اصحاب مدین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'كافران قوم حضرت شعيب علیه‌السلام كه در پى تكذيب وى با عذاب فراگير نابود شدند....' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
كافران قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام كه در پى تكذيب وى با عذاب فراگير نابود شدند.
+
===اَصحاب مَدیَن===
  
مشهور فرهنگ نويسان،<ref> الصحاح، ج‌ 6، ص‌ 2201؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56، «مدين».</ref> جغرافيدانان<ref> معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77.</ref> و مفسران<ref> التفسير الكبير، ج‌ 18، ص‌ 40؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref>، مَدْين را نام شهرى مى‌دانند كه حضرت شعيب علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگيخته شد. ظاهر كاربرد قرآنى آن، به ويژه تركيب «اصحاب مدين» ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22، 44) و «اهل‌ مدين» ([[سوره طه]]/20، 40؛ [[سوره قصص]]/28، 45) نيز اين ديدگاه را تأييد مى‌كند.
+
كافران قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام كه در پى تكذیب وى با عذاب فراگیر نابود شدند.
  
در مقابل برخى آن را افزون بر شهر، نام قبيله وى نيز دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌5، ص‌ 285؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ 397؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> عربى يا دخيل بودن واژه مدين مورد اختلاف است؛ در كنار انگاره‌اى كه با زايد خواندن «ياء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمكان» (‌=‌در جاى معينى ساكن شد) مى‌داند،<ref> معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص ‌77؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 402.</ref> اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخيل در [[قرآن]]،<ref> المعرب، ص‌ 154؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> برگرفته از زبان سريانى و منابع مسيحى و گاه همان «مِدْيان» ياد شده در عهد عتيق دانسته‌اند.<ref> واژه‌هاى دخيل، ص‌ 375.</ref>
+
مشهور فرهنگ نویسان،<ref> الصحاح، ج‌ 6، ص‌ 2201؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56، «مدین».</ref> جغرافیدانان<ref> معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77.</ref> و مفسران<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 18، ص‌ 40؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref>، مَدْین را نام شهرى مى‌دانند كه حضرت شعیب علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر كاربرد قرآنى آن، به ویژه تركیب «اصحاب مدین» ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22، 44) و «اهل‌ مدین» ([[سوره طه]]/20، 40؛ [[سوره قصص]]/28، 45) نیز این دیدگاه را تأیید مى‌كند.
  
گروهى از مورخان<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 217، 219؛ البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 37.</ref> و مفسران<ref> جامع‌البيان، مج‌ 5، ج‌ ص‌ 307؛ غريب القرآن، ص‌ 556؛ زادالمسير، ج‌ 3، ص‌ 155.</ref> مسلمان به پيروى از ابن ‌اسحاق آن را منسوب به مَدْين فرزند ابراهيم خليل و ساكنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نيز آنان را از نسل [[حضرت اسماعيل]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> اعلام قرآن، ص‌ 573؛ قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788.</ref>
+
در مقابل برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌5، ص‌ 285؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ 397؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است؛ در كنار انگاره‌اى كه با زاید خواندن «یاء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمكان» (‌=‌در جاى معینى ساكن شد) مى‌داند،<ref> معجم‌البلدان، ج‌ ص ‌77؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 402.</ref> اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در [[قرآن]]،<ref> المعرب، ص‌ 154؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> برگرفته از زبان سریانى و منابع مسیحى و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق دانسته‌اند.<ref> واژه‌هاى دخیل، ص‌ 375.</ref>
  
تأثيرپذيرى مورخان مسلمان به ويژه ابن ‌اسحاق از منابع سريانى و يونانى در گزارش‌هاى مربوط به پيش از اسلام از يك سو<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 50.</ref> و گزارش‌هاى عهد عتيق درباره مِدْيان و اشتراك آن با مواردى از روايت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْين از سوى ديگر،<ref> كتاب مقدس، خروج 2: 15‌ـ‌21.</ref> مى‌تواند مؤيد دخيل بودن واژه ياد شده و انتساب احتمالى آن به مدين‌ بن ‌ابراهيم علیه‌السلام ‌باشد.
+
گروهى از مورخان<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 217، 219؛ البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 37.</ref> و مفسران<ref> جامع‌البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 307؛ غریب القرآن، ص‌ 556؛ زادالمسیر، ج‌ 3، ص‌ 155.</ref> مسلمان به پیروى از ابن ‌اسحاق آن را منسوب به مَدْین فرزند ابراهیم خلیل و ساكنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نیز آنان را از نسل [[حضرت اسماعیل]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> اعلام قرآن، ص‌ 573؛ قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788.</ref>
  
در عهد عتيق، مِدْيان نام يكى از فرزندان [[حضرت ابراهيم]] خليل علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه<ref> همان، تكوين 25: 1‌ـ‌2.</ref> و نيز اسم سرزمينى كه نوادگان و نسل وى (مِدْيانيان) در آن ساكن شدند، آمده است چنان كه در دوره‌هاى گوناگون تاريخى از سكونت نوادگان [[حضرت اسماعيل]] علیه‌السلام (اسماعيليان) و [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در آنجا و ازدواج وى با دختر كاهن مِدْيان به نام رِعُوْئيل و از نسل ابراهيم و قِطُوْراه، درگيري‌هاى مديانيان با بنى‌اسرائيل و غلبه يوشع بر آنان، سخن گفته شده است.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788، 944؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 1، ص‌ 34؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 86.</ref>
+
تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارش‌هاى مربوط به پیش از اسلام از یك سو<ref> بین الحبشة والعرب، ص‌ 50.</ref> و گزارش‌هاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراك آن با مواردى از روایت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر،<ref> كتاب مقدس، خروج 2: 15‌ـ‌21.</ref> مى‌تواند مؤید دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدین‌ بن ‌ابراهیم علیه‌السلام ‌باشد.
  
نام كنونى مدين را معان و موقعيت جغرافيايى آن را ميان مدينه و شام، مقابل سرزمين تبوك در ساحل درياى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خليج عقبه تا جنوب شرقى سينا دانسته‌اند.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788؛ معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77؛ البداية و‌النهايه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43.</ref> بر اساس گفته طبرى، مدين در جنوب سوريه قرار دارد.<ref> باستان‌شناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن، ص‌ 177.</ref>
+
در عهد عتیق، مِدْیان نام یكى از فرزندان [[حضرت ابراهیم]] خلیل علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه<ref> همان، تكوین 25: 1‌ـ‌2.</ref> و نیز اسم سرزمینى كه نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساكن شدند، آمده است چنان كه در دوره‌هاى گوناگون تاریخى از سكونت نوادگان [[حضرت اسماعیل]] علیه‌السلام (اسماعیلیان) و [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در آنجا و ازدواج وى با دختر كاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیری‌هاى مدیانیان با بنى‌اسرائیل و غلبه یوشع بر آنان، سخن گفته شده است.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788، 944؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 1، ص‌ 34؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 86.</ref>
  
واژه مَدْين 10 بار در [[قرآن]] آمده است؛ اما هيچيك از آيات به امورى چون چگونگى پيدايش، موقعيت تاريخى و جغرافيايى و نيز تاريخ و هويت قومى و نژادى ساكنان آن در دوره‌هاى مختلف تاريخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر ياد شده و مردم آن كه گاه در نگاهى سطحى تكرار به نظر مى‌رسد، كاملا گزينشى، فراقومى، غيرتاريخى و بر اساس سبك خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحيدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى كه [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گرديد ياد شده است:
+
نام كنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوك در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانسته‌اند.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788؛ معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77؛ البدایة و‌النهایه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43.</ref> بر اساس گفته طبرى، مدین در جنوب سوریه قرار دارد.<ref> باستان‌شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص‌ 177.</ref>
  
«واِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيبـًا» در اين سه مورد و آيات پس از آن ([[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌93؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌95؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 36‌ـ‌37) اصل داستان اصحاب مدين و شعيب به ‌طور مبسوط، روايت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شيوه‌هاى تبليغى شعيب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر يك از دو گروه مؤمن و كافر گزارش شده و هدف عمده در اين موارد، انذار كافران، تبشير، تذكار و تعليم مؤمنان است.<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 6؛ ج‌ 10، ص‌ 135.</ref>
+
واژه مَدْین 10 بار در [[قرآن]] آمده است؛ اما هیچیك از آیات به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویت قومى و نژادى ساكنان آن در دوره‌هاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن كه گاه در نگاهى سطحى تكرار به نظر مى‌رسد، كاملا گزینشى، فراقومى، غیرتاریخى و بر اساس سبك خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحیدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى كه [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است:
  
در [[سوره توبه]] و [[سوره حج]] نيز با تركيب «اصحاب مدين» از كافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تكذيب [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام ياد شده است. البته هدف از ياد كردن آنان در هر يك از دو آيه، متفاوت از ديگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذيت [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله، ياد شده‌اند؛ قومى كه به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تكذيب پيامبر خويش نابود شدند. (نك: [[سوره توبه]]/ 9،42‌ـ‌70)
+
«واِلى مَدیَنَ اَخاهُم شُعَیبـًا» در این سه مورد و آیات پس از آن ([[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌93؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌95؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 36‌ـ‌37) اصل داستان اصحاب مدین و شعیب به ‌طور مبسوط، روایت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یك از دو گروه مؤمن و كافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، انذار كافران، تبشیر، تذكار و تعلیم مؤمنان است.<ref> المیزان، ج‌ 8، ص‌ 6؛ ج‌ 10، ص‌ 135.</ref>
  
اما در [[سوره حج]]، هدف، دلدارى دادن به [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله است و اين كه نه ‌تنها مشركان قريش بلكه بسيارى از اقوام پيشين از جمله اصحاب مدين نيز به تكذيب پيامبر خويش پرداختند: «و اِن يُكَذِّبوكَ فَقَد‌كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و عادٌ و ثَمود × و قَومُ اِبرهيمَ و قَومُ لوط × و اَصحبُ مَديَنَ و كُذِّبَ موسى‌...».([[سوره حج]]/22،42‌ـ‌44)
+
در [[سوره توبه]] و [[سوره حج]] نیز با تركیب «اصحاب مدین» از كافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تكذیب [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام یاد شده است. البته هدف از یاد كردن آنان در هر یك از دو آیه، متفاوت از دیگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله، یاد شده‌اند؛ قومى كه به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تكذیب پیامبر خویش نابود شدند. (نك: [[سوره توبه]]/ 9،42‌ـ‌70)
  
در آيه 95 [[سوره هود]]/11 و در پى گزارش از تكذيب حضرت شعيب علیه‌السلام و عذاب كافران، مدين و كافران آن مورد نفرين قرار ‌گرفته‌اند: «ألا بُعداً لمدين كما بَعِدَتْ ثَمود». در اين آيه كه پس از گزارش انحرافات مردم مدين، دعوت شعيب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تكذيب آن حضرت آمده است. (سوره هود/11، 87‌ـ‌94) خداوند نه در مقام گزارش بلكه بر آن است كه نگاه خود را درباره اصحاب مدين ابراز كند زيرا لعن و نفرين بر آنان نشان منفور و مبغوض بود نشان نزد خداوند است.
+
اما در [[سوره حج]]، هدف، دلدارى دادن به [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله است و این كه نه ‌تنها مشركان قریش بلكه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تكذیب پیامبر خویش پرداختند: «و اِن یُكَذِّبوكَ فَقَد‌كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و عادٌ و ثَمود × و قَومُ اِبرهیمَ و قَومُ لوط × و اَصحبُ مَدیَنَ و كُذِّبَ موسى‌...».([[سوره حج]]/22،42‌ـ‌44)
  
حركت موسى علیه‌السلام به سوى مدين هنگام فرار از مصر، رسيدن وى بر سر چاه آن و ديدن چوپان‌ها و دختران ‌شعيب علیه‌السلام در [[سوره قصص]]/28، 22‌ـ‌23 بازگو شده است. در اين آيات نگاه مستقلى به مدين نشده بلكه در گزارش بخشى از حوادث زندگى [[حضرت موسى]] علیه‌السلام پيش از بعثت، يادى از آن به ميان آمده است؛ شهرى كه دست تقدير الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرايط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزيند و براى رسالتى كه در پيش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّلِمين × ولَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَديَنَ قالَ عَسى رَبّى اَن يَهدِيَنى سَواءَ السَّبيل × ولَمّا ورَدَ ماءَ مَديَنَ وَجَدَ عَلَيهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسقونَ...».([[سوره قصص]]/28،21‌ـ‌23)، افزون بر اين در دو مورد ديگر عنوان اهل مدين آمده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ سوره قصص/28،45)
+
در آیه 95 [[سوره هود]]/11 و در پى گزارش از تكذیب حضرت شعیب علیه‌السلام و عذاب كافران، مدین و كافران آن مورد نفرین قرار ‌گرفته‌اند: «ألا بُعداً لمدین كما بَعِدَتْ ثَمود». در این آیه كه پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تكذیب آن حضرت آمده است. (سوره هود/11، 87‌ـ‌94) خداوند نه در مقام گزارش بلكه بر آن است كه نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز كند زیرا لعن و نفرین بر آنان نشان منفور و مبغوض بود نشان نزد خداوند است.
  
در آيه نخست سكونت چندين ساله [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در ميان مردم مدين از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده كه پيش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر كشته شدن، شامل حال وى گرديد: «وقَتَلتَ نَفسـًا فَنَجَّينكَ مِنَ الغَمِّ وفَتَنّكَ فُتونـًا فَلَبِثتَ سِنينَ فى اَهلِ مَديَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلى قَدَر يموسى» (سوره طه/20،40) در اين آيه هدف يادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى كه پس از بعثت و مأموريت براى فراخوان فرعون به توحيد، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نك: سوره طه/20، 24‌ـ‌40، 43‌ـ‌46) قوت قلب و آرامش بخشد.
+
حركت موسى علیه‌السلام به سوى مدین هنگام فرار از مصر، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپان‌ها و دختران ‌شعیب علیه‌السلام در [[سوره قصص]]/28، 22‌ـ‌23 بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده بلكه در گزارش بخشى از حوادث زندگى [[حضرت موسى]] علیه‌السلام پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است؛ شهرى كه دست تقدیر الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى كه در پیش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّلِمین × ولَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسى رَبّى اَن یَهدِیَنى سَواءَ السَّبیل × ولَمّا ورَدَ ماءَ مَدیَنَ وَجَدَ عَلَیهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسقونَ...».([[سوره قصص]]/28،21‌ـ‌23)، افزون بر این در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ سوره قصص/28،45)
  
در آيه دوم آگاهى پيامبر از اخبار اقوام و انبياى پيشين، رحمت خدا خوانده شده كه براى انذار قوم در اختيار وى قرار داده شده است وگرنه پيامبر صلی الله علیه و آله در ميان آنان از جمله اهل مدين نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: «و ما كُنتَ ثاويـًا فى اَهلِ مَديَنَ تَتلوا عَلَيهِم ءايتِنا ولكِنّا كُنّا مُرسِلين × و ما‌كُنتَ بِجانِبِ الطّورِ... ولكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَومـًا‌...». (سوره قصص/28،45‌ـ‌46)
+
در آیه نخست سكونت چندین ساله [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در میان مردم مدین از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده كه پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر كشته شدن، شامل حال وى گردید: «وقَتَلتَ نَفسـًا فَنَجَّینكَ مِنَ الغَمِّ وفَتَنّكَ فُتونـًا فَلَبِثتَ سِنینَ فى اَهلِ مَدیَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلى قَدَر یموسى» (سوره طه/20،40) در این آیه هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى كه پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان فرعون به توحید، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نك: سوره طه/20، 24‌ـ‌40، 43‌ـ‌46) قوت قلب و آرامش بخشد.
  
'''پيشينه تاريخى مدين'''
+
در آیه دوم آگاهى پیامبر از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده كه براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است وگرنه پیامبر صلی الله علیه و آله در میان آنان از جمله اهل مدین نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: «و ما كُنتَ ثاویـًا فى اَهلِ مَدیَنَ تَتلوا عَلَیهِم ءایتِنا ولكِنّا كُنّا مُرسِلین × و ما‌كُنتَ بِجانِبِ الطّورِ... ولكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَومـًا‌...». (سوره قصص/28،45‌ـ‌46)
  
ظاهراً قرآن درباره مدين و ساكنان آن در دوره‌هاى تاريخى ديگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاريخى،<ref> البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref> تفسيرى<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 373.</ref> و نيز برخى [[احاديث]] اسلامى،<ref> تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 34.</ref> بعضى آيات نشان مى‌دهد كه قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام در دوره تاريخى پس از [[قوم لوط]] ([[سوره هود]]/11،89) و معاصر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام و بنى‌اسرائيل، پيش از ترك مصر مى‌زيسته‌اند. (نك: [[سوره قصص]]/28، 21‌ـ‌23)
+
'''پیشینه تاریخى مدین'''
  
از گزارش‌هاى مربوط به كم‌فروشى و بكارگيرى پيمانه و ترازو ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،85)، سيراب كردن گوسفندان ([[سوره قصص]]/28، 23‌ـ‌24) و قرارداد كارى [[حضرت موسى]] و [[حضرت شعيب]] عليهماالسلام (سوره قصص /28، 27‌ـ‌28) كه بنابر ظاهر برخى آيات ([[سوره طه]]/20،18) و نيز گزارش عهد عتيق<ref> كتاب مقدس، خروج‌ 2: 16‌ـ‌20.</ref> براى چوپانى گوسفندان شعيب علیه‌السلام بوده است. برمى‌آيد كه قوم شعيب علیه‌السلام مردمى تجارت پيشه، كشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنين مى‌توان نتيجه گرفت كه آنان داراى منطقه‌اى حاصلخيز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان كشاورزى و نيز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان كه برخى آيات از قدرت، ثروت و جمعيت فراوان آنان حكايت مى‌كند. ([[سوره توبه]]/9،69؛ قس: توبه/9،70؛ [[سوره هود]]/11،84) از ظاهر اين آيات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتيق و<ref> همان، پيدايش 37: 28؛ اعداد 25: 16‌ـ‌18.</ref> برخى منابع تاريخى<ref> تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43، 82.</ref> برمى‌آيد كه قوم مدين يكى از قبايل بزرگ عرب در شام با پيشينه ديرين تاريخى بوده است.<ref> البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref>
+
ظاهراً قرآن درباره مدین و ساكنان آن در دوره‌هاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاریخى،<ref> البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref> تفسیرى<ref> المیزان، ج‌ 10، ص‌ 373.</ref> و نیز برخى [[احادیث]] اسلامى،<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 34.</ref> بعضى آیات نشان مى‌دهد كه قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام در دوره تاریخى پس از [[قوم لوط]] ([[سوره هود]]/11،89) و معاصر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام و بنى‌اسرائیل، پیش از ترك مصر مى‌زیسته‌اند. (نك: [[سوره قصص]]/28، 21‌ـ‌23)
  
زيستن اين قوم در دوره تاريخى پس از [[حضرت ابراهيم]] علیه‌السلام و پيش از بعثت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نشان مى‌دهد كه مردمان مدين در آغاز بر آيين ابراهيم علیه‌السلام بوده و در گذر ايام به كفر و شرك گراييده‌اند. آيه «ولا تُفسِدوا فِى‌الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها» ([[سوره اعراف]]/7،85)، مى‌تواند مؤيدى بر اين ادعا باشد بنابراين، مى‌توان گفت: شعيب علیه‌السلام كه شريعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آيين ابراهيم علیه‌السلام مى‌خوانده است.
+
از گزارش‌هاى مربوط به كم‌فروشى و بكارگیرى پیمانه و ترازو ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،85)، سیراب كردن گوسفندان ([[سوره قصص]]/28، 23‌ـ‌24) و قرارداد كارى [[حضرت موسى]] و [[حضرت شعیب]] علیهماالسلام (سوره قصص /28، 27‌ـ‌28) كه بنابر ظاهر برخى آیات ([[سوره طه]]/20،18) و نیز گزارش عهد عتیق<ref> كتاب مقدس، خروج‌ 2: 16‌ـ‌20.</ref> براى چوپانى گوسفندان شعیب علیه‌السلام بوده است. برمى‌آید كه قوم شعیب علیه‌السلام مردمى تجارت پیشه، كشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنین مى‌توان نتیجه گرفت كه آنان داراى منطقه‌اى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان كشاورزى و نیز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان كه برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حكایت مى‌كند. ([[سوره توبه]]/9،69؛ قس: توبه/9،70؛ [[سوره هود]]/11،84) از ظاهر این آیات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتیق و<ref> همان، پیدایش 37: 28؛ اعداد 25: 16‌ـ‌18.</ref> برخى منابع تاریخى<ref> تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43، 82.</ref> برمى‌آید كه قوم مدین یكى از قبایل بزرگ عرب در شام با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.<ref> البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref>
  
تاريخ مدين و ساكنان آن را در دوران حيات شعيب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسيم كرد:
+
زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از [[حضرت ابراهیم]] علیه‌السلام و پیش از بعثت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نشان مى‌دهد كه مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم علیه‌السلام بوده و در گذر ایام به كفر و شرك گراییده‌اند. آیه «ولا تُفسِدوا فِى‌الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها» ([[سوره اعراف]]/7،85)، مى‌تواند مؤیدى بر این ادعا باشد بنابراین، مى‌توان گفت: شعیب علیه‌السلام كه شریعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم علیه‌السلام مى‌خوانده است.
  
# دوره پيش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعيب علیه‌السلام به دو گروه اقليت مؤمنان و اكثريت كافران تقسيم شدند. (سوره اعراف/7، 87‌ـ‌88؛ سوره هود/11،91) از اين كه [[قرآن]] در اين دوره از مخالفان شعيب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستكبر (سوره اعراف/7،88) ياد كرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتيجه وجود فاصله طبقاتى در مدينِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه در اين دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدين» ياد مى‌شود. ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22،44)
+
تاریخ مدین و ساكنان آن را در دوران حیات شعیب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسیم كرد:
  
# دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرايط اجتماعى ـ سياسى و دينى مساعدى بوده است. از ساكنان مدين در اين برهه با عنوان «اهل مدين» ياد شده و ظاهر آيات نشان مى‌دهد كه پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدين و سكونت چندين ‌ساله وى در آنجا به هنگام پيرى و از كارافتادگى شعيب علیه‌السلام در همين دوره بوده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ [[سوره قصص]]/28، 27‌ـ‌27)
+
# دوره پیش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعیب علیه‌السلام به دو گروه اقلیت مؤمنان و اكثریت كافران تقسیم شدند. (سوره اعراف/7، 87‌ـ‌88؛ سوره هود/11،91) از این كه [[قرآن]] در این دوره از مخالفان شعیب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستكبر (سوره اعراف/7،88) یاد كرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه در این دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مى‌شود. ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22،44)
  
برخلاف دوره نخست كه شعيب علیه‌السلام و پيروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و كاشانه خويش تهديد مى‌شده‌اند (سوره اعراف/7،88)، در اين دوره آن حضرت با برخوردارى از جايگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجير مى‌كند. شايد بتوان از مفاد قرار داد كارى شعيب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد كه در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرايط اجتماعى روز براى مدت معينى شبيه آنچه امروزه به نام شيربها مرسوم است، براى پدر همسر خويش كار مى‌كرده‌اند. (سوره قصص/28،‌25‌ـ28)
+
# دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساكنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مى‌دهد كه پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدین و سكونت چندین ‌ساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از كارافتادگى شعیب علیه‌السلام در همین دوره بوده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ [[سوره قصص]]/28، 27‌ـ‌27)
  
برخى مفسران با استناد به آيه 27 [[سوره قصص]]/28 بر اين باورند كه فريضه [[حج]] نيز در ميان آنان رايج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.<ref> الميزان، ج‌ 3، ص‌ 351.</ref> در اين كه «اصحاب ايكه» و «اهل مدين» در [[قرآن]] دو‌نام براى يك قوم است يا آن كه دو قوم بودند كه [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام پيامبر هر دو بوده، ميان مفسران اختلاف است. (‌=> ‌اصحاب‌ايكه)
+
برخلاف دوره نخست كه شعیب علیه‌السلام و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و كاشانه خویش تهدید مى‌شده‌اند (سوره اعراف/7،88)، در این دوره آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجیر مى‌كند. شاید بتوان از مفاد قرار داد كارى شعیب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد كه در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز براى مدت معینى شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش كار مى‌كرده‌اند. (سوره قصص/28،‌25‌ـ28)
  
'''انحرافات اهل مدين'''
+
برخى مفسران با استناد به آیه 27 [[سوره قصص]]/28 بر این باورند كه فریضه [[حج]] نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.<ref> المیزان، ج‌ 3، ص‌ 351.</ref> در این كه «اصحاب ایكه» و «اهل مدین» در [[قرآن]] دو‌نام براى یك قوم است یا آن كه دو قوم بودند كه [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است. (‌=> ‌اصحاب‌ایكه)
  
مردم مدين هم در حوزه باورها و عقايد و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. فراخوان آنان از سوى شعيب علیه‌السلام به پرستش اللّه و نفى خدايان ديگر حكايت از شرك و بت‌پرستى آنان دارد: «اعبُدُوااللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَيرُهُ» ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،84، 92؛ [[سوره عنكبوت]]/29،36) ظاهر برخى آيات نشان مى‌دهد كه شرك و بت پرستى، پيشينه نسبتاً ديرينه‌اى در ميان آنان داشته و به يكى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبديل شده بوده است: «قالوا يشُعَيبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)
+
'''انحرافات اهل مدین'''
  
بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌كرده‌اند؛<ref> البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 172.</ref> همچنين از ظاهر آيات برمى‌آيد كه آنان اعتقاد به [[معاد]] نيز نداشته‌اند:<ref> الميزان، ج‌ 16، ص‌ 127.</ref> «فَقالَ يقَومِ... وارجُوا اليَومَ الأخِرَ» ([[سوره عنكبوت]]/29،36) قرآن از ناهنجاري‌هاى اجتماعى، به ويژه در حوزه روابط اقتصادى، كم‌فروشى و فسادانگيزى آنان گزارش كرده است.
+
مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. فراخوان آنان از سوى شعیب علیه‌السلام به پرستش اللّه و نفى خدایان دیگر حكایت از شرك و بت‌پرستى آنان دارد: «اعبُدُوااللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَیرُهُ» ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،84، 92؛ [[سوره عنكبوت]]/29،36) ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد كه شرك و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینه‌اى در میان آنان داشته و به یكى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبدیل شده بوده است: «قالوا یشُعَیبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)
  
«فَاَوفُوا الكَيلَ والميزانَ ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشياءَهُم ولاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره اعراف/7،85 و نيز سوره هود/11، 84‌ـ‌85) گزارش از كم‌فروشى و فسادانگيزى قوم شعيب به صورتى برجسته، نشان از شيوع گسترده آن در ميان آنان دارد.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 173؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361‌ـ‌362.</ref>
+
بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌كرده‌اند؛<ref> البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 172.</ref> همچنین از ظاهر آیات برمى‌آید كه آنان اعتقاد به [[معاد]] نیز نداشته‌اند:<ref> المیزان، ج‌ 16، ص‌ 127.</ref> «فَقالَ یقَومِ... وارجُوا الیَومَ الأخِرَ» ([[سوره عنكبوت]]/29،36) قرآن از ناهنجاری‌هاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، كم‌فروشى و فسادانگیزى آنان گزارش كرده است.
  
مفسران در بيان ارتباط يا تفاوت دو جمله «فَأوفوا الكَيلَ‌...» و «وَلا تَبخَسوا الناسَ‌...» با يكديگر، جمله دومى را تأكيد يا تفسير جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنين گفته‌اند: جمله دوم از آن حكايت دارد كه قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام افزون بر اجناس مكيل و موزون كه اغلب، فرآورده‌هاى كشاورزى است در داد و ستد ساير كالاها و به ‌گونه‌هاى ديگر نيز كم‌فروشى ‌مى‌كرده‌اند.<ref> الكشاف، ج 2، ص 127، 417‌ـ‌418؛ التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 174؛ ج ‌18، ص‌ 41؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
+
«فَاَوفُوا الكَیلَ والمیزانَ ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشیاءَهُم ولاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره اعراف/7،85 و نیز سوره هود/11، 84‌ـ‌85) گزارش از كم‌فروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 173؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361‌ـ‌362.</ref>
  
اين كه تعبير افساد در زمين، كدام يك از ناهنجاري‌هاى اجتماعى شايع در ميان مردم مدين را گزارش مى‌كند نيز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصاديق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتيجه مراد از آن را مواردى چون كفر، شرك، كم‌فروشى<ref> جامع البيان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 131.</ref>، ستمگرى، تعدى و حرام كردن حلال الهى دانسته‌اند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البيان، ج‌ ص‌ 688.</ref>
+
مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله «فَأوفوا الكَیلَ‌...» و «وَلا تَبخَسوا الناسَ‌...» با یكدیگر، جمله دومى را تأكید یا تفسیر جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنین گفته‌اند: جمله دوم از آن حكایت دارد كه قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام افزون بر اجناس مكیل و موزون كه اغلب، فرآورده‌هاى كشاورزى است در داد و ستد سایر كالاها و به ‌گونه‌هاى دیگر نیز كم‌فروشى ‌مى‌كرده‌اند.<ref> الكشاف، ج 2، ص 127، 417‌ـ‌418؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 174؛ ج ‌18، ص‌ 41؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
  
ديدگاه دوم با استناد به ذكر افساد در زمين در مقابل آياتى كه قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/7، 85‌ـ‌86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاري‌هايى چون راهزنى، غارت اموال، هتك حرمت زنان و كشتن انسان‌ها مى‌داند كه امنيت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حيثيتى به خطر مى‌اندازد.<ref> الميزان، ج‌ ص‌ 187؛ ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
+
این كه تعبیر افساد در زمین، كدام یك از ناهنجاری‌هاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مى‌كند نیز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصادیق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون كفر، شرك، كم‌فروشى<ref> جامع البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 131.</ref>، ستمگرى، تعدى و حرام كردن حلال الهى دانسته‌اند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ ص‌ 675؛ مجمع البیان، ج‌ ص‌ 688.</ref>
  
البته صاحب اين ديدگاه در تفسير آيات مشابه احتمال مى‌دهد كه «ولاتَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدين» (سوره هود/11،85) عطف تفسيرى و نهى تأكيدى براى دو جمله پيش از خود باشد. وى در توضيح اين كه چگونه كم‌فروشى مى‌تواند فسادانگيز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ويژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد كالاهاى مورد نياز جامعه به عنوان يكى از اركان حيات اجتماعى تأكيد كرده و گسترش كم‌فروشى، فريبكارى و خيانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پيدايش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.<ref> همان، ج‌ 10، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref>
+
دیدگاه دوم با استناد به ذكر افساد در زمین در مقابل آیاتى كه قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/7، 85‌ـ‌86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاری‌هایى چون راهزنى، غارت اموال، هتك حرمت زنان و كشتن انسان‌ها مى‌داند كه امنیت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حیثیتى به خطر مى‌اندازد.<ref> المیزان، ج‌ 8، ص‌ 187؛ ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
  
بر اساس روايتى منسوب به [[امام سجاد]] علیه‌السلام، [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام نخستين كسى است كه پيمانه و ترازو را اختراع كرد و مردم مدين، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعايت مى‌كردند؛ اما پس از مدتى و به تدريج به كم‌كردن پيمانه و وزن پرداختند.<ref> قصص الانبياء، ص‌ 145.</ref> از اين ‌روايت مى‌توان برداشت كرد كه فسادانگيزى مردم مدين پس از اصلاح زمين به احتمال همان كم‌فروشى بوده است.
+
البته صاحب این دیدگاه در تفسیر آیات مشابه احتمال مى‌دهد كه «ولاتَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدین» (سوره هود/11،85) عطف تفسیرى و نهى تأكیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح این كه چگونه كم‌فروشى مى‌تواند فسادانگیز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ویژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد كالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یكى از اركان حیات اجتماعى تأكید كرده و گسترش كم‌فروشى، فریبكارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.<ref> همان، ج‌ 10، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref>
  
'''برخورد شعيب علیه‌السلام با اصحاب مدين'''
+
بر اساس روایتى منسوب به [[امام سجاد]] علیه‌السلام، [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام نخستین كسى است كه پیمانه و ترازو را اختراع كرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعایت مى‌كردند؛ اما پس از مدتى و به تدریج به كم‌كردن پیمانه و وزن پرداختند.<ref> قصص الانبیاء، ص‌ 145.</ref> از این ‌روایت مى‌توان برداشت كرد كه فسادانگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین به احتمال همان كم‌فروشى بوده است.
  
 حضرت شعيب را بر اساس روايتى از پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطيب انبياء خوانده‌اند. شايد بتوان گزارش تعابير و بيان‌هاى گوناگون با معانى يكسان يا نزديك به هم از زبان او را (قس: [[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌86؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌85) مؤيدى بر آن دانست. بررسى آيات نشان مى‌دهد كه وى همانند ديگر انبياى الهى با رعايت ادب و سخنان نيكو آنان را به باورها و ارزش‌هاى توحيدى فرا مى‌خوانده است.<ref> الميزان، ج‌ 6، ص‌ 297.</ref>
+
'''برخورد شعیب علیه‌السلام با اصحاب مدین'''
 +
 
 +
 حضرت شعیب را بر اساس روایتى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطیب انبیاء خوانده‌اند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیان‌هاى گوناگون با معانى یكسان یا نزدیك به هم از زبان او را (قس: [[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌86؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌85) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مى‌دهد كه وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت ادب و سخنان نیكو آنان را به باورها و ارزش‌هاى توحیدى فرا مى‌خوانده است.<ref> المیزان، ج‌ 6، ص‌ 297.</ref>
  
 
 
 
 
  
در مجموع مى‌توان تبليغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبليغى امر به معروف و نهى از منكر (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحيدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آميز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/8، 85‌ـ‌86؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌85) حضرت شعيب علیه‌السلام براى عملياتى كردن راهبرد ياد شده از راهكارهاى گوناگونى استفاده مى‌كرد. از اين قبيل است:
+
در مجموع مى‌توان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى امر به معروف و نهى از منكر (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحیدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آمیز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/8، 85‌ـ‌86؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌85) حضرت شعیب علیه‌السلام براى عملیاتى كردن راهبرد یاد شده از راهكارهاى گوناگونى استفاده مى‌كرد. از این قبیل است:
  
 
'''''1. ‌نشان دادن معجزه:'''''
 
'''''1. ‌نشان دادن معجزه:'''''
  
[[قرآن]] همانند بسيارى ديگر از انبيا نامى از معجزه شعيب نبرده است؛ اما چنان كه مفسران نيز گفته‌اند، «بينه» در آيه «قَد جاءَتكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُم» (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد كه وى به عنوان گواه صدق رسالت خويش و در همان آغاز دعوت بر آن تأكيد مى‌ورزيد.<ref> جامع البيان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 688.</ref> در برخى منابع از مواردى چند به عنوان [[معجزه]] شعيب علیه‌السلام ياد شده است.<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 127؛ التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 173؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 2، ص‌ 94‌ـ‌95.</ref>
+
[[قرآن]] همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از معجزه شعیب نبرده است؛ اما چنان كه مفسران نیز گفته‌اند، «بینه» در آیه «قَد جاءَتكُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّكُم» (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد كه وى به عنوان گواه صدق رسالت خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأكید مى‌ورزید.<ref> جامع البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 688.</ref> در برخى منابع از مواردى چند به عنوان [[معجزه]] شعیب علیه‌السلام یاد شده است.<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 127؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 173؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 94‌ـ‌95.</ref>
  
 
'''''2. روشنگرى:'''''
 
'''''2. روشنگرى:'''''
  
حضرت شعيب علیه‌السلام پس از [[امر به معروف و نهى از منكر]]، رعايت آن را از سوى مردم به خير و صلاح خود آنان مى‌دانست از جمله به دنبال فراخوان قوم خويش به پرستش الله، رعايت اندازه در پيمانه و ترازو، پرهيز از هر گونه كم فروشى و فسادانگيزى را خير و صلاح آنان مى‌خواند: «ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». ([[سوره اعراف]]/7،85) زيرا هنگامى كه كم فروشى، فريبكارى و غش در معامله گسترش يافته و امنيت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بين برود.
+
حضرت شعیب علیه‌السلام پس از [[امر به معروف و نهى از منكر]]، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مى‌دانست از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش الله، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هر گونه كم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مى‌خواند: «ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». ([[سوره اعراف]]/7،85) زیرا هنگامى كه كم فروشى، فریبكارى و غش در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بین برود.
  
زيان آن متوجه همه افراد حتى خودِ كم‌فروشان، فريبكاران و مختل‌كنندگان امنيت اجتماعى نيز مى‌شود؛<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 187.</ref> همچنين در جاى ديگر پس از امر به رعايت اندازه در سنجش با پيمانه و ترازو و نهى از كم كردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نيكوتر از ثروت حاصل از كم‌فروشى مى‌خواند:<ref> جامع البيان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 132‌ـ‌133؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 2، ص‌ 278.</ref> «يقَومِ اَوفُوا المِكيالَ والميزانَ بِالقِسطِ ولاتَبخَسوا النّاسَ اَشياءَهُم‌... × بَقِيَّتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره هود/11،85‌ـ‌86)
+
زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ كم‌فروشان، فریبكاران و مختل‌كنندگان امنیت اجتماعى نیز مى‌شود؛<ref> المیزان، ج‌ 8، ص‌ 187.</ref> همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از كم كردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیكوتر از ثروت حاصل از كم‌فروشى مى‌خواند:<ref> جامع البیان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 132‌ـ‌133؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 278.</ref> «یقَومِ اَوفُوا المِكیالَ والمیزانَ بِالقِسطِ ولاتَبخَسوا النّاسَ اَشیاءَهُم‌... × بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره هود/11،85‌ـ‌86)
  
 
'''''3. تذكّر:'''''
 
'''''3. تذكّر:'''''
  
نيكى كردن و نعمت دادن با تأثير عاطفى كه در پى دارد، دل انسان را به فرد نيكوكار و منعم نرم و مهربان كرده و حس سپاسگزارى در برابر او را كه ريشه در سرشت آدميان دارد، برمى‌انگيزد. از اين ‌رو شعيب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى توحيد، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را يادآورى مى‌كرد: «واذكُروا اِذ كُنتُم قَليلاً فَكَثَّرَكُم» (سوره اعراف/7،86)
+
نیكى كردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى كه در پى دارد، دل انسان را به فرد نیكوكار و منعم نرم و مهربان كرده و حس سپاسگزارى در برابر او را كه ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمى‌انگیزد. از این ‌رو شعیب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى توحید، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مى‌كرد: «واذكُروا اِذ كُنتُم قَلیلاً فَكَثَّرَكُم» (سوره اعراف/7،86)
  
بيشتر چنان كه از ظاهر آيه نيز برمى‌آيد، آن را به افزايش جمعيت پس از كم‌شمار بودن، تفسير كرده‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌5، ج‌ 8، ص‌ 311؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 689؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 128.</ref> برخى نيز گفته‌اند: اين آيه به ازدواج مدين ‌بن ‌ابراهيم علیه‌السلام با دختر حضرت لوط و بركتى كه خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.<ref> مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 689.</ref> به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نيز تفسير شده است.<ref> الكشاف، ج 2، ص 128؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 689.</ref>
+
بیشتر چنان كه از ظاهر آیه نیز برمى‌آید، آن را به افزایش جمعیت پس از كم‌شمار بودن، تفسیر كرده‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌5، ج‌ 8، ص‌ 311؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 689؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 128.</ref> برخى نیز گفته‌اند: این آیه به ازدواج مدین ‌بن ‌ابراهیم علیه‌السلام با دختر حضرت لوط و بركتى كه خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.<ref> مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 689.</ref> به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.<ref> الكشاف، ج 2، ص 128؛ مجمع‌البیان، ج 4، ص 689.</ref>
  
همچنين در [[سوره هود]]/11، 84 و در پى نهى از كم‌فروشى به نعمت‌هايى چون حاصلخيزى سرزمين، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مى‌كند و يادآور مى‌شود كه با وجود چنين شرايط مساعدى، ديگر نيازى به كم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نيست:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 130؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 285؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 161.</ref> «ولاتَنقُصُوا المِكيالَ والميزانَ اِنّى اَركُم بِخَير» تفسير خير به ارزانى و حاصلخيزى در برخى [[احاديث]] نيز آمده ‌است.<ref> تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 159.</ref>
+
همچنین در [[سوره هود]]/11، 84 و در پى نهى از كم‌فروشى به نعمت‌هایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مى‌كند و یادآور مى‌شود كه با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به كم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست:<ref> جامع‌البیان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 130؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 285؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 161.</ref> «ولاتَنقُصُوا المِكیالَ والمیزانَ اِنّى اَركُم بِخَیر» تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى [[احادیث]] نیز آمده ‌است.<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 159.</ref>
  
 
'''''4. انذار:'''''
 
'''''4. انذار:'''''
  
بيم و اميد از ويژگي‌هاى روانى انسان است كه همواره زمينه و بستر لازم براى تهديد و تطميع افراد را فراهم مى‌سازد. بكارگيرى دو راهكار اساسى و ديرين انذار و تبشير از سوى همه انبيا در دعوت به توحيد بر همين اساس قابل تحليل است كه در شيوه‌هاى تبليغى شعيب علیه‌السلام نيز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگير روز قيامت به عنوان پيامد بت‌پرستى و كم‌فروشى آنان در آخرت مى‌ترساند: «و ‌اِنّى اَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَوم مُحيط» ([[سوره هود]]/11،84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پيشين را به آنان گوشزد مى‌كرد: «وانظُروا كَيفَ كانَ عقِبَةُ المُفسِدين» ([[سوره اعراف]]/7،86 و نيز [[سوره هود]]/11،89) و سرانجام هنگامى كه با اصرار كافران بر بت‌پرستى، كم‌فروشى و تكذيب خود رو‌برو شد و از [[ايمان]] ‌آوردن آنان نااميد گرديد. آن‌ها را به عذاب الهى تهديد كرد: «ويقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن يَأتيهِ عَذابٌ يُخزيهِ ومَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقيب». ([[سوره هود]]/11،93؛ [[سوره اعراف]]/7،87)
+
بیم و امید از ویژگی‌هاى روانى انسان است كه همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مى‌سازد. بكارگیرى دو راهكار اساسى و دیرین انذار و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید بر همین اساس قابل تحلیل است كه در شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام نیز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگیر روز قیامت به عنوان پیامد بت‌پرستى و كم‌فروشى آنان در آخرت مى‌ترساند: «و ‌اِنّى اَخافُ عَلَیكُم عَذابَ یَوم مُحیط» ([[سوره هود]]/11،84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مى‌كرد: «وانظُروا كَیفَ كانَ عقِبَةُ المُفسِدین» ([[سوره اعراف]]/7،86 و نیز [[سوره هود]]/11،89) و سرانجام هنگامى كه با اصرار كافران بر بت‌پرستى، كم‌فروشى و تكذیب خود رو‌برو شد و از [[ایمان]] ‌آوردن آنان ناامید گردید. آن‌ها را به عذاب الهى تهدید كرد: «ویقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ ومَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقیب». ([[سوره هود]]/11،93؛ [[سوره اعراف]]/7،87)
  
'''''5. تبشير:'''''
+
'''''5. تبشیر:'''''
  
شعيب علیه‌السلام در ترغيب قوم به پرهيز از بت‌پرستى، كم‌فروشى و فسادانگيزى از پيامدهاى نيك آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: «يقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَيرُهُ... ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». ([[سوره اعراف]]/7،85) از اين كه خير بودن امور ياد شده در ‌گرو ايمان آن‌ها خوانده شده و همچنين از تعبير «بَقِيَّتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره هود/11،86)
+
شعیب علیه‌السلام در ترغیب قوم به پرهیز از بت‌پرستى، كم‌فروشى و فسادانگیزى از پیامدهاى نیك آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: «یقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَیرُهُ... ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». ([[سوره اعراف]]/7،85) از این كه خیر بودن امور یاد شده در ‌گرو ایمان آن‌ها خوانده شده و همچنین از تعبیر «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره هود/11،86)
  
مى‌توان بدست آورد كه بيش از هر چيز مراد، پاداش آخرتى موارد ياد شده است چنان كه آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/11،89) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ايجاد اميد به پذيرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: «واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّى رَحيمٌ وَدود». (سوره هود/11،90)
+
مى‌توان بدست آورد كه بیش از هر چیز مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است چنان كه آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/11،89) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: «واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود». (سوره هود/11،90)
  
'''برخورد اصحاب مدين با شعيب علیه‌السلام'''
+
'''برخورد اصحاب مدین با شعیب علیه‌السلام'''
  
با آغاز و استمرار دعوت [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرويده و جامعه مدين به دو ‌دسته تقسيم شد: «و اِن كانَ طَائِفَةٌ مِنكُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ وطَائِفَةٌ لَم‌يُؤمِنوا...» (سوره اعراف/7،87؛ سوره هود/11،94) كافران با اتخاذ راهبرد تكذيب، ([[سوره عنكبوت]]/29،37) اغلب از شيوه‌ها و راهكارهاى روانى براى عملياتى كردن آن در برخورد با شعيب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهكارهاى ياد شده كه از آن‌ها مى‌توان بدست آورد كه كافران در اكثريت و مؤمنان در اقليت<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref> بوده‌اند عبارت است از:
+
با آغاز و استمرار دعوت [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو ‌دسته تقسیم شد: «و اِن كانَ طَائِفَةٌ مِنكُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ وطَائِفَةٌ لَم‌یُؤمِنوا...» (سوره اعراف/7،87؛ سوره هود/11،94) كافران با اتخاذ راهبرد تكذیب، ([[سوره عنكبوت]]/29،37) اغلب از شیوه‌ها و راهكارهاى روانى براى عملیاتى كردن آن در برخورد با شعیب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهكارهاى یاد شده كه از آن‌ها مى‌توان بدست آورد كه كافران در اكثریت و مؤمنان در اقلیت<ref> المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref> بوده‌اند عبارت است از:
  
 
'''''1. استهزا:'''''
 
'''''1. استهزا:'''''
  
به سخره گرفتن [[پيامبران]] و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصريح [[قرآن]] در تقابل با همه انبياء بكار رفته است؛ خداوند در [[سوره توبه]]/9، 64‌ـ‌65 تمسخر [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آيات 69‌ـ‌70 همين سوره، برخورد ياد شده را همانند برخورد اقوام پيشين از جمله اصحاب مدين با پيامبران الهى معرفى مى‌كند.
+
به سخره گرفتن [[پیامبران]] و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصریح [[قرآن]] در تقابل با همه انبیاء بكار رفته است؛ خداوند در [[سوره توبه]]/9، 64‌ـ‌65 تمسخر [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آیات 69‌ـ‌70 همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مى‌كند.
  
مقايسه آيات نامبرده نشان مى‌دهد كه شعيب علیه‌السلام نيز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنين مفسران، آيه 87 [[سوره هود]]/11 را بيان كننده استهزاى شعيب علیه‌السلام دانسته‌اند: «قالوا يشُعَيبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لاََنتَ الحَليمُ الرَّشيد».
+
مقایسه آیات نامبرده نشان مى‌دهد كه شعیب علیه‌السلام نیز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنین مفسران، آیه 87 [[سوره هود]]/11 را بیان كننده استهزاى شعیب علیه‌السلام دانسته‌اند: «قالوا یشُعَیبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لاََنتَ الحَلیمُ الرَّشید».
  
بيشتر مفسران بر اين باورند كه شعيب علیه‌السلام بسيار [[نماز]] مى‌گزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مى‌گفتند: آيا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه ما خداى نياكان خويش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنيم؟! چنين سخن سفيهانه از انسان حليم و رشيدى چون تو دور است.<ref> جامع‌البيان، مج 7، ج 12، ص 133ـ135؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 2، ص‌ 279.</ref>
+
بیشتر مفسران بر این باورند كه شعیب علیه‌السلام بسیار [[نماز]] مى‌گزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مى‌گفتند: آیا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه ما خداى نیاكان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.<ref> جامع‌البیان، مج 7، ج 12، ص 133ـ135؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 279.</ref>
  
 
'''''2. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:'''''
 
'''''2. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:'''''
  
كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعيب علیه‌السلام در واكنش به گفتار تمسخرآميز آنان ناتوان مى‌يافتند گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعيت برترى مى‌دانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درك آن تلاش كنند:<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref> «قالوا يشُعَيبُ ما‌نَفقَهُ كَثيرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَركَ فينا ضَعيفـًا».([[سوره هود]]/11،91) نامفهوم خواندن سخنان وى كنايه از بى‌فايده و بيهوده بودن آن است.<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref>
+
كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعیب علیه‌السلام در واكنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مى‌یافتند گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مى‌دانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درك آن تلاش كنند:<ref> المیزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref> «قالوا یشُعَیبُ ما‌نَفقَهُ كَثیرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَركَ فینا ضَعیفـًا».([[سوره هود]]/11،91) نامفهوم خواندن سخنان وى كنایه از بى‌فایده و بیهوده بودن آن است.<ref> المیزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref>
  
'''''3. تهديد:'''''
+
'''''3. تهدید:'''''
  
شعيب علیه‌السلام و پيروانش براى دست كشيدن از آيين توحيدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهديد نيز رو‌برو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى شعيب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نيز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن كه از بدترين و فجيع‌ترين انواع مجازات است تهديد كردند: «ولَو لا‌رَهطُكَ لَرَجَمنكَ وما‌اَنتَ عَلَينا بِعَزيز». (سوره هود/11،91) گويند: شعيب علیه‌السلام از جايگاه و احترام ويژه و والايى در ميان قبيله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبيله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌كردن و كشتن تو براى ما دشوار نيست زيرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعايت احترام قبيله‌ات چنين كارى را انجام‌نمى‌دهيم. اين نيز به نوعى توهين و تحقير آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.<ref> مجمع البيان، ج‌ 5، ص‌ 288؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 375‌ـ‌376.</ref>
+
شعیب علیه‌السلام و پیروانش براى دست كشیدن از آیین توحیدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهدید نیز رو‌برو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن كه از بدترین و فجیع‌ترین انواع مجازات است تهدید كردند: «ولَو لا‌رَهطُكَ لَرَجَمنكَ وما‌اَنتَ عَلَینا بِعَزیز». (سوره هود/11،91) گویند: شعیب علیه‌السلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌كردن و كشتن تو براى ما دشوار نیست زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعایت احترام قبیله‌ات چنین كارى را انجام‌نمى‌دهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.<ref> مجمع البیان، ج‌ 5، ص‌ 288؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 375‌ـ‌376.</ref>
  
هنگامى كه شعيب علیه‌السلام و پيروانش بر آيين توحيدى خويش پافشارى كردند، اشراف و سران كافر قوم كه از امتيازات و موقعيت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربينى شده و گردن نهادن به سيادت و رهبرى ديگرى و نيز دست ‌برداشتن از آيين نياكان را برنمى‌تافتند، از اين‌رو آنان را به تبعيد و بيرون راندن از خانه و كاشانه تهديد كردند: «قالَ المَلاَُ الَّذينَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ يشُعَيبُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَريَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا». (سوره اعراف/7،88)
+
هنگامى كه شعیب علیه‌السلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى كردند، اشراف و سران كافر قوم كه از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست ‌برداشتن از آیین نیاكان را برنمى‌تافتند، از این‌رو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و كاشانه تهدید كردند: «قالَ المَلاَُ الَّذینَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ یشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَریَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا». (سوره اعراف/7،88)
  
چنان كه بيشتر مفسران نامدار نخستين<ref> ر.ك: جامع‌البيان، مج‌ 6، ص‌ 9، ص 33؛ مجمع‌البيان، ج 3ـ4، ص 669؛ تفسير قرطبى، ج 7ـ‌8، ص 159.</ref> و متأخر<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 188.</ref> نيز برداشت كرده‌اند، ظاهر برخى آيات نشان مى‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به ديدار شعيب علیه‌السلام رفته يا اعمال دينى انجام مى‌دادند به قتل تهديد ‌مى‌كردند تا شايد بتوانند از گرايش بيشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگيرى كنند: «ولا‌تَقعُدوا بِكُلِّ صِرط توعِدونَ وتَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ» (سوره اعراف/7،86)؛ همچنين آنان با دروغگو خواندن شعيب علیه‌السلام و گمراه ناميدن<ref> همان؛ مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 689‌.</ref> آيين وى تلاش مى‌كردند كه در آن القاى شبهه و ترديد افكنى كنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/7،86) ترساندن مؤمنان از پيامد [[ايمان]] به شعيب علیه‌السلام و دست برداشتن از آيين نياكان و مايه ‌خسران خواندن آن نيز مى‌تواند از اين قبيل باشد:<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref> «وقالَ المَلاَُ الَّذينَ كَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِ‌اتَّبَعتُم شُعَيبـًا اِنَّكُم اِذًا لَخسِرون». (سوره اعراف/7،90)
+
چنان كه بیشتر مفسران نامدار نخستین<ref> ر.ك: جامع‌البیان، مج‌ 6، ص‌ 9، ص 33؛ مجمع‌البیان، ج 3ـ4، ص 669؛ تفسیر قرطبى، ج 7ـ‌8، ص 159.</ref> و متأخر<ref> المیزان، ج‌ 8، ص‌ 188.</ref> نیز برداشت كرده‌اند، ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به دیدار شعیب علیه‌السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى‌دادند به قتل تهدید ‌مى‌كردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى كنند: «ولا‌تَقعُدوا بِكُلِّ صِرط توعِدونَ وتَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ» (سوره اعراف/7،86)؛ همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب علیه‌السلام و گمراه نامیدن<ref> همان؛ مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 689‌.</ref> آیین وى تلاش مى‌كردند كه در آن القاى شبهه و تردید افكنى كنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/7،86) ترساندن مؤمنان از پیامد [[ایمان]] به شعیب علیه‌السلام و دست برداشتن از آیین نیاكان و مایه ‌خسران خواندن آن نیز مى‌تواند از این قبیل باشد:<ref> المیزان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref> «وقالَ المَلاَُ الَّذینَ كَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِ‌اتَّبَعتُم شُعَیبـًا اِنَّكُم اِذًا لَخسِرون». (سوره اعراف/7،90)
  
'''فرجام اصحاب مدين:'''
+
'''فرجام اصحاب مدین:'''
  
هنگامى كه شعيب علیه‌السلام با اصرار كافران بر باورها و ارزش‌هاى شرك‌آلود و كفرآميز و همچنين تكذيب و تهديد به اخراج از شهر رو‌برو و از [[ايمان]] آوردن آن‌ها نااميد شد آنان را نفرين كرد:<ref> جامع البيان، مج‌ 6، ج ‌9، ص‌ 4‌ـ‌5؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 679؛ الميزان، ج ‌8، ص‌ 192.</ref> «رَبَّنَا افتَح بَينَنا وبَينَ قَومِنا بِالحَقِّ واَنتَ خَيرُ الفتِحين» (سوره اعراف/7،89 و نيز سوره اعراف/7،87) و چون از سوى كافران به سنگسارشدن تهديد شد به آن‌ها وعده عذاب داد: «ويقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن يَأتيهِ عَذابٌ يُخزيهِ و مَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقيب». ([[سوره هود]]/11،93)
+
هنگامى كه شعیب علیه‌السلام با اصرار كافران بر باورها و ارزش‌هاى شرك‌آلود و كفرآمیز و همچنین تكذیب و تهدید به اخراج از شهر رو‌برو و از [[ایمان]] آوردن آن‌ها ناامید شد آنان را نفرین كرد:<ref> جامع البیان، مج‌ 6، ج ‌9، ص‌ 4‌ـ‌5؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 679؛ المیزان، ج ‌8، ص‌ 192.</ref> «رَبَّنَا افتَح بَینَنا وبَینَ قَومِنا بِالحَقِّ واَنتَ خَیرُ الفتِحین» (سوره اعراف/7،89 و نیز سوره اعراف/7،87) و چون از سوى كافران به سنگسارشدن تهدید شد به آن‌ها وعده عذاب داد: «ویقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ و مَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقیب». ([[سوره هود]]/11،93)
  
سرانجام عذاب الهى فرا رسيد و شعيب علیه‌السلام و مؤمنان نجات يافتند و كافران نابود شدند: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّينا شُعَيبـًا والَّذينَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا...».(سوره هود/11،94) در آيات 91 [[سوره اعراف]]/7 و 37 [[سوره عنكبوت]]/29 گفته شده كه نابودى اصحاب مدين به وسيله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانه‌هايشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى كه به رو بر زمين افتاده بودند، درآورد: «فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جثِمين»؛ ولى در آيه 94 سوره هود/11 از نابودى آنان بر اثر صيحه آسمانى ياد شده است: «واَخَذَتِ الَّذينَ ظَلَمُوا الصَّيحَةُ فَاَصبَحوا فى دیرِهِم جثِمين»، بنابراين مى‌توان گفت كه آنان به وسيله هر دو از بين رفته‌اند.<ref> الميزان، ج‌ 16، ص‌ 126.</ref>
+
سرانجام عذاب الهى فرا رسید و شعیب علیه‌السلام و مؤمنان نجات یافتند و كافران نابود شدند: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّینا شُعَیبـًا والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا...».(سوره هود/11،94) در آیات 91 [[سوره اعراف]]/7 و 37 [[سوره عنكبوت]]/29 گفته شده كه نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانه‌هایشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى كه به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: «فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جثِمین»؛ ولى در آیه 94 سوره هود/11 از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: «واَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَاَصبَحوا فى دیرِهِم جثِمین»، بنابراین مى‌توان گفت كه آنان به وسیله هر دو از بین رفته‌اند.<ref> المیزان، ج‌ 16، ص‌ 126.</ref>
  
كافران افزون بر نابودى به وسيله عذاب الهى به پيامدهاى بد ديگر تكذيب نيز دچار شدند. در آيه 92 سوره اعراف/7 از خسران و زيانكار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: «اَلَّذينَ كَذَّبوا شُعَيبـًا كانوا هُمُ الخسِرين».
+
كافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تكذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 سوره اعراف/7 از خسران و زیانكار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: «اَلَّذینَ كَذَّبوا شُعَیبـًا كانوا هُمُ الخسِرین».
  
آنان كه پيروى از شعيب علیه‌السلام را زمينه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمايه‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسر الدنيا والاخرة». ([[سوره حج]]/22،11) شدند.<ref> همان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref>
+
آنان كه پیروى از شعیب علیه‌السلام را زمینه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسر الدنیا والاخرة». ([[سوره حج]]/22،11) شدند.<ref> همان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref>
  
حبط و نابودى اعمال در دنيا و آخرت ([[سوره توبه]]/9،69‌ـ‌70) و نفرين الهى بر آنان از ديگر پيامدهاى سوء تكذيب شعيب علیه‌السلام بود: «اَلا بُعدًا لِمَديَنَ كَما بَعِدَت ثَمود». ([[سوره هود]]/11،95)
+
حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت ([[سوره توبه]]/9،69‌ـ‌70) و نفرین الهى بر آنان از دیگر پیامدهاى سوء تكذیب شعیب علیه‌السلام بود: «اَلا بُعدًا لِمَدیَنَ كَما بَعِدَت ثَمود». ([[سوره هود]]/11،95)
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۳

اَصحاب مَدیَن

كافران قوم حضرت شعیب علیه‌السلام كه در پى تكذیب وى با عذاب فراگیر نابود شدند.

مشهور فرهنگ نویسان،[۱] جغرافیدانان[۲] و مفسران[۳]، مَدْین را نام شهرى مى‌دانند كه حضرت شعیب علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر كاربرد قرآنى آن، به ویژه تركیب «اصحاب مدین» (سوره توبه/9،70؛ سوره حج/22، 44) و «اهل‌ مدین» (سوره طه/20، 40؛ سوره قصص/28، 45) نیز این دیدگاه را تأیید مى‌كند.

در مقابل برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانسته‌اند.[۴] عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است؛ در كنار انگاره‌اى كه با زاید خواندن «یاء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمكان» (‌=‌در جاى معینى ساكن شد) مى‌داند،[۵] اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در قرآن،[۶] برگرفته از زبان سریانى و منابع مسیحى و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق دانسته‌اند.[۷]

گروهى از مورخان[۸] و مفسران[۹] مسلمان به پیروى از ابن ‌اسحاق آن را منسوب به مَدْین فرزند ابراهیم خلیل و ساكنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نیز آنان را از نسل حضرت اسماعیل علیه‌السلام مى‌دانند.[۱۰]

تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارش‌هاى مربوط به پیش از اسلام از یك سو[۱۱] و گزارش‌هاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراك آن با مواردى از روایت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر،[۱۲] مى‌تواند مؤید دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدین‌ بن ‌ابراهیم علیه‌السلام ‌باشد.

در عهد عتیق، مِدْیان نام یكى از فرزندان حضرت ابراهیم خلیل علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه[۱۳] و نیز اسم سرزمینى كه نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساكن شدند، آمده است چنان كه در دوره‌هاى گوناگون تاریخى از سكونت نوادگان حضرت اسماعیل علیه‌السلام (اسماعیلیان) و حضرت موسى علیه‌السلام در آنجا و ازدواج وى با دختر كاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیری‌هاى مدیانیان با بنى‌اسرائیل و غلبه یوشع بر آنان، سخن گفته شده است.[۱۴]

نام كنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوك در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانسته‌اند.[۱۵] بر اساس گفته طبرى، مدین در جنوب سوریه قرار دارد.[۱۶]

واژه مَدْین 10 بار در قرآن آمده است؛ اما هیچیك از آیات به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویت قومى و نژادى ساكنان آن در دوره‌هاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن كه گاه در نگاهى سطحى تكرار به نظر مى‌رسد، كاملا گزینشى، فراقومى، غیرتاریخى و بر اساس سبك خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحیدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى كه حضرت شعیب علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است:

«واِلى مَدیَنَ اَخاهُم شُعَیبـًا» در این سه مورد و آیات پس از آن (سوره اعراف/7، 85‌ـ‌93؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌95؛ سوره عنكبوت/29، 36‌ـ‌37) اصل داستان اصحاب مدین و شعیب به ‌طور مبسوط، روایت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یك از دو گروه مؤمن و كافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، انذار كافران، تبشیر، تذكار و تعلیم مؤمنان است.[۱۷]

در سوره توبه و سوره حج نیز با تركیب «اصحاب مدین» از كافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تكذیب حضرت شعیب علیه‌السلام یاد شده است. البته هدف از یاد كردن آنان در هر یك از دو آیه، متفاوت از دیگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، یاد شده‌اند؛ قومى كه به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تكذیب پیامبر خویش نابود شدند. (نك: سوره توبه/ 9،42‌ـ‌70)

اما در سوره حج، هدف، دلدارى دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و این كه نه ‌تنها مشركان قریش بلكه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تكذیب پیامبر خویش پرداختند: «و اِن یُكَذِّبوكَ فَقَد‌كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و عادٌ و ثَمود × و قَومُ اِبرهیمَ و قَومُ لوط × و اَصحبُ مَدیَنَ و كُذِّبَ موسى‌...».(سوره حج/22،42‌ـ‌44)

در آیه 95 سوره هود/11 و در پى گزارش از تكذیب حضرت شعیب علیه‌السلام و عذاب كافران، مدین و كافران آن مورد نفرین قرار ‌گرفته‌اند: «ألا بُعداً لمدین كما بَعِدَتْ ثَمود». در این آیه كه پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تكذیب آن حضرت آمده است. (سوره هود/11، 87‌ـ‌94) خداوند نه در مقام گزارش بلكه بر آن است كه نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز كند زیرا لعن و نفرین بر آنان نشان منفور و مبغوض بود نشان نزد خداوند است.

حركت موسى علیه‌السلام به سوى مدین هنگام فرار از مصر، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپان‌ها و دختران ‌شعیب علیه‌السلام در سوره قصص/28، 22‌ـ‌23 بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده بلكه در گزارش بخشى از حوادث زندگى حضرت موسى علیه‌السلام پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است؛ شهرى كه دست تقدیر الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى كه در پیش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّلِمین × ولَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسى رَبّى اَن یَهدِیَنى سَواءَ السَّبیل × ولَمّا ورَدَ ماءَ مَدیَنَ وَجَدَ عَلَیهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسقونَ...».(سوره قصص/28،21‌ـ‌23)، افزون بر این در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. (سوره طه/20،40؛ سوره قصص/28،45)

در آیه نخست سكونت چندین ساله حضرت موسى علیه‌السلام در میان مردم مدین از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده كه پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر كشته شدن، شامل حال وى گردید: «وقَتَلتَ نَفسـًا فَنَجَّینكَ مِنَ الغَمِّ وفَتَنّكَ فُتونـًا فَلَبِثتَ سِنینَ فى اَهلِ مَدیَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلى قَدَر یموسى» (سوره طه/20،40) در این آیه هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى كه پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان فرعون به توحید، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نك: سوره طه/20، 24‌ـ‌40، 43‌ـ‌46) قوت قلب و آرامش بخشد.

در آیه دوم آگاهى پیامبر از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده كه براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است وگرنه پیامبر صلی الله علیه و آله در میان آنان از جمله اهل مدین نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: «و ما كُنتَ ثاویـًا فى اَهلِ مَدیَنَ تَتلوا عَلَیهِم ءایتِنا ولكِنّا كُنّا مُرسِلین × و ما‌كُنتَ بِجانِبِ الطّورِ... ولكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَومـًا‌...». (سوره قصص/28،45‌ـ‌46)

پیشینه تاریخى مدین

ظاهراً قرآن درباره مدین و ساكنان آن در دوره‌هاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاریخى،[۱۸] تفسیرى[۱۹] و نیز برخى احادیث اسلامى،[۲۰] بعضى آیات نشان مى‌دهد كه قوم حضرت شعیب علیه‌السلام در دوره تاریخى پس از قوم لوط (سوره هود/11،89) و معاصر حضرت موسى علیه‌السلام و بنى‌اسرائیل، پیش از ترك مصر مى‌زیسته‌اند. (نك: سوره قصص/28، 21‌ـ‌23)

از گزارش‌هاى مربوط به كم‌فروشى و بكارگیرى پیمانه و ترازو (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،85)، سیراب كردن گوسفندان (سوره قصص/28، 23‌ـ‌24) و قرارداد كارى حضرت موسى و حضرت شعیب علیهماالسلام (سوره قصص /28، 27‌ـ‌28) كه بنابر ظاهر برخى آیات (سوره طه/20،18) و نیز گزارش عهد عتیق[۲۱] براى چوپانى گوسفندان شعیب علیه‌السلام بوده است. برمى‌آید كه قوم شعیب علیه‌السلام مردمى تجارت پیشه، كشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنین مى‌توان نتیجه گرفت كه آنان داراى منطقه‌اى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان كشاورزى و نیز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان كه برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حكایت مى‌كند. (سوره توبه/9،69؛ قس: توبه/9،70؛ سوره هود/11،84) از ظاهر این آیات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتیق و[۲۲] برخى منابع تاریخى[۲۳] برمى‌آید كه قوم مدین یكى از قبایل بزرگ عرب در شام با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.[۲۴]

زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از حضرت ابراهیم علیه‌السلام و پیش از بعثت حضرت موسى علیه‌السلام نشان مى‌دهد كه مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم علیه‌السلام بوده و در گذر ایام به كفر و شرك گراییده‌اند. آیه «ولا تُفسِدوا فِى‌الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها» (سوره اعراف/7،85)، مى‌تواند مؤیدى بر این ادعا باشد بنابراین، مى‌توان گفت: شعیب علیه‌السلام كه شریعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم علیه‌السلام مى‌خوانده است.

تاریخ مدین و ساكنان آن را در دوران حیات شعیب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسیم كرد:

  1. دوره پیش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعیب علیه‌السلام به دو گروه اقلیت مؤمنان و اكثریت كافران تقسیم شدند. (سوره اعراف/7، 87‌ـ‌88؛ سوره هود/11،91) از این كه قرآن در این دوره از مخالفان شعیب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستكبر (سوره اعراف/7،88) یاد كرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه در این دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مى‌شود. (سوره توبه/9،70؛ سوره حج/22،44)
  1. دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساكنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مى‌دهد كه پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدین و سكونت چندین ‌ساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از كارافتادگى شعیب علیه‌السلام در همین دوره بوده است. (سوره طه/20،40؛ سوره قصص/28، 27‌ـ‌27)

برخلاف دوره نخست كه شعیب علیه‌السلام و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و كاشانه خویش تهدید مى‌شده‌اند (سوره اعراف/7،88)، در این دوره آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجیر مى‌كند. شاید بتوان از مفاد قرار داد كارى شعیب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد كه در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز براى مدت معینى شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش كار مى‌كرده‌اند. (سوره قصص/28،‌25‌ـ28)

برخى مفسران با استناد به آیه 27 سوره قصص/28 بر این باورند كه فریضه حج نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.[۲۵] در این كه «اصحاب ایكه» و «اهل مدین» در قرآن دو‌نام براى یك قوم است یا آن كه دو قوم بودند كه حضرت شعیب علیه‌السلام پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است. (‌=> ‌اصحاب‌ایكه)

انحرافات اهل مدین

مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. فراخوان آنان از سوى شعیب علیه‌السلام به پرستش اللّه و نفى خدایان دیگر حكایت از شرك و بت‌پرستى آنان دارد: «اعبُدُوااللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَیرُهُ» (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،84، 92؛ سوره عنكبوت/29،36) ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد كه شرك و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینه‌اى در میان آنان داشته و به یكى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبدیل شده بوده است: «قالوا یشُعَیبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)

بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌كرده‌اند؛[۲۶] همچنین از ظاهر آیات برمى‌آید كه آنان اعتقاد به معاد نیز نداشته‌اند:[۲۷] «فَقالَ یقَومِ... وارجُوا الیَومَ الأخِرَ» (سوره عنكبوت/29،36) قرآن از ناهنجاری‌هاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، كم‌فروشى و فسادانگیزى آنان گزارش كرده است.

«فَاَوفُوا الكَیلَ والمیزانَ ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشیاءَهُم ولاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره اعراف/7،85 و نیز سوره هود/11، 84‌ـ‌85) گزارش از كم‌فروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.[۲۸]

مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله «فَأوفوا الكَیلَ‌...» و «وَلا تَبخَسوا الناسَ‌...» با یكدیگر، جمله دومى را تأكید یا تفسیر جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنین گفته‌اند: جمله دوم از آن حكایت دارد كه قوم حضرت شعیب علیه‌السلام افزون بر اجناس مكیل و موزون كه اغلب، فرآورده‌هاى كشاورزى است در داد و ستد سایر كالاها و به ‌گونه‌هاى دیگر نیز كم‌فروشى ‌مى‌كرده‌اند.[۲۹]

این كه تعبیر افساد در زمین، كدام یك از ناهنجاری‌هاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مى‌كند نیز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصادیق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون كفر، شرك، كم‌فروشى[۳۰]، ستمگرى، تعدى و حرام كردن حلال الهى دانسته‌اند.[۳۱]

دیدگاه دوم با استناد به ذكر افساد در زمین در مقابل آیاتى كه قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/7، 85‌ـ‌86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاری‌هایى چون راهزنى، غارت اموال، هتك حرمت زنان و كشتن انسان‌ها مى‌داند كه امنیت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حیثیتى به خطر مى‌اندازد.[۳۲]

البته صاحب این دیدگاه در تفسیر آیات مشابه احتمال مى‌دهد كه «ولاتَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدین» (سوره هود/11،85) عطف تفسیرى و نهى تأكیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح این كه چگونه كم‌فروشى مى‌تواند فسادانگیز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ویژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد كالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یكى از اركان حیات اجتماعى تأكید كرده و گسترش كم‌فروشى، فریبكارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.[۳۳]

بر اساس روایتى منسوب به امام سجاد علیه‌السلام، حضرت شعیب علیه‌السلام نخستین كسى است كه پیمانه و ترازو را اختراع كرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعایت مى‌كردند؛ اما پس از مدتى و به تدریج به كم‌كردن پیمانه و وزن پرداختند.[۳۴] از این ‌روایت مى‌توان برداشت كرد كه فسادانگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین به احتمال همان كم‌فروشى بوده است.

برخورد شعیب علیه‌السلام با اصحاب مدین

 حضرت شعیب را بر اساس روایتى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطیب انبیاء خوانده‌اند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیان‌هاى گوناگون با معانى یكسان یا نزدیك به هم از زبان او را (قس: سوره اعراف/7، 85‌ـ‌86؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌85) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مى‌دهد كه وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت ادب و سخنان نیكو آنان را به باورها و ارزش‌هاى توحیدى فرا مى‌خوانده است.[۳۵]

 

در مجموع مى‌توان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى امر به معروف و نهى از منكر (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحیدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آمیز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/8، 85‌ـ‌86؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌85) حضرت شعیب علیه‌السلام براى عملیاتى كردن راهبرد یاد شده از راهكارهاى گوناگونى استفاده مى‌كرد. از این قبیل است:

1. ‌نشان دادن معجزه:

قرآن همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از معجزه شعیب نبرده است؛ اما چنان كه مفسران نیز گفته‌اند، «بینه» در آیه «قَد جاءَتكُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّكُم» (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد كه وى به عنوان گواه صدق رسالت خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأكید مى‌ورزید.[۳۶] در برخى منابع از مواردى چند به عنوان معجزه شعیب علیه‌السلام یاد شده است.[۳۷]

2. روشنگرى:

حضرت شعیب علیه‌السلام پس از امر به معروف و نهى از منكر، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مى‌دانست از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش الله، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هر گونه كم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مى‌خواند: «ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره اعراف/7،85) زیرا هنگامى كه كم فروشى، فریبكارى و غش در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بین برود.

زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ كم‌فروشان، فریبكاران و مختل‌كنندگان امنیت اجتماعى نیز مى‌شود؛[۳۸] همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از كم كردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیكوتر از ثروت حاصل از كم‌فروشى مى‌خواند:[۳۹] «یقَومِ اَوفُوا المِكیالَ والمیزانَ بِالقِسطِ ولاتَبخَسوا النّاسَ اَشیاءَهُم‌... × بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره هود/11،85‌ـ‌86)

3. تذكّر:

نیكى كردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى كه در پى دارد، دل انسان را به فرد نیكوكار و منعم نرم و مهربان كرده و حس سپاسگزارى در برابر او را كه ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمى‌انگیزد. از این ‌رو شعیب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى توحید، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مى‌كرد: «واذكُروا اِذ كُنتُم قَلیلاً فَكَثَّرَكُم» (سوره اعراف/7،86)

بیشتر چنان كه از ظاهر آیه نیز برمى‌آید، آن را به افزایش جمعیت پس از كم‌شمار بودن، تفسیر كرده‌اند.[۴۰] برخى نیز گفته‌اند: این آیه به ازدواج مدین ‌بن ‌ابراهیم علیه‌السلام با دختر حضرت لوط و بركتى كه خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.[۴۱] به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.[۴۲]

همچنین در سوره هود/11، 84 و در پى نهى از كم‌فروشى به نعمت‌هایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مى‌كند و یادآور مى‌شود كه با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به كم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست:[۴۳] «ولاتَنقُصُوا المِكیالَ والمیزانَ اِنّى اَركُم بِخَیر» تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى احادیث نیز آمده ‌است.[۴۴]

4. انذار:

بیم و امید از ویژگی‌هاى روانى انسان است كه همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مى‌سازد. بكارگیرى دو راهكار اساسى و دیرین انذار و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید بر همین اساس قابل تحلیل است كه در شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام نیز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگیر روز قیامت به عنوان پیامد بت‌پرستى و كم‌فروشى آنان در آخرت مى‌ترساند: «و ‌اِنّى اَخافُ عَلَیكُم عَذابَ یَوم مُحیط» (سوره هود/11،84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مى‌كرد: «وانظُروا كَیفَ كانَ عقِبَةُ المُفسِدین» (سوره اعراف/7،86 و نیز سوره هود/11،89) و سرانجام هنگامى كه با اصرار كافران بر بت‌پرستى، كم‌فروشى و تكذیب خود رو‌برو شد و از ایمان ‌آوردن آنان ناامید گردید. آن‌ها را به عذاب الهى تهدید كرد: «ویقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ ومَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقیب». (سوره هود/11،93؛ سوره اعراف/7،87)

5. تبشیر:

شعیب علیه‌السلام در ترغیب قوم به پرهیز از بت‌پرستى، كم‌فروشى و فسادانگیزى از پیامدهاى نیك آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: «یقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَیرُهُ... ذلِكُم خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره اعراف/7،85) از این كه خیر بودن امور یاد شده در ‌گرو ایمان آن‌ها خوانده شده و همچنین از تعبیر «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنین». (سوره هود/11،86)

مى‌توان بدست آورد كه بیش از هر چیز مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است چنان كه آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/11،89) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: «واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود». (سوره هود/11،90)

برخورد اصحاب مدین با شعیب علیه‌السلام

با آغاز و استمرار دعوت حضرت شعیب علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو ‌دسته تقسیم شد: «و اِن كانَ طَائِفَةٌ مِنكُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ وطَائِفَةٌ لَم‌یُؤمِنوا...» (سوره اعراف/7،87؛ سوره هود/11،94) كافران با اتخاذ راهبرد تكذیب، (سوره عنكبوت/29،37) اغلب از شیوه‌ها و راهكارهاى روانى براى عملیاتى كردن آن در برخورد با شعیب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهكارهاى یاد شده كه از آن‌ها مى‌توان بدست آورد كه كافران در اكثریت و مؤمنان در اقلیت[۴۵] بوده‌اند عبارت است از:

1. استهزا:

به سخره گرفتن پیامبران و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصریح قرآن در تقابل با همه انبیاء بكار رفته است؛ خداوند در سوره توبه/9، 64‌ـ‌65 تمسخر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آیات 69‌ـ‌70 همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مى‌كند.

مقایسه آیات نامبرده نشان مى‌دهد كه شعیب علیه‌السلام نیز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنین مفسران، آیه 87 سوره هود/11 را بیان كننده استهزاى شعیب علیه‌السلام دانسته‌اند: «قالوا یشُعَیبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لاََنتَ الحَلیمُ الرَّشید».

بیشتر مفسران بر این باورند كه شعیب علیه‌السلام بسیار نماز مى‌گزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مى‌گفتند: آیا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه ما خداى نیاكان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.[۴۶]

2. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:

كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعیب علیه‌السلام در واكنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مى‌یافتند گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مى‌دانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درك آن تلاش كنند:[۴۷] «قالوا یشُعَیبُ ما‌نَفقَهُ كَثیرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَركَ فینا ضَعیفـًا».(سوره هود/11،91) نامفهوم خواندن سخنان وى كنایه از بى‌فایده و بیهوده بودن آن است.[۴۸]

3. تهدید:

شعیب علیه‌السلام و پیروانش براى دست كشیدن از آیین توحیدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهدید نیز رو‌برو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن كه از بدترین و فجیع‌ترین انواع مجازات است تهدید كردند: «ولَو لا‌رَهطُكَ لَرَجَمنكَ وما‌اَنتَ عَلَینا بِعَزیز». (سوره هود/11،91) گویند: شعیب علیه‌السلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌كردن و كشتن تو براى ما دشوار نیست زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعایت احترام قبیله‌ات چنین كارى را انجام‌نمى‌دهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.[۴۹]

هنگامى كه شعیب علیه‌السلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى كردند، اشراف و سران كافر قوم كه از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست ‌برداشتن از آیین نیاكان را برنمى‌تافتند، از این‌رو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و كاشانه تهدید كردند: «قالَ المَلاَُ الَّذینَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ یشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَریَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا». (سوره اعراف/7،88)

چنان كه بیشتر مفسران نامدار نخستین[۵۰] و متأخر[۵۱] نیز برداشت كرده‌اند، ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به دیدار شعیب علیه‌السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى‌دادند به قتل تهدید ‌مى‌كردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى كنند: «ولا‌تَقعُدوا بِكُلِّ صِرط توعِدونَ وتَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ» (سوره اعراف/7،86)؛ همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب علیه‌السلام و گمراه نامیدن[۵۲] آیین وى تلاش مى‌كردند كه در آن القاى شبهه و تردید افكنى كنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/7،86) ترساندن مؤمنان از پیامد ایمان به شعیب علیه‌السلام و دست برداشتن از آیین نیاكان و مایه ‌خسران خواندن آن نیز مى‌تواند از این قبیل باشد:[۵۳] «وقالَ المَلاَُ الَّذینَ كَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِ‌اتَّبَعتُم شُعَیبـًا اِنَّكُم اِذًا لَخسِرون». (سوره اعراف/7،90)

فرجام اصحاب مدین:

هنگامى كه شعیب علیه‌السلام با اصرار كافران بر باورها و ارزش‌هاى شرك‌آلود و كفرآمیز و همچنین تكذیب و تهدید به اخراج از شهر رو‌برو و از ایمان آوردن آن‌ها ناامید شد آنان را نفرین كرد:[۵۴] «رَبَّنَا افتَح بَینَنا وبَینَ قَومِنا بِالحَقِّ واَنتَ خَیرُ الفتِحین» (سوره اعراف/7،89 و نیز سوره اعراف/7،87) و چون از سوى كافران به سنگسارشدن تهدید شد به آن‌ها وعده عذاب داد: «ویقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ و مَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقیب». (سوره هود/11،93)

سرانجام عذاب الهى فرا رسید و شعیب علیه‌السلام و مؤمنان نجات یافتند و كافران نابود شدند: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّینا شُعَیبـًا والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا...».(سوره هود/11،94) در آیات 91 سوره اعراف/7 و 37 سوره عنكبوت/29 گفته شده كه نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانه‌هایشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى كه به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: «فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جثِمین»؛ ولى در آیه 94 سوره هود/11 از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: «واَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَاَصبَحوا فى دیرِهِم جثِمین»، بنابراین مى‌توان گفت كه آنان به وسیله هر دو از بین رفته‌اند.[۵۵]

كافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تكذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 سوره اعراف/7 از خسران و زیانكار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: «اَلَّذینَ كَذَّبوا شُعَیبـًا كانوا هُمُ الخسِرین».

آنان كه پیروى از شعیب علیه‌السلام را زمینه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسر الدنیا والاخرة». (سوره حج/22،11) شدند.[۵۶]

حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت (سوره توبه/9،69‌ـ‌70) و نفرین الهى بر آنان از دیگر پیامدهاى سوء تكذیب شعیب علیه‌السلام بود: «اَلا بُعدًا لِمَدیَنَ كَما بَعِدَت ثَمود». (سوره هود/11،95)

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ 6، ص‌ 2201؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56، «مدین».
  2. معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77.
  3. التفسیر الكبیر، ج‌ 18، ص‌ 40؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361.
  4. مجمع‌البیان، ج ‌5، ص‌ 285؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ 397؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.
  5. معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص ‌77؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 402.
  6. المعرب، ص‌ 154؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.
  7. واژه‌هاى دخیل، ص‌ 375.
  8. تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 217، 219؛ البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 37.
  9. جامع‌البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 307؛ غریب القرآن، ص‌ 556؛ زادالمسیر، ج‌ 3، ص‌ 155.
  10. اعلام قرآن، ص‌ 573؛ قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788.
  11. بین الحبشة والعرب، ص‌ 50.
  12. كتاب مقدس، خروج 2: 15‌ـ‌21.
  13. همان، تكوین 25: 1‌ـ‌2.
  14. قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788، 944؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 1، ص‌ 34؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 86.
  15. قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788؛ معجم البلدان، ج‌ 5، ص‌ 77؛ البدایة و‌النهایه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43.
  16. باستان‌شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص‌ 177.
  17. المیزان، ج‌ 8، ص‌ 6؛ ج‌ 10، ص‌ 135.
  18. البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213.
  19. المیزان، ج‌ 10، ص‌ 373.
  20. تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 34.
  21. كتاب مقدس، خروج‌ 2: 16‌ـ‌20.
  22. همان، پیدایش 37: 28؛ اعداد 25: 16‌ـ‌18.
  23. تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43، 82.
  24. البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 213.
  25. المیزان، ج‌ 3، ص‌ 351.
  26. البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 172.
  27. المیزان، ج‌ 16، ص‌ 127.
  28. التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 173؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361‌ـ‌362.
  29. الكشاف، ج 2، ص 127، 417‌ـ‌418؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 174؛ ج ‌18، ص‌ 41؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 363.
  30. جامع البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 131.
  31. كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 688.
  32. المیزان، ج‌ 8، ص‌ 187؛ ج‌ 10، ص‌ 363.
  33. همان، ج‌ 10، ص‌ 363‌ـ‌364.
  34. قصص الانبیاء، ص‌ 145.
  35. المیزان، ج‌ 6، ص‌ 297.
  36. جامع البیان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 688.
  37. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 127؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 14، ص‌ 173؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 94‌ـ‌95.
  38. المیزان، ج‌ 8، ص‌ 187.
  39. جامع البیان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 132‌ـ‌133؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 278.
  40. جامع‌البیان، مج ‌5، ج‌ 8، ص‌ 311؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 689؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 128.
  41. مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 689.
  42. الكشاف، ج 2، ص 128؛ مجمع‌البیان، ج 4، ص 689.
  43. جامع‌البیان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 130؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 285؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 161.
  44. تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 159.
  45. المیزان، ج‌ 10، ص‌ 361.
  46. جامع‌البیان، مج 7، ج 12، ص 133ـ135؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص‌ 279.
  47. المیزان، ج‌ 10، ص‌ 374.
  48. المیزان، ج‌ 10، ص‌ 374.
  49. مجمع البیان، ج‌ 5، ص‌ 288؛ المیزان، ج‌ 10، ص‌ 375‌ـ‌376.
  50. ر.ك: جامع‌البیان، مج‌ 6، ص‌ 9، ص 33؛ مجمع‌البیان، ج 3ـ4، ص 669؛ تفسیر قرطبى، ج 7ـ‌8، ص 159.
  51. المیزان، ج‌ 8، ص‌ 188.
  52. همان؛ مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 689‌.
  53. المیزان، ج‌ 8، ص‌ 192.
  54. جامع البیان، مج‌ 6، ج ‌9، ص‌ 4‌ـ‌5؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 679؛ المیزان، ج ‌8، ص‌ 192.
  55. المیزان، ج‌ 16، ص‌ 126.
  56. همان، ج‌ 8، ص‌ 192.

منابع

على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 459-470