فخر الاسلام
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 263
نویسنده: علي كرجي
محمدصادق فخرالاسلام
ولادت
محمدصادق[۱] فخرالاسلام، حدود سال (1260 هـ.ق)[۲] در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه[۳] دیده به جهان گشود.[۴]
نیاکان
پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بودهاند.[۵]
تحصیلات
محمدصادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقههای پروتستان و کاتولیک،[۶] به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتابهای تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فراگرفت.
محمدصادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانشاندوزی را به خوبی به پایان ببرد و به درجه «قسیسیت» نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان،[۷] ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمینهای زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.
اقامت او در واتیکان حدود 6 سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت؛ بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آنها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود بشمار میرفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.[۸]
حادثهی سرنوشت ساز
تحصیلات محمدصادق در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثهای شگفت منجر شد وی سری از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثهای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راههای انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل میکند:[۹] «بعد از ورودم به «واتیکان» نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم میکردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او بااشتیاق کامل بهره میبردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود میگفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمیخواهد من آن ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا میخواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمیتوانم در درس حاضر شوم و به آنها بگو بروند. من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب 14 و 15 و 16؛ حضرت عیسی علیه السلام، آمدن او را بشارت داده بود.
هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث میکردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هر کس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر میدانم. گفت تو مقصر نیستی؛ ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم میشود.
اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بیخود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانوادهام. من نیز به اسماءالاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بود.
گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمههای مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.
ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی بردهایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری میکنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر میکنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را میخواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا میکنم.
چون آن دو کتاب و گفتهها و تأییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشهای جز اسلام و پیامآور آن در سر نداشتم؛ از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.[۱۰]
بازگشت به زاگاه
محمدصادق، بعد از پیبردن به حقانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه به جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنابر درخواست محمدصادق، چکیدهای از عقاید و برنامههای اسلامی را به او تعلیم داد.
تحصیلات علوم اسلامی
محمدصادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین همکیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف بودن اطلاعات اسلامیاش، در مناظره با آن ها عقیدهاش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.
سپس در حدود سال (1285 هـ.ق) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهرهای نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فراگرفت. در دیگر رشتهها نیز همان طور که از آثار وی برمیآید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرفنگر، شبهه شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کردهاند.[۱۱]
کسب کمالات معنوی
شیخ محمدصادق، در شهرهای کربلا، نجف و سامرا، در کنار تحصیل علوم دینی، به تهذیب و کسب کمالات معنوی پرداخت. وی حضور عالمان اخلاق و عارفان الاهی را مغتنم شمرد و در سایه عنایات آنان، نفس خود را به زیور فضایل و زیباییهای معنوی، آراست.
استادان
با این که شیخ محمدصادق سالها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهرهای ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهرهای علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات علوم اسلامی وی قبل از سال (1301 هـ.ق) به مدت 16 سال طول کشیده ـ یعنی وی (1301ـ1285 هـ.ق) در عراق بوده است. از این رو عالمان و فقیهانی که در این زمان مشغول به تدریس بودهاند میتوانند استادان احتمالی شیخ محمدصادق باشند از جمله:
در نجف:
آیات عظام، حسین کمری (متوفای 1299 هـ.ق)، سید مهدی قزوینی (متوفای 1300 هـ.ق) شیخ عبدالله نعمه (متوفای 1303 هـ.ق) شیخ جعفر تستری (متوفای 1303 هـ.ق) میرزا صالح قزوینی حلی (متوفای 1304 هـ.ق) محمدحسن شیرازی (متوفای 1312 هـ.ق)، محمدحسن آل یاسین (متوفای 1308 هـ.ق) محمدتقی اردکانی (متوفای 1306 هـ.ق) و دیگران.[۱۲]
در کربلا:
زین العابدین مازندرانی حائری (متوفای 1309 هـ.ق)، سید هاشم قزوینی (متوفای 1327 هـ.ق)، هادی تهرانی مدرسی (متوفای 1321 هـ.ق) شیخ علی بحرانی (متوفای 1321 هـ.ق) و دیگران.[۱۳]
بازگشت به وطن
شیخ محمدصادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت. که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود. از سخنان او برمیآید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخت است.[۱۴]
سفری پرمخاطره
شیخ محمدصادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عبات عالیات، سفری دیگر به مشهد مقدس نمود. وی در شعبان سال (1304 هـ.ق) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه علیه السلام ترک کرد.
این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و...[۱۵] به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهرها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی میکردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیتهای مذهبی مینمودند. او بنابراین درخواستها در هر شهری که وارد میشد منبر میرفت و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی میپرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام اقدام میکردم، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهرها به مناظره میپرداخت.
نمونهای از آن توقفها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع میکردند.
در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمدصادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمدصادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقهمندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیشها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمدصادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفتهها و دلیلهای آن ها، جواب قانع کننده و و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند.[۱۶]
شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (1305 هـ.ق) وارد مشهد مقدس شد. وی بعد از زیارت حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت. شیخ محمدصادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی علیه السلام مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد. اواخر شعبان سال (1305 هـ.ق) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدتها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.
ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجاربه «فخرالاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود. از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمدصادق فخرالاسلام برمیآید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.
در سنگر تألیف
شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال (1305 هـ.ق)[۱۷] بنابر نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی و وجود افکار انحرافی و شبهههای القاء شده از ناحیه مسیحیان که ارکان دین اسلام را مورد هجوم قرار داده بودند، دست به تألیف آثار گوناگون با شیوههای مختلف در زمینه دین شناسی و دفاع از حریم آن زد. و آثار متعدد در این زمینه او خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن ها هم اکنون نیز از منابع و مآخذ تحقیقی در مجامع و مراکز علمی و مذهبی بشمار میآیند.
از ویژگیهای آثار ارزشمند وی میتوان به این مورد اشاره کرد: رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرفاندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبههها و جواب آنها، دوری از تعصب نابجا، مستند و مستدل بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتارها و...
آثار
1. انیس الاعلام فی نصره الاسلام:
موضوع این کتاب ـ که بارها به چاپ رسیده است[۱۸] اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان مسیحیت و یهودیت و مشتمل بر یک مقدمه، هشت باب و یک خاتمه است. مقدمه نیز مشتمل بر چند هدایت است. از جمله مسائل مطرح شده در آن، تنزیه انبیا از گناه و شرک، وحدت انبیا، معرفی مذاهب و فرقههای مسیحیت مثل: کاتولیک، پروتستان، نسطوری، ارامنه، یعقوبیه، کرک و امثال آن ها است. این کتاب به خاطر محتوای غنی و پربار آن همواره مورد توجه اندیشمندان، پژوهشگران و فرهنگ سازان بوده و هست.
«سید محمدعلی اصفهانی در شماره 15 مجله دعوه الاسلام مینویسد: از جمله مصنفات جناب آقای فخرالاسلام متع الله المسلمین بطول بقائه کتاب مستطاب «انیس الاعلام» است که سنواتی است در ایران به زبان فارسی طبع و منتشر شده است. این کتاب دو جلد است و مقصدش اثبات حقیقت اسلام و رد نصاری و دهریها است. آن چه دلیل در این کتاب برای حقیقت اسلام در رد نصرانیت آورده است تمام از کتاب های نصاری (مسیحیت) است. چشم روزگار چنین تألیفی (را به خود) ندیده است، و چنان حسن تألیف بکار برده که با آن که مطالب کتاب، عملیات و مطالب عالیه است (و) هر عاملی (که آن را) بخواند و یا برایش بخوانند، میفهمد».[۱۹]
جناب حاج آقا رحیم ارباب نیز در مقدمه چاپ رحلی جلد اول آن در اصفهان، بعد از معرفی مؤلف و تمجید از کتاب مذکور به نقل از جناب ملا محمد کاشانی مینویسد: «ملا محمد کاشانی (متوفای 1333 هـ.ق) در وصف مرحوم فخرالاسلام بعد از مطالعه کتاب انیس الاعلام (فرمود) که: این مرد «حجت الاسلام» است».[۲۰]
فخرالاسلام در مورد انگیزه تألیف این کتاب مینویسد: «در این بین بعضی رسالهها و کتابهای فرقههای پروتستان که بنابر توهم فاسد خودشان، رد بر اسلام نوشته بودند، به این حقیر رسید مانند: میزان الحق، تحقیق الدین الحق، دافع البهتان، دلائل اثبات رسالت المسیح، دلایل النبوه، رد اللغو، طریق الحیوه، حل الاشکال، مفتاح الاسرار و غیر این ها از رسالهها و کتابهای ایشان. بعد از تأمل و تعمق در آنها دیدم، زیاد از حد، بیانصافی و بیعدالتی نمودهاند و شبهات را به صورت دلایل نوشتهاند و از حد خود تجاوز کردهاند و این شبههها را با زبانهای مختلف، طبع نموده و منتشر کردهاند».[۲۱] بعد از آن میگوید: از این رو اقدام به تألیف این کتاب کردم.
2. برهان المسلمین:[۲۲]
موضوع کتاب، مناظره با عالمان و روحانیان مسیحی در شهر تهران در 16 ماه مبارک رمضان (1312 هـ.ق) است که در حضور دانشمندان مسلمان و مسیحی صورت گرفته است و صورت اسامی خواص مسلمان در این کتاب ذکر شده است از جمله: سید محمدعلی لاریجانی، شیخ علیاکبر خراسانی، میرزا عبدالحسین تهرانی، میرزا مسیح تنکابنی و...[۲۳]
3. تعجیز المسیحیین:[۲۴]
این کتاب در دو جلد و بعد از کتاب برهان المسلمین و در تأیید موضوعات مطرح شده در کتاب برهان المسلمین نوشته شده است.[۲۵]
4. خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام:[۲۶]
این اثر در موضوع امتیازات و برتریهای اسلام بر سایر ادیان و بنابر درخواست خواص از علما و مردم به ویژه مردم اصفهان در سال (1322 هـ.ق) به رشته تحریر درآمده است و بنابر تصریح مؤلف آن در 28 جمادی الاول همان سال در منطقه سرقنات جی نزدیک امامزاده حسن تهران، نوشته شده است.[۲۷]
فخرالاسلام در تأیید این کتاب از ناحیه معصومین علیهم السلام به خوابی که یکی از بستگان وی دیده است استناد میکند و جریان را در آن کتاب مینگارد که خلاصهاش چنین است: «یکی از بستگان وی در خواب میبیند که درب منزل را میکوبند، به درب منزل میرود میبیند دو نفر جلوی درب ایستادهاند، یکی لباس سادات و دیگری لباس جنگ به تن دارد. میگوید: شما کی هستید. آن کسی که لباس رزمی به تن دارد میگوید: «آقا هستند»؟ میگوید چه کار دارید؟ میگویند از طرف سیدالشهداء علیه السلام برای فخرالاسلام، عصا آوردهایم. میگوید: به من بدهید تا من به او بدهم. میگوید: ما باید خودمان عصا را به او بدهیم از این رو وارد خانه شده و عصا را به فخرالاسلام میدهد و میفرماید: این عصا، مرحمتی و هدیه حضرت سیدالشهداء برای شماست، به خاطر آن رسالهای که در «سرقنات» در مورد اصول دین نوشتهاید فخرالاسلام سوال کرد: شما که هستید؟ فرمود: من حضرت عباس علیه السلام هستم».[۲۸] این رؤیا، نشانهای از ارزشمندی اثر فوق و قبولی زحمات طاقت فرسای وی نسبت به ترویج معارف دینی است.
5. بیان الحق و صدق المطلق:[۲۹]
کتابی است فارسی که در ده جلد و در اثبات حقانیت قرآن کریم و آورندهاش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و رد بر کتاب «الهدایه» «و آن دسته از کتابهای مسیحیان که علیه السلام نوشتهاند، به رشته تحریر درآمده است.
از دیگر آثار وی:
6. تحفه الاریب فی رد اهل الصلیب.
7. تعیین الحدود علی النصاری والیهود.
8. حجه الالهیین فی رد الطبیعیین.
9. السیاسه الاسلامیه.
10. رساله فارقلیطا.
11. کشف الأثر فی اثبات شق القمر.
وجوب الحجاب و حرمه شرب الخمر.
وفات
شیخ محمدصادق فخرالاسلام بعد از سالها کوشش و تلاش در راه دفاع از حریم و ارکان اسلام و تثبیت مبانی و اصول آن و مبارزه با افکار انحرافی، خورشید عمرش در حدود (1330 هـ.ق) غروب کرد.[۳۰] قدر مسلم وی در تهران بدرود حیات گفته است؛ اما محل دقیق دفن وی مشخص نیست و مانند بسیاری از عالمان و فقیهان اسلامی، مدفنش مجهول است و دست کم در منابع رجالی و تاریخی چیزی ثبت نشده است.
پانویس
- ↑ از منابع مربوطه در مورد نام مسیحی وی خبری بدست نیامد. این نام بعد از قبول اسلام، بر او نهادهاند.
- ↑ در منابع رجالی و تراجم، تاریخ تولد وی ذکر نشده است؛ اما همان طور که در ادامه بحث خواهد آمد وی در سال (1305 هـ.ق) برای زیارت به مشهد مقدس تشرف یافت و قبل از آن، 16 سال در نجف اشرف و کربلای معلا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشت. قبل و بعد از تحصیلاتش در نجف و کربلا، چند سالی (کمتر از ده سال) در ارومیه به تحصیل و تبلیغ مشغول بود. مقطع زمانی تولد تا 18 سالگی نیز دوران کودکی و تحصیلات علوم مسیحیت وی را در ارومیه و واتیکان تشکیل میدهد. بنابراین عمر شریف وی قبل از سال (1305 هـ.ق) حدود 45 سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس کسر کنند، سال (1260 هـ.ق) بدست میآید که سال تقریبی ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.
- ↑ ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی است که در جنوب شهرستان خوی، در شمال شهرستان مهاباد، در غرب دریاچه ارومیه و در شرق کشورهای ترکیه و عراق قرار گرفته است. این شهر تا تهران حدود 920 کیلومتر فاصله دارد. (نظری به تاریخ آذربایجان، ص 41).
- ↑ انیس الاعلام فی نصره الاسلام، ج 1، ص الف (مقدمه)؛ ریحانه الادب، ج 4، ص 301.
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 6.
- ↑ استادانی مثل «برآبی یوحنای بکیر، قسیس یوحنای جان، رآبی عاژ، رآبی تالو، قسیس کورکز و...».
- ↑ نام شهری است در شمال غربی شهر «رم» (مرکز حکومت کشور ایتالیا) که مرکز استقرار پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان است. این شهر که فقط 44 هکتار مساحت دارد امروزه در حکم یک دولت مستقل مذهبی است و در بیشتر کشورهای دنیا نمایندگان مذهبی دارد که آنان در حکم نمایندگان هم سیاسی هستند (لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 20355).
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 6 و 7.
- ↑ با تلخیص و تغییر عبارات.
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 8-20؛ خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام، مقدمه دوم.
- ↑ نقباءالعبشر، ج 2، ص 850؛ انیس الاعلام، ج 1، ص 13، (مقدمه چاپ رحلی).
- ↑ موسوعه النجف الاشرف، ج11، ص 93-115.
- ↑ تراث کربلا، ص 286ـ291.
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 27.
- ↑ علت این که چرا این مسیر برای سفر به مشهد مقدس انتخاب شده است مشخص نیست. شاید علتش وجود مسیحیان در آن شهرها میباشد که شیخ محمدصادق قصد داشته در ضمن سفر، با آنان به گفتگو بنشیند.
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 8؛ (چاپ رحلی).
- ↑ نقباءالبشر، ج 2، ص 851.
- ↑ این کتاب چندین بار به صورت رحلی به خط محمد بن محمدتقی اصفهانی در سال (1313 و 1315 هـ.ق) در تبریز و در سال (1315 و 1319 هـ.ق) در تهران در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول آن برای بار دیگر در اصفهان در سال (1370 هـ.ق) با 374 صفحه به چاپ رسیده است. (انیس الاعلام، ج 2، ص 1). این کتاب هماکنون در پنج جلد با مقدمه سید عبدالرحیم خلخالی توسط انتشارات مرتضوی مجددا چاپ شده است.
- ↑ انیس الاعلام، ج 1.
- ↑ همان، ص 13 (چاپ رحلی).
- ↑ انیس الاعلام، ج 1، ص 11، (چاپ رحلی).
- ↑ ریحانه الادب، ج 4، ص 302؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 367، الذریعه، ج 1، ص 101.
- ↑ برهان المسلمین، ص 60.
- ↑ الذریعه، ج 4، ص 210؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 367؛ ریحانه الادب، ج 4، ص 302.
- ↑ الذریعه، ج 4، ص 210.
- ↑ الذریعه، ج 7، ص 232؛ اعیان الشیعه، ج 9، ص 367؛ نقباءالبشر، ج 2، ص 851؛ ریحانه الادب، ج 4، ص 302.
- ↑ خلاصه الکلام، ص 3.
- ↑ همان، ص 160.
- ↑ اعیان الشیعه، ج 9، ص 367؛ الذریعه، ج 3، ص 180؛ نقباءالبشر، ج 2، ص 851.
- ↑ نقباءالبشر، ج 2، ص 851؛ ریحانه الادب، ج 4، ص 302؛ الذریعه، ج 2، ص 452 و...