غزوه احزاب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۳۱ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (علت وقوع نبرد احزاب)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

غزوه خندق كه آن را غزوه أحزاب نيز نامند، در شوّال سال پنجم [2]: ماه پنجاه و ششم پس از هجرت واقع شد. در این غزوه مشرکان قریش و بعضی از قبایل دیگر عرب به تهریک یهودیان تصمیم به نابودی کامل اسلام گرفتند و با ده هزار نفر راهی مدینه شدند.اما مسلمانان با کندن خندق و دفاع جانانه از مدینه مانع رسیدن احزاب به اهداف خود شدند.

عزم اعراب برای نابودی اسلام

قريش در قرار خويش در بدر حاضر نشد اما براى جبران آن، و نيز براى يكسره كردن كار اسلام، تلاش جدى خود را آغاز كرد. افزايش شمار مشركان در احزاب، در قياس با احد به بيش از سه برابر، نشان از جديت آنها در اين جنگ بود؛ به علاوه اين تنها قريش نبود كه خواستار از بين رفتن اسلام بود بلكه قبايل ديگرى نيز در اين مدت دريافته بودند؛ كه اسلام به صورت يك تهديد جدى براى آنان در آمده است.

يهوديان هم به دليل‌ رخدادهاى مربوط به بنى قينقاع و بنى النضير و نيز كشته شدن برخى از سرانشان همچون كعب بن اشرف، كينه شديدى از اسلام به دل داشتند. بنابر اين همگى احزاب يكپارچه مصمم شدند تا طى يك بسيج عمومى بر مدينه، شهرى كه تمامى جمعيت آن از مرد و زن، كوچك و بزرگ در حدود ده هزار نفر بود يورش برند و اسلام را از ميان بردارند. به احتمال قوى هيچ گاه جزيرة العرب، در آن روزگار، در جنگهاى بين القبايلى خود، شاهد بسيج شدن اين تعداد نبوده است.[۱]

تاریخ وقوع نبرد احزاب

مورّخان در تاريخ وقوع جنگ خندق اختلاف نظر دارند. گروهى جنگ احزاب را به سال پنجم هجرى دانسته‌اند. شمارى از معتقدان به اين تاريخ عبارتند از واقدى، ابن اسحاق، مقريزى، طبرى، ابن اثير، بيهقى، ذهبى، ابن حبيب، ابن كازرونى، مقدسى، ابن القيم، ابن حجر، ابن عمّار و مسعودى. از عروه، قتاده و احمد بن حنبل، گروهى ديگر از مورّخان و راويان نيز روايت شده است.[۲]واقدى، ابن سعد و بلاذرى تاريخ جنگ احزاب را از روز سه شنبه هشتم ذى قعده تا چهارشنبه 23 ذى قعده سال پنجم هجرى دانسته‌اند. [۳] ابن اسحاق زمان آن را شوال سال پنجم دانسته است.[۴]

پانویس

  1. سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:550
  2. المغازى، 2/ 440- 421؛ تاريخ ابن الورى، 1/ 160؛ سيره ابن هشام، 3/ 224؛ الاكتفاء، 2/ 158؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 395؛ البدء و التاريخ، 4/ 217؛ شذرات الذهب، 1/ 11؛ مختصر التاريخ، 42؛ المختصر فى اخبار البشر، 1/ 134؛ عيون الاثر، 2/ 55؛ تاريخ يعقوبى، 2/ 50؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 178؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 233؛ تهذيب سيره ابن هشام، 188؛ تفسير قمى، 2/ 176؛ بحار الانوار، 20/ 216؛ المحبر، 113؛ مروج الذهب، 2/ 219؛ الثقات، 1/ 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 300؛ حبيب السير، 1/ 359؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 262؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ الجامع( قيروانى)، 279- 281؛ التنبيه و الاشراف، 115؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ مجمع البيان، 8/ 208؛ نهاية الارب، 17/ 166؛ فتح البارى، 7/ 302؛ سيره دحلان، 2/ 2؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 561؛ البداية و النهايه، 4/ 93- 94؛ سيره ابن كثير، 3/ 180- 181؛ تاريخ الخميس، 1/ 479- 480؛ فتوح البلدان، 1/ 23؛ صفة الصفوة، 1/ 455- 459؛ الطبقات الكبرى، 2/ 2/ 47؛ 4/ 1/ 60؛ المصنّف، 5/ 367؛ سيره مغلطاى، 56؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره حلبى، 2/ 328؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ الرصف، 1/ 60؛ جوامع السيره، 148؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 205؛ سير اعلام النبلاء، 1/ 289- 290
  3. المغازى، ج 2، ص 441؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 65؛ انساب الاشرف، ص 343
  4. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 214؛ زادالمعاد، ج 3، ص 269؛ وى اين نظر را« اصح القولين» دانسته است‌