ابراهیم بن محمد اشعری قمی
جويبار حديث
نكوداشت انتقال دهندگان روايات حجتهاي خدا، از ارزشمندترين كارهاي فرهنگي در يك جامعه دينمدار است. در اين نوشتار، نويسنده كوشيده است چهرهاي ديگر از محدثان شيعي را به رهپويان ساحت ولايت، معرفي نمايد.
آشنايي با محدث
در اوايل نيمه دوم، از سده دوم هجري در خانه مردي از قبيله اشعريان قم، به نام محمد اشعري، كودكي پا به عرصه هستي نهاد كه در ميان تمامی نامها، نام ابراهيم را برايش برگزيدند. اين نورسيده در دامن پدري پرورش يافت كه جانش با نور شناخت و عشق به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله روشن بود.
از اين جهت كه ابراهيم از تبار خاندان اشعري است و در شهر قم به دنيا آمده، به نام اشعري قمی مشهور است. ابراهيم از همان آغاز زندگي در طلب گوهر دانش برآمد و بهترين دانش را در درك و فهم سخناني كه ريشههاي آسماني داشت جستجو میكرد. اين انگيزه نيرومند، او را به سوي آموختن و فراگيري اخبار اهل بيت علیهمالسلام كشانيد. از زندگي و چگونگي حالات پدرش چيزي نمیدانيم ولي اين نكته مسلم است كه از خاندان اشعري است.[۱]
رهيابي به حريم عصمت
ابراهيم، تحصيلاتش را در قم آغاز نمود؛ زيرا در اين شهر دانشمندان و محدثان فراواني زندگي میكردند. شوق آموختن بيشتر و عشق به دريافت زلال علم از سرچشمه اصلي، وي را به هجرت واداشت. ولي به كجا؟ به جايي كه محبوب او میزيست و آنجا جز «مدينةالرسول» يعني شهر پيامبر، نبود. شهري كه بيشتر امامان شيعه در آنجا زيستهاند.
او پرشتاب، خود را به مدينه رساند و سراسيمه به محضر پاك امام معصوم علیهالسلام شتافت. وي محضر دو تن از امامان شيعه را در دو زمان درك كرد، حضرت امام موسي كاظم علیهالسلام كه در سال 183 ق. به شهادت رسيد و حضرت امام رضا علیهالسلام كه در سال 203 ق. در طوس شهيد شد. طبعاً توقف ابراهيم در مدينه، مدتي طول كشيده است. تمام ترجمهنويسان شيعي، از اواخر سده چهارم هجري - كه روزگار نجاشي است - تا عصر اخير كه در دانش پرارزش رجال و رجالشناسي قلم زدهاند، از او به عنوان صحابي اين دو امام بزرگوار ياد نمودهاند.
نجاشي چنين مینگارد: ابراهيم بن محمد اشعري قمي، از جناب امام كاظم و امام رضا علیهاالسلام روايت میكند، و ظاهر سخن ايشان اين است كه آن بزرگواران را ملاقات و از آنان روايت نقل میكند.خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد. نجاشي، ص 24.</ref>
موقعيت ممتاز
شخصيت علمی ابراهيم در سايه كوشش و تلاش و به دليل شرفيابي به محضر امامان علیهمالسلام آن چنان شكوفا شد؛ كه مورد توجه صاحب نظران قرار گرفت. در نظام اعتقادي، باورهاي ديني و در حوزه رفتار فردي و اجتماعي، لغزش و انحرافي از وي بروز نكرد و بر اين اساس است كه در حق او گفتهاند: او از محدثان موجه و موفق شيعه است.[۲]
سيد بن طاووس كه يكي از زاهدترين و دقيقترين عالمان مذهب شيعه است، از او به نيكي ياد نموده است.[۳] ترجمه نگاران، همگي به اين دانشور ناشر حديث، ارج و احترام نهادهاند.
سرچشمههاي معرفت
سرچشمه اصلي كسب معارف اين محدث، دو حجت خدا هستند. ابراهيم بعد از آن دو بزرگوار به نزد شاگردان و دانش آموختگانِ مكتب اهل بيت علیهمالسلام رو آورد و به كسب دانش از آنان پرداخت تا او نيز براي نسلهاي بعد از خويش، اين ميراث گرانقدر الهي را به يادگار گذارد در اين جا به نام گروهي از استادان حديث او اشاره میشود:
- 1- ابويحيي الحناط؛
- 2- ابان بن عبدالملك؛
- 3- عبدالاعلي مولي آل سام؛
- 4- حمزة بن حُمران؛
- 5- عبيد بن زراره؛
- 6- ثعلبه بن ميمون؛
- 7- عبدالله بن بكير؛
- 8- حذيفة بن منصور؛
- 9- فضل بن زكريا؛
- 10- حسن بن حذيفه؛[۴]
- 11- ابواسحاق طاهر.خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ
</ref>
برای برچسب<ref>
پیدا نشد. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 272؛ الجامع في الرجال، ص 6.</ref>
بر كرسي تدريس
اين محدث گرانقدر، در محضر استادان بزرگ حديث حاضر شده و از خرمن دانش آنان، سودها برده و توشهها اندوخته است. آن گونه كه از ترجمه استادان او برمیآيد - كه بيشتر آنان از محدثان شيعي و اهل كوفه هستند - طبعاً اين بزرگوار راهي آن ديار هم شده و روزگاري را در آن خطه به فراگيري آموزههاي ديني پرداخته است. وي بعد از اين تلاش چشمگير در راستاي يادگيري در جايگاه نشر حديث قرار گرفته و ذخيرههاي دانش خود را به گروهي از علاقمندان دانش حديث، انتقال داده است. به همين دليل جمعي از محدثان نخبه شيعه به محضر اين استاد روايت، شتافتند كه نام آنان عبارت است از:
- 1- صفوان بن يحيي؛
- 2- ابن ابي عُمير؛
- 3- عبدالله بن محمد اسدي حجّال؛
- 4- محمد بن خالد برقي؛
- 5- محمد بن خالد اشعري؛
- 6- احمد بن سَلَحه؛
- 7- احمد بن محمد ابن بزنطي.
با دقت در اسامی شاگردان اين عالم فرهيخته، آشكار میشود كه حداقل، سه نفر از اصحاب اجماع در ميان آنان وجود دارند و اين نشاني ديگر از برجستگي اين راوي شيعي، در حوزه گسترش اخبار اهل بيت علیهمالسلام است.
نكته
در آغاز اين نوشتار گفته شد كه بنا به عقيده نجاشي، ابراهيم از امام كاظم و امام رضا علیهمالسلام روايت میكند؛ ولي شيخ طوسی در رجال خويش، ابراهيم بن محمد اشعري را در رديف راوياني قرار داده كه مستقيماً از معصوم روايت نكردهاند. البته ثابت شده كه اين تقسيم شيخ طوسي، درست نيست؛ موردهاي بسياري هست كه شيخ طوسي بعضي از راويان را در شمار اصحاب امامان معصوم علیهمالسلام ذكر كرده؛ اما در بخش آخر كتابش از همان راويان به عنوان كساني كه از امام به گونه مستقيم، حديث نقل نمیكنند، ياد كرده است. به اعتقاد برخي از محققان، چون بيشتر روايات ابراهيم بن محمد اشعري از امامان، با واسطه راويان نقل شده، شيخ طوسي تصور كرده كه ايشان از معصوم حديث نقل نكرده است.
گرچه سخن شيخ طوسي - در مورد بررسي اخباري كه از ابراهيم در كتابهاي روايتي موجود است - سخن درستي است؛ اما با توجه به سخن نجاشي كه بزرگترين رجال شناس شيعه است، میتوان دريافت كه ابراهيم به طور مستقيم از امامان علیهالسلام روايت نقل كرده؛ اما ممكن است آن روايات به دست ما نرسيده باشد. طبق تحقيق انجام شده، روايتي كه ابراهيم بدون واسطه از امام نقل كند، به دست نيامد. نكته جالبتر اين كه بعضي از دانشمندان احتمال دادهاند، ايشان و برادرش فضل، محضر امام صادق علیهالسلام را نيز درك كردهاند.
شاهد اين دسته از دانشمندان اين سخن كشي است كه آورده است: از ابن ابي عمير، از ابراهيم بن محمد و برادرش فضل بن محمد نقل میكند كه آن دو گفتند: چون خبر مرگ بكير بن اعين - برادر زراره بن اعين - به حضرت امام صادق علیهالسلام رسيد، حضرت فرمود: به خدا قسم! اينك خداوند متعال، او را نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و حضرت اميرمؤمنان امام علی علیهالسلام قرار داد.[۵]
ظاهر اين خبر اين است كه خود آنان اين سخن را از امام علیهالسلام شنيدهاند. در همين راستا، سخن عالم معروف اهل سنت را هم میتوان به عنوان تأييد برخي از محققان قرار داد.
ابن حجر میگويد: ابراهيم بن محمد اشعري قمي، از رجال شيعه است و او كسي است كه از صادق علیهالسلام و غير ايشان حديث نقل میكند.[۶]
تأليف اثر
ابراهيم بن محمد، برادري داشته به نام فضل كه از گروه محدثان شيعه است. اين دو برادر با همكاري يكديگر، يك كتاب تأليف كردهاند.
نجاشي و شيخ میگويند: و كتابهما شركة[۷] با كمال تأسف نام اين كتاب بر ما پوشيده است و اين كه اثر ياد شده مشتمل بر چه ابوابي از روايات است و از نظر كمی چه اندازه بوده، در هالهاي از ابهام قرار دارد.
گرايش روايتي
در جاي خود، بررسي شده كه محدثان شيعي، گرچه در عنوان كلي يعني نقل روايت، مشتركاند؛ اما از منظر گرايش روايتي، داراي تفاوتاند. راه بدست آوردن گرايش محدث، پژوهش در رواياتي است كه از او به يادگار مانده است. بر اين اساس، از بررسي مجموع روايات اين محدث بزرگوار، میتوان گفت: گرايش روايتي او در دو حوزه فرهنگي خلاصه میشود:
1- روشن ساختن و بيان احكام شرعي، كه از آن به عنوان «مسائل فقهي» نام برده میشود. اين حوزه طبعاً ارتباط مستقيم با حوزه رفتاري و عملي يك مسلمان در انجام وظايف ديني خود دارد.
2- حوزه خودسازي و اصلاح نفس، كه از اين روش به عنوان «دانش اخلاق» نام برده میشود. اين حوزه پيوند با مسائل اخلاقي و اعمال و سازوكارهاي معنوي در راستاي آراسته شدن به خوبيها و دوري از صفات و خصلتهاي ناپسند است.
سخن آخر اين كه متأسفانه تاريخ غروب اين ستاره پرفروغ آسمان دانش حديث، زمان، مكان، وفات و به خاكسپارياش بر ما مجهول است.
گزيدهاي از روايات
بلا براي مؤمن
عبدالله بن ابي يعفور میگويد: به امام صادق علیهالسلام از بلاها و دردهايي كه بر من وارد میشد، گلايه كردم چون بسيار مريض میشدم. امام علیهالسلام به من فرمود: اگر مؤمن میدانست، اين مصيبتها و دردها چقدر اجر دارد، دوست میداشت بدنش را قطعه قطعه كنند.[۸]
بلا و منزلت مؤمن
حضرت صادق علیهالسلام سه مرتبه میفرمود: مؤمن نزد خداوند مقام بسيار بلندي دارد[۹] كه خداوند او را به مصائب و آلام مبتلا و گرفتار میسازد، به گونهاي كه عضو عضو بدنش را جدا میكنند باز هم خداوند را شكر و سپاس میگويد.[۱۰]
وفات ابوطالب و هجرت پيامبر صلی الله علیه و آله
امام صادق علیهالسلام فرمود: چون حضرت ابوطالب از دنيا رفت، جبرئيل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و به حضرت عرض كرد: يا محمد! اُخرُجُ مِن مكّة؛ اي محمد! از شهر مكه هجرت كن! تو ديگر بعد از ابوطالب ياوري در اين شهر نداري و چنين شد كه بعد از مرگ ابوطالب، هجوم و اذيت قريش بر پيامبر گرامی اسلام زياد شد به گونهاي كه حضرت مجبور شد از مكه خارج شود. پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله پس از خروج از شهر بالاي كوهِ نزديك مكه به نام «حجون»[۱۱] رفت. و سپس از آنجا به مدينه هجرت نمود.[۱۲]
موعظه بليغ
عبدالاعلي آل سام میگويد به امام جعفرصادق علیهالسلام عرض كردم: مرا موعظهاي بفرماييد كه در من تأثيرگذار باشد و پند گيرم. امام در پاسخ فرمود: مردي خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: يا رسول الله! مرا موعظه و نصيحتي بفرما كه از خواب غفلت بيدار شوم. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: فقط به تو يك چيز میگويم، برو دنبال زندگي و كار و تلاش؛ ولي مراقب باش خشمگين نشوي. حضرت اين كلمه را سه بار تكرار فرمود.[۱۳]
عبيد بن زراره میگويد: دروغگو كم حافظه است از امام صادق علیهالسلام شنيدم كه میفرمود: از آن چيزهايي كه خداوند مؤمنان را عليه دروغگويان كمك كرده، فراموشي است.[۱۴]
اميرالمؤمنين و امام حسن علیهاالسلام
امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتي حضرت امیرالمومنین به شهادت رسيد، هشت هزار درهم بدهكار بود؛ لذا، امام حسن علیهالسلام قطعه زميني را كه داشت به پنج هزار درهم فروخت و مقداري از قرض پدرش را پرداخت نمود. در نوبت ديگر زمين ديگر را به سه هزار درهم فروخت و باقيمانده بدهكاري حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام را پرداخت نمود.[۱۵]
شك در نماز
امام صادق علیهالسلام فرمود: ما اعاد الصلوة فقيه قطّ يحتال لها و يُدَبِّرها حتي لايعيدها؛[۱۶] نمازگزار ملتفت و متوجه، نبايد نمازش را دوباره بخواند؛ بلكه بايد با تروي و فكر كردن در هنگام عارض شدن شك در نماز از اعاده و تكرار نماز جلوگيري نمايد.
فرزند نامشروع
امام باقر علیهالسلام فرمود: اگر چهار نفر مرد نزد من شهادت و گواهي دهند بر يك مردي كه مرتكب عمل منافي با عفت شده است، اگر يكي از آن چهار نفر وَلَدالزّنا باشد بر تمام آنها حد جاري میكنم؛ چون گواهي او قبول و پذيرفته نمیشود و حق ندارد امام جماعت مردم شود.[۱۷]
كمك به برادر ديني اندازه دارد.
موسي بن جعفر علیهالسلام میفرمايد: نبايد در رابطه با كمك و انفاق به برادرت آن قدر خود را به زحمت و رنج بيفكني كه از سودي كه به وي میرسد، بيشتر باشد.[۱۸]
پانویس
- ↑ رجال نجاشي، ص 24، ش 42، چاپ جامعه مدرسين؛ رجال طوسي، ص 451، ش 77، فهرست طوسي، ص 8، ش 14؛ تهذيب المقال، ج 1، ص 333؛ لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 1، ص 97، ش 289؛ منتهي المقال، ج 1، ص 193؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 272؛ مشتركات، كاظمي، ص 168؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 269، ش 179؛ كشف الغمه، سيد بن طاووس، ص 125، چاپ داوري قم؛ الجامع في الرجال، ص 60؛ رجال كشي، ص 181، ش 315، چاپ حسن مصطفوي؛ نقد الرجال تفرشي، ص 12، ش 91؛ مجمع الرجال؛ قُهپايي، ج 1، ص 64 و چند منبع ديگر.
- ↑ نجاشي، ص 24.
- ↑ كشف الحجة، ص 125.
- ↑ اصول كافي، ج 2، ص 255.
- ↑ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 272؛ الجامع في الرجال، ص 6.
- ↑ رجال كشي، ص 181.
- ↑ لسان الميزان، ج 1، ص 97.
- ↑ نجاشي، ص 24؛ فهرست طوسي، ص 8.
- ↑ اصول كافي، ج 2، ص 255، ح 25 (اِنّ المؤمن لَبِافضلِ مكانٍ - ثلاثاً - قاله ثلاثاً).
- ↑ همان، ج 2، ص 254، ح 13.
- ↑ اصول كافي، ج 1، ص 449، ح 31، باب مولدالنبي صلی الله علیه و آله (نام قبرستان قريش يا ابوطالب است كه در نزديك مكه قرار دارد).
- ↑ همان، ج 2، ص 303، باب الغضب، ح 5.
- ↑ اصول كافي، ج 2، ص 341، ح 15، باب الكذب (انّ رسول الله اتاه رجلٌ و قال يا رسول الله، علّمني عِظةً اَتَحِظَّ بها فقال له اِنْطَلِقْ و لاتغضَب ثلاث مرّاتٍ).
- ↑ امثال و حكم، دهخدا، ج 2، ص 799 (ممّا اعان الله به عَلَي الكذّابين: النسيان).
- ↑ كشف المحجه، ابن طاووس، ص 125.
- ↑ تهذيب الاحكام، ج 2، ص 377، ح 43.
- ↑ فروع كافي، ج 7، ص 396، حديث 6.
- ↑ همان، ج 4، ص 32، ح 2، آداب المعروف (لاتبذُل لاِخوانك من نفسك، ماضرّه عليك اكثر من منفعته لهم).
منبع
ابوالحسن رباني سبزواري, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 92-100