ابن ام مکتوم

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۴ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عا...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عبداللّه (عمرو[۱]) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله.

نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.[۲] عبدالله پسر دايى خديجه[۳] و از نخستين اسلام آورندگان به شمار مى‌رود[۴] كه در كودكى نابينا شد.

برخى اين حديث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چيز ارزشمندى از بنده‌ام بگيرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى‌يابم.[۵] از زندگى وى در مكه بيش از اين اطلاعى در دست نيست. بر پايه روايتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستين صحابى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمير پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد يثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.[۶]

گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به مدينه هجرت كرد.[۷] او و بلال در مدينه، اذان ‌گوى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و هر يك پيش‌تر مى‌رسيد، اذان مى‌گفت و ديگرى هنگام نماز اقامه مى‌گفت.[۸] بر پايه روايتى، حضرت فرمود: (در ماه رمضان) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخوريد و بياشاميد تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.[۹]

عبدالله از علاقه‌مندان به پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شايعه قتل پيامبر در مدينه پيچيد، وى كه به جاى حضرت در مدينه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراريان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در ميان راه به هر كسى كه مى‌رسيد از حال پيامبر مى‌پرسيد تا از سلامت حضرت آگاهى يافت؛ آنگاه به مدينه بازگشت.[۱۰]

برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسيارى از غزوات و گويا در سيزده جنگ، جانشين رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله در ‌مدينه دانسته‌اند.[۱۱] بيش از اين، يادى از او در تاريخ نيست تا اين ‌كه گويا در نبرد قادسيه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سياهى به دست داشت.[۱۲] برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسيد؛[۱۳] اما به نقلى پذيرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدينه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.[۱۴]

ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:

  1. به نظر بعضى از مفسران، چون آيه 95 سوره نساء/4 «لايَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنينَ وَ... المُجهدون فِى سَبيلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طريق كاتبان به همگان ابلاغ كند.

ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! آيا براى من كه نابينا هستم، رخصتى نيست؟ بدين ‌گونه عبارت «غَيرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آيه به صورت «لايَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنين غَيرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هيچ رنج و آسيبى از جنگ مى‌گريزند با كسانى ‌كه با مال و جان خويش جهاد مى‌كنند، برابر نيستند» درآمد.[۱۵]

طبرسى آيه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول اين قطعه از آيه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.[۱۶]

  1. ديگر جايى كه مفسران از او ياد كرده‌اند، در ذيل آيات 1 تا 10 سوره عبس/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما يُدريكَ لَعلّهُ يَزّكّى × أَو يَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَيك أَلاّ يَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك يَسعى × وَ هُوَ يَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانيد؛ چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شايد كه او پاكيزه شود يا پند گيرد و اين پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چيزى بر عهده تو نيست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به ديگران)مى‌پردازى».

طبرى از سه طريق، (ابن ‌عباس، عايشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پيامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربيعه، ابوجهل و عباس‌ بن عبدالمطلب بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابينا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پيامبر صلى الله عليه و آله خواست تا آيه‌اى از قرآن را بدو بياموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پيامبر تمام شد و به سوى اهل خويش بازمى‌گشت، خداوند آيات پيش‌ گفته را نازل كرد. از اين پس، پيامبر او را گرامى مى‌داشت و نياز وى را برمى‌آورد.[۱۷]

اين سخن با باور شيعه، هم‌ساز نيست؛ از اين‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پيشين از سيد مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آيات هيچ دلالتى بر اين‌كه مخاطب آن، پيامبر باشد وجود ندارد[۱۸] بلكه قراينى وجود دارد كه مقصود از آن غير رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله]] است؛ زيرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پيامبر نيست؛ چه رسد با مؤمنان.

مؤيّد اين سخن، آيات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظيم» (سوره قلم/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». (سوره آل عمران/3،159) از امام صادق عليه‌السلام نيز نقل است كه آيه درباره مردى از بنى‌اميه است.

علامه طباطبايى[۱۹] و نيز جعفر مرتضى عاملى[۲۰] به تحليل تاريخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول اين آيات پرداخته‌اند كه برآيند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  2. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  3. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.
  4. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  5. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  6. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  7. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  8. يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.
  9. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  10. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.
  11. تاريخ ابن خياط، ص‌ 60‌.
  12. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.
  13. سير اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.
  14. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.
  15. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.
  16. مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 147.
  17. جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.
  18. مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.
  19. الميزان، ج‌ 20، ص‌ 203.
  20. الصحيح من سيرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.

منابع

سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.