب خود گفت كه اگر اين مرد با ما يار شود كار ما رواجى خواهد يافت. آن‌گاه مؤمن الطاق به ضحاك خطاب نمود و گفت كه چرا تبرا از على بن ابى طالب عليه السلام مى‌كنى و قتل و قتال او را حلال دانسته‌ايد؟

ضحاك گفت: براى آن كه او حَكَم گرفت در دين خدا و هر كه در دين خداى تعالى حكم گيرد قتل و قتال او و بيزارى از او حلال است. مؤمن الطاق گفت: پس مرا از اصول دين خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم و هرگاه حجت تو بر حجت من غالب آمد در سلك اصحاب تو درآيم و مناسب آن است كه جهت تميز صواب و خطاى هر يك از من و تو در مناظره، كسى را تعيين كنى تا مخطى را در خطاى او ادب نمايد و از براى مصيب به صواب حكم نمايد. پس ضحاك به يكى از اصحاب خود اشاره نمود و گفت: اين مرد در ميان من و تو حكم باشد كه عالم و فاضل است، مؤمن الطاق گفت: البته اين مرد را حكم مى‌سازى در دينى كه من آمده‌ام تا با تو در آن مناظره نمايم؟ ضحاك گفت: بلى، پس مؤمن الطاق روى به اصحاب ضحاك نموده گفت: اينك صاحب شما حكم گرفت در دين خداى، ديگر شما دانيد! چون اصحاب ضحاك آن مقاله را شنيدند چندان چوب و شمشير حواله ضحاك نمودند كه هلاك شد.[۷]

پانویس

  1. اعلام طهور، بازیابی: 9 بهمن 1391.
  2. داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی در دسترس در اندیشه قم، بازیابی: 9 بهمن 1391.
  3. مجالس المؤمنين، 1/354.
  4. مجالس المؤمنين، 1/354 و الاحتجاج، 2/313، 314، با مختصر تفاوت.
  5. سوره مريم(19)، آيه 83.
  6. مجالس المؤمنين، 1/354.
  7. رجال كشى، 2/426، مجالس المؤمنين، 1/357.

منابع