سید جمال الدین واعظ اصفهانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[اثر آفرینان]]}}
+
[[پرونده:واعظ اصفهانی.jpg|بندانگشتی|]]
 +
'''سید جمال الدین واعظ اصفهانى''' (۱۲۷۹-۱۳۲۶ ق)، خطیب نامدار دوره قاجار و از رهبران نهضت [[مشروطیت]] بود. او از نخستین کسانی است که مردم را به مطالبۀ حقوق اجتماعی و سیاسی خود برانگیخت و آنها را با مفاهیمی چون «قانون» و «مشروطه» آشنا کرد. تأسیس «شرکت اسلامیه» برای عرضه و ترویج منسوجات [[ایران|ایرانی]] از جمله فعالیتهای اجتماعی او و همفکرانش بود. دو کتاب «رویاى صادقه» و «لباس التقوى» از آثار اوست.
  
'''واعظ اصفهانی، جمال‌الدین'''
+
==ولادت و تحصیل==
 
 
قرن: 13
 
 
 
(1279-مقتول 1326 ق)
 
 
 
 
 
سید جمال الدین واعظ اصفهانى، معروف به جمال‌الدین واعظ  ملقب به صدرالواعظین (۱۲۷۹-۱۳۲۶ ق)، خطیب نامدار صدر مشروطیت، از رهبران نهضت و نخستین کسی که مردم کوچه و بازار را به مطالبۀ حقوق اجتماعی و سیاسی خود برانگیخت و آنها را با مفاهیمی چون «قانون» و «مشروطه» آشنا کرد.
 
 
 
== ولادت ==
 
 
سید جمال الدین حدود سال ۱۲۷۹ق. در همدان، در خاندانی از [[شیعه|شیعیان]] مهاجر از جبل عامل [[لبنان]] زاده شد. او برادرزاده‌ى آیت ‌اللَّه [[سید اسماعیل صدر|سید اسماعیل صدرعاملى]] است. هنوز خردسال بود که پدرش سید عیسى موسوی عاملی در گذشت و مادرش به [[تهران]] مهاجرت کرد. با آنکه سید جمال به تحصیل علاقۀ بسیار نشان داد، اما برای گذران زندگی نزد یکی از خویشاوندان به زنجیره‌بافی پرداخت و تا ۱۴ سالگی به آن کار اشتغال داشت. آن‌گاه برای تحصیل دانش وارد مدرسۀ موسوم به «مدرسۀ مادر شاه» واقع در خیابان «سر در الماسیه» (باب همایون) تهران شد.  
 
سید جمال الدین حدود سال ۱۲۷۹ق. در همدان، در خاندانی از [[شیعه|شیعیان]] مهاجر از جبل عامل [[لبنان]] زاده شد. او برادرزاده‌ى آیت ‌اللَّه [[سید اسماعیل صدر|سید اسماعیل صدرعاملى]] است. هنوز خردسال بود که پدرش سید عیسى موسوی عاملی در گذشت و مادرش به [[تهران]] مهاجرت کرد. با آنکه سید جمال به تحصیل علاقۀ بسیار نشان داد، اما برای گذران زندگی نزد یکی از خویشاوندان به زنجیره‌بافی پرداخت و تا ۱۴ سالگی به آن کار اشتغال داشت. آن‌گاه برای تحصیل دانش وارد مدرسۀ موسوم به «مدرسۀ مادر شاه» واقع در خیابان «سر در الماسیه» (باب همایون) تهران شد.  
  
سید از جوانی به خواندن کتاب شوق و ولع بسیار داشت و از همان اوقات به سبب کثرت مطالعه دچار ضعف بینایی شد. وی در ۲۱ سالگی برای ادامۀ تحصیل و استفاده از استادان نامدار اصفهان، همراه خانواده‌اش به این شهر رفت و به فراگیرى مقدمات عربى و [[فلسفه]] و [[عرفان]] پرداخت. مدتی بعد به تشویق و کمک برخی خویشانش به روضه‌خوانی و وعظ پرداخت و به زودی کارش بالا گرفت و شهرتی یافت و ازدواج کرد.
+
سید از جوانی به خواندن کتاب شوق و ولع بسیار داشت و از همان اوقات به سبب کثرت مطالعه دچار ضعف بینایی شد. وی در ۲۱ سالگی برای ادامۀ تحصیل و استفاده از استادان نامدار [[اصفهان]]، همراه خانواده‌اش به این شهر رفت و به فراگیرى مقدمات عربى و [[فلسفه]] و [[عرفان]] پرداخت. مدتی بعد به تشویق و کمک برخی خویشانش به [[روضه خوانی|روضه‌خوانی]] و وعظ پرداخت و به زودی کارش بالا گرفت و شهرتی یافت و ازدواج کرد.
  
در این زمان ظل‌السلطان با اقتدار و استیلای تمام بر اصفهان حکومت می‌کرد. ستمگریهای او و کارگزارانش، افزون بر عوامل متعدد اجتماعی و اقتصادی، سید جمال را که از خردسالی با فقر و نابرابری دست به گریبان بود و وجوه مختلف ستمگری متنفذین را دیده بود، به سرعت مجذوب اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه کرد. او در این شهر یارانی همچون میرزا نصرالله بهشتی، معروف به ملک المتکلمین، شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، سید علی جناب‌زاده و چند تن دیگر یافت که جملگی در زمرۀ آزادی‌خواهان و اصلاح طلبان بودند و به زودی گروهی به نام «انجمن ترقی» تشکیل دادند.
+
== فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی ==
 +
ستمگریهای ظل‌السلطان -که با اقتدار و استیلای تمام بر [[اصفهان]] حکومت می‌کردافزون بر عوامل متعدد اجتماعی و اقتصادی، سید جمال را که از خردسالی با فقر و نابرابری دست به گریبان بود و وجوه مختلف ستمگری متنفذین را دیده بود، به سرعت مجذوب اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه کرد. او در این شهر یارانی همچون میرزا نصرالله بهشتی معروف به ملک المتکلمین، شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، سید علی جناب‌زاده و چند تن دیگر یافت که جملگی در زمرۀ آزادی‌خواهان و اصلاح طلبان بودند و به زودی گروهی به نام «انجمن ترقی» تشکیل دادند.
  
سخنان این گروه برای مردم سخت تازگی داشت و سید جمال در آن میان به سرعت مشهور شد؛ چندان‌که توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب کرد و او طی فرمانی دستور داد که هر سال ۱۰۴ تومان از خزانه به سید مقرری دهند. گویا در همین اوقات ظل السلطان نیز به وی لقب «صدر الواعظین» داد. ظاهراً نخستین منبر مهم سید در اصفهان، در مسجد نو بود که مسجد جامع [[حاج آقا نورالله اصفهانی|آقا نورالله اصفهانی]]، برادر [[محمدتقی آقا نجفی اصفهانی|آقا نجفی]]، مجتهد طراز اول اصفهان به‌شمار می‌رفت. سید پس از آن تا مدتی واعظ ثابت آن مسجد شد؛ و گفته‌اند که در آنجا تدریس هم می‌کرد.
+
سخنان این گروه برای مردم تازگی داشت و سید جمال در آن میان به سرعت مشهور شد؛ چندان‌که توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب کرد و او طی فرمانی دستور داد که هر سال ۱۰۴ تومان از خزانه به سید مقرری دهند. گویا در همین اوقات ظل السلطان نیز به وی لقب «صدر الواعظین» داد. ظاهراً نخستین منبر مهم سید در اصفهان، در مسجد نو بود که مسجد جامع [[حاج آقا نورالله اصفهانی|آقا نورالله اصفهانی]]، برادر [[محمدتقی آقا نجفی اصفهانی|آقا نجفی]]، مجتهد طراز اول اصفهان به‌شمار می‌رفت. سید پس از آن تا مدتی واعظ ثابت آن مسجد شد؛ و گفته‌اند که در آنجا تدریس هم می‌کرد.
  
 
در [[شوال]] ۱۳۱۶ سید جمال‌الدین، ملک‌المتکلمین و شیخ احمد کرمانی با شرکت برخی از تجار، چون حاج محمد حسین کازرونی، شرکتی به نام «شرکت اسلامیه» برای عرضه و ترویج منسوجات [[ایران|ایرانی]] تأسیس کردند. این شرکت و «انجمن ترقی» به زودی شناخته شدند و دامنۀ فعالیتهای خود را به شهرهای دیگر هم کشانیدند. جالب آنکه اعضای انجمن ترقی هم جز آنکه مردم را به مقابله با استبداد می‌خواندند، همه جا آنها را به سرمایه‌گذاری برای تولید و ترویج محصولات داخلی تشویق می‌کردند و مقالاتی مهیج در همین زمینه‌ها در نشریات فارسی داخلی و خارجی، در هند، عثمانی و [[مصر]] انتشار می‌دادند.
 
در [[شوال]] ۱۳۱۶ سید جمال‌الدین، ملک‌المتکلمین و شیخ احمد کرمانی با شرکت برخی از تجار، چون حاج محمد حسین کازرونی، شرکتی به نام «شرکت اسلامیه» برای عرضه و ترویج منسوجات [[ایران|ایرانی]] تأسیس کردند. این شرکت و «انجمن ترقی» به زودی شناخته شدند و دامنۀ فعالیتهای خود را به شهرهای دیگر هم کشانیدند. جالب آنکه اعضای انجمن ترقی هم جز آنکه مردم را به مقابله با استبداد می‌خواندند، همه جا آنها را به سرمایه‌گذاری برای تولید و ترویج محصولات داخلی تشویق می‌کردند و مقالاتی مهیج در همین زمینه‌ها در نشریات فارسی داخلی و خارجی، در هند، عثمانی و [[مصر]] انتشار می‌دادند.
  
در این برهه که فعالیتهای سید جمال برای بیداری مردم وارد عرصه‌ای جدید می‌شد، چون بر خلاف انتظار، از حمایت و همراهی علما برخوردار نگردید، از این‌رو، به انتقاد برخاست و از بی اعتنایی برخی از آنها به لزوم بیداری مردم و توضیح حقایق اجتماعی، و نیز استبداد و ستمگری دولتمردان سخن گفت. برخی از این علما، چون آقا نجفی، امام جمعۀ متنفذ و ثروتمند اصفهان که دستگاهی بسیار بزرگ برای خود ساخته بود، به مقابله با سید جمال برخاستند و پیامهای سخت فرستادند؛ ولی سید جمال باز نایستاد و بلکه بر شدت انتقاد از حکومت و بیان مسائل اجتماعی و سیاسی افزود. به این سبب اینجا هم به شیوۀ رایج برای سرکوب مخالفان متوسل شدند و شایع کردند که سید جمال‌الدین [[بابیه|بابی]] است؛ به‌خصوص در [[ماه محرم|محرم]] و [[صفر]] اجازۀ منبر رفتن به او ندادند.
+
در این برهه که فعالیتهای سید جمال برای بیداری مردم وارد عرصه‌ای جدید می‌شد، چون بر خلاف انتظار، از حمایت و همراهی علما برخوردار نگردید، از این‌رو، به انتقاد برخاست و از بی اعتنایی برخی از آنها به لزوم بیداری مردم و توضیح حقایق اجتماعی، و نیز استبداد و ستمگری دولتمردان سخن گفت.  
 
 
چون ماه محرم ۱۳۱۸ در رسید، سید ناچار برای وعظ و هم تبلیغ شرکت اسلامیه به [[شیراز]] رفت و در مساجد آن شهر سخنرانیهایی بس مهیج ایراد کرد. وی در همین سفر رسالۀ ''«لباس التقوى»'' را نوشت و با بیانی روشن و محکم و استدلالهایی استوار مردم را به استفاده از منسوجات داخلی تشویق کرد. چندی بعد از شیراز به‌ [[عتبات عالیات|عتبات]] رفت و یک ماه در خانۀ عمویش، [[سید اسماعیل صدر|سید اسماعیل صدر عاملی]] در [[نجف]] ماند. آن‌گاه دوباره به شیراز بازگشت و همان‌جا ساکن شد؛ اما چون قوام الدولۀ شیرازی ــ که با سید دشمنی می‌کرد ــ زنی از اشرار شیراز را مأمور کشتن او کرد، سید به اصفهان بازگشت. چندی بعد که ماه محرم (ظاهراً محرم ۱۳۲۰) نزدیک شد، سید برای وعظ به [[تبریز]] رفت و مورد استقبال مردم و شخص محمد علی میرزا ولیعهد قرار گرفت و توسط او لقب «صدر المحققین» یافت.
 
 
 
در همین زمانها رسالۀ ''«رؤیای صادقه»'' را، که گفته‌اند در اصفهان نوشته بود، انتشار داد و خشم ظل‌السلطان و آقا نجفی را چنان برانگیخت که آقا نجفی او را باز [[تکفیر]] کرد و شاهزادۀ قاجار هم سوگند خورد که گوشت تن سید را با قیچی ریزریز کند. چون این خبر شایع شد، همسر سید که با فرزندانش در اصفهان می زیست، به وسائطی او را از بازگشت به آنجا منع کرد. از این‌رو، سید در تهران ماند و زن و فرزندان را هم به آنجا برد. محمدعلی جمال‌زاده، پسر ارشد سید جمال، اشاره کرده است که چون پدرش به قصد اصفهان از تبریز وارد تهران شد (۱۳۲۱ق)، شنید که در اصفهان بابی‌کشی آغاز شده است و چند نفر را در میدان شاه آن شهر به دستور آقا نجفی و یارانش نفت ریخته و سوزانده‌اند؛ و چون سید جمال هم توسط همانها به بابی‌گری متهم شده بود و منتظر ورود او بودند تا به قتلش رسانند، به اصفهان بازنگشت.
 
 
 
سید در تهران، نخستین بار در تابستان ۱۳۲۲ق، در مسجد شاه به طور موقت و به جای واعظ آنجا، سید عبدالحسین اصفهانی، که مدتی به سفر رفته بود، به وعظ پرداخت. چون بی‌پروا انتقاد می‌کرد و سخنان نو و جذاب می‌گفت، چنان استقبالی از او شد که سید ابوالقاسم امام جمعه، متولی مسجد شاه، او را واعظ دائم آنجا کرد و عبدالحسین اصفهانی را در جای دیگر به وعظ گمارد. هر روز بر شمار کسانی که برای شنیدن سخنان سید به مسجد می‌رفتند، افزوده می‌شد و حتى گفته‌اند که مردم از ساعتها پیش می‌آمدند و جا می‌گرفتند و تمام شبستانها، رواقها و صحنهای مسجد شاه پر از جمعیت می‌شد.
 
 
 
سید همچنان در تهران بود تا در ۱۳۲۲ق به [[مشهد]] رفت. در آنجا هم روزها در صحن [[امام رضا علیه السلام|امام رضا]] (ع) به وعظ می‌پرداخت و چون مردم به مجالس وعظ او هجوم می‌بردند، دیگر منابر مشهد بی‌رونق شده بود. از این‌رو واعظان شهر وسائطی برانگیختند و سید ناچار به تهران بازگشت.
 
 
 
در تهران این بار مردم بیش از پیش از سخنان سید استقبال کردند و همین موضوع او را تشویق کرد تا سخنانی بر زبان آوَرَد که دیگران دلیری بازگویی آن‌ را نداشتند. حملات سخت و آشکار او به دولتمردان و کارگزاران فاسد، و انتقاد از قشریون و نگاه داشتن مردم در بی‌خبری و نادانی، موجب بروز دشمنیها شد و چندین بار بر وی هجوم آوردند و مضروبش کردند.
 
 
 
به دنبال واقعۀ چوب زدن شماری از تجار بزرگ قند توسط علاء‌الدوله حاکم تهران به دستور و حمایت عین‌الدولۀ صدراعظم، علمای شهر چون سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی، به استثنای شیخ فضل‌الله ــ که از یاران و نزدیکان عین‌الدوله بود ــ به اعتراض برخاستند و در مسجد شاه گرد آمدند و خواهان عزل عین‌الدوله و علاء‌الدوله شدند و از شاه خواستند مجلسی برای رسیدگی به دادخواهی متظلمان ایجاد کند. شخص سید ابوالقاسم امام جمعه با اصرار، سید جمال را برای نقل واقعه به منبر فرستاد. سید آن‌ را به شیوه‌ای مهیج و مؤثر باز گفت و مردم را به مقابله با ستمگری حکام بر انگیخت و گفت اگر شاه (مظفرالدین شاه قاجار) مسلمان است، باید با علما همراهی کند. سید ابوالقاسم ظاهراً به سبب این سخن، و باطناً گویا به خواست عین‌الدوله و برای انتقام از سید که به دولتمردان و شخص امام جمعه بد می‌گفت و در سخنرانیهای خود امام جمعه را دعا نمی‌کرد و القاب و عناوین او را بر نمی‌شمرد، سید را بابی و کافر خواند و به نوکرانش فرمان گرفتن و زدن او و طرف‌دارانش را داد. در گیر و دار هجوم، عبدالهادی، فرزند کهتر سید محمد طباطبایی، سید را برداشت و به خانۀ خود برد (جمال‌زاده، همان، ۱۲۱-۱۲۳؛ ناظم الاسلام، ۱ / ۹۸-۹۹؛ براون، ۱۱۲-۱۱۳؛ یغمایی، همان، ۲۳-۲۸). سید جمال پس از آن تا مدتی مخفی شد.
 
 
 
چون علمای تهران در پی نزاع و اختلاف با دولت روانۀ تحصن در بقعۀ حضرت عبدالعظیم شدند (۱۶ شوال ۱۳۲۳ق / ۱۴ دسامبر ۱۹۰۴م)، سید جمال به آن سبب که مورد تعقیب بود و خود نیز از ضعف جسمانی شدید رنج می‌برد، به توصیۀ سید محمد طباطبایی در تهران ماند. ناظم‌الاسلام به سفارش مؤکد طباطبایی، سید را با نام مستعار سید احمد، به خانۀ خود برد تا نوکران و نزدیکانش نیز او را نشناسند. سید جمال یک ماه آنجا ماند و در افواه شایع شد که وی به عتبات رفته است و حتى کسانی هم پیدا شدند که مدعی بودند او را در آنجا دیده‌اند. گفته‌اند در مدتی که سید در خانۀ ناظم‌الاسلام بود، صحاف‌باشی مخارج خانوادۀ او را تأمین می‌کرد. ظاهراً بر اثر فشار علما، عین الدوله حاضر شد دست از تعقیب سید بردارد، به آن شرط که دیگر منبر نرود. در این میان مأموران دولت مخفیگاه سید را یافتند. طباطبایی پسر خود را نزد سید فرستاد تا او را نیز به متحصنان ملحق کند؛ اما سید نرفت و چندین شب را در خانۀ عبدالحسین تاجر اصفهانی و یحیى دولت‌آبادی سپری کرد و باز به خانۀ ناظم‌الاسلام بازگشت. چون متحصنان پس از یک ماه از شاه قول تأسیس عدالت‌خانه را گرفتند (روز جمعه ۱۶ ذیقعدۀ ۱۳۲۳) و آمادۀ بازگشت شدند، سید جمال به خانۀ خود واقع در محلۀ سید نصرالدین تهران رفت و از آنجا رهسپار بقعۀ حضرت عبدالعظیم شد تا با متحصنان به تهران بازگردد (ناظم‌الاسلام، ۱ / ۹۴-۱۰۳، ۲۰۲؛ یغمایی، همان، ۲۹).
 
 
 
در حضرت عبدالعظیم و سپس در تهران سید جمال‌الدین مورد استقبال انبوه جمعیت قرار گرفت؛ اما عین‌الدوله به اقامت سید جمال در تهران راضی نبود و می‌خواست او را تبعید کند. مردم و طلاب در خانۀ بهبهانی گرد آمدند و با تبعید سید به مخالفت برخاستند. بهبهانی با عین‌الدوله وارد مذاکره شد. عین‌الدوله سرانجام موافقت کرد که سید در دهۀ عاشورا به مشهد رود و تأکید کرد که در غیر این صورت او را هلاک می‌کند. چون بهبهانی مطلب را با سید جمال‌الدین در میان گذاشت و از او خواست مدتی به قم رود، سید گفت: «مقصود همۀ ما این است که شاه مجلس شورا بدهد. اگر من بدانم مجلس دادن موقوف و منوط به کشته شدن من است، با کمال رضا و رغبت و میل برای کشته شدن حاضرم». بهبهانی گفت این لفظ (مجلس شورا) هنوز زود است و به زبان نیاورید و فقط به همان عدالت‌خانه اکتفا کنید تا زمانش برسد. به هرحال، سید پول قابل توجهی را که عین الدوله به عنوان خرج راه برایش فرستاده بود، نپذیرفت و روز ۲۶ ذیحجۀ ۱۳۲۳ق / ۳۰ بهمن ۱۲۸۴ش همراه پسر ارشدش، سید محمد علی، رهسپار قم شد. این خودداری، مقام او را به دیدۀ مردم بسی بالا برد و بیش از پیش به او اعتقاد یافتند (ناظم‌الاسلام، ۱ / ۱۳۲-۱۳۴؛ یغمایی، همان، ۳۰-۳۲ ؛ قس: جمال‌زاده، همان، ۱۶۳-۱۶۴).
 
 
 
سید جمال در قم مورد استقبال و احترام مردم و به‌خصوص علمای آن شهر قرار گرفت. اعتضاد‌الدوله حاکم قم نیز به توصیۀ نیرالدوله حاکم تهران، او را با احترام تمام پذیرا شد؛ اما سید به‌رغم اصرار مردم بر منبر نرفت و با کسی هم ارتباط برقرار نکرد، جز محمد‌خان لسان‌الملک، رئیس تلگراف‌خانۀ قم که عضو «انجمن مخفی» بود و از طرف انجمن نیازمندیهای سید را تهیه می‌کرد. دو هفته بعد چون مظفرالدین شاه از طریق زنانش، که سید برای آنها روضه می‌خواند، از واقعه مطلع شد، بر آشفت و عین‌الدوله را شماتت کرد که سیدی را در ایام سوگواری سید الشهدا(ع) از شهر بیرون رانده است؛ و دستور داد سید به تهران بازگردد. در همین تاریخ نامه‌هایی از طرف عین‌الدوله، نیرالدوله و سید عبدالله بهبهانی به سید رسید که او را به تهران فرا می‌خواندند. سید روز شنبه ۱۴ محرم وارد تهران شد و بیش از پیش مورد استقبال مردم قرار گرفت. وی در بدو ورود به دیدار علمای بزرگ رفت و همراه آنها رهسپار ملاقات با عین‌الدوله شد (ناظم‌الاسلام، ۱ / ۱۳۴-۱۳۵).
 
 
 
چند ماه بعد در گیر و دار مشروطه‌خواهی و به دنبال بروز ناآرامی در تهران (۱۸ تا ۲۰ جمادی‌الاول ۱۳۲۴) که به آشوب و قتل چند تن انجامید، دسته‌ای از علمای تهران، همراه سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی، در روز دوشنبه ۲۳ آن ماه به قم مهاجرت کردند (هجرت کبرى). سید جمال‌الدین واعظ هم در این سفر با دو رهبر یاد شده همراه بود (همو، ۱ / ۲۶۱-۲۶۲). این سفر اعتراض آمیز ۲۵ روز به درازا کشید و ۳ روز پس از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه (یکشنبه ۱۴ جمادی‌الآخر ۱۳۲۴ق / ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ش)، مهاجران به تهران بازگشتند.
 
 
 
چون محمد علی شاه بر تخت نشست، سید جمال‌الدین که از سفر تبریز به او نزدیک شده و لقب گرفته بود، خطبۀ سلطنتش را خواند (جمال‌زاده، همان، ۱۶۷)، زیرا آزادی‌خواهان به همراهی و همدلی او امید بسته بودند؛ اما شاه به زودی به دشمنی با مشروطه برخاست و کوشید تا یکی از مؤثرترین و استوارترین رهبران مشروطه، یعنی سید جمال را از راه تطمیع به خود متمایل گرداند. سید جمال پس از مشورت با چند تن از دوستان و یارانش چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و سید محمد رضا مساوات دعوت شاه را پذیرفت و با پسر نوجوان خود محمد علی، به دیدار او رفت. این ملاقات چندان به درازا نکشید و سید پاسخهای تند داد و خشمناک از دربار شاه بیرون رفت. در راه بازگشت از شمیران به تهران، کالسکۀ شاهی واژگون شد و پای سید شکست. او چندی از منبر باز ماند و با آنکه پایش سرانجام بهبود یافت، اما کوتاه شد و پس از آن تا پایان عمر می‌لنگید. پس از آنکه از بستر بیماری برخاست، نخستین جایی که رفت، مزار عباس آقا تبریزی، عامل قتل علی‌اصغر خان اتابک بود که مردم به مناسبت چهلم مرگ او برگورش گرد آمده بودند و سید در آنجا خطبه‌ای سخت بلیغ دربارۀ لزوم مبارزه با بیدادگران ایراد کرد (جمال‌زاده، «محمد علی شاه ... »، ۱۱-۱۴؛ یغمایی، همان، ۳۵-۳۷).
 
 
 
گفته‌اند در همین دوران، با آنکه سید جمال‌الدین اعتقاد و ارادت بسیار به سید عبدالله بهبهانی داشت، میان آن‌دو اختلافی پیش آمد و سید جمال یک وقت بدون ذکر نام بهبهانی، در یک سخنرانی با عنوان « اذا فسد العالِم فسد العالَم » بر او تاخت. در سبب این اختلاف آورده‌اند که پس از صدور فرمان مشروطه، بهبهانی قدرت و نفوذ بسیار به دست آورد. سید جمال می‌گفت: «مردم که آن همه فداکاری کردند، برای آن نبود که به جای یک شاه بی عرضۀ نادان، دچار استبداد دیگری شوند ... ». نظری تأیید نشده حاکی از آن است که بهبهانی کسی را مأمور کرده بود تا در منابر بر ضد سید جمال سخن گوید (جمال‌زاده، «ترجمۀ حال»، ۱۶۸، «سید جمال»، ۱۷، ۲۰-۲۱ ). شاید شیوۀ مبارزه‌جویانه، تندی و خشونتی که سید جمال در سخنرانیها به کار می‌گرفت، موجب چنین اختلافی شده بود.
 
  
 +
چون [[ماه محرم]] ۱۳۱۸ ق. در رسید، سید ناچار برای وعظ و هم تبلیغ شرکت اسلامیه به [[شیراز]] رفت و در مساجد آن شهر سخنرانیهایی بس مهیج ایراد کرد. وی در همین سفر رسالۀ «لباس التقوى» را نوشت و با بیانی روشن و محکم و استدلالهایی استوار مردم را به استفاده از منسوجات داخلی تشویق کرد. چندی بعد از شیراز به‌ [[عتبات عالیات|عتبات]] رفت و یک ماه در خانۀ عمویش، [[سید اسماعیل صدر|سید اسماعیل صدر عاملی]] در [[نجف]] ماند. آن‌گاه دوباره به شیراز بازگشت و همان‌جا ساکن شد؛ اما چون قوام الدولۀ شیرازی ـ که با سید دشمنی می‌کرد ـ زنی از اشرار شیراز را مأمور کشتن او کرد، سید به اصفهان بازگشت.
  
او در اصفهان مشغول وعظ و تبلیغ گشت و در اندك زمانى از وعاظ مشهور شد. به علت جو استبدادى كه ظل‌السلطان در اصفهان برقرار كرده بود، سید جمال در 1319 ق به تبریز رفت و در مورد اهمیت قانون و مزایاى حكومت قانونى خطابه‌هایى ایراد نمود. در بازگشت به اصفهان پس از انتشار كتاب «رویاى صادقه» با همكارى شیخ احمد مجدالاسلام كرمانى و میرزا نصراللَّه ملك المتكلمین، مورد كینه‌ى ظل‌السلطان قرار گرفت.
+
به علت جو استبدادى که ظل‌السلطان در اصفهان برقرار کرده بود، سید جمال در ۱۳۱۹ ق به تبریز رفت و در مورد اهمیت قانون و مزایاى حکومت قانونى خطابه‌هایى ایراد نمود. در بازگشت به اصفهان پس از انتشار کتاب «رویاى صادقه» با همکارى شیخ احمد مجدالاسلام کرمانى و میرزا نصراللَّه ملک المتکلمین، مورد کینه‌ى ظل‌السلطان قرار گرفت.
  
بار دیگر به تبریز رفت و در آنجا مورد توجه محمدعلى شاه ولیعهد قرار گرفت. سپس به تهران آمد و به تشویق محافل آزادیخواهان شبها در مسجد شاه (مسجد امام خمینى) به وعظ و خطابه پرداخت. وى در اوایل مشروطیت در مساجد و انجمن‌ها به طرفدارى از مشروطه سخنرانى مى‌كرد و به همین جهت مورد توجه مردم واقع شده بود. پاره‌اش از سخنرانى‌هاى او به صورت روزنامه‌اى به نام «الجمال» چاپ شد. در زمان به توپ بستن مجلس به شاه عبدالعظیم رفت و از آنجا به قصد عتبات عازم همدان شد. وى به واسطه سابق دوستى، ورود خود را به میرزا محسن خان مظفرالملك، حاكم همدان ابلاغ كرد. او نیز این مساله را به دربار تهران گزارش داد.
+
چندی بعد که ماه محرم (ظاهراً محرم ۱۳۲۰) نزدیک شد، سید برای وعظ به [[تبریز]] رفت و مورد استقبال مردم و شخص محمد علی میرزا ولیعهد قرار گرفت و توسط او لقب «صدر المحققین» یافت. سپس به تهران آمد و به تشویق محافل آزادیخواهان شبها در مسجد شاه (مسجد امام خمینى کنونی) به وعظ و خطابه پرداخت. وى در اوایل [[مشروطیت]] در مساجد و انجمن‌ها به طرفدارى از مشروطه سخنرانى مى‌کرد و به همین جهت مورد توجه مردم واقع شده بود. پاره‌ای از سخنرانى‌هاى او به صورت روزنامه‌اى به نام «الجمال» چاپ شد.  
  
لذا امیر افخم همدانى حاكم بروجرد از طرف دربار مأمور شد تا سید جمال‌الدین را به بروجرد ببرد. سید جمال مدتى در بروجرد زندانى بود و عاقبت توسط عمال محمدعلى شاه قاجار مسموم و خفه گردید و در قبرستان یخچال این شهر دفن شد. بعدها این قبرستان به جمالیه معروف گردید. در «كارنامه‌ى بزرگان» سال درگذشت وى 1336 ق ذكر شده است. از دیگر آثار وى: «لباس التقوى»؛ مقالاتى كه در روزنامه «حبل‌المتین» كلكته و جراید مصر چاپ مى‌شد.
+
== وفات ==
 +
جمال‌الدین واعظ اصفهانی در زمان به توپ بستن مجلس، به [[حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام|شاه عبدالعظیم]] رفت و از آنجا به قصد [[عتبات عالیات|عتبات]] عازم همدان شد. وى به واسطه سابقه دوستى، ورود خود را به میرزا محسن خان مظفرالملک، حاکم همدان ابلاغ کرد. او نیز این مسأله را به دربار تهران گزارش داد. لذا امیر افخم همدانى حاکم بروجرد از طرف دربار مأمور شد تا سید جمال‌الدین را به بروجرد ببرد. سید جمال مدتى در بروجرد زندانى بود و عاقبت توسط عمال محمدعلى شاه قاجار مسموم گردید و در قبرستان یخچال این شهر مدفون شد. بعدها این قبرستان به جمالیه معروف گردید. در «کارنامه‌ى بزرگان» سال درگذشت وى ۱۳۳۶ ق. ذکر شده است.  
  
==منابع==
+
== منابع ==
  
*[[انجمن مفاخر فرهنگی]]، [[اثرآفرینان]]، ج6، ص97.
+
*"جمال‌الدین واعظ اصفهانی"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
 +
*[[انجمن مفاخر فرهنگی]]، [[اثرآفرینان]]، ج۶، ص۹۷.
  
 
[[رده:عالمان]]
 
[[رده:عالمان]]

نسخهٔ ‏۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۲

واعظ اصفهانی.jpg

سید جمال الدین واعظ اصفهانى (۱۲۷۹-۱۳۲۶ ق)، خطیب نامدار دوره قاجار و از رهبران نهضت مشروطیت بود. او از نخستین کسانی است که مردم را به مطالبۀ حقوق اجتماعی و سیاسی خود برانگیخت و آنها را با مفاهیمی چون «قانون» و «مشروطه» آشنا کرد. تأسیس «شرکت اسلامیه» برای عرضه و ترویج منسوجات ایرانی از جمله فعالیتهای اجتماعی او و همفکرانش بود. دو کتاب «رویاى صادقه» و «لباس التقوى» از آثار اوست.

ولادت و تحصیل

سید جمال الدین حدود سال ۱۲۷۹ق. در همدان، در خاندانی از شیعیان مهاجر از جبل عامل لبنان زاده شد. او برادرزاده‌ى آیت ‌اللَّه سید اسماعیل صدرعاملى است. هنوز خردسال بود که پدرش سید عیسى موسوی عاملی در گذشت و مادرش به تهران مهاجرت کرد. با آنکه سید جمال به تحصیل علاقۀ بسیار نشان داد، اما برای گذران زندگی نزد یکی از خویشاوندان به زنجیره‌بافی پرداخت و تا ۱۴ سالگی به آن کار اشتغال داشت. آن‌گاه برای تحصیل دانش وارد مدرسۀ موسوم به «مدرسۀ مادر شاه» واقع در خیابان «سر در الماسیه» (باب همایون) تهران شد.

سید از جوانی به خواندن کتاب شوق و ولع بسیار داشت و از همان اوقات به سبب کثرت مطالعه دچار ضعف بینایی شد. وی در ۲۱ سالگی برای ادامۀ تحصیل و استفاده از استادان نامدار اصفهان، همراه خانواده‌اش به این شهر رفت و به فراگیرى مقدمات عربى و فلسفه و عرفان پرداخت. مدتی بعد به تشویق و کمک برخی خویشانش به روضه‌خوانی و وعظ پرداخت و به زودی کارش بالا گرفت و شهرتی یافت و ازدواج کرد.

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

ستمگریهای ظل‌السلطان -که با اقتدار و استیلای تمام بر اصفهان حکومت می‌کرد-، افزون بر عوامل متعدد اجتماعی و اقتصادی، سید جمال را که از خردسالی با فقر و نابرابری دست به گریبان بود و وجوه مختلف ستمگری متنفذین را دیده بود، به سرعت مجذوب اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه کرد. او در این شهر یارانی همچون میرزا نصرالله بهشتی معروف به ملک المتکلمین، شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، سید علی جناب‌زاده و چند تن دیگر یافت که جملگی در زمرۀ آزادی‌خواهان و اصلاح طلبان بودند و به زودی گروهی به نام «انجمن ترقی» تشکیل دادند.

سخنان این گروه برای مردم تازگی داشت و سید جمال در آن میان به سرعت مشهور شد؛ چندان‌که توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب کرد و او طی فرمانی دستور داد که هر سال ۱۰۴ تومان از خزانه به سید مقرری دهند. گویا در همین اوقات ظل السلطان نیز به وی لقب «صدر الواعظین» داد. ظاهراً نخستین منبر مهم سید در اصفهان، در مسجد نو بود که مسجد جامع آقا نورالله اصفهانی، برادر آقا نجفی، مجتهد طراز اول اصفهان به‌شمار می‌رفت. سید پس از آن تا مدتی واعظ ثابت آن مسجد شد؛ و گفته‌اند که در آنجا تدریس هم می‌کرد.

در شوال ۱۳۱۶ سید جمال‌الدین، ملک‌المتکلمین و شیخ احمد کرمانی با شرکت برخی از تجار، چون حاج محمد حسین کازرونی، شرکتی به نام «شرکت اسلامیه» برای عرضه و ترویج منسوجات ایرانی تأسیس کردند. این شرکت و «انجمن ترقی» به زودی شناخته شدند و دامنۀ فعالیتهای خود را به شهرهای دیگر هم کشانیدند. جالب آنکه اعضای انجمن ترقی هم جز آنکه مردم را به مقابله با استبداد می‌خواندند، همه جا آنها را به سرمایه‌گذاری برای تولید و ترویج محصولات داخلی تشویق می‌کردند و مقالاتی مهیج در همین زمینه‌ها در نشریات فارسی داخلی و خارجی، در هند، عثمانی و مصر انتشار می‌دادند.

در این برهه که فعالیتهای سید جمال برای بیداری مردم وارد عرصه‌ای جدید می‌شد، چون بر خلاف انتظار، از حمایت و همراهی علما برخوردار نگردید، از این‌رو، به انتقاد برخاست و از بی اعتنایی برخی از آنها به لزوم بیداری مردم و توضیح حقایق اجتماعی، و نیز استبداد و ستمگری دولتمردان سخن گفت.

چون ماه محرم ۱۳۱۸ ق. در رسید، سید ناچار برای وعظ و هم تبلیغ شرکت اسلامیه به شیراز رفت و در مساجد آن شهر سخنرانیهایی بس مهیج ایراد کرد. وی در همین سفر رسالۀ «لباس التقوى» را نوشت و با بیانی روشن و محکم و استدلالهایی استوار مردم را به استفاده از منسوجات داخلی تشویق کرد. چندی بعد از شیراز به‌ عتبات رفت و یک ماه در خانۀ عمویش، سید اسماعیل صدر عاملی در نجف ماند. آن‌گاه دوباره به شیراز بازگشت و همان‌جا ساکن شد؛ اما چون قوام الدولۀ شیرازی ـ که با سید دشمنی می‌کرد ـ زنی از اشرار شیراز را مأمور کشتن او کرد، سید به اصفهان بازگشت.

به علت جو استبدادى که ظل‌السلطان در اصفهان برقرار کرده بود، سید جمال در ۱۳۱۹ ق به تبریز رفت و در مورد اهمیت قانون و مزایاى حکومت قانونى خطابه‌هایى ایراد نمود. در بازگشت به اصفهان پس از انتشار کتاب «رویاى صادقه» با همکارى شیخ احمد مجدالاسلام کرمانى و میرزا نصراللَّه ملک المتکلمین، مورد کینه‌ى ظل‌السلطان قرار گرفت.

چندی بعد که ماه محرم (ظاهراً محرم ۱۳۲۰) نزدیک شد، سید برای وعظ به تبریز رفت و مورد استقبال مردم و شخص محمد علی میرزا ولیعهد قرار گرفت و توسط او لقب «صدر المحققین» یافت. سپس به تهران آمد و به تشویق محافل آزادیخواهان شبها در مسجد شاه (مسجد امام خمینى کنونی) به وعظ و خطابه پرداخت. وى در اوایل مشروطیت در مساجد و انجمن‌ها به طرفدارى از مشروطه سخنرانى مى‌کرد و به همین جهت مورد توجه مردم واقع شده بود. پاره‌ای از سخنرانى‌هاى او به صورت روزنامه‌اى به نام «الجمال» چاپ شد.

وفات

جمال‌الدین واعظ اصفهانی در زمان به توپ بستن مجلس، به شاه عبدالعظیم رفت و از آنجا به قصد عتبات عازم همدان شد. وى به واسطه سابقه دوستى، ورود خود را به میرزا محسن خان مظفرالملک، حاکم همدان ابلاغ کرد. او نیز این مسأله را به دربار تهران گزارش داد. لذا امیر افخم همدانى حاکم بروجرد از طرف دربار مأمور شد تا سید جمال‌الدین را به بروجرد ببرد. سید جمال مدتى در بروجرد زندانى بود و عاقبت توسط عمال محمدعلى شاه قاجار مسموم گردید و در قبرستان یخچال این شهر مدفون شد. بعدها این قبرستان به جمالیه معروف گردید. در «کارنامه‌ى بزرگان» سال درگذشت وى ۱۳۳۶ ق. ذکر شده است.

منابع