رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
مختصر نویسی متوسط است
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

برصیصا

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۰۵ توسط سید مهدی خدایی (بحث | مشارکت‌ها) (6پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


راهبى عابد و زاهد كه با اغواگرى شيطان بدفرجام شد.

برصيصا را برخى در لغت، برگرفته از واژه «صيصا» در زبان آرامى و به معناى سينه‌بند مرصّع اسقف اعظم يا كاكل هاى كلاه او دانسته‌اند كه يادآور برترين مقام كليساست.[۱] برصيصا شخصيتى شبه تاريخى است كه نام و سرگذشت او به صورت نمونه‌اى عبرت‌آموز از تلاش بى وقفه شيطان براى اغواى انسان و نيز امكان بدفرجامى آدمى به رغم سابقه درخشان، بازتابى عمدتاً گسترده در منابع تاريخى،[۲] تفسيرى،[۳] حديثى،[۴] اخلاقى[۵] و كلامى[۶] مسلمانان يافته است. گاه به سبب شباهت در سرگذشت و سرنوشت، نام برصيصا در كنار ابليس و بلعم باعورا ياد مى‌شود كه هر سه به رغم پيشينه درخشان در عبادت و بندگى خدا، بدفرجام و كفر‌آيين شدند.[۷]

نام و سرگذشت برصيصا در قرآن نيامده است؛ اما همه مفسران شيعه[۸] و سنى[۹] هر چند با ديدگاه و‌ چند و چونى متفاوت، در ارتباط با آيه 16‌ سوره حشر/‌59 داستان او را آورده‌اند:

«كَمَثَلِ الشَّيطنِ اِذ قالَ لِلاِنسنِ اكفُر فَلَمّا كَفَرَ قالَ اِنّى بَرىءٌ‌ مِنكَ اِنّى اَخافُ اللّهَ رَبَّ العلَمين»؛چون حكايت‏ شيطان كه به انسان گفت كافر شو و چون [وى] كافر شد گفت من از تو بيزارم زيرا من از خدا پروردگار جهانيان مى‏ ترسم.

اين تمثيل درباره تحريك و فريب يهود بنى‌نضير از سوى منافقان مدينه است.[۱۰] در پى پيمان‌شكنى بنى‌نضير در جريان دسيسه كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله و بر اساس توافق حاصل شده، آنان بايد خانه و دارايى خود را رها ساخته، جلاى وطن مى‌كردند.[۱۱] (نك:‌ سوره حشر/59‌، 2، 6) منافقان با وعده هميارى و همراهى در صورت جنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله يا جلاى وطن (سوره حشر/59‌،11) بنى‌نضير را به مخالفت با تصميم ياد شده و خوددارى از كوچ اجبارى تحريك كردند.[۱۲]

خداوند با دروغگو خواندن منافقان، از هميارى و همراهى نكردن آنها و رويگردانيشان از بنى‌نضير در صورت جنگ و جلاى وطن خبر داده (سوره حشر/59‌،12) و آنان را همانند شيطان مى‌نامد كه به سبب دشمنى ديرينه و با وعده‌هاى دروغين و وسوسه انگيزش به اغواگرى انسان مى‌پردازد و هنگامى كه آدمى در دام كفر گرفتار آمد و درمانده‌ شد از او برائت و بيزارى مى‌جويد.[۱۳] (سوره حشر/59‌،16)

اين كه «انسان» به معناى جنس آن و آيه بيانگر تعامل شيطان با نوع‌ بنى‌بشر است يا اين كه به شخصى معين در حادثه‌اى خارجى و تاريخى اشاره دارد مورد اختلاف است. گروهى از مفسران شيعه[۱۴] و شمارى از اهل سنت[۱۵] به پيروى از مجاهد «ال» در «الانسان» را به معناى جنس دانسته‌اند. اين ديدگاه با سياق[۱۶] و مفهوم[۱۷] آيه و كاربردهاى ديگر «انسان» در قرآن كه به معناى جنس آمده سازگار است. (براى‌ نمونه نك: سوره يوسف/12، 5‌؛ سوره اسراء/‌17، 53‌؛ سوره فرقان/25، 29؛ سوره معارج/70، 19؛ سوره تين/ 95،4؛ سوره عصر/103،2) بر‌ اساس اين ديدگاه كه آلوسى آن را به جمهور مفسران نسبت داده است.[۱۸] معناى آيه عام و فراگير‌است و مى‌تواند درباره همه آدميان صادق باشد،[۱۹] بر اين اساس، شيطان با وعده‌هاى دروغين، زيبا جلوه دادن بهره‌مندي هاى زندگى و آرزوهاى رنگارنگ و دور و دراز، انسان را به وادى كفر مى‌كشاند و هنگامى كه دروغ بودن وعده‌ها آشكار شد، آدمى را بى‌هيچ يار و ياورى رها ساخته، از او‌ بيزارى مى‌جويد.[۲۰] چنين مضمونى در برخى ديگر از آيات نيز آمده است كه مى‌تواند مؤيّد ديدگاه ياد شده باشد. (نك: سوره ابراهيم/14،22؛ سوره فرقان/25،29)

دسته دوم از مفسران «ال» را به معناى «عهد» و «انسان» را اشاره به شخصى معين مى‌دانند. ابن‌جوزى هم، اين ديدگاه را به جمهور مفسران نسبت مى‌دهد[۲۱] كه با ادعاى گفته شده آلوسى در تناقض است. برخى بكار رفتن صيغه‌هاى ماضى (قال و كفر) و امر (اكفر) را در آيه مؤيّد اين ديدگاه‌ دانسته‌اند، با اين استدلال ضعيف و شكننده كه صيغه‌هاى ياد شده نشان مى‌دهد كه محتواى آيه در زمان گذشته روى داده و شخصى معين، مورد خطاب شيطان بوده است. در غير اين صورت بايد صيغه مضارع بكار‌ مى‌رفت.[۲۲]

اين دسته از مفسران در تعيين مصداق انسان، به اختلاف گراييده‌اند؛ برخى بر اساس ديدگاه زمخشرى كه بدون اشاره به مصداق انسان، آيه را مربوط به اغواگرى شيطان نسبت به مشركان قريش در جريان جنگ بدر مى‌داند،[۲۳] انسان را اشاره به ابوجهل دانسته‌اند. بنابراين نظر، محتواى آيه همان است كه در آيه 48 سوره انفال/8 به گونه روشن‌تر و مبسوط‌ترى آمده است:[۲۴] «و‌اِذ‌زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم و قالَ لاغالِبَ لَكُمُ اليَومَ مِنَ النّاسِ واِنّى جارٌ‌لَكُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيهِ و قالَ‌ اِنّى بَرِىءٌ مِنكُم اِنّى اَرى ما لاتَرَونَ اِنّى اَخافُ اللّهَ». در مقابل، اغلب مفسران دسته دوم با اشاره به داستانى مشهور، مصداق «انسان» را برصيصا خوانده‌اند.

بر اساس اين حكايت، برصيصا، راهبى از بنى‌اسرائيل است كه روزگارى دراز در صومعه‌اى دور از مردم، زاهدانه به عبادت خدا پرداخته و بنا به روايتى، مستجاب الدعوه شده است. شيطان كه خشمناك از پرهيزگارى، رياضت و عبادت هاى پيوسته برصيصا، سالها بى‌هيچ توفيقى در پى فريب او بود سرانجام با وسوسه‌هاى خود، وى را بر آن مى‌دارد تا با زنى درآميزد و سپس از ترس رسوايى او را كشته، مدفون سازد.

راز اين رسوايى كه آشكار مى‌شود، برصيصا را به صليب مى‌كشند. در اين هنگام شيطان در آخرين مرحله از اغواگري هايش، در برابر ديدگان او ظاهر شده، از نقش اصلى خود در رقم خوردن چنين سرنوشتى براى برصيصا و نيز رهاسازى او در صورت سجده بر وى خبر مى‌دهد. برصيصا نااميد از همه جا و با سجده‌اى به اشارت، كافر شده و شيطان بدون هيچ كمكى از وى بيزارى جسته، در كام مرگ رهايش مى‌سازد.[۲۵]

در كنار اين روايت مشهور، روايت نادر و كاملا متفاوتى نيز درباره سرگذشت برصيصا در برخى منابع گزارش شده است. بر اساس اين روايت، برصيصا عابدى مسلمان و مؤذّن در يكى از مساجد مصر است كه روزى هنگام اذان بر بالاى مأذنه با ديدن دختر ترساى همسايه، دلبسته او شده در پى وصال آن دختر و به درخواست خانواده او از آيين مسلمانى دست برمى‌دارد؛ اما پيش از آن كه كام دل برگيرد، در حادثه‌اى از بالاى بام افتاده، مى‌ميرد.[۲۶]

داستان مشهور برصيصا با سندهاى گوناگون از ابن‌عباس (م. 68 ق.)، ابن‌مسعود (م. 33 ق.)، طاووس و همچنين از اميرمؤمنان، على عليه السلام[۲۷] و در پاره‌اى منابع از پيامبر‌ اسلام صلى الله عليه و آله[۲۸] روايت و بيشتر سندهاى آن تضعيف شده است؛[۲۹] از جمله، روايت منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله را عبيد‌ بن رفاعه نقل مى‌كند كه برخى‌ با نفى صحابى بودن،[۳۰] روايت او را مرسل دانسته‌اند.[۳۱]

از سوى ديگر به رغم آن كه برخى پژوهشگران، سند روايت منسوب به على عليه السلام را صحيح پنداشته‌اند،[۳۲] اساساً اثرى از حكايت برصيصا در احاديث شيعه به چشم نمى‌خورد و روايت ابن‌ عباس و ابن‌ مسعود كه به احتمال زياد از‌ زمان شيخ طوسى (م.‌460‌ق.) به بعد به تفاسير شيعه راه يافته،[۳۳] از منابع اهل سنت گرفته‌ شده[۳۴] و حتى برخى آن را با عقل و مذهب اماميه ناسازگار خوانده‌اند.[۳۵]

دسيسه‌هاى گام به گام ابليس، يارى جستن وى از شياطين ديگر در پى ناتوانى در فريب برصيصا، مأمور شدن شيطانى به نام «ابيض» براى اين كار و وارد شدن او از راه عبادت و در شكل و شمايل يك راهب، چگونگى راهيابى زن ياد شده به صومعه برصيصا و نقش شيطان در فاش شدن خيانت و جنايت او، از موضوعات ديگرى است كه گاه با جزئياتى متفاوت در روايت هاى گوناگون داستان به‌ چشم مى‌خورد. در بيشتر روايت ها برصيصا راهب و در برخى ديگر، عابدى از بنى‌اسرائيل خوانده مى‌شود، چنان‌ كه در اغلب پرداخت هاى داستان، راهيابى زن ياد شده به صومعه با بيمارى‌ او و دعاى برصيصا براى شفاى وى در ارتباط است.[۳۶]

بنابر روايت منسوب به اميرمؤمنان، على عليه السلام او زنى است كه شيطان دچار جنونش كرده و در دل برادرانش القا مى‌كند كه شفاى او بدست برصيصاست. در روايت ابن‌عباس از برادران سه‌گانه‌اى ياد مى‌شود كه خواهر بيمار خود را بدست برصيصا به عنوان فردى مورد اعتماد سپرده، روانه سفر مى‌شوند. روايت ابن‌ مسعود از زن چوپانى ياد مى‌كند كه شب را به صومعه برصيصا پناه مى‌برده است. حكايت برصيصا در منابع متأخر با بسط و جزئيات بيشترى آمده است.[۳۷]

حتى در برخى منابع از باردار شدن آن زن، تولد نوزاد و كشته شدن او نيز بدست برصيصا ياد مى‌شود.[۳۸] اصل داستان عبرى و از اخبار بنى‌اسرائيل است؛[۳۹] ولى منبع پيش از اسلام آن معلوم نيست و به احتمال فراوان از زبان اهل كتاب شنيده شده است.[۴۰] در برخى منابع از وهب‌ بن منبه نيز نقل مى‌شود.

نام برصيصا نيز در اصل نامعلوم بوده است. در منابع دست اول، از جمله تفاسير نخست شيعه[۴۱] و سنى،[۴۲] بدون ذكر نامى فقط از يك راهب و گاه عابد ياد مى‌شود؛ گويا اين نام براى نخستين بار در اواخر قرن چهارم قمرى به وسيله ابوليث سمرقندى (م.‌375 يا 383 ق.) و در كتاب تنبيه الغافلين، بر شخصيت داستان نهاده شده است.[۴۳]

برخى چون ابن‌كثير، نام برصيصا را براى راهب نامبرده، با ترديد ياد كرده‌اند.[۴۴] اين نام يادآور سرگذشت «آنتونى قديس» (251 ـ 355 يا 356‌ م.) از راهبان و زاهدان نخستين مسيحى است. او روزگار درازى را در غارها و قلعه‌اى كهن (صيصه) در مصر به عزلت و عبادت و ترك و تجرد گذراند. زندگى او سراسر پيكارى افسانه‌اى با ابليس و وسوسه‌هاى اغواگرانه اوست. آنتونى كه سرگذشت وى بازتابى گسترده در هنر و ادبيات مسيحى دارد هنوز هم براى شمارى از راهبان، اسطوره‌اى آرمانى به شمار مى‌رود.[۴۵]

محلى كه ماجراى برصيصا در آن روى داده، مورد اختلاف است؛ ابن‌ بطوطه (م. 779 ق.) در سفرنامه خود از قصر برصيصاى عابد ياد مى‌كند كه بين طرابلس و اسكندريه آن را ديده است.[۴۶] در تاريخ شهر حلب از كوه برصايا كه مقام و قبر برصيصا در آن قرار دارد ياد مى‌شود.[۴۷]

برخى پژوهشگران اروپايى همانند گولدزيهر، لندبرگ و مك دونالد با استناد به منابع مسلمانان، تحقيقاتى را درباره اصل داستان برصيصا، تاريخ پيدايش و سير بسط و تحول آن انجام داده‌اند.[۴۸] برخى از اين پژوهشگران، منطقه حضرموت و برخى ديگر حلب را محل داستان گفته‌اند،[۴۹] چنان‌كه اين اعتقاد نيز وجود دارد كه رمان سه‌ جلدى «آمبروسيو يا راهب» (Ambrosio or the Mark) با الهام از اين داستان كه در اواخر‌ قرن 18 ميلادى وارد انگلستان شده، به رشته تحرير درآمده است.[۵۰] شخصيت اصلى اين رمان، راهبى از مادريد است كه سرانجام در دام وسوسه‌هاى شهوانى گرفتار و پس از ارتكاب زنا و از ترس رسوايى، مرتكب قتل مى‌شود.[۵۱]

با توجه به آنچه كه تاكنون گفته شد، به نظر مى‌رسد داستان برصيصا، فارغ از اين كه واقعيت تاريخى داشته باشد يا نه نمى‌تواند مورد اشاره آيه باشد. حداكثر مى‌توان آن را همانند مشركان شركت‌كننده در جنگ بدر، از مصاديق و نمونه‌هاى اغواگرى شيطان دانست. به احتمال زياد در آغاز نيز به عنوان يك مصداق ولى بعدها و از سر بى‌دقتى، به عنوان حكايت مورد اشاره آيه در منابع تفسيرى راه يافته است.

مقايسه روايت هاى متفاوت و گزارش هاى منابع گوناگون نشان مى‌دهد كه داستانْ درگذر زمان، براى انطباق بيشتر با آيه، تأثير عميق‌ و‌ ماندگار در مخاطب و نيز متأثر از ذهنيت و نوع نگرش اسلامى به شيطان، وسوسه‌ها و چگونگى تعامل وى با انسان، شرح و بسط بيشترى يافته است.

پانویس

  1. مجله سخن، دوره 13، ش 2، «هشت تحرير از داستان برصيصاى‌ عابد».
  2. المنتظم، ج‌2، ص‌158، 161؛ سير اعلام‌النبلاء، ج‌5‌، ص‌48؛ البداية والنهايه، ج‌2، ص‌162.
  3. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌، 65‌؛ التبيان، ج‌9، ص‌570‌؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌364.
  4. كنزالعمال، ج‌1، ص‌399؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌117‌ـ‌119؛ بحارالانوار، ج‌14، ص‌486.
  5. شعب‌الايمان، ج4، ص372ـ373؛ اغاثة‌اللهفان، ج1، ص‌184؛ احياء علوم الدين، ج‌3، ص‌31.
  6. من الحوار اكتشفت الحقيقه، ص‌91.
  7. الكبائر، ص‌228؛ من‌الحوار اكتشفت الحقيقه، ص‌92؛ من عنده علم الكتاب، ص‌191.
  8. التبيان، ج‌9، ص‌570‌؛ مجمع البيان، ج‌9، ص‌397‌ـ‌398؛ الميزان، ج‌19، ص‌215.
  9. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌ـ‌65‌؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌25؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌364.
  10. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌ـ‌65‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌397‌ـ‌398؛ الميزان، ج‌19، ص‌213.
  11. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌ـ‌65‌؛ التبيان، ج‌9، ص‌559‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌387‌ـ‌388.
  12. تفسير قمى، ج‌2، ص‌371؛ تفسير بغوى، ج‌4، ص‌286؛ تفسير‌قرطبى، ج‌18، ص‌23‌ـ‌24.
  13. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌397‌ـ‌398؛ تفسير بغوى، ج‌4، ص‌294.
  14. التبيان، ج‌9، ص‌570‌؛ روض‌الجنان، ج‌9، ص‌132‌ـ‌139؛ الميزان، ج‌19، ص‌213؛ الفرقان، ج‌28، ص‌255.
  15. فتح‌القدير، ج‌5‌، ص‌205؛ تفسير بيضاوى، ج‌5‌، ص‌322؛ روح‌المعانى، مج‌15، ج‌28، ص‌85‌.
  16. اغاثة‌اللهفان، ج‌1، ص‌184؛ الميزان، ج‌19، ص‌213؛ من وحى القرآن، ج‌22، ص‌126‌ـ‌127.
  17. نمونه، ج‌23، ص‌537‌ـ‌538‌.
  18. روح‌المعانى، مج‌15، ج‌28، ص‌85‌.
  19. تفسير جامع، ج‌7، ص‌111؛ كنزالدقائق، ج‌13، ص‌187؛ من‌وحى القرآن، ج‌22، ص‌187.
  20. التبيان، ج‌9، ص‌570‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌3، ص‌319‌ـ‌320؛ الميزان، ج‌19، ص‌213.
  21. زادالمسير، ج‌8‌، ص‌219.
  22. بيان‌السعاده، ج4، ص165؛ تفسير منسوب به امام عسكرى صلى الله عليه و آله، ص‌619‌ـ‌620‌.
  23. الكشاف، ج‌4، ص‌507‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌398؛ تفسير‌بيضاوى، ج‌5‌، ص‌322.
  24. منهج الصادقين، ج‌9، ص‌537‌، 539‌؛ الجوهر الثمين، ج‌6‌، ص‌191‌ـ‌192؛ انوار درخشان، ج‌16، ص‌270.
  25. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌، 65‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌397؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌364.
  26. الكبائر، ص‌228.
  27. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌، 65‌؛ تفسير بغوى، ج‌4، ص‌294، 296؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌116، 119.
  28. تلبيس ابليس، ج‌1، ص‌37؛ شعب الايمان، ج‌4، ص‌372؛ احياء علوم الدين، ج‌3،ص‌31.
  29. تفسير ثعالبى، ج‌3، ص‌319‌ـ‌320؛ دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌3، ص‌546‌، «برصيصا».
  30. معرفة الثقات، ج‌2، ص‌117؛ الجرح والتعديل، ج‌5‌، ص‌406؛ تهذيب الكمال، ج‌19، ص‌205.
  31. تهذيب الكمال، ج‌19، ص‌205؛ الاصابه، ج‌5‌، ص‌208.
  32. المستدرك، ج‌2، ص‌484‌ـ‌485؛ روح‌المعانى، مج‌15، ج‌28، ص‌86‌؛ دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌3، ص‌546‌ـ‌547‌.
  33. التبيان، ج‌9، ص‌570‌؛ مجمع البيان، ج‌9، ص‌438؛ روض‌الجنان، ج‌19، ص‌132‌ـ‌139.
  34. الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌200.
  35. تفسير جامع، ج‌7، ص‌113.
  36. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌، 65‌؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌25، 29؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌118‌ـ‌119.
  37. زادالمسير، ج‌8‌، ص‌219، 223؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌25‌،‌29.
  38. اغاثة اللهفان، ج‌1، ص‌184.
  39. البداية والنهايه، ج‌2، ص‌162‌ـ‌163؛ بحارالانوار، ج‌108، ص‌192؛ مجله سخن، دوره 13، ش 2 «هشت تحرير از داستان برصيصاى عابد».
  40. دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌3، ص‌547‌؛ من وحى القرآن، ج‌22، ص‌127.
  41. تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام، ص‌619‌ـ‌620‌؛ تفسير قمى، ج‌2، ص‌371‌ـ‌372؛ التبيان، ج‌9، ص‌570‌.
  42. تفسيرعبدالرزاق، ج‌3، ص‌299‌ـ‌300؛ جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌63‌، 65‌.
  43. دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌3، ص‌545‌.
  44. تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌365.
  45. Britanica, I, PP 441 - 444 , 841 ؛ The newe Catholic Encyclopedia, I.1055.
  46. رحلة ابن‌بطوطه، ص‌20.
  47. بغية الطلب، ج‌1، ص‌437.
  48. The New Catholic Encyclopedia, I , 1055.
  49. The Oxford Dictionary, II , P 668.
  50. Britannica , I , P 841 The New Catholic Encyclopedia , I , P 1055.
  51. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌11، ص‌721.

منابع

على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص477-483.