صفیه دختر عبد المطلب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۳ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '<keywords content='کلید واژه: زبیر بن عوام، صفیه دختر عبدالمطلب، ' /> '''کلید واژه: زبیر بن ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

صفیه بانوی کرامت، بانوی شعر

صفیه دختر عبدالمطلب، عمه بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خواهر حمزه از زنان نامدار تاریخ صدر اسلام است که به جز ویژگی‌های دیگر ایشان مانند روایت از پیامبر، توان بالای وی در سرایش شعر و اشعاری که از او برجای مانده است، وی را در ردیف شاعران شناخته شده آن دوران قرار داده است.

خانم «لیلی محمد حیالی» از دانشکده ادبیات دانشگاه «مستنصریه» بغداد، اقدام به گردآوری اشعار صفیه و تدوین دیوان شعر وی کرده است. خانم حیالی، در مقاله‌ای علمی، تحقیقی که در مجله ادبی، فرهنگی «المورد» شماره یکم، سال 1999، چاپ بغداد منتشر ساخته، در خصوص این دیوان و ویژگی‌های شعر صفیه به تفصیل سخن گفته است.

با توجه به شخصیت والای صفیه و نیز برجستگی وی به عنوان یک بانوی شاعر و با توجه به محتوای غنی مقاله، آن را برای علاقه‌مندان به این گونه مباحث از عربی به فارسی برگرداندیم که در دو قسمت ملاحظه خواهید کرد. بخش دوم این مقاله، عمدتا به بازگویی و شرح اشعار صفیه می‌‌پردازد. ضمنا عنوان «صفیه بانوی کرامت، بانوی شعر» را پیام زن برای ترجمه این مقاله انتخاب کرده است.

صفیه دختر عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، هاشمی ‌‌و قریشی و عمه رسول الله صلی الله علیه و آله است. مادر صفیه، هاله بنت وهیب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لؤی است. وی خاله رسول الله صلی الله علیه و آله است. شوی صفیه، عوام بن خُویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی است که برادر خدیجه کبری، همسر رسول الله صلی الله علیه و آله است.

فرزند صفیه، زبیر بن عوام است که رسول الله صلی الله علیه و آله او را از یارانش خواند. برادران صفیه، حمزه و عوّام و حجل (پسران عبدالمطلب)اند. صفیه، ده برادر و شش خواهر داشت و فرزندانش: زبیر و سائب و عبدالکعبه بودند.

در زمان جاهلیت، حادث بن حرب بن امیه با وی ازدواج کرد و صفیه برای او «صیفی بن حارث» را به دنیا آورد، که او را بعدها از دست داد. سپس عوّام بن خُویلد (پدر زبیر) با وی ازدواج کرد. فرزند صفیه، زبیر از اولین مسلمانان بود و در هشت سالگی اسلام آورد. او به حبشه مهاجرت کرد و در جنگ‌ها همراه رسول الله صلی الله علیه و آله بود و در جنگ جمل به حیله کشته شد.

او متأسفانه در جمل در مقابل امیرالمومنین علیه السلام صف‌آرایی کرد و در رأس پیمان‌شکنان قرار گرفت، ولی ظاهراً پس از سخنان امام علی علیه السلام با وی پشیمان گشت و از جنگ کناره گرفت لکن به دسیسه، توسط طلحه یا دیگری کشته شد. تمامی ‌‌مصادر بر اسلام آوردن صفیه ـ برخلاف دیگر عمه‌های پیامبر ـ و ایمان نیک او هم‌رأی‌اند.[۱]

صفیه مادری نمونه در تربیت فرزندانش بود. گاه با مهر با آنان رفتار می‌‌کرد و نرمی ‌‌و شفقت می‌‌ورزید و گاه بر آنان سخت می‌‌گرفت و جدیت نشان می‌‌داد، زیرا می‌‌خواست آنان در بزرگی مردانی قوی بار آیند. گفته‌اند: «نوفل بن خویلد» برادرشوهر صفیه، سرپرستی پسربرادرش، زبیر را به عهده گرفته بود. وی شاهد کمی‌‌ جدیت در رفتار صفیه با پسرانش بود. صفیه زبیر را به هنگام خردسالی می‌‌زد. عموی زبیر، صفیه را به سبب این رفتار سرزنش کرد و گفت: بچه را این چنین نمی‌‌زنند. تو او را با غیظ می‌‌زنی! صفیه رجزگونه گفت:[۲]

من قال انی ابغضهُ فقد کذبْ؛ هر کس بگوید من از او (=زبیر) بدم می‌‌آید، دروغ گفته است.

و انّما اضربه لکی یَلَبْ؛ من او را می‌‌زنم، تا عاقل گردد.

و یهزم الجیش و یأتی بالسَلَبْ؛ و سپاهیان را شکست دهد و غنیمت بازآورد.

و لایکن لماله خبأُ مُخَبْ؛ و مال خود را از دیگران مخفی نکند.

در همان وقت مهر و عطوفت صفیه به فرزندانش، لطیف‌تر از پرده دل (و برگ گل) بود. او برای فرزندش زبیر ـ در هنگامی ‌‌که خردسال بود ـ سرود:[۳]

ان ابنی الاصغر خَبٌ حَنْکَل؛ فرزند کوچکم شیطنت می‌‌کند و بزرگ نشده است.

اخاف أن یعقنی و یبخل؛ و می‌‌ترسم از من سرپیچی کند و دست دهنده نداشته باشد.

یا رب امتعنی ببکری الأول؛ خدایا! از فرزند اولم مرا بهره‌مند ساز!

صفیه اولین زنی است که فردی از مشرکان و دشمنان خدا را به هلاکت رساند و در جنگ خندق حضور داشت و تیر خورد. از طریق آگاهی بر اشعار صفیه در زمینه‌های مختلف و درستی تعابیر بکارگرفته شده برای بیان احساسات و روان بودن واژه‌ها و معانی ژرف آن امکان دارد به ارزش شعر وی دست یابیم.

بالماجد الفیاض والمؤمل؛ که بزرگوار و بخشنده و مایه امید باشد.

صفیه از خدای عزوجل می‌‌خواست او را از فرزندانش ـ به ویژه فرزند اولش (زبیر بن عوام) ـ بهره‌مند سازد. وقتی فرزندش دست نوجوانی را در مکه شکست و وی را نزد صفیه آوردند، گفت: کیف وجدت زَبرا أاقطا حسبتهُ ام تمرا؛ (زبیر) قوی و خردمند را چگونه یافتی؟! ام مشمعلاً صقرا؛ یا عقابی تیزپرواز؟!

صفیه فرزندش را با دل و جرأت بار می‌‌آورد، تا قهرمانی دلیر باشد و بتواند از خود و خویشاوندانش دفاع کند و در برابر متجاوزان از آنان حمایت نماید. صفیه فرزندش را می‌‌ستاید و می‌‌گوید: او در شجاعت همچون عقاب است؛ و به خاطر سن کمش او را کوچک نمی‌‌شمرد. صفیه در رثای فرزندش ـ سائب ـ که در جنگ یمامه به شهادت رسید، سرود:[۴]

سبنی السائب من حلف الجُدُر؛ (شهادت) سائب ـ که از خانواده‌ای شایسته بود ـ دل مرا سوزاند.

لکن ابوطاهر زَبار امر؛ و ابوطاهر (کنیه زبیر) خردمند و خجسته بود.

مبذر لماله برٌ غفر؛ و گشاده‌دست و نیکخوی و خطاپوش بود.[۵]

رسول الله صلی الله علیه و آله زنان قریش را ستود و فرمود: «بهترین زنانی که سوار بر شتر شدند، زنان قریش‌اند که بر فرزندان خویش ـ در خردسالی ـ مهربانند».[۶]

پیشامدهای ماندگار

وقتی حمزه در جنگ احد شهید شد و جنازه‌اش را مثله کردند، صفیه در قتلگاه برادرش حضور یافت و دلش سخت به درد آمد، ولی بردباری ورزید. دختر صفیه، امامه وقتی خبردار شد، همراه با مادر از مکه به مدینه آمد. (دیدن) شهادت‌گاه حمزه دهشتناک و تحمل مصیبت او سخت بود و مهابت آن آهن را آب می‌‌کرد. اشک‌ها زبان دل‌ها بود و تنها به خداوند می‌‌شد شکوی کرد.

صفیه محکم و قوی و بسیار دلیر بود و صبر و بردباریِ او، بیش از توانِ هر زنی بود. پسرش ـ زبیر بن عوام ـ مادر را دید و گفت: «مادر! رسول الله صلی الله علیه و آله دستور داده است شما (به مکه) برگردید» صفیه گفت: «چرا؟ به من گفتند حمزه مثله شده است، و این در راه خدا بوده است. از این رو بسیار راضی و تسلیم رضای اوییم. من بردبار و ان شاءاللّه خویشتندار خواهم بود».[۷]

رسول الله صلی الله علیه و آله، (از آنچه پیش آمده بود) آگاه شد و به زبیر فرمود: «او را به حال خود بگذار» صفیه نزد (جنازه) حمزه آمد و برای او طلب آمرزش کرد. آنگاه دستور داده شد حمزه دفن شود.

رسول الله صلی الله علیه و آله صفیه را دوست داشت و شدیدا رعایت احساسات و حالات او را می‌‌کرد و در هنگامی‌‌ که حمزه مثله شد، فرمود: «اگر صفیه ناراحت نمی‌‌شد و پس از من سنت نمی‌‌گشت، جنازه حمزه را به همان حال می‌‌گذاشتم، تا درون شکم درندگان و چینه‌دان پرندگان شود».[۸]

بانو صفیه در بسیاری از جنگ‌های رسول الله صلی الله علیه و آله حضور داشت و از ایشان و مسلمانان ـ با تمام نیرویش ـ دفاع می‌‌کرد. رسول الله صلی الله علیه و آله در زمانی که مسلمانان مشغول نبرد در جنگ خندق (احزاب) بودند، حسان بن ثابت را که شاعر (ایشان) بود، با زنان و کودکان گذاشت.

رسول الله صلی الله علیه و آله عادت داشت به هنگام جنگ، یکی از صحابه خویش را با زنان و کودکان بگذارد، تا مواظب آنان باشد. در جنگ خندق، حسان به همراه صفیه و زنان دیگر و فرزندانشان در دژ معروف به «حصن حسان» بودند. مردی یهودی در اطراف دژ می‌‌گشت و بنی قریظه (یهودیان قلعه خیبر) مشغول جنگ با رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و میان ساکنان دژ و رسول الله صلی الله علیه و آله فاصله افتاده بود و کسی در دژ نبود تا از زنان و بچه‌ها حمایت کند.[۹]

صفیه به طرف مرد یهودی رفت و ضربتی به او زد و سرش را قطع کرد. سپس سر را برداشت و به سوی یهودیانی که بر قلعه مُشرف بودند، پرت کرد. این حکایتی کم‌نظیر از داستان‌های قهرمانی و شجاعت و از جان‌گذشتگی زن عربی است. صفیه اولین زنی است که فردی از مشرکان و دشمنان خدا را به هلاکت رساند و در جنگ خندق حضور داشت و تیر خورد...

شعر صفیه

علما و نقادان پیشین در زنده نگهداشتن یاد اقربای پیامبر زحمت فراوان کشیده‌اند و در میان روایاتی که آورده‌اند، آن چه را که از جنبه دینی و سیاسی و اجتماعی در باره زنان یا عمه‌ها یا نزدیکان پیامبر بوده است، حفظ نموده‌اند. همه آنچه به ما رسیده، بسان ضرب المثل بر زبان‌ها جاری و یا به سبب شهرت و ماندن در حافظه مردمان بوده است و یا گاه در اشعار زنان بوده که به عنوان شواهد لغوی، نحوی یا بلاغی یا در ضمن ذکرِ حوادث تاریخی مربوط به زمان یا مکان خاص و یا شخصیت های اسلامی‌‌ بکار رفته و سینه به سینه، به ما رسیده است.

اشعار صفیه ـ که به ما رسیده ـ در کتاب‌های مختلف، مثل کتب سیره و مجموعه اشعار و کتب تاریخی و ادبی و بلاغی و لغت‌‌نامه‌ها پراکنده است. این پدیده، یعنی پراکندگی ابیات شعر در میان کتاب‌ها و نیز خوبی و لطافت شعرها، دلیل محکمی‌‌ بر وجود اشعار دیگری است که به ما نرسیده است. استشهاد به شعرهای زنان شاعر، دلیل دیگری بر بلاغت و فصاحت و زیبایی شعرهای بانوان (صدر اسلام) است.

از طریق آگاهی بر اشعار صفیه در زمینه‌های مختلف و درستی تعابیر بکار گرفته شده برای بیان احساسات و روان بودن واژه‌ها و معانی ژرف آن امکان دارد به ارزش شعر وی دست یابیم. گفته‌اند: به هنگام احتضار، عبدالمطلب شش دختر خویش را گرد آورد و بدانان گفت: برایم عزاداری کنید، تا پیش از این که بمیرم، آن چه را که می‌‌گویید، بشنوم.[۱۰]

دختران به ترتیب سن شروع به شعرسرایی کردند. اول از همه صفیه، سپس بره، بعد عاتکه، آن‌گاه ام حکیم البیضاء، بعد امیمه و در پایان: اروی. صفیه در رثای پدر و در لحظات جان دادن او، چنین سرود:[۱۱]

شبی از خواب با صدای زنی پریدم × که بر مردی روانه به گور، شیون می‌‌کرد.

در آن هنگام اشک‌هایم جوشید × و مانند دانه‌های مروارید بر گونه‌ام ریخت.

(می‌‌گریستم) بر مرد بزرگواری که عالی‌مقام × و آشکارا بر بردگان، بخشنده بود.

بر سفید موی بخشنده‌ای که دارای صفات برجسته × و خیّر و وارث هر کار نیکو بود.

همو که در هر جا درستکار بود و پست نبود × و جایگاهش، بی‌ارزش و در اصل و نسبش شک نبود.

توانایی که قوی‌ترین انسان‌ها × و در خانواده‌اش، مورد پیروی و ستوده بود.

از بیتی رفیع و گشاده‌روترین بخشندگان × و باران رحمت برای مردمان در زمان بی‌کسی بود.

تلاشی کریمانه داشت و عیب و ننگی نداشت × و بر کهتران و مهتران مهربان بود.

بسیار بردبار و از افراد نیکوکار × و سخی و شخص شریفی بود که بدو پناه می‌‌بردند.

اگر کسی به سبب بزرگواری همیشگی‌اش جاودان بزید × گو این که راهی برای جاودان زیستن نیست.

اشعار صفیه بازگوکننده وقایع تاریخی و دارای اثر بسیاری در تاریخ اسلام است. او در جنگ‌های اُحد و خندق و خیبر شرکت جست و در هر جنگی دارای موقعیتی مهم بود. شعرهای صفیه، پاره‌ای از قلب دردناک و برگ سبز باطراوتی است که عطر مهر می‌‌دهد. او خردمندی والا و اندیشه‌گر بود. او تا شب‌های واپسین زنده خواهد بود زیرا مجد و حَسب مایه برتری است.

شعرهای صفیه، لطیف و ساده و با معانی زودیاب و شیوه‌ای متین بود و بدون تکلف و سختی بر زبان جاری می‌‌شد. تعابیر وی صادقانه و توصیفش نیکو و دارای تأثیر بسیار، با واژگان روان و معنایی عمیق بود. اشعار او سهلِ ممتنع است. بیشترین هدف او از اشعاری که سروده، مرثیه و نوحه‌سرایی است؛ مانند آن چه که در رثای پدرش، و سپس در رثای برادرش (حمزه) و بعد از آن در رثای پیامبر سرود ـ که ذکر آن در شرح اشعار وی، به خواست خدا خواهد آمد.

او اشعاری در فخر و مدح دارد و آن‌ها را در وقتی که عبدالمطلب چاه زمزم را حفر کرد و به این کار مبارک مفتخر گشت و به خاطر اهمیت چاه مقدس زمزم سرود. حضرت اسماعیل علیه السلام در زمان قدیم این چاه را کنده بود، ولی به مرور زمان آب آن در زمین فرورفته و ریزش باران‌ها جای آن را محو کرده و اثری از زمزم نبود. عبدالمطلب دوباره آن چاه را حفر کرد و صفیه در آن زمان سرود:[۱۲]

نحن حفرنا للحجیج زمزم؛ ما برای حاجیان، زمزم را حفر کردیم.

سُقیا نبی اللّه فی المحرم؛ جایی که آبشخور پیامبر خدا (اسماعیل) در حرم امن الهی بود.

رکضة جبریل و لمّا یُفْطَم؛ و آن اثر قدم جبرئیل بود ـ زمانی که (اسماعیل) هنوز شیرخوار بود.

او در مباهات و فخر نیز اشعاری دارد. زمانی که بنی عبدالدار، چاه «احراد» را حفر کردند، هووی صفیه، «امیه» دختر عُمیلة بن السباق بن عبدالدار سرود:[۱۳]

نحن حفرنا البئرَ ام احراد؛ ما چاه «ام احراد» را کندیم.

لیست کبدر النزور الجماد؛ چاهی که مانند (چاه) بدر، کم‌آب و زمینش سخت نیست.

و صفیه در جواب، به او گفت:[۱۴]

نحن حفرنا بدر؛ ما چاه بدر را کندیم.

نسقی الحجیج الاکبر؛ و حاجیان بسیاری را آب دادیم.

من مقبل و مدبر؛ از آیندگان و روندگان.

وام احراد شَر؛ در وقتی که (چاه) ام‌احراد خشک بود.

اشعار صفیه بازگوکننده وقایع تاریخی و دارای اثر بسیاری در تاریخ اسلام است. او در جنگ‌های اُحد و خندق و خیبر شرکت جست و در هر جنگی دارای موقعیتی مهم بود.

برخی پژوهشگران به ارزش اشعار زنان در دوران صدر اسلام و اهمیت آن آگاه نبوده، به ناحق اشعار را ضعیف می‌‌دانند و گاه آن‌ها را ذکر نکرده‌اند؛ ولی مراثی صفیه درباره برادرش ـ حمزه ـ و نیز رسول الله صلی الله علیه و آله و روانی اشعار وی، دلیل شایسته‌ای برای حفظ کردن و قوی شمردن شعرهای وی است. برخی پژوهشگران عرب به شعر زنان اهمیت نداده و به آن نپرداخته‌اند زیرا از زنان شاعر، جز «خنساء» و «لیلی الأخیلیه» (از شعرای معروف جاهلیت) را نمی‌‌شناسند؛ در نتیجه هر پژوهشگری به نوشته‌های آن که پیش از وی بوده، اعتماد کرده و به باور وی درباره زنان شاعر بسنده کرده است.

اما امروز حقیقت غیر از سابق است. حقیقت شعر زن و نیکسرایی زنان شاعر ـ که در درون کتب وانهاده شده بودند ـ مجرای تاریخ ادبی را تغییر داده است. مردان شاعر، صفیه را برای مرثیه و نوحه‌سرایی ـ که بیان کننده دیدگاه‌های خردمندانه وی از اسلام و مسلمانان بود ـ مخاطب و مورد ستایش قرار داده‌اند. «کعب بن مالک انصاری» (از شعرای صدر اسلام، به هنگام شهادت حمزه) به وی می‌‌گوید:[۱۵]

صفیه قومی‌‌ ولاتعجزی؛ ای صفیه! برخیز و ناتوان مشو.

و بکی النساء علی حمزه؛ و زنان را به خاطر حمزه بگریان.

ولاتسامی‌‌ أن تطیلی البکاء؛ و تا این که گریستن را به درازا بکشانی دست برندار.

علی اسدِاللّه فی الهزة؛ برای اسدالله (کنیه حمزه) که جنبانده موکب بود.

فقد کان عزّا لایتامنا؛ او مایه عزت ایتام ما.

و لیث الملاحم فی البزّة؛ و شیر رزمگاه‌ها و مرد جنگ بود.

اشعار او نمونه‌ای اساسی برای روانشناسی جدید در تربیت فرزندان و بهسازی رفتار و استواری شخصیت آن‌ها است. «ابوفراس حمدانی» در بسیاری از اشعارش، واژه‌های اشعار بانو صفیه را برگرفته است. اشعار صفیه منبع اساسی، فرهنگ «ابوفراس حمدانی» است.

یرید بذاک رضا احمدٍ؛ او رضایت احمد صلی الله علیه و آله

و رضوانَ ذی العرش والعزة؛ و رضوان خداوند صاحب عرش و عزت را با عمل خویش می‌‌طلبید.

«ولید بن عقبه» در سروده‌ای صفیه را که علت اساسیِ عزت و کرامت فرزندش بود، می‌‌ستود و معتقد بود اگر صفیه نبود ابن زبیر در زمان معاویه معروف نمی‌‌گشت:[۱۶]

و لولا حرّة مهدتْ علیکم؛ و اگر صفیه ـ زن آزاده ـ شما را نمی‌‌پروراند.

صفیه ما عددتم فی النفیر؛ شما جزء مردمان نبودید.

ولاعرف الزبیر ولاابوه؛ و زبیر و پدرش معروف نمی‌‌گشتند.

ولاجلس الزبیر علی السریر؛ و زبیر بر تخت نمی‌‌نشست.

وددنا ان أمکم غُراب؛ آرزو داشتیم مادرتان کلاغ بود.

فکنتم شرّطیر فی الطیور؛ تا شما بدترین پرنده در میان پرندگان باشید!

تاریخ نگاران و ادیبان در نسبت دادن اشعار به صفیه اختلاف نظر داشته و میان اشعار او و اشعار «حسان بن ثابت» شاعر رسول الله صلی الله علیه و آله، که بهترین شاعر شهرنشینان و انصار بود، خلط کرده‌اند. اگر شعرهای صفیه را نتوان تشخیص داد و آن را از اشعار «حسان بن ثابت» جدا کرد، دلیل روشنی است که اشعار صفیه عالی و هنرمندانه و در سبکی نیکو و با حُسن تعبیر و ترسیمی‌‌ ژرف و در سلامت الفاظ و خوبی ساختار بوده است. نمونه آن قطعه شعری در رثای حمزه است:

أسائلة اصحاب احدٍ مخافة؛ آیا بیمناکانه حال اصحاب و جنگجویان را از خواهران من می‌‌پرسی؟

بناتِ ابی من اعجمِ و خیبر[۱۷]؛ چه آنان که نمی‌‌فهمند و آنان که می‌‌دانند!

و گاه اشعار صفیه را با شعرهای (حضرت) فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله اشتباه گرفته (میان آن دو خلط کرده)اند؛ از جمله:

قد کان بعدک أنباء و هنبثةٌ؛ بعد از تو خبرها و اتفاقات سختی بود.

لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب[۱۸]؛ که اگر شاهد آن بودی، بسیار سخن نمی‌‌گفتی.

«بشیر یموت» (یکی از نویسندگان معاصر دنیای عرب) صفیه را شاعری از عهد جاهلیت دانسته، ولی اشتباه کرده است زیرا بیشتر اشعار صفیه را در پرتو اسلام می‌‌یابیم. صفیه در زمان عمر، سال 20 هجری، در 73 سالگی درگذشت.[۱۹] گفته‌اند مرگ او در عهد عثمان بوده است. او فضای تاریخ اسلام را در حالی که به بوی خوش وجودش آمیخته بود، ترک گفت. خاطره خوش او برای کسانی که از او پیروی کنند، بر جا است.

شعرهای بانو صفیه

شعرهای صفیه، پاره‌ای از قلب دردناک و برگ سبز باطراوتی است که عطر مهر می‌‌دهد. او خردمندی والا و اندیشه‌گر بود. مدبر اصول دین و دنیایش بود و نیز بسیار نیرومند و شجاع بود و در برابر سختگیری کینه‌توزان و حسودان کرنش نکرد. اشعار او نمونه‌ای اساسی برای روانشناسی جدید در تربیت فرزندان و بهسازی رفتار و استواری شخصیت آن‌ها است. بسیاری از شعرای اموی و عباسی و کسان دیگر، از معانی و واژه‌های اشعار بانو صفیه اقتباس کرده‌اند، مثل این گفته شاعر:

یا ذالعُلا والکرم؛ ای (خدای) والا و کریم

ادعوک کشف الظلم؛ برای برطرف کردن تاریکی‌ها تو را می‌‌خوانم.

انت الرحیم المرتجی؛ تو رحیم و مایه امیدی

انّ زلَّ یوما قدمی؛ اگر روزی پایم بلغزد.

این شعر برگرفته از سروده بانو صفیه، در مدح (و رثای) رسول الله صلی الله علیه و آله است:

علی المرتضی للهدی والتقی؛ بر آن که مورد رضایت برای هدایت و تقوا است.

وللرشد والنور بعد الظلم؛ و برای راهنمایی و نور، پس از تاریکی‌ها.

شاعر حکیم و مشهور «صالح بن عبدالقدوس» معانی شعرش را ـ در اشعار ذیل ـ از اشعار صفیه برگرفته است:[۲۰]

و ان من ادبته فی الصبا؛ هر که را در خردسالی تأدیب نمایی.

کالعود یسقی الماء فی غرسه؛ مانند نهالی است که در وقت کاشت، سیراب می‌‌شود.

حتی تراه مورقا ناعما؛ تا آن را پربار و بهره‌مند بینی.

بعد الذی ابصرت من یبسه؛ بعد از آن که خشک بوده است.

شعر صفیه ـ در این باره ـ برتر است، از آن رو که پیش‌تر گفته شده، و نیز واژه‌های نیکو و گفتاری لطیف در آن بکار گرفته شده است:

من قال انی ابغضه فقد کذب

و انما اضربه لکی یلب

و یهزم الجیش و یأتی بالسلب

ولایکن لحاله خبامخب

یأکل فی البیت من تمر و حب.

(معنی این شعر پیش‌تر گفته شد.)

«ابوفراس حمدانی» (از شعرای آل حمدان در شام) در بسیاری از اشعارش، واژه‌های اشعار بانو صفیه را برگرفته است. اشعار صفیه منبع اساسی، فرهنگ «ابوفراس حمدانی» است. وی در بیت هیجدهم قصیده «بائیه» خویش چنین گفته است:

الی اللّه اشکوا اننا بمنازل؛ به خدا شِکْوه می‌‌کنم، از آن رو که ما در خانه‌هایی هستیم.

تحکم فی اسارهن کلاب؛ که سگان بر شیران ریاست می‌‌کنند.

این شعر برگرفته از اشعار بانو صفیه در مدح (و رثای) پسربرادرش (حضرت) محمد صلی الله علیه و آله است:

فإلی اللّه ذاک اشکو و حسبی؛ از این پیشامد (مرگ پیامبر) به خدا شِکْوه می‌‌کنم و او مرا بس است.

یعلم اللّه حوبتی و نحیبی؛ همو که بی‌چیزی و گریه شدید مرا می‌‌داند.

ویژگی‌های شعر صفیه:

اشعار صفیه دارای ویژگی‌هایی است که بدان تشخیص داده می‌‌شود؛ از جمله:

  • 1- بکارگیری واژه‌های کهن و گاه اسلامی، الهام گرفته از قرآن کریم؛ مانند آنچه درباره فرزندش، زبیر بن عوام، گفته است:

ان ابنی الاصغر خب حنکل × اخاف ان یعقبنی و یبخل.

«خَب» به معنی نیرنگ و «حُنکَل» به معنی پست و فرومایه است. (این شعر پیشتر به فارسی برگردانده شد.)

بسیاری از شعرا این واژه‌ها را وانهاده‌اند، زیرا به جای مانده از دوران پیش از اسلام است. این واژه‌ها در همان زمان متداول و پذیرفته شده و رایج بود و بر زبان مردم به سان آب چشمه روان جاری بود. هر پدیده جدیدی در زمان خود جدید، و در زمانی دیگر قدیمی ‌‌است.

  • 2- بکارگیری واژه‌هایی از آیات کریم قرآنی یا احادیث شریف نبوی.

او به عطر ایمان خوشبو شده، نسیم‌های حق را در اطراف خویش پراکنده می‌‌ساخت و به حق فرهنگ شعری جدید زنان شاعر صدر اسلام را نمایان ساخت؛ مانند این شعرش:

الی اللّه اشکو و حسبی × یعلم الله حوبتی و نحیبی

شاعر این شعر را از آیه کریمه «انما اشکو بثی و حزنی الی اللّه؛ من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌‌گویم و شکایت نزد او می‌‌برم»(12/86) و «لاتأکلوا اموالهم الی اموالکم انه کان حوبا کبیرا؛ اموال یتیمان را همراه اموالتان نخورید، زیرا گناه بزرگی است»(4/2) گرفته است.

  • 3- شعرهای او آینه شفاف و سندی بود که حوادث تاریخ را روشن می‌‌نمود و نقطه نور درخشانی بود که پی در پی بودن رویدادها و رخدادها در جنگ‌های رسول الله در احد و به هنگام شهادت حمزه در آن بیان شده است؛ وی گفته است:

فقلت ان الشهادة راحة؛ پس گفتم: شهادت، دستیابی به آسایش

و رضوان رب یا امام غفور؛ و خشنودی پروردگار، خدای آمرزنده است!

  • 4- صداقت شاعر و گرمای عاطفه، اشعار وی را رنگین می‌‌ساخت. احساسات رقیق و صداقت عاطفه و شفای آلام او به سبب نظم قافیه‌ها و سرودن اشعار بود، که از مکنونات قلبی او حکایت می‌‌کرد؛ مانند آنچه که در رثای برادرش، زبیر بن عبدالمطلب، گفته است:

فلم اطق صبرا علی رزئه؛ بر آسیب و پیشامد (سوء) وی طاقت و شکیبایی ندارم.

و حدثه اقرب اخوانیه؛ زیرا او نزدیکترین برادران (به من) است.

لو لم اقل من فیّ قولا له؛ چیزی را که در دل دارم، نگویم.

لقضت العبرة اضلاعیه؛ مرگ وجودم را فرامی‌‌گیرد (و از غصه دق می‌‌کنم).

  • 5- او رجز را در بسیاری از جاها، به سبب روانی و آسانی سرودنش و آهنگ دلنشینش بکار گرفته است. این شاعر در بسیاری از مواقع، رجز را بالبداهه، به دور از تکلف و همخوان با اوضاع، مختلف سروده است.
  • 6- وحدت موضوع در بسیاری از اشعار. وی به مرثیه یا مدایح و یا حماسه‌سرایی ـ هر یک به جای خود ـ دست زده است؛ مانند آنچه در رثای رسول الله صلی الله علیه و آله است:

آب لیلی علیّ بالتسهاد؛ شب بر من به بی‌خوابی گذشت.

و جفا الجنب غیرالوساد؛ همه چیز ـ جز زیرانداز ـ ناآرام و بی‌قرار بود.

و اعترتنی الهموم جدا بوهن؛ و غصه‌ها به نیمه شب، مرا سخت بیمار ساخت.

لامور نزلت حقا شداد؛ به خاطر امور بسیار ناگواری که پیش آمده است ادامه دارد.

پانویس

  1. ر.ک: اسدالغابه، ابن اثیر جزری، 5/319، ابن اثیر از ابن اسحاق نقل می‌‌کند: «از عمه‌های پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از صفیه (ام الزبیر) کسی اسلام نیاورد» و در روایتی دیگر می‌‌گوید: «از عمه‌های پیامبر، صفیه و اروی اسلام آوردند» و در «تجرید اسماء الصحابه» ابن اثیر نیشابوری جزری، 2/298 است: غیر وی کسی اسلام نیاورد. در «التحفة اللطیفه فی اخبار المدینة الشریفه»، شمس الدین سخاوی، 1/26 است: از عمه‌های پیامبر، عاتکه و اروی و امیمه و صفیه اسلام آوردند.
  2. ر.ک: نسب قریش، ابوعبدالله مصعب زبیری، 230 والاصابه فی تمییز الصحابه، ابن اثیر جزری، 2/554 و سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، 1/28.
  3. ر.ک: الحماسة السنیه، شنقیطی: 48 والطبقات الکبیر، ابن سعد، 3/71 و سیر اعلام النبلاء، 1/28.
  4. نسبت قریش: 20.
  5. ر.ک: درّالسحابه فی بیان مواضع و فیات الصحابه، حسن صخانی، 29.
  6. ر.ک: مسلمات خالدات، محمدعلی قطب، 23.
  7. الطبقات الکبیر، محمد بن سعد زهری، 8/33 و معاهد التنصیص علی شرح شواهد التخلیص، عبدالرحیم عباسی، 1/214 والسیرة النبویه، ابن هشام، 2/167 والبدایه والنهایه فی التاریخ، عمادالدین بن کثیر القریشی، 4/58.
  8. سیره ابن هشام، 2/167.
  9. همان: 228 و سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، عصامی ‌‌خالکی، 1/360 و سیر اعلام النبلاء، 1/193.
  10. سیره ابن هشام، 1/169.
  11. همان.
  12. معجم البلدان (زمزم)، یاقوت حموی، 3/148.
  13. سیره ابن هشام، 1/164 و معجم ما استعجم و اسماء البلاد والمواضع، ابوعبید بکری، 3/725 و معجم البلدان، 1/135.
  14. همان.
  15. دیوان کعب بن مالک، تحقیق سامی ‌‌العانی: 216.
  16. الحیوان، ابوعثمان عمرو بن بحرالجاحظ، 3/432.
  17. البدایه والنهایه، 4/58 و شرح دیوان الخنساء و سیره ابن هشام. این شعر در دیوان «حسان بن ثابت» منسوب به وی است.
  18. البیان والتبیین، ابوعثمان عمرو بن بحرالجاحظ، 3/363 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 2/50. در این شرح، شعر منسوب به «ام مسطح بنت اثاثه» و در کتاب «مراثی شواعر العرب»: 166 منسوب به حضرت فاطمه سلام الله علیها و در مصادر دیگر منسوب به صفیه است.
  19. التبیین فی انساب القریشیین، موفق الدین بن قدامه المقدسی: 140 و تجرید اسماء الصحابه: 398 و سمط النجوم، 1/361.
  20. شاعر حکیم صالح بن عبدالقدوس در زمان مهدی ـ خلیفه عباسی ـ زیست. محمد بن شاکر الکتبی در «فوات الوفیات» (تحقیق د.احسان عباسی) چاپ 1974، ج 2، ص 116 می‌‌گوید: صالح بن عبدالقدوس، شاعر حکیم و زندیق متکلم بود که مهدی ـ خلیفه عباسی ـ او را از دمشق به بغداد آورد و به خاطر زندیق بودنش کشت. از شعر وی است: ما تبلغ الاعداء من جاهل، ما یبلغ الجاهل من نفسه. دکتر کتبی می‌‌گوید: او اهل بصره بود و مردم را در آن جا موعظه می‌‌کرد و برایشان قصه می‌‌گفت. وی دارای سخنان نیکو در حکمت است.

منبع

لیلی محمد حیالی، بغداد، دانشگاه مستنصریه/ترجمه: ع.امینی, پیام زن، بهمن 1378، شماره 95