دعای هفتم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
درخواست رفع غم و اندوه از خدا؛
وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ، وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
الهی بلایی بر من فرود آمده که سختی و ثقل آن مرا در هم شکسته و گرفتاریهایی بر من حملهور شده که تحملش برای من دشوار است و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کردهای و به اقتدار خود متوجه من نمودهای، اله من، چیزی را که تو آوردهای کسی نبرد و آنچه تو فرستادهای دیگری باز نگرداند و بسته تو را کسی نگشاید و چیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد و آنچه را تو دشوار نمودهای کسی آسان نکند و آن را که تو ذلیل کردهای یاوری نباشد،
پس بر محمد و آلش درود فرست و به رحمتت الها - در آسایش را به رویم باز کن و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من بشکن و مرا در موردی که از آن شکوه دارم به عنایت و احسانت کامیاب کن و به درخواست من شیرینی اجابت بچشان و از سوی خودت رحمت و گشایشی دلخواه نصیبم فرما و برایم نجات و خلاصی سریع از گرفتاریها مقرر کن و مرا به خاطر چیرگی غم از رعایت واجبات و به کار بستن مستحبات خود باز مدار؛ چرا که من به سبب آنچه به سرم آمده بیتاب و توان شده، و قلبم از تحمل آنچه در زندگیم رخ نموده، لبریز از اندوه گشته و تو به رفع گرفتاریهایم و دفع آنچه در آن در افتادهام توانایی پس قدرتت را درباره من به کار بر، گرچه از جانب تو مستحق آن نیستم، ای صاحب عرش عظیم.
ترجمه آیتی
اى پروردگار من، بر من محنتى رسیده که بار گرانش مرا از پاى در آورده است و به رنجى در افتاده ام که بر خود هموار نتوانم کرد. تو خود به قدرت خویش آن محنت و رنج بر من وارد آورده اى و به سوى من روانه داشته اى.
آنچه را تو وارد آورده اى کس بازگرداندن نتواند و آنچه را تو روانه داشته اى کس دفع نتواند و آن در را که تو بسته اى کس گشادن نتواند و آن در را که تو گشاده اى کس بستن نتواند. چون کسى را به رنج افکنى کس راحتش نرساند و چون کسى را خوار دارى کس عزیز نگرداند.
پس درود بفرست بر محمد و خاندانش. اى پروردگار من، به فضل خویش در آسایش بر من بگشاى و به قدرت خویش سطوت اندوه را بر من بشکن و در آنچه زبان شکایت گشوده ام به رحمت نظر کن و مرا حلاوت استجابت در هر چه خواسته ام بچشان و از نزد خویش رحمتى و گشایشى خوشگوار بر من ارزانى دار و راه رهایى در پیش پاى من بگشاى.
چنان مکن که به سبب اندوه از انجام دادن فرایض و مستحبات تو بازمانم،
که من اى پروردگار، در برابر این محنت که بر من وارد آمده بى طاقتم و پیمانه شکیباییم از آن اندوه که نصیب من گردیده اینک لبریز است. تنها تویى که توانى آن اندوه را از میان بردارى و آن بلا را که بدان گرفتار آمده ام دفع کنى. پس مرا از بند بلا وارهان اگر چه شایسته آن نباشم. یا ذا العرش العظیم.
ترجمه ارفع
خداوندا به من گرفتاریها و مشکلاتى روى آورده که مرا به زحمت انداخته و باعث درماندگى ام شده است.
و این امور با قدرت تو بر من وارد شده و تو متوجه ام ساخته ای و چون تو هستى که مشکلات را بر من وارد و به من متوجه ساخته ای
بنابراین فقط تویى که مشکلات را دفع مى کنى و آنچه بر رویم بسته ای مى گشایى و از سختى ها به آسانى ها برمى گردانى و در هنگام خوارى یارى ام مى دهى.
پس بر محمد و آل او درود فرست و در آسایش و آسودگى را با فضل و کرمت برویم بگشا و سلطه ى غم و اندوه را به قوت خویش در وجودم بشکن و نسبت به من درباره ى آنچه شکایت کردم حسن نظر داشته باش و حلاوت و شیرینى کرمت را به من بچشان و از جانب خود رحمت و گشایشى گوارا به من عطا فرما. و از ناحیه خود نجات از گرفتاریها را نصیبم کن.
خداوندا به سبب پرداختن به رفع گرفتاریها و مشکلات زندگى مرا از انجام واجبات و مستحبات و اعمال عبادى محروم مفرما.
بار الها آنچه بر سر من آمده طاقتم را بریده و لبریز از غم و اندوه گشته ام و تو قادرى که همه این گرفتاریها را بر طرف کنى پس با قدرت لایزال خویش هم و غم و گرفتارى را از من دور کن، گرچه استحقاق آن را نداشته باشم ای صاحب عرش عظیم.
ترجمه استادولی
پروردگارا، بر من فرود آمده چیزى که سنگینى اش کمرم را شکسته، و به من رسیده چیزى که بارش پشتم را خمیده ساخته. و تو آن را به قدرتت بر من وارد آورده، و به چیرگى ات متوجه من ساخته اى.
پس نه آنچه را تو وارد آورى کسى بیرون برد، و نه آنچه را تو متوجه سازى کسى باز برد، و نه آنچه را تو ببندى کسى گشاید، و نه آنچه را تو بگشایى کسى ببندد، و نه آنچه را تو دشوار کنى کسى آسان کند، و نه آن که را تو بى یاور گذارى کسى یارى دهد.
پس بر محمد و آل او درود فرست، و- پروردگارا- به بخشش خود در گشایش را به رویم بگشا، و به نیروى خود چیرگى اندوه را از من بشکن، و حسن نظرت را در چیزى که از آن شکوه دارم به من برسان، و شیرینى کارت را در آنچه خواسته ام به من بچشان، و از سوى خود مهر و گشایشى گوارا به من ببخش، و از جانب خود راه بیرون شدنى سریع (از گرفتارى ها) برایم قرار ده.
و مرا به سبب غم و اندوه از رعایت واجباتت و به کار بستن مستحباتت سرگرم و غافل مساز.
که- پروردگارا- به خاطر آنچه بر من فرود آمده بى تاب و توان شده ام، و به سبب آنچه برایم پدید آمده پر از غم و اندوه گشته ام، و تویى که بر رفع آنچه بدان گرفتار آمده ام و دفع آنچه بدان درافتاده ام توانایى، پس با من چنین کن گرچه سزاوار آن نیستم، اى صاحب عرش بزرگ.
ترجمه الهی قمشهای
و اى خدا گران حوادثى به من رسیده که مرا درهم شکسته و پریشان حال ساخته و مشکلاتى بر من وارد شده که مرا به رنج و غم افکنده به قدرت تو آن امور بر من وارد آمده و به اقتدار تو بر من روآورده
پس غمى که تو آوردى کسى دیگر نتواند برد و مشکلى که تو فرستى غیر تو نتواند زائل کرد درى که تو بر بندى دیگرى نتواند گشود و اگر بگشائى نتواند بست آنچه را تو مشکل کنى کسى آسان نتواند ساخت و آنکه را تو خوار سازى کسى یارى نتواند کرد.
پس درود فرست اى خدا بر محمد (صلی الله علیه وآله) و آلش و بر من به فضل و احسان در وسعت و آسایش بگشا و به قدرتت در قلبم لشکر هم و غم را در هم شکن و به من در آنچه شکایت از آن دارم حسن ظن و خوشبینى عطا فرما و شیرینى صنعت را در آنچه درخواست مى کنم به من بچشان و از جانب خود به من رحمت و گشایش و خوشگوارى عنایت فرما و براى من از لطف خود از هر مشکلى راه خروجى الهام فرما
و مرا از کار ملازمت وظایف بندگیت و به جاى آوردن سنن و احکامت به هیچ کار مشغول مگردان
اى خدا از حوادثى که به من رسیده سینه ام تنگ و دلم پر از هم و غم گردیده و تو بر دفع آنچه بدان مبتلا و به آن گرفتارم توانائى پس تو آن (غم و دلتنگیم را) به کرمت زایل گردان و هر چند من مستوجب این لطف تو نباشم اى صاحب عرش بزرگ اى صاحب نعمت با کرامت پس تو قادرى اى مهربانترین مهربانان عالم دعایم را اجابت فرما- اى پروردگار عالمیان.
ترجمه سجادی
اى پروردگار من، بر من چیزى فرود آمده که سنگینى آن بر من دشوار است و به من امرى وارد شده که تحمّل آن مرا به مشقّت انداخته. و تو به قدرتت آن را بر من وارد نمودى و به سلطه خویش آن را بر من فرستادى.
پس براى آنچه به من رساندى، بازگرداننده اى و براى آنچه بر من فرستادى، دورکننده اى و براى آنچه بستى، گشاینده اى و براى آنچه گشودى، بستنده اى و براى آنچه دشوار کردى، آسان کننده اى و براى آنکه خوار نمودى، یارى دهنده اى نیست.
پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و اى پروردگار من به فضل خود درِ آسایش را به رویم بگشاى و به توانایى ات سلطه غم و اندوه را بر من بشکن و در آنچه شکوه دارم به من احسان داشته باش و شیرینى احسانت را در آنچه درخواست نمودم به من بچشان و از جانب خویش رحمت و گشایشِ گوارا به من ببخش، و نزد خود زود رها شدن را براى من مقرر کن.
و مرا به سبب غم و اندوه از رعایت واجبات و انجام سنّت خود بازمدار.
اى پروردگار من، طاقت آنچه بر من رسیده را ندارم و از آنچه برایم رخ داده از غم و اندوه پر گشته ام و تو بر دفع آنچه به آن گرفتار شده ام و برطرف کردن آنچه در آن افتاده ام توانایى. پس آن را براى من انجام ده. اگر چه از جانب تو شایسته آن نیستم، اى صاحب عرش و تخت بزرگ.
ترجمه شعرانی
(اى پروردگار) سختى پیش من آمد که سنگینى آن مرا خرد کرد و گرفتارى فرا رسید که بار آن مرا به ستوه آورد تو آن را به قدرت خویش بر من فرود آورده اى و به فرمان خود سوى من روان ساخته اى
آن را که تو آوردى دیگرى نبرد و آنچه تو فرستى دیگرى باز نگرداند، بسته تو را دیگرى نگشاید و گشاده تو را دیگرى نبندد. دشوار تو را کسى آسان نگرداند. رها کرده تو را دیگرى دست نگیرد
پس بر محمد و آل او درود فرست اى پروردگار و به فضل خود باب فرج را به روى من بگشاى و دست اندوه را به قدرت خود از من رفع کن، در شکایت من نیک بنگر. و کام مرا به اجابت مسئول من شیرین گردان. و از نزد خود رحمت و گشایشى طبق دلخواه نصیب من کن. راه بیرون شدن از این شدائد را به زودى فراهم ساز
و مرا به سبب پریشانى دل از رعایت واجبات و متابعت سنت بازمدار
که از آنچه پیش آمد دل تنگ دارم و زیر بار حوادث از اندوه آکنده ام. توئى که مى توانى بلا را از من دور کنى و آنچه گرفتار آن شده ام از من بازگردانى. این لطف را درباره من انجام ده هر چند شایسته آن نیستم، اى کسى که تخت پادشاهى عظیم خاص تو است.
ترجمه فولادوند
پروردگارا! اینک بلایى بر سرم فرود آمده که گرانباریش مرا به زانو درآورده و درد سرى به من روى آور شده که تحمل آن مرا از پاى در آورده.
این خود تویى که به قدرت خویش آن را بر من وارد ساخته اى و به اقتدار خود آن را متمایل به جانب من کرده اى.
آنچه را که تو بر من وارد آورده اى جز تو کس باز گرداندن نتواند و براى آنچه بر من تاختن کرده، جز تو برگرداننده اى و براى آنچه تو فرو بسته اى گشایشگرى، و براى آنچه تو گشوده اى کس بستن نتواند و براى آنچه تو دشوارش کرده اى آسان سازى و براى آن کس که تواش خوار کرده اى یارى دهنده اى نیست!
درود بر محمد و خاندان وى، و به رحمت خود. پروردگارا! پروردگارا! در آسایش به رویم بگشاى و به نیروى خویش سلطه ى اندوه را بر من درشکن
و در آنچه زبان شکوه بدان گشاده ام نیک نظر فرماى و مرا در هر چه خواسته ام شیرینى استجابت بچشان و از پیش خویش رحمت و گشایشى آسان بده و راه رهایى در پیش پاى من گشاده فرماى و چنان مکن که به سبب گرفتارى از انجام فرایض و مستحبات تو باز مانم.
پروردگارا! به سبب آنچه بر سرم آمده توان از کف داده و قلبم آکنده از غم شده و عرصه بر من تنگ گردیده است و تو بر رفع گرفتارى و دفع ناهموارى از من قادرى، پس قدرت خود را- بى آنکه من شایسته آن باشم- اعمال فرماى! اى که صاحب عرش عظیمى!
ترجمه فیض الاسلام
و اى پروردگار بر من فرود آمده چیزى (بلاء و گرفتارى) که سنگینى آن مرا دشوار است، و به من رسیده چیزى که زیر بار رفتن آن مرا وامانده کرده و تو به قدرت خود آن را بر من رسانیده اى، و به سلطنت و توانائیت آن را به من متوجه گردانیده اى
پس براى آنچه به من رسانده اى برگرداننده و براى آنچه متوجه ساخته اى دفع کننده و براى آنچه بسته اى گشاینده و براى آنچه گشوده اى بستنده و براى آنچه دشوار کرده اى آسان کننده و براى آنکه خوار کرده اى یارى دهنده اى نمى باشد (در قرآن کریم «س ۱۰ ى ۱۰۷» فرماید: «و ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله» یعنى و اگر خدا ضرر و زیانى به تو رساند جز او کسى نتواند آن را دفع کند، و اگر خیر و نیکى براى تو خواهد فضل و احسان او را جلوگیرى نیست. و «س ۳ ى ۱۶۰» فرماید: «ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده» یعنى اگر شما را خدا یارى کند کسى بر شما غلبه و تسلط نیابد، و اگر خوارتان گرداند کیست که بعد از او «بتواند» شما را یارى کند؟)
پس بر محمد و آل او درود فرست، و اى پروردگار در آسایش را به فضل خود به روى من باز کن، و تسلط غم و اندوه را به قوت و توانائى خود شکست ده (از بین ببر) و به من در آنچه شکوه دارم حسن نظر داشته باش و در آنچه درخواست نمودم شیرینى بخشش (خود) را به من بچشان، و از جانب خویش رحمت و گشایش بى رنج به من ببخش، و از نزد خود به زودى رهائى یافتن (از گرفتاریها) را براى من قرار ده
و مرا به سبب غم و اندوه از رعایت و حفظ واجبات و به کار بستن سنت خود (مستحبات) بازمدار
پس اى پروردگار به آنچه به من رسیده طاقت ندارم، و به آنچه به من روآورده پر از غم و اندوه گشته ام، و تو بر دفع غم و اندوهى که به آن گرفتار و بر دفع آنچه در آن افتاده ام توانائى، پس آن گرفتارى را از من دور کن اگر چه از جانب تو شایسته ى آن نباشم، اى صاحب عرش و تخت بزرگ (اشاره به اینکه همه ى اشیاء تحت قدرت او است، زیرا او صاحب عرش عظیم است که آن به هر چیز احاطه دارد).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«وَ قَدْ نَزَلَ بِی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ»:
اى پروردگار من، بر من فرود شده چیزى که سنگینى آن مرا از پاى درآورده، و به من رسیده آنچه که زیر بار رفتن آن مرا وامانده کرده است".
«وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی فَلاَ مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لاَ صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لاَ فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لاَ مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لاَ مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لاَ نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ»:
"آنچه به من رسیده به قدرتت به من رسانده اى، و به تواناییت به من متوجه کرده اى، پس براى آنچه به من رسانده اى برگرداننده اى، و براى آنچه متوجّهم ساخته اى دفع کننده اى، و براى آنچه بسته اى گشاینده اى، و براى آنچه گشوده اى بستنده اى، و براى آنچه دشوار کرده اى آسان کننده اى، و براى آن که خوار کرده اى یار و یاورى نمى باشد".
«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً»:
"پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و درِ آسایش را به فضل خود به روى من باز کن، و تسلّط غم و اندوه را به توانایى خود در مملکت وجود من شکیت ده، و به من در آنچه شِکوه دارم حسن نظر داشته باش، و در آنچه درخواست نمودم شیرینى بخشش را به من بچشان، و از جانب خود رحمت و گشایش بى رنج به من ببخش، و از نزد خود بزودى رهایى یافتن از گرفتاریها را براى من قرار ده".
«وَ لاَ تَشْغَلْنِی بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک»:
"و مرا به سبب غم و اندوه از رعایت واجبات و اجراى سنّتت باز مدار".
هستند کسانى که خوشى و ناخوشى در حال آنان نسبت به واجبات الهیه و سنن اسلامیه اثر مى گذارد، اینان به خاطر غم و اندوهى که عاقبتش زائل شدنى است خود را از بسیارى از برکات و فیوضات محروم مى نمایند. در توضیح فراز بالا که از فرمایشات ملکوتى حضرت سجّاد((علیه السلام)) است لازم است به مختصرى از فیوضاتى که از واجبات و مستحبّات نصیب انسان مى گردد اشاره مى شود.
عَنْ أبى جَعْفَر((علیه السلام)) قالَ: عَشْرٌ مَنْ لَقِىَ اللهَ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ: شَهادَةُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَ الإْقْرارُ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ اقامُ الصَّلاةِ، وَ إیتاءُ الزَّکاةِ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ، وَ حِجُّ الْبَیتِ وَ الْوَلایةُ لأِوْلیاءِ اللهِ، وَ الْبَراءَةُ مِنْ أعْداءِ اللهِ، وَ اجْتِنابُ کلِّ مُسْکر:(۱)
از امام باقر((علیه السلام)) روایت شده: ده صفت است که هر کس خدا را با آنها ملاقات کند داخل بهشت خواهد شد: شهادت به وحدانیت خدا، و به رسالت پیامبر اسلام((صلى الله علیه وآله))، و اقرار و اعتراف به آنچه از جانب خدا آورده، و بپا داشتن نماز، و دادن زکات، و روزه ماه رمضان، و انجام حجّ خانه خدا، و دوستى با دوستان خدا، و بیزارى از دشمنان حضرت ربّ، و دورى کردن از هر چه مست کننده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "ثواب الاعمال" ص۳۸.
فیوضاتی که از واجبات و مستحبات نصیب انسان میگردد:
قالَ أبُؤالحسنِ مُوسى((علیه السلام)): مَنْ تَوَضَّأَ لِلْمَغْرِبِ کانَ وُضُؤؤُهُ ذلِک کفّارَةً لِما مَضى مِنْ ذُنُوبِهِ فى نَهارِهِ ما خَلاَ الْکبائِرَ، وَ مَنْ تَوَضَّأَ لِصَلاةِ الصُّبْحِ کانَ وُضُوؤُهُ ذلِک کفّارَةً لَما مَضى مِنْ ذُنُوبِهِ فى لَیلِهِ ما خَلاَ الْکبائِرَ:(۱)
حضرت موسى بن جعفر((علیه السلام)) فرمود: هر کس براى نماز مغرب وضو بگیرد، این وضوى او کفّاره گناهان گذشته روز اوست به استثناى کبائر. و هر کس براى نماز صبح وضو بگیرد این وضو کفاره گناهان گذشته شب اوست به استثناى گناهان کبیره.
قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): ألاأدُلُّکمْ عَلى سِلاح ینْجیکمْ مِنْ عَدُوِّکمْ، وَ یدِرُّ رِزْقَکمْ؟ قالُؤا: نَعَمْ، قالَ: تَدْعُونَ بِاللَّیلِ وَ النَّهارِ، فَإنَّ سِلاحَ الْمُؤْمِنِ الدُّعاءُ:(۲)
رسول خدا به اصحابش فرمود: آیا شما را راهنمایى ننمایم بر اسلحه و ساز و برگى که شما را از دشمنان نجات بخشد، و روزى شما را زیاد گرداند؟ گفتند: چرا، یا رسول الله. فرمود: در شب و روز خدا را بخوانید و دعا کنید، چه یگانه اسلحه مؤمن دعاست.
بزرگا، بزرگى دها بى کسم *** تویى یاورى بخش و یارى رسم
نیاوردم از خانه چیزى نخست *** تو دادى، همه چیز من چیز توست
چو کردى چراغ مرا نور دار *** ز من باد مشعل کشان دور دار
به کشتن چو دادى تنومندیم *** تو ده زآنچه کشتم برومندیم
عقوبت مکن عذر خواه آمدم *** به درگاه تو روسیاه آمدم
سیاه مرا هم تو گردان سپید *** نگردانم از درگهت ناامید
سرشت مرا کآفریدى ز خاک *** سرشته تو کردى مرا جان پاک
بر آن دارم اى مصلحت خواه من *** که باشد سوى مصلحت راه من
رهى پیشم آور که فرجام کار *** تو خوشنود باشىّ و من رستگار
امیدم به تو هست از اندازه بیش *** مکن ناامیدم ز درگاه خویش
عَنْ أبى عَبْدِالله((علیه السلام)) قالَ: مَنْ مَشى إلَى الْمَسْجِدِ لَمْ یضَعْ رَجْلَهُ عَلى رَطْب وَ لا یابِس إلاّ سَبَّحَتْ لَهُ الأْرْضُ إلَى الأْرْضینَ السّابِعَةِ:(۳)
امام صادق((علیه السلام)) فرمود: هر کس پیاده به سوى مسجد روان شود، پاى خود را بر هیچ تر و خشکى نمى گذارد مگر آنکه از آنجا تا زمین هفتم براى او پروردگار را تسبیح مى نمایند.
در شرح روایت بالا آمده: از آنجایى که به فرموده قرآن، همه موجودات تسبیح خوان حقّند و شعود توحید در ذات آنان هست، قدمى که در راه حق برداشته شود از بس با ارزش است بر روى هر چیزى که واقع شود از آن نقطه تا طبقه هفتم زمین از روى به جهت و سرور، تسبیح خدا را مى گویند و این تسبیح را به نفع رونده به سوى مسجد قرار مى دهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "ثواب الاعمال" ص۶۵.
۲. "ثواب الاعمال" ص۶۵.
۳. "ثواب الاعمال" ص۶۷.
قالَ الرِّضا((علیه السلام)): عَلَیکمْ بِصَلاةِ اللَّیلِ، فَما مِنْ عَبْد مُؤْمِن یقُومُ آخِرَ اللَّیلَ فَیصَلّى ثَمانَ رَکعات وَ رَکعَتَىِ الشَّفْعِ وَ رَکعَةَ الْوِتْرِ، وَ اسْتَغْفَرَاللهَ فى قُنُوتِهِ سَبْعینَ مَرَّةً إلاّ اُجیرَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَ مِنْ عَذابِ النّارِ، وَ مُدَّ لَهُ فى عُمْرِهِ، وَ وُسِّعَ عَلَیهِ فِى مَعیشَتِهِ.
ثُمَّ قالَ((علیه السلام)): إنَّ الْبَیوتَ التَّى یصَلّى فیها بِاللَّیلِ یزْهَرُنُورُها لأْهْلِ السَّماءِ کما یزْهَرُ نُورُ الْکواکبِ لأِهْلِ الأْرْضِ:(۱)
امام هشتم((علیه السلام)) فرمود: شما را به نماز شب سفارش مى کنم، مؤمنى نیست که آخر شب برخیزد و هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را همراه با هفتاد مرتبه استغفار در قنوت بجاى آورد مگر اینکه از عذاب قبر و عذاب جهنّم امان داده مى شود، و در عمرش اضافه مى گردد، و وسعت رزق به او مرحمت خواهد شد.
سپس حضرت رضا((علیه السلام)) فرمودند: خانه هایى که در آن نماز شب بجاى آورده مى شود، نورش براى اهل آسمان همچون نور ستاره پر فروغ براى اهل زمین مى درخشد.
قالَ الْباقِرُ((علیه السلام)): إذا صَلَّیتَ الْعَصْرَ یوْمَ الْجُمُعَةِ فَقُلْ: "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الأْوْصیاءِ الْمَرْضِیینَ بِأفْضَلِ صَلَواتِک، وَ بارِک عَلَیهِمْ بِأفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِمْ وَ عَلى أرْواحِهِمْ وَ أجْسادِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ". فَإنَّ مَنْ قالَها بَعْدَ الْعَصْرِ کتَبَ اللهُ لَهُ مِأةَ ألْفِ حنَة، وَ مَحاعَنْهُ مِأَةَ ألْفِ سَیئَة، وَ قَضى لَهُ بِها مَأَةَ ألْفِ حاجَة، وَ رَفَعَ لَهُ بِها مِأَةَ ألْفِ دَرَجَة:(۲)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: چون نماز عصر را در روز جمعه بجاى آوردى این دعا را بخوان: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الأْوْصیاءِ الْمَرْضِیینَ بِأفْضَلِ صَلَواتِک، وَ بارِک عَلَیهِمْ بِأفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِمْ وَ عَلى أرْواحِهِمْ وَ أجْسادِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
به حقیقت که هر کس این دعا را بخواند، خداوند براى او صدهزار حسنه مى نویسد، صدهزار گناه محو مى کند، و صدهزار حاجت او را برآورده مى نماید، و صد هزار درجه به او مرحمت مى نماید.
قالَ النَّبِىُّ((صلى الله علیه وآله)): ما مِنْ صَلاة تَحْضُرُ وَقْتُها إلاّ نادى مَلَک مِنْ بَینِ یدَىِ النّاسِ: قُومُوا إلى نیرانِکمُ الَّتى أوْقَدْتُمُوها عَلى ظُهُرِکمْ، فَأطْفِئُوها بِصَلاتِکمْ:(۳)
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)): وقت نمازى نمى رسد مگر اینکه ملکى در برابر مردم فریاد مى زند: به سوى آتشى که براى خود برافروخته اید و آن را به پشت مى کشید برخیزید و جهت خاموش کردنش با نماز خویش اقدام کنید.
قالَ الصادِقُ((علیه السلام)): صَلاةُ فَریضَة خَیرٌ مِنْ عِشْرینَ حِجَّة، وَ حِجَّةٌ خَیرٌ مِنْ بَیت مَمْلُوٍّ مِنَ الدَّهَبِ یتَصَدَّقُ بِهِ حَتّى یفْنى:(۴)
امام صادق((علیه السلام)) فرمود: یک نماز واجب بهتر از بیست حج است، و یک حج بهتر از خانه اى است که از طلا پُر باشد و همه آن را در راه خدا صدقه بدهند.
قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ کانَ الْقُرْآنُ حَدیثَهُ، وَالْمَسْجِدُ بَیتَهُ بَنَى اللهُ لَهُ بَیتاً فِى الْجَنَّةِ:(۵)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "روضة الواعظین" ص۳۷۶.
۲. "روضة الواعظین" ص۳۷۹.
۳. "روضة الواعظین" ص۳۷۳ ۳۷۴.
۴. "روضة الواعظین" ص۳۷۳ ۳۷۴.
۵. "روضة الواعظین" ص۳۹۵.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: هر کس، قرآن سخنش و مسجد خانه اش باشد خداوند در بهشت خانه اى براى او بنا کند.
اى غم تو راحت و ریحان من *** یاد رُخَت همنفس جان من
لعل لبت پسته خندان من *** دانه خال تو سپندان من
این من و تو خیزید اگر از میان *** هر چه بود زانِ تو هست آنِ من
لعل لبت مُهر سلیمان من *** دیو و پرى جمله به فرمان من
عرصه شش سوى زمین کرده اند *** تا به فلک ساحت زندان من
ساحت زندان که چنین دلگشاست *** تا چه بود صحن گلستان من
از ازل آمیخته در یکدگر *** با دل و جان تو دل و جان من
فاتحه و خاتمه در مدح توست *** هر چه نوشته است به دیوان من
دُرّ معانى که در او سفته ام *** از لب تو سخن گفته ام
روایات در باب فرائض و سنن بسیار زیاد است، آنچه نقل شد قطره اى از دریا بود. در این زمینه مى توانید به کتابهاى "مجموعه ورّام"، "روضة الواعظین"، "بحارالانوار"، "وسائل الشیعة"، "ثواب الاعمال"، "محجّة البیضاء" مراجعه نمایید.
در هر صورت از خداوند مهربان همچون حضرت زین العابدین((علیه السلام)) بخواهیم که به سبب غم و اندوه، از رعایت واجبات و اجراى سنن اسلامیه باز نمانیم، که بازماندن از فرایض، و جدایى از سنن، محرومیت از فیض الهى و رحمت خاصّه حضرت ربّ العزّة است و مؤمن را نشاید که بین خود و بین آن همه فیوضات ملکوتیه ایجاد حائل کند.
انسان نباید خود را در حوادث و مکاره و غم و غصّه ها حبس نماید، او باید در فضاى الهى زندگى کند تا حوادث وى را از مسائل الهى بخصوص واجبات و سنن محروم ننماید.
واجبات بدنى و مالى و حقوقى، منافع بسیار سنگینى در دنیا، و حسنات غیر قابل شمارشى در آخرت نصیب انسان مى نماید. چه قبیح است که آدمى به خاطر هجوم شدائد و مکاره از آن همه منافع دنیایى و آخرتى بازبماند.
اجراى حقوق زن و فرزند، پدر و مادر، اقوام و نزدیکان، رسیدگى به یتیم و مریض، زیارت مردم مؤمن، تشییع جنازه، دستگیرى از مردم، از سننى است که راه انسان را به بهشت و خوشنودى حضرت محبوب نزدیک مى کند، و غم و غصّه و شدّت و حدّت، و مکاره و رنجها چیزى نیست که ما را از این همه فیوضات محروم سازد.
«فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»:
"پس اى مولاى من، به آنچه مرا رسیده بى طاقتم، و از آنچه به من هجوم کرده پُرغم و اندوهم; و وجود مقّدس تو بر دفع غم و اندوهى که به آن گرفتارم و بر رفع آنچه در آن افتاده ام تواناست، پس آن گرفتارى و حادثه و غم و اندوه را از من دور کن گر چه شایسته نجات از آن نباشم، اى صاحب عرش بزرگ".
شرح صحیفه (قهپایی)
«و قد نزل بى -یا رب- ما قد تکادنى ثقله».
«تکاد»، قد جاءت اللفظه فى هذا المقام على وجهین، بفتح الهمزه المشدده بعد الکاف على التفعل، و بتخفیف الهمزه المفتوحه بعد الالف الممدوده بین الکاف و الدال على التفاعل. على الوجهین مشتقه من الکوده. قال الجوهرى فى الصحاح: عقبه کوود: شاقه المصعد. و تکادنى (الشى ء) و تکاءدنى، اى: شق، على تفعل و تفاعل بمعنى.
یعنى به درستى که فرود آمده به من- اى پروردگار من- آنچه دشوار است مرا گرانى او.
و اما «تکاد» -بتشدید الدال بعد الالف، على انه تفاعل من الکد- بمعنى الجد - فتصحیف.
«و الم بى ما قد بهظنى حمله».
الالمام: النزول. یقال: الم به، اى: نزل به.
و «بهظنى» -بالباء الموحده و الظاء المعجمه- اى: اثقلنى.
(یعنى:) و فرود آمده به من آنچه سنگین گردانیده مرا برداشتن آن.
پس این فقره به منزله ى تفسیر است مر فقره ى اولى را.
«و بقدرتک اوردته على. و بسلطانک وجهته الى».
و به قدرت خود در آورده اى آن را بر من. و به تسلط و قهر و غلبه ى خود فرستاده اى آن را به من.
«فلا مصدر لما اوردت. و لا صارف لما وجهت».
اصدره فصدر، اى: ارجعه فرجع. و الورد ضد الصدر.
یعنى: پس بازگرداننده اى نیست آنچه (را) تو درآورده اى. و برگرداننده اى نیست آنچه را تو فرستاده اى.
«و لا فاتح لما اغلقت. و لا مغلق لما فتحت».
و گشاینده اى نیست آنچه را تو بسته اى. و بستنده اى نیست آنچه را تو گشاده اى.
«و لا میسر لما عسرت. و لا ناصر لمن خذلت».
و آسان کننده اى نیست آنچه را تو دشوار کرده باشى. و یارى دهنده اى نیست آنکه را تو نصرت از او بازگرفته باشى.
«فصل على محمد و آله، و افتح لى -یا رب- باب الفرج بطولک».
الطول -بفتح الطاء-: الاحسان.
(یعنى:) پس رحمت فرست بر محمد و آل او، و بگشا از براى من- اى پروردگار من- درهاى شادى به فضل و احسان خود.
«و اکسر عنى سلطان الهم بحولک».
الهم: الحزن. و الحول: القوه.
(یعنى:) و بشکن از من سلطنت اندوه و غلبگى آن را به قوت خود.
«و انلنى حسن النظر فیما شکوت».
نال خیرا ینال نیلا، اى: اصاب. و اناله غیره. و الامر منه. انل.
یعنى: برسان مرا به نظر نیکو در آنچه شکوه کردم.
«و اذقنى حلاوه الصنع فیما سالت».
الصنع- بالضم- مصدر قولک: صنع الیه معروفا، بمعنى الاحسان.
(یعنى:) و بچشان مرا شیرینى نیکوکارى- یعنى احسان- در آنچه طلب کردم.
«وهب لى من لدنک رحمه و فرجا هنیئا».
کل امر یاتیک من غیر تعب فهو هنىء. قاله فى الصحاح.
یعنى: ببخشاى مرا از نزد خود رحمت و شادیى که بى مشقت حاصل شود.
«و اجعل لى من عندک مخرجا و حیا».
الوحى- بالحاء المهمله و الیاء المثناه من تحت مشدده- على فعیل بمعنى السریع. یقال: موت و حى و ذکاه و حیه: سریعه، و القتل بالسیف اوحى، اى: اسرع.
(یعنى:) و بگردان از براى من از نزدیک خود بیرون شدن سریعى از این نازله و حادثه.
«و لا تشغلنى بالاهتمام عن تعاهد فروضک و استعمال سنتک».
الاهتمام: افتعال من الهم بمعنى الحزن. قال فى الصحاح: الاهتمام: الاغتمام. و «عن تعاهد» متعلق ب«تشغلنى». اى: لا تعرضنى. لان شغل اذا تعدى بعن بمعنى الاعراض.
یعنى: باز مدار مرا به سبب اندوه و غم خوردن از رعایت نمودن واجبات و تادیه ى آن بر وجه لایق و از کار داشتن و قیام نمودن به سنتیها و نوافل. یعنى چنان مکن که به سبب غم و اندوه از وظایف واجبات و تادیه ى مستحبات و امانم و به جاى نیاورم.
و زنده ى جاودانى شیخ محمد بن مکى که مشهور است به شیخ شهید، در کتاب ذکرى الشیعه آورده که: از اسباب و اعذار ترک نافله یکى هم و غم است. چنانچه روایت کرده على بن اسباط ان الکاظم علیه السلام کان اذا اهتم ترک النافله. و عن معمر بن خلاد عن الرضا علیه السلام مثله الا انه قال: اذا اغتم. و الفرق بینهما ان الغم لما مضى و الهم لما یاتى. انتهى کلامه نور الله مقامه.
و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروى است که:
«ان للقلوب اقبالا و ادبارا. فاذا ادبرت، فلا تضیقوا علیها بالنوافل».
«فقد ضقت لما نزل بى- یا رب- ذرعا».
قال فى القاموس: ضاق بالامر ذرعا و ذراعا، و ضاق بالامر ذرعه و ذراعه، و ضاق به الامر ذرعا: ضعفت طاقته و لم یجد من مضیق المکروه فیه مخرجا.
و قال فى الصحاح: یقال: ضقت بالامر ذرعا، اذا لم تطقه و لم تقو علیه. و اصل الذرع انما هو بسط الید فکانک ترید: مددت الیه یدى فلم تنله. انتهى قوله.
و قال ابن الاثیرفى النهایه: فلان رحب الذراع، اى: واسع القوه و القدره. و منه حدیث ابراهیم علیه السلام، اوحى الله الیه ان ابن لى بیتا، فضاق بذلک ذرعا.
و معنى ضیق الذرع و الذراع قصرهما کما ان معنى سعتها و بسطها طولها. و وجه التمثیل ان القصیر الذراع لا ینال ما یناله الطویل الذرع و لا یطیق طاقته. فضرب مثلا للذى سقطت قوته دون بلوغ الامر و الاقتدار علیه.
یعنى: پس به تحقیق که بیطاقت شده ام به آنچه به من فرود آمده- اى پروردگار من!- از این حادثه.
«و امتلات بحمل ما حدث على هما».
الامتلاء: افتعال من الملا. یقال: ملا الاناء فهو مملوء و امتلى بشى ء. و المعنى: انه لا مزید على همى لامتلاء قلبى و نفسى بذلک کما لا مزید على الاناء اذا امتلا من ماء او غیره.
یعنى: و پر شدم از هم به برداشتن آنچه حادث شده بر من که زیاده بر این متصور نیست.
«و انت القادر على کشف ما منیت به».
اى: بلیت. و منوته و منیته: ابتلیته.
(یعنى:) و تو قادرى و توانایى بر برداشتن آنچه من مبتلا شده ام به آن از هموم و ضر و آلام.
«و دفع ما وقعت فیه».
و دفع و برطرف کردن آنچه من در آن افتاده ام.
«فافعل بى ذلک و ان لم استوجبه منک، یا ذا العرش العظیم».
پس بکن به من این کشف هموم و دفع بلایا و اگر چه من سزاوار آن نیستم، به محض تفضل خود، اى خداوند صاحب عرش بزرگ- که اعظم مخلوقات است.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
تکاد: به معنى مشقت افتادن.
ثقل: مقابل خفت.
بهض: به معنى عیب و مشقت و درد رسیدن.
توجیه: ارسال و فرستادن.
شرح:
یعنى به تحقیق که نازل شده است به من اى خداى من امرى که به تحقیق به مشقت انداخت مرا سنگینى او و نازل شده است بر من امرى که به مشقت و عیب انداخت مرا حمل و برداشتن او و به قدرت خود رسانده اى او را بر من و به سلطنت خود فرستاده ى او را به سوى من.
اللغه:
صدر صدورا: اى رجع رجوعا. صدور ضد ورود.
الترکیب:
فاء سببیه است.
شرح:
یعنى به سبب اینکه نیست رجوع دهنده و برگرداننده اى مر امرى را که تو رساندى، و نیست برگرداننده اى مر امرى را که ارسال نمودى تو، بازکننده ى نیست مر امرى را که قفل نمودى تو قفل کننده ى نیست مر امرى را که باز کردى، سهل و آسان کننده ى نیست مر امرى را که صعب و دشوار نمودى تو، نیست معین و یاورى از جهت کسى که رسوا و مفتضح نمودى تو.
اللغه:
طول: فضل و زیاده.
نیل: رسیدن و عطا.
حسن النظر: عبارت است از کمال اعتناء و عنایت.
شرح:
یعنى پس رحمت فرست بر محمد و آل او و باز نما تو از براى من اى خداى من در کشف هم را، بشکن از براى من قوت و شوکت حزن را به قدرت و حول خود و عطا فرما تو مرا عنایت در امرى که شکایت نمودم من.
اللغه:
صنع معروف و احسان و اجابت.
هنیئا: گوارائى طعام و شراب و لذت آنها.
وحاء: به معنى سرعت در اجابت و مطلق سرعت.
شرح:
یعنى بچشان ما را شیرینى خوبیها در امرى که سئوال کردم من، هبه و عطا نما تو از براى من نزد خود رحمت را و فرح گوارائى را بگردان تو از نزد خود محل خلاص و نجات سریع و تند.
اللغه:
اهتمام: باب افتعال از هم به معنى حزن نه از هم به معنى قصد چنانچه غالبا در السنه در آن استعمال شود.
تعاهد: به معنى مراعات و تفقد و ملاحظه نمودن، تعهد و تعاهد به معنى واحد.
شرح:
یعنى مشغول نفرماید مرا به سبب هم حزن از محافظت واجبات تو و جاى آوردن مستحبات تو.
تنبیه:
در واجبات به تعاهد فرمود در مستحبات به استعمال نکته آنست که هم حزن در واجبات نمى تواند به سبب ترک محافظت در آداب و بعض او شود به خلاف در مستحبات موجب ترک چنانکه جمعى فتوى داده اند که ترک مستحبات در مقام حزن خوبتر است از فعل او خلافا لصاحب المدارک.
اللغه:
الذرع: از ذراع عبارت است از بسط ید و قدرت.
منى و منو: به معنى ابتلاء یقال منیته اى ابتلیته،
ذرعا و هما تمیز رفع ابهام از نسبت.
یعنى: پس به تحقیق که تنگ شدم من به خاطر چیزى که نازل شده است بر من اى خداى از حیثیت، دست پر شدم من به حمل چیزى که حادث شده است بر من از حیث هم و اندوه و توئى قادر بر دفع چیزى که من مبتلاء شده ام بر او و رفع چیزى که واقع شدم در او.
تذنیب:
قوله «فقد ضقت ذرعا» مى تواند کنایه باشد از تنگى یعنى دلم تنگ شد.
شرح:
پس جاى آور تو از جهت من این امر را که سئوال نمودم اگر چه مستوجب نیستم من آن را از تو اى صاحب عرش بزرگ لکن عنایت فرما.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
پس از اعتراف به اینکه هیچ امرى از امور و هیچ مشکلى از مشکلات بدون اراده و خواست خداوند حل نمى شود و باید به درگاه او پناه برد، در فراز دوم مشکلات سخت و طاقت فرساى رسیده به خود را به درگاه خدا آورده عرض مى کند: بار پروردگارا بر من مشکلاتى فرود آمده که سنگینى آن مرا به زانو درآورده و گرفتارى آن مرا از تحمل آن ناتوان ساخته) (و قد نزل بى یا رب ما قد تکادنى ثقله، و الم بى ما قد بهظنى حمله).
سپس اعتراف مى کند که همه ى این ناملایمات و مشکلات از ناحیه ى ذات مقدس او فرود آمده زیرا هیچ چیز بدون خواست و اراده ى او انجام نمى شود لذا مى گوید: (آن را با قدرت خود بر من وارد ساخته اى و با سلطه ى خود آن را متوجه من گردانیده اى) (و بقدرتک اوردته على، و بسلطانک وجهته الى).
و مى افزاید که: (آنچه را که تو وارد کرده اى کسى توان بیرون راندن آن را ندارد و چیزى را که تو متوجه ساخته اى کسى را قدرت بازگرداندن آن نیست) (فلا مصدر لما اوردت، و لا صارف لما وجهت).
و نیز اشاره مى کند، کلید گشودن همه ى امور و بستن همه ى راهها و طرق در اختیار تو است مى گوید: (آن درى را که تو ببندى هیچ کس گشاینده ى آن نیست و هر درى را که تو باز کنى کسى توان بستنش را ندارد (و لا فاتح لما اغلقت، و لا مغلق لما فتحت).
و نیز مى گوید: (آنچه را که تو سخت و مشکل ساخته اى کسى توان آسان ساختن آن را ندارد و هر کس را تو خوار و ذلیل ساخته اى یاورى پیدا نمى کند) (و لا میسر لما عسرت، و لا ناصر لمن خذلت).
به دنبال همه ى گفته هاى بالا خواسته هاى خود را باز چنین مطرح مى سازد: نخست عرض مى کند: (بر محمد و آلش درود فرست) (فصل على محمد و آله).
و مى افزاید که: (اى پروردگار من باب فرج و آسایش را به قوت و قدرت خود بر روى من بگشا و سلطه و هجوم هم و غم بر من را با توانائى خود در هم بشکن) (و افتح لى یا رب باب الفرج بطولک، و اکسر عنى سلطان الهم بحولک).
و اضافه مى کند: (در آنچه شکایت مى کنم با حسن نظر رسیدگى فرما) (و انلنى حسن النظر فیما شکوت). (و حلاوت و شیرینى انجام خواسته ام را به من بچشان) (و اذقنى حلاوه الصنع فیما سالت).
سپس مى گوید: (از ناحیه ى خود رحمت و گشایش گوارائى بر من ببخشاى و از پیشگاهت راه خلاص ویژه اى برایم قرار ده (وهب لى من لدنک رحمه و فرجا هنیئا، و اجعل لى من عندک مخرجا وحیا).
و از این نظر که مشکلات زندگى گاه انسان را آنچنان به خود مشغول مى دارد که از فرائض و سنتها غافل مى گردد، عرض مى کند خداوندا: (مرا با اشتغال و اهتمام به مشکلات و امور زندگى از توجه به فرائض و به کار بستن سنتهایت بازمدار) (و لا تشغلنى بالاهتمام عن تعاهد فروضک، و استعمال سنتک).
و بالاخره مشکلى را که سخت بر او فشار آورده و تحمل او را در هم شکسته بدین گونه مطرح مى کند: (پروردگارا در اثر آنچه بر من نازل شده توان را از دست داده و بى تاب شده ام و سراسر وجودم را در اثر این حادثه مملو از هم و غم ساخته ام) (فقد ضقت لما نزل بى یا رب ذرعا، و امتلات بحمل ما حدث على هما).
(بار پروردگارا) تو در برطرف ساختن و دفع آنچه به من روى آورده و در آن واقع شده ام قادرى و بس، آن را نسبت به من انجام ده گرچه از ناحیه ى تو مستوجب آن نیستم اى صاحب عرش عظیم، (و انت القادر على کشف ما منیت به، و دفع ما وقعت فیه، فافعل بى ذلک و ان لم استوجبه منک یا ذا العرش العظیم).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص:۳۲۳-۳۱۵
«وَ قَد نَزَلَ بی یا رَبِّ ما قَدْ تَکأدَنی ثِقْلُهُ وَ ألَمَّ بی ما قَد بَهَظَنی حَملُهُ».
نزل بالمکان و به الامر: حل به.
و تکاده الامر -على تفاعل و تفعل-: صعب علیه و شق، و منه عقبة کوود.
و الثقل: کعنب ضد الخفه، و یسکن للتخفیف، ثقل ککرم ثقلا و ثقاله فهو ثقیل.
و الم الرجل بالقوم الماما: اتاهم فنزل بهم.
و بهظه الحمل یبهظه بهظا -من باب منع-: اثقله و عجز عنه، و هذا امر باهظ اى: شاق. استعار الثقل و الحمل اللذین هما حقیقه فى الاجسام لشده ما حل به، لتحقیق معنى المشقه التى نالته منه.
و الرب فى الاصل: مصدر بمعنى التربیه، و هى تبلیغ الشىء الى کماله شیئا فشیئا، وصف به الفاعل مبالغه کالعدل.
و قیل: صفه مشبهه من ربه یربه مثل تمه یتمه، بعد جعله لازما بنقله الى فعل بالضم کما هو المشهور سمى به المالک لانه یحفظ ما یملکه و یربیه، و لا یطلق على غیره تعالى الا مقیدا کرب الدار و رب الدابه، و انما تعرض علیه السلام لوصف التربیه المنبئه عن التبلیغ الى الکمال لتحریک سلسله الاجابه، باظهار ان ما نزل به من الشدائد الذى بلغ به حد الاضطرار ربما اقتطعه قبل بلوغ غایه التکمیل، او المعنى: یا من ربانى بالعلم و الولایه و سائر الکمالات انها صارت کالتالفه عند نزول هذا النازل و المام هذا الملم، و هو تمهید لاستکشافه و استدعاء الرحمه و استجلاب الرافه، مع اظهاره لتمام الاضطرار و شده الافتقار.
السلطان: قدره الملک، فهو اخص من مطلق القدره، و لما کانت الامور کلها مربوطه باسبابها تحت تصریف قدرته تعالى و اسبابها القریبه منتهیه الیه سبحانه، صرح علیه السلام بان ما نزل به من المکروه انما هو بایراده و توجیهه تعالى الیه بقدرته و سلطانه، قطعا للنظر عن غیره فى جمیع احواله و توجها الى قبلته الحقیقیه.
الاصدار: خلاف الایراد، تقول: اصدرت القوم: اذا صرفتهم، و الابل صرفتها بعد الایراد.
و الفاء: للسببیه کما هو ظاهر، اى: فلا احد یصدر ما اوردت، على طریق نفى الجنس لنفى جمیع افراد المصدر ذاتا و صفه، و لو قیل: فلا یصدر احد لدل على نفى الصفه فقط. و حاصل هذه الفقرات: ان الامر کله لک، فلا راد لقضائک و لا دافع لبلائک، لکنه علیه السلام بسط الکلام حیث الاصغاء مطلوب، و فى هذا المعنى من القرآن المجید: «ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده و على الله فلیتوکل المومنون». ثم لما اعد نفسه علیه السلام بهذا الاقرارات لقبول الرحمه شرع فى المطلب، فقال: [فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ ...].
بدا بمساله الصلاه على النبى و آله علیهم السلام، لان الله تعالى اکرم من ان یسال حاجتین فیقضى احداهما و یمنع الاخرى، کما ورد عن امیرالمومنین علیه السلام، و قد ذکرنا الحدیث بلفظه فیما تقدم.
و التعرض لوصف الربوبیه المبنیه على رعایه ما فیه صلاح المربوب، مع الاضافه الى ضمیره علیه السلام، قرع لباب الاجابه بالمبالغه فى التضرع، و لذلک قیل: اذا اراد العبد ان یستجاب له فلیدع الله بما یناسبه من اسمائه الحسنى و الامثال العلیا. و استعار لفظ الباب لسبب الفرج، و رشحه بذکر الفتح، و هى استعاره مکنیه تخییلیه. و کذلک استعار لفظ السلطان لغلبه الهم، و رشحه بذکر الکسر، من کسرت القوم بمعنى هزمتهم.
و الطول بالفتح: الفضل.
و المنه و الغنى و السعه و الحول: القدره على التصرف.
اناله: اى اعطاه، و الاسم: النوال بالفتح.
و حسن النظر: کنایه عن کمال الاعتناء و مزید الاحسان فى حق من یجوز علیه النظر، لان من اعتنى بانسان التفت الیه و اعاره نظر عینیه، ثم کثر حتى صار عباره عن الاعتناء و الاحسان و ان لم یکن ثمه نظر، ثم جاء فیمن لا یجوز علیه النظر، مجردا لمعنى الاحسان مجازا عما وقع کنایه عنه فیمن یجوز علیه النظر، و انما لم یجعل کنایه فیه ایضا لان الکنایه یعتبر فیها صلوح اراده الحقیقه و ان لم ترد، کما قرر فى محله من علم البیان. و استعار لفظ الحلاوه، التى هى حقیقه فى الکیفیه المخصوصه للاجسام، لما یوجد من انبساط النفس بسبب صنعه تعالى اى: معروفه، و الجامع اللذه، و رشحه بذکر الاذاقه، التى هى من خواص المشبه به تخییلا، لان الذوق و هو ادراک طعم الشىء بواسطه الرطوبه المنبثه بالعصب المفروش على عضل اللسان، فهو من خواص الاجسام. و مفعولا «شکوت و سالت» محذوفان، اى: شکوته و سالته، و کثر حذف المفعول اذا کان ضمیرا عائدا الى الموصول، نحو: «اهذا الذى بعث الله رسولا».
کلا الجارین فى کل من الفقرتین متعلقان بالفعل قبلهما، و یجوز تعلق الثانى فیهما بمحذوف هو حال من المفعول، اى: رحمه کائنه من لدنک و مخرجا کائنا من عندک.
و من: لابتداء الغایه المجازیه، و لذلک صح تعاقب «لدن» و «عند»، کما فى قوله تعالى: «آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما»، فلو جىء ب«عند» فیهما او ب«لدن» لصح، ولکن ترک دفعا للتکرار. و تفارق لدن عند بانها لا تقع فى غیر محل ابتداء، فلا تقول: کنت لدنه، کما تقول: کنت عنده، و بانها لا تقع الا فضله بخلاف عند بدلیل «و عندنا کتاب حفیظ» و بانها
مبنیه و عند معربه.
و تنکیر رحمه للتعظیم، اى: رحمه واسعه عظیمه تنقذنى بها من جمیع المهمات و الملمات، و تاخیر المفعول الصریح فى الفقرتین عن الجارین للاعتبار بالمقدم و التشویق الى الموخر، فان ما حقه التقدیم اذا اخر تبقى النفس مترقبه لوروده، لا سیما عند الاشعار بکونه من المنافع، فاذا وردها یتمکن عندها فضل تمکن، و اذا وقع مثل ذلک فى الدعاء کانت نفس الداعى اکثر توجها الى الطلب، و اشد اقبالا على المطلب، و التوجه روح العباده.
و هنیئا: فعیل من هنو الشىء بالضم مع الهمزه هناءه بالفتح و المد، اى: تیسر من غیر مشقه و لا عناء، و یجوز الابدال و الادغام.
و الوحى: کالسریع وزنا و معنى فعیل بمعنى فاعل، من الوحاء بالقصر و المد و هو السرعه.
و تعاهد الشىء و تعهده: اى حفظه و تفقده، و حقیقته تجدید العهد به. اى: لا تشغلنى بالهم و الحزن عن المحافظه على وظائف الفرائض و الاتیان بها على الوجه الاکمل، و عن القیام بالنوافل و الاتیان بالسنن و الاداب.
قال فى الذکرى: و قد تترک النافله لعذر و منه الهم و الغم لروایه على بن اسباط عن عده: ان الکاظم علیه السلام کان اذا اهتم ترک النافله و عن معمر ابنخالد عن الرضا علیه السلام مثله اذا اغتم، و قد یفرق بینهما بان الغم لما مضى و الهم لما یاتى. انتهى.
و عن امیرالمومنین علیه السلام: ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض.
قال شارحوا کلامه علیه السلام: اراد بالاقبال: المیل، و بالادبار: النفره عن ملال و نحوه.
ذرعا و هما: منصوبان على التمییز، و کل منهما رافع لاجمال النسبه.
قال الجوهرى: ضقت بالامر ذرعا: اذا لم تطقه و لم تقو علیه، و اصل الذرع انما هو بسط الید، فکانک ترید: مددت یدى الیه فلم تنله. انتهى.
و قال الازهرى: الذرع: یوضع موضع الطاقه، و اصله ان البعیر یذرع بیده اى: یمدها فى سیره على قدر سعه خطوه، فاذا حمل علیه اکثر من طاقته ضاق ذرعه عن ذلک، فجعل ضیق الذرع عباره عن قله الوسع و الطاقه.
قال الزمخشرى فى الفائق: الذراع: الجارحه من المرفق الى الانامل، و الذرع: مدها، و معنى ضیق الذرع فى قولهم ضاق به ذرعا: قصرها، کما ان سعتها و بسطها طولها، الا ترى الى قولهم: هو قصیر الذراع و الباع و الید و مدیدها و طویلها فى موضع قولهم ضیقها و واسعها. و وجه التمثیل بذلک ان القصیر الذراع اذا مدها لیتناول الشىء الذى یتناوله من طالت دراعه تقاصر عنه و عجز عن تعاطیه، فضرب مثلا للذى سقطت طاقته دون بلوغ الامر و الاقتدار علیه. انتهى.
و قال ابن الانبارى: ان اصله من ذرع فلانا القى: اذا غلبه و سبقه، فمعنى ضاق ذرعه اى: ضاق عن حبس المکروه فى نفسه.
و قال بعضهم: هو من الذرع بمعنى المساحه، و کانه قدر البدن مجازا، اى: ان بدنه ضاق قدره عن احتمال ما وقع فیه.
و قیل: یحتمل ان یکون ضیق الذرع عباره عن انقباض الروح، فعند ذلک تجتمع اعضاء الانسان و تقل مساحتها.
قال الواحدى: لم اجد احدا ذکر فى اصل الذرع احسن مما ذکره الازهرى.
و عدى «حدث» ب«على» دون اللام ایذانا بما فى الحادث من المشقه، حتى کانه علاه فخضع هوله.
قال ابن جنى: قد تستعمل «على» فى الافعال الشاقه المتثقله، تقول: قرات القرآن و بقیت على منه سورتان، و قد صمنا عشرین من الشهر و بقیت علینا عشر، و سرنا عشرا و بقیت علینا لیلتان، و انما اطردت «على» فى هذه الافعال من حیث کانت هذه الاحوال کلفا، و مشاق تخفض الانسان و تضعه و تعلوه و تتفرعه، حتى یخضع لها و یخشع لما یتسداه منها، فکان ذلک من مواضع «على»، الا ترى انهم یقولون: هذا لک و هذا علیک، فتستعمل اللام فیما یوثره و «على» فیما یکرهه.
التعریف لافاده القصر تحقیقا، اى: انت القادر لا غیرک على کشف ما ابتلیت به.
یقال: منوته و منیته اذا ابتلیته، و منى بکذا بالبناء للمفعول: ابتلى به.
و وقعت فیه: اى سقطت، من وقع الشىء بمعنى سقط، اى: و حصلت فیه، من وقع الصید فى الشرک اذا حصل فیه، و الظرفیه مجازیه.
ذلک: اشاره الى کشف ما منى به و دفع ما وقع فیه.
و استوجب الشىء: استحقه، و ان -هذه-: هى التى یسمیها اکثر المتاخرین وصلیه، و قد استوفینا الکلام علیها فى اوائل الروضه الثانیه، فلا وجه لاعادته.
و العرش: یطلق على معنیین، احدهما: العلم المحیط و ثانیهما: الجسم المحیط بجمیع الاجسام، سمى به لارتفاعه و لا جسم ثمه، و لذلک وصف بالعظیم.
و فى الحدیث عن ابى عبدالله علیه السلام: کل شىء خلق الله فى جوف الکرسى خلا عرشه، فانه اعظم من ان یحیط به الکرسى.
و عنه علیه السلام: الکرسى عند العرش کحلقه فى فلاه قى.
و عن ابى الحسن علیه السلام: العرش اسم علم و قدره، و عرش فیه کل شىء.
اى: العرش اسم علم یحیط بجمیع الاشیاء، و اسم قدره نافذه فیها، و اسم جسم فیه کل شىء، و هو الفلک الاعظم.
و عن ابى عبدالله علیه السلام عن ابیه عن جده علیهم السلام قال: ان بین القائمه من قوائم العرش و القائمه الاخرى خفقان الطیر المسرع ثمانین الف عام.
و ورد عنه علیه السلام فى تفسیر قوله تعالى: «و هو رب العرش العظیم»: انه الملک العظیم.
و وجه حسن الختام لهذا الدعاء بهذا الوصف انه لما قال علیه السلام: و انت القادر على کشف ما منیت به، مع ما تقدم من الاقرار بان الامر کله له، ختم الدعاء بما یشعر و یقرر بان جمیع الاشیاء تحت حیاطه قدرته و علمه، اذ هو ذو العرش العظیم المحیط بکل شىء، فیحیط بکل ما نزل به، و یعلم صدق شکایته و حاله اضطراره، و هو قادر على کشف ما به فیکشفه لانه الذى یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء عمن رجاه، و الله اعلم.