اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین) (کتاب): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۴۳: سطر ۴۳:
 
== منبع ==
 
== منبع ==
 
ویکی نور
 
ویکی نور
 +
 +
{{نهج البلاغه}}
  
 
[[رده:شروح نهج البلاغه]]
 
[[رده:شروح نهج البلاغه]]

نسخهٔ ‏۲۳ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۰۶:۵۸

اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)


معرفى اجمالى

اخلاق اسلامى در نهج‌البلاغه (خطبه متقين)، از آثار آيت‌الله ناصر مكارم شيرازى (متولد شيراز 1305ش)، شامل شرح كامل خطبه 193 نهج‌البلاغه (خطبه متقين مشهور به خطبه همّام) در دو جلد است. در اين اثر، تمامى 110 صفتى كه اميرالمؤمنين على(ع) براى اهل تقوا ذكر نموده، شرح شده است. این کتاب، متن تنظيم شده درسهاى استاد مكارم در چند ماه مبارك رمضان در حوزه علميه قم است. تنظيم و تحقيق کتاب را اكبر خادم الذاكرين -خادمى اصفهانى- (متولد اصفهان 1341ش) در سال 1369ش به پايان رسانده است. مخاطب كتاب، عموم مردم و دوستداران نهج‌البلاغه هستند.

ساختار

کتاب، از مقدمه گردآورنده و متن اصلى شرح خطبه متقين (جلد1 مشتمل بر بيست‌وهفت صفت از صفات متقين، و ج2 مشتمل بر هشتادوسه صفت) تشكيل شده است.

در اين اثر مطالب خطبه متقين به شيوه شرح ترتيبى و به‌صورت جامع و اجتهادى توضيح داده شده است.

گزارش محتوا

آیت‌الله مكارم در مقدمه‌اش -كه آن را در تاريخ آبان 1370 در حوزه علميه قم نوشته- بر چند نكته تأكيد كرده است:

  1. با توفيق الهى چند سال متوالى در ماه مبارك رمضان، درس اخلاق از ديدگاه نهج‌البلاغه على(ع) در حوزه علميه قم براى طلاب و فضلاى محترم برگزار كردم.
  2. اين درسها كه از سيماى جمهورى اسلامى نيز مرتباً پخش مى‌شد بحمدالله اثر عميقى داشت، و گروهى اصرار داشتند كه جمع‌آورى شود و به‌صورت كتابى درآيد.
  3. توفيق اين كار شامل حال حجةالاسلام آقاى اكبر خادمى اصفهانى شد كه خودش نيز در درسها شركت داشت و مطالب را با دقت جمع‌آورى مى‌كرد. نامبرده به اين نيز بسنده نكرد بلكه مطالب قابل ملاحظه‌اى زير نظر اينجانب بر آن افزود و به‌صورت پربارترى درآورد.[۱]

همچنين محقق در مقدمه‌اش -كه آن را در قم 27 مهر 1369 نوشته- يادآور شده است: آيت‌الله مكارم در ماه مبارك رمضان 1408 خطبه متقين را براى درس نهج‌البلاغه برگزيد و اينجانب نيز در آن شركت كرده و مطالب ايشان را جمع‌آورى كرده و در آخر هر يك يا چند فراز، اشعار عارف بزرگوار آيت‌الله مهدى الهى قمشه‌اى را كه در شرح خطبه «همام» سروده آورده‌ايم.[۲]

درباره محتواى اين اثر سودمند به جهت رعايت اختصار، به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:

  1. نويسنده هدف آفرينش را چنين بيان كرده است: خداوند واجب‌الوجود است و داراى كمال مطلق كه هيچ نقصانى در او تصور نمى‌شود تا بخواهد با خلقتش جبران نقصى كند و در حقيقت آفرينش مخلوقات براى اين بود كه جودى كند نه سودى كند.

من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنم

او فيّاض است و منشأ تمام صفات حسنه، و اقيانوس مواج كمالات موجود در عالم. و اگر در ما صفتى از آن صفات يافت مى‌شود قطره‌اى از آن اقيانوس بى‌كران است و هستى مخلوقات از جمله افاضات خداوندى است كه عين كمال است. او با خلقت مخلوقات، اولين مرحله كمال را براى خلايق ايجاد فرموده تا سكوى پرش مراحل ديگر تكامل قرار دهند و به نهايت مرحله ممكن كه لقاء اوست برسند.[۳]

  1. نويسنده در شرح «و يستثيرون به دواء دائهم: و پرهيزگاران درمان دردهاى خود را از قرآن مى‌گيرند»، نوشته است: همچنانكه درد حُزن متقيان به‌واسطه تلاوت قرآن تشديد مى‌شود، دواى آن هم از قرآن به دست مى‌آيد، اگر حزن آنها از عواقب امور و جهل به آن باشد، با خواندن قرآن نور اميد هر چه بيشتر در قلب آنها تجلّى كرده و هر چه بيشتر تلاش مى‌كنند، و بهره برمى‌گيرند، و اگر حزن آنها به‌واسطه دورى و عدم وصال به محبوب باشد، قرآن به عنوان نامه‌اى اميدبخش و نويد دهنده در راه رسيدن به اين وصال است.[۴]
  2. استاد يادآور شده است: از مسائل مهم كه بايد آن را جزو اركان تأثير قرآن در قلوب دانست، اخلاص در قرائت است، اگر عملى بدون آن صورت گيرد، بى‌ارزش و از درجه اعتبار خالى است. اخلاص روح عبادت، سرمايه تجارت اخروى و رأس‌المال تجارت‌هاى دنيوى است. اگر قرائت قرآن براى اغراض غير الهى مثل اينكه مردم خوششان آيد، يا به اين وسيله دكّانى باز كرده و قصد پول به جيب زدن داشته باشد، ثواب ندارد بلكه عقاب دارد.[۵]
  3. نويسنده در شرح اين عبارت «اذا زكى احدهم خاف مما يقال له فيقول أنا أعلم بنفسى من غيرى و ربى اعلم منى بنفسى، اللهم لا تؤاخذنى بما يقولون و اجعلنى أفضل مما يظنون و اغفرلى ما لا يعلمون: هرگاه يكى از آنها (متقين) ستوده شود، از آنچه بر او گفته مى‌شود به هراس مى‌افتد و مى‌گويد: من از ديگران نسبت به خود آگاه‌ترم و پروردگارم به نفس من از خود من آگاه‌تر است (مى‌گويد) خدايا! مرا به آنچه مى‌گويند مگير و مؤاخذه مكن! و مرا بهتر از آنچه گمان مى‌كنند قرار ده، و آنچه را از اعمالم نمى‌دانند بيامرز»، چنين نوشته است: از فراز بالا به دست مى‌آيد كه: 1- مدح مداحان و ثناء ثناخوانان در متقين تأثير نكرده و عوض نمى‌شوند، بلكه مدح باعث بيدارى آنها مى‌شود كه مبادا از جاده خارج شوند. 2- متقين نقّاد خويشتن هستند، وقتى مدح مى‌شنوند، به انتقاد از خود مى‌پردازند. 3- متقين در مقام خودشناسى پيشرفته و خود را شناخته‌اند، اين خودشناسى و معرفت نفس زيربناى دو خصلت قبل است، وقتى خود صفت وجودى خود را شناختند، از مداحى ديگران خشنود نشده، و به نقّادى از خود مى‌پردازند.[۶]
  4. نويسنده در شرح «يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل: پرهيزگار و متقى، بردبارى و دانش را به هم آميخته و گفتار را با كردار هماهنگ ساخته است»، چنين نوشته است: پرهيزكار اگر در جائى بردبارى به خرج مى‌دهد، و حوصله مى‌كند، از روى علم و آگاهى به ثمرات حلم و پاداش‌هائى است كه خداوند براى فرد حليم قرار داده است، به خاطر فضيلت حلم است كه بردبارى مى‌كند... و اگر پرهيزگار دانش‌اندوزى مى‌كند، يا تعليم مى‌دهد، با تكيه به پشتىِ حلم چنين مى‌كند، از طعنه جاهلين از كوره به‌در نمى‌رود و بر هدف و مسير خود استقامت مى‌كند.[۷]
  5. نويسنده، آفات علم بدون عمل را چنين عنوان مى‌كند: 1- نابودى علم در اثر عمل نكردن؛ 2- عدم تأثير در نفوس مردم؛ 3- علم بدون عمل نه تنها مفيد نيست، بلكه دور كننده از خداوند و رحمت او نيز هست؛ 4- موجب عقوبت سنگين است كه بدترين آن خارج شدن حلاوت ياد و ذكر خدا از قلب است.[۸]همچنين آفات عمل بدون علم را چنين برمى‌شمارد: 1- گمراهى از جاده مستقيم حق و دورى از آن؛ 2- عدم قبول عمل بدون علم و معرفت؛ 3- همراهى با فساد؛ 4- در جا زدن در مسير تكامل.[۹]
  6. نويسنده در شرح «تراه قريباً أمله: آرزوهايش را نزديك و غير طولانى مى‌بينى». چنين نوشته است: از صفات ديگرى كه مولى على(ع) براى پرهيزگاران مى‌شمارند طولانى نبودن آمال و آرزوهاى آنها است. مولى امل و آرزو و اميد به آينده را نفى نمى‌كنند، بلكه طول آن را مذّمت مى‌كنند. اصل اميد و آرزو موتور محرّك وجود انسان است؛ يعنى انسان زنده داراى اميدها و آرزوها است. چرخ وجود انسان را اميدها به حركت درمى‌آورد. آرزوها ذاتاً بد نيست، بلكه طول امل و آرزوى دور و دراز ناپسند است. پرداختن به آرزوهاى دور و دراز قدرت تفكر صحيح را از انسان مى‌گيرد، و انسان نمى‌فهمد كه دنيا زودگذر است، نمى‌خواهد درگذشت زمان تعمّق كند، زيرا گذشت زمان عبارت است از بريدن تدريجى درخت عمر.[۱۰]

پانويس

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب.

منبع

ویکی نور