برهان محبت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} نفى ربوبيت غير خدا و اثبات ربوب...' ایجاد کرد)
 
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
نفى ربوبيت غير خدا و اثبات ربوبيت خدا از راه محبت.
+
«برهان محبت» بیانگر نفى ربوبیت غیر [[الله|خدا]] و اثبات ربوبیت خدا از راه محبت است. [[برهان]] مذکور با این عنوان در کتب [[فلسفه|فلسفى]] و [[علم کلام|کلامى]] نیامده؛ ولى از براهین برگرفته از [[قرآن‌ کریم]] در داستان [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام است. آن حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات [[توحید|توحید]] ربوبى پرداخت: {{متن قرآن|«فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کوکبـًا قالَ هذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلین»}}. «برهان محبت» از آیات ۷۵-۷۹ [[سوره انعام]] استفاده مى‌شود؛ ولى بیشتر بر آیه ۷۶ انطباق دارد.
  
برهان محبت با اين عنوان در كتب فلسفى و كلامى نيامده؛ ولى از براهين برگرفته از [[قرآن‌ كريم]] در داستان [[حضرت ابراهيم]] علیه السلام است. آن حضرت در برابر مشركان قوم خود به محاجّه برخاست و از طريق اين برهان به نفى ربوبيت غيرخدا و اثبات توحيد ربوبى پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ الَّيلُ رَءا كَوكَبـًا قالَ هذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلين». برهان مذكور از آيات 75-79 [[سوره انعام]]/6 استفاده مى‌شود؛ ولى بيشتر بر آيه 76 انطباق دارد.
+
'''تقریر برهان محبت:'''
  
'''تقرير برهان محبت:'''
+
حضرت ابراهیم علیه السلام با حد وسط قرار دادن «محبت» در قالب قیاسى [[منطق|منطقى]] فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست. این برهان بر دو مقدمه استوار است:
  
حضرت ابراهيم عليه السلام با حد وسط قرار دادن محبت در قياسى منطقى در قالب شكل دوم فرمود: ربّ بايد محبوب باشد و غروب كننده محبوب نيست، پس ربّ غروب كننده نيست. اين برهان بر دو مقدمه استوار است:
+
#ملازم بودن ربوبیت با محبوبیت، زیرا ربوبیت پیوندى حقیقى میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینى مربوب به سوى رب و در نتیجه دلدادگى مربوب به رب را در پى دارد.
 +
#افول کننده نمى‌تواند محبوب باشد زیرا افول آفل مستلزم آن است که انسان پس از دستیابى، آن را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمى‌تواند در حد پرستش، دلداده چیزى شود که از دست رفتنى است،<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۱ - ۱۹۳.</ref> بلکه شخص خردورز بهره‌مند از [[فطرت]] سلیم به چیزى که از او پنهان مى‌شود حتى محبت عادى نمى‌یابد، چه رسد به محبت در حد [[عبادت]] که فقط شایسته ربّى است که همواره حاضر باشد.<ref> تفسیر المنار، ج‌۷، ص‌۵۵۸‌ـ‌۵۶۰‌.</ref>
  
# ملازم بودن ربوبيت با محبوبيت، زيرا ربوبيت پيوندى حقيقى ميان ربّ و مربوب است كه كشش تكوينى مربوب به سوى رب و در نتيجه دلدادگى مربوب به رب را در پى دارد.
+
مقدمات یاد شده نیازمند توضیح بیشترى است؛ [[انسان]] ذات خویش را دوست دارد. از این‌رو آنچه را که در بقاى ذات او و کمالش مؤثر است دوست مى‌دارد، پس اگر انسان دریافت که موجودى وراى خودش وجود دارد که ممدّ حیات اوست بلکه حیاتش وابسته به حیات آن موجود برتر است و هر چیزى که به او مى‌رسد از ناحیه اوست، فطرتاً و طبیعتاً به سوى او مى‌گراید و طالب او مى‌شود و هر چه معرفتش به او بیشتر شود محبتش نیز به او افزون‌تر خواهد شد.
# افول كننده نمى‌تواند محبوب باشد زيرا افول آفل مستلزم آن است كه انسان پس از دستيابى، آن را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمى‌تواند در حد پرستش، دلداده چيزى شود كه از دست رفتنى است،<ref>الميزان، ج‌7، ص‌191 - 193.</ref> بلكه شخص خردورز بهره‌مند از فطرت سليم به چيزى كه از او پنهان مى‌شود حتى محبت عادى نمى‌يابد، چه رسد به محبت در حد عبادت كه فقط شايسته ربّى است كه همواره حاضر باشد.<ref> تفسير المنار، ج‌7، ص‌558‌ـ‌560‌.</ref>
 
  
مقدمات ياد شده نيازمند توضيح بيشترى است؛ انسان ذات خويش را دوست دارد. از اين‌رو آنچه را كه در بقاى ذات او و كمالش مؤثر است دوست مى‌دارد، پس اگر انسان دريافت كه موجودى وراى خودش وجود دارد كه ممدّ حيات اوست بلكه حياتش وابسته به حيات آن موجود برتر است و هر چيزى كه به او مى‌رسد از ناحيه اوست فطرتاً و طبيعتاً به سوى او مى‌گرايد و طالب او مى‌شود و هر چه معرفتش به او بيشتر شود محبتش نيز به او افزون‌تر خواهد شد.
+
بنابراین، ممکن نیست انسان چیزى را، ربّ و مدبر خود بداند؛ ولى محبوب وى نباشد و نیز ممکن نیست چیزى را که انسان در حد پرستش و به صورت مستقل دوست ندارد، ربّ خود بداند؛ در نتیجه اجرام آسمانى بر اثر این که همواره در دسترس انسان نیستند و از حال پرستنده خود بى‌خبر مى‌مانند نمى‌توانند به این اندازه محبوب وى باشند، پس اجرام مزبور نمى‌توانند رب انسان باشند.
  
بنابراين، ممكن نيست انسان چيزى را، ربّ و مدبر خود بداند؛ ولى محبوب وى نباشد و نيز ممكن نيست چيزى را كه انسان در حد پرستش و به صورت مستقل دوست ندارد ربّ خود بداند در نتيجه اجرام آسمانى بر اثر اين كه همواره در دسترس انسان نيستند و از حال پرستنده خود بى‌خبر مى‌مانند نمى‌توانند به اين اندازه محبوب وى باشند، پس اجرام مزبور نمى‌توانند رب انسان باشند.
+
این برهان نه تنها ربوبیت اجرام آسمانى را باطل مى‌کند، بلکه برهانى براى ابطال هر نوع [[شرک]] و [[بت پرستی|بت‌پرستى]] است، زیرا معیار ارائه شده در این برهان یعنى «تعلق نگرفتن محبت به آفل» در همه جسمانیات جارى است، بلکه ربوبیت ارباب انواع و موجودات نوریه‌اى که برخى بت پرستان آنان را از ماده، طبیعت، جسمانیت و حرکت برتر و منزه مى‌دانند نیز با این برهان باطل مى‌شود، زیرا آنان تصریح مى‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیت، مقهور خدا بوده در برابر نور او مستهلک‌اند، به همین سبب اگر در برابر آنان حبّى ابراز شود، این حب متعلق به مدبر آنهاست، نه خود آنها.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۱.</ref>
  
اين برهان نه تنها ربوبيت اجرام آسمانى را باطل مى‌كند بلكه برهانى براى ابطال هر نوع شرك و بت‌پرستى است زيرا معيار ارائه شده در اين برهان يعنى «تعلق نگرفتن محبت به آفل» در همه جسمانيات جارى است بلكه ربوبيت ارباب انواع و موجودات نوريّه‌اى كه برخى بت پرستان آنان را از ماده، طبيعت، جسمانيت و حركت برتر و منزه مى‌دانند نيز با اين برهان باطل مى‌شود زيرا آنان تصريح مى‌كنند كه اين انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانيت، مقهور خدا بوده در برابر نور او مستهلك‌اند، به همين سبب اگر در برابر آنان حبّى ابراز شود، اين حب متعلق به مدبر آنهاست؛ نه خود آنها.<ref>الميزان، ج‌7، ص‌191.</ref>
+
قرار داشتن آیه {{متن قرآن|«وکذلِک نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ والأرض...»}} ([[سوره انعام]]، ۷۵) در بین آیات متضمن [[حجت]]، خود دلیل روشنى است، بر این که حجت مزبور از مشهودات ملکوتى [[حضرت ابراهیم]] که ملاک [[یقین|یقین]] به خدا و آیات اوست گرفته شده است؛<ref>همان، ص‌۱۹۳.</ref> اما آنچه از [[امام رضا]] علیه السلام در [[تفسیر]] جمله {{متن قرآن|«لا‌اُحِبُّ الاَفِلین»}} وارد شده که ابراهیم علیه السلام گفت: آفل را دوست ندارم، زیرا افول از صفات حادث است نه از صفات قدیم،<ref>عیون اخبار‌الرضا علیه السلام، ج‌۱، ص‌۴۰۰؛ بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۷۹.</ref> بدین معنا نیست که پایه استدلال، افول حادث است، بلکه پایه استدلال همان عدم حُب است و در بیان معیار عدم حب فرموده: افول از صفات حادث است و حادث سزاوار آن نیست که متعلق حب انسان قرار گیرد.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۶.</ref>
  
قرار داشتن آيه «وكَذلِكَ نُرى اِبرهيمَ مَلَكوتَ السَّموتِ و...» ([[سوره انعام]]/6‌، 75) در بين آيات متضمن حجت، خود دليل روشنى است، بر اين كه حجت مزبور از مشهودات ملكوتى ابراهيم كه ملاك يقين به خدا و آيات اوست گرفته شده است؛<ref>همان، ص‌193.</ref> اما آنچه از [[امام رضا]] عليه السلام در تفسير جمله «لا‌اُحِبُّ الاَفِلين» وارد شده كه [[حضرت ابراهيم]] عليه السلام گفت: آفل را دوست ندارم، زيرا افول از صفات حادث است نه از صفات قديم<ref>عيون اخبار‌الرضا عليه السلام، ج‌1، ص‌400؛ بحارالانوار، ج‌11، ص‌79.</ref> بدين معنا نيست كه پايه استدلال افول حادث است بلكه پايه استدلال همان عدم حب است و در بيان معيار عدم حب فرموده: افول از صفات حادث است و حادث سزاوار آن نيست كه متعلق حب انسان قرار گيرد.<ref>الميزان، ج‌7، ص‌196.</ref>
+
برخى پایه استدلال را افول حادث دانسته و وجه‌ دلالت آن بر نفى ربوبیت اجرام آسمانى را دلالت افول بر حدوث و امکان و در نتیجه نیاز آفل به مُحدِث و [[واجب الوجود]] بالذات دانسته‌اند،<ref>کشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۴۰۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۰۰‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵۲‌.</ref> زیرا افول حرکت است و حرکت متوقف بر متحرک و هر متحرک حادث است و هر حادث به قدیم نیاز‌ دارد.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵۲‌.</ref> یا در بیان وجه دلالت افول بر نفى ربوبیت اجرام گفته‌اند: افول حرکت است و هر حرکتى محرکى دارد و سلسله محرک ها به ناچار باید به یک محرک غیرمتحرک پایان یابد و آن ذات بارى تعالى است.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۱۸۶.</ref>
  
برخى پايه استدلال را افول حادث دانسته و وجه‌ دلالت آن بر نفى ربوبيت اجرام آسمانى را دلالت افول بر حدوث و امكان و در نتيجه نياز آفل به محدث و واجب الوجود بالذات دانسته‌اند،<ref>كشف‌الاسرار، ج‌3، ص‌409؛ مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌500‌؛ تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌18؛ التفسير الكبير، ج‌13، ص‌52‌.</ref> زيرا افول حركت است و حركت متوقف بر متحرك و هر متحرك حادث است و هر حادث به قديم نياز‌ دارد<ref>التفسير الكبير، ج‌13، ص‌52‌.</ref> يا در بيان وجه دلالت افول بر نفى ربوبيت اجرام گفته‌اند: افول حركت است و هر حركتى محركى دارد و سلسله محرك ها به ناچار بايد به يك محرك غيرمتحرك پايان يابد و آن ذات بارى تعالى است.<ref>الميزان، ج‌7، ص‌186.</ref>
+
به اعتقاد برخى، محبت در طرز تفکر [[فلسفه|فلسفى]] و عقلى محض هرگز حد وسط قرار نمى‌گیرد، زیرا اولا محبت از شئون عقل عملى است و در اسلوب [[منطق|منطقى]] که از شئون عقل نظرى است نمى‌گنجد. ثانیاً استعانت به محبت قابل عرضه به خصم نیست زیرا ممکن است آنچه را مستدل دوست دارد، محبوب خصم نباشد و او در برابر مستدل بگوید: من آفل را دوست دارم،<ref>تفسیر موضوعى، ج‌۱۲، ص‌۲۳۰.</ref> بنابراین شاید بتوان گفت حد وسط در برهان مزبور افول است؛ نه محبت، زیرا در [[آیه|آیات]] روى افول تکیه شده و به واسطه آن ربوبیت از اجرام آسمانى نفى شده است. دلیل رب نبودن آفل، غایب شدن آن از مربوب است، در حالى که رب باید حاضر باشد. البته در بیان نتیجه از زبان‌ دل کمک گرفته شده و گفته شده است: من آفلان را دوست ندارم، بر این اساس با توجه به چگونگى بیان نتیجه مى‌توان برهان مورد نظر را برهان محبت نامید.
  
به اعتقاد برخى محبت در طرز تفكر فلسفى و عقلى محض هرگز حد وسط قرار نمى‌گيرد زيرا اولا محبت از شئون عقل عملى است و در اسلوب منطقى كه از شئون عقل نظرى است نمى‌گنجد. ثانياً استعانت به محبت قابل عرضه به خصم نيست زيرا ممكن است آنچه را مستدل دوست دارد، محبوب خصم نباشد و او در برابر مستدل بگويد: من آفل را دوست دارم،<ref>تفسير موضوعى، ج‌12، ص‌230.</ref> بنابراين شايد بتوان گفت حد وسط در برهان مزبور افول است؛ نه محبت زيرا در آيات روى افول تكيه شده و به واسطه آن ربوبيت از اجرام آسمانى نفى شده است. دليل رب نبودن آفل غايب شدن آن از مربوب است در حالى كه رب بايد حاضر باشد. البته در بيان نتيجه از زبان‌دل كمك گرفته شده و گفته شده است: من آفلان را دوست ندارم بر اين اساس با توجه به چگونگى بيان نتيجه مى‌توان برهان مورد نظر را برهان محبت ناميد.
+
به گفته‌اى دیگر: برهان محبت یکى از دو گونه تقریر برهان [[فطرت]] است. برهان فطرت آن بخش از واقعیت انسان را که حقیقتى ذات اضافه و داراى دو طرف است، مورد استفاده قرار مى‌دهد و با توجه به تضایفى که بین دو طرف حقایق اضافى برقرار است، از تحقق یکى از دو طرف بر تحقق طرف دیگر استدلال مى‌کند. محبت نیز حقیقتى اضافى و طرف مقابل آن محبوب بودن است.
  
به گفته‌اى ديگر برهان محبت يكى از دو گونه تقرير برهان فطرت است. برهان فطرت آن بخش از واقعيت انسان را كه حقيقتى ذات اضافه و داراى دو طرف است، مورد استفاده قرار مى‌دهد و با توجه به تضايفى كه بين دو طرف حقايق اضافى برقرار است، از تحقق يكى از دو طرف بر تحقق طرف ديگر استدلال مى‌كند. محبت نيز حقيقتى اضافى و طرف مقابل آن محبوب بودن است.
+
اوصاف و حالاتى که در برهان فطرت حد وسط قرار مى‌گیرد، اوصاف اضافى است؛ مانند امید و محبت. بنابراین حد وسط برهان فطرت، وصف محبت نیز مى‌تواند باشد زیرا محبت وصفى وجودى است و بدون محبوب نمى‌تواند موجود باشد. قوام برهان فطرت در هنگام استفاده از محبت به این است که محبوب حقیقى انسان هیچ یک از کمالهاى دنیوى، بلکه هیچ‌یک از امور محدود و مقید جهان نیست بلکه انسان دوستدار حقیقت مطلق و نامحدود بوده و اگر در پى کمالهاى محدود مى‌رود به سبب نشانه‌اى است که این امور به راست یا دروغ از حقیقت نامحدود دارند.<ref>  تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۸۶.</ref>
  
اوصاف و حالاتى كه در برهان فطرت حد وسط قرار مى‌گيرد، اوصاف اضافى است؛ مانند اميد و محبت بنابراين حد وسط برهان فطرت، وصف محبت نيز مى‌تواند باشد زيرا محبت وصفى وجودى است و بدون محبوب نمى‌تواند موجود باشد. قوام برهان فطرت در هنگام استفاده از محبت به اين است كه محبوب حقيقى انسان هيچ يك از كمالهاى دنيوى، بلكه هيچ‌يك از امور محدود و مقيد جهان نيست بلكه انسان دوستدار حقيقت مطلق و نامحدود بوده و اگر در پى كمالهاى محدود مى‌رود به سبب نشانه‌اى است كه اين امور به راست يا دروغ از حقيقت نامحدود دارند.<ref>  تبيين براهين اثبات خدا، ص‌286.</ref>
+
بنابراین خداوندى که در این برهان ثابت مى‌شود، همان حقیقتى است که محبوب و دلپذیر است. این دیدگاه مؤید به روایتى از [[امام صادق]] علیه السلام است که فرمود: «هل الدین إلاّ الحُبّ؛ مگر دین جز دوستى و محبت چیز دیگرى است؟».
  
بنابراين خداوندى كه در اين برهان ثابت مى‌شود همان حقيقتى است كه محبوب و دلپذير است. اين ديدگاه مؤيَّد به روايتى از [[امام صادق]] عليه السلام است كه فرمود: «هل الدين إلاّ الحُبّ= مگر دين جز دوستى و محبت چيز ديگرى است».
+
[[حضرت ابراهیم]] علیه السلام در این برهان از محبوب نبودن هر چیز غیر ازلى و محدود و افول‌پذیر، بر نفى الوهیت ماه و ستارگان، و از طرف دیگر از محبت و عشقى که دارد، بر وجود خداوندى که زنده و بى زوال بوده، آفریننده آسمان ها و زمین است استدلال کرده است؛<ref> تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۹۴. </ref> در نتیجه انبیاء، خداوند را به عنوان یک فرضیه یا بحث نظرى خشک ثابت نمى‌کنند، بلکه آنان [[توحید]] را با تربیت در کنار هم براى مردم مطرح و ربّ را به عنوان محبوب به مردم معرفى مى‌کنند.<ref>تفسیر موضوعى، ج‌۱، ص‌۳۲۷.</ref>
 
 
حضرت ابراهيم علیه السلام در اين برهان از محبوب نبودن هر چيز غير ازلى و محدود و افول‌پذير، بر نفى الوهيت ماه و ستارگان و از طرف ديگر از محبت و عشقى كه دارد، بر وجود خداوندى كه زنده و بى زوال بوده، آفريننده آسمان ها و زمين است استدلال كرده است،<ref> تبيين براهين اثبات خدا، ص‌294. </ref> در نتيجه انبيا خداوند را به عنوان يك فرضيه يا بحث نظرى خشك ثابت نمى‌كنند بلكه آنان توحيد را با تربيت در كنار هم براى مردم مطرح و ربّ را به عنوان محبوب به مردم معرفى مى‌كنند.<ref>تفسير موضوعى، ج‌1، ص‌327.</ref>
 
 
 
در پايان بحث پاسخ به اين پرسش نيز لازم است كه آيا موضوع احتجاج و برهان حضرت ابراهيم عليه السلام ابطال «خالقيت» اجرام آسمانى و اثبات آن براى خداوند است يا ابطال «تدبير و كارگردانى» اجرام آسمانى؟ از برخى نظريات چنين برمى‌آيد كه گزينه نخست مورد نظر است؛ يعنى قوم ابراهيم چنين مى‌پنداشتند كه اين اجرام آسمانى همان واجب‌الوجود و آفريدگارند،<ref>التفسير الكبير، ج‌14، ص‌49.</ref> در حالى كه شيوه برهان حضرت ابراهيم علیه السلام برخلاف آن است زيرا آن حضرت بر عنوان «ربّ» تكيه كرده است<ref>منشور جاويد، ج‌11، ص‌225.</ref> و مقصود از ربّ در جمله «هذا رَبّى» خالق هستى نيست بلكه زمامدار امر تدبير موجودات به شمار مى‌رود.<ref>الميزان، ج‌7، ص‌181.</ref>
 
  
 +
در پایان بحث پاسخ به این پرسش نیز لازم است که آیا موضوع احتجاج و برهان حضرت ابراهیم علیه السلام ابطال «خالقیت» اجرام آسمانى و اثبات آن براى خداوند است یا ابطال «تدبیر و کارگردانى» اجرام آسمانى؟ از برخى نظریات چنین برمى‌آید که گزینه نخست مورد نظر است؛ یعنى قوم ابراهیم چنین مى‌پنداشتند که این اجرام آسمانى همان واجب‌الوجود و آفریدگارند،<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۴۹.</ref> در حالى که شیوه برهان حضرت ابراهیم علیه السلام برخلاف آن است، زیرا آن حضرت بر عنوان «ربّ» تکیه کرده است<ref>منشور جاوید، ج‌۱۱، ص‌۲۲۵.</ref> و مقصود از ربّ در جمله «هذا رَبّى» خالق هستى نیست، بلکه زمامدار امر تدبیر موجودات به شمار مى‌رود.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۱۸۱.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
برهان محبت، ابوطالب ربيع‌نياو بخش فلسفه و كلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص538-541.
+
* "برهان محبت"، ابوطالب ربیع‌نیا، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۵۳۸-۵۴۱.
 
+
[[رده: اعتقادات]]
 
[[رده: توحید]]
 
[[رده: توحید]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۱۳

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«برهان محبت» بیانگر نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات ربوبیت خدا از راه محبت است. برهان مذکور با این عنوان در کتب فلسفى و کلامى نیامده؛ ولى از براهین برگرفته از قرآن‌ کریم در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام است. آن حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبى پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کوکبـًا قالَ هذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلین». «برهان محبت» از آیات ۷۵-۷۹ سوره انعام استفاده مى‌شود؛ ولى بیشتر بر آیه ۷۶ انطباق دارد.

تقریر برهان محبت:

حضرت ابراهیم علیه السلام با حد وسط قرار دادن «محبت» در قالب قیاسى منطقى فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست. این برهان بر دو مقدمه استوار است:

  1. ملازم بودن ربوبیت با محبوبیت، زیرا ربوبیت پیوندى حقیقى میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینى مربوب به سوى رب و در نتیجه دلدادگى مربوب به رب را در پى دارد.
  2. افول کننده نمى‌تواند محبوب باشد زیرا افول آفل مستلزم آن است که انسان پس از دستیابى، آن را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمى‌تواند در حد پرستش، دلداده چیزى شود که از دست رفتنى است،[۱] بلکه شخص خردورز بهره‌مند از فطرت سلیم به چیزى که از او پنهان مى‌شود حتى محبت عادى نمى‌یابد، چه رسد به محبت در حد عبادت که فقط شایسته ربّى است که همواره حاضر باشد.[۲]

مقدمات یاد شده نیازمند توضیح بیشترى است؛ انسان ذات خویش را دوست دارد. از این‌رو آنچه را که در بقاى ذات او و کمالش مؤثر است دوست مى‌دارد، پس اگر انسان دریافت که موجودى وراى خودش وجود دارد که ممدّ حیات اوست بلکه حیاتش وابسته به حیات آن موجود برتر است و هر چیزى که به او مى‌رسد از ناحیه اوست، فطرتاً و طبیعتاً به سوى او مى‌گراید و طالب او مى‌شود و هر چه معرفتش به او بیشتر شود محبتش نیز به او افزون‌تر خواهد شد.

بنابراین، ممکن نیست انسان چیزى را، ربّ و مدبر خود بداند؛ ولى محبوب وى نباشد و نیز ممکن نیست چیزى را که انسان در حد پرستش و به صورت مستقل دوست ندارد، ربّ خود بداند؛ در نتیجه اجرام آسمانى بر اثر این که همواره در دسترس انسان نیستند و از حال پرستنده خود بى‌خبر مى‌مانند نمى‌توانند به این اندازه محبوب وى باشند، پس اجرام مزبور نمى‌توانند رب انسان باشند.

این برهان نه تنها ربوبیت اجرام آسمانى را باطل مى‌کند، بلکه برهانى براى ابطال هر نوع شرک و بت‌پرستى است، زیرا معیار ارائه شده در این برهان یعنى «تعلق نگرفتن محبت به آفل» در همه جسمانیات جارى است، بلکه ربوبیت ارباب انواع و موجودات نوریه‌اى که برخى بت پرستان آنان را از ماده، طبیعت، جسمانیت و حرکت برتر و منزه مى‌دانند نیز با این برهان باطل مى‌شود، زیرا آنان تصریح مى‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیت، مقهور خدا بوده در برابر نور او مستهلک‌اند، به همین سبب اگر در برابر آنان حبّى ابراز شود، این حب متعلق به مدبر آنهاست، نه خود آنها.[۳]

قرار داشتن آیه «وکذلِک نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ والأرض...» (سوره انعام، ۷۵) در بین آیات متضمن حجت، خود دلیل روشنى است، بر این که حجت مزبور از مشهودات ملکوتى حضرت ابراهیم که ملاک یقین به خدا و آیات اوست گرفته شده است؛[۴] اما آنچه از امام رضا علیه السلام در تفسیر جمله «لا‌اُحِبُّ الاَفِلین» وارد شده که ابراهیم علیه السلام گفت: آفل را دوست ندارم، زیرا افول از صفات حادث است نه از صفات قدیم،[۵] بدین معنا نیست که پایه استدلال، افول حادث است، بلکه پایه استدلال همان عدم حُب است و در بیان معیار عدم حب فرموده: افول از صفات حادث است و حادث سزاوار آن نیست که متعلق حب انسان قرار گیرد.[۶]

برخى پایه استدلال را افول حادث دانسته و وجه‌ دلالت آن بر نفى ربوبیت اجرام آسمانى را دلالت افول بر حدوث و امکان و در نتیجه نیاز آفل به مُحدِث و واجب الوجود بالذات دانسته‌اند،[۷] زیرا افول حرکت است و حرکت متوقف بر متحرک و هر متحرک حادث است و هر حادث به قدیم نیاز‌ دارد.[۸] یا در بیان وجه دلالت افول بر نفى ربوبیت اجرام گفته‌اند: افول حرکت است و هر حرکتى محرکى دارد و سلسله محرک ها به ناچار باید به یک محرک غیرمتحرک پایان یابد و آن ذات بارى تعالى است.[۹]

به اعتقاد برخى، محبت در طرز تفکر فلسفى و عقلى محض هرگز حد وسط قرار نمى‌گیرد، زیرا اولا محبت از شئون عقل عملى است و در اسلوب منطقى که از شئون عقل نظرى است نمى‌گنجد. ثانیاً استعانت به محبت قابل عرضه به خصم نیست زیرا ممکن است آنچه را مستدل دوست دارد، محبوب خصم نباشد و او در برابر مستدل بگوید: من آفل را دوست دارم،[۱۰] بنابراین شاید بتوان گفت حد وسط در برهان مزبور افول است؛ نه محبت، زیرا در آیات روى افول تکیه شده و به واسطه آن ربوبیت از اجرام آسمانى نفى شده است. دلیل رب نبودن آفل، غایب شدن آن از مربوب است، در حالى که رب باید حاضر باشد. البته در بیان نتیجه از زبان‌ دل کمک گرفته شده و گفته شده است: من آفلان را دوست ندارم، بر این اساس با توجه به چگونگى بیان نتیجه مى‌توان برهان مورد نظر را برهان محبت نامید.

به گفته‌اى دیگر: برهان محبت یکى از دو گونه تقریر برهان فطرت است. برهان فطرت آن بخش از واقعیت انسان را که حقیقتى ذات اضافه و داراى دو طرف است، مورد استفاده قرار مى‌دهد و با توجه به تضایفى که بین دو طرف حقایق اضافى برقرار است، از تحقق یکى از دو طرف بر تحقق طرف دیگر استدلال مى‌کند. محبت نیز حقیقتى اضافى و طرف مقابل آن محبوب بودن است.

اوصاف و حالاتى که در برهان فطرت حد وسط قرار مى‌گیرد، اوصاف اضافى است؛ مانند امید و محبت. بنابراین حد وسط برهان فطرت، وصف محبت نیز مى‌تواند باشد زیرا محبت وصفى وجودى است و بدون محبوب نمى‌تواند موجود باشد. قوام برهان فطرت در هنگام استفاده از محبت به این است که محبوب حقیقى انسان هیچ یک از کمالهاى دنیوى، بلکه هیچ‌یک از امور محدود و مقید جهان نیست بلکه انسان دوستدار حقیقت مطلق و نامحدود بوده و اگر در پى کمالهاى محدود مى‌رود به سبب نشانه‌اى است که این امور به راست یا دروغ از حقیقت نامحدود دارند.[۱۱]

بنابراین خداوندى که در این برهان ثابت مى‌شود، همان حقیقتى است که محبوب و دلپذیر است. این دیدگاه مؤید به روایتى از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «هل الدین إلاّ الحُبّ؛ مگر دین جز دوستى و محبت چیز دیگرى است؟».

حضرت ابراهیم علیه السلام در این برهان از محبوب نبودن هر چیز غیر ازلى و محدود و افول‌پذیر، بر نفى الوهیت ماه و ستارگان، و از طرف دیگر از محبت و عشقى که دارد، بر وجود خداوندى که زنده و بى زوال بوده، آفریننده آسمان ها و زمین است استدلال کرده است؛[۱۲] در نتیجه انبیاء، خداوند را به عنوان یک فرضیه یا بحث نظرى خشک ثابت نمى‌کنند، بلکه آنان توحید را با تربیت در کنار هم براى مردم مطرح و ربّ را به عنوان محبوب به مردم معرفى مى‌کنند.[۱۳]

در پایان بحث پاسخ به این پرسش نیز لازم است که آیا موضوع احتجاج و برهان حضرت ابراهیم علیه السلام ابطال «خالقیت» اجرام آسمانى و اثبات آن براى خداوند است یا ابطال «تدبیر و کارگردانى» اجرام آسمانى؟ از برخى نظریات چنین برمى‌آید که گزینه نخست مورد نظر است؛ یعنى قوم ابراهیم چنین مى‌پنداشتند که این اجرام آسمانى همان واجب‌الوجود و آفریدگارند،[۱۴] در حالى که شیوه برهان حضرت ابراهیم علیه السلام برخلاف آن است، زیرا آن حضرت بر عنوان «ربّ» تکیه کرده است[۱۵] و مقصود از ربّ در جمله «هذا رَبّى» خالق هستى نیست، بلکه زمامدار امر تدبیر موجودات به شمار مى‌رود.[۱۶]

پانویس

  1. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۱ - ۱۹۳.
  2. تفسیر المنار، ج‌۷، ص‌۵۵۸‌ـ‌۵۶۰‌.
  3. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۱.
  4. همان، ص‌۱۹۳.
  5. عیون اخبار‌الرضا علیه السلام، ج‌۱، ص‌۴۰۰؛ بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۷۹.
  6. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۹۶.
  7. کشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۴۰۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۰۰‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵۲‌.
  8. التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵۲‌.
  9. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۸۶.
  10. تفسیر موضوعى، ج‌۱۲، ص‌۲۳۰.
  11. تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۸۶.
  12. تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۹۴.
  13. تفسیر موضوعى، ج‌۱، ص‌۳۲۷.
  14. التفسیر الکبیر، ج‌۱۴، ص‌۴۹.
  15. منشور جاوید، ج‌۱۱، ص‌۲۲۵.
  16. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۸۱.

منابع

  • "برهان محبت"، ابوطالب ربیع‌نیا، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۵۳۸-۵۴۱.