ادبیات عرب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(رده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{منبع الکترونيکي معتبر|ماخذ=پايگاه}}
{{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
 
خداوند كه آدمی را خلق كرد، بیان را نیز به او آموخت.[1] و لذا این نعمت الهی همزاد آدمی است، پس قواعد سخن گفتن نیز، پیشینه‌ای به بلندای تاریخ تفكر و تعلم بشر دارد. هر چند كه تدوین قوانین و خواص یك زبان بسی متأخرتر است و به زمانی مربوط می‌شود كه او به جمع آوری علوم و كتابت روی آورده است.  
+
خداوند كه آدمي را خلق كرد، بيان را نيز به او آموخت.<ref>[[سوره الرحمن]]، 3 و 4.</ref> ولذا اين نعمت الهي همزاد آدمي است، پس قواعد سخن گفتن نيز، پيشينه‌اي به بلنداي تاريخ تفكر و تعلم بشر دارد. هر چند كه تدوين قوانين و خواص يك زبان بسي متأخرتر است و به زماني مربوط مي‌شود كه او به جمع آوري علوم و كتابت روي آورده است.  
قرآن به عربی‌نازل شده است و روایات ائمه نیز به عربی است، و در واقع ‌زبان دین اسلام عربی است، و لذا در این نوشتار كوتاه، نگرشی اجمال خواهیم داشت بر تاریخچه و تعالیم علوم ادبی عرب.  
+
 
این كه علوم در ادبیات عرب چند دسته‌اند؟ خود محل بحث و مناقشه است.[2] ولی مشهورترین قول، این علوم را به دوازده علم تقسیم می‌كند كه عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافیه، لغت، قرض، انشاء، خط، ‌بیان، معانی، محاضرات و اشتقاق.[3] همین تقسیم‌بندی از زمخشری نیز نقل شده است،[4] علم دیگری به نام بدیع وجود دارد كه برخی آن را علمی مستقل دانسته و برخی دیگر آن را ذیل علم معانی و بیان قرار داده‌اند. این نكته نیز قابل ذكراست كه چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات یا همان تاریخ، فروع در میانند و هشت علم دیگر علوم اصلی ادبی محسوب می‌شوند.[5]
+
[[قرآن]] به عربي‌ نازل شده است و روايات ائمه نيز به عربي است و در واقع ‌زبان دين اسلام عربي است ولذا در اين نوشتار كوتاه، نگرشي اجمال خواهيم داشت بر تاريخچه و تعاليم علوم ادبي عرب.  
تاریخچه
+
 
عرب‌ها قبل از اسلام و قبل از تدوین علوم ادبی، شعر و خطابه و سخن‌وری و نامه نویسی داشتند و چون ملكه لغت در طبیعت آنان وجود داشت، نیازی به علوم ادبی احساس نمی‌كردند. ولی نزول قرآن و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالك اسلامی، باعث شد مسلمین، لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند. چرا كه اكثریت مسلمانان كه از سرزمین‌های غیر عربی بودند، در قرائت قرآن به خطا می‌رفتند.  
+
اين كه علوم در ادبيات عرب چند دسته‌اند؟ خود محل بحث و مناقشه است.<ref>ر.ك: دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، ذيل ماده ادب.</ref> ولي مشهورترين قول اين علوم را به دوازده علم تقسيم مي‌كند كه عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافيه، لغت، قرض، انشاء، خط، ‌بيان، معاني، محاضرات و اشتقاق.<ref>هاشمي، سيد احمد، القواعد الاسلاميه للغه العربيه، هجرت، قم، بي‌تا، ص 3.</ref> همين تقسيم‌بندي از زمخشري نيز نقل شده است،<ref>ر.ك: سيد عليخان كبير، الحدائق النديه في شرح الصمديه، هجرت، قم، بي‌تا،ص 14.</ref> علم ديگري به نام بديع وجود دارد كه برخي آن را علمي مستقل دانسته و برخي ديگر آن را ذيل علم معاني و بيان قرار داده‌اند. اين نكته نيز قابل ذكراست كه چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات يا همان تاريخ، فروع در ميانند و هشت علم ديگر علوم اصلي ادبي محسوب مي‌شوند.<ref>همان.</ref>
مورخان، عموماً اتفاق دارند كه ابوالاسود دوئلی (م 69 هـ .ق) علم نحو عرب را وضع كرده است. او كه از حی به امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ بوده است، خود نقل می‌كند كه اصول علم نحو را از علی ـ علیه السّلام ـ فراگرفته است و هم او بود كه بعدها علامات و حركات را تعیین كرد. نیاز بیشتر مسلمانان غیر عرب، به فهم عربی، موجب شد كه بیشتر اشخاصی كه به تدوین علوم ادبی عرب پرداختند غیر عرب باشند.  
+
 
پس از ابوالاسود، مردمانی از كوفه و بصره كار او را تعقیب كردند. در بصره خلیل بن احمد كه او را امام علم عروض و لغت می‌دانند و سیبویه كه امام علم خواست. كتاب‌های مفصلی نوشتند. كتاب العین در لغت نوشته خلیل و الكتاب در نحو، از سیبویه می‌باشد. بسیاری از كتاب‌های ادبی بعدی از این در كتاب اقتباس شده‌اند. در كوفه نیز كسایی و شاگردش فراء از همه نامی‌ترند. با تأسیس بغداد، علمای كوفه به بغداد آمدند و مورد حمایت عباسیان قرار گرفتند و نزاع بصری و كوفی اوج گرفت. چهار كتاب بزرگ در بغداد آن زمان تألیف شد؛ ادب الكاتب از ابن قتیبه الكامل از تبرد، البیان و التبیین، از جاحظ النوادر از ابی علی قاسی بغدادی، ابوالحسن اخفش نیز از دانشمندان بنام كوفی است. سایر علومی كه ذكر آنها رفت به تدریج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند.[6]
+
==تاريخچه==
در علم صرف نخستین كسی كه كتابی نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است كه اهل كوفه و استاد فرّاء می‌باشد و خود از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ بوده است.[7] پس از او ابوعثمان مازنی كتاب التحریف را نوشت.[8] برخی از معروف‌ترین كتابهای علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالویه، البیان فی التحریف نوشته شیخ احمد مهابادی، شرح شافیه استرآبادی، ‌الشافیه ابن حاجب، التحریف زنجانی و شرح التحریف تفتازانی.[9]
+
 
در لغت، چنان كه گفته شد نخستین كتاب از خلیل بن احمد عروضی است. وی شاگرد امام باقر وامام صادق ـ علیهم السّلام ـ بوده است. پس از او ابن سكّیت قرار ارد و سپس ابوالعباس مبرّد است، كه كتاب الكامل را نوشته است. ابوبكر بن درید (م 321) مهجره اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد (م 345) نیز دو كتاب به نام‌های فاتت العین و فاتت الحجهره نوشت و كتابهای پیشین را تكمیل كرد. برخی از كتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، ‌قاموس المحیط، لسان العرب، ‌تاج العروس، و مجمع البحرین.[10]
+
عرب‌ها قبل از [[اسلام]] و قبل از تدوين علوم ادبي، شعر و خطابه و سخن‌وري و نامه نويسي داشتند و چون ملكه لغت در طبيعت آنان وجود داشت، نيازي به علوم ادبي احساس نمي‌كردند. ولي نزول [[قرآن]] و احتياج به فهم و تفسير آن و نيز گسترش سريع ممالك اسلامي، باعث شد مسلمين، لزوم تدوين علوم ادبي را بيابند. چرا كه اكثريت مسلمانان كه از سرزمين‌هاي غيرعربي بودند، در قرائت قرآن به خطا مي‌رفتند.
بلاغت در انشاء زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است. كه نمونه كامل فصاحت و بلاغت می‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمین ایجاد بلاغت می‌نمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دوره جدید از فصاحت و بلاغت شد. كه در خطبه‌ها و مُنشَات ‌كتبی زبان عربی كاملا هویداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نویسی، و بلاغت در تألیف كتاب هر یك داستانی جدا دارند و در آثار عربی به خوبی خود نمایی می‌كنند.[11] و پس از قرآن باید به نقش ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ و صحیفه سجادیه امام سجاد ـ علیه السّلام ـ نیز اشاره نمود.  
+
 
فنون بلاغت در علم معانی و بیان بحث می‌شوند: كه ابوعبدالله مرزبانی، دانشمند شیعی، اولین تدوین‌گر این علوم می‌باشد، كتاب تجرید البلاغه از ابن میثم بحرانی، مفتاح العلوم از سكّاكی، تلخیص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزوینی، مطوّل از تفتازانی و... كتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی نیز از سرآمدان این دو رشته‌اند.[12]
+
مورخان، عموماً اتفاق دارند كه ابوالاسود دوئلي (م 69 هـ.ق) علم نحو عرب را وضع كرده است. او كه از حي به اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده است، خود نقل مي‌كند كه اصول علم نحو را از علي عليه السلام فراگرفته است و هم او بود كه بعدها علامات و حركات را تعيين كرد. نياز بيشتر مسلمانان غيرعرب به فهم عربي، موجب شد كه بيشتر اشخاصي كه به تدوين علوم ادبي عرب پرداختند، غيرعرب باشند.  
شعر عرب جاهلی معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب می‌شناخته است. البته پس از اسلام گرایش اُدباء بیشتر به خطابه بوده است تا شعر. با این حال در دوران اموی،‌حكام بنی امیه، تلاش فراوانی در جذب و احترام شعرا داشتند. شاید تلاش برای كتمان حقایقی كه شعراء در بیان فضایل اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ و حقانیت آنان ابراز می‌كردند، یكی از عوامل و انگیزه‌های آنان بوده است. بنی‌عباس نیز چنین بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجری برای فهم بهتر قرآن به جمع آوری اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راویه دیلمی كوفی (م 155) نخستین از ایشان است. شعرای عرب را به چهار رشته شعرای جاهلیت، شعرای مخضرمین، (از ظهور اسلام تا آخر بنی امیهشعرای مولدین در زمان عباسیان و بالاخره محدثین تقسیم كرده‌اند. دسته اخیر پس از انتشار فلسفه وكلام در عالم اسلام شكل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوی جدلی و حكمی گرفته است. متبنّی به معری وشریف رضی از شعرای معروف این گروه هستند. شاعران دوره اسلامی، به دلیل تأثیرپذیری از قرآن و حدیث و نیز بهره‌وری از میراث شعر و امثال و حكم گذشتگان فصیح‌تر و با ذوق‌تر از شعرای دوران جاهلی شدند.[13] وجود شعر نشان می‌دهد كه عرب، عروض و قافیه را می‌شناخته است. ولی این دو علم نیز تدوین خود را مدیون خلیل بن احمدند.[14] پس از او ابوعثمان بكر بن حبیب نحوی معروف به مازنی (م 247) است كه كتاب العروض و القوافی را نوشته است.[15] مردم اندلس نیز تاریخ مخصوص در شعر تنظیم كردند و اسلوب و روش‌های متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتكارات ایشان است. شعرای شمال آفریقا نیز بحرهای جدیدی به علم عروض افزودند.[16]
+
 
معرفی اجمالی
+
پس از ابوالاسود، مردماني از [[كوفه]] و بصره كار او را تعقيب كردند. در بصره خليل بن احمد كه او را امام علم عروض و لغت مي‌دانند و سيبويه كه امام علم خواست. كتاب‌هاي مفصلي نوشتند. كتاب العين در لغت نوشته خليل والكتاب در نحو، از سيبويه مي‌باشد.  
به صورت كلی علم ادب، علمی است كه با رعایت قواعد آن، آدمی از اشتباه نوشتاری و گفتاری در كلام عرب در امان می‌ماند.[17] و به گفته ابن خلدون، این علم موضوع خاصی ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گیرد. و اهل لسان به خاطر فایده این علم در پی آن هستند، یعنی توانایی در نظم و نثر.[18] امّا برای هر یك از علومی كه زیر مجموعه ادبیات هستند تعریف و موضوع خاصی ذكر شده كه گزارش گونه‌ای از آن را ارائه می‌نماییم.  
+
 
علوم زیرمجموعه ادبیات عرب  
+
بسياري از كتاب‌هاي ادبي بعدي از اين در كتاب اقتباس شده‌اند. در كوفه نيز كسايي و شاگردش فراء از همه نامي‌ترند. با تأسيس [[بغداد]]، علماي كوفه به بغداد آمدند و مورد حمايت [[عباسيان]] قرار گرفتند و نزاع بصري و كوفي اوج گرفت. چهار كتاب بزرگ در بغداد آن زمان تأليف شد؛ ادب الكاتب از ابن قتيبه الكامل از تبرد، البيان والتبيين از جاحظ النوادر از ابي علي قاسي بغدادي، ابوالحسن اخفش نيز از دانشمندان بنام كوفي است. ساير علومي كه ذكر آنها رفت به تدريج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند.<ref>زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام، امير كبير، تهران، 1379، چ 9، ص 478ـ485.</ref>
علم لغت: علمی است كه در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقی آنها بر معانی‌شان بحث می‌شود. و از آن جا كه موضوع این علم، لغتِ مفرد حقیقی است، برخی گفته‌اند كه علم لغت، شناخت اوضاع شخصی مفردات می‌باشد. هدف این علم پیشگیری از اشتباه در معانی حقیقی لغات و تمایز قایل شدن بین معانی حقیقی و مجازی و برداشت‌های عرفی است. و روشن است كه افاده و استفاده از هر علمی منوط به شناخت لغت می‌باشد.[19]
+
 
علم صرف: یا همان تحریف، اصطلاحاً یعنی تحویل بردن و تغییر دادن یك اصل كه همان مصدر باشد، به صیغه‌های مختلف، كه از هر یك معنایی جدا قصد شده باشد و این معنا جز با این كلمه سازی و تغییر و تحویل حاصل نمی‌شود.[20] مثل این كه چگونه از سه حرف اصلی ضارب افعال مختلف در زمان‌های مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و ... ساخته می شود.  
+
در علم صرف نخستين كسي كه كتابي نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است كه اهل [[كوفه]] و استاد فرّاء مي‌باشد و خود از شاگردان [[امام صادق]] عليه السلام بوده است.<ref>قرباني، زين العابدين، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1370، چ دوم، ص 102، به نقل از ريحانه الادب، ج 4، ص 312 ـ 314 و نيز فهرست ابن نديم، ص 103.</ref> پس از او ابوعثمان مازني كتاب التحريف را نوشت.<ref>همان، به نقل از ريحانه الادب، ج 5، ص 149 ـ 151.</ref> برخي از معروف‌ترين كتاب هاي علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالويه، البيان في التحريف نوشته شيخ احمد مهابادي، شرح شافيه استرآبادي، ‌الشافيه ابن حاجب، التحريف زنجاني و شرح التحريف تفتازاني.<ref>همان، ص 103.</ref>
از همین جا معلوم می‌شود كه موضوع علم صرف كلمه است و خصوصیات و ساختمان آن مورد بحث قرار می‌گیرد و فایده آن نیز شناخت كلمات و معانی آنها و نیز ساختن كلمات مناسب برای معانی مختلف می‌باشد.[21] در این علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذكر، مفرد و جمع و تثنیه، اسم یا فعل و یا حرف بودن ‌و زمان‌های مختلف افعال و... بحث می‌شود.  
+
 
علم اشتقاق: این علم شباهت فراوانی با علم صرف دارد. و كلمات را از این جهت كه تداوم اصل و كدام فرع آن است بررسی می‌كند[22] و نیز این كه این فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.[23]
+
در لغت، چنان كه گفته شد نخستين كتاب از خليل بن احمد عروضي است. وي شاگرد [[امام باقر]] و [[امام صادق]] عليهم السلام بوده است. پس از او ابن سكّيت قرار دارد و سپس ابوالعباس مبرّد است، كه كتاب الكامل را نوشته است. ابوبكر بن دريد (م 321) مهجره اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد (م 345) نيز دو كتاب به نام‌هاي فاتت العين و فاتت الحجهره نوشت و كتاب هاي پيشين را تكميل كرد. برخي از كتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، ‌قاموس المحيط، لسان العرب، ‌تاج العروس و مجمع البحرين.<ref>ر.ك، همان، ص 100 ـ 102.</ref>
علم نحو: علم به اصول و قواعدی است كه با آنها حالت و حركت حرف آخر هر كلمه در جمله و نیز كیفیت تركیب كلمات با هم در یك جمله‌، معلوم می‌شود. موضوع این علم كلمه و كلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه لفظی است.[24] در این علم درباره إعراف هر یك از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جایگاه هر یك از آنها در جمله بحث می‌شود و هم چنین این كه چه عاملی باعث می‌شود این اعراب تغییر كنند.  
+
 
علم معانی: این علم یكی از اركان بلاغت محسوب می‌شود و اصول و قواعدی را آموزش می‌دهد كه می‌توان با آنها لفظ را مطابق با مقتضای حال، به كار برد، اموری هم چون تقدیم، تأخیر و حذف و یا ذكر هر یك از اركان جمله و نیز ایجاز و اطناب و فصل و وصل كلام به هم.... مباحث این علم را تشكیل می‌دهند.[25]
+
بلاغت در انشاء زبان عرب نيز نتيجه آشنايي با [[قرآن]] است. كه نمونه كامل فصاحت و بلاغت مي‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمين ايجاد بلاغت مي‌نمود و پس از اسلام زبان عربي وارد دوره جديد از فصاحت و بلاغت شد. كه در خطبه‌ها و مُنشَات ‌كتبي زبان عربي كاملا هويداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نويسي و بلاغت در تأليف كتاب هر يك داستاني جدا دارند و در آثار عربي به خوبي خودنمايي مي‌كنند.<ref>ر.ك: زيدان، جرجي، همان، ص 486.</ref> و پس از قرآن بايد به نقش ائمه اهل بيت عليهم السلام به خصوص نهج البلاغه حضرت امير عليه السلام و [[صحيفه سجاديه]] امام سجاد عليه السلام نيز اشاره نمود.
مقتضای حال، ركن اساسی این علم است. چرا كه موقعیت مخاطب نقش فراوانی در شكل دهی به جمله دارد و گوینده و نویسنده باید كلام خود را به نوعی شكل دهد كه مخاطب هم آن را به خوبی بفهمدو هم آزرده نشود. و این وظیفه علم معانی است.  
+
 
به عبارت بهتر مراد از معانی در علم معانی، معانی ثانویه است. یعنی اغراضی كه متكلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصی به كلام خود می‌دهد.[26] و مثلاً یك جمله‌امری مثل «برف را ببین» به جای جمله خبری «برف زیادی باریده است» به كار برده می‌شود. تا تعجب متكلم ابراز شود.[27]
+
فنون بلاغت در علم معاني و بيان بحث مي‌شوند: كه ابوعبدالله مرزباني، دانشمند شيعي، اولين تدوين‌گر اين علوم مي‌باشد، كتاب تجريد البلاغه از ابن ميثم بحراني، مفتاح العلوم از سكّاكي، تلخيص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزويني، مطوّل از تفتازاني و... كتب معروف اين علوم هستند. زمخشري و مير سيد شريف جرجاني نيز از سرآمدان اين دو رشته‌اند.<ref>ر.ك: قرباني، زين العابدين، همان. ص 106 و 107.</ref>
علم بیان: این علم دومین ركن بلاغت است. و علمی است كه با آشنایی با قواعد قرآن می‌توان یك معنا را با تركیب‌های مختلف بیان كرد، زیرا هر معنایی درجه‌ای از وضوح دارد كه دیگری ندارد.[28] و البته این تركیب‌ها و اسلوب‌های مختلف، معنوی‌اند نه لفظی و لذا با قواعد نحوی و معانی متفاوتند. در این علم عنصر خیال نقش اساسی دارد.[29] و مباحث اصلی آن عبارتند از تشبیه و استعاره، حقیقت و مجاز و كنایه.  
+
 
علم بدیع كه برخی‌ آن را ذیل دو علم معانی و بیان دانسته‌اند. علمی است كه از صور معنوی و لفظی، زیبایی كلام بحث می‌كند و لذا به لحاظ رتبه پس از معانی و بیان و رعایت قوانین آن دو علم قرار می‌گیرد.[30] برخی از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق سجع، جناس و مبالغه.  
+
شعر عرب جاهلي معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب مي‌شناخته است. البته پس از اسلام گرايش اُدباء بيشتر به خطابه بوده است تا شعر. با اين حال در دوران اموي،‌ حكام بني اميه، تلاش فراواني در جذب و احترام شعرا داشتند. شايد تلاش براي كتمان حقايقي كه شعراء در بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام و حقانيت آنان ابراز مي‌كردند، يكي از عوامل و انگيزه‌هاي آنان بوده است. بني‌عباس نيز چنين بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجري براي فهم بهتر [[قرآن]] به جمع آوري اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راويه ديلمي كوفي (م 155) نخستين از ايشان است. شعراي عرب را به چهار رشته شعراي جاهليت، شعراي مخضرمين، (از ظهور اسلام تا آخر بني اميهشعراي مولدين در زمان [[عباسيان]] و بالاخره محدثين تقسيم كرده‌اند. دسته اخير پس از انتشار [[فلسفه]] و كلام در عالم اسلام شكل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوي جدلي و حكمي گرفته است. متبنّي به معري و شريف رضي از شعراي معروف اين گروه هستند. شاعران دوره اسلامي، به دليل تأثيرپذيري از [[قرآن]] و [[حديث]] و نيز بهره‌وري از ميراث شعر و امثال و حكم گذشتگان فصيح‌تر و باذوق‌تر از شعراي دوران جاهلي شدند.<ref>ر.ك: زيدان، جرجي، همان، ص 514ـ522.</ref> وجود شعر نشان مي‌دهد كه عرب، عروض و قافيه را مي‌شناخته است. ولي اين دو علم نيز تدوين خود را مديون خليل بن احمدند.<ref>همان، ص 522.</ref> پس از او ابوعثمان بكر بن حبيب نحوي معروف به مازني (م 247) است كه كتاب العروض والقوافي را نوشته است.<ref>ر.ك: قرباني، زين العابدين، همان، ص 107ـ108.</ref> مردم اندلس نيز تاريخ مخصوص در شعر تنظيم كردند و اسلوب و روش‌هاي متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتكارات ايشان است. شعراي شمال آفريقا نيز بحرهاي جديدي به علم عروض افزودند.<ref>زيدان، جرجي، همان، ص 523.</ref>
علم عروض و قافیه: این دو علم هر دو مربوط به شعر و كلام منظوم می‌باشند. علم عروض اشعار را از حیث وزن آنها مورد مطالعه قرار می‌دهد.[31] یعنی چگونگی ایجاد وزن، صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی كه مخصوص احكام منظور است.[32] و به گفته خواجه نصیرالدین طوسی این علم به نوعی زیر مجموعه علم موسیقی می‌باشد.[33]
+
 
علم قافیه: بررسی ارتباط حروف و یا كلمات آخر ابیات در شعر می‌پردازد.[34] و در این علم، تعریف و مشخص كردن دقیق حرف قافیه، كلمه قافیه، ردیف و... می‌پردازند و عیوب آن را مشخص می‌كنند.[35]
+
==معرفي اجمالي==
آن چه ذكر شد اشاره‌ای بود به اصول علوم ادبیات عرب، معرفی فروع این علوم خود مجالی دیگر می‌طلبد، به علاوه علم محاضرات یا تاریخ، خود امروزه علم مستقل می‌باشد.  
+
 
و حاصل این نوشتار كوتاه آن كه، آن چه در علوم ادبی موجود است، همه حاصل پس از اسلام است. به علاوه كه تأثیر بیشتر اسلام را در محتوای شعر و نثر باید جستجو كرد كه خود حدیثی است مفصل و هر كسی با مراجعه به متون ادبی عربی و حتی كتب علمی و آموزشی ادبیات عرب این تأثیر را به وضوح مشاهده خواهد كرد.  
+
به صورت كلي علم ادب، علمي است كه با رعايت قواعد آن، آدمي از اشتباه نوشتاري و گفتاري در كلام عرب در امان مي‌ماند.<ref>ر.ك: سيد عليخان كبير، همان.</ref> و به گفته ابن خلدون، اين علم موضوع خاصي ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گيرد و اهل لسان به خاطر فايده اين علم در پي آن هستند، يعني توانايي در نظم و نثر.<ref>ر.ك: دهخدا، همان.</ref> اما براي هر يك از علومي كه زير مجموعه ادبيات هستند تعريف و موضوع خاصي ذكر شده كه گزارش گونه‌اي از آن را ارائه مي‌نماييم.  
[1] . رحمن، 3 و 4.
+
 
[2] . ر.ك: دهخدا، علی اكبر، لغت نامه، ذیل ماده ادب.
+
==علوم زيرمجموعه ادبيات عرب==
[3] . هاشمی، سید احمد، القواعد الاسلامیه للغه العربیه، هجرت، قم، بی‌تا، ص 3.
+
 
[4] . ر.ك: سید علیخان كبیر، الحدائق الندیه فی شرح الصمدیه، هجرت، قم، بی‌تا،ص 14.
+
علم لغت: علمي است كه در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقي آنها بر معاني‌شان بحث مي‌شود و از آنجا كه موضوع اين علم، لغتِ مفرد حقيقي است، برخي گفته‌اند كه علم لغت، شناخت اوضاع شخصي مفردات مي‌باشد. هدف اين علم پيشگيري از اشتباه در معاني حقيقي لغات و تمايز قايل شدن بين معاني حقيقي و مجازي و برداشت‌هاي عرفي است و روشن است كه افاده و استفاده از هر علمي منوط به شناخت لغت مي‌باشد.<ref>فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، دارالجيل، بيروت، لبنان، بي‌تا، ص 6 و 7.</ref>
[5] . همان.
+
 
[6] . زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر كلام، امیر كبیر، تهران، 1379، چ 9، ص 478 ـ 485.
+
علم صرف: يا همان تحريف، اصطلاحاً يعني تحويل بردن و تغييردادن يك اصل كه همان مصدر باشد، به صيغه‌هاي مختلف كه از هر يك معنايي جدا قصد شده باشد و اين معنا جز با اين كلمه سازي و تغيير و تحويل حاصل نمي‌شود.<ref>جمعي از نويسندگان، جامع المقدمات، تصحيح و تعليق، مدرس افغاني، انتشارات هجرت، قم، 1375، چ 9، ص 205 (كتاب شرح التصريف).</ref> مثل اين كه چگونه از سه حرف اصلي ضارب افعال مختلف در زمان‌هاي مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و... ساخته مي شود.  
[7] . قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1370، چ دوم، ص 102، به نقل از ریحانه الادب، ج 4، ص 312 ـ 314، و نیز فهرست ابن ندیم، ص 103.
+
 
[8] . همان، به نقل از ریحانه الادب، ج 5، ص 149 ـ 151.
+
از همين جا معلوم مي‌شود كه موضوع علم صرف كلمه است و خصوصيات و ساختمان آن مورد بحث قرار مي‌گيرد و فايده آن نيز شناخت كلمات و معاني آنها و نيز ساختن كلمات مناسب براي معاني مختلف مي‌باشد.<ref>طباطبايي، محمدرضا، صرف ساده، دارالعلم، قم، 1372، چ 29، ص 11 و 12.</ref> در اين علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذكر، مفرد و جمع و تثنيه، اسم يا فعل و يا حرف بودن ‌و زمان‌هاي مختلف افعال و... بحث مي‌شود.
[9] . همان، ص 103.
+
 
[10] . رك، همان، ص 100 ـ 102.
+
علم اشتقاق: اين علم شباهت فراواني با علم صرف دارد. و كلمات را از اين جهت كه تداوم اصل و كدام فرع آن است بررسي مي‌كند<ref>ر.ك: سيد عليخان كبير، همان، ص 23؛ ر.ك: مدرس افغاني،‌ محمدعلي،‌ مكررات المدرس، مطبعه النعماني، [[نجف]]، 1389 ق، چ 2، ج 1، ص 24.</ref> و نيز اين كه اين فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.<ref>‌فرهنگ معين، ذيل ماده اشتقاق، ج 1، ص 280.</ref>
[11] . ر.ك: زیدان، جرجی، همان، ص 486.
+
 
[12] . ر.ك: قربانی، زین العابدین، همان.ص 106 و 107.
+
علم نحو: علم به اصول و قواعدي است كه با آنها حالت و حركت حرف آخر هر كلمه در جمله و نيز كيفيت تركيب كلمات با هم در يك جمله‌، معلوم مي‌شود. موضوع اين علم كلمه و كلام و هدف آن نيز حفظ زبان از اشتباه لفظي است.<ref>جامع المقدمات، همان، ج 2، صص 64 و 193 و 436.</ref> در اين علم درباره إعراف هر يك از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جايگاه هر يك از آنها در جمله بحث مي‌شود و همچنين اين كه چه عاملي باعث مي‌شود اين اعراب تغيير كنند.  
[13] . ر.ك: زیدان، جرجی، همان، ص 514 ـ 522.
+
 
[14] . همان، ص 522.
+
علم معاني: اين علم يكي از اركان بلاغت محسوب مي‌شود و اصول و قواعدي را آموزش مي‌دهد كه مي‌توان با آنها لفظ را مطابق با مقتضاي حال به كار برد، اموري همچون تقديم، تأخير و حذف و يا ذكر هر يك از اركان جمله و نيز ايجاز و اطناب و فصل و وصل كلام به هم... مباحث اين علم را تشكيل مي‌دهند.<ref>ر.ك:‌تفتازاني، مسعود بن عمر (سعدالدين) شرح مختصر المعاني، دارالذخائر، قم، 1318، چ سوم، ص 24 ـ 25.</ref>
[15] . ر.ك: قربانی، زین العابدین، همان، ص 107 ـ 108.
+
 
[16] . زیدان، جرجی، همان، ص 523.
+
مقتضاي حال، ركن اساسي اين علم است. چرا كه موقعيت مخاطب نقش فراواني در شكل دهي به جمله دارد و گوينده و نويسنده بايد كلام خود را به نوعي شكل دهد كه مخاطب هم آن را به خوبي بفهمدو هم آزرده نشود و اين وظيفه علم معاني است.  
[17] . ر.ك: سید علیخان كبیر، همان.
+
 
[18] . ر.ك: دهخدا، همان.
+
به عبارت بهتر مراد از معاني در علم معاني، معاني ثانويه است. يعني اغراضي كه متكلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصي به كلام خود مي‌دهد.<ref>ر.ك: عبدالهادي الفضلي، تهذيب البلاغه، المجع العلمي الاسلام، تهران، 1374، چ 7، ص 19.</ref> و مثلاً يك جمله‌امري مثل «برف را ببين» به جاي جمله خبري «برف زيادي باريده است» به كار برده مي‌شود. تا تعجب متكلم ابراز شود.<ref>ر.ك: شمسيا، سيروس،‌ معاني،‌ نشر ميترا، تهران، 1375، چ 4، ص 13ـ14.</ref>
[19] . فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار الجیل، بیروت، لبنان، بی‌تا، ص 6 و 7.
+
 
[20] . جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات، تصحیح و تعلیق، مدرس افغانی، انتشارات هجرت، قم، 1375، چ 9، ص 205 (كتاب شرح التصریف).
+
علم بيان: اين علم دومين ركن بلاغت است و علمي است كه با آشنايي با قواعد [[قرآن]] مي‌توان يك معنا را با تركيب‌هاي مختلف بيان كرد، زيرا هر معنايي درجه‌اي از وضوح دارد كه ديگري ندارد.<ref>تفتازاني، همان، ص 218.</ref> و البته اين تركيب‌ها و اسلوب‌هاي مختلف، معنوي‌اند نه لفظي ولذا با قواعد نحوي و معاني متفاوتند. در اين علم عنصر خيال نقش اساسي دارد.<ref>عبدالهادي الفضلي، همان، ص 78.</ref> و مباحث اصلي آن عبارتند از تشبيه و استعاره، حقيقت و مجاز و كنايه.
[21] . طباطبایی، محمد رضا، صرف ساده، دار العلم، قم، 1372، چ 29، ص 11 و 12.
+
 
[22] . ر.ك: سید علیخان كبیر، همان، ص 23؛ ر.ك: مدرس افغانی،‌محمد علی،‌مكررات المدرس، مطبعه النعمانی، نجف، 1389 ق، چ 2، ج 1، ص 24.
+
علم بديع كه برخي‌ آن را ذيل دو علم معاني و بيان دانسته‌اند. علمي است كه از صور معنوي و لفظي، زيبايي كلام بحث مي‌كند ولذا به لحاظ رتبه پس از معاني و بيان و رعايت قوانين آن دو علم قرار مي‌گيرد.<ref>تفتازاني، همان، ص 315؛ و عبدالهادي الفضلي، همان، ص 99.</ref> برخي از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق سجع، جناس و مبالغه.
[23] . ‌فرهنگ معین، ذیل ماده اشتقاق، ج 1، ص 280.
+
 
[24] . جامع المقدمات، همان، ج 2، صص 64 و 193 و 436.
+
علم عروض و قافيه: اين دو علم هر دو مربوط به شعر و كلام منظوم مي‌باشند. علم عروض اشعار را از حيث وزن آنها مورد مطالعه قرار مي‌دهد.<ref>سيد عليخان كبير، همان.</ref> يعني چگونگي ايجاد وزن، صحت و سقم آن و برخي از شگردهايي كه مخصوص [[احكام]] منظور است.<ref>شمسيا، سيروس، آشنايي با عروض و قافيه، انتشارات فردوس، تهران، 1375، چ 12، ص 11 ـ 12.</ref> و به گفته خواجه نصيرالدين طوسي اين علم به نوعي زير مجموعه علم موسيقي مي‌باشد.<ref>اقباس، معظمه، شعر و شاعري در آثار خواجه نصيرالدين طوسي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1370، ص 166.</ref>
[25] . ر.ك:‌تفتازانی، مسعود بن عمر (سعدالدین) شرح مختصر المعانی، دار الذخائر، قم، 1318، چ سوم، ص 24 ـ 25.
+
 
[26] . ر.ك: عبدالهادی الفضلی، تهذیب البلاغه،، المجع العلمی الاسلام، تهران، 1374، چ 7، ص 19.
+
علم قافيه: بررسي ارتباط حروف و يا كلمات آخر ابيات در شعر مي‌پردازد.<ref>سيد عليخان كبير، همان.</ref> و در اين علم، تعريف و مشخص كردن دقيق حرف قافيه، كلمه قافيه، رديف و... مي‌پردازند و عيوب آن را مشخص مي‌كنند.<ref>شمسيا، سيروس، پيشين، ص 89 ـ 124.</ref>
[27] . ر.ك: شمسیا، سیروس،‌معانی،‌نشر میترا، تهران، 1375، چ 4، ص 13 ـ 14.
+
 
[28] . تفتازانی، همان، ص 218.
+
آنچه ذكر شد اشاره‌اي بود به اصول علوم ادبيات عرب، معرفي فروع اين علوم خود مجالي ديگر مي‌طلبد، به علاوه علم محاضرات يا تاريخ، خود امروزه علم مستقل مي‌باشد.  
[29] . عبدالهادی الفضلی، همان، ص 78.
+
 
[30] . تفتازانی، همان، ص 315؛ و عبدالهادی الفضلی، همان، ص 99.
+
و حاصل اين نوشتار كوتاه آن كه آنچه در علوم ادبي موجود است، همه حاصل پس از اسلام است. به علاوه كه تأثير بيشتر اسلام را در محتواي شعر و نثر بايد جستجو كرد كه خود حديثي است مفصل و هر كسي با مراجعه به متون ادبي عربي و حتي كتب علمي و آموزشي ادبيات عرب اين تأثير را به وضوح مشاهده خواهد كرد.  
[31] . سید علیخان كبیر، همان.
+
 
[32] . شمسیا، سیروس، آشنایی با عروض و قافیه، انتشارات فردوس، تهران، 1375، چ 12، ص 11 ـ 12.
+
==پانويس==
[33] . اقباس، معظمه، شعر و شاعری در آثار خواجه نصیر الدین طوسی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1370، ص 166.
+
<references/>
[34] . سید علیخان كبیر، همان.
+
 
[35] . شمسیا، سیروس، پیشین، ص 89 ـ 124.
+
==منابع==
==منبع==
+
[http://www.andisheqom.com/Files/olumeslamic.php?idVeiw=1909&level=4&subid=1909 محمدكاظم حقاني فضل، سايت انديشه قم]، بازيابي: 9 بهمن 1391.
[http://www.andisheqom.com/Files/olumeslamic.php?idVeiw=1909&level=4&subid=1909 محمد كاظم حقاني فضل، سایت اندیشه قم]، بازیابی:9 بهمن 1391
 
  
 
[[رده:علوم]]
 
[[رده:علوم]]
[[رده:ادبیات عرب]]
+
[[رده:ادبيات عرب]]

نسخهٔ ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۲۰

الگو:منبع الکترونيکي معتبر

خداوند كه آدمي را خلق كرد، بيان را نيز به او آموخت.[۱] ولذا اين نعمت الهي همزاد آدمي است، پس قواعد سخن گفتن نيز، پيشينه‌اي به بلنداي تاريخ تفكر و تعلم بشر دارد. هر چند كه تدوين قوانين و خواص يك زبان بسي متأخرتر است و به زماني مربوط مي‌شود كه او به جمع آوري علوم و كتابت روي آورده است.

قرآن به عربي‌ نازل شده است و روايات ائمه نيز به عربي است و در واقع ‌زبان دين اسلام عربي است ولذا در اين نوشتار كوتاه، نگرشي اجمال خواهيم داشت بر تاريخچه و تعاليم علوم ادبي عرب.

اين كه علوم در ادبيات عرب چند دسته‌اند؟ خود محل بحث و مناقشه است.[۲] ولي مشهورترين قول اين علوم را به دوازده علم تقسيم مي‌كند كه عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافيه، لغت، قرض، انشاء، خط، ‌بيان، معاني، محاضرات و اشتقاق.[۳] همين تقسيم‌بندي از زمخشري نيز نقل شده است،[۴] علم ديگري به نام بديع وجود دارد كه برخي آن را علمي مستقل دانسته و برخي ديگر آن را ذيل علم معاني و بيان قرار داده‌اند. اين نكته نيز قابل ذكراست كه چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات يا همان تاريخ، فروع در ميانند و هشت علم ديگر علوم اصلي ادبي محسوب مي‌شوند.[۵]

تاريخچه

عرب‌ها قبل از اسلام و قبل از تدوين علوم ادبي، شعر و خطابه و سخن‌وري و نامه نويسي داشتند و چون ملكه لغت در طبيعت آنان وجود داشت، نيازي به علوم ادبي احساس نمي‌كردند. ولي نزول قرآن و احتياج به فهم و تفسير آن و نيز گسترش سريع ممالك اسلامي، باعث شد مسلمين، لزوم تدوين علوم ادبي را بيابند. چرا كه اكثريت مسلمانان كه از سرزمين‌هاي غيرعربي بودند، در قرائت قرآن به خطا مي‌رفتند.

مورخان، عموماً اتفاق دارند كه ابوالاسود دوئلي (م 69 هـ.ق) علم نحو عرب را وضع كرده است. او كه از حي به اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده است، خود نقل مي‌كند كه اصول علم نحو را از علي عليه السلام فراگرفته است و هم او بود كه بعدها علامات و حركات را تعيين كرد. نياز بيشتر مسلمانان غيرعرب به فهم عربي، موجب شد كه بيشتر اشخاصي كه به تدوين علوم ادبي عرب پرداختند، غيرعرب باشند.

پس از ابوالاسود، مردماني از كوفه و بصره كار او را تعقيب كردند. در بصره خليل بن احمد كه او را امام علم عروض و لغت مي‌دانند و سيبويه كه امام علم خواست. كتاب‌هاي مفصلي نوشتند. كتاب العين در لغت نوشته خليل والكتاب در نحو، از سيبويه مي‌باشد.

بسياري از كتاب‌هاي ادبي بعدي از اين در كتاب اقتباس شده‌اند. در كوفه نيز كسايي و شاگردش فراء از همه نامي‌ترند. با تأسيس بغداد، علماي كوفه به بغداد آمدند و مورد حمايت عباسيان قرار گرفتند و نزاع بصري و كوفي اوج گرفت. چهار كتاب بزرگ در بغداد آن زمان تأليف شد؛ ادب الكاتب از ابن قتيبه الكامل از تبرد، البيان والتبيين از جاحظ النوادر از ابي علي قاسي بغدادي، ابوالحسن اخفش نيز از دانشمندان بنام كوفي است. ساير علومي كه ذكر آنها رفت به تدريج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند.[۶]

در علم صرف نخستين كسي كه كتابي نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است كه اهل كوفه و استاد فرّاء مي‌باشد و خود از شاگردان امام صادق عليه السلام بوده است.[۷] پس از او ابوعثمان مازني كتاب التحريف را نوشت.[۸] برخي از معروف‌ترين كتاب هاي علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالويه، البيان في التحريف نوشته شيخ احمد مهابادي، شرح شافيه استرآبادي، ‌الشافيه ابن حاجب، التحريف زنجاني و شرح التحريف تفتازاني.[۹]

در لغت، چنان كه گفته شد نخستين كتاب از خليل بن احمد عروضي است. وي شاگرد امام باقر و امام صادق عليهم السلام بوده است. پس از او ابن سكّيت قرار دارد و سپس ابوالعباس مبرّد است، كه كتاب الكامل را نوشته است. ابوبكر بن دريد (م 321) مهجره اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد (م 345) نيز دو كتاب به نام‌هاي فاتت العين و فاتت الحجهره نوشت و كتاب هاي پيشين را تكميل كرد. برخي از كتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، ‌قاموس المحيط، لسان العرب، ‌تاج العروس و مجمع البحرين.[۱۰]

بلاغت در انشاء زبان عرب نيز نتيجه آشنايي با قرآن است. كه نمونه كامل فصاحت و بلاغت مي‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمين ايجاد بلاغت مي‌نمود و پس از اسلام زبان عربي وارد دوره جديد از فصاحت و بلاغت شد. كه در خطبه‌ها و مُنشَات ‌كتبي زبان عربي كاملا هويداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نويسي و بلاغت در تأليف كتاب هر يك داستاني جدا دارند و در آثار عربي به خوبي خودنمايي مي‌كنند.[۱۱] و پس از قرآن بايد به نقش ائمه اهل بيت عليهم السلام به خصوص نهج البلاغه حضرت امير عليه السلام و صحيفه سجاديه امام سجاد عليه السلام نيز اشاره نمود.

فنون بلاغت در علم معاني و بيان بحث مي‌شوند: كه ابوعبدالله مرزباني، دانشمند شيعي، اولين تدوين‌گر اين علوم مي‌باشد، كتاب تجريد البلاغه از ابن ميثم بحراني، مفتاح العلوم از سكّاكي، تلخيص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزويني، مطوّل از تفتازاني و... كتب معروف اين علوم هستند. زمخشري و مير سيد شريف جرجاني نيز از سرآمدان اين دو رشته‌اند.[۱۲]

شعر عرب جاهلي معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب مي‌شناخته است. البته پس از اسلام گرايش اُدباء بيشتر به خطابه بوده است تا شعر. با اين حال در دوران اموي،‌ حكام بني اميه، تلاش فراواني در جذب و احترام شعرا داشتند. شايد تلاش براي كتمان حقايقي كه شعراء در بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام و حقانيت آنان ابراز مي‌كردند، يكي از عوامل و انگيزه‌هاي آنان بوده است. بني‌عباس نيز چنين بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجري براي فهم بهتر قرآن به جمع آوري اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راويه ديلمي كوفي (م 155) نخستين از ايشان است. شعراي عرب را به چهار رشته شعراي جاهليت، شعراي مخضرمين، (از ظهور اسلام تا آخر بني اميه)، شعراي مولدين در زمان عباسيان و بالاخره محدثين تقسيم كرده‌اند. دسته اخير پس از انتشار فلسفه و كلام در عالم اسلام شكل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوي جدلي و حكمي گرفته است. متبنّي به معري و شريف رضي از شعراي معروف اين گروه هستند. شاعران دوره اسلامي، به دليل تأثيرپذيري از قرآن و حديث و نيز بهره‌وري از ميراث شعر و امثال و حكم گذشتگان فصيح‌تر و باذوق‌تر از شعراي دوران جاهلي شدند.[۱۳] وجود شعر نشان مي‌دهد كه عرب، عروض و قافيه را مي‌شناخته است. ولي اين دو علم نيز تدوين خود را مديون خليل بن احمدند.[۱۴] پس از او ابوعثمان بكر بن حبيب نحوي معروف به مازني (م 247) است كه كتاب العروض والقوافي را نوشته است.[۱۵] مردم اندلس نيز تاريخ مخصوص در شعر تنظيم كردند و اسلوب و روش‌هاي متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتكارات ايشان است. شعراي شمال آفريقا نيز بحرهاي جديدي به علم عروض افزودند.[۱۶]

معرفي اجمالي

به صورت كلي علم ادب، علمي است كه با رعايت قواعد آن، آدمي از اشتباه نوشتاري و گفتاري در كلام عرب در امان مي‌ماند.[۱۷] و به گفته ابن خلدون، اين علم موضوع خاصي ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گيرد و اهل لسان به خاطر فايده اين علم در پي آن هستند، يعني توانايي در نظم و نثر.[۱۸] اما براي هر يك از علومي كه زير مجموعه ادبيات هستند تعريف و موضوع خاصي ذكر شده كه گزارش گونه‌اي از آن را ارائه مي‌نماييم.

علوم زيرمجموعه ادبيات عرب

علم لغت: علمي است كه در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقي آنها بر معاني‌شان بحث مي‌شود و از آنجا كه موضوع اين علم، لغتِ مفرد حقيقي است، برخي گفته‌اند كه علم لغت، شناخت اوضاع شخصي مفردات مي‌باشد. هدف اين علم پيشگيري از اشتباه در معاني حقيقي لغات و تمايز قايل شدن بين معاني حقيقي و مجازي و برداشت‌هاي عرفي است و روشن است كه افاده و استفاده از هر علمي منوط به شناخت لغت مي‌باشد.[۱۹]

علم صرف: يا همان تحريف، اصطلاحاً يعني تحويل بردن و تغييردادن يك اصل كه همان مصدر باشد، به صيغه‌هاي مختلف كه از هر يك معنايي جدا قصد شده باشد و اين معنا جز با اين كلمه سازي و تغيير و تحويل حاصل نمي‌شود.[۲۰] مثل اين كه چگونه از سه حرف اصلي ضارب افعال مختلف در زمان‌هاي مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و... ساخته مي شود.

از همين جا معلوم مي‌شود كه موضوع علم صرف كلمه است و خصوصيات و ساختمان آن مورد بحث قرار مي‌گيرد و فايده آن نيز شناخت كلمات و معاني آنها و نيز ساختن كلمات مناسب براي معاني مختلف مي‌باشد.[۲۱] در اين علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذكر، مفرد و جمع و تثنيه، اسم يا فعل و يا حرف بودن ‌و زمان‌هاي مختلف افعال و... بحث مي‌شود.

علم اشتقاق: اين علم شباهت فراواني با علم صرف دارد. و كلمات را از اين جهت كه تداوم اصل و كدام فرع آن است بررسي مي‌كند[۲۲] و نيز اين كه اين فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.[۲۳]

علم نحو: علم به اصول و قواعدي است كه با آنها حالت و حركت حرف آخر هر كلمه در جمله و نيز كيفيت تركيب كلمات با هم در يك جمله‌، معلوم مي‌شود. موضوع اين علم كلمه و كلام و هدف آن نيز حفظ زبان از اشتباه لفظي است.[۲۴] در اين علم درباره إعراف هر يك از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جايگاه هر يك از آنها در جمله بحث مي‌شود و همچنين اين كه چه عاملي باعث مي‌شود اين اعراب تغيير كنند.

علم معاني: اين علم يكي از اركان بلاغت محسوب مي‌شود و اصول و قواعدي را آموزش مي‌دهد كه مي‌توان با آنها لفظ را مطابق با مقتضاي حال به كار برد، اموري همچون تقديم، تأخير و حذف و يا ذكر هر يك از اركان جمله و نيز ايجاز و اطناب و فصل و وصل كلام به هم... مباحث اين علم را تشكيل مي‌دهند.[۲۵]

مقتضاي حال، ركن اساسي اين علم است. چرا كه موقعيت مخاطب نقش فراواني در شكل دهي به جمله دارد و گوينده و نويسنده بايد كلام خود را به نوعي شكل دهد كه مخاطب هم آن را به خوبي بفهمدو هم آزرده نشود و اين وظيفه علم معاني است.

به عبارت بهتر مراد از معاني در علم معاني، معاني ثانويه است. يعني اغراضي كه متكلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصي به كلام خود مي‌دهد.[۲۶] و مثلاً يك جمله‌امري مثل «برف را ببين» به جاي جمله خبري «برف زيادي باريده است» به كار برده مي‌شود. تا تعجب متكلم ابراز شود.[۲۷]

علم بيان: اين علم دومين ركن بلاغت است و علمي است كه با آشنايي با قواعد قرآن مي‌توان يك معنا را با تركيب‌هاي مختلف بيان كرد، زيرا هر معنايي درجه‌اي از وضوح دارد كه ديگري ندارد.[۲۸] و البته اين تركيب‌ها و اسلوب‌هاي مختلف، معنوي‌اند نه لفظي ولذا با قواعد نحوي و معاني متفاوتند. در اين علم عنصر خيال نقش اساسي دارد.[۲۹] و مباحث اصلي آن عبارتند از تشبيه و استعاره، حقيقت و مجاز و كنايه.

علم بديع كه برخي‌ آن را ذيل دو علم معاني و بيان دانسته‌اند. علمي است كه از صور معنوي و لفظي، زيبايي كلام بحث مي‌كند ولذا به لحاظ رتبه پس از معاني و بيان و رعايت قوانين آن دو علم قرار مي‌گيرد.[۳۰] برخي از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق سجع، جناس و مبالغه.

علم عروض و قافيه: اين دو علم هر دو مربوط به شعر و كلام منظوم مي‌باشند. علم عروض اشعار را از حيث وزن آنها مورد مطالعه قرار مي‌دهد.[۳۱] يعني چگونگي ايجاد وزن، صحت و سقم آن و برخي از شگردهايي كه مخصوص احكام منظور است.[۳۲] و به گفته خواجه نصيرالدين طوسي اين علم به نوعي زير مجموعه علم موسيقي مي‌باشد.[۳۳]

علم قافيه: بررسي ارتباط حروف و يا كلمات آخر ابيات در شعر مي‌پردازد.[۳۴] و در اين علم، تعريف و مشخص كردن دقيق حرف قافيه، كلمه قافيه، رديف و... مي‌پردازند و عيوب آن را مشخص مي‌كنند.[۳۵]

آنچه ذكر شد اشاره‌اي بود به اصول علوم ادبيات عرب، معرفي فروع اين علوم خود مجالي ديگر مي‌طلبد، به علاوه علم محاضرات يا تاريخ، خود امروزه علم مستقل مي‌باشد.

و حاصل اين نوشتار كوتاه آن كه آنچه در علوم ادبي موجود است، همه حاصل پس از اسلام است. به علاوه كه تأثير بيشتر اسلام را در محتواي شعر و نثر بايد جستجو كرد كه خود حديثي است مفصل و هر كسي با مراجعه به متون ادبي عربي و حتي كتب علمي و آموزشي ادبيات عرب اين تأثير را به وضوح مشاهده خواهد كرد.

پانويس

  1. سوره الرحمن، 3 و 4.
  2. ر.ك: دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، ذيل ماده ادب.
  3. هاشمي، سيد احمد، القواعد الاسلاميه للغه العربيه، هجرت، قم، بي‌تا، ص 3.
  4. ر.ك: سيد عليخان كبير، الحدائق النديه في شرح الصمديه، هجرت، قم، بي‌تا،ص 14.
  5. همان.
  6. زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام، امير كبير، تهران، 1379، چ 9، ص 478ـ485.
  7. قرباني، زين العابدين، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1370، چ دوم، ص 102، به نقل از ريحانه الادب، ج 4، ص 312 ـ 314 و نيز فهرست ابن نديم، ص 103.
  8. همان، به نقل از ريحانه الادب، ج 5، ص 149 ـ 151.
  9. همان، ص 103.
  10. ر.ك، همان، ص 100 ـ 102.
  11. ر.ك: زيدان، جرجي، همان، ص 486.
  12. ر.ك: قرباني، زين العابدين، همان. ص 106 و 107.
  13. ر.ك: زيدان، جرجي، همان، ص 514ـ522.
  14. همان، ص 522.
  15. ر.ك: قرباني، زين العابدين، همان، ص 107ـ108.
  16. زيدان، جرجي، همان، ص 523.
  17. ر.ك: سيد عليخان كبير، همان.
  18. ر.ك: دهخدا، همان.
  19. فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، دارالجيل، بيروت، لبنان، بي‌تا، ص 6 و 7.
  20. جمعي از نويسندگان، جامع المقدمات، تصحيح و تعليق، مدرس افغاني، انتشارات هجرت، قم، 1375، چ 9، ص 205 (كتاب شرح التصريف).
  21. طباطبايي، محمدرضا، صرف ساده، دارالعلم، قم، 1372، چ 29، ص 11 و 12.
  22. ر.ك: سيد عليخان كبير، همان، ص 23؛ ر.ك: مدرس افغاني،‌ محمدعلي،‌ مكررات المدرس، مطبعه النعماني، نجف، 1389 ق، چ 2، ج 1، ص 24.
  23. ‌فرهنگ معين، ذيل ماده اشتقاق، ج 1، ص 280.
  24. جامع المقدمات، همان، ج 2، صص 64 و 193 و 436.
  25. ر.ك:‌تفتازاني، مسعود بن عمر (سعدالدين) شرح مختصر المعاني، دارالذخائر، قم، 1318، چ سوم، ص 24 ـ 25.
  26. ر.ك: عبدالهادي الفضلي، تهذيب البلاغه، المجع العلمي الاسلام، تهران، 1374، چ 7، ص 19.
  27. ر.ك: شمسيا، سيروس،‌ معاني،‌ نشر ميترا، تهران، 1375، چ 4، ص 13ـ14.
  28. تفتازاني، همان، ص 218.
  29. عبدالهادي الفضلي، همان، ص 78.
  30. تفتازاني، همان، ص 315؛ و عبدالهادي الفضلي، همان، ص 99.
  31. سيد عليخان كبير، همان.
  32. شمسيا، سيروس، آشنايي با عروض و قافيه، انتشارات فردوس، تهران، 1375، چ 12، ص 11 ـ 12.
  33. اقباس، معظمه، شعر و شاعري در آثار خواجه نصيرالدين طوسي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1370، ص 166.
  34. سيد عليخان كبير، همان.
  35. شمسيا، سيروس، پيشين، ص 89 ـ 124.

منابع

محمدكاظم حقاني فضل، سايت انديشه قم، بازيابي: 9 بهمن 1391.