شیخ ابوالقاسم قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۰۱ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



زاهد بزرگ

اشاره:

قم، شهرى است كه در طول چهارده قرن هماره آكنده از عالمان و دانشمندان و فقيهان و محدثان بوده است. اما در اين ميان قرن چهارم و قرن چهاردهم هجرى درخشش خاصى داشته و شمار دانش‌پژوهان در اين دو قرن، بيش از زمان‌هاى ديگر بوده است.

قم، در نيمه اول قرن چهاردهم شاهد تأسيس حوزه علميه (1340 ق) و رونق بيش از پيش علوم اهل بيت عصمت و طهارت علیهم‌السلام و مهاجرت عده بسيارى از تشنگان معارف شيعى بود كه يكى از نام‌آورترين عالمان و مدرسان قم در آن زمان، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم قمى - معروف به كبير - بوده است. فقيهى بزرگ، كه هنوز آوازه سجاياى اخلاقى و مراتب علمى اش در شهر قم، شهرت فراوان دارد. اينك در اين مقاله كوتاه به ذكر گوشه اى از زندگانى پربارش مى پردازيم.

ولادت:

آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى، در حدود سال 1280 ق در بيت علم و فضيلت زاده شد. پدرش مرحوم شيخ ملا محمدتقى هم يكى از افاضل قم بوده است.(1) البته سال ولادتش، در جايى تصريح نشده است، اما از آنجا كه در سال 1353 ق، در سنين بيش از هفتاد سالگى بدرود حيات گفت پس سال تولدش در حدود 1280 ق بوده است.(2)

تحصيلات

مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم، دروس مقدماتى و ادبيات و سطوح اوليه را در قم و كاشان و اصفهان نزد حضرات آيات:

  • 1- حاج شيخ محمدحسن نادى (م 1317 ق) نويسنده «ردّ الشيخيه» - كه از بزرگان علماى قم و ابوالزوجه اش بود -
  • 2- حاج شيخ محمدجواد قمى (م ح 1314 ق) - از اعاظم علماى قم -
  • 3- حاج ملا محمد نراقى
  • 4- ميرزا فخرالدين نراقى (م 1325 ق)
  • 5- حاج آقا منيرالدين بروجردى (م 1342 ق) صاحب «الفروق بين الفريضه والنافله» و منظومه در فقه و اصول فراگرفت(3) و پس از آن به تهران مهاجرت كرد و رسائل را هم در محضر آيت الله ميرزا محمدحسن آشتيانى (م 1319 ق) آموخت و در برخى از علوم همچون ادبيات و حسن خط، مهارت بسيارى كسب نمود.

هجرت به نجف

سپس در حدود سال 1305 ق، رهسپار نجف اشرف شد و ساليان بسيار باتلاش و كوشش فراوان - همراه با فقر وفاقه و تنگى معيشت و تشتت خيال -(4) در فراگيرى علم كوشيد. برخى از اساتيدش در نجف عبارت‌اند از آيات عظام:

  • 1- حاج آقا رضا همدانى (ح 1250-1322 ق) صاحب «مصباح الفقيه فى شرح شرايع الاسلام»؛
  • 2- حاج ميرزا حسين خليلى تهرانى (م 1326 ق)؛
  • 3- آخوند ملا محمدكاظم خراسانى (1255-1329 ق) صاحب «كفاية الاصول» و «فوائد الاصول»؛
  • 4- سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى (1247-1337 ق) صاحب «عروة الوثقى» و «حاشيه مكاسب».

وى در نجف، آنقدر كوشيد تا به درجه اجتهاد نائل آمد و در همان جا، از علماى بزرگ و فقيهان سترگ و از مروجين شرع مقدس - به گفتار و كردارش - به شمار مى رفت.(5) نيز، مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى به هنگام تحصيل خود در اصفهان و كاشان و نجف از گروهى اجازه روايت اخذ كرد كه آن‌ها عبارتند از آيات عظام:

  • 1- ميرزا ابوالمعالى كلباسى (م 1315 ق) صاحب «الجبر والتفويض» و «الاستشفاء بالتربة الحسينية»؛
  • 2- ميرزا محمدهاشم چهارسوقى اصفهانى (1318 ق) صاحب «مبانى الاصول» و «اصول آل الرسول»؛
  • 3- حاج آقا منيرالدين بروجردى اصفهانى (1269-1342 ق) صاحب «منظومه در شرح حال اصحاب اجماع» و شرح حال رواة؛
  • 4- سيد محمد علوى بروجردى كاشانى (1362 ق)؛
  • 5- آخوند ملا محمدكاظم خراسانى (م 1329 ق) صاحب «الفوائد الفقهية والاصولية» و «قضاو شهادات»؛
  • 6- سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى (م 1337 ق) صاحب «تعادل و تراجيح» و «اجتماع امر و نهى».

خاطره اى از دوران تحصيل

آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى به نقل از آقاى حاج ميرزا مهدى ولايى - يكى از نويسندگان فاضل فهرست كتب خطى كتابخانه آستان قدس - نقل كرده اند، كه: زمانى آقاى حاج شيخ ابوالقاسم قمى به نجف اشرف مشرف شد و در ضمن سخنانش فرمود: «وضع شما طلبه ها الان خيلى اعيانى و شاهانه است، در زمانى كه ما تحصيل مى كرديم طلبه هاى معمولى هفته اى يك نوبت پختنى داشتند و طلبه هاى اعيان هفته اى دو بار و طلبه هاى فقير ماهى يك وعده. در يكى از سال‌هاى تحصيلى كه دو ماه گوشت نخورده بودم از كنار حجره طلبه اى رد مى شدم كه ديدم آبگوشت را از درون ديزى، در كاسه مى ريزد. بوى آبگوشت كه در فضاى پيچيده بود پاى مرا سست كرد آن طلبه به من تعارف نمود و من قبول نكردم و گفتم: من نهار خورده ام، چون پيش‌تر خود را با مقدارى تربچه سير كرده بودم».(6)

بازگشت به قم

سال بازگشت او به قم دقيقاً معلوم نيست، اما اگر مدت توقف و زندگى اش را در نجف حدود 30 سال بدانيم، بازگشتش بايد در سال 1324 ق بوده باشد. وى در حالى به قم بازگشت كه يكى از علماى مشهور و دانشمندان نام‌آور قمى حوزه نجف به شمار مى رفت. ولذا در قم با استقبال بسيار مواجه شد و مردم و طلاب، گرد او جمع شدند و معظم له را پيشواى دينى خود قرار دادند.(7) وى در قم به اقامه جماعت در مسجد امام حسن عسكرى علیه‌السلام و تدريس فقه و اصول، و حل مشكلات مردم پرداخت و خزانه دارى نفائس و ضريح و حرم حضرت معصومه سلام الله علیها (كه منصب آبا و اجدادى اش بود) بر عهده وى قرار گرفت - تا بدانجا كه يكى از القاب مشهورش «خازن الحرم» است -(8) و مردم قم و اطراف آن، تقليد از او را پذيرفتند.(9)

تدريس

معظم له، در طول ساليان فراوان تدريس فقه شاگردان بسيارى را پروراند. پيش از ورود آيت الله حايرى به قم و تأسيس حوزه علميه (1340 ق/ 1300 ش) عموم شاگردانش را طلاب و فضلاى قمى تشكيل مى دادند. البته ايشان همه روزه براى برخى از بازاريان باسواد، يك درس مكاسب هم داشتند كه مرحوم حاج سيد على بلورفروش و حاج شيخ على سقط‌فروش از آن جمله اند و پس از ورود آيت الله حايرى هم، بسيارى از شاگردان معظم له به حلقه درسى حاج شيخ ابوالقاسم قمى نيز پيوستند و از او هم بهره بردند.

سبك تدريس ايشان مبتنى بر دقت بسيار و ژرف‌نگرى بود ولذا مسئله اى را كه عنوان مى كردند، دير به پايان مى رسيد و شاگردانش با وى، بسيار به بحث مى پرداختند و اكثر روزها، مباحثه بين الاثنينى مى شد - و اين سبك تدريس ميرزاى شيرازى نيز بوده است و در پرورش قوه اجتهاد و ملكه استنباط در شاگردان، نقش مؤثرى دارد - علم و فضل و دانش گسترده وى در قم تا بدانجا مشهور بود كه حتى مرحوم آيت الله حايرى در درس اصول خويش به طرح برخى نظرات وى پرداخته و بعضى از آن‌ها را قبول مى كرد.(10)

از مرحوم آيت الله گلپايگانى هم نقل شده است كه روزى آقاى حاج شيخ عبدالكريم مطالبى را از حاج شيخ ابوالقاسم نقل كردند و دو اشكال از اشكالات ايشان را قبول و دوتاى ديگر را رد كردند.(11)

علامه سيد محسن امين هم درباره اش مى نويسد: «وى عالمى فاضل، محقق مدقق و فقيه اصولى و متقى و زاهد و مشهور به فضل و دقت و نظر و گستردگى معلومات بود. و حتى از نظر علمى به گونه اى بود كه بعضى ايشان را بر آيت الله حايرى ترجيح مى دادند، ولى رياست حوزه از آن حاج شيخ عبدالكريم بود. در سال 1353 ق، ايشان را در قم ديدم و پيرامون برخى مسائل فقهى گفتگو كرديم و فضل و دقت نظرش را از آن فهميديم، فضلاء قم ايشان را مى ستودند».(12)

شيخ آقا بزرگ تهرانى هم مى نويسد: «...طلاب، مجلس درس او را مغتنم و مقام استفاده مى شمردند و اين به خاطر وفور علم و كثرت دانش وى بود...».(13)

مرحوم واعظ خيابانى هم مى نويسد: «امام اورع ازهد و حير فقيه او حد آقا شيخ ابوالقاسم، شيخ علماى قم و مرجع تقليد ايشان،(14) وى همين عالم مقدس ربانى است كه در قم بر جنازه آيت الله ميرزا صادق آقا مجتهد تبريزى با قاطبه علماء و مجتهدين و اهالى قم از زوار و مجاورين نماز خواند.(15)

بالجمله، موقعيت علمى ايشان در قم و در اوساط علمى شيعه معروف بوده ولذا طلاب فراوانى در درس او شركت مى كرده اند. اما ما به اين تعداد از شاگردانش - در كتب تراجم - دست يافته ايم.

شاگردان

برخى از تلامذه آن فقيه بزرگ عبارتند از آيات عظام و حجج الاسلام:

  • 1- امام خمينى (1320-1409 ق) بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران.
  • 2- آيت الله حاج سيد محمدرضا موسوى گلپايگانى (1316-1412 ق) صاحب «كتاب القضاء» و «كتاب الحج» و «كتاب الحدود»؛
  • 3- آيت الله حاج ميرزا محمد فيض قمى (1293-1370 ق) صاحب «كتاب الفيض» و «نجاة العباد»؛
  • 4- آيت الله حاج سيد احمد شبيرى زنجانى (1308-1393) صاحب «الكلام يجرّالكلام» و «افواه‌الرجال»؛
  • 5- آيت الله آخوند ملا على همدانى (1312-1398 ق) صاحب «شرح حال ابوبصير» و «اجتهاد و تقليد» و «قاعده لاضرر»؛
  • 6- آيت الله حاج ميرزا عبدالله چهلستونى تهرانى (1305) صاحب «اصول فلسفه» و «سنن النبى» و «حاشيه كفايه»؛
  • 7- آيت الله حاج ميرزا محمود روحانى قمى (1307)؛
  • 8- آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى قمى (1309-1398 ق) صاحب «مقصد الحسين» و «منطق الحسين»؛
  • 9- حاج سيد مصطفى صفايى خوانسارى (1321) صاحب «الديانة الاسلامية» و «الجواهر المودعة»؛
  • 10- حاج شيخ مهدى حرم پناهى قمى (1319-1374 ق) صاحب «كتابى در اصول»؛
  • 11- حاج شيخ على‌اصغر اشعرى قمى (1318-1368 ق)؛
  • 13- حاج شيخ عبدالهادى حاج آخوند قمى؛
  • 14- حاج شيخ ابوالقاسم نحوى قمى؛
  • 15- حاج سيد محمد علوى قزوينى؛
  • 16- حاج آقا ضياء استرآبادى تهرانى؛
  • 17- شيخ محمدصادق صدراالشريعه تنكابنى (1315-1400 ق) صاحب «ديوان اشعار» و «تفسير منظوم»؛
  • 18- شيخ محمدحسين ناصرالشريعه قمى ؛
  • 19- حاج سيد احمد مشرف حسينى قمى؛
  • 20- حاج شيخ حبيب‌الله زاهدى قمى؛
  • 21- شيخ محمدباقر خازنى قمى؛
  • 22- شيخ محمدحسن آقا نجفى قمى.

تأليفات

از آن فقيه سترگ، به دليل كثرت مشاغل اجتماعى و مراجعات مردمى، تأليف بسيار بر جاى نماند. اما برخى از آثارش در فقه و اصول و تفسير عبارتند از:

  • 1- حاشيه بر كفاية الاصول استادش محقق خراسانى؛
  • 2- حاشيه بر تفسير صافى ملا محسن فيض كاشانى.(16)
  • 3- رساله علميه. وى رساله خود را براى چاپ به چاپخانه داده بود اما با ورود آيت الله حايرى به قم و براى پرهيز از تعدد مرجع تقليد، رساله اش را از چاپخانه بازپس گرفت.(17)
  • 4- تصحيح و مقدمه بر جمال الاسبوع سيد بن طاووس (چاپ 1330 ق).(18)

همراهى در تأسيس حوزه علميه قم

هنگامى كه مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايرى در سال 1340 ق (1300 ق) به قصد زيارت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به قم آمدند، علماى قم همراه با طلاب و تجار و عموم مردم، همگى به استقبال وى شتافتند و با اصرار بسيار، از او درخواست اقامت دائم و تأسيس حوزه را نمودند. از جمله كسانى كه در اين راه، كوشش فراوان نمود آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى است.

از مرحوم آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى نقل شده است كه: زمانى كه آقاى حاج شيخ ابوالقاسم و آقاى حاج ميرزا محمد ارباب به ديدن حاج شيخ عبدالكريم آمده بودند بحثى فقهى بين اين سه بزرگوار درمى گيرد. در بازگشت، آقاى ارباب به حاج شيخ ابوالقاسم مى فرمايد: حاج شيخ با ما فرق مى كند هر كجا كه باشد حوزه تشكيل مى دهد، پس چه بهتر كه در قم تشكيل گردد و ما قمى ها هم در آن سهيم باشيم. آقاى كبير مى فرمايد: من هم مى خواستم همين را بگويم. ولذا بنا مى گذارند كه برگردند و از حضور آقاى حايرى، درخواست اقامت بنمايند و اين كار را هم مى كنند.(19)

آيت الله شبيرى زنجانى از امام خمينى نقل مى كند كه مى فرمود: علت موفقيت، مرحوم حاج شيخ عبدالكريم اين بود كه علماى قم، افرادى متقى و پرهيزگار بودند والا اگر ايشان جاى ديگر مى رفت ممكن بود از معظم له استقبالى كه در خور شخصيت شان باشد به عمل نمى آمد و قهراً ايشان در كار خود موفق نمى شد.

از همين رو آن فقيه بزرگ و خداترس، به هنگام ورود مرحوم آيت الله حايرى، رساله خود را از چاپخانه پس گرفت و از چاپ آن منصرف شد و مكرر مى فرمود: خدا طول عمر به آقاى حاج شيخ بدهد، آمد شهر ما را آباد كرد.(20)

نيز آيت الله شبيرى زنجانى مى فرمودند: از يكى از آقايان شنيدم كه مى گفت: روز عيدى براى ديدن آقاى حاج شيخ ابوالقاسم به منزل ايشان رفتم و تشريف نداشت. پس از مدتى كه آقا تشريف آوردند معلوم شد كه براى تبريك عيد به خانه حاج شيخ عبدالكريم تشريف برده بود و هم(21) اين كه معظم له، در روز عيد غديرى پس از آن كه به بيرونى تشريف آوردند و كثرت جمعيت را مشاهده نمود، فرمود: مردم! بيائيد جايى كه من مى روم برويم و عصايش را بلند كرد و فرمود: ما يك علم داريم و همگى بايد دور او بچرخيم (كه آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايرى مقصودش بود) آرى! اين است نمونه عينى تقوا و ترك هوا و هوس و گذشت براى خدا و پرهيز از حبّ جاه و مقام. رحمت خدا بر روان پاكش باد.

شيوه زندگى

آن فقيه سترگ، زندگى اش يادآور زندگى ائمه اطهار علیهم‌السلام و ياران ايشان بود. «آن بزرگوار بسيار كريم الطبع ما زكى النفس، نقى القلب، وسيع الصدر و حسن الخلق، زاهد و متقى و پارسا بود... مواظبت و مراقبتش در عبادات بسيار، حزم و احتياطش در امور بى‌اندازه... فقيهى بود ربانى و مجتهدى بود الهى، محضرش ذكر و رؤيتش ذكر و منطقش ذكر، سجيه اش تواضع و رويه اش انذار و تنبه، راستى چراغ روشنى بود كه از ايوان دين خاموش شد و ستاره درخشانى بود كه از آسمان علم، غروب نمود.(22)

وى در زهد و بى‌اعتنايى به دنيا به مرتبه اى والا دست يافته بود. به گونه اى كه «زهدش، علم و دانش او را پوشانيده بود»(23) آيت الله اراكى فرموده است: وى در سهم امام تصرف نمى كرد و بر اين عقيده بود كه اموراتش بايد به غير سهم بگذرد و آيت الله بهاءالدينى فرموده است: زهد و تقواى مرحوم آقا ميرزا ابوالقاسم قمى نمونه بود. ايشان با تمام محبوبيت و نفوذى كه داشت تنها با سادات، اهل علم و طبقه ضعيف خوب بود و به آن‌ها روى خوش نشان مى داد. زندگى كاملا درويشى و بى‌آلايشى داشت، حتى خادمى نداشت كه به كارهاى بيرونى او برسد يكى از سادات - كه ميرزا از سهم سادات به او كمك مى كرد - گاهى در بيرونى ايشان چاى و غليانى درست مى كرد.(24)

معظم له، تمام كارهايش را - از خريد مايحتاج خانه، آب آوردن - خود انجام مى داد. يكى از آقايان مى گفت: روزى آقا را ديدم كه با آن پيرى و كهولت سن، كوزه اى در دست گرفته و مى خواهد آب بياورد. جلو رفتم تا كوزه را از ايشان گرفته و پر كنم. فرمود: اگر اجازه دهيد ابوالقاسم خودش اين كار را انجام دهد بيشتر ممنون مى شود و نگذاشت تا من اين كار را انجام دهم.(25)

معظم له، به هنگام خريد نان و يا گوشت و ميوه از بازار مقيد بود از افرادى كه او را نمى شناسند خريد كند و در وقت كشيدن ترازو، پشت خود را به صاحب مغازه مى كرد تا از او خجالت نكشد و هر چه مى خواهد براى ايشان بگذارد و اگر صاحب مغازه مى خواست جنس بهترى برايش بگذارد، مى فرمود: مگر من با ديگران چه فرقى دارم؟ مگر خون ابوالقاسم از ديگران رنگين تر است؟ و از قبول آن خوددارى مى ورزيد.

او بر بهره ورى از وقت و رعايت نظم، اصرار مى ورزيد. هنگامى كه به نجف اشرف مشرف گشته بود و علماء و طلاب به ديدنش مى آمدند معظم له، به علت آن كه براى درس و بحث طلاب، اهميت فراوان قائل بود و نمى خواست وقت آنان تلف شود به آقازاده اش - مرحوم حجت الاسلام آقا شيخ محمدحسن - گفته بود: آقايان طلبه ها چه وقت چاى مى خورند؟ همان وقت ما براى بازديد آنان برويم. (و انتخاب اين وقت براى آن بود كه: نه وقت طلبه ها گرفته شود و نه تكلف زائدى براى پذيرايى شان پيش آيد).(26)

ويژگي‌هاى اخلاقى

مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى داراى ويژگي‌هاى اخلاقى منحصر به فردى بود كه او را از ديگران متمايز ساخته بود. چنانچه از آيت الله العظمى گلپايگانى چنين نقل شده است: ما عمدتاً براى استفاده از اخلاق و انفاس قدسى ايشان به درسش مى رفتيم و علاوه بر آن از علمش هم بهره مى برديم و همين مطلب را هم آيت الله شبيرى زنجانى از امام خمينى و پدرشان آيت الله سيد احمد زنجانى نقل كرده اند كه فرموده بود: در زمان ما در قم درس رسمى اخلاق نبود. اما نمونه هاى اخلاقى در حوزه از قبيل آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى وجود داشت كه انسان مى توانست زندگى آنان را الگو و سرمشق قرار دهد.(27)

مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمى هم فرموده بود: من منكر بودم كه در اين زمان و در شرايط فعلى و فساد عمومى آدم خوب و كامل پيدا شود. با اين كه در قم آقا شيخ ابوالقاسم قمى و در نجف آقا سيد مرتضى كشميرى را ديدم و يقين كردم در اين عصر هم انسان كامل و مؤمن حقيقى پيدا مى شود.(28)

احترام به سادات

يكى از ويژگي‌هايش، احترام و اكرام سادات بود. نقل شده است: همسر وى علويه بود و فوق‌العاده مورد احترام ايشان، به گونه اى كه خود از نان جو استفاده مى كرد، ولى مقيد بود براى او نان گندم تهيه كنند. آيت الله سيد مصطفى صفايى فرموده بود: روزى در جلسه اى، يكى از سادات را بر خودش - به هنگام خروج - مقدم داشت، يكى از علماى قم به او گفت: چرا آبروى ما را مى برى؟ ايشان در جواب گفت: مى خواهى آبروى مرا جلو پيغمبر ببرى؟ او سيد است و بايد مقدم داشته شود.(29) نيز ايشان معمولاً كنار سفره خود، فقرا و سادات مستمند را مى نشاند و از آن غذايى كه خود مى خورد به آن‌ها هم مى خورانيد.

دورى از حاكمان وقت

ديگر از ويژگى هايش دورى از ارباب قدرت و پرهيز از مراوده با آنان بوده است. شبى صمصام - رئيس شهربانى وقت قم - براى وى كيسه اى پول مى فرستد و معظم له آن پول را به وسيله فرزندش بازمى گرداند و به فرزندش - كه مى گفت: پدر! با اين كه ما در فشاريم چرا اين پول را پس مى فرستيد؟ - فرمود: بابا خدا يك عقلى به من بدهد يك دينى به شما، اين‌ها پول مى آورند و بعد از ما انتظاراتى دارند ما نمى توانيم از آن‌ها پول بگيريم.(30)

آيت الله بهاءالدينى هم فرموده است: تنها با سادات و اهل علم خوب بود، با متنفذين هيچ خوب نبود به گونه اى كه هيچ يك از آنان جرأت نداشتند براى او هديه اى بفرستند، ميرزا اجازه نمى داد متنفذين در كارهاى او دخالت كنند.(31)

اخلاص

مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ مرتضى انصارى قمى فرموده بود: روزى حاج شيخ ابوالقاسم براى اقامه جماعت به مسجد امام علیه‌السلام آمد و قبل از خواندن نماز به خانه اش بازگشت. وقتى از ايشان علت را جويا شدند، فرمود: كثرت نمازگزاران مرا خوشحال كرد و ديدم امروز قصد قربت در اين نماز ندارم.(32)

دورى از خودنمائى

از مرحوم حجت الاسلام حاج آقا احمد روحانى نقل شده است كه: در جلسه اى پيرامون حديثى بحث درمى گيرد و حاج شيخ ابوالقاسم از اظهارنظر خوددارى مى ورزد و در جلسه ديگر، دفترى را به حاضران ارائه مى دهد تا مطالعه كنند و معلوم مى شود حاج شيخ در مورد آن حديث، بحث‌هاى ژرف نموده و با اين همه از سر تواضع و فروتنى در بحث شركت نكرده بود.(33)

فرزندان

مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى، از كريمه آيت الله شيخ محمدحسن نادى فرزندانى آورد كه همه در سلك روحانيت و مزين به علم و عمل صالح بودند و در ميان ايشان مرحوم حجت الاسلام شيخ محمدحسن - معروف به آقا نجفى - از دانش آموختگان نجف اشرف بود و به مقام اجتهاد نائل آمد و در 45 سالگى از دنيا رفت. نيز، مرحوم حجت الاسلام شيخ محمدباقر خازنى هم از شاگردان پدرش و عالمان ديگر بود.

وفات

آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى، پس از عمرى پربار و كارنامه اى درخشان، در يازدهم جمادى الثانى 1353 ق/ 1313 ش(34) بدرود زندگى گفت و پس از تغسيل و تكفين، توسط مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد كبير و تشييعى باشكوه، در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خاك سپرده شد. در رثاى وى، شعرا به مرثيه سرايى پرداختند. از جمله پدربزرگوارم - مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمدعلى انصارى - چنين سرود:

ز جور چرخ، چون پنهان به گل خورشيد دانش شد × شريعت را كمر بشكست و دين را دل پر آتش شد

بطاق عرش يزدان رخنه اى افتاد در آندم × كه از جور فلك پنهان به گل خورشيد دانش شد

به شهر قم ز چرخ علم سر زد ماه تابانى × كه از نور رخش خورشيد شرمنده ز تابش شد

وليكن سير خود ناكرده كامل شد فرو، زين غم × جگرها جملگى پر خون شد و دل‌ها به نالش شد

سفير از عالم بالا شنيد آن مرغ قدّوسى × به پرواز آمد و طوبى ز پروازش بنازش شد

ولىّ حضرت قائم ابوالقاسم چو شد غائب × خرد از بهر تاريخش ز انصارى به خواهش شد

زبان چون ماهى از درياى طبعش سر زد و گفتا × به گل آن قلزم مواج علم و بحر بينش شد.

پى نوشت

(1). آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 63.

(2). امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 2، ص 70.

(3). مرعشى نجفى، الاجازة الكبيرة، ص 19.

(4). شيخ آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 63.

(5). آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 63.

(6). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ش 22 (مرداد 1366)، ص 84.

(7). آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 64.

(8). مرعشى نجفى، الاجازة الكبيرة، ص 19 و آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 64.

(9). واعظ خيابانى، علماء معاصرين، ص 155.

(10). مرحوم آيت الله اراكى مى فرمود: روزى، آقاى حاج شيخ فرمودند: شيخ انصارى عليه الرحمة در رسائل، حديث رفع را ظاهر در خصوص رفع مؤاخذه دانسته، ولى از صحيحه بزنطى برمى آيد كه رفع جميع آثار - حكم وضعى و حكم تكليفى - مراد است. بنابراين بايد از ظاهر حديث رفع، دست برداشت و اين نظر آقاى حاج شيخ ابوالقاسم است. ايشان مى فرمود: معلوم نيست سؤال سائل از حكم وضعى باشد، بلكه چون حلف به طلاق و عتاق (به نحو شرط نتيجه) خود حرام تكليفى است، امكان دارد سؤال از اين باشد كه حالا كه كسى مجبور شده به حلف، آيا مرتكب كار حرامى شده؟ و آيا اين حلف، عقوبت دارد و بايد كفاره بدهد؟ (باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ش 22، ص 85-86)

(11). باقرى بيدهندى، همان.

(12). اعيان الشيعة، ج 2، ص 410.

(13). نقباء البشر، ج 1، ص 69.

(14). علماى معاصرين، ص 155.

(15). همان، ص 387.

(16). مرعشى نجفى، الاجازة الكبيرة، ص 19.

(17). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ص 93.

(18). نقباء البشر، ج 1، ص 69.

(19). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ش 22، ص 86.

(20). سيد احمد زنجانى، الكلام يجرّ الكلام، ج 1، ص 107.

(21). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ش 22، ص 89.

(22). شريف رازى، آثار الحجة، ج 1، ص 39.

(23). مرعشى نجفى، الاجازة الكبيرة، ص 19.

(24). مجله حوزه، ش 16.

(25). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ص 89.

(26). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ش 22، ص 84.

(27). همان جا.

(28). شريف رازى، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 129.

(29). باقرى بيدهندى، مجله نور علم، ص 87.

(30). همان مدرك.

(31). همان جا.

(32). مجله نور علم، ص 91.

(33). همان، ص 92.

(34). مرعشى نجفى، الاجازة الكبيرة، ص 19.

منبع

ناصرالدين انصارى , ستارگان حرم، جلد 9