سپاه اسامه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از مراجعت از جنگ خيبر گروهى از مسلمانان را به فرماندهى اسامة‌ بن زيد به سوى قبيله‌اى از يهود فرستاد تا آنها را به سوى اسلام و يا دادن جزيه دعوت كنند و اگر نپذيرفتند با آنان بجنگند. آنان در بين راه با مردى به نام مرداس روبرو شدند كه مسلمان شده بود ولى ايمان خود را از قوم خود پنهان مى‌كرد. او گوسفندان بسيارى داشت گوسفندانش را در شكاف كوهى جاى داد و پيش مسلمانان آمد و به آنها سلام كرد و با گفتن لااله ‌الا الله محمد رسول الله مسلمان بودن خود را به آنان اظهار نمود ولى اسامة ‌بن‌ زيد خيال كرد كه او [[دروغ]] مى‌گويد و براى حفظ مال خود اظهار اسلام مى‌كند، لذا مسلمان بودن او را نپذيرفت و او را كشت و گوسفندانش را به غنيمت گرفت. چون اين خبر به پيامبر رسيد ناراحت شد و اسامه را بازخواست كرد.
+
در اوایل سال هشتم هجری پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) سپاهی به فرماندهی [[ جعفر بن ابی طالب ]](طیار) ، [[ زید بن حارثه ]] و  [[عبدالله بن رواحه ]] برای مقابله با رومیانی به منطقه موته فرستادند که به [[ جنگ موته ]] معروف است .
 
+
== سپاه اسامه در زمان رسول خدا( صل الله علیه و آله )
و اين آيه نازل شد: {{متن قرآن|«يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوآا اِذا ضَرَبْتُمْ فى سَبيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقىآ اِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَاللّهِ ‌مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا اِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً»}}؛ ([[سوره نساء]]/94) اى كسانى كه [[ايمان]] آورده‌ايد، وقتى در راه خدا سفر مى‌كنيد، اوضاع را بررسى كنيد و به كسى كه به شما سلام داد نگوييد كه مؤمن نيستى تا بدين وسيله بهره زندگى دنيا را بجوييد چون نزد خدا غنيمت هاى بسيارى وجود دارد. شما از پيش چنين بوديد و خدا بر شما منت نهاد، پس بررسى كنيد همانا خدا به آنچه مى‌كنيد، آگاه است.
+
در روزهای آخر عمر نبی اکرم اسلام ( صل الله علیه و آله ) ، خبرهایی مبنی بر تحرکات رومیان و قبایل هم پیمان با آنها به گوش ایشان رسید. به همین دلیل پیامبر ( صل الله علیه و آله ) ، فرمان جهاد اعلام کردند و از مسلمانان به خصوص سران مهاجرین و انصار خواستند تا به همراه سپاهی به فرماندهی جوانی هجده ساله به نام اسامه بن زید که پسر سردار شهید موته ، زید بن حارثه بود، به منطقه موته بروند. مورخین اهل سن  می نویسند :« روز دوشنبه چهار روز مانده از صفر سال یازده هجری ، رسول خدا ( صل الله علیه و آله )  فرمان آماده باش برای جنگ با روم را صادر کرد. فردای آن روز، اسامه بن زید را خواند و فرمود: با سمت فرماندهی سپاه، به جایگاهی که پدرت در آنجا شهید شد،حرکت کن و بر آنان بتاز.
 
+
روز چهارشنبه تب و سردرد بر پیغمبر( صل الله علیه و آله )  عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا( صل الله علیه و آله ) به دست خود پرچم جنگ را تحویل اسامه داد. اسامه پرچم را به دست گرفت ، از مدینه خارج شد و جرف را که در یک فرسنگی مدینه است اردوگاه لشکر قرار داد.
در اين آيه به مسلمانان دستور مى‌دهد كه در اين گونه مواقع بيشتر دقت كنند و با تحقيق و جستجوى بيشتر، حقيقت را بدست آورند و بدون تحقيق خون انسانى را نريزند. مى‌فرمايد: اى مؤمنان وقتى در راه خدا سفر مى‌كنيد، بيشتر تحقيق كنيد و به كسى كه به شما سلام مى‌دهد نگوييد مسلمان نيستى. بعد اضافه مى‌كند كه شما با اين كار خود در پى كالاى دنيا و مال و ثروت هستيد در حالى كه ثروتها نزد خداست. از اين جمله برمى‌آيد آنچه اسامه را وسوسه كرد كه آن مسلمان را بكشد، اموال و گوسفندان او بود. او خواست با كشتن آن شخص به غنايمى دست يابد و اين هدف پستى بود كه قرآن از آن انتقاد مى‌كند و مى‌فرمايد: شما از پيش هم اين چنين بوديد تا اين كه خدا به وسيله اسلام بر شما منت گذاشت. در دوران جاهليت رسم اعراب بر اين بود كه به خاطر بدست آوردن غنيمتها مى‌جنگيدند ولى در اسلام جنگ هدف والايى دارد و آن حاكميت دين خداست.
+
سران مهاجر و انصار عموماً دعوت شدند که در این جنگ شرکت کنند. ابوبکر،عمر،ابوعبیده جراح،سعد بن وقاص،سعد بن عباده و عده دیگری جز آنان بودند. اینان به اعتراض گفتند: « چرا این پسرک را فرمانده سپاهی می کنند که افراد آن از مهاجرین نخستین تشکیل شده است؟» رسول خدا( صل الله علیه و آله ) چون این سخن را شنید سخت برآشفت و درحالی که دستمالی به سر بسته و قطیفه ای بر دوش انداخته بود.از منزل خارج شد و از منبر بالا رفت و فرمود:« این چه سخنی است که درباره فرماندهی اسامه به من گزارش داده شده است.همانا شما بودید که پیش از این درباره فرماندهی پدرش اعتراض داشتید در صورتی که پدرش فرماندهی لایق بود و پسرش نیز همان لیاقت و شایستگی را دارد <ref> ابن سعد در طبقات ج 2 ص 190 ، انساب الاشراف بلاذری ج 1 ص 474 ، یعقوبی ج 2 ص 74، ابن اثیر در تاریخ خود ج 2 ص 120 </ref>
 
+
با این وجود باز بعضی از رفتن اجتناب می کردند و بهانه هایی می آوردند که  اصلاً مورد قبول پیامبر نبود تا جایی که پیامبر( صل الله علیه و آله )  عصبانی شدند و در سخنانی افرادی مانند : ابوبکر،عمر،سعدبن عباده ، ابوعبیده جراح و ...  را نام بردند و به آنها دستور دادند که حتماً در سپاه اسامه شرکت کنند و در پایان می فرمایند : (( لَعَنَ الله مَن تَخَلَّفَ عَن جَیِش اُسامَه)) یعنی خدا لعنت کند هر که را که از رفتن با سپاه اسامه تخلف کند. <ref> شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6 ص 52 </ref>
پس از اين مطالب، آنچه را كه در آغاز سخن آمده بود يك بار ديگر و براى تأكيد بيشتر تكرار مى‌كند و مى‌فرمايد: پس تحقيق كنيد و خدا به آنچه انجام مى‌دهيد، آگاه ‌است.
+
با این وجود بسیاری از صحابه و به خصوص افرادی که بعدها در جریان سقیفه نقش مهمی داشتند ، پس از رفتن مقداری از راه بازگشتند و از فرمان رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) سرپیچی کردند.
 
+
== سپاه اسامه بعد در زمان ابوبکر==
 +
پس از آنکه ابوبکر به خلافت رسید ، اولین فرمانی که داد این بود که سپاه اسامه حرکت کند و به ماموریتی که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) به او داده بود ، پایان دهد.  
 
==منابع==
 
==منابع==
 
* یعقوب جعفری، جنگهای پیامبر به روایت قرآن.
 
* یعقوب جعفری، جنگهای پیامبر به روایت قرآن.
  
 
[[رده:سریه های پیامبر اکرم]]
 
[[رده:سریه های پیامبر اکرم]]

نسخهٔ ‏۱ مارس ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۳۵

در اوایل سال هشتم هجری پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) سپاهی به فرماندهی جعفر بن ابی طالب (طیار) ، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه برای مقابله با رومیانی به منطقه موته فرستادند که به جنگ موته معروف است . == سپاه اسامه در زمان رسول خدا( صل الله علیه و آله ) در روزهای آخر عمر نبی اکرم اسلام ( صل الله علیه و آله ) ، خبرهایی مبنی بر تحرکات رومیان و قبایل هم پیمان با آنها به گوش ایشان رسید. به همین دلیل پیامبر ( صل الله علیه و آله ) ، فرمان جهاد اعلام کردند و از مسلمانان به خصوص سران مهاجرین و انصار خواستند تا به همراه سپاهی به فرماندهی جوانی هجده ساله به نام اسامه بن زید که پسر سردار شهید موته ، زید بن حارثه بود، به منطقه موته بروند. مورخین اهل سن می نویسند :« روز دوشنبه چهار روز مانده از صفر سال یازده هجری ، رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) فرمان آماده باش برای جنگ با روم را صادر کرد. فردای آن روز، اسامه بن زید را خواند و فرمود: با سمت فرماندهی سپاه، به جایگاهی که پدرت در آنجا شهید شد،حرکت کن و بر آنان بتاز. روز چهارشنبه تب و سردرد بر پیغمبر( صل الله علیه و آله ) عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا عارض شد و صبح پنجشنبه رسول خدا( صل الله علیه و آله ) به دست خود پرچم جنگ را تحویل اسامه داد. اسامه پرچم را به دست گرفت ، از مدینه خارج شد و جرف را که در یک فرسنگی مدینه است اردوگاه لشکر قرار داد. سران مهاجر و انصار عموماً دعوت شدند که در این جنگ شرکت کنند. ابوبکر،عمر،ابوعبیده جراح،سعد بن وقاص،سعد بن عباده و عده دیگری جز آنان بودند. اینان به اعتراض گفتند: « چرا این پسرک را فرمانده سپاهی می کنند که افراد آن از مهاجرین نخستین تشکیل شده است؟» رسول خدا( صل الله علیه و آله ) چون این سخن را شنید سخت برآشفت و درحالی که دستمالی به سر بسته و قطیفه ای بر دوش انداخته بود.از منزل خارج شد و از منبر بالا رفت و فرمود:« این چه سخنی است که درباره فرماندهی اسامه به من گزارش داده شده است.همانا شما بودید که پیش از این درباره فرماندهی پدرش اعتراض داشتید در صورتی که پدرش فرماندهی لایق بود و پسرش نیز همان لیاقت و شایستگی را دارد [۱] با این وجود باز بعضی از رفتن اجتناب می کردند و بهانه هایی می آوردند که اصلاً مورد قبول پیامبر نبود تا جایی که پیامبر( صل الله علیه و آله ) عصبانی شدند و در سخنانی افرادی مانند : ابوبکر،عمر،سعدبن عباده ، ابوعبیده جراح و ... را نام بردند و به آنها دستور دادند که حتماً در سپاه اسامه شرکت کنند و در پایان می فرمایند : (( لَعَنَ الله مَن تَخَلَّفَ عَن جَیِش اُسامَه)) یعنی خدا لعنت کند هر که را که از رفتن با سپاه اسامه تخلف کند. [۲] با این وجود بسیاری از صحابه و به خصوص افرادی که بعدها در جریان سقیفه نقش مهمی داشتند ، پس از رفتن مقداری از راه بازگشتند و از فرمان رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) سرپیچی کردند.

سپاه اسامه بعد در زمان ابوبکر

پس از آنکه ابوبکر به خلافت رسید ، اولین فرمانی که داد این بود که سپاه اسامه حرکت کند و به ماموریتی که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) به او داده بود ، پایان دهد.

منابع

  • یعقوب جعفری، جنگهای پیامبر به روایت قرآن.
  • ابن سعد در طبقات ج 2 ص 190 ، انساب الاشراف بلاذری ج 1 ص 474 ، یعقوبی ج 2 ص 74، ابن اثیر در تاریخ خود ج 2 ص 120
  • شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6 ص 52