مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالفضل سلمی مروزی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
{{خوب}}ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، مشهور به «سلمي» و «حاكم الشهيد»و عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،<ref>نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌ تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25، ص 113.</ref> و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.<ref> سمعاني، پيشين، ص 447.</ref> فقیه و محدث حنفی مرو که چندی نیز عهده‌دار وزارت بود.
{{خوب}}
 
  
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
محمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن عبدالحميد، مشهور به «ابوالفضل سلمي مروزي» و «حاكم الشهيد» مي­باشد.<ref>جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.</ref> او عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،<ref>نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌ تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25، ص 113.</ref> و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.<ref> سمعاني، پيشين، ص 447.</ref>از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.
+
ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، مشهور به «سلمي» و «حاكم الشهيد» مي­باشد.<ref>جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.</ref> از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.
 +
 
 +
نسبت «مروزی» برای او در تمام زندگی‌نامه‌ها تأیید شده، و در منابع متقدم به‌عنوان عالم «مرو» شناخته شده است.
 +
 
 +
او در دانش [[حدیث]] دستی فراز داشت، تا آنجا که حدیث‌شناسانی که در مذهب با او مخالف بودند ـ مانند [[ابواحمد نیشابوری|ابو احمد حاکم]] و [[حاکم نیشابوری]] ـ ضبط او در حدیث و نیز آگاهی‌اش به رسوم [[محدثان]] را ستوده و از حافظ بودن ۶۰ هزار حدیث سخن آورده‌اند؛<ref>سمعانی، ۳ / ۴۷۸.</ref> بااین‌حال حوزۀ اصلی دانش وی [[فقه]] بود و او را در عصر خود امام [[حنفی|حنفیان]] شمرده‌اند.<ref>ذهبی، ۲۵ / ۱۱۳.</ref>
 +
 
 +
بخشی از اهمیت حاکم در فقه حنفی دست باز او در نقل اقوال متقدمان مذهب ازجمله پیشوایان سه‌گانه است که موجب شده است تا برخی نقلها با نام حاکم در منابع ثبت گردد (مثلاً نک‍ : سمرقندی، ۱ / ۶۵، ۲۱۲، ۲ / ۳۰۰) و بخشی دیگر ارزیابیها و نقدهای حاکم بر اقوال منقول (مثلاً نک‍ : کاسانی، ۱ / ۴۲) و اختیارات او در میان اقوال است (مثلاً نک‍ : ابن‌نجیم، ۱ / ۳۶۸).
 +
 
 +
مقبولیت و جایگاه علمی او از یک سو، و شهرتش به [[زهد]] و عبادت‌ورزی<ref>سمعانی، ۳ / ۴۷۷- ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶.</ref> از سوی دیگر، موجب شد که شخصیت وی مورد توجه امیر نصر ابن احمد سامانی (حک‍: ۳۰۱-۳۳۱ق) قرار گیرد؛ امیر او را به [[قضاوت|قضای]] بخارا نصب کرد و هم‌زمان تدریس به امیرزاده نوح بن نصر را برعهدۀ او گذارد. شهرت او به حاکم از باب همین منصب قضا ست. با [[مرگ]] امیر نصر در ۳۳۱ق. و انتقال حکومت به امیر نوح، حاکم شهید نفوذی همه‌جانبه در دستگاه سامانی به‌دست آورد.
 +
 
 +
امیر نوح سامانی (حک‍: ۳۳۱-۳۴۳ق) که خود دانش آموخته بود و به علم‌دوستی شهرت داشت، از سوی اهل دانش به «امیر ستوده» (الامیر الحمید) خوانده می‌شد. در شرح حال حاکم آمده است که امیر نوح سامانی (حک‍: ۳۳۱-۳۴۳ق)، تمام امور کشور را به عهدۀ او نهاده بود، اما حاکم با وجود تصدی، مایل به پذیرش عنوان وزارت نبود، عنوانی که با اصرار امیر سرانجام پذیرفت.
 +
 
 +
حاکم در زمان وزارت، بیشتر یک عالم بود، تا کارگزار دولتی. او همواره مشغول تدریس و تألیف بود؛ مراجعان را مدتها منتظر نگاه می‌داشت و تا ضرورت نبود به حضور نمی‌پذیرفت و در صرف مال هم اهتمامش به آموزش علم و روزی طلاب بود. گویا بیش از همه، نظامیان مورد بی‌مهری حاکم بودند و سرانجام نزد امیر از او شکایت بردند که وزیر از پرداختن به امور کشور طفره می‌رود.<ref>سمعانی، همان.</ref> بی‌توجهی امیر سامانی و ملال سپاهیان از عملکرد حاکم، نظامیان شورشی را وادار کرد که بر گرد ابوعلی ابن محتاج، از مخالفان امیر جمع شوند و به محل اقامت وزیر که گویا در آن زمان در مرو بود، بشتابند.<ref>ابن‌اثیر، ۸ / ۴۵۹.</ref> با وجود آگاهی امیر سامانی در بخارا از این سوء قصد و کوشش برای پیشگیری از آن، شورشیان حاکم را در محل اقامت خود به قتل رساندند.<ref>سمعانی، ۳ / ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶-۳۴۷.</ref>
 +
 
 +
گفته شده مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به [[نماز]] ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز<ref>نرشخي، پيشين، ص148 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> و در حالي كه در [[سجده]] بود<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> به قتل رساندند.
 +
 
 +
خواندمير در خصوص [[کینه|كينه]] سپاهيان از او مي­ نويسد: «...ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در [[جمادی الاول]] سال 335 مبادرت كردند».<ref>خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
 +
 
 +
برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»<ref>جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.</ref> و يا «الشهيد»<ref>سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.</ref> را براي او برگزيده­اند و نوشته­ اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي ­كرد.<ref> ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref> بیشتر منابع قتل او را در ربیع‌الآخر ۳۳۴ گفته‌اند (سمعانی، همانجا؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۷؛ عبدالقادر، همانجا) و ابن‌اثیر با آنکه به وقوع شورش ابن‌محتاج در ۳۳۴ق تصریح دارد (۸ / ۴۵۸)، به دلیلی که دانسته نیست، زمان کشته‌شدن او را در جمادی‌الاول ۳۳۵ گفته است (۸ / ۴۵۹).
 +
 
  
 
==اساتيد و شاگردان==
 
==اساتيد و شاگردان==
سطر ۱۱: سطر ۲۹:
 
جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.<ref>همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.</ref> سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».<ref>سمعاني، پيشين، ص 447.</ref> و برخي نيز از او [[حديث]] روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، البدايه والنهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242.</ref>
 
جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.<ref>همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.</ref> سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».<ref>سمعاني، پيشين، ص 447.</ref> و برخي نيز از او [[حديث]] روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، البدايه والنهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242.</ref>
 
منابع او را به عنوان فردي باتقوا و اهل [[نماز شب]] و [[روزه]] ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر  بود.<ref>سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، پيشين، ص 242.</ref> نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.<ref>نرشخي، پيشين، ص 7-6.</ref>
 
منابع او را به عنوان فردي باتقوا و اهل [[نماز شب]] و [[روزه]] ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر  بود.<ref>سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، پيشين، ص 242.</ref> نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.<ref>نرشخي، پيشين، ص 7-6.</ref>
 +
 +
دربارۀ شاگردان او دانسته‌ها اندک است؛ گفته‌اند که عموم مشایخ خراسان شاگرد او بودند، اما به طور خاص از کسانی چون ابواحمد حاکم و حاکم نیشابوری نام آمده است (سمعانی، ۳ / ۴۷۷- ۴۷۸). در منابع آمده است که حسین بن حسن مروزی از حدیث گفتن امتناع داشت، اما به درخواست حاکم شهید پاسخ گفت و پسرش ابوالفضل را به شاگردی پذیرفت (ابن‌ماکولا، ۷ / ۲۷۱).
  
 
==قضاوت==
 
==قضاوت==
سطر ۳۴: سطر ۵۴:
 
==قتل مروزي==
 
==قتل مروزي==
  
لشكريان امير نوح ساماني در ايام وزارت مروزي، از مروزي شكايت كردند كه به آنها رسيدگي نكرده است و از امير خواستند كه وي را در اختيارشان گذارد و تهديد كردند در غير اين صورت عليه خود او شورش خواهند كرد. نوح با خواسته آنها موافقت كرد. مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به [[نماز]] ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز<ref>نرشخي، پيشين، ص148 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> و در حالي كه در [[سجده]] بود<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> به قتل رساندند.
 
  
خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­نويسد: «...ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در [[جمادی الاول]] سال 335 مبادرت كردند».<ref>خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
 
  
برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»<ref>جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.</ref> و يا «الشهيد»<ref>سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.</ref> را براي او برگزيده­اند و نوشته­اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي­كرد.<ref> ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
 
  
 
نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در [[جمادی الاول]] سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در [[ربيع ­الثانی]] سال 334 نوشته­اند.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.<ref> جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
 
نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در [[جمادی الاول]] سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در [[ربيع ­الثانی]] سال 334 نوشته­اند.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.<ref> جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي،[http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 4 بهمن 1391
+
يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي،[http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 4 بهمن 1391
  
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی

نسخهٔ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۶

ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، مشهور به «سلمي» و «حاكم الشهيد»و عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،[۱] و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.[۲] فقیه و محدث حنفی مرو که چندی نیز عهده‌دار وزارت بود.

زندگی نامه

ابوالفضل محمد بن محمد بن احمد سلمی مروزي، مشهور به «سلمي» و «حاكم الشهيد» مي­باشد.[۳] از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.

نسبت «مروزی» برای او در تمام زندگی‌نامه‌ها تأیید شده، و در منابع متقدم به‌عنوان عالم «مرو» شناخته شده است.

او در دانش حدیث دستی فراز داشت، تا آنجا که حدیث‌شناسانی که در مذهب با او مخالف بودند ـ مانند ابو احمد حاکم و حاکم نیشابوری ـ ضبط او در حدیث و نیز آگاهی‌اش به رسوم محدثان را ستوده و از حافظ بودن ۶۰ هزار حدیث سخن آورده‌اند؛[۴] بااین‌حال حوزۀ اصلی دانش وی فقه بود و او را در عصر خود امام حنفیان شمرده‌اند.[۵]

بخشی از اهمیت حاکم در فقه حنفی دست باز او در نقل اقوال متقدمان مذهب ازجمله پیشوایان سه‌گانه است که موجب شده است تا برخی نقلها با نام حاکم در منابع ثبت گردد (مثلاً نک‍ : سمرقندی، ۱ / ۶۵، ۲۱۲، ۲ / ۳۰۰) و بخشی دیگر ارزیابیها و نقدهای حاکم بر اقوال منقول (مثلاً نک‍ : کاسانی، ۱ / ۴۲) و اختیارات او در میان اقوال است (مثلاً نک‍ : ابن‌نجیم، ۱ / ۳۶۸).

مقبولیت و جایگاه علمی او از یک سو، و شهرتش به زهد و عبادت‌ورزی[۶] از سوی دیگر، موجب شد که شخصیت وی مورد توجه امیر نصر ابن احمد سامانی (حک‍: ۳۰۱-۳۳۱ق) قرار گیرد؛ امیر او را به قضای بخارا نصب کرد و هم‌زمان تدریس به امیرزاده نوح بن نصر را برعهدۀ او گذارد. شهرت او به حاکم از باب همین منصب قضا ست. با مرگ امیر نصر در ۳۳۱ق. و انتقال حکومت به امیر نوح، حاکم شهید نفوذی همه‌جانبه در دستگاه سامانی به‌دست آورد.

امیر نوح سامانی (حک‍: ۳۳۱-۳۴۳ق) که خود دانش آموخته بود و به علم‌دوستی شهرت داشت، از سوی اهل دانش به «امیر ستوده» (الامیر الحمید) خوانده می‌شد. در شرح حال حاکم آمده است که امیر نوح سامانی (حک‍: ۳۳۱-۳۴۳ق)، تمام امور کشور را به عهدۀ او نهاده بود، اما حاکم با وجود تصدی، مایل به پذیرش عنوان وزارت نبود، عنوانی که با اصرار امیر سرانجام پذیرفت.

حاکم در زمان وزارت، بیشتر یک عالم بود، تا کارگزار دولتی. او همواره مشغول تدریس و تألیف بود؛ مراجعان را مدتها منتظر نگاه می‌داشت و تا ضرورت نبود به حضور نمی‌پذیرفت و در صرف مال هم اهتمامش به آموزش علم و روزی طلاب بود. گویا بیش از همه، نظامیان مورد بی‌مهری حاکم بودند و سرانجام نزد امیر از او شکایت بردند که وزیر از پرداختن به امور کشور طفره می‌رود.[۷] بی‌توجهی امیر سامانی و ملال سپاهیان از عملکرد حاکم، نظامیان شورشی را وادار کرد که بر گرد ابوعلی ابن محتاج، از مخالفان امیر جمع شوند و به محل اقامت وزیر که گویا در آن زمان در مرو بود، بشتابند.[۸] با وجود آگاهی امیر سامانی در بخارا از این سوء قصد و کوشش برای پیشگیری از آن، شورشیان حاکم را در محل اقامت خود به قتل رساندند.[۹]

گفته شده مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به نماز ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز[۱۰] و در حالي كه در سجده بود[۱۱] به قتل رساندند.

خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­ نويسد: «...ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در جمادی الاول سال 335 مبادرت كردند».[۱۲]

برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»[۱۳] و يا «الشهيد»[۱۴] را براي او برگزيده­اند و نوشته­ اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي ­كرد.[۱۵] بیشتر منابع قتل او را در ربیع‌الآخر ۳۳۴ گفته‌اند (سمعانی، همانجا؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۷؛ عبدالقادر، همانجا) و ابن‌اثیر با آنکه به وقوع شورش ابن‌محتاج در ۳۳۴ق تصریح دارد (۸ / ۴۵۸)، به دلیلی که دانسته نیست، زمان کشته‌شدن او را در جمادی‌الاول ۳۳۵ گفته است (۸ / ۴۵۹).


اساتيد و شاگردان

ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، بغداد، مكه، مصر و بخارا سفر كرد.[۱۶] و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي­توان به محمد بن حمدويه، يحيي بن ساسويه ذهلي، هيثم بن خلف الدوري اشاره كرد.[۱۷] «او در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام، در نيشابور از عبدالله بن شيرويه در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني، در بغداد از هيثم بن خلف دوري و احمد بن حسن صوفي، در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد».[۱۸]

جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.[۱۹] سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».[۲۰] و برخي نيز از او حديث روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.[۲۱] از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.[۲۲] منابع او را به عنوان فردي باتقوا و اهل نماز شب و روزه ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر بود.[۲۳] نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.[۲۴]

دربارۀ شاگردان او دانسته‌ها اندک است؛ گفته‌اند که عموم مشایخ خراسان شاگرد او بودند، اما به طور خاص از کسانی چون ابواحمد حاکم و حاکم نیشابوری نام آمده است (سمعانی، ۳ / ۴۷۷- ۴۷۸). در منابع آمده است که حسین بن حسن مروزی از حدیث گفتن امتناع داشت، اما به درخواست حاکم شهید پاسخ گفت و پسرش ابوالفضل را به شاگردی پذیرفت (ابن‌ماکولا، ۷ / ۲۷۱).

قضاوت

مروزي به مقام قضاوت در شهر بخارا دست يافت.[۲۵] او سال­هاي بسياري در بخارا به اين شغل مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.[۲۶]

وزارت

وي سرانجام منصب وزارت امير نوح بن نصر ساماني را به عهده گرفت.[۲۷]

امير ساماني زمام همه امور را به وي سپرد. هر چند مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دلبستگي به اين عنوان نداشت،[۲۸] بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.[۲۹]

آثار و تاليفات

ابوالفضل مروزي داراي تاليفات بسياري بوده است و اين تاليفات به قول سمعاني: «دال بر فضل اوست».[۳۰] از جمله تاليفات وي مي­توان به كتاب­هاي الكافي[۳۱] والمنتقي[۳۲] كه در فروع مذهب حنفيه نگاشته شده­اند[۳۳] و الغرر در علم فقه و المستخلص من الجامع[۳۴] اشاره كرد.

شرح الجامع و اصول الفقه نيز از ديگر آثار وي مي­باشند.[۳۵] بنا به نقل سمعاني شخصي در خواب ديد آتشي از آسمان نازل شد و بر قبر حاكم شهيد (ابوالفضل مروزي) وارد شد در همين زمان كتاب «الكافي» او آمد و بين قبر او و آتش فاصله انداخت و آتش بازگشت.[۳۶] بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني اين كتاب در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.[۳۷]

سمعاني به توجه زياد وي به تاليف و كتابت اشاره دارد وي پس از اشاره به اين مطلب مي­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­رفتيم و وي با ما سخني نمي­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­كرد.[۳۸]

همچنين سمعاني به نقل از «حاكم ابوعبدالله حافظ» نقل مي­كند: شب جمعه­اي در مجلس املاء حاكم ابوالفضل (مروزي) حاضر بودم، امير علي بن ابي­بكر بن مظفر (از متنفذان دوره ساماني) وارد شد. مروزي بدون اين كه از جايگاه خويش حركت كند تنها پيش پاي او برخاست. سپس از او عذر خواست و گفت امروز روز شما (روز ديدار با شما و وقت ملاقات شما) نيست.[۳۹] مروزي شش هزار حديث از رسول خدا صلی الله علیه و آله حفظ كرده بود.[۴۰]

قتل مروزي

نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در جمادی الاول سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در ربيع ­الثانی سال 334 نوشته­اند.[۴۱] جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.[۴۲]

پانویس

  1. نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌ تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25، ص 113.
  2. سمعاني، پيشين، ص 447.
  3. جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.
  4. سمعانی، ۳ / ۴۷۸.
  5. ذهبی، ۲۵ / ۱۱۳.
  6. سمعانی، ۳ / ۴۷۷- ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶.
  7. سمعانی، همان.
  8. ابن‌اثیر، ۸ / ۴۵۹.
  9. سمعانی، ۳ / ۴۷۸؛ ابن‌جوزی، ۶ / ۳۴۶-۳۴۷.
  10. نرشخي، پيشين، ص148 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.
  11. ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.
  12. خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  13. جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.
  14. سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.
  15. ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  16. نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113 و سمعاني، پيشين، ص 447.
  17. ذهبي، پيشين، ج2، ص 314.
  18. سمعاني، پيشين، ص 447.
  19. همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.
  20. سمعاني، پيشين، ص 447.
  21. نرشخي، پيشين، ص 148.
  22. ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، البدايه والنهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242.
  23. سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، پيشين، ص 242.
  24. نرشخي، پيشين، ص 7-6.
  25. ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و نرشخي، پيشين، ص 7-6.
  26. نرشخي، پيشين،‌ص 7-6.
  27. همان، پيشين، ص148-147 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113 و خواند مير، دستورالوزراء، تهران، دنياي كتاب، 1317، ص 109.
  28. سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  29. ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  30. سمعاني، پيشين، ص 448.
  31. نرشخي، پيشين، ص148 و جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.
  32. اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.
  33. همان، ص 37.
  34. همان، ص 37.
  35. سمعاني، پيشين، ص 448.
  36. همان، ص 448.
  37. جوزجاني، پيشين، ج2، ص317.
  38. سمعاني، پيشين، ص 447.
  39. همان، ص 447.
  40. همان، ص 448.
  41. نرشخي، پيشين، ص 148.
  42. جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448.

منابع

يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي،دانشنامه پژوهه، بازیابی: 4 بهمن 1391