مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابو فراس حمدانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
«حارث بن سعید بن حمدان» معروف به «ابوفراس حمدانی» (320-۳۵۶ ق)، شاعر شیعه مذهب در قرن چهارم هجری است. ابوفراس پایه‌گذار اشعاری با نام حبسیات در شعر عرب است. او اشعار زیبایی در منقبت اهلبیت علیهم السلام و مذمت دشمنان ایشان سروده است.   
+
'''«حارث بن سعید بن حمدان»''' معروف به '''«ابوفراس حمدانی»''' (۳۲۰-۳۵۶ ق)، ادیب و شاعر برجسته [[شیعه]] در قرن چهارم هجری و پایه‌گذار اشعاری با نام «حبسیات» در [[شعر]] عرب است. او اشعار زیبایی در منقبت [[اهل البیت|اهل‌بیت]] علیهم السلام و مذمت دشمنان ایشان سروده است.   
 
==زندگی‌نامه==
 
==زندگی‌نامه==
حارث بن ابی العلاء سعید بن حمدان [[کنیه|مكنّی]] به ابوفراس، متولد سال 320 هـ.ق است. و از سرداران دودمان آل حمدان است و  پدر ابوفراس در ۳۱۸ ق حكمرانی موصل را به دست آورد و ابوفراس احتمالاً در همین شهر زاده شد.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۲۱۷.</ref>
+
«حارث بن سعید بن حمدان» [[کنیه|مکنّی]] به «ابوفراس»، متولد سال ۳۲۰ هـ.ق است. و از سرداران دودمان آل حمدان است و  پدر ابوفراس در ۳۱۸ ق حکمرانی موصل را به دست آورد و ابوفراس احتمالاً در همین شهر زاده شد.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۲۱۷.</ref>
در ۳ سالگی او، پدرش درگیر رقابت‌های سیاسی خانوادگی شد و به دست برادر زاده‌اش ناصرالدوله به قتل رسید.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص309</ref> از آن پس به همراه مادرش که گویا کنیزی رومی بود<ref> ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره،ص74 </ref>در شهرهای مختلف قلمرو حمدانیان زندگی کرد. ابوفراس که عموزاده سیف الدوله حمدانی بود، پس از تأسیس حکومت "سیف الدوله" در حلب به آنجا رفته و تحت سرپرستی مستقیم وی قرار گرفت.<ref> ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره،ص۸۸ </ref>
+
در ۳ سالگی او، پدرش درگیر رقابت‌های سیاسی خانوادگی شد و به دست برادر زاده‌اش ناصرالدوله به قتل رسید.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۳۰۹</ref> از آن پس به همراه مادرش که گویا کنیزی رومی بود<ref> ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۷۴ </ref> در شهرهای مختلف قلمرو حمدانیان زندگی کرد. ابوفراس که عموزاده سیف الدوله حمدانی بود، پس از تأسیس حکومت "سیف الدوله" در حلب به آنجا رفته و تحت سرپرستی مستقیم وی قرار گرفت.<ref> ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۸۸ </ref>
  
 
ابوفراس در حمایت سیف الدوله از محیط بسیار مناسب آموزشی بهره مند شد و به خوبی فنون جنگ و پس از آن [[شعر]] و ادب را در محضر سرداران و دانشوران و ادیبان دربار آموخت و بزودی در زمره شاعران و ادیبان دربار بشمار آمد.<ref> ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴</ref>
 
ابوفراس در حمایت سیف الدوله از محیط بسیار مناسب آموزشی بهره مند شد و به خوبی فنون جنگ و پس از آن [[شعر]] و ادب را در محضر سرداران و دانشوران و ادیبان دربار آموخت و بزودی در زمره شاعران و ادیبان دربار بشمار آمد.<ref> ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴</ref>
  
یكی از استادانی كه ابوفراس در این دوره از وی بهره جست، دوست همیشگی او [[ابن خالویه]] بود كه سپس به روایت و شرح [[دیوان (شعر)|دیوان]] او پرداخت. همین امر موجب شد كه اندكی بعد، در رقابتهای ادبی دربار سیف‌الدوله، در كنار ابن‌خالویه قرار گیرد و در شمار یكی از مخالفان سرسخت متنبّی درآید. اگرچه برخی كوشیده‌اند كه این مخالفت را نادیده بگیرند و آن دو را چون خادم و مخدوم جلوه دهند، اما قراین بسیاری وجود دارد حاكی از آنكه این دو هیچ‌گاه با یكدیگر سازگار نبوده‌اند.<ref>بستانی، ۲ / ۳۱۷.</ref>
+
یکی از استادانی که ابوفراس در این دوره از وی بهره جست، دوست همیشگی او [[ابن خالویه]] بود که سپس به روایت و شرح [[دیوان (شعر)|دیوان]] او پرداخت. همین امر موجب شد که اندکی بعد، در رقابتهای ادبی دربار سیف‌الدوله، در کنار ابن‌خالویه قرار گیرد و در شمار یکی از مخالفان سرسخت متنبّی درآید. اگرچه برخی کوشیده‌اند که این مخالفت را نادیده بگیرند و آن دو را چون خادم و مخدوم جلوه دهند، اما قراین بسیاری وجود دارد حاکی از آنکه این دو هیچ‌گاه با یکدیگر سازگار نبوده‌اند.<ref>بستانی، ادباءالعرب، ج۲ ص ۳۱۷.</ref>
  
ابوفراس نزد سیف الدوله بسیار عزیز بود و در جنگها پیشوای لشگر و در صلح رئیس منشیان او بود.<ref> زبده الحلب من تاریخ الحلب، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.</ref> در ۱۷ سالگی به فرمانروایی «منبج» گمارده شد.<ref> زبده الحلب من تاریخ الحلب ، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.</ref> ابوفراس تا سال ۳۵۱ ق. در منبج حکم راند و در تمام این دوره به عنوان کارگزار امین و یار تواناى امیر سیف الدوله، به عمران و آبادى منطقه همت گماشت و یا درگیر جنگ با رومیان و سرکوب مخالفان داخلى بود.<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۱۱; </ref> البته تحرک و مانور نظامى ابوفراس در سراسر قلمرو حمدانیان و بخشى از قلمرو رومیان، او را از جایگاه دائمى اش «منبج» باز نمى داشت و هماره آن شهر به عنوان مرکز قدرت و فرمانروایى او بود.<ref> التاریخ الکبیر، ابن عساکر، ج ۳، ص ۴۳۹; </ref>
+
ابوفراس نزد سیف الدوله بسیار عزیز بود و در جنگها پیشوای لشگر و در صلح رئیس منشیان او بود.<ref> زبده الحلب من تاریخ الحلب، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.</ref> در ۱۷ سالگی به فرمانروایی «منبج» گمارده شد.<ref> زبده الحلب من تاریخ الحلب ، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.</ref> ابوفراس تا سال ۳۵۱ ق. در منبج حکم راند و در تمام این دوره به عنوان کارگزار امین و یار تواناى امیر سیف الدوله، به عمران و آبادى منطقه همت گماشت و یا درگیر جنگ با رومیان و سرکوب مخالفان داخلى بود.<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۱۱. </ref> البته تحرک و مانور نظامى ابوفراس در سراسر قلمرو حمدانیان و بخشى از قلمرو رومیان، او را از جایگاه دائمى اش «منبج» باز نمى داشت و هماره آن شهر به عنوان مرکز قدرت و فرمانروایى او بود.<ref> التاریخ الکبیر، ابن عساکر، ج ۳، ص ۴۳۹ </ref>
  
ابوفراس در بیشتر جنگ هاى سیف الدوله با رومیان<ref> زبده الحلب من تاریخ حلب، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۷٫</ref> شرکت داشت و گاه خود به تنهایى سپاهیان را فرماندهى مى کرد و اگر در جنگى حضور نمى یافت، این خلأ بر امیر شام نمایان بود و کار را بر او دشوار مى ساخت.<ref> ادباء العرب، ج ۲، ص ۳۶۹٫</ref>
+
ابوفراس در بیشتر جنگ هاى سیف الدوله با رومیان<ref> زبده الحلب من تاریخ حلب، ص ۱۴۰-۱۴۷</ref> شرکت داشت و گاه خود به تنهایى سپاهیان را فرماندهى مى کرد و اگر در جنگى حضور نمى یافت، این خلأ بر امیر شام نمایان بود و کار را بر او دشوار مى ساخت.<ref> ادباء العرب، ج ۲، ص ۳۶۹</ref>
ابوفراس در ۳۴۰ ق. شهر رعبان را که بر اثر زلزله شدید به کلى تخریب شده بود با وجود تهدید جدی رومیان دوباره آباد کرد.<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱ و ۵۲٫</ref> در طول این مدت ابوفراس از سوى قسطنطین فرزند برداس، مورد هجوم قرار گرفت، لیکن با درایت او حمله دفع گردید. حاکم جوان پس از اتمام مأموریت به منبج بازگشت.<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱٫</ref>
+
ابوفراس در ۳۴۰ ق. شهر رعبان را که بر اثر زلزله شدید به کلى تخریب شده بود با وجود تهدید جدی رومیان دوباره آباد کرد.<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱-۵۲</ref> در طول این مدت ابوفراس از سوى قسطنطین فرزند برداس، مورد هجوم قرار گرفت، لیکن با درایت او حمله دفع گردید. حاکم جوان پس از اتمام مأموریت به منبج بازگشت.<ref> معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱</ref>
  
ابوفراس نقش مهمی در سرکوبی قبایل شورشی علیه حکومت حمدانیان داشت و بارها با آنها نبرد و شورشهای آنان را فرونشاند. [[دیوان (شعر)|دیوان شعر]] ابوفراس آکنده از بیان سرکوب یا فیصله دادن شورش قبایل است.<ref> دیوان ابى فراس، ص ۱۹، ۷۰، ۷۳، ۸۰، ۱۲۲، ۱۴۶، ۲۶۱، ۲۶۴ و ۲۷۸٫  </ref>
+
ابوفراس نقش مهمی در سرکوبی قبایل شورشی علیه حکومت حمدانیان داشت و بارها با آنها نبرد و شورشهای آنان را فرونشاند. [[دیوان (شعر)|دیوان شعر]] ابوفراس آکنده از بیان سرکوب یا فیصله دادن شورش قبایل است.<ref> دیوان ابى فراس، ص ۱۹، ۷۰، ۷۳، ۸۰ </ref>
  
ابوفراس در یکی از شکارهایش در منطقه تحت فرمانروایی‌اش، توسط رومیان اسیر شد و چون (بنا به قولی) سیف الدوله برای آزادی او اقدامی نکرد<ref> تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸. </ref> اشعار زیادی در وصف روزگار اسارت و ناسازگاری روزگار و ناامیدی خودش می‌سرود که بعدها این اشعار نزد اعراب به «حبسیات» یا «رومیات» معروف شد و ابوفراس پیشوای این مکتب به شمار آمد.<ref> ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴
+
ابوفراس در یکی از شکارهایش در منطقه تحت فرمانروایی‌اش، توسط رومیان اسیر شد و چون (بنا به قولی) سیف الدوله برای آزادی او اقدامی نکرد<ref> تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸. </ref> اشعار زیادی در وصف روزگار اسارت و ناسازگاری روزگار و ناامیدی خودش می‌سرود که بعدها این اشعار نزد اعراب به «حبسیات» یا «رومیات» معروف شد و ابوفراس پیشوای این مکتب به شمار آمد.<ref> ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴</ref>
</ref>
+
با طولانی شدن مدت اسارت، مادر ابوفراس برای جلب حمایت سیف الدوله و درخواست کوشش برای آزادی او به حلب رفت، اما درخواست وی پذیرفته نشد و این امر آزردگی ابوفراس را از سیف الدوله به اوج خود رسانید.<ref> دیوان ابوفراس، ص۲۳۳-۲۳۶.</ref> مرگ مادر ابوفراس در زمان اسارت او، آخرین ضربه را بر وی فرود آورد و با همه پایداری به تلخی گریست. [[قصیده|قصیده‌ای]] که او در [[مرثیه|رثای]] مادرش سروده است، نهایت اندوه و درماندگی وی را آشکار می‌سازد<ref> ابن خلکان، وفیات، ج۲، ص۶۱.</ref>
با طولانی شدن مدت اسارت، مادر ابوفراس برای جلب حمایت سیف الدوله و درخواست کوشش برای آزادی او به حلب رفت، اما درخواست وی پذیرفته نشد و این امر آزردگی ابوفراس را از سیف الدوله به اوج خود رسانید.<ref> دیوان ابوفراس، ص۲۳۳-۲۳۶.</ref> مرگ مادر ابوفراس در زمان اسارت او، آخرین ضربه را بر وی فرود آورد و با همه پایداری به تلخی گریست. [[قصیده|قصیده‌ای]] که او در [[مرثیه|رثای]] مادرش سروده است، نهایت اندوه و درماندگی وی را آشکار می‌سازد<ref> ابن خلکان، وفیات.، ج۲، ص۶۱.</ref>
+
سرانجام در ۳۵۵ق، اسیران در ساحل [[فرات]] مبادله شدند و ابوفراس آزادی خویش را باز یافت.<ref> تنوخی، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸، ۲۲۹، ۲۸۱.</ref>
سرانجام در ۳۵۵ق، اسیران در ساحل [[فرات]] مبادله شدند و ابوفراس آزادی خویش را باز یافت.<ref> تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ، ج۱، ص۲۲۸، ۲۲۹، ۲۸۱.</ref>
 
  
در سال ۳۵۶ق، سیف الدوله درگذشت و اندکی بعد ابوفراس نیز کشته شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸</ref> درباره چگونگی کشته شدن وی، گزارش‌های گوناگونی در دست است. به گزارش تنوخی<ref>تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده،ج۱، ص۲۲۶.</ref> پس از مرگ سیف الدوله، سپاهیان وی پراکنده شدند و شیرازه کارها از هم گسست و شاید ابوفراس خود را برای جانشینی سیف الدوله شایسته‌تر از ابوالمعالی، خواهرزاده خویش و فرزند سیف الدوله می‌دانست. احتمالاً همین امر موجب بروز بدگمانی میان آن دو گردید.<ref>ابن اثیر، الکامل ج۸، ص۵۸۸</ref> همچنین می‌توان پنداشت که ابوفراس از اینکه حکومت، به علت خردسالی ابوالمعالی به دست قرغویه یکی از غلامان سیف الدوله افتاده بود، خشنود نبود. اگرچه ابوفراس و ابوالمعالی کوشیدند تا این بدگمانی را از میان بردارند، اما بدطینتی همان غلام که خود نیز چشم طمع به حکومت دوخته بود موجب درگرفتن جنگ میان آنان شد و سرانجام ابوفراس به دست قرغویه کشته شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸.</ref> برپایه برخی گزارش‌های تاریخی نیز، وی در جنگ مجروح شد و پس از مدتی درگذشت.<ref>ابن شاکر،عیون‌التواریخ، ص۱۷۸، ۱۸۸-۱۸۹.</ref>
+
سیف الدوله در سال ۳۵۶ق، درگذشت و اندکی بعد ابوفراس نیز کشته شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸</ref> درباره چگونگی کشته شدن وی، گزارش‌های گوناگونی در دست است. به گزارش تنوخی<ref>تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۶.</ref> پس از مرگ سیف الدوله، سپاهیان وی پراکنده شدند و شیرازه کارها از هم گسست و شاید ابوفراس خود را برای جانشینی سیف الدوله شایسته‌تر از ابوالمعالی، خواهرزاده خویش و فرزند سیف الدوله می‌دانست. احتمالاً همین امر موجب بروز بدگمانی میان آن دو گردید.<ref>ابن اثیر، الکامل ج۸، ص۵۸۸</ref> همچنین می‌توان پنداشت که ابوفراس از اینکه حکومت، به علت خردسالی ابوالمعالی به دست قرغویه یکی از غلامان سیف الدوله افتاده بود، خشنود نبود. اگرچه ابوفراس و ابوالمعالی کوشیدند تا این بدگمانی را از میان بردارند، اما بدطینتی همان غلام که خود نیز چشم طمع به حکومت دوخته بود موجب درگرفتن جنگ میان آنان شد و سرانجام ابوفراس به دست قرغویه کشته شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸.</ref> برپایه برخی گزارش‌های تاریخی نیز، وی در جنگ مجروح شد و پس از مدتی درگذشت.<ref>ابن شاکر، عیون‌التواریخ، ص۱۷۸، ۱۸۸-۱۸۹.</ref>
 
==مقام شعری ابوفراس==
 
==مقام شعری ابوفراس==
 
شعر ابوفراس مزایا و ویژگى هاى متعددى را در خود جمع کرده است؛ افزون بر شخصیت برازنده شاعر، سروده هاى او در اسارت (رومیات) و همچنین اشعار وى در مدح اهل بیت، ابوفراس را در جهان اسلام شاخص و سرآمد ساخته است.
 
شعر ابوفراس مزایا و ویژگى هاى متعددى را در خود جمع کرده است؛ افزون بر شخصیت برازنده شاعر، سروده هاى او در اسارت (رومیات) و همچنین اشعار وى در مدح اهل بیت، ابوفراس را در جهان اسلام شاخص و سرآمد ساخته است.
سطر ۲۷: سطر ۲۶:
 
نخستین آثار ابوفراس، یکى شامل قصائدى به سبک قدماست که درآنها شرافت نسب و حسب و مبارزات خود را مى ستاید و یا در آنها به خود فخر مى کند و دیگر، اشعار کوتاهتر [[تغزل (شعر)|تغزلى]] در عشق و اخوانیات به سبک شاعران [[عراق]]. دسته اوّل این آثار به سبب صداقت و نیروى طبیعیشان، شایان توجه اند و نقطه مقابل اسلوب پر استعاره و پرکار رقیب نیرومند ابوفراس در دربار سیف الدوله یعنى «متنبّى» به شمار مى روند. دسته دوم اشعارى ظریف، ولى کم اهمیت اند که جنبه صورى آنها غالب است و خالى از اصالت اند. همچنین قصائد صریح [[شیعه|شیعى]] ابوفراس که در آنها به هجاى [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] پرداخته، قابل توجه است.
 
نخستین آثار ابوفراس، یکى شامل قصائدى به سبک قدماست که درآنها شرافت نسب و حسب و مبارزات خود را مى ستاید و یا در آنها به خود فخر مى کند و دیگر، اشعار کوتاهتر [[تغزل (شعر)|تغزلى]] در عشق و اخوانیات به سبک شاعران [[عراق]]. دسته اوّل این آثار به سبب صداقت و نیروى طبیعیشان، شایان توجه اند و نقطه مقابل اسلوب پر استعاره و پرکار رقیب نیرومند ابوفراس در دربار سیف الدوله یعنى «متنبّى» به شمار مى روند. دسته دوم اشعارى ظریف، ولى کم اهمیت اند که جنبه صورى آنها غالب است و خالى از اصالت اند. همچنین قصائد صریح [[شیعه|شیعى]] ابوفراس که در آنها به هجاى [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] پرداخته، قابل توجه است.
  
لکن شهرت او بیشتر از همه مدیون «رومیات» یعنى اشعارى است که هنگام اسارت سروده است در این اشعار ابوفراس با بیانى مؤثر و فصیح، آرزوى یک تن محبوس را به دیدن یار و دیار شرح مى دهد. این اشعار همچنین محتوى فخریات، طعن به سیف الدوله به سبب تأخیر در پرداخت بهاى آزادى او و نیز شِکْوه از غفلت دیگران در کار اوست.<ref> دانشنامه ایران و اسلام، ص ۱۰۸۵ ـ ۱۰۸۶٫ </ref>
+
لکن شهرت او بیشتر از همه مدیون «رومیات» یعنى اشعارى است که هنگام اسارت سروده است در این اشعار ابوفراس با بیانى مؤثر و فصیح، آرزوى یک تن محبوس را به دیدن یار و دیار شرح مى دهد. این اشعار همچنین محتوى فخریات، طعن به سیف الدوله به سبب تأخیر در پرداخت بهاى آزادى او و نیز شِکْوه از غفلت دیگران در کار اوست.<ref> دانشنامه ایران و اسلام، ص ۱۰۸۵-۱۰۸۶ </ref>
  
 
گروهى از محققان، خصوصیات شعرى او را چنین بر شمرده اند: مضمون هاى شعر وى، مدح، رثا، فخر و حماسه، نسیب و تشبیب و اندکى وصف است. وى در شخصیت و نیز در شعر خود به شدت سنّت گرا بود. نیازى به سرودن مدیحه براى گذران زندگى خویش نداشت و شاید شاعرى را براى خود عار مى دانست، چه مى پنداشت که هنر اصلى وى شمشیر زدن است، نه شاعرى، و شاید به همین سبب است که مانع انتشار شعر خود مى شد… اغلب قصیده هاى او با مقدمه تغزلى معمول (نسیب) آغاز مى شود و همین مقدمه هاى تقلیدى ـ از شعر [[جاهلیت|جاهلى]] ـ بخش مهمى از غزلیات دیوان او را تشکیل مى دهد. چند قصیده وى نیز [[غزل]] ناب است… تنها نوآورى ابوفراس در این اشعار، در تعداد ابیات هر مضمون است، به گونه اى که در برخى از قصیده ها که با مضمون فخر سروده شده است، مقدمه تغزلى بیش از غرض اصلى شعر است. افزون بر این، تناسب و انسجامى که ابوفراس میان مقدمه و مضمون اصلى شعر ایجاد کرده، سخت قابل تحسین است.
 
گروهى از محققان، خصوصیات شعرى او را چنین بر شمرده اند: مضمون هاى شعر وى، مدح، رثا، فخر و حماسه، نسیب و تشبیب و اندکى وصف است. وى در شخصیت و نیز در شعر خود به شدت سنّت گرا بود. نیازى به سرودن مدیحه براى گذران زندگى خویش نداشت و شاید شاعرى را براى خود عار مى دانست، چه مى پنداشت که هنر اصلى وى شمشیر زدن است، نه شاعرى، و شاید به همین سبب است که مانع انتشار شعر خود مى شد… اغلب قصیده هاى او با مقدمه تغزلى معمول (نسیب) آغاز مى شود و همین مقدمه هاى تقلیدى ـ از شعر [[جاهلیت|جاهلى]] ـ بخش مهمى از غزلیات دیوان او را تشکیل مى دهد. چند قصیده وى نیز [[غزل]] ناب است… تنها نوآورى ابوفراس در این اشعار، در تعداد ابیات هر مضمون است، به گونه اى که در برخى از قصیده ها که با مضمون فخر سروده شده است، مقدمه تغزلى بیش از غرض اصلى شعر است. افزون بر این، تناسب و انسجامى که ابوفراس میان مقدمه و مضمون اصلى شعر ایجاد کرده، سخت قابل تحسین است.
سطر ۳۵: سطر ۳۴:
 
آنچه منتقدان کهن و نیز محققان معاصر را بر آن داشته است تا به شعر وى عنایتى آمیخته به تحسین نشان دهند، نخست شخصیت ویژه اوست که از آن سخن گفته شد. دیگر، سروده هایى از وى که به «اسریات» یا «حبسیات» یا «رومیات» شهرت یافته است. در این گونه اشعار، عاطفه شاعر دقت و عمق بیشترى یافته است، چندانکه به گفته برخى از معاصران، گران جانان سنگین دل را نیز متأثر مى سازد.  
 
آنچه منتقدان کهن و نیز محققان معاصر را بر آن داشته است تا به شعر وى عنایتى آمیخته به تحسین نشان دهند، نخست شخصیت ویژه اوست که از آن سخن گفته شد. دیگر، سروده هایى از وى که به «اسریات» یا «حبسیات» یا «رومیات» شهرت یافته است. در این گونه اشعار، عاطفه شاعر دقت و عمق بیشترى یافته است، چندانکه به گفته برخى از معاصران، گران جانان سنگین دل را نیز متأثر مى سازد.  
  
شاید باتوجه به همین سروده هاى اوست که منتقدان کهن، وى را شاعرى نوآور دانسته اند، و برخى از معاصران وى را برتر از متنبى شمرده اند. احساس صادقانه شاعر در این اشعار مجال بروز یافته است و وى از شعر، مرهمى بر زخم ها و گنجینه اى براى نگهداشت مفاخر خویش ساخته است و در آنها فخر و حماسه و عشق را با یکدیگر در آمیخته و تصویرى حقیقى و گویا از رنج هاى خویش در روزگار اسارت ارائه داده است. بخش دیگر اشعار وى که این ویژگى در آنها به چشم مى خورد، اخواتیات اوست. در این سروده ها نیز تشخص او به خوبى آشکار مى گردد…
+
شاید باتوجه به همین سروده هاى اوست که منتقدان کهن، وى را شاعرى نوآور دانسته اند، و برخى از معاصران وى را برتر از متنبى شمرده اند. احساس صادقانه شاعر در این اشعار مجال بروز یافته است و وى از شعر، مرهمى بر زخم ها و گنجینه اى براى نگهداشت مفاخر خویش ساخته است و در آنها فخر و حماسه و عشق را با یکدیگر در آمیخته و تصویرى حقیقى و گویا از رنج هاى خویش در روزگار اسارت ارائه داده است. بخش دیگر اشعار وى که این ویژگى در آنها به چشم مى خورد، اخواتیات اوست. در این سروده ها نیز تشخص او به خوبى آشکار مى گردد… .
  
ابوفراس مسلمانى [[شیعه|شیعى]] و راست کیش است، چنان که وى را در شمار شاعران [[اهل بیت]] (علیهم السلام) و از بى پروایان در ابراز عقیده بر شمرده اند. اگر چه اشعار وى در این زمینه بسیار اندک است، اما تأثیر آن در جهان تشیع اندک نبوده است. مشهورترین این اشعار قصیده اى است که به «شافیه» مشهور است… و نیز در دو [[قطعه (شعر)|قطعه]] دیگر از [[ائمه اطهار|امامان دوازده گانه]] شیعیان نام برده است… و به راستى مى توان ابوفراس را شاعر اهل بیت نامید. <ref> دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۴</ref>
+
ابوفراس مسلمانى [[شیعه|شیعى]] مذهب و راست کیش است، چنان که وى را در شمار شاعران [[اهل بیت]] (علیهم السلام) برشمرده اند. او در بیان فضایل [[ائمه اطهار|ائمه معصوم]] (علیهم السلام) بى باک بود و در سروده هایش به تندى برنابخردى و ستم [[امویان]] و [[عباسیان]] مى تاخت و لذا اشعار وى زبانزد عام و خاص گردید و تأثیر ویژه اى در جهان [[تشیع]] داشت.<ref> الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۰. </ref>
 +
او در مدایح اهل بیت علیهم السلام قصائد بسیاری سروده است؛ [[قصیده]] «میمیه» او که به «شافیه» نیز معروف است در منقبت اهل بیت علیهم ‌السلام و مظلومیت خاندان رسالت و [[ظلم]] بنی عباس در پنجاه و چهار [[بیت (شعر)|بیت]] سروده شده است و در نهایت شهرت و دارای تمام فصاحت و [[بلاغت]] می باشد.<ref> مدرس تبریزی،محمد علی، ریحانه الادب، ج۷، ص۴-۲۳۱</ref> و نیز در دو [[قطعه (شعر)|قطعه]] دیگر از [[ائمه اطهار|امامان دوازده گانه]] شیعیان نام برده است.
  
==شاعر اهل بیت==
+
[[دیوان (شعر)|دیوان شعر]] ابوفراس حمدانى به وسیله [[ابن خالویه]]، استاد ارزنده او جمع آورى گردید و سپس به صورت زیبا تنظیم و عرضه شد. ابن خالویه در دیوان شاگرد خویش، بسیارى از وقایع و اتفاقات را که ابوفراس در شعرها بدان اشاره کرده، شرح داده.<ref> معجم الادباء، ج ۳، ص ۱۰۳۶ </ref>   
ابوفراس حمدانى، آن شیعى پاک نهاد، بر اعتقاد و علاقه خود به خاندان رسول تأکید داشت و به راستى شاعر آل محمد(صلى الله علیه وآله) بود. او در بیان فضایل امیرمؤمنان و ائمه معصوم(علیهم السلام) بى باک بود و در سروده هایش به تندى برنابخردى و ستم امویان و عباسیان مى تاخت و لذا اشعار وى زبانزد عام و خاص گردید و تأثیر ویژه اى در جهان تشیع داشت.<ref> الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۰.  </ref>
 
او در مدایح اهل بیت عصمت علیهم السلام قصائد بسیاری سروده است قصیده میمیه او كه به شافیه نیز معروف است در منقبت اهل بیت علیهم ‌السلام و مظلومیت خاندان رسالت و ظلم بنی عباس انشاء گردیده است و دارای پنجاه و چهار بیت است در نهایت شهرت و دارای تمام فصاحت و بلاغت می باشد. <ref> مدرس تبریزی،محمد علی، ریحانه الادب، ج۷، ص۴-۲۳۱</ref>
 
 
 
تأثیر شعر او بر جهان اسلام کم نبوده است. معروفترین شعر او در باب خاندان عصمت و طهارت پاسخش به یکی از امیرزادگان عباسی به نام "ابن معتز" است و نیز قصیده «ابن سکره هاشمی» که به شافیه معروف است.
 
او در این قصیده به تندی بر امویان و عباسیان تاخته و بر بزرگواری موسی بن جعفر علیه السلام و امام هشتم علیه السلام و خاندان پیامبر تأکید کرده است. این قصیده 60 بیت است که همواره مورد توجه شیعیان بوده و گروهی نیز به شرح آن پرداخته اند. از آن میان می توان به "ابن امیرالحاج" و "محمد بن عبدالملک" و "ابراهیم یحیی عاملی" اشاره کرد.
 
وی همچنین قصیده ای نیز در رثای [[امام حسین]] علیه السلام دارد. از اساتید وی می توان به "ابن خالویه" اشاره کرد که علاوه بر استادی، دوست و همراه او نیز بود.
 
 
 
==دیوان شعر ابوفراس حمدانى==
 
دیوان شعر ابوفراس حمدانى به وسیله ابن خالویه، استاد ارزنده او جمع آورى گردید و سپس به صورت زیبا تنظیم و عرضه شد. ابن خالویه در دیوان شعر شاگرد خویش، بسیارى از وقایع و اتفاقات را که ابوفراس در شعرها بدان اشاره کرده، شرح داده<ref> معجم الادباء، ج ۳، ص ۱۰۳۶٫ </ref>   
 
این دیوان فاخر، نخست در سال ۱۸۷۳ میلادى و سپس در سال هاى ۱۹۰۰ و ۱۹۱۰ در بیروت به زیور طبع آراسته شد و تاکنون نیز بارها با قبض و بسط هاى تلخ و شیرین تجدید چاپ گردیده است در سال ۱۹۴۲ «سامى دهان» آن را در سه جلد، همراه با تحقیقات مفصل به چاپ رساند<ref> دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۲۴٫ </ref>
 
  
 
==ابوفراس از نگاه بزرگان==
 
==ابوفراس از نگاه بزرگان==
شعر و شخصیت ابوفراس همواره مورد تأیید و تمجید بزرگان علم و ادب بوده است.
+
شعر و شخصیت ابوفراس همواره مورد تأیید و تمجید بزرگان علم و ادب بوده است:  
===صاحب بن عباد===
 
او می گوید:  
 
«بدأ الشعر بمَلِک و ختم بمَلِک; شعر از پادشاهى ]چون امروء القیس[ آغاز و به پادشاهى دیگر ]همچون ابوفراس[ پایان پذیرفت.»<ref> الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۳</ref>
 
===متنبى===
 
او به تقدم و برازندگى ابوفراس گواهى مى داد و از برخورد با او هراسان بود و تمایل به شرکت در مسابقه با او نداشت، تا در مقابله با او شعر بسراید. او زبان به مدح ابوفراس نگشود و افراد دون مرتبه از او از آل حمدان را ستود; البته نه از روى غفلت یا بى التفاتى و تحقیر بلکه به دلیل هیبت و عظمت او، وبه عبارتى: ابوفراس را بزرگ تر و شکوهمندتر از حد مدح خویش مى دید.<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷٫</ref>
 
===ثعالبى===
 
«ابوفراس در زمینه ادب، فضل، کرم، شرافتمندى، جلال، شکوه، شیواگویى، هنرمندى، سلحشورى و دلیرى، یگانه روزگار و خورشید عصر خویش بود. شعرش، نامدارى و زیبایى و ظرافت و روانى و فصاحت و شیرینى بلند سخنى و شماتت، همه را باهم جمع کرده و در این زمینه به شهرت پیوسته است. در اشعار او طبع شاداب و بلندى مقام و عزت پادشاهى، نهفته و این خصال در هیچ شاعرى جز در عبدالله بن معتز و ابوفراس جمع نشده است و سخن شناسان و نقادان، کلام ابوفراس را برتر از ابن معتز خوانده اند.»<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷.
 
</ref>
 
===علامه امینى===
 
«او شهریار بلاغت و خداوندگار ادب در خاندان حمدانیان است» <ref> شهداء الفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص ۲۱</ref>
 
 
 
==درگذشت==
 
<br />
 
  
 +
* [[صاحب بن عباد]] می گوید: «بدأ الشعر بمَلِک و ختم بمَلِک; شعر از پادشاهى [چون امروء القیس] آغاز و به پادشاهى دیگر [همچون ابوفراس] پایان پذیرفت.»<ref> الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۳</ref>
 +
* متنبّى به تقدم و برازندگى ابوفراس گواهى مى داد و از برخورد با او هراسان بود و تمایل به شرکت در مسابقه با او نداشت، تا در مقابله با او شعر بسراید. او زبان به مدح ابوفراس نگشود و افراد دون مرتبه تر از او از آل حمدان را ستود; البته نه از روى غفلت یا بى التفاتى و تحقیر بلکه به دلیل هیبت و عظمت او، و به عبارتى: ابوفراس را بزرگ تر و شکوهمندتر از حد مدح خویش مى دید.<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷</ref>
 +
* ثعالبى می گوید: «ابوفراس در زمینه ادب، فضل، کرم، شرافتمندى، جلال، شکوه، شیواگویى، هنرمندى، سلحشورى و دلیرى یگانه روزگار و خورشید عصر خویش بود. شعرش، نامدارى و زیبایى و ظرافت و روانى و فصاحت و شیرینى بلند سخنى و شماتت، همه را باهم جمع کرده و در این زمینه به شهرت پیوسته است. در اشعار او طبع شاداب و بلندى مقام و عزت پادشاهى، نهفته و این خصال در هیچ شاعرى جز در عبدالله بن معتز و ابوفراس جمع نشده است و سخن شناسان و نقادان، کلام ابوفراس را برتر از ابن معتز خوانده اند.»<ref> یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷. </ref>
 +
* [[علامه امینی|علامه امینى]] درباره ابوفراسمی گوید: «او شهریار بلاغت و خداوندگار ادب در خاندان حمدانیان است».<ref> شهداء الفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص ۲۱</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/224930/%D8%A7%D8%A8%D9%88-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3 "ابو فراس"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
*[http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=6879کتابخانه طهور]، بازیابی: 25 شهریور 1392.
+
*[http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=6879کتابخانه سایت اعلام طهور]، بازیابی: ۲۵ شهریور ۱۳۹۲.
*عبدالمهدی، عبدالجلیل حسن؛  ابوفراس الحمدانی: حیاته و شعره، عمان، ۱۴۰۱ ق/۱۹۸۱م.
 
*بستانی، پطرس، ادباءالعرب، بیروت، ۱۹۷۹م
 
*ابن عدیم، عمر، زبده الحلب من تاریخ الحلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، ۱۳۷۰ ق/۱۹۵۱م.
 
*مدرس تبریزی،محمد علی، ریحانه الادب، ج۷، ص۴-۲۳۱، تهران، انتشارات کتاب فروشی خیام، چاپ سوم ۱۳۶۹.
 
*تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
 
*بوفراس، حارث، دیوان (به روایت ابن خالویه)، به کوشش محمد تونجی، دمشق، ۱۴۰۸ ق/۱۹۸۷م.
 
*ابن خلکان، وفیات.
 
*الغدیر، علامه امینی
 
*ابن اثیر، الکامل
 
*ابن شاکر کتبی، محمد، عیون‌التواریخ، حوادث سال ۳۵۷ق، نسخة خطی کتابخانة احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۹۲۲.
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۹۵: سطر ۶۶:
 
|رده=دارد
 
|رده=دارد
 
}}
 
}}
 
 
[[رده: شعرای اهل البیت]]
 
[[رده: شعرای اهل البیت]]
 
[[رده: شعرای عرب]]
 
[[رده: شعرای عرب]]
 +
[[رده: ادیبان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۹

«حارث بن سعید بن حمدان» معروف به «ابوفراس حمدانی» (۳۲۰-۳۵۶ ق)، ادیب و شاعر برجسته شیعه در قرن چهارم هجری و پایه‌گذار اشعاری با نام «حبسیات» در شعر عرب است. او اشعار زیبایی در منقبت اهل‌بیت علیهم السلام و مذمت دشمنان ایشان سروده است.

زندگی‌نامه

«حارث بن سعید بن حمدان» مکنّی به «ابوفراس»، متولد سال ۳۲۰ هـ.ق است. و از سرداران دودمان آل حمدان است و پدر ابوفراس در ۳۱۸ ق حکمرانی موصل را به دست آورد و ابوفراس احتمالاً در همین شهر زاده شد.[۱] در ۳ سالگی او، پدرش درگیر رقابت‌های سیاسی خانوادگی شد و به دست برادر زاده‌اش ناصرالدوله به قتل رسید.[۲] از آن پس به همراه مادرش که گویا کنیزی رومی بود[۳] در شهرهای مختلف قلمرو حمدانیان زندگی کرد. ابوفراس که عموزاده سیف الدوله حمدانی بود، پس از تأسیس حکومت "سیف الدوله" در حلب به آنجا رفته و تحت سرپرستی مستقیم وی قرار گرفت.[۴]

ابوفراس در حمایت سیف الدوله از محیط بسیار مناسب آموزشی بهره مند شد و به خوبی فنون جنگ و پس از آن شعر و ادب را در محضر سرداران و دانشوران و ادیبان دربار آموخت و بزودی در زمره شاعران و ادیبان دربار بشمار آمد.[۵]

یکی از استادانی که ابوفراس در این دوره از وی بهره جست، دوست همیشگی او ابن خالویه بود که سپس به روایت و شرح دیوان او پرداخت. همین امر موجب شد که اندکی بعد، در رقابتهای ادبی دربار سیف‌الدوله، در کنار ابن‌خالویه قرار گیرد و در شمار یکی از مخالفان سرسخت متنبّی درآید. اگرچه برخی کوشیده‌اند که این مخالفت را نادیده بگیرند و آن دو را چون خادم و مخدوم جلوه دهند، اما قراین بسیاری وجود دارد حاکی از آنکه این دو هیچ‌گاه با یکدیگر سازگار نبوده‌اند.[۶]

ابوفراس نزد سیف الدوله بسیار عزیز بود و در جنگها پیشوای لشگر و در صلح رئیس منشیان او بود.[۷] در ۱۷ سالگی به فرمانروایی «منبج» گمارده شد.[۸] ابوفراس تا سال ۳۵۱ ق. در منبج حکم راند و در تمام این دوره به عنوان کارگزار امین و یار تواناى امیر سیف الدوله، به عمران و آبادى منطقه همت گماشت و یا درگیر جنگ با رومیان و سرکوب مخالفان داخلى بود.[۹] البته تحرک و مانور نظامى ابوفراس در سراسر قلمرو حمدانیان و بخشى از قلمرو رومیان، او را از جایگاه دائمى اش «منبج» باز نمى داشت و هماره آن شهر به عنوان مرکز قدرت و فرمانروایى او بود.[۱۰]

ابوفراس در بیشتر جنگ هاى سیف الدوله با رومیان[۱۱] شرکت داشت و گاه خود به تنهایى سپاهیان را فرماندهى مى کرد و اگر در جنگى حضور نمى یافت، این خلأ بر امیر شام نمایان بود و کار را بر او دشوار مى ساخت.[۱۲] ابوفراس در ۳۴۰ ق. شهر رعبان را که بر اثر زلزله شدید به کلى تخریب شده بود با وجود تهدید جدی رومیان دوباره آباد کرد.[۱۳] در طول این مدت ابوفراس از سوى قسطنطین فرزند برداس، مورد هجوم قرار گرفت، لیکن با درایت او حمله دفع گردید. حاکم جوان پس از اتمام مأموریت به منبج بازگشت.[۱۴]

ابوفراس نقش مهمی در سرکوبی قبایل شورشی علیه حکومت حمدانیان داشت و بارها با آنها نبرد و شورشهای آنان را فرونشاند. دیوان شعر ابوفراس آکنده از بیان سرکوب یا فیصله دادن شورش قبایل است.[۱۵]

ابوفراس در یکی از شکارهایش در منطقه تحت فرمانروایی‌اش، توسط رومیان اسیر شد و چون (بنا به قولی) سیف الدوله برای آزادی او اقدامی نکرد[۱۶] اشعار زیادی در وصف روزگار اسارت و ناسازگاری روزگار و ناامیدی خودش می‌سرود که بعدها این اشعار نزد اعراب به «حبسیات» یا «رومیات» معروف شد و ابوفراس پیشوای این مکتب به شمار آمد.[۱۷] با طولانی شدن مدت اسارت، مادر ابوفراس برای جلب حمایت سیف الدوله و درخواست کوشش برای آزادی او به حلب رفت، اما درخواست وی پذیرفته نشد و این امر آزردگی ابوفراس را از سیف الدوله به اوج خود رسانید.[۱۸] مرگ مادر ابوفراس در زمان اسارت او، آخرین ضربه را بر وی فرود آورد و با همه پایداری به تلخی گریست. قصیده‌ای که او در رثای مادرش سروده است، نهایت اندوه و درماندگی وی را آشکار می‌سازد[۱۹] سرانجام در ۳۵۵ق، اسیران در ساحل فرات مبادله شدند و ابوفراس آزادی خویش را باز یافت.[۲۰]

سیف الدوله در سال ۳۵۶ق، درگذشت و اندکی بعد ابوفراس نیز کشته شد.[۲۱] درباره چگونگی کشته شدن وی، گزارش‌های گوناگونی در دست است. به گزارش تنوخی[۲۲] پس از مرگ سیف الدوله، سپاهیان وی پراکنده شدند و شیرازه کارها از هم گسست و شاید ابوفراس خود را برای جانشینی سیف الدوله شایسته‌تر از ابوالمعالی، خواهرزاده خویش و فرزند سیف الدوله می‌دانست. احتمالاً همین امر موجب بروز بدگمانی میان آن دو گردید.[۲۳] همچنین می‌توان پنداشت که ابوفراس از اینکه حکومت، به علت خردسالی ابوالمعالی به دست قرغویه یکی از غلامان سیف الدوله افتاده بود، خشنود نبود. اگرچه ابوفراس و ابوالمعالی کوشیدند تا این بدگمانی را از میان بردارند، اما بدطینتی همان غلام که خود نیز چشم طمع به حکومت دوخته بود موجب درگرفتن جنگ میان آنان شد و سرانجام ابوفراس به دست قرغویه کشته شد.[۲۴] برپایه برخی گزارش‌های تاریخی نیز، وی در جنگ مجروح شد و پس از مدتی درگذشت.[۲۵]

مقام شعری ابوفراس

شعر ابوفراس مزایا و ویژگى هاى متعددى را در خود جمع کرده است؛ افزون بر شخصیت برازنده شاعر، سروده هاى او در اسارت (رومیات) و همچنین اشعار وى در مدح اهل بیت، ابوفراس را در جهان اسلام شاخص و سرآمد ساخته است.

نخستین آثار ابوفراس، یکى شامل قصائدى به سبک قدماست که درآنها شرافت نسب و حسب و مبارزات خود را مى ستاید و یا در آنها به خود فخر مى کند و دیگر، اشعار کوتاهتر تغزلى در عشق و اخوانیات به سبک شاعران عراق. دسته اوّل این آثار به سبب صداقت و نیروى طبیعیشان، شایان توجه اند و نقطه مقابل اسلوب پر استعاره و پرکار رقیب نیرومند ابوفراس در دربار سیف الدوله یعنى «متنبّى» به شمار مى روند. دسته دوم اشعارى ظریف، ولى کم اهمیت اند که جنبه صورى آنها غالب است و خالى از اصالت اند. همچنین قصائد صریح شیعى ابوفراس که در آنها به هجاى عباسیان پرداخته، قابل توجه است.

لکن شهرت او بیشتر از همه مدیون «رومیات» یعنى اشعارى است که هنگام اسارت سروده است در این اشعار ابوفراس با بیانى مؤثر و فصیح، آرزوى یک تن محبوس را به دیدن یار و دیار شرح مى دهد. این اشعار همچنین محتوى فخریات، طعن به سیف الدوله به سبب تأخیر در پرداخت بهاى آزادى او و نیز شِکْوه از غفلت دیگران در کار اوست.[۲۶]

گروهى از محققان، خصوصیات شعرى او را چنین بر شمرده اند: مضمون هاى شعر وى، مدح، رثا، فخر و حماسه، نسیب و تشبیب و اندکى وصف است. وى در شخصیت و نیز در شعر خود به شدت سنّت گرا بود. نیازى به سرودن مدیحه براى گذران زندگى خویش نداشت و شاید شاعرى را براى خود عار مى دانست، چه مى پنداشت که هنر اصلى وى شمشیر زدن است، نه شاعرى، و شاید به همین سبب است که مانع انتشار شعر خود مى شد… اغلب قصیده هاى او با مقدمه تغزلى معمول (نسیب) آغاز مى شود و همین مقدمه هاى تقلیدى ـ از شعر جاهلى ـ بخش مهمى از غزلیات دیوان او را تشکیل مى دهد. چند قصیده وى نیز غزل ناب است… تنها نوآورى ابوفراس در این اشعار، در تعداد ابیات هر مضمون است، به گونه اى که در برخى از قصیده ها که با مضمون فخر سروده شده است، مقدمه تغزلى بیش از غرض اصلى شعر است. افزون بر این، تناسب و انسجامى که ابوفراس میان مقدمه و مضمون اصلى شعر ایجاد کرده، سخت قابل تحسین است.

حدود صد قطعه در دیوان وى دیده مى شود که غزل محض است. در این اشعار، ابوفراس از تقلید صرف دست شسته است و بنابراین آنها را مى توان بازتاب تجربه هاى واقعى شاعر در عشق پنداشت که در لحظه هاى خاصى سروده شده است و در آنها شخصیت شهسوارگونه شاعر رنگ باخته و عواطف طبیعى وى آشکار شده است، چنانکه گویى او عاشق کهنه کارى است که با زیر و بم عشق آشنا است… با این حال، غزل او از قلمرو عفت و پاکى در نمى گذرد، چه در نظر وى ارجمندترین عشق ها عفیف ترین آنهاست…

آنچه منتقدان کهن و نیز محققان معاصر را بر آن داشته است تا به شعر وى عنایتى آمیخته به تحسین نشان دهند، نخست شخصیت ویژه اوست که از آن سخن گفته شد. دیگر، سروده هایى از وى که به «اسریات» یا «حبسیات» یا «رومیات» شهرت یافته است. در این گونه اشعار، عاطفه شاعر دقت و عمق بیشترى یافته است، چندانکه به گفته برخى از معاصران، گران جانان سنگین دل را نیز متأثر مى سازد.

شاید باتوجه به همین سروده هاى اوست که منتقدان کهن، وى را شاعرى نوآور دانسته اند، و برخى از معاصران وى را برتر از متنبى شمرده اند. احساس صادقانه شاعر در این اشعار مجال بروز یافته است و وى از شعر، مرهمى بر زخم ها و گنجینه اى براى نگهداشت مفاخر خویش ساخته است و در آنها فخر و حماسه و عشق را با یکدیگر در آمیخته و تصویرى حقیقى و گویا از رنج هاى خویش در روزگار اسارت ارائه داده است. بخش دیگر اشعار وى که این ویژگى در آنها به چشم مى خورد، اخواتیات اوست. در این سروده ها نیز تشخص او به خوبى آشکار مى گردد… .

ابوفراس مسلمانى شیعى مذهب و راست کیش است، چنان که وى را در شمار شاعران اهل بیت (علیهم السلام) برشمرده اند. او در بیان فضایل ائمه معصوم (علیهم السلام) بى باک بود و در سروده هایش به تندى برنابخردى و ستم امویان و عباسیان مى تاخت و لذا اشعار وى زبانزد عام و خاص گردید و تأثیر ویژه اى در جهان تشیع داشت.[۲۷] او در مدایح اهل بیت علیهم السلام قصائد بسیاری سروده است؛ قصیده «میمیه» او که به «شافیه» نیز معروف است در منقبت اهل بیت علیهم ‌السلام و مظلومیت خاندان رسالت و ظلم بنی عباس در پنجاه و چهار بیت سروده شده است و در نهایت شهرت و دارای تمام فصاحت و بلاغت می باشد.[۲۸] و نیز در دو قطعه دیگر از امامان دوازده گانه شیعیان نام برده است.

دیوان شعر ابوفراس حمدانى به وسیله ابن خالویه، استاد ارزنده او جمع آورى گردید و سپس به صورت زیبا تنظیم و عرضه شد. ابن خالویه در دیوان شاگرد خویش، بسیارى از وقایع و اتفاقات را که ابوفراس در شعرها بدان اشاره کرده، شرح داده.[۲۹]

ابوفراس از نگاه بزرگان

شعر و شخصیت ابوفراس همواره مورد تأیید و تمجید بزرگان علم و ادب بوده است:

  • صاحب بن عباد می گوید: «بدأ الشعر بمَلِک و ختم بمَلِک; شعر از پادشاهى [چون امروء القیس] آغاز و به پادشاهى دیگر [همچون ابوفراس] پایان پذیرفت.»[۳۰]
  • متنبّى به تقدم و برازندگى ابوفراس گواهى مى داد و از برخورد با او هراسان بود و تمایل به شرکت در مسابقه با او نداشت، تا در مقابله با او شعر بسراید. او زبان به مدح ابوفراس نگشود و افراد دون مرتبه تر از او از آل حمدان را ستود; البته نه از روى غفلت یا بى التفاتى و تحقیر بلکه به دلیل هیبت و عظمت او، و به عبارتى: ابوفراس را بزرگ تر و شکوهمندتر از حد مدح خویش مى دید.[۳۱]
  • ثعالبى می گوید: «ابوفراس در زمینه ادب، فضل، کرم، شرافتمندى، جلال، شکوه، شیواگویى، هنرمندى، سلحشورى و دلیرى یگانه روزگار و خورشید عصر خویش بود. شعرش، نامدارى و زیبایى و ظرافت و روانى و فصاحت و شیرینى بلند سخنى و شماتت، همه را باهم جمع کرده و در این زمینه به شهرت پیوسته است. در اشعار او طبع شاداب و بلندى مقام و عزت پادشاهى، نهفته و این خصال در هیچ شاعرى جز در عبدالله بن معتز و ابوفراس جمع نشده است و سخن شناسان و نقادان، کلام ابوفراس را برتر از ابن معتز خوانده اند.»[۳۲]
  • علامه امینى درباره ابوفراسمی گوید: «او شهریار بلاغت و خداوندگار ادب در خاندان حمدانیان است».[۳۳]

پانویس

  1. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۲۱۷.
  2. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۳۰۹
  3. ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۷۴
  4. ابو فراس الحمدانی: حیاته و شعره، ص۸۸
  5. ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴
  6. بستانی، ادباءالعرب، ج۲ ص ۳۱۷.
  7. زبده الحلب من تاریخ الحلب، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.
  8. زبده الحلب من تاریخ الحلب ، ابن عدیم، ج۱، ۱۱۹-۱۲۰.
  9. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۱۱.
  10. التاریخ الکبیر، ابن عساکر، ج ۳، ص ۴۳۹
  11. زبده الحلب من تاریخ حلب، ص ۱۴۰-۱۴۷
  12. ادباء العرب، ج ۲، ص ۳۶۹
  13. معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱-۵۲
  14. معجم البلدان، ج ۳، ص ۵۱
  15. دیوان ابى فراس، ص ۱۹، ۷۰، ۷۳، ۸۰
  16. تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸.
  17. ادباءالعرب، بستانی، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴
  18. دیوان ابوفراس، ص۲۳۳-۲۳۶.
  19. ابن خلکان، وفیات، ج۲، ص۶۱.
  20. تنوخی، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۸، ۲۲۹، ۲۸۱.
  21. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸
  22. تنوخی، محسن، الفرج بعد الشده، ج۱، ص۲۲۶.
  23. ابن اثیر، الکامل ج۸، ص۵۸۸
  24. ابن اثیر، الکامل، ج۸، ص۵۸۸.
  25. ابن شاکر، عیون‌التواریخ، ص۱۷۸، ۱۸۸-۱۸۹.
  26. دانشنامه ایران و اسلام، ص ۱۰۸۵-۱۰۸۶
  27. الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۰.
  28. مدرس تبریزی،محمد علی، ریحانه الادب، ج۷، ص۴-۲۳۱
  29. معجم الادباء، ج ۳، ص ۱۰۳۶
  30. الغدیر، ج ۳، ص ۵۵۳
  31. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷
  32. یتیمه الدهر، ج ۱، ص ۵۷.
  33. شهداء الفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص ۲۱

منابع