مسلم بن عقیل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مسلم بن عقیل (سفیر انقلاب کربلا)

خاندان باشرافت «بنى‌هاشم»، چهره‌هاى تابناک و شخصیت هاى ارزشمندى را به عنوان «الگو و اسوه» به جامعه بشرى تقدیم کرده است. «مسلم بن عقیل»، یکى از این الگوهاى حماسه و ایثار و دیندارى است که در این شماره با جلوه‌هایى از عظمت روح و ادب و فداکارى او آشنا می‌‌شویم. باشد که این گونه قهرمانان باایمان، سرمشق ما و فرزندانمان قرار گیرند.

خاندان پاک

ابوطالب، عموى بزرگوار پیامبر و بزرگ مکه و طایفه بنى‌هاشم، چهار پسر داشت به نام‌هاى: عقیل، طالب، جعفر و على علیه السلام.

مسلم، فرزند عقیل بود و عقیل نیز فرزند بزرگ ابوطالب. با این حساب، مسلم بن عقیل، برادرزاده على بن ابى طالب علیه السلام و پسرعموى سیدالشهدا علیه السلام است. او نیز مانند همه افراد این خاندان که بزرگوار، کریم، شجاع، پاک و باشخصیت بودند، از برجسته‌ترین خصلت‌هاى انسانى برخوردار بود و در میان جوانان بنى‌هاشم، یکى از رشیدترین و مؤمن‌ترین چهره‌ها بشمار می‌‌رفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، او و پدرش را ستوده است. در سخنى که از عقیل و پدرش یاد می‌‌کند، از مسلم هم ستایش می‌‌کند و خطاب به امام على علیه السلام می‌‌فرماید: «فرزند او (مسلم) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می‌‌ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود می‌‌فرستند».[۱]

پیوند مضاعف

مسلم بن عقیل با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پیوند نَسَبى داشت، اما پس از آن که افتخار یافت داماد امیرمؤمنان علیه السلام شود و یکى از دختران آن حضرت را به نام «رقیه» به همسرى بگیرد، این پیوند مستحکم‌تر گشت و بر موقعیت او افزوده شد.

مسلم، در دوران امام على علیه السلام جوانى رشید و پاک بود و به نقل برخى تواریخ، در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، عهده‌دار برخى منصب‌هاى نظامی ‌‌در سپاه آن حضرت بود و در جنگ صفین حضور داشت و در کنار امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام و عبدالله بن جعفر، مأموریتى در جناح راست لشکر اسلام بر دوش داشت.

مسلم بن عقیل، پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، سربازى فرمانبردار در خدمت امام حسن مجتبى علیه السلام بود و در دوران ده ساله امامت آن حضرت، در جهت اهداف متعالى اهل بیت علیهم‌السلام، ایفاى نقش می‌‌کرد. پس از شهادت امام مجتبى علیه السلام، این فرمانبردارى را در خدمت حضرت امام حسین علیه السلام ادامه داد، تا آن که قضایاى کربلا پیش آمد و اوج فضایل و ایمان و شجاعت این شخصیت بزرگوار نمایان گشت.

این فصل از زندگى مسلِم را گسترده‌تر مطالعه می‌‌کنیم:

پیشگام نهضت عاشورا

پس از مرگ معاویه در سال شصت هجرى و روى کار آمدن یزید، از همه مردم بیعت گرفتند و با تطمیع یا تهدید، اوضاع را به نفع یزید سامان دادند. از جمله کسانى که حاضر به بیعت با فرد بى‌صلاحیتى همچون یزید بن معاویه نشد، حسین بن على علیه السلام بود، اما به دلیل این که می‌‌خواستند به زور از او بیعت بگیرند، به ناچار و براى اعتراض به خلافت ظالمانه و نامشروع یزید، مدینه را ترک کرد و با خانواده و جمعى از خویشاوندانش به مکه رفت و بیش از چهار ماه در آن جا ماند و در این مدت، به بیان اهداف خود و افشاى ستم‌ها و انحرافات بنى‌امیه پرداخت و با نامه‌هایى که به کوفه و بصره می‌‌نوشت، آنان را به حمایت خویش در راه مبارزه با طاغوت شام فرامی‌‌خواند.

مردم کوفه نامه‌ها و طومارهاى متعددى به آن حضرت نوشتند و از امام دعوت کردند به کوفه بیاید و رهبرى آنان را بر عهده بگیرد. تعداد نامه‌ها با امضاهاى فراوان به هزاران مورد می‌‌رسید که از آن حضرت می‌‌خواستند با پشتیبانى مردم، یزید را از خلافت خلع کند.[۲]

حسین بن على علیه السلام تصمیم گرفت به دعوت‌ها و اصرارهاى شیعیان کوفه پاسخ مثبت دهد، اما براى این که ارزیابى دقیق‌ترى از اوضاع کوفه و آمادگى مردم داشته باشد، ابتدا نماینده ویژه‌اى فرستاد تا وضع مردم را به آن حضرت گزارش دهد؛ این نماینده، کسى جز «مسلم بن عقیل» نبود.

چرا مسلم بن عقیل؟

دلیل انتخاب مسلم به نمایندگى از سوى امام حسین علیه السلام و اعزام به کوفه، علاوه بر خویشاوندى نزدیک وى با آن حضرت، شجاعت، دلاورى، کاردانى، ایمان قوى و ثبات قدم او بود. حضرت در نامه‌اى که به کوفیان نوشت و همراه مسلم فرستاد، وى را «برادر و فرد مورد اعتماد» خود یاد کرد و این نشان‌دهنده صلاحیت بالاى اوست.

در بخشى از این نامه چنین آمده است: «...اینک من برادرم، عموزاده‌ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده خویش؛ یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما فرستادم و او را مأمور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش دهد. اگر به من چنین خبر دهد که رأى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزى است که قاصدانتان گفتند و در نامه‌هایتان نوشته شده است، به خواست خدا بزودى به سویتان خواهم آمد...».[۳]

مسلم بن عقیل، دو راهنما از مکه انتخاب نمود و به سوى کوفه عزیمت کرد و پس از بیست روز با همه دشوارى‌هاى راه و شرایط نامناسب اجتماعى، خود را به کوفه رساند[۴] و در خانه مختار ثقفى که از شیعیان على بن ابى‌طالب علیه السلام بود، مستقر شد و به تدریج، تماس‌ها و برنامه‌هایش را به صورت مخفیانه آغاز کرد.

قیام پیش از موعد

بالاخره تلاش هاى مسلم بن عقیل به ثمر نشست و هزاران شیعه با او بیعت کردند. تشکل نیروها و تهیه سلاح و آمادگى مردم، زمینه را براى آمدن امام حسین علیه السلام به کوفه فراهم ساخت. مسلم، طى نامه‌اى اوضاع مساعد و شرایط مناسب را به امام گزارش داد و از آن حضرت درخواست کرد هر چه زودتر خود را به کوفه برساند.

از سوى دیگر، وضع کوفه در این مدت دگرگون گشت. با اوج‌گیرى نهضت نیمه مخفى مسلم در کوفه، یزید والى آن را عوض کرد و به جاى نعمان بن بشیر، یکى از چهره‌هاى خشن و سرکوب‌گر به نام «ابن زیاد» را به امارت کوفه منصوب نمود. «عبیدالله بن زیاد» که با مأموریت سرکوب و قلع و قمع نهضت وارد کوفه شده بود، عده‌اى را با تطمیع، از دور و بر مسلم پراکنده ساخت.

مسلم، از خانه مختار به خانه هانى بن عروه - از چهره‌هاى سرشناس و بانفوذ شیعه در کوفه - نقل مکان کرد، ولى ارتباطات، رفت و آمدها و قول و قرارهاى مخفى وى ادامه داشت، تا آن که یک جاسوس از سوى والى کوفه، محل اختفاى مسلم را شناسایى کرد و به ابن زیاد گزارش داد.

هانى را به دارالاماره احضار کردند و پس از بازخواستى تند و خشن، او را مظلومانه به زندان افکندند تا بعداً درباره‌اش تصمیم بگیرند. نیروهاى ابن زیاد، در فکر حمله به خانه هانى و دستگیرى مسلم بن عقیل بودند که وى مصمم شد زمان قیام را جلو بیندازد. با نیروهایش که به چهارهزار نفر می‌‌رسیدند، خروج کرد و با آرایش آن‌ها، دستور حمله به طرف قصر «ابن زیاد» داد.[۵] ابن زیاد، شرایط را «فوق‌العاده» اعلام کرد و در داخل قصر پناه گرفت و به فکر دفاع از خود برآمد.[۶]

بعد از اندک زمانى، ابن زیاد با بکاربستن شیوه‌هاى ارعاب، تهدید، فریب و بهره‌گیرى از رؤساى قبایل و چهره‌هاى سرشناس و نیز ایجاد وحشت در دل مردم - که شرح آن‌ها در این مختصر نمی‌‌گنجد - توانست بر اوضاع مسلط شود و مردم را از گرد مسلم بن عقیل پراکنده سازد و کار به جایى رسید که در واپسین شبِ حضور مسلم در کوفه، پس از اقامه نماز جماعت، وقتى او خواست از مسجد بیرون برود، مشاهده نمود تنها مانده و هر کس براى حفظ جان خویش به خانه خود رفته است. حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.[۷] خانه هانى هم که ناامن بود و خود هانى هم حضور نداشت تا با هوادارانش از مسلم دفاع کند، وى در زندان بود و بعد از مسلم، او را نیز به شهادت رساندند.

حماسه در غربت

داستان غریبى مسلم بن عقیل و تنها ماندنش در کوفه، ماجراى تلخ و غم‌انگیزى است. پناه‌بردن او به خانه زنى شیعه به نام «طوعه» که وقتى او را شناخت، به خانه‌اش راه داد و از وى پذیرایى کرد، مشهور است.

آن زن فداکار، به وظیفه خویش در مقابل نماینده امام حسین علیه السلام به خوبى عمل کرد و در خدمت به مسلم هیچ کوتاهى نکرد. مسلم بن عقیل، همه آن شب را - که شب آخر عمرش بود - به تهجد و عبادت گذراند. وقتى پسر طوعه که از هواداران ابن زیاد بود، به خانه آمد و ماجرا را فهمید، صبح زود به دارالاماره رفت و گزارش داد. وقتى خبر به گوش والى رسید، دستور داد نیروهایى براى دستگیرى مسلم به خانه طوعه بروند. خانه محاصره شد. مسلم شمشیر برگرفت و از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت نبرد کند.

یک تنه با انبوه سپاه دشمن که محاصره‌اش کرده بودند، به نبرد پرداخت و شجاعانه جنگید. در هنگام نبرد، در شعر و رجزى خطاب به خودش چنین می‌‌گفت: «این مرگ است، هر چه می‌‌خواهى بکن، بى‌شک جام مرگ را خواهى نوشید. براى فرمان خدا شکیبا باش، که حکم خداوند در میان بندگان جارى است...».[۸]

نیروهاى کمکى براى پشتیبانى گروه مهاجم به سمت مسلم بن عقیل آمدند، ولى او مردانه با همه آنان می‌‌جنگید و آماده بود تا پاى جان و تا آخرین قطره خون مقاومت کند. باز هم شعر و رجز می‌‌خواند، با این مضامین که: «سوگند خورده‌ام که جز آزادمرد کشته نشوم، هر چند که مرگ را چیز ناخوش‌آیندى ببینم. بیم آن دارم که به من دروغ گفته، یا فریبم داده باشند. بالاخره این آب خنک، با آب گرم دریاى تلخ درمی‌‌آمیزد. پراکندگى خاطر را بزداى، با تمرکز و استقرار بجنگ، که هر کس این روز سخت را ملاقات خواهد کرد».[۹] سرانجام با نیرنگ مأموران، مسلم را داخل یک گودال انداختند و از هر طرف بر سر او شمشیر زدند و دستگیرش کردند.

فرجام سرخ

مسلم بن عقیل، این قهرمان نستوه و مبارز باایمان را که قلبى مالامال از عشق حسین بن على علیه السلام داشت، نزد ابن زیاد بردند. آن بزرگوار بیش از آن که به فکر خود باشد، در اندیشه مولاى خویش و خاندان او بود که در پى نامه‌اش از مکه به سمت کوفه حرکت کرده‌اند؛ کوفه‌اى که دگرگون شده و هواداران و بیعت کنندگان، پیمان شکسته و به خانه‌ها خزیده‌اند و اکنون مسلم، پیش آهنگ این نهضت، مجروح و دست بسته در اختیار والى خون‌آشامی ‌‌همچون ابن زیاد گرفتار است.

مسلم، هنگام ورود به قصر، سلام نکرد زیرا ابن زیاد را به رسمیت نمی‌‌شناخت. برخوردها و گفتگوهاى تندى میان این اسیر آزاده و حاکم سنگدل کوفه گذشت. هر چه ابن زیاد می‌‌گفت، مسلم جوابى کوبنده به او می‌‌داد. به ناچار ابن زیاد دستور داد او را بکشند.[۱۰]

مسلم بن عقیل را به بالاى دارالاماره بردند، در حالى که نام خدا بر زبان داشت، ذکر و تکبیر می‌‌گفت و بر خاندان پیامبر درود می‌‌فرستاد. گروهى هم بیرون از کاخ، منتظر نتیجه کار بودند. با تیغ جور، گردن مسلم بن عقیل را زدند و سر پرشورش را از پیکر جدا کردند و بدن مقدس او را از آن بالا به زیر افکندند.[۱۱] شهادت او در روز عرفه، نهم ذی الحجه سال شصت هجرى بود.

زمانى خبر شهادت مسلم بن عقیل به سیدالشهدا علیه السلام رسید که وى از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود. آن حضرت طى سخنانى و از جمله درباره مسلم بن عقیل، این شهید سرافراز، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقى مانده است».[۱۲] سپس فرزندان او را که در کاروان حسینى بودند، مورد تفقد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش کشید.

فرزندان مسلم

مسلم بن عقیل فرزندانى رشید، باایمان و شهادت طلب تربیت کرده بود. در حادثه کربلا، چند تن از برادران و برادرزادگانش از «آل عقیل» در رکاب امام حسین علیه السلام بودند و به شهادت رسیدند. در شب عاشورا که امام علیه السلام آخرین سخنرانى را در جمع یارانش ایراد می‌‌کرد و آنان را از شهادتشان در فردا آگاه می‌‌ساخت، خطاب به عموزادگانش؛ یعنى فرزندان عقیل فرمود: شما شهید داده‌اید، شهادت مسلم براى شما بس است، اجازه می‌‌دهم شما بروید. اما آنان یک صدا فریاد زدند: ما در کنار تو می‌‌مانیم و جان خویش را فداى تو می‌‌کنیم تا وارد بهشت شویم. بدا زنده ماندن پس از تو!

دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند و دو تن دیگر که خردسال بودند، به اسارت نیروهاى ابن زیاد درآمدند. آنان را به کوفه برده و تحویل والى دادند. حدود یک سال در زندان ابن زیاد بسر بردند و سرانجام با کمک زندانبان پیر که هوادار اهل بیت بود، از زندان گریختند؛ اما دوباره دستگیر شدند و ابن زیاد دستور قتل آن‌ها را صادر کرد.

ماجراى شهادت فرزندان مسلم بن عقیل نیز بسى جانسوز و تکان‌دهنده است.[۱۳] قبر مطهر ابراهیم و محمد، طفلان مسلم، اکنون در سرزمین عراق و در مزار شیعیان است.

مزار شهید

مسلم بن عقیل، شجاعانه در دفاع از حق و امام خویش مبارزه کرد و به فیض شهادت رسید. هم‌اکنون حرم باصفاى او در پشت مسجد جامع کوفه، با ضریحى نفیس و گنبدى طلایى، زیارتگاه دلباختگان خاندان عصمت و طهارت است. قبر مطهر «هانى» نیز نزدیک حرم حضرت مسلم می‌‌باشد. مزار این دو شهید فداکار، نشانى از حماسه و غیرت دینى و ایمان مکتبى است که به زائران الهام می‌‌بخشد و چون نگینى در شهر کوفه می‌‌درخشد.

پانویس

  1. عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، ج 3، ص 214.
  2. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 36.
  3. شیخ مفید، ارشاد، ص 204.
  4. مقرم، مقتل الحسین، ص 166.
  5. ابن اثیر، کامل، ج 4، ص 30.
  6. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 206.
  7. بحارالانوار، ج 44، ص 350.
  8. هوالموت، فاصنع ویْکَ ما انت صانعٌ...: (مقرّم، مسلم بن عقیل، ص 164).
  9. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 103.
  10. مقرم، مقتل الحسین، ص 189.
  11. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 62.
  12. شبر، جلاءالعیون، ج 2، ص 52.
  13. شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 78-76.

منبع

جواد محدثى, معارف اسلامی، فروردین، اردیبهشت و خرداد 1385، شماره 63