مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالفضل سلمی مروزی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، مشهور به «حاكم الشهيد» محدث و فقیه حنفی مذهب در قرن چهارم قمری بود. او در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان و مدتی نیز منصب قضاوت و وزارت در دستگاه سامانیان را بر عهده داشت.

زندگی‌نامه

ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، عالم و وزیر عهد سامانی در مرو است.[۱] از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست. نسبت «مروزی» برای او در تمام زندگی‌نامه‌ها تأیید شده، و در منابع متقدم به‌عنوان عالم «مرو» شناخته شده است.

او در دانش حدیث دستی فراز داشت، تا آنجا که حدیث‌شناسانی که در مذهب با او مخالف بودند ـ مانند ابواحمد حاکم و حاکم نیشابوری ـ ضبط او در حدیث و نیز آگاهی‌اش به رسوم محدثان را ستوده و از حافظ بودن شش هزار حدیث سخن آورده‌اند؛[۲] بااین‌حال حوزۀ اصلی دانش وی فقه بود و او را در عصر خود امام حنفیان شمرده‌اند.[۳] بخشی از اهمیت سلمی مروزي در فقه حنفی، دست باز او در نقل اقوال متقدمان مذهب ازجمله پیشوایان سه‌گانه است که موجب شده است تا برخی نقلها با نام مروزی در منابع ثبت گردد.

منابع او را به عنوان فردي با تقوا و اهل نماز شب و روزه ذكر كرده ­اند. نرشخي مي ­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.[۴] مقبولیت و جایگاه علمی او از یک سو، و شهرتش به زهد و عبادت[۵] از سوی دیگر، موجب شد که شخصیت وی مورد توجه امیر نصر ابن احمد سامانی (حک‍: ۳۰۱-۳۳۱ق) قرار گیرد؛ امیر او را به قضای بخارا نصب کرد و هم‌زمان تدریس به امیرزاده نوح بن نصر را برعهدۀ او گذارد. شهرت او به «حاکم» از باب همین منصب قضا ست. مروزي سال­هاي بسياري در بخارا به شغل قضاوت مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.[۶]

با مرگ امیر نصر در ۳۳۱ق. و انتقال حکومت به امیر نوح، حاکم شهید نفوذی همه‌جانبه در دستگاه سامانی به‌دست آورد. در شرح حال حاکم آمده است که امیر نوح سامانی (حک‍: ۳۳۱-۳۴۳ق)، تمام امور کشور را به عهدۀ او نهاده بود، اما مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دلبستگي به اين عنوان نداشت،[۷] بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.[۸] حاکم در زمان وزارت، بیشتر یک عالم بود، تا کارگزار دولتی. او همواره مشغول تدریس و تألیف بود؛ و در صرف مال هم اهتمامش به آموزش علم و روزی طلاب بود.

گویا بیش از همه، نظامیان مورد بی‌مهری حاکم بودند و سرانجام نزد امیر از او شکایت بردند که وزیر از پرداختن به امور کشور طفره می‌رود.[۹] بی‌توجهی امیر سامانی و ملال سپاهیان از عملکرد حاکم، نظامیان شورشی را وادار کرد که بر گرد ابوعلی ابن محتاج، از مخالفان امیر جمع شوند و به محل اقامت وزیر که گویا در آن زمان در مرو بود، بشتابند.[۱۰] با وجود آگاهی امیر سامانی در بخارا از این سوء قصد و کوشش برای پیشگیری از آن، شورشیان حاکم را در محل اقامت خود به قتل رساندند.[۱۱]

خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­ نويسد: «... ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راههاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در جمادی الاول سال 335 ق. مبادرت كردند».[۱۲]

گفته شده مروزي وقتي متوجه اين امر شد، غسل كرده و كفن پوشيد و به نماز ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز و در حالي كه در سجده بود[۱۳] به قتل رساندند. برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­ اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»[۱۴] و يا «الشهيد»[۱۵] را براي او برگزيده ­و نوشته­ اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي ­كرد.[۱۶]

ابن ­اثير و خواندمير، قتل او را در جمادی الاول سال 335 ق. دانسته ­اند و ليكن سمعاني و ابن­ جوزي و ديگران در ربيع ­الثانی سال 334 ق. نوشته ­اند.

استادان و شاگردان

ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، بغداد، مكه، مصر و بخارا سفر كرد.[۱۷] و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي ­توان به این اساتید اشاره كرد: در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام؛ در نيشابور از عبدالله بن شيرويه؛ در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني؛ در بغداد از هيثم بن خلف الدوري و احمد بن حسن صوفي؛ در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد».[۱۸]

جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده ­اند. سمعاني مي­ نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».[۱۹] وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­ آمد و به او فقه مي ­آموخت.[۲۰] و برخي نيز از او حديث روايت كرده ­اند كه از جمله آنها مي ­توان به ابواحمد حاکم و حاکم نیشابوری اشاره كرد.[۲۱]

آثار و تأليفات

ابوالفضل مروزي داراي تأليفات بسياري بوده است و اين تأليفات به قول سمعاني: «دال بر فضل اوست».[۲۲] سمعاني پس از اشاره به توجه زياد مروزی به تاليف و كتابت مي ­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­ رفتيم و وي با ما سخني نمي ­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­ كرد.[۲۳]

از جمله تأليفات ابوالفضل مروزي مي ­توان به كتاب­هاي زیر اشاره نمود:

  1. الكافي، یا المختصر الکافی؛ مهم‌ترین اثر او که چکیده‌ای از مضامین آثار محمد بن حسن شیبانی، به‌خصوص «المبسوط» اوست که به‌عنوان متن درسی خوانده و حتى حفظ می‌شد. حاکم خود روی تافتنِ طلاب از المبسوط شیبانی به‌سبب حجم بزرگ و تکرار مطالب آن را انگیزۀ تألیف کتاب گفته است. بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني كتاب «الكافي» در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه ­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.[۲۴]
  2. المنتقي؛ که متضمن نوادری از مذهب حنفی برگرفته از حدود ۳۰۰ جزء فقهی بود.[۲۵]
  3. الغرر؛ در علم فقه؛
  4. المستخلص من الجامع؛
  5. شرح الجامع و اصول الفقه.[۲۶]

پانویس

  1. جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.
  2. سمعانی، ۳ / ۴۷۸.
  3. ذهبی، ۲۵ / ۱۱۳.
  4. نرشخي، پيشين، ص 7-6.
  5. سمعانی، ۳ / ۴۷۷- ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶.
  6. نرشخي، پيشين،‌ص 7-6.
  7. سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  8. ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  9. سمعانی، همان.
  10. ابن‌اثیر، ۸ / ۴۵۹.
  11. سمعانی، ۳ / ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶-۳۴۷.
  12. خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  13. ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.
  14. جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.
  15. سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.
  16. ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  17. نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113 و سمعاني، پيشين، ص 447.
  18. سمعاني، پيشين، ص 447.
  19. سمعاني، پيشين، ص 447.
  20. همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.
  21. نرشخي، پيشين، ص 148.
  22. سمعاني، پيشين، ص 448.
  23. سمعاني، پيشين، ص 447.
  24. جوزجاني، پيشين، ج2، ص317.
  25. حاجی خلیفه، ۲ / ۱۸۵۱.
  26. سمعاني، پيشين، ص 448.

منابع