تقدیس خدا: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
 
منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود.
 
منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود.
  
== واژه تقدیس در لغت ==
+
==واژه تقدیس در لغت==
 +
 
 +
تقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی<ref>التحقیق، ج9، ص210، «قدس».</ref> و مبارک بودن است.<ref>همان؛ المنجد، ص612.</ref> و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است.<ref>لسان العرب، ج11، ص61؛ التحقیق، ج9، ص210، «قدس».</ref> و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود.<ref>فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص253؛ المصطلحات الکلامیه، ص78؛ التعریفات، ص89.</ref>
 +
 
 +
==فرق تقدیس و تنزیه==
 +
 
 +
این رو به رغم آن که برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کرده اند.<ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314؛ الکشاف، ج1، ص125؛ فتح القدیر، ج1، ص64.</ref> اهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانسته اند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است.<ref>شرح شطحیات، ص213؛ مصطلحات جامع العلوم، ص279؛ شرح فصوص الحکم، ص368، 541.</ref> برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل<ref>المصطلحات الکلامیه، ص78.</ref> و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات<ref>ممدّ الهمم، ص26.</ref> یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانسته اند.<ref>بیان السعاده، ج1، ص74.</ref> برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده اند.<ref>شرح فصوص الحکم، ص368، 541.</ref>
  
تقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی<ref>. التحقیق، ج 9، ص 210، «قدس».</ref> و مبارک بودن است<ref>. همان؛ المنجد، ص 612.</ref> و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است<ref>. لسان العرب، ج 11، ص 61؛ التحقیق، ج 9، ص 210، «قدس».</ref> و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود<ref>. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 253؛ المصطلحات الکلامیه، ص 78؛ التعریفات، ص 89.</ref>،
+
تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند این که تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست<ref>المصطلحات الکلامیه، ص78.</ref> یا این که تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیرانسان ها مانند زمین ([[سوره مائده]]/5، 21)، وادی ([[سوره طه]]/20، 12) و غیره نیز بکار می رود؛ ولی تسبیح ویژه خداست.<ref>الفروق اللغویه، ص125.</ref>
  
== فرق تقدیس و تنزیه ==
+
==تقدیس در قرآن==
  
این رو به رغم آنکه برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کرده اند<ref>. تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314؛ الکشاف، ج 1، ص 125؛ فتح القدیر، ج 1، ص 64.</ref> اهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانسته اند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است.<ref>. شرح شطحیات، ص 213؛ مصطلحات جامع العلوم، ص 279؛ شرح فصوص الحکم، ص 368، 541.</ref> برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل<ref>. المصطلحات الکلامیه، ص 78.</ref> و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات<ref>. ممدّ الهمم، ص 26.</ref> یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانسته اند.<ref>. بیان السعاده، ج 1، ص 74.</ref> برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه، و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده اند.<ref>. شرح فصوص الحکم، ص 368، 541.</ref>
+
تقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» بکار رفته است:
تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند اینکه تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست<ref>. المصطلحات الکلامیه، ص 78.</ref> یا اینکه تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیر انسان ها مانند زمین (مائده/5،21)، وادی (طه/20،12) و غیره نیز به کار می رود؛ ولی تسبیح ویژه خداست.<ref>. الفروق اللغویه، ص 125.</ref>
 
  
== تقدیس در قرآن ==
+
* {{متن قرآن|«و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسفِکُ الدِّماءَ و نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ و نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعلَمُ ما لاتَعلَمون»}}. ([[سوره بقره]]/2، 30)
 
تقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» به کار رفته است:«و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسفِکُ الدِّماءَ ونَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ ونُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون» (بقره/2،30) و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:«هُوَ اللّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحنَ اللّهِ عَمّا یُشرِکون» (حشر/59،23 و نیز جمعه/62،1)؛ ولی با توجه به معنای تقدیس می توان به مجموع آیاتی که در آن ها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه می دانند، مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِوالاَرضِ» (حدید/57،1) یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر می داند، مانند «سُبحنَهُ وتَعلی عَمّا یَصِفون» (انعام/6،100) و «رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون» (انبیاء/21،112) و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی می کنند:«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» شوری/42،11 و نیز بقره/2،22) یا به اثبات توحید حق می پردازند:«قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکُون» (انعام/6،19 و نیز نحل/16،51) تمسک جست، از این رو برخی در سوره توحید، آیات «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد  اَللّهُ الصَّمَد» را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی شریک و شبیه از او دانسته اند.<ref>. المنهاج، ج 1، ص 197؛ اسماء و صفات، ج 1، ص 77.</ref>
 
  
مفسرانی که تقدیس و تسبیح را در آیه 30 بقره/2 به یک معنا می گیرند جمله «نُقَدِسُ لَکَ» را تأکید «نُسَبّحُ» می دانند<ref>. نمونه، ج 1، ص 175؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314؛ الکشاف، ج 1، ص 125.</ref> و در مقابل، آن ها که تقدیس را جز تسبیح می دانند با توجه به تفاوت های پیش گفته برای جمله مذکور معنایی افزون بر معنای تسبیح ذکر کرده اند.<ref>. کشف الاسرار، ج 1، ص 134؛ فتح القدیر، ج 1، ص 63؛ حاشیه شیخ زاده، ج 1، ص 503 و 504.</ref> این دو قول در صورتی است که لام را در جمله «نُقَدِّسُ لَکَ» زاید و معنای آن را «نُقَدِّسُکَ» بدانیم<ref>. مجمع البیان، ج 1، ص 178؛ حاشیه شیخ زاده، ج 1، ص 504؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 314.</ref>؛
+
و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:
  
اما برخی با زاید ندانستن حرف لام معنای «نُقَدِّسُ لَک» را در آیه یاد شده به پاکسازی روی زمین از فاسدان و مفسدان یا پاکسازی خویشتن از هرگونه صفات زشت و مذموم و تطهیر جسم و جان برای خدا معنا کرده اند<ref>. نمونه، ج 1، ص 175.</ref>؛ ولی می توان گفت چون جمله مذکور از فرشتگان نقل شده است و فرشتگان به تصریح آیه شریفه«لا یَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون» (تحریم/66،6) گناه نمی کنند صحیح نیست که به خدا بگویند ما خود را از گناه پاک می کنیم.
+
* {{متن قرآن|«هُوَ اللّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحنَ اللّهِ عَمّا یُشرِکون»}}. ([[سوره حشر]]/59، 23 و نیز [[سوره جمعه]]/62، 1)
  
آنچه درباره تقدیس گفته شد مربوط به مقام اثبات یعنی منزّه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات محدود و نسبی بود؛ ولی از آنجا که خدای متعالی در مقام ثبوت و واقع نیز چنین است نام مبارک «قدّوس» که مبالغه در قدس (تنزّه و پاکی) است<ref>. المیزان، ج 19، ص 222.</ref> از اسمای حسنای او شمرده شده است:«یُسَبِّحُ لِلّهِ... المَلِکِ القُدّوسِ». (جمعه /62،1)
+
ولی با توجه به معنای تقدیس می توان به مجموع آیاتی که در آنها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه می دانند، مانند {{متن قرآن|«سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِ والاَرضِ»}} ([[سوره حدید]]/57، 1) یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر می داند. مانند {{متن قرآن|«سُبحنَهُ و تَعلی عَمّا یَصِفون»}} ([[سوره انعام]]/6، 100) و {{متن قرآن|«رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون»}} ([[سوره انبیاء]]/21، 112) و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی می کنند: {{متن قرآن|«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ»}} ([[سوره شوری]]/42، 11) و نیز ([[سوره بقره]]/2، 22) یا به اثبات توحید حق می پردازند: {{متن قرآن|«قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکُون»}} ([[سوره انعام]]/6، 19 و نیز [[سوره نحل]]/16، 51) تمسک جست، از این رو برخی در [[سوره توحید]]، آیات {{متن قرآن|«قُل هُوَ اللّهُ اَحَد * اَللّهُ الصَّمَد»}} را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی شریک و شبیه از او دانسته اند.<ref>المنهاج، ج1، ص197؛ اسماء و صفات، ج1، ص77.</ref>
  
برخی در ترتیب ذکری بین «سبّوح» و «قدوس» در قول فرشتگان بر این عقیده اند که تسبیح برتر از تقدیس است و مناسب آن بود که قدوس مقدم ذکر شود تا ترقی از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر صورت گیرد؛ ولی از آنجا که تسبیح برخلاف تقدیس مختص خداست شاید تقدیم سبوح بر قدوس از آن روست که از همان ابتدا اعلام کنند مرادشان تنها وصف کردن خداست نه غیر او.<ref>. الفروق اللغویه، ص 125.</ref>
+
مفسرانی که تقدیس و تسبیح را در آیه 30 [[سوره بقره]]/2 به یک معنا می گیرند جمله «نُقَدِسُ لَکَ» را تأکید «نُسَبّحُ» می دانند.<ref>نمونه، ج1، ص175؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314؛ الکشاف، ج1، ص125.</ref> و در مقابل، آنها که تقدیس را جز تسبیح می دانند با توجه به تفاوت های پیش گفته برای جمله مذکور معنایی افزون بر معنای تسبیح ذکر کرده اند.<ref>کشف الاسرار، ج1، ص134؛ فتح القدیر، ج1، ص63؛ حاشیه شیخ زاده، ج1، ص503 و 504.</ref> این دو قول در صورتی است که لام را در جمله «نُقَدِّسُ لَکَ» زاید و معنای آن را «نُقَدِّسُکَ» بدانیم.<ref>مجمع البیان، ج1، ص178؛ حاشیه شیخ زاده، ج1، ص504؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314.</ref>
  
 +
اما برخی با زاید ندانستن حرف لام معنای «نُقَدِّسُ لَک» را در آیه یاد شده به پاکسازی روی زمین از فاسدان و مفسدان یا پاکسازی خویشتن از هر گونه صفات زشت و مذموم و تطهیر جسم و جان برای خدا معنا کرده اند<ref>نمونه، ج1، ص175.</ref>؛ ولی می توان گفت چون جمله مذکور از [[فرشتگان]] نقل شده است و فرشتگان به تصریح آیه شریفه {{متن قرآن|«لایَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون»}} ([[سوره تحریم]]/66، 6) گناه نمی کنند صحیح نیست که به خدا بگویند ما خود را از گناه پاک می کنیم.
  
==پانویس ==
+
آنچه درباره تقدیس گفته شد مربوط به مقام اثبات یعنی منزّه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات محدود و نسبی بود؛ ولی از آنجا که خدای متعالی در مقام ثبوت و واقع نیز چنین است نام مبارک «قدّوس» که مبالغه در قدس (تنزّه و پاکی) است.<ref>المیزان، ج19، ص 222.</ref> از اسمای حسنای او شمرده شده است: {{متن قرآن|«یُسَبِّحُ لِلّهِ... المَلِکِ القُدّوسِ»}}. ([[سوره جمعه]]/62، 1)
<references />
 
  
== منبع ==
+
برخی در ترتیب ذکری بین «سبّوح» و «قدوس» در قول فرشتگان بر این عقیده اند که تسبیح برتر از تقدیس است و مناسب آن بود که قدوس مقدم ذکر شود تا ترقی از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر صورت گیرد؛ ولی از آنجا که تسبیح برخلاف تقدیس مختص خداست شاید تقدیم سبوح بر قدوس از آن روست که از همان ابتدا اعلام کنند، مرادشان تنها وصف کردن خداست نه غیر او.<ref>الفروق اللغویه، ص125.</ref>
  
*ابوالفضل يغمائى ،تقدیس،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 395،[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=8 مرکز فرهنگ و معارف قرآن]
+
==پانویس==
 +
<references/>
 +
 
 +
==منابع==
 +
* ابوالفضل يغمائى، تقدیس، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد8، صفحه395، [http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=8 مرکز فرهنگ و معارف قرآن].
  
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]

نسخهٔ ‏۱۳ مارس ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۱۴

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود.

واژه تقدیس در لغت

تقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی[۱] و مبارک بودن است.[۲] و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است.[۳] و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود.[۴]

فرق تقدیس و تنزیه

این رو به رغم آن که برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کرده اند.[۵] اهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانسته اند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است.[۶] برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل[۷] و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات[۸] یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانسته اند.[۹] برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده اند.[۱۰]

تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند این که تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست[۱۱] یا این که تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیرانسان ها مانند زمین (سوره مائده/5، 21)، وادی (سوره طه/20، 12) و غیره نیز بکار می رود؛ ولی تسبیح ویژه خداست.[۱۲]

تقدیس در قرآن

تقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» بکار رفته است:

  • «و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسفِکُ الدِّماءَ و نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ و نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعلَمُ ما لاتَعلَمون». (سوره بقره/2، 30)

و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:

  • «هُوَ اللّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحنَ اللّهِ عَمّا یُشرِکون». (سوره حشر/59، 23 و نیز سوره جمعه/62، 1)

ولی با توجه به معنای تقدیس می توان به مجموع آیاتی که در آنها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه می دانند، مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِ والاَرضِ» (سوره حدید/57، 1) یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر می داند. مانند «سُبحنَهُ و تَعلی عَمّا یَصِفون» (سوره انعام/6، 100) و «رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون» (سوره انبیاء/21، 112) و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی می کنند: «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» (سوره شوری/42، 11) و نیز (سوره بقره/2، 22) یا به اثبات توحید حق می پردازند: «قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکُون» (سوره انعام/6، 19 و نیز سوره نحل/16، 51) تمسک جست، از این رو برخی در سوره توحید، آیات «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد * اَللّهُ الصَّمَد» را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی شریک و شبیه از او دانسته اند.[۱۳]

مفسرانی که تقدیس و تسبیح را در آیه 30 سوره بقره/2 به یک معنا می گیرند جمله «نُقَدِسُ لَکَ» را تأکید «نُسَبّحُ» می دانند.[۱۴] و در مقابل، آنها که تقدیس را جز تسبیح می دانند با توجه به تفاوت های پیش گفته برای جمله مذکور معنایی افزون بر معنای تسبیح ذکر کرده اند.[۱۵] این دو قول در صورتی است که لام را در جمله «نُقَدِّسُ لَکَ» زاید و معنای آن را «نُقَدِّسُکَ» بدانیم.[۱۶]

اما برخی با زاید ندانستن حرف لام معنای «نُقَدِّسُ لَک» را در آیه یاد شده به پاکسازی روی زمین از فاسدان و مفسدان یا پاکسازی خویشتن از هر گونه صفات زشت و مذموم و تطهیر جسم و جان برای خدا معنا کرده اند[۱۷]؛ ولی می توان گفت چون جمله مذکور از فرشتگان نقل شده است و فرشتگان به تصریح آیه شریفه «لایَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون» (سوره تحریم/66، 6) گناه نمی کنند صحیح نیست که به خدا بگویند ما خود را از گناه پاک می کنیم.

آنچه درباره تقدیس گفته شد مربوط به مقام اثبات یعنی منزّه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات محدود و نسبی بود؛ ولی از آنجا که خدای متعالی در مقام ثبوت و واقع نیز چنین است نام مبارک «قدّوس» که مبالغه در قدس (تنزّه و پاکی) است.[۱۸] از اسمای حسنای او شمرده شده است: «یُسَبِّحُ لِلّهِ... المَلِکِ القُدّوسِ». (سوره جمعه/62، 1)

برخی در ترتیب ذکری بین «سبّوح» و «قدوس» در قول فرشتگان بر این عقیده اند که تسبیح برتر از تقدیس است و مناسب آن بود که قدوس مقدم ذکر شود تا ترقی از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر صورت گیرد؛ ولی از آنجا که تسبیح برخلاف تقدیس مختص خداست شاید تقدیم سبوح بر قدوس از آن روست که از همان ابتدا اعلام کنند، مرادشان تنها وصف کردن خداست نه غیر او.[۱۹]

پانویس

  1. التحقیق، ج9، ص210، «قدس».
  2. همان؛ المنجد، ص612.
  3. لسان العرب، ج11، ص61؛ التحقیق، ج9، ص210، «قدس».
  4. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص253؛ المصطلحات الکلامیه، ص78؛ التعریفات، ص89.
  5. تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314؛ الکشاف، ج1، ص125؛ فتح القدیر، ج1، ص64.
  6. شرح شطحیات، ص213؛ مصطلحات جامع العلوم، ص279؛ شرح فصوص الحکم، ص368، 541.
  7. المصطلحات الکلامیه، ص78.
  8. ممدّ الهمم، ص26.
  9. بیان السعاده، ج1، ص74.
  10. شرح فصوص الحکم، ص368، 541.
  11. المصطلحات الکلامیه، ص78.
  12. الفروق اللغویه، ص125.
  13. المنهاج، ج1، ص197؛ اسماء و صفات، ج1، ص77.
  14. نمونه، ج1، ص175؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314؛ الکشاف، ج1، ص125.
  15. کشف الاسرار، ج1، ص134؛ فتح القدیر، ج1، ص63؛ حاشیه شیخ زاده، ج1، ص503 و 504.
  16. مجمع البیان، ج1، ص178؛ حاشیه شیخ زاده، ج1، ص504؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص314.
  17. نمونه، ج1، ص175.
  18. المیزان، ج19، ص 222.
  19. الفروق اللغویه، ص125.

منابع