مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام
سازش و تطمیع
موقعیت قریش در مکه از آن روی که اهل تجارت بود و برای ادامه کار خود نیاز به آرامش داشتند،ایجاب می کرد تا مسأله اسلام را به آرامی خاتمه دهند.از طرف دیگر از بین بردن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب بروز یک جنگ داخلی خونین و نامحدود می شد و موقعیت قریش را به خطر می انداخت. به همین دلیل قریش در ابتدا به دنبال سازش با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا حامی اصلی ایشان یعنی ابوطالب (علیه السلام) بود. نمونه هایی از این پیشنهادات برای سازش :
- ابن اسحاق در ذیل ایه « قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ هُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد»[۱] می نویسد که اشراف قریش در پی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده درخواست مذاکره با وی کردند. آنان گفتند: تو چیزی بر قومت آورده ای که در میان عرب کسی برای قومش چنین نیاورده، تو پدران ما را دشنام داده ای ،دین ما را ناروا دانسته ای،خدایان ما را ناسزا گفتی ، اگر با این کار در پی جمع آوری ثروتی هستی آنقدر به تو می دهیم که ثروتت از همه فزون تر گردد،اگر شرف می خواهی ، ما تو را بر خود سیادت می دهیم؛ اگر ملک و پادشاهی می خواهی،چنین می کنیم، اگر جن بر تو مسلط شده،تو را معالجه می کنیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ گفت: برای هیج یک از این چیزها،ادعای نوبت نکرده،بلکه تنها فرستاده خداست که برای نصیحت آمده،اگر بپذیرند که نفعش از آن خود آنهاست و اگر نپذیرند او صبر خواهد کرد تا خدا میان او و آنان حکم کند.[۲]
- جمله حضرت خطاب به عمویشان که پیشنهاد اشراف قریش را به حضرت گفت : «عموجان ، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند،کار دعوت را تا غلبه آن دنبال خواهم کرد مگر آنکه در این را جان خویش را از دست دهم.»[۳]
- درخواست تنی چند از اشراف قریش از جمله حارث بن قیس سهمی، عاص بن وائل ، ولید بن مغیره و امیة بن خلف مبنی بر اینکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) یک سال بتان آنان را عبادت کند و در عوض نیز آنان یک سال خدا را عبادت کنند ، در این صورت هر کدام بر حق باشند، دیگری با پیروی از آن بهره ای از حق برده است. پس از این پیشنهاد خداوند سوره کافرون را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرد و یک سره راه توحید و شرک را از یکدیگر جدا کرد.[۴]
برخوردهای روانی
یکی از روش های مشرکان در برخورد با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، برخوردهای استهزایی در جهت اذیت آن حضرت بود. آنچه که هدف اصلی بود، خورد کردن شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و منزوی ساختن ایشان بود. در این میان بعضی از اشراف قریش بیش از دیگران در این امر تلاش می کردند. از جمله این افراد می توان به ابوجهل،ابولهب،اسود بن عبدیغوث،ولید بن مغیره،عاص بن وائل،عقبة بن ابی معیط و ابوسفیان بن حرب اشاره کرد.[۵] از جمله آیاتی که در مورد استهزا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن آمده و بعضاً به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دلداری داده است ، می توان به: آیه 95 سوره حجر ، 10 سوره انعام ، 33 سوره رعد ، 41 سوره انبیا ،55 و 53 سوره الذاریات ، 48 سوره فصلت و 41 سوره فرقان اشاره کرد. از مواردی که پیامبر را مورد تمسخر قرار می دادند، می توان به :
- نسبت دادن عناوینی همچون : کذاب ، ساحر ، جن زده و بدتر از همه مجنون اشاره کرد که در قرآن در سوره الذاریات ، آیات 53 و 55 به آن اشاره شده است.
- پسر نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا ابتر بودن ایشان که از طرف عاص بن وائل ( پدر عمرو بن عاص) عنوان می شد که خداوند سوره کوثر را در برابر این اتهام نازل کرد.[۶]
آزارهای جسمانی
به سبب حمایت های عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت ابوطالب (علیه السلام) ، تا زمانی که ایشان زنده بودند، به دلیل اینکه ایشان رئیس بنی هاشم و از بزرگان قریش بودند، اشراف و مشرکین قریش به راحتی نمی توانستند به ایشان آزار برسانند. ولی با این حال آزارهای جسمی به صورت نامنظم به خصوص از طرف ابولهب صورت می گرفت.امّا پس از رحلت عمویشان و ریاست ابولهب بر بنی هاشم،دست آنان برای اذیت و آزار ایشان باز شد.[۷] از جمله آزارهای جسمی ایشان می توان به: ریختن شکمبه گوسفند بر سر ایشان در هنگام سجده [۸] ، ریختن خاک و خاکستر هنگام عبور از کوچه ها بر سر ایشان[۹]، پیچیدن عبا به دور گلوی ایشان توسط عقبطة بن ابی معیط و ... اشاره کرد.
برخوردهای علمی
قریش از توانایی لازم در برخورد علمی با دعوت جدید برخوردار نبود. زیرا اساساً اندیشه های جاهلی سست تر از آن بود که روحیه اندیشیدن و تعقل را در جامعه جاهلی ایجاد کند. در این جهت،از این که به ظاهر برخوردهای علمی نیز بکند - ولو با استفاده از یهودیان مدینه - خوداری نکرد. از جمله برخوردهای علمی می توان به :
- قریش آنچه را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت عنوان وحی بر آنان می خواند، نه از طرف خداوند،بلکه مطالبی می دانستند که توسط اهل کتاب به ایشان تعلیم داده شده بود.
- پرسش سؤالاتی در مورد اصحاب کهف،ذوالقرنین و روح که توسط یهود طرح شده بود و نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط آن سؤالات را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند.[۱۰]
پانویس
- ↑ سبأ،47
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 1،ص 295-296
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام ج 1 ص 266؛انساب الاشراف،ج1،ص 230
- ↑ مجمع البیان ج 10 ،ص 552 ؛ انساب الاشراف ج 1،ص 134،عیون الاثر ج1،ص 197؛سبل الهدی و الرشاد، ج 2،ص 559
- ↑ طبقات الکبری،ج1 ص 200-201،اسیرة النبویه، ابن هشام ، ج 1، ص 408-410،انساب الاشراف
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 1 ص 393؛انساب الاشراف ج 1،ص 132 و 137
- ↑ طبقات الکبری ،ج1ص211؛السیرة النبویه، ابن کثیر ج1ص276،السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج1ص416
- ↑ انساب الاشراف ج1ص125،السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج 1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج 1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام ج1 ص 301-307،انساب الاشراف ، ج 1 ص 142؛عیون الاثر ج1،ص 199-200 ، دلائل النبوة بیهقی ج 2 ص 269-270
منابع
- رسول جعفریان،سیره رسول خدا،انتشارات دلیل ما،1382