عرب پيش از اسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
براى شناختن وضع عرب قبل از [[اسلام]]، در کنار [[قرآن]] به عنوان یک منبع بدون تردید، می توان منابع زیر را مورد استفاده قرار داد:
  
 +
#[[تورات]] (با تمام تحریف  هایى که در آن انجام گرفته است.)
 +
#نوشته  هاى یونانیان و رومیان در [[قرون وسطی|قرون وسطى]].
 +
#تواریخ اسلامى که به قلم دانشمندان اسلامى نگارش یافته است.
 +
#آثار باستانى که در حفارى  ها و کاوش  هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.<ref> فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص ۲۹ </ref>
 +
#توصیف هائی که در [[روایت|روایات]] [[معصوم|معصومین]] علیهم السلام از وضعیت عرب پیش از اسلام صورت گرفته.
  
 +
==قبایل عرب پیش از اسلام==
  
 +
به طور مسلم، [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عربستان]] از زمان  هاى گذشته مسکن قبایل زیادى بوده که برخى از آنان در طى حوادث نابود گردیده اند، ولى در تاریخ این سرزمین، سه قبیله - که تیره هایى نیز از آن  ها جدا شده است - بیش از همه نام و نشان دارند:
  
'''منبع:''' فروغ ابدیت
+
*<I>'''۱. عرب بائده:'''</I> و آن به معناى نابود شده است، زیرا این قوم بر اثر نافرمانى  هاى پیاپى، با بلاهاى آسمانى و زمینى نابود گشتند. شاید آنان همان [[قوم عاد]] و [[ثمود]] بودند که در [[قرآن مجید]] از آنها به طور مکرر یاد شده است.
  
'''نویسنده:''' جعفر سبحانی تبریزی
+
*<I>'''۲. قحطانیان:'''</I> فرزندان یعرب بن قحطان که در «[[یمن]]» و سایر نقاط جنوبى [[عربستان]] مسکن داشتند و آنان را عرب اصیل مى  نامند. یمنى  هاى امروزى و قبیله هاى «[[اوس]]» و «[[خزرج]]» که در آغاز [[اسلام]] دو قبیله بزرگ در [[مدینه|مدینه]] بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حکومت  هاى زیادى داشتند و در عمران و آبادى خاک یمن بسیار کوشیده و تمدن  هایى را از خود به یادگار گذاشته اند. امروز کتیبه  هاى آنان با اصول علمى خوانده مى  شود و تا حدودى تاریخچه «قحطانى» را روشن مى  کند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى  شود، همگى به همین گروه، آن هم در سرزمین یمن بستگى دارد.
  
'''<I>کلید واژگان: عرب پیش از اسلام × قبایل عرب × عرب اصیل × عرب بائده × قحطانیان × عدنانیان</I>'''
+
*<I>'''۳. عدنانیان:'''</I> فرزندان [[حضرت اسماعیل]]، فرزند [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم خلیل]] علیه السلام مى  باشند. ریشه این تیره به طور خلاصه چنین است: حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شد که فرزند خود اسماعیل را با مادر وى «[[هاجر]]» در سرزمین [[مکه]] جاى دهد، ابراهیم علیه السلام هر دو را از خاک [[فلسطین|فلسطین]] به جانب دره عمیقى (مکه) که بى  آب و علف بود حرکت داد. لطف و مهر پروردگار جهان، چشمه [[چاه زمزم|زمزم]] را در اختیار آنان گذاشت، اسماعیل با قبیله «[[قبیله جرهم|جرهم]]» که در نزدیکى مکه خیمه زده بودند وصلت کرد. وى صاحب فرزندان و نوادگان زیادى شد که یکى از آنان «عدنان» است که با چند واسطه، نسب وى به اسماعیل مى  رسد. فرزندان عدنان، به تیره  هاى گوناگونى تقسیم شدند و از میان آنان قبیله اى که مشهور شد قبیله [[قریش|قریش]] و در میان آنان «[[بنى هاشم]]» بودند.<ref>فروغ ابدیت، ص۳۱ </ref>
  
براى شناختن وضع عرب قبل از اسلام، مى توان از منابع زير استفاده كرد:
+
==ادیان عرب==
 +
[[ابن واضح یعقوبی|یعقوبی]] مى نویسد: عرب به واسطه مجاورت با پیروان ادیان و آمد و رفت به کشورهاى دور و نزدیک، داراى ادیان مختلفى بودند. [[قریش|قریش]] و تمامى اولاد «معد بن عدنان» پاره اى از [[احکام]] دین [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] را معمول مى داشتند. بدین گونه که به [[حج]] مى آمدند و خانه [[کعبه|کعبه]] را [[زیارت]] مى کردند و مناسک و دیگر مراسم حج یادگار [[حضرت ابراهیم]] را انجام مى دادند. مهمان نواز بودند، و [[ماه های حرام|ماه هاى حرام]] را محترم مى شمردند. اعمال نامشروع و قطع پیوند خویشى و ستمگرى را زشت مى داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مى شد، کیفر مى دادند.
  
# [[تورات]] (با تمام تحريف  هايى كه در آن انجام گرفته است.)
+
آن ها همچنان متصدیان [[خانه خدا]] بودند تا این که قبیله «[[خزاعه]]» پرده دارى [[کعبه]] را تصاحب کردند و بعضى از [[احکام]] و مناسک حج را تغییر دادند، از جمله این که پیش از غروب آفتاب از «[[عرفات]]» بیرون مى آمدند، و بعضى از آن ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم [[ذى الحجه]] کوچ مى کردند.  
# نوشته  هاى يونانيان و روميان در قرون وسطى.
 
# تواريخ اسلامى كه به قلم دانشمندان اسلامى نگارش يافته است.
 
# آثار باستانى كه در حفارى  ها و كاوش  هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.
 
  
با وجود اين منابع، نكته هاى زيادى در تاريخ عرب به وضوح مشخص نشده و به صورت معماى «لاينحل» تاريخى درآمده است، ولى از آن جا كه بررسى اوضاع عرب قبل از اسلام، براى ما جنبه پيش  گفتارى را دارد و مقصود تجزيه و تحليل تاريخ زندگى [[پيامبر اسلام]] است؛ از اين رو، نقاط خاص و روشن از زندگى عرب قبل از اسلام را به گونه فشرده بيان مى كنيم.
+
قریش بر این عقاید بود تا این که «عمرو بن لحى خزاعى» به [[شام]] رفت و در آن جا دید که مردمى از [[عمالقه]] بت ها را پرستش مى کنند. عمرو بن لحى پرسید: این بت ها چیستند که مى بینم مى پرستید؟ عمالقه گفتند: ما این ها را پرستش مى کنیم، و به وسیله آن ها یارى مى جوئیم، و طلب باران مى کنیم. عمرو بن لحى گفت: آیا ممکن است یکى از این بت ها را به من بدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زیارت آن مى آیند قرار دهم؟ عمالقه بتى به نام «[[هبل]]» به وى دادند و عمرو بن لحى آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، و این نخستین بتى بود که در مکه استقرار یافت.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت،علی دوانی، ص ۲۰ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۲۹۴)</ref> به دنبال آن بت هاى دیگرى هم در مکه و سایر نقاط [[حجاز]] و مجاور آن نصب شد و قریش و قبائل عرب به پرستش آن ها پرداختند.  
  
به طور مسلم، شبه جزيره عربستان از زمان  هاى گذشته مسكن قبايل زيادى بوده كه برخى از آنان در طى حوادث نابود گرديده اند، ولى در تاريخ اين سرزمين، سه قبيله - كه تيره هايى نيز از آن ها جدا شده است - بيش از همه نام و نشان دارند:
+
از طرف دیگر به واسطه مجاورت با [[یهود|یهود]] و [[نصاری|نصارا]] در [[یمن|یمن]] و [[نجران]] و [[خیبر]]، به مرور ایام گروهى از افراد قبایل عرب کیش یهودى و نصرانى را پذیرفتند. [[تبّع]] پادشاه یمن دو تن از علماى یهود را به نقاطى از یمن فرستاد و آن ها عده اى از یمنى ها را یهودى کردند. همچنین جمعى از دو قبیله «اوس» و «خزرج» پس از آن که از یمن بیرون آمدند و در [[مدینه]] سکونت ورزیدند به واسطه مجاورت با یهودیان خیبر و [[بنی قریظه|بنى قریظه]] و [[بنى نضير]] یهودى شدند. عده اى از افراد قبیله بنى حارث، غسانى، [[بنى اسد]]، [[بنی تمیم|بنى تمیم]]، بنى تغلب، طى، مذحج، بهراد، سلیح، تنوخ، و بنى لخم، کیش [[مسیحیت|مسیحی]] را پذیرفتند. حجر بن عمرو کندى نیز [[مجوس|مجوسى]] و [[زندیق|زندیق]] شد.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از ([[تاريخ يعقوبى]] ج ۱ ص ۲۹۸)</ref>
----
 
فروغ ابدیت، ص: 30
 
----
 
* <I>1. بائده:</I>
 
  
و آن به معناى نابود شده است، زيرا اين قوم بر اثر نافرمانى  هاى پياپى، با بلاهاى آسمانى و زمينى نابود گشتند. شايد آنان همان [[قوم عاد و ثمود]] بودند كه در [[قرآن مجيد]] از آن  ها به طور مكرر ياد شده است.
+
گذشته از [[بت پرستی|بت پرستى]] و تدین به ادیانى که ریشه آسمانى داشت، بعضى از قبایل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران» واقع در [[سوریه]] مى زیستند. قبیله «بنى ملیح» که تیره اى از [[قبیله خزاعه]] بودند «[[جن]]» را پرستش مى کردند. همچنین عده اى از حمیریان یمن آفتاب پرست، و قبایل «کنانه» ماه پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشترى، و قبیله «طى» ستاره سهیل، و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنى اسد» عطارد را مى پرستیدند.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (الاصنام کلبى ص ۳۴) </ref>
 +
==رسوم و فرهنگ عرب پیش از اسلام==
 +
===اوصاف پسندیده===
  
* <I>2. قحطانيان:</I>
+
برخى اوصاف عمومى و پسندیده عرب  که در میان تمام عرب گسترش پیدا کرده بود را به طور کلى  را مى  توان چنین خلاصه کرد:
  
فرزندان [[يعرب بن قحطان]] كه در «[[يمن]]» و ساير نقاط جنوبى [[عربستان]] مسكن داشتند و آنان را عرب اصيل مى  نامند. يمنى هاى امروزى و قبيله هاى «اوس» و «خزرج» كه در آغاز اسلام دو قبيله بزرگ در مدينه بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حكومت  هاى زيادى داشتند و در عمران و آبادى خاك يمن بسيار كوشيده و تمدن هايى را از خود به يادگار گذاشته اند.
+
اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان [[عدنان]]، طبعا [[سخاوت|سخى]] و مهمان  نواز بودند، کمتر به [[امانت]] خیانت مى  کردند، پیمان شکنى را گناه غیرقابل بخششى مى  دانستند، در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نیرومندى براى حفظ اشعار و خطبه  ها در میان آنان پیدا مى  شد و در فن [[شعر]] و سخنرانى سرآمد روزگار بودند. [[شجاعت]] و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تیراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسندیده مى شمردند.
  
امروز كتيبه  هاى آنان با اصول علمى خوانده مى  شود و تا حدودى تاريخچه «قحطانى» را روشن مى  كند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى  شود، همگى به همين گروه، آن هم در سرزمين يمن بستگى دارد.
+
===اوهام و خرافات رایج در میان عرب===
  
* <I>3. عدنانيان:</I>
+
به گفته [[مسعودی|مسعودى]] بعضى از عرب عقیده به وجود پرنده اى به نام «هام» داشتند و مى گفتند هام [[روح]] آدمى است که پس از [[مرگ]] یا قتل به صورت مرغى درمى آید و پیوسته در اطراف قبر او نوحه سرائى مى کند، و اخبار دنیا را به مقتول یا متوفى مى دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص درگذشته به سر مى برد.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از ([[مروج الذهب]] جلد ۲ صفحه ۱۵۳) </ref>
  
فرزندان [[حضرت اسماعيل]]، فرزند ابراهيم خليل عليه السلام مى باشند كه ريشه اين تيره را در بحث  هاى آينده روشن خواهيم ساخت.  
+
بعضى دیگر «[[ذات انواط]]» را پرستش مى کردند، عبادت ذات انواط همان دخیل بستن بود. ذات انواط در وادى نخله قرار داشت و از زیارتگاه هاى مردم [[مکه]] به شمار مى رفت. ذات انواط درخت بزرگ سبزى بود که کفار [[قریش|قریش]] و سایر قبائل عرب هر سال به [[زیارت]] آن مى رفتند و سلاح هاى خود را بر آن مى آویختند. در آن جا قربانى مى کردند، و یک روز در آن جا مى ماندند.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (سیره ابن هشام ج ۴ ص ۸۹۳) </ref> به ذات انواط چیزهایى به عنوان دخیل مى آویختند و حاجت و مراد مى خواستند.  
  
خلاصه اين  كه: ابراهيم مأمور شد كه فرزند خود اسماعيل را با مادر وى «هاجر» در سرزمين مكه جاى دهد، ابراهيم عليه السلام هر دو را از خاك فلسطين به جانب دره عميقى (مكه) كه بى  آب و علف بود حركت داد، دست لطف و مهر پروردگار جهان به طرف آنان دراز گرديد و چشمه زمزم را در اختيار آنان گذاشت، اسماعيل با قبيله «جرهم» كه در نزديكى مكه خيمه زده بودند وصلت كرد. وى صاحب فرزندان زيادى شد كه يكى از آنان «عدنان» است كه با چند واسطه، نسب وى به اسماعيل مى  رسد. فرزندان عدنان، به تيره  هاى گوناگونى تقسيم شدند و از ميان آنان قبيله اى كه مشهور شد قبيله قريش و در ميان آنان «[[بنى هاشم]]» بودند.
+
جمعى دیگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقیده داشتند که غول ها در شب ها و جاهاى خلوت پیدا مى شوند یا در بیابان ها سر راه ها را مى گیرند و باعث آزار آدمى مى شوند. عرب هم در صدد برمى آمد که غول را تعقیب کند و نگذارد به او آسیبى برساند. مسعودى نقل مى کند که بعضى از [[صحابه]] از جمله [[عمر بن الخطاب]] گفته است که وى پیش از ظهور [[اسلام]] در یکى از سفرهایش به [[شام]] غول را دیده است که در صدد آزار رساندن به وى بوده و عمر با شمشیر او را زده است.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۵) </ref>
----
 
فروغ ابدیت، ص: 31
 
----
 
نقشه عربستان در زمان زندگى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم راه هاى كاروان رو علامات بيابان ها
 
----
 
فروغ ابدیت، ص: 32
 
----
 
'''اخلاق عمومى عرب '''
 
  
'''<I>کلید واژگان: اخلاق عمومي عرب پیش از اسلام × عرب پیش از اسلام × بادیه نشینی × جاهلیت</I>'''
+
به خواب و جادوگرى هم اعتقاد داشتند. جادوگرى به نام کهانت در میان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائى برخوردار بود و راى او را هر چه بود به کار مى بستند، و سرپیچى از آن را شوم مى دانستند. «شق» و «سطیح» دو کاهن و جادوگر معروف عرب بودند که عرب در گیرودارهاى خود به آن ها مراجعه مى کردند و از آن ها نظرخواهى مى نمودند.
  
مقصود آن رشته از اخلاق و آداب اجتماعى است كه پيش از اسلام در ميان آنان رواج داشت، برخى از اين رسوم در ميان تمام عرب گسترش پيدا كرده بود. به طور كلى اوصاف عمومى و پسنديده عرب را مى  توان چنين خلاصه كرد:
+
«ذوالشرى» هم که از توده سنگ هاى سیاه تراشیده چهارگوش تشکیل یافته بود مورد احترام پرستش بعضى از قبائل عرب بود.  
  
اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان [[عدنان]]، طبعا سخى و مهمان  نواز بودند، كمتر به امانت خيانت مى كردند، پيمان شكنى را گناه غيرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقيده فداكار بودند و از صراحت لهجه كاملا برخوردار بودند، حافظه  هاى نيرومندى براى حفظ اشعار و خطبه  ها در ميان آنان پيدا مى شد و در فن شعر و سخنرانى سرآمد روزگار بودند، شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تيراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسنديده مى  شمردند.
+
اعتقاد به «انصاب و [[ازلام]]» نیز از اوهام و [[خرافات]] رایج در میان عرب بود. ازلام -جمع زلم بر وزن قلم- تیرهاى کوچکى بود که از درختى به نام «نبع» که با صلابت و قابل انحناء بود مى گرفتند و به یک اندازه تراشیده و صاف مى نمودند و به هر کدام رنگ مخصوصى مى زدند و در [[قمار]] و فالگیرى از آن ها استفاده مى کردند، و به آن ها «قداح» مى گفتند. قداح به معناى تیرهاى بدون پیکان بود. نام این تیرها که در قمار به کار مى رفت، به گفته یعقوبى ده تا بود. هفت تاى آن ها را «انصب» مى گفتند: یعنى نصیب و بهره بده، و سه تا «لاتنصب» بود.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ و ۲۴ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۳۰۰)</ref>
  
در برابر اين  ها، يك رشته فساد اخلاق، دامن  گير آن ها شده بود كه جلوه هر كمالى را از بين برده بود و اگر روزنه  اى از غيب به روى آنان باز نمى  شد، به طور مسلم طومار حيات انسانى آنان درهم پيچيده مى  شد، يعنى اگر در اواسط قرن ششم ميلادى، آفتاب روان  پرور اسلام بر دل  هاى آنان نتابيده بود؛ ديگر شما امروز اثرى از عرب عدنانى مشاهده نمى  كرديد و بار ديگر داستان اعراب «بائده» تجديد مى  گشت.
+
خداوند در [[قرآن مجید]] نصیب و بهره گرفتن از این نوع رایزنى و نظرخواهى و فالگیرى را مانند [[شراب خواری|شراب]] و قمار اکیدا نهى کرده و آن را پلیدى و از کارهاى [[شیطان|شیطانى]] دانسته است: «یا ایها الذین آمنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».<ref>[[سوره مائده]]/آیه ۹۳.</ref>
 +
===وضعیت زندگی===
 +
[[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام در یکى از [[خطبه]] هاى خود، اوضاع عرب پیش از [[اسلام]] را چنین بیان مى  کند:
  
از يك طرف، نبودن رهبرى و فرهنگ صحيح و از طرف ديگر انتشار فساد و شيوع خرافات، زندگانى اعراب را به صورت يك زندگانى حيوانى درآورده بود. به طورى كه صفحه  هاى تاريخ، براى ما از جنگ  هاى پنجاه و صد ساله آن  ها - كه بر سر موضوعات كوچك و غيرقابل اهميت - داستان  هايى نقل مى كند.
+
«انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل، و أنتم معشر العرب على شرّ دین و فی شرّ دار منیخون بین حجارة خشن، و حیات صم، تشربون الکدر، و تأکلون الحشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون أرحامکم؛ والأصنام فیکم منصوبة، والآثام بکم معصوبة».<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۲۶.</ref>
  
وجود بى نظمى و هرج و مرج و نبودن يك حكومت مقتدر - كه بر اوضاع مسلط باشد و ياغى ها را بر سر جاى خود بنشاند - سبب شده بود كه اعراب به صورت خانه به دوش زندگى كنند، و هر سال در نقطه اى از بيابان ها با مركب و چارپايان خود، دنبال
+
خداوند، [[پیامبر اسلام|محمد]] صلى اللّه علیه و آله و سلم را بیم دهنده جهانیان و امین [[وحى]] و کتاب خود، مبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین جاها به سر مى  بردید. در میان سنگلاخ ها و مارهاى کر (که از هیچ صدایى نمى رمیدند) اقامت داشتید. آب هاى لجن را مى آشامیدید و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى  خوردید و خون یکدیگر را مى  ریختید و از خویشاوندان دورى مى  کردید و بت  ها در میان شما سر پا بود و از گناهان اجتناب نمى  کردید.<ref> ترجمه از جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص: ۳۶ </ref>
----
 
فروغ ابدیت، ص: 33
 
----
 
آب و علف بگردند. از اين لحاظ هر كجا اثرى از آب و آبادى مى  ديدند، فورا دور آن حلقه زده و خيمه ها را بالا مى  بردند و هر گاه جايى بهتر از آن به نظرشان مى  رسيد دو مرتبه به صحرا گردى ادامه مى دادند.
 
  
اين در به  درى و دوره  گردى، معلول دو چيز بود: يكى بدى وضع جغرافيايى عربستان از نظر آب و هوايى و مراتع، ديگرى خون ريزى  هاى زياد كه آنان را به مسافرت و كوچ وادار مى ساخت.
+
==پانویس==
 
 
'''آيا اعراب قبل از اسلام تمدن داشتند؟'''
 
 
 
'''<I>کلید واژگان: تمدن در شبه جزیره × زبان عربی × مارب × شَفا حُفْرَةٍ × اسعد ابن زراره × اهداف رسالت × آیه 103 آل عمران</I>'''
 
 
 
«[[گوستاولوبون]]» از بررسى  هاى خود درباره اوضاع عرب جاهليت، نتيجه گرفته است كه آنان قرن  ها صاحب تمدن بودند، ساختمان  هاى بزرگ و بلند اعراب در نقاط مختلف عربستان و داشتن روابط تجارتى با اقوام متمدن دنيا، گواهى روشن بر تمدن آن  هاست، زيرا قومى كه پيش از ظهور روميان، شهرهاى عالى بنا مى  كردند و با اقوام بزرگ دنيا روابط تجارتى داشتند، هيچ وقت نمى  توان آن را «وحشى» ناميد.
 
 
 
وى باز در جاى ديگر، ادبيات عرب و داشتن يك زبان كامل را، گواه بر ريشه  دار بودن تمدن آنان گرفته و مى  گويد: اگر ما فرضا از تاريخ قديم عربستان بر چيزى واقف نبوديم، باز مى  توانستيم نظريه توحش اعراب را رد كنيم. چه هر حكمى كه براى زبان يك قوم است، براى تمدن آن قوم هم همان حكم خواهد بود، ممكن است آن  ها هر دو دفعتا عرض وجود كنند، لكن بى  شك، مبادى آن خيلى قديمى و از يك مدت طولانى به تدريج تشكيل يافته است. يك زبان عالى با ادبيات مربوط به آن، ممكن نيست بدون مقدمه وجود پيدا كند، علاوه ايجاد روابط با اقوام متمدن براى يك قوم با استعداد، هميشه باعث ترقى است.
 
 
 
هم او، چند صفحه اى را براى اثبات يك تمدن عريض و طويل، براى اعراب قبل از اسلام اختصاص داده است و اتكاى وى روى سه چيز است:
 
 
 
* الف) داشتن يك زبان عالى
 
* ب) ايجاد روابط با ملت  هاى مترقى
 
* ج) ساختمان  هاى شگفت  انگيز يمن كه
 
----
 
فروغ ابدیت، ص: 34
 
----
 
«هرودت» و «ارتميدور» دو مورخ شهير مسيحى كه قبل از ميلاد مى  زيستند و مسعودى و ديگران از مورخان اسلام، نقل كرده اند.<ref>گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 78-102.</ref>
 
 
 
جاى ترديدى نيست كه در نقاط مختلف عربستان، اجمالا تمدن  هايى بوده است، ولى دليل  هايى كه «گوستاولوبون» ارائه كرده، نمى  تواند گواه بر وجود تمدن در تمام نقاط عربستان باشد.
 
 
 
صحيح است كه تكامل يك زبان همراه با ساير آثار تمدن پيش مى  رود، ولى نمى  توان زبان عربى را با يك زبان مستقل و غير مربوط، به زبان  هاى عبرانى، سريانى، آشورى و كلدانى دانست، زيرا به تصديق اهل فن، همه اين  ها زمانى با هم متحد بوده اند و از يك زبان منشعب گرديده اند. با اين وضع احتمال مى  رود كه زبان عربى، تكامل خود را در ميان عبرانى يا آشورى طى كرده و بعد از تكامل به صورت جداگانه اى درآمده است.
 
 
 
شكى نيست كه داشتن روابط تجارى با ملت  هاى مترقى جهان، گواه ترقى و تمدن آن  ها است، ولى آيا تمام نقاط عربستان از اين روابط بهره اى داشتند، يا اين كه غالبا منطقه حجاز از آن بى  بهره بود؟ از طرفى نيز روابط دو منطقه حكومت نشين حجاز «حيره - غسان» با ايران و روم گواه تمدن آنان نيست، زيرا تمام اين حكومت  ها جنبه دست نشاندگى داشتند، امروزه بسيارى از كشورهاى آفريقا جزء مستعمره  هاى دولت  هاى غربى  اند، لكن نشانه اى از تمدن واقعى غرب در آن  جا، وجود ندارد.
 
 
 
البته تمدن شگفت  انگيز «سبأ و مأرب يمن» را نمى  توان انكار كرد، زيرا گذشته از آن  چه در [[تورات]]، از «[[هرودت]]» و ديگران نقل شده است؛ مورخ نامى «مسعودى» درباره «مأرب» چنين مى  نويسد: از هر طرف عمارات زيبا، درخت  هاى سايه  دار، نهرهاى آب جارى، آن را احاطه كرده بود و عرض كشور تا اين حدود بود كه يك نفر سوار قابل نمى  توانست عرض و طول آن را در
 
----
 
فروغ ابديت، ص: 35
 
----
 
يك ماه قطع كند و هر مسافرى اعم از سواره و پياده كه از اين سر، تا آن سر آن كشور عبور مى  كرد، آفتاب را نمى  ديد، زيرا از هر دو طرف درخت  هاى سايه  دار بر معابر احاطه كرده بود. اراضى آباد و سرسبز و آب  هاى فراوان و سلطنت پايدار آن، معروف تمام دنيا بود.<ref>[[مروج الذهب]]، ج 3، ص 373.</ref>
 
 
 
خلاصه، وجود اين دلايل ما را به تمدنى - كه بر تمام اقطار عربستان حكومت كند - هدايت نمى  كند، به خصوص منطقه حجاز كه به طور مسلم بويى از اين تمدن نبرده بود، حتى خود «گوستاولوبون» در اين باره مى  گويد: عربستان به استثناى سرحدات شمال از دستبرد اجانب محفوظ مانده و كسى نتوانست آن را به تصرف خود درآورد. جهان  گيران بزرگ از ايران، روم و يونان كه به تمام دنيا مسافرت كرده بودند، كمترين توجهى به عربستان نداشتند.<ref>تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 96.</ref>
 
 
 
قدر مسلم اين است كه اگر تمام آن تمدن  هاى اسطوره اى، در همه نقاط شبه جزيره، مقرون به حقيقت باشد؛ بايد گفت: هنگام طلوع آفتاب اسلام، اثرى از آن در منطقه حجاز باقى نمانده بود. چنان كه قرآن اين موضوع را گوش زد مى  كند و مى  فرمايد: <I>«وَكُنْتُمْ عَلى  شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها؛ اى جمعيت عرب! قبل از گرويدن به [[آيين اسلام]] بر لب پرتگاه آتش بوديد، سپس اسلام شما را نجات داد».</I><ref>آل عمران آيه 103.</ref>
 
 
 
سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در بيان اوضاع عرب قبل از اسلام، شاهد زنده اى است كه آنان از نظر زندگى و انحطاط فكرى و فساد اخلاقى در وضع اسفناكى بودند.
 
 
 
اميرمؤمنان در يكى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پيش از اسلام را چنين بيان مى  كند: خداوند، محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را بيم دهنده جهانيان و امين [[وحى]] و كتاب خود، مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين جاها به سر مى  برديد. در ميان سنگلاخ  ها و مارهاى كر (كه از هيچ صدايى نمى  رميدند) اقامت داشتيد. آب هاى لجن را مى آشاميديد
 
----
 
فروغ ابدیت، ص: 36
 
----
 
و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى  خورديد و خون يكديگر را مى  ريختيد و از خويشاوندان دورى مى  كرديد، بت  ها در ميان شما سر پا بود، از گناهان اجتناب نمى  كرديد.<ref>انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شرّ دين و في شرّ دار منيخون بين حجارة خشن، و حيات صم، تشربون الكدر، و تأكلون الحشب، و تسفكون دماءكم، و تقطعون أرحامكم؛ والأصنام فيكم منصوبة، والآثام بكم معصوبة. «[[نهج البلاغه]]، خ 26».</ref>
 
 
 
ما در اينجا سرگذشت «[[اسعد بن زراره]]» را مى  آوريم كه مى  تواند روشنگر نقاط زيادى از زندگى مردم [[حجاز]] باشد.
 
 
 
ساليان درازى آتش جنگ خانمان براندازى ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج» شعله  ور بود كه در مدينه سكنا داشتند. روزى يكى از سران «خزرج» به نام «اسعد بن زراره» براى تقويت قبيله خود، سفرى به مكه نمود تا با كمك  هاى نظامى و مالى «قريش» دشمن صد ساله خود «اوس» را سركوب سازد. وى به خاطر روابط ديرينه اى كه با «[[عتبة بن ربيعه]]» داشت، به خانه وى وارد شد و هدف خود را با وى در ميان گذاشت و تقاضاى كمك كرد.
 
 
 
دوست ديرينه وى «عتبه» چنين پاسخ داد: ما نمى  توانيم به تقاضاى شما پاسخ مثبت دهيم، زيرا امروز گرفتارى داخلى عجيبى پيدا كرده ايم، مردى از ميان ما برخاسته، به خدايان ما بد مى  گويد، نياكان ما را ابله و سبك عقل مى  شمرد و با بيان شيرين خود، گروهى از جوانان ما را به خود جذب كرده و از اين راه شكاف عميقى ميان ما پديد آورده است.
 
 
 
اين مرد در غير موسم حج در «[[شعب ابوطالب]]» به سر مى  برد و در موسم حج از «شعب» بيرون آمده و در [[حجر اسماعيل]] مى  نشيند و مردم را به آيين خود دعوت مى كند.
 
 
 
«اسعد» پيش از آن  كه با سران ديگر قريش تماس بگيرد، تصميم گرفت به «مدينه» بازگردد، ولى او به رسم ديرينه عرب، علاقه  مند شد كه خانه خدا را زيارت كند. اما عتبه از اين كار او را ترساند كه مبادا هنگام [[طواف]]، سخن اين مرد را بشنود و سخنش در وى اثر بگذارد. از طرف ديگر هم ترك مكه بدون زيارت خانه خدا زشت و زننده
 
----
 
فروغ ابدیت، ص: 37
 
----
 
بود، سرانجام براى حل مشكل، «عتبه» پيشنهاد كرد كه «اسعد» پنبه اى در گوش خود فروبرد تا سخن او را نشنود.
 
 
 
«اسعد» آهسته وارد «[[مسجدالحرام]]» شد و آغاز به طواف كرد. در نخستين شوط، چشمش به [[پيامبر اسلام]] افتاد، ديد مردى در حجر اسماعيل نشسته و عده اى از [[بنى هاشم]] دور او را گرفته و از وى محافظت مى  كنند، ولى از ترس تأثير سخن او جلو نيامد. سرانجام در ميان طواف با خود انديشيد كه اين چه كار احمقانه اى است كه من انجام مى  دهم، ممكن است فردا در مدينه از من درباره اين حادثه سؤال  هايى بكنند، آن موقع من در پاسخ آنان چه بگويم؟ از اين  رو، لازم ديد كه درباره اين حادثه اطلاعاتى به دست آورد.
 
 
 
او قدرى پيش آمد و به رسم عرب جاهلى سلام كرد و گفت: «أنعم صباحا.»
 
 
 
حضرت در جواب وى فرمود: خداى من تحيتى بهتر از اين فروفرستاده است و آن اين است كه بگوييم: «سلام عليكم». آن  گاه «اسعد» از اهداف پيامبر سؤال كرد، پيامبر در پاسخ پرسش او، آيه  هاى 152 و 153، از [[سوره انعام]] را كه واقعا آيينه تمام  نماى روحيات و آداب عرب جاهلى است، تلاوت كرد. اين دو آيه كه متضمن درد و درمان ملتى بود كه 120 سال با يكديگر جنگ داشتند؛ تأثير عميقى در دل وى گذاشت، لذا فورا اسلام آورد و تقاضا كرد كه كسى را به عنوان مبلغ، به «[[مدينه]]» اعزام فرمايد و پيامبر «[[مصعب بن عمير]]» را به عنوان معلم قرآن و اسلام، به مدينه فرستاد.
 
 
 
دقت در مفاد اين دو آيه، ما را از هر گونه بحث و مطالعه در اوضاع عرب بى  نياز مى  كند، زيرا اين دو آيه آشكارا مى  رساند كه بيمارى  هاى مزمن اخلاقى، زندگى عرب جاهليت را تهديد مى  كرد. پيامبر فرمودند: بگو، بياييد تا من اهداف رسالت خود را تشريح كنم. اهداف من عبارتند از:
 
 
 
# من براى اين مبعوث شده ام كه شرك و بت  پرستى را از بين ببرم.<ref>قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً.</ref>
 
# در سرلوحه برنامه من احسان و نيكويى به پدر و مادر قرار گرفته است.<ref>وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً.</ref>
 
# در آيين پاك من فرزندكشى به منظور ترس از فقر، زشت  ترين عمل شمرده مى  شود.<ref>وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ.</ref>
 
# براى اين انگيخته شده ام كه بشر را از كارهاى زشت دور كنم و از هر پليدى پنهان و آشكار بازدارم.<ref>وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ.</ref>
 
# در شريعت من آدم  كشى و خونريزى به ناحق اكيدا ممنوع است و اين  ها سفارش  هاى خدا است تا بينديشيد.<ref>وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.</ref>
 
# خيانت به مال يتيم [[حرام]] است.<ref>وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ.</ref>
 
# اساس آيين من عدالت و كم فروشى حرام است.<ref>وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزانَ بِالْقِسْطِ.</ref>
 
# هيچ كس را به بيش از توانايى خود تكليف نمى  كنيم.<ref>لانُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها.</ref>
 
# زبان و گفتارهاى انسان كه آيينه تمام  نماى روحيات او است، بايد در راه كمك به حق و حقيقت به كار افتد و جز راست نبايد بر زبان جارى شود، اگر چه بر ضرر گوينده باشد.<ref>وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذاقُرْبى .</ref>
 
# به پيمان  هايى كه با خدا بسته ايد، احترام بگذاريد.<ref>وَ بِعَهْدِاللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.</ref>
 
 
 
اين ها سفارش هاى خداى شما است كه بايد از آن پيروى كنيد. مضامين اين دو آيه و طرز گفت و گوى پيامبر با «اسعد» گواه بر اين است كه تمام اين صفات پست، دامنگير توده عرب بود و براى همين دليل، رسول خدا در نخستين
 
----
 
فروغ ابديت، ص: 39
 
----
 
برخورد با اسعد اين دو آيه را برايش خواند و از اين طريق او را با اهداف رسالت خود آشنا ساخت.<ref>طبرسى، [[اعلام الورى]]، ص 35-40 و [[بحارالانوار]]، ج 19، ص 8-11.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
  
 
[[رده:دوران جاهلیت]]
 
[[رده:دوران جاهلیت]]
 +
[[رده:تاریخ اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۴۴

براى شناختن وضع عرب قبل از اسلام، در کنار قرآن به عنوان یک منبع بدون تردید، می توان منابع زیر را مورد استفاده قرار داد:

  1. تورات (با تمام تحریف هایى که در آن انجام گرفته است.)
  2. نوشته هاى یونانیان و رومیان در قرون وسطى.
  3. تواریخ اسلامى که به قلم دانشمندان اسلامى نگارش یافته است.
  4. آثار باستانى که در حفارى ها و کاوش هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.[۱]
  5. توصیف هائی که در روایات معصومین علیهم السلام از وضعیت عرب پیش از اسلام صورت گرفته.

قبایل عرب پیش از اسلام

به طور مسلم، شبه جزیره عربستان از زمان هاى گذشته مسکن قبایل زیادى بوده که برخى از آنان در طى حوادث نابود گردیده اند، ولى در تاریخ این سرزمین، سه قبیله - که تیره هایى نیز از آن ها جدا شده است - بیش از همه نام و نشان دارند:

  • ۱. عرب بائده: و آن به معناى نابود شده است، زیرا این قوم بر اثر نافرمانى هاى پیاپى، با بلاهاى آسمانى و زمینى نابود گشتند. شاید آنان همان قوم عاد و ثمود بودند که در قرآن مجید از آنها به طور مکرر یاد شده است.
  • ۲. قحطانیان: فرزندان یعرب بن قحطان که در «یمن» و سایر نقاط جنوبى عربستان مسکن داشتند و آنان را عرب اصیل مى نامند. یمنى هاى امروزى و قبیله هاى «اوس» و «خزرج» که در آغاز اسلام دو قبیله بزرگ در مدینه بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حکومت هاى زیادى داشتند و در عمران و آبادى خاک یمن بسیار کوشیده و تمدن هایى را از خود به یادگار گذاشته اند. امروز کتیبه هاى آنان با اصول علمى خوانده مى شود و تا حدودى تاریخچه «قحطانى» را روشن مى کند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى شود، همگى به همین گروه، آن هم در سرزمین یمن بستگى دارد.
  • ۳. عدنانیان: فرزندان حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام مى باشند. ریشه این تیره به طور خلاصه چنین است: حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شد که فرزند خود اسماعیل را با مادر وى «هاجر» در سرزمین مکه جاى دهد، ابراهیم علیه السلام هر دو را از خاک فلسطین به جانب دره عمیقى (مکه) که بى آب و علف بود حرکت داد. لطف و مهر پروردگار جهان، چشمه زمزم را در اختیار آنان گذاشت، اسماعیل با قبیله «جرهم» که در نزدیکى مکه خیمه زده بودند وصلت کرد. وى صاحب فرزندان و نوادگان زیادى شد که یکى از آنان «عدنان» است که با چند واسطه، نسب وى به اسماعیل مى رسد. فرزندان عدنان، به تیره هاى گوناگونى تقسیم شدند و از میان آنان قبیله اى که مشهور شد قبیله قریش و در میان آنان «بنى هاشم» بودند.[۲]

ادیان عرب

یعقوبی مى نویسد: عرب به واسطه مجاورت با پیروان ادیان و آمد و رفت به کشورهاى دور و نزدیک، داراى ادیان مختلفى بودند. قریش و تمامى اولاد «معد بن عدنان» پاره اى از احکام دین ابراهیم را معمول مى داشتند. بدین گونه که به حج مى آمدند و خانه کعبه را زیارت مى کردند و مناسک و دیگر مراسم حج یادگار حضرت ابراهیم را انجام مى دادند. مهمان نواز بودند، و ماه هاى حرام را محترم مى شمردند. اعمال نامشروع و قطع پیوند خویشى و ستمگرى را زشت مى داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مى شد، کیفر مى دادند.

آن ها همچنان متصدیان خانه خدا بودند تا این که قبیله «خزاعه» پرده دارى کعبه را تصاحب کردند و بعضى از احکام و مناسک حج را تغییر دادند، از جمله این که پیش از غروب آفتاب از «عرفات» بیرون مى آمدند، و بعضى از آن ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذى الحجه کوچ مى کردند.

قریش بر این عقاید بود تا این که «عمرو بن لحى خزاعى» به شام رفت و در آن جا دید که مردمى از عمالقه بت ها را پرستش مى کنند. عمرو بن لحى پرسید: این بت ها چیستند که مى بینم مى پرستید؟ عمالقه گفتند: ما این ها را پرستش مى کنیم، و به وسیله آن ها یارى مى جوئیم، و طلب باران مى کنیم. عمرو بن لحى گفت: آیا ممکن است یکى از این بت ها را به من بدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زیارت آن مى آیند قرار دهم؟ عمالقه بتى به نام «هبل» به وى دادند و عمرو بن لحى آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، و این نخستین بتى بود که در مکه استقرار یافت.[۳] به دنبال آن بت هاى دیگرى هم در مکه و سایر نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قریش و قبائل عرب به پرستش آن ها پرداختند.

از طرف دیگر به واسطه مجاورت با یهود و نصارا در یمن و نجران و خیبر، به مرور ایام گروهى از افراد قبایل عرب کیش یهودى و نصرانى را پذیرفتند. تبّع پادشاه یمن دو تن از علماى یهود را به نقاطى از یمن فرستاد و آن ها عده اى از یمنى ها را یهودى کردند. همچنین جمعى از دو قبیله «اوس» و «خزرج» پس از آن که از یمن بیرون آمدند و در مدینه سکونت ورزیدند به واسطه مجاورت با یهودیان خیبر و بنى قریظه و بنى نضير یهودى شدند. عده اى از افراد قبیله بنى حارث، غسانى، بنى اسد، بنى تمیم، بنى تغلب، طى، مذحج، بهراد، سلیح، تنوخ، و بنى لخم، کیش مسیحی را پذیرفتند. حجر بن عمرو کندى نیز مجوسى و زندیق شد.[۴]

گذشته از بت پرستى و تدین به ادیانى که ریشه آسمانى داشت، بعضى از قبایل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران» واقع در سوریه مى زیستند. قبیله «بنى ملیح» که تیره اى از قبیله خزاعه بودند «جن» را پرستش مى کردند. همچنین عده اى از حمیریان یمن آفتاب پرست، و قبایل «کنانه» ماه پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشترى، و قبیله «طى» ستاره سهیل، و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنى اسد» عطارد را مى پرستیدند.[۵]

رسوم و فرهنگ عرب پیش از اسلام

اوصاف پسندیده

برخى اوصاف عمومى و پسندیده عرب که در میان تمام عرب گسترش پیدا کرده بود را به طور کلى را مى توان چنین خلاصه کرد:

اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهمان نواز بودند، کمتر به امانت خیانت مى کردند، پیمان شکنى را گناه غیرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نیرومندى براى حفظ اشعار و خطبه ها در میان آنان پیدا مى شد و در فن شعر و سخنرانى سرآمد روزگار بودند. شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تیراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسندیده مى شمردند.

اوهام و خرافات رایج در میان عرب

به گفته مسعودى بعضى از عرب عقیده به وجود پرنده اى به نام «هام» داشتند و مى گفتند هام روح آدمى است که پس از مرگ یا قتل به صورت مرغى درمى آید و پیوسته در اطراف قبر او نوحه سرائى مى کند، و اخبار دنیا را به مقتول یا متوفى مى دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص درگذشته به سر مى برد.[۶]

بعضى دیگر «ذات انواط» را پرستش مى کردند، عبادت ذات انواط همان دخیل بستن بود. ذات انواط در وادى نخله قرار داشت و از زیارتگاه هاى مردم مکه به شمار مى رفت. ذات انواط درخت بزرگ سبزى بود که کفار قریش و سایر قبائل عرب هر سال به زیارت آن مى رفتند و سلاح هاى خود را بر آن مى آویختند. در آن جا قربانى مى کردند، و یک روز در آن جا مى ماندند.[۷] به ذات انواط چیزهایى به عنوان دخیل مى آویختند و حاجت و مراد مى خواستند.

جمعى دیگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقیده داشتند که غول ها در شب ها و جاهاى خلوت پیدا مى شوند یا در بیابان ها سر راه ها را مى گیرند و باعث آزار آدمى مى شوند. عرب هم در صدد برمى آمد که غول را تعقیب کند و نگذارد به او آسیبى برساند. مسعودى نقل مى کند که بعضى از صحابه از جمله عمر بن الخطاب گفته است که وى پیش از ظهور اسلام در یکى از سفرهایش به شام غول را دیده است که در صدد آزار رساندن به وى بوده و عمر با شمشیر او را زده است.[۸]

به خواب و جادوگرى هم اعتقاد داشتند. جادوگرى به نام کهانت در میان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائى برخوردار بود و راى او را هر چه بود به کار مى بستند، و سرپیچى از آن را شوم مى دانستند. «شق» و «سطیح» دو کاهن و جادوگر معروف عرب بودند که عرب در گیرودارهاى خود به آن ها مراجعه مى کردند و از آن ها نظرخواهى مى نمودند.

«ذوالشرى» هم که از توده سنگ هاى سیاه تراشیده چهارگوش تشکیل یافته بود مورد احترام پرستش بعضى از قبائل عرب بود.

اعتقاد به «انصاب و ازلام» نیز از اوهام و خرافات رایج در میان عرب بود. ازلام -جمع زلم بر وزن قلم- تیرهاى کوچکى بود که از درختى به نام «نبع» که با صلابت و قابل انحناء بود مى گرفتند و به یک اندازه تراشیده و صاف مى نمودند و به هر کدام رنگ مخصوصى مى زدند و در قمار و فالگیرى از آن ها استفاده مى کردند، و به آن ها «قداح» مى گفتند. قداح به معناى تیرهاى بدون پیکان بود. نام این تیرها که در قمار به کار مى رفت، به گفته یعقوبى ده تا بود. هفت تاى آن ها را «انصب» مى گفتند: یعنى نصیب و بهره بده، و سه تا «لاتنصب» بود.[۹]

خداوند در قرآن مجید نصیب و بهره گرفتن از این نوع رایزنى و نظرخواهى و فالگیرى را مانند شراب و قمار اکیدا نهى کرده و آن را پلیدى و از کارهاى شیطانى دانسته است: «یا ایها الذین آمنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».[۱۰]

وضعیت زندگی

امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پیش از اسلام را چنین بیان مى کند:

«انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل، و أنتم معشر العرب على شرّ دین و فی شرّ دار منیخون بین حجارة خشن، و حیات صم، تشربون الکدر، و تأکلون الحشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون أرحامکم؛ والأصنام فیکم منصوبة، والآثام بکم معصوبة».[۱۱]

خداوند، محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم را بیم دهنده جهانیان و امین وحى و کتاب خود، مبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین جاها به سر مى بردید. در میان سنگلاخ ها و مارهاى کر (که از هیچ صدایى نمى رمیدند) اقامت داشتید. آب هاى لجن را مى آشامیدید و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خوردید و خون یکدیگر را مى ریختید و از خویشاوندان دورى مى کردید و بت ها در میان شما سر پا بود و از گناهان اجتناب نمى کردید.[۱۲]

پانویس

  1. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص ۲۹
  2. فروغ ابدیت، ص۳۱
  3. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت،علی دوانی، ص ۲۰ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۲۹۴)
  4. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (تاريخ يعقوبى ج ۱ ص ۲۹۸)
  5. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (الاصنام کلبى ص ۳۴)
  6. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۳)
  7. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (سیره ابن هشام ج ۴ ص ۸۹۳)
  8. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۵)
  9. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ و ۲۴ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۳۰۰)
  10. سوره مائده/آیه ۹۳.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
  12. ترجمه از جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص: ۳۶