ابن ام مکتوم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عا...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله.
+
عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قیس بن زایدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پیامبر صلى الله علیه و آله.
  
نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref> عبدالله پسر دايى خديجه<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.</ref> و از نخستين اسلام آورندگان به شمار مى‌رود<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> كه در كودكى نابينا شد.
+
نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref> عبدالله پسر دایى خدیجه<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.</ref> و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> كه در كودكى نابینا شد.
  
برخى اين حديث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چيز ارزشمندى از بنده‌ام بگيرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌يابم.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref> از زندگى وى در مكه بيش از اين اطلاعى در دست نيست. بر پايه روايتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستين صحابى [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمير پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد يثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
+
برخى این حدیث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌یابم.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref> از زندگى وى در مكه بیش از این اطلاعى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستین صحابى [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
  
گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به [[مدينه]] هجرت كرد.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> او و بلال در مدينه، اذان ‌گوى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و هر يك پيش‌تر مى‌رسيد، اذان مى‌گفت و ديگرى هنگام [[نماز]] اقامه مى‌گفت.<ref> يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.</ref> بر پايه روايتى، حضرت فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخوريد و بياشاميد تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
+
گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به [[مدینه]] هجرت كرد.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> او و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یك پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام [[نماز]] اقامه مى‌گفت.<ref> یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.</ref> بر پایه روایتى، حضرت فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
  
عبدالله از علاقه‌مندان به پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شايعه قتل پيامبر در [[مدينه]] پيچيد، وى كه به جاى حضرت در مدينه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراريان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در ميان راه به هر كسى كه مى‌رسيد از حال پيامبر مى‌پرسيد تا از سلامت حضرت آگاهى يافت؛ آنگاه به مدينه بازگشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.</ref>
+
عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در [[مدینه]] پیچید، وى كه به جاى حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراریان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر كسى كه مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.</ref>
  
برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسيارى از غزوات و گويا در سيزده جنگ، جانشين [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله در ‌مدينه دانسته‌اند.<ref> تاريخ ابن خياط، ص‌ 60‌.</ref> بيش از اين، يادى از او در تاريخ نيست تا اين ‌كه گويا در نبرد قادسيه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سياهى به دست داشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسيد؛<ref> سير اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.</ref> اما به نقلى پذيرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدينه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
+
برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.<ref> تاریخ ابن خیاط، ص‌ 60‌.</ref> بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌كه گویا در نبرد قادسیه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سیاهى به دست داشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛<ref> سیر اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.</ref> اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
  
 
'''ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:'''
 
'''ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:'''
  
# به نظر بعضى از مفسران، چون آيه 95 [[سوره نساء]]/4 «لايَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنينَ وَ... المُجهدون فِى سَبيلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طريق كاتبان به همگان ابلاغ كند.
+
# به نظر بعضى از مفسران، چون آیه 95 [[سوره نساء]]/4 «لایَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنینَ وَ... المُجهدون فِى سَبیلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طریق كاتبان به همگان ابلاغ كند.
  
ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى [[رسول خدا]]! آيا براى من كه نابينا هستم، رخصتى نيست؟ بدين ‌گونه عبارت «غَيرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آيه به صورت «لايَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنين غَيرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هيچ رنج و آسيبى از جنگ مى‌گريزند با كسانى ‌كه با مال و جان خويش جهاد مى‌كنند، برابر نيستند» درآمد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.</ref>
+
ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى [[رسول خدا]]! آیا براى من كه نابینا هستم، رخصتى نیست؟ بدین ‌گونه عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آیه به صورت «لایَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنین غَیرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هیچ رنج و آسیبى از جنگ مى‌گریزند با كسانى ‌كه با مال و جان خویش جهاد مى‌كنند، برابر نیستند» درآمد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.</ref>
  
طبرسى آيه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول اين قطعه از آيه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 147.</ref>
+
طبرسى آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول این قطعه از آیه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 147.</ref>
  
# ديگر جايى كه مفسران از او ياد كرده‌اند، در ذيل آيات 1 تا 10 [[سوره عبس]]/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما يُدريكَ لَعلّهُ يَزّكّى × أَو يَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَيك أَلاّ يَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك يَسعى × وَ هُوَ يَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانيد؛ چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شايد كه او پاكيزه شود يا پند گيرد و اين پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چيزى بر عهده تو نيست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به ديگران)مى‌پردازى».
+
# دیگر جایى كه مفسران از او یاد كرده‌اند، در ذیل آیات 1 تا 10 [[سوره عبس]]/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما یُدریكَ لَعلّهُ یَزّكّى × أَو یَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَیك أَلاّ یَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك یَسعى × وَ هُوَ یَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید كه او پاكیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به دیگران)مى‌پردازى».
  
طبرى از سه طريق، (ابن ‌عباس، عايشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پيامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربيعه، ابوجهل و عباس‌ بن [[عبدالمطلب]] بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابينا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پيامبر صلى الله عليه و آله خواست تا آيه‌اى از [[قرآن]] را بدو بياموزد. [[رسول خدا]] از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پيامبر تمام شد و به سوى اهل خويش بازمى‌گشت، خداوند آيات پيش‌ گفته را نازل كرد. از اين پس، پيامبر او را گرامى مى‌داشت و نياز وى را برمى‌آورد.<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.</ref>
+
طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پیامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن [[عبدالمطلب]] بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا آیه‌اى از [[قرآن]] را بدو بیاموزد. [[رسول خدا]] از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل كرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.<ref> جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.</ref>
  
اين سخن با باور شيعه، هم‌ساز نيست؛ از اين‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پيشين از سيد مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آيات هيچ دلالتى بر اين‌كه مخاطب آن، پيامبر باشد وجود ندارد<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.</ref> بلكه قراينى وجود دارد كه مقصود از آن غير [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله]] است؛ زيرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پيامبر نيست؛ چه رسد با مؤمنان.
+
این سخن با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پیشین از سید مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌كه مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.</ref> بلكه قراینى وجود دارد كه مقصود از آن غیر [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله]] است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان.
  
مؤيّد اين سخن، آيات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظيم» ([[سوره قلم]]/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». ([[سوره آل عمران]]/3،159) از [[امام صادق]] عليه‌السلام نيز نقل است كه آيه درباره مردى از بنى‌اميه است.
+
مؤیّد این سخن، آیات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظیم» ([[سوره قلم]]/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». ([[سوره آل عمران]]/3،159) از [[امام صادق]] علیه‌السلام نیز نقل است كه آیه درباره مردى از بنى‌امیه است.
  
[[علامه طباطبايى]]<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 203.</ref> و نيز جعفر مرتضى عاملى<ref> الصحيح من سيرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.</ref> به تحليل تاريخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول اين آيات پرداخته‌اند كه برآيند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.
+
[[علامه طباطبایى]]<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 203.</ref> و نیز جعفر مرتضى عاملى<ref> الصحیح من سیرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.</ref> به تحلیل تاریخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند كه برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۳۳: سطر ۳۳:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.
+
سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
  
 
[[رده: ابن ام مكتوم در شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: ابن ام مكتوم در شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۰

عبداللّه (عمرو[۱]) بن قیس بن زایدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پیامبر صلى الله علیه و آله.

نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.[۲] عبدالله پسر دایى خدیجه[۳] و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود[۴] كه در كودكى نابینا شد.

برخى این حدیث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى‌یابم.[۵] از زندگى وى در مكه بیش از این اطلاعى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستین صحابى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.[۶]

گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به مدینه هجرت كرد.[۷] او و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یك پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام نماز اقامه مى‌گفت.[۸] بر پایه روایتى، حضرت فرمود: (در ماه رمضان) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.[۹]

عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى كه به جاى حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراریان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر كسى كه مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.[۱۰]

برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.[۱۱] بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌كه گویا در نبرد قادسیه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سیاهى به دست داشت.[۱۲] برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛[۱۳] اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.[۱۴]

ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:

  1. به نظر بعضى از مفسران، چون آیه 95 سوره نساء/4 «لایَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنینَ وَ... المُجهدون فِى سَبیلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طریق كاتبان به همگان ابلاغ كند.

ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! آیا براى من كه نابینا هستم، رخصتى نیست؟ بدین ‌گونه عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آیه به صورت «لایَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنین غَیرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هیچ رنج و آسیبى از جنگ مى‌گریزند با كسانى ‌كه با مال و جان خویش جهاد مى‌كنند، برابر نیستند» درآمد.[۱۵]

طبرسى آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول این قطعه از آیه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.[۱۶]

  1. دیگر جایى كه مفسران از او یاد كرده‌اند، در ذیل آیات 1 تا 10 سوره عبس/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما یُدریكَ لَعلّهُ یَزّكّى × أَو یَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَیك أَلاّ یَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك یَسعى × وَ هُوَ یَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید كه او پاكیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به دیگران)مى‌پردازى».

طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پیامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن عبدالمطلب بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا آیه‌اى از قرآن را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل كرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.[۱۷]

این سخن با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پیشین از سید مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌كه مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد[۱۸] بلكه قراینى وجود دارد كه مقصود از آن غیر رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله]] است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان.

مؤیّد این سخن، آیات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظیم» (سوره قلم/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». (سوره آل عمران/3،159) از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل است كه آیه درباره مردى از بنى‌امیه است.

علامه طباطبایى[۱۹] و نیز جعفر مرتضى عاملى[۲۰] به تحلیل تاریخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند كه برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  2. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  3. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.
  4. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  5. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  6. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  7. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  8. یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.
  9. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  10. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.
  11. تاریخ ابن خیاط، ص‌ 60‌.
  12. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.
  13. سیر اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.
  14. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.
  15. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 147.
  17. جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.
  18. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.
  19. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 203.
  20. الصحیح من سیرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.