فدک
فدک سرزمینی تاریخی در صحرای حجاز و در اطراف مدینه است که که پس ازفتح خیبر و انتشار خبر سقوط آن، یهودیان ساکن فدک به خاطر پیشگیری از لشگر کشی سپاه اسلام بدانجا نیمی از حاصل باغات و اراضی آن را به پیامبر مصالحه نمودند.[۱] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز آن را به دختر خود؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها بخشید اما پس از وفات پیامبر این سرزمین توسط دستگاه خلافت غاصبانه به تصرف درآمد.
گذر بر تاریخ پرماجرای فدک و مناقشات آن همواره مورد توجه عالمان، محدثان، مورخان و پژوهشگران شیعه و سنی بوده است.در حالی که پیروان اهل بیت مصادره فدک به وسیله نظام حاکم، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ظلم مضاعفی در حق خاندان پیغمبر پس از غصب خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام میدانند. نظریهپردازان عامه در مقام توجیه این اقدام برآمدهاند و بر مستندات غاصبان صحه گذاشته و آن را اقدامی مشروع جلوه دادهاند!
مسأله فدک پیش از آن که بار اقتصادی داشته باشد، بار معنوی و سیاسی داشته که با گذشت زمان به مسائل اعتقادی پیوند خورده است.
محتویات
- ۱ موقعیت جغرافیایی و سابقه تاریخی فدک
- ۲ موقعیت کنونی فدک
- ۳ مشخصات فدک و نخلهای آن
- ۴ فتح خیبر و فدک
- ۵ واگذاری فدک به فاطمه علیهاالسلام
- ۶ ابوبکر و مصادره فدک
- ۷ حدیث مورد استناد در مصادره فدک
- ۸ خلیفه و اعتراف به خطا
- ۹ تحلیلی از جاحظ در موضوع بحث
- ۱۰ غصب فدک و جنبه سیاسی آن
- ۱۱ امیرمؤمنان علیه السلام و ماجرای فدک
- ۱۲ امیرالمؤمنین و تأسّی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
- ۱۳ پرونده فدک در محکمه تاریخ
- ۱۴ مفهوم نمادین فدک
- ۱۵ انگیزه های تصرف فدک
- ۱۶ پانویس
- ۱۷ منابع
- ۱۸ پیوند ها
موقعیت جغرافیایی و سابقه تاریخی فدک
فدک از جمله قرا و قصبات حجاز و حوالی خیبر است که با مدینه طیبه دو یا سه روز طی مسافت فاصله دارد که به مقیاس زمان ما به 130 کیلومتر میرسد. سرزمینی بوده آباد و به لحاظ داشتن آب کافی، از نخلستانهای فراوان و محصول برخوردار بوده است. اشتغال مردم این سرزمین را امر کشاورزی و کارهای دستی تشکیل میداده و خرمای آن مشهور بوده و از بافتههای فدک در کتب تاریخی سخن به میان آمده است.
فدک با پیشینه تاریخی منزلگاه طایفه «بنو مُرّه» از قبیله بزرگ و مشهور عرب «غطفان» است. به گفته طبری مادر نعمان بن منذر پادشاه حیره از اهالی فدک بوده که سند معتبری در قدمت تاریخی سرزمین فدک به شمار میرود.[۲]
و به گفته برخی دیگر: فدک نام پسر حام بن نوح بوده و این قریه به نام وی موسوم گشته است. فدک با خیبر ده کیلومتر فاصله دارد و به لحاظ این که خیبر مرکز عمده یهودیان بوده، مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بودهاند. قلعه مشهور قدیمی فدک به «الشمروخ» شهرت داشته که در حقیقت حصن و قلعه فدک بوده است.[۳]
فدک، با دیرینه ممتد تاریخی و موقعیت ویژهاش به عنوان یک سرزمین پرآب و در نتیجه دارای نخلستانها، نامی مشهور بوده که علیرغم کوچکیاش از اهمیت تاریخی و جغرافیایی برخوردار است. در قرن سوم هجری، این قریه مسیر و منزلگاه مسافران مدینه بوده که در حال حاضر این موقعیت را از دست داده است.
موقعیت کنونی فدک
بنا به نوشته مؤلف کتاب مدینهشناسی که خود از محل فدک دیدن کرده است، این منطقه امروزه به «الحائط» موسوم است که تابع امارت «حائل» است و در مغرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد» قرار دارد. دقیقا در مرز شرقی خیبر دارای موقعیت مشخصی است. به گفته مؤلّف فوقالذکر، تا پایان سال 1975 میلادی، این منطقه شامل 21 روستا و دارای 11000 نفر جمعیت بوده و سکنه «الحائط» بیش از 1400 نفر نبوده است. فدک سرزمینی است پوشیده از نخلستانها و برخوردار از امکانات کشاورزی و در عین حال مجاور سرزمینهای خشک حره و تابش آفتاب گرم.
حائط، بیهیچ نشانی از تاریخ، در لابلای نخلستانها و صحرای خشک متروک، امروزه اهمیت خود را به عنوان منزلگاه مسافران از دست داده است.[۴]
مشخصات فدک و نخلهای آن
چنان که پیشتر اشاره شد، فدک به لحاظ امکانات کشاورزی، سرزمینی بود پرمحصول و رطب آن شهرت بسیار داشت. در خصوص حجم درآمد کشاورزی و نخلستانهای فدک، پس از آن که در تصرف پیامبر قرار گرفت، گزارشهایی به ثبت رسیده است. برخی گویند: نخلستانهایش در قرن ششم هجری معادل نخلستانهای کوفه بوده است.[۵]
ابن ابی الحدید مینویسد: وقتی عمر بر نیمی از فدک با یهودیان مصالحه کرد از مال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد.[۶]
سید بن طاووس در کشف المحجه گفتاری دارد که درآمد فدک را بیش از این تخمین زده است. وی میگوید: درآمد فدک به روایت شیخ عبدالله بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است.[۷]
از این جا میتوان علت واگذاری این سرزمین پرحاصل به فاطمه زهرا علیهاالسلام از طرف پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و به امر پروردگار متعال در آیه «وَآتِ ذَاالْقُرْبی حَقَّه» را استنباط کرد. بدیهی است با زندگی زاهدانهای که اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله داشتند آنان را برای اداره معیشت شخصی به این مبلغ نیازی نبوده و حکمت دیگری در این امر مهم باید باشد که شاید بتوان گفت: هدف از این واگذاری داشتن بنیه مالی و توان اقتصادی جهت اداره حکومت اسلامی بوده که میبایست در خاندان پیامبر مستقر میشد. همان گونه که تصرف فدک و خارج ساختن آن از دست اهل بیت به وسیله دستگاه خلافت را در همین نکته باید جستجو کرد که به شرح آن خواهیم رسید.
فتح خیبر و فدک
در سال هفتم هجرتِ پیامبر صلی الله علیه و آله ، سپاه اسلام موفق شدند طی فتوحات خود قلعههای خیبر را که دژهای استوار یهودیان بود فتح کنند، دلاوریهای امیرمؤمنان علیهالسلام در این فتوحات مشهور است. اسطوره شجاعت آن حضرت و به خاک افکندن مرحب، قهرمان غول پیکر یهود و کندن در خیبر با آن حجم افسانهایاش برگ دیگری است از افتخارات آن فاتح بزرگ در تاریخ اسلام. همین که خیبر فتح شد و یهودیان سر تسلیم در برابر مسلمانان فرود آوردند، خبر سقوط خیبر با آن عظمت به یهودیان فدک که از ساکنان قلعهها و مزارع آن خطه بودند رسید و از این رهگذر رعب و وحشتی در دل آنان افتاد و پیش از آن که سپاه اسلام راهی فدک شوند، نمایندگانی نزد پیامبر فرستادند و از تسلیم و مصالحه خود بر نیمی از حاصل باغات و اراضی فدک سخن گفتند.[۸]
ابن ابی الحدید از سیره ابن اسحاق چنین نقل میکند: همین که خیبر فتح شد، رعب و وحشت یهودیان فدک را گرفت، لذا نمایندگان خود را نزد پیامبر فرستادند و درخواست کردند بر نیمی از فدک با آنان مصالحه کند. نمایندگان یهود در خیبر یا در مسیرِ راه و یا در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و موضوع را عنوان کردند و آن حضرت پیشنهاد آنان را پذیرفت. از این رو فدک ملک ویژه رسول الله شد؛ زیرا بدون جنگ به تصرف درآمد. همچنین نامبرده از کتاب ابوبکر جوهری با اسناد خود از زهری چنین آورده است: گروهی از اهالی خیبر که در محاصره قرار گرفتند، تحصن کرده و از پیامبر خواستند به آنان امان دهد تا جلای وطن کنند. پیامبر پذیرفت. اهالی فدک این را شنیدند و همین پیشنهاد را دادند و پیامبر قبول کرد. و بدین گونه فدک بدون هیچ جنگ و جهاد به تصرف درآمد و بدین ترتیب ملک خاص پیامبر شد.[۹]
مفسران سنی و شیعی نیز به چگونگی تصرف فدک اشاره کرده و آن را خالصه و فئ رسول خدا و از زمینهایی برشمردهاند که بدون سلاح و سپاه فتح شده و آحاد مسلمین در آن نقشی نداشتهاند و بنا به نص قرآنی، متعلق به پیامبر خواهد بود:
«وَمَا أَفَاءَاللّه عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِکَابٍ وَلَکِنَ اللّه یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَاللّه عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ × مَا أَفَاءَاللّه عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لاَیَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الاْءَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ...».[۱۰]
«آنچه را خدا از آنها (یهود) به رسول خود بازگرداند، چیزی است که شما برای بدست آوردن آن نه اسبی تاختید نه شتری، ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط میسازد و خدا بر همه چیز توانا است. آن چه را خدا از اهل این آبادی بازگرداند «فئ» از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال میان ثروتمندان شما دست به دست نشود...».
دو آیه فوق الذکر خاطر نشان میسازد که آن چه بدون جنگ و جهاد بدست آید به خدا و رسول تعلق دارد و سایر مسلمانان در آن حقی ندارند. و آنگاه که در دست پیامبر قرار گرفت، آن حضرت به عنوان ولی امر مسلمین در مصارفی که صلاح دین و مسلمین است خرج میکند و آن را ذخیره ثروتمندان نمیسازد. این مصارف به بیان آیه، عبارتند از: راه خدا و ترویج و تقویت دین و اهداف مقدس رسالت نبوی، خویشاوندان پیامبر و ایتام و مستمندان و در راه ماندگان و به طور کلی در جهت مصلحت دین و مسلمین.
و هرگاه پیامبر از میان مردم رخت بربندد، زمام چنین اموالی در دست جانشین به حق او، امام عادل خواهد بود که از قبل تعیین شده است که او نیز در همان مصارف مذکور خرج و صرف خواهد کرد.
واگذاری فدک به فاطمه علیهاالسلام
چنان که در روایات بیشماری از طریق خاصه و عامه آمده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود فدک را به حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام واگذار کردند و این سه سال قبل از رحلت پیامبر بود؛ یعنی همان ایامی که فدک به تصرف آن حضرت درآمد.
طبرسی در مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه: «وَآتِ ذَاالْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ» از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و نیز ابوسعید خدری چنین روایت میکند: «إنّه لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآیَة عَلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله أَعْطاها وَ سَلَّمَها فَدَکا وَ بَقِیت فِی یَدِها ثَلاث سَنَوات قَبْلَ وَفاتِ النَّبِیّ».[۱۱]
همین که آیه کریمه به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد حق ذویالقربی؛ یعنی خویشاوندان پیامبر و مسکین و ابنسبیل را بدهد، آن حضرت فدک را به فاطمه علیهاالسلام داد و سه سال قبل از وفات حضرتش در دست فاطمه بود.
همین مطلب را سیوطی در درالمنثور از ابی سعید خدری نقل کرده است: «أخرج البزاز وابویعلی وابن حاتم و ابن مردویه عن أبی سعید الخدری، قال: لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآیَة وَآتِ ذَاالْقُرْبَی حَقَّهُ... دعا رسول اللّه فاطمة فأعطاها فَدَکا»
چون آیه شریفه نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را فراخواند و فدک را به او داد. و نیز از قول ابن عباس آورده: «لما نزلت وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَّه أقطع رسول اللّه فاطمة فدکا» چون آیه شریفه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را ملک فاطمه علیهاالسلام قرار داد.
هیثمی در مجمع الزوائد و ذهبی در میزان الاعتدال، متقی در کنزالعمال و برخی دیگر از محدثان عامه نیز عین این مطلب را نقل کردهاند.[۱۲]
کوتاه سخن این که: فدک خالصه پیامبر گرامی بوده و در زمان حیات خود به امر خداوند آن را به فاطمه زهرا علیهاالسلام داده است. این اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله بر اساس مصلحت دین و مسلمین و آینده خلافت اسلام بوده؛ زیرا اوّلاً: هرگاه فدک در دست زهرا و علی علیهماالسلام بود، آن را جز برای دین و مسلمین و مصالح جامعه اسلامی نمیخواستند و همان راه و روش پیامبر را میپیمودند.
ثانیا: خلافت آینده اسلام که میبایست در دودمان اهل بیت استمرار مییافت، به بنیه مالی و پشتوانه اقتصادی نیاز داشت و فدک به عنوان یک منبع درآمد، بخشی از این بودجه را تأمین میکرد و رمز این که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به فاطمه علیهاالسلام دادند و مستقیما به علی علیهالسلام نسپردند، شاید این باشد که فاطمه دختر پیامبر بود و مردم نسبت به او احترامی ویژه داشتند و ذیالقربای مستقیم رسول الله بود و دادن فدک به حضرتش دستور خداوند در آیه کریمه بود و بدیهی است که فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز با فدک همانگونه عمل میکرد که پیامبر میخواست و آن را در جهت خلافت امیرمؤمنان و مصلحت مسلمانان قرار میداد. این در حالی است که گروهی از اهل نفاق و دنیاطلبان؛ از قبل با خلافت امیرمؤمنان سرستیز داشتند و اگر فدک به طور مستقیم در اختیار آن حضرت قرار میگرفت، عکسالعملهایی نشان میدادند.
در هر حال، وجود فدک در میان اهل بیت، خواه در دست علی علیهالسلام یا زهرا علیهاالسلام در حاق واقع فرقی نداشت. اقدام دستگاه حاکمه نیز در غصب فدک همان هدف را تعقیب میکرد که اشاره شد و آن تهیدست نمودن خاندان پیامبر از بنیه مالی بود و در این جهت فرقی نداشت که متصرف زهرا باشد یا علی علیهماالسلام.
نکته دیگری نیز در این جا وجود داشت و آن این که اگر زهرا علیهاالسلام تسلیم میشد، میبایست در اصل خلافت نیز تسلیم شود و حقی را که خدا و پیامبر در ولایت امت برای اهل بیت قرار داده، به آنان تسلیم نماید و این به معنای بر باد رفتن کرسی خلافت بود. بنابراین جنبه سیاسی فدک مهمتر از جنبه اقتصادی آن بوده است.
ابوبکر و مصادره فدک
پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود که فدک را از تصرف زهرا علیهاالسلام خارج کند. از این رو دستور داد وکیل آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیتالمال ملحق نمودند. هر چند این اقدام عجولانه و تصرف غاصبانه هیچ گونه مستند شرعی و قانونی نداشت بلکه یک اقدام صرفا سیاسی و در راستای تثبیت حکومت بود اما وی برای توجیه کار خود به روایتی دست یازید که جز او هیچیک از صحابه و روات آن را نقل نکردهاند.
در صحیح بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا، که به اقدام وی اعتراض نمود، چنین گفت: «إنّ رسول اللّه قال: لانورث ما ترکناه صدقة؛[۱۳] ما ارث نمیگذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است» و در برخی منابع دیگر آمده است: «نحن معاشر الانبیاء لانورث».[۱۴]
در تحلیل این ماجرا نکاتی را باید خاطرنشان ساخت:
- 1. چنان که از پیش ملاحظه کردیم، فدک را پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله سه سال قبل از رحلت خود به فرمان خداوند در آیه «وَآتِ ذَاالْقُرْبَی حَقَّهُ...» به فاطمه واگذار نمودند و بدین ترتیب فدک نحله فاطمه علیهاالسلام است و تا روی کار آمدن ابوبکر در اختیار حضرت بوده و وکیل و نماینده ایشان بر فدک نظارت میکرده و تصدی آن را در دست داشته است.
و بدین گونه حضرت فاطمه «ذوالید»؛ یعنی متصرف بوده و اصولاً خلیفه حق نداشت ملکی را که در تصرف زهرا علیهاالسلام بوده از وی بگیرد. و یا برای مالکیت آن، از حضرتش شاهد بخواهد و این چیزی است که احکام فقه اسلامی به صراحت بیان میکند و آنها نخواستند به حکم خدا عمل کنند.
- 2. با این وجود هنگامی که ابوبکر شاهد خواست، حضرت زهرا علیهاالسلام علی علیه السلام و حسنین علیهماالسلام و امأیمن را به گواهی فراخواند. اما خلیفه شهادت این بزرگواران را رد کرد که این بزرگترین اهانت به ساحت قدس آل الله بود که قرآن به طهارت و صدق و عصمتشان گواهی داده و آیه «تطهیر» در شأن ایشان فرود آمده است و همه راویان؛ اعم از شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که آیه تطهیر جز برای این خاندان نازل نشده و به همین خاطر است که در زیارتِ غدیرِ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام این اقدام مصیبتی بزرگتر از غصب خلافت خوانده شده است؛ زیرا اگر غصب خلافت یک ظلم آشکار بود. اما رد شهادت صدیقه امت، حضرت فاطمه علیهاالسلام و صدیق اکبر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و دو سبط پیامبر علیهماالسلام از بُعد معنوی خسارتی بود جبرانناپذیر و اهانتی آشکار و پشت سر انداختن آیه تطهیر و نادیده گرفتن مقامات و فضائلی که رسول گرامی برای علی و زهرا و حسنین علیهمالسلام گفته بود و دوست و دشمن و خود ابوبکر بدان گواهی دادهاند.
حدیث مورد استناد در مصادره فدک
از بررسی منابع روایی استفاده میشود که حدیث: «لانورث ما ترکناه صدقة» که مورد استناد خلیفه در تصرف فدک بود، از هیچ یک از روات و صحابه، جز ابوبکر نقل نشده است. بخاری از سه طریق به نقل این روایت پرداخته که هر سه به عایشه منتهی میشود و عایشه نیز از قول پدرش ابوبکر روایت میکند. بنا به روایت بخاری، زهری از قول عایشه نقل کرده که «فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمدند و میراث خود از رسول خدا را مطالبه کردند که شامل فدک و بخشی از خیبر بود و ابوبکر در پاسخ گفت: شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: «لانُورث ما تَرَکْناهُ صَدَقَة...».
از ما ارث برده نشود، آنچه به جای ماند صدقه است و خاندان پیامبر نیز از این مال خواهند خورد. ابوبکر اضافه کرد: به خدا کاری را که پیغمبر میکرد من ترک نکنم. در پی اظهارات ابوبکر، فاطمه علیهاالسلام از او روی برتافت و تازنده بود با وی حرف نزد».[۱۵]
همچنین ابن ابی الحدید در چند مورد از شرح نهج البلاغه تأکید میکند که مشهور این است: حدیث «لانَورث ما تَرَکْناهُ صَدَقَة» را جز ابوبکر کسی از پیامبر نقل نکرده است.[۱۶] همچنین از بررسی منابع عامه چنین استفاده میشود که حدیث مورد استناد را حتی همسران رسول خدا نشنیده بودند.
ابن ابی الحدید از قول عایشه آورده است که همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله عثمان بن عفان را نزد ابوبکر فرستادند تا میراث آنها را از خالصه و فئ رسول اللّه مطالبه کند و من (عایشه) آنها را از این خواسته منع کردم و گفتم از خدا نمیترسید! مگر نمیدانید که پیغمبر فرمود: «ما ارث نمیگذاریم...»[۱۷] حال اگر موضوع نفی وراثت از مسلمات دین بود چگونه همسران رسول خدا آن را نشینده بودند و تنها عایشه به رد و انکار آن پرداخت؟! و چرا عثمان خودش به آنان پاسخ نداد که از پیامبر کسی ارث نمیبرد؟! چنان که در روایت بخاری ملاحظه کردیم، گفتار عایشه نیز مستند به گفتار پدرش ابوبکر است و مستقیما از پیامبر نقل روایت نکرده است.
از مجموع این وقایع میتوان استنباط کرد که حدیث «نفی وراثت از پیامبر» پایه محکمی نداشته و مورد قبول همگان نبوده است. مؤید دیگر بیپایه بودن حدیث فوق، برخورد عمر با مسأله وراثت فدک در ماجرایی است که ذیلاً از نظر میگذرد.
در صحاح اهل سنت آمده است که: «علی علیه السلام و عباس در زمان عمر بر سر فدک اختلاف کردند، علی علیه السلام میگفت: پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در زمان حیات خود به فاطمه علیهاالسلام واگذار کرد و عباس این مطلب را انکار میکرد و میگفت: ملک رسول خدا بودو من وارث او هستم! داوری نزد عمر بردند، اما عمر از اظهارنظر خودداری کرد و گفت: «من حل این مسأله را به خود شما واگذار میکنم، خود بهتر میدانید چه کنید».[۱۸]
تعبیر یاقوت حموی در معجم البلدان چنین است: «هنگامی که عمر به خلافت رسید و فتوحاتی نصیب مسلمانان شد و دولت اسلامی گسترش یافت، عمر با اجتهاد خود در این مسأله بر آن شد که فدک را به ورثه پیامبر برگرداند».[۱۹]
اگر این روایات صحیح باشد، دال بر این است که حکم خلیفه اول سیاسی و موقتی بوده و در لحظههای حساس خلافتش بدان متمسک شده است وگرنه چگونه عمر درباره تصمیم خلیفه اول اهمال میکرد و آن را به دور میانداخت و فدک را به علی و عباس با عنوان ورثه پیامبر واگذار مینمود؟[۲۰]
افزون بر این، شخصیت امیرمؤمنان علیهالسلام و منزلت معنوی و مقام ایمانی اوست که قویترین حجت در این مسأله است و این چیزی است که دو خلیفه بارها به آن اعتراف کردهاند و نظر او را در مسائل و معضلات، ملاک عمل قرار میدادند و در اینجا نیز باید ملاک باشد.
به گفته ابن ابی الحدید: «اگر علی علیه السلام و عباس از پیامبر روایتی شنیده بودند که به موجب آن پیامبر ارث نمیگذارد، چگونه آمدند نزد عمر و طلب میراث کردند؟! آیا عباس این را میدانسته و با این حال مطالبه میراث کرده است؟! و آیا امکان داشت که علی علیه السلام این را بداند و به همسر خود اجازه دهد چیزی را مطالبه کند که استحقاق ندارد و به مسجد بیاید و با ابوبکر محاجه کند و آن سخنان را بگوید؟! به طور قطع علی علیه السلام دعوی فاطمه علیهاالسلام را تأیید میکرده و او را برای دفاع از حق خود اجازه داده است».[۲۱]
ابن ابی الحدید میافزاید: «اگر صحیح باشد کسی از پیامبر ارث نمیبرد، به چه دلیل شمشیر و مرکب و نعلین آن حضرت را به علی علیه السلام دادند؟ به اعتبار این که همسرش (فاطمه علیهاالسلام) وارث پیامبر است؛ زیرا اگر میراث از پیامبر صحیح نباشد در این جهت فرقی نیست که شیء موروث کم باشد یا زیاد و تفاوتی نمیکند که از چه نوع و جنس باشد».[۲۲]
خلاصه این که: حدیث «نفی وراثت از پیامبر» را کسی جز ابوبکر نقل نکرده است و اگر در عهد ابوبکر، یار و همراهش عمر بن خطاب، از اقدام ابوبکر حمایت کرده، جنبه سیاسی داشته و یک حکم شرعیِ برگرفته از کتاب و سنت نبوده است؛ چرا که اگر حکم شرعی بود، از هر کس سزاوارتر به فهم احکام شریعت و حمایت از آن، علی بن ابی طالب علیه السلام بود که احدی از صحابه حتی ابوبکر و عمر نیز منکر آن نشدهاند؛ همان گونه که منزلت معنوی و صدق گفتار فاطمه زهرا علیهاالسلام صدیقه طاهره، پاره تن پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز به اعتراف همه و اقاریر مکرر عایشه دختر ابوبکر جای تردید و انکار نبوده است.
حال چگونه امکان داشت مطلبی در باب فدک یا مسأله میراث، از رسول خدا رسیده باشد و ابوبکر آن را بداند، اما امیرالمؤمنین علیه السلام که باب مدینه علم و حکمت و عالم به تأویل و تنزیل قرآن است و نیز صدیقه امت از آن آگاهی نداشته باشند و نعوذبالله چیزی را ادعا کنند که به آنان تعلق نداشته است! و همچنین همان گونه که دیدیم، خلیفه دوم نیز در زمان خلافت خود بر اقدام ابوبکر پافشاری نکرد و خلفای بعدی نیز در چند مقطع تاریخی، فدک را به خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله واگذار کردند.
خلیفه و اعتراف به خطا
از گفتههای تاریخی میتوان استفاده کرد که شخص ابوبکر نیز در باطن امر، به حقانیت حضرت زهرا علیهاالسلام در امر فدک معتقد بوده است. در این خصوص به چند مورد و شاهد میتوان اشاره کرد:
- 1. در اصول کافی از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام روایتی نقل شده که در بخشی از آن آمده است: در پی احتجاجات حضرت زهرا علیهاالسلام و گواهی امیرمؤمنان علیه السلام و أمایمن، ابوبکر در نوشتهای دستور ترک تعرض از فدک را صادر کرد و چون فاطمه علیهاالسلام نامه را گرفت و برگشت، در راه عمر خبردار شد و آن نامه را گرفت و پاره کرد و دور ریخت.[۲۳]
- 2. بنابر آنچه در کتاب «الإمامة والسیاسه» ذیل صفحه، به عنوان یک روایت آمده است: هنگامی که ابوبکر و عمر برای عذرخواهی! و عیادت به خانه فاطمه آمدند، ابوبکر با اعتراف به اشتباه خود در مورد فدک و خلافت چنین گفت: «یا حَبِیبَة رَسُول اللّه، أَغَضَناکِ فِی مِیراثِکِ منه وَفِی زَوجِکِ[۲۴]؛ ای حبیبه پیامبر خدا، ما تو را درباره میراثت از پدرت و در مورد شوهرت (امر خلافت) خشمگین و ناراحت کردیم».
و آنگاه فاطمه علیهاالسلام فرمود: «چگونه خاندان تو از تو ارث ببرند و ما از حضرت محمد صلی الله علیه و آله ارث نبریم؟!؛ ما بالک یرثک أهلک ولا نرث محمّدا».[۲۵]
- 3. بنا به نوشته مورخ شهیر، مسعودی: «ابوبکر هنگام مرگ از چند چیز اظهار پشیمانی و تأسف کرد؛ از جمله این که گفت: ای کاش به تفتیش خانه فاطمه علیهاالسلام اقدام نمیکردم».[۲۶]
در متون روایی و تاریخی، مواردی از این قبیل میتوان یافت که بیانگر حقانیت دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله در دعوای خود و مظلومیت اهل بیت و محکومیت دستگاه حاکمه در اقدام خود میباشد. و بهترین داور خداوند است.
تحلیلی از جاحظ در موضوع بحث
علمای اهل سنت نیز در مواردی بر پذیرش این حقیقت ناگزیر شده و عذر خلیفه را ناموجه خواندهاند و به طور غیرمستقیم روایت خلیفه را مخدوش دانسته، مدافعات برخی متعصبان عامه را مردود شمردهاند؛ از جمله آنان جاحظ است که در رسائل خود به این مطلب پرداخته، مینویسد: «برخی پنداشتهاند که دلیل صدق گفتار ابوبکر و عمر در منع میراث و برائت آنها، این است که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله دعوی آنان را رد نکردند؛ یعنی سکوت صحابه در برابر دعوی خلیفه تأییدی بود بر مدعای او.
سپس جاحظ به رد این پندار پرداخته و میگوید: «اگر ستمدیدگان و آنان که حقشان ضایع شده بود و طرح دعوا و شکایت داشتند، معترض نبودند در این صورت سکوت میتوانست دلیل بر صحت مدعای خلیفه باشد در حالی که اعتراض فاطمه علیهاالسلام تا بدان جا پیش رفت که وصیت کرد ابوبکر بر جنازهاش نماز نخواند و هنگامی که برای مطالبه حق خود نزد ابوبکر آمد، گفت: ای ابابکر اگر تو بمیری چه کسی از تو ارث خواهد برد؟ پاسخ داد: خانوادهام و فرزندانم. فاطمه فرمود: چرا ما از پیامبر ارث نبریم، و بالاخره هنگامی که ابوبکر فاطمه را از ارث خود منع کرد و حقش را نداد و فاطمه ناامید شد و یاوری نیافت. گفت: به خدا تو را نفرین میکنم. و ابوبکر جواب داد به خدا تو را دعا میکنم...
جاحظ سپس به نقل گفتگوی فاطمه با ابوبکر و ملایمت ابوبکر در برابر سخنان تند فاطمه علیهاالسلام اشاره کرده، در بیان راز این ملایمت مینویسد: این دلیل بر برائت از ظلم و سلامت از جور نیست؛ زیرا مکر ظالم و سیاست مکارانه گاه تا آنجا میرسد که مظلوم نمایی کند و سخن متواضعانه و منصفانه به کار بگیرد و در ادامه با اشاره به اقدام عمر در تحریم متعه میگوید: چگونه میتوان عدم اعتراض صحابه را دلیل بر صحت اقدام کسی دانست در حالی که عمر در منبر گفت: «مُتْعَتانِ کانَتا عَلی عَهْدِ رَسُول اللّه مُتْعَة النَّساء وَمُتْعَة الْحَجّ أَنَا أنْهی عَنْهُما وَأُعاقِبُ عَلَیهِما؛ دو متعه در عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود؛ یکی متعه زنان و دیگری تمتع در حج و من از آن دو نهی میکنم و مرتکب آن را مجازات مینمایم» با این وصف، کسی در صدد انکار و رد این اقدام عمر برنیامد و آن را تخطئه نکرد و اظهار شگفتی ننمود و از او توضیحی نخواست».[۲۷]
مقصود جاحظ این است که خلفا اقدامات متعددی داشتند که برخلاف سنت و سیره نبوی بود و مردم اینها را میدیدند و اعتراض نمیکردند و این دلیل مشروعیت نمیشود. پس به صرف این که مردم دعوی ابوبکر را در مورد ارث نبردن از پیامبر انکار نکردند، دلیلی بر صحت دعوی او نیست و این موارد مشابه دیگری داشته؛ چنان که در مورد تحریم متعه حج و متعه ازدواج از عمر دیدیم و به گفته جاحظ سکوت در برابر کسی که مسلط بر اوضاع است و امر و نهی و قتل و عفو و حبس و یا آزادی را در دست دارد، دلیل روشن و حجت قانع کننده نیست.[۲۸]
غصب فدک و جنبه سیاسی آن
برخورد خشونتبار دستگاه خلافت با دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را اگر به دیده تحقیق بنگریم، جنبه سیاسی داشته نه جنبه دینی. از یک سو میخواستند دست اهل بیت را از مال دنیا تهی کنند که پشتوانه حرکتی در جهت معارضه با غصب خلافت نباشد و از سوی دیگر زمینه را برای بازپس گیری خلافت فراهم نکنند؛ همان گونه که ابن ابی الحدید مینویسد: در شهر حله یکی از علویها به نام علی بن مهنا ذکی معروف به ذوفضائل به من گفت: فکر میکنی چرا ابوبکر و عمر فدک را از فاطمه گرفتند؟ پرسیدم: چه هدفی داشتند؟ گفت: «خواستند پس از آن که خلافت را گرفتند انعطاف و نرمشی نشان ندهند و آن حضرت از آنان انعطاف نبیند و بدینسان زخمی بر زخمهای دیگر نهادند، و نیز از قول یکی از متکلمین امامیه به نام علی بن نقی در بلده نیل آورده که هدف آن دو در تصرف غاصبانه فدک و خارج ساختن آن از دست فاطمه علیهاالسلام جز این نبود که علی علیه السلام با محصول و درآمد آن قدرت پیدا کند و با ابوبکر در خلافت منازعه نماید و از فاطمه و علی و سایر بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب را در خمس منع کردند».[۲۹] هر چند ابن ابی الحدید این گونه اظهارات را مورد انکار و استهزا قرار داده اما حقیقت امر جز این نبوده است.
امیرمؤمنان علیه السلام و ماجرای فدک
دوره بیست و پنج ساله سه خلیفه سپری شد و خلافت ظاهری با همه مشکلات و بحرانهایش در کف با کفایت امیرمؤمنان قرار گرفت. در این حال، آن حضرت میتوانست حق بر باد رفته اهل بیت را به خاندانش برگرداند. اما چنین نکرد. چرا؟
این مسأله مورد تحلیلهای گونان قرار گرفت؛ برخی تصور کردند اقدام علی علیه السلام تأییدی بود بر سیره خلفای پیشین و امضای غصب فدک! که این تفسیر ناروایی است؛ چرا که آن حضرت از هر کس بهتر میدانست که فدک متعلق به فاطمه زهرا علیهاالسلام و اهل بیت است و برای این موضوع شهادت داد که ابوبکر نپذیرفت! همچنین علی علیهالسلام همدرد فاطمه بود و موضعگیریهای او را در برابر غاصبان تأیید و از وی حمایت میکرد. بنابراین، سکوت آن حضرت در مسأله فدک همانند سکوت او در برابر تصرف خلافت بود، پس از اتمام حجتهای لازم که مصلحت اسلام و مسلمین آن را ایجاب میکرد.
آن چه برای علی و زهرا علیهماالسلام اهمیت داشت و هستی خود را به پای آن فدا کردند، شریعت والای احمدی صلی الله علیه و آله بود که در مقام حفظ آن از هر چه هست میتوان گذشت؛ خلافت، فدک و بالاتر از همه اینها، جان و تن و هر چه در توش و توان باشد.
علی علیه السلام پس از شهادت همسر مظلومش نیز راه و روش دیگری اتخاذ نکرد و با مظلومیت خود و خاندانش روزگار گذرانید. او هرگز علاقهای به مال و مقام دنیا نشان نداد و اندیشه آخرت از فکر دنیا مشغولش میداشت. و چنین بود همسر بزرگوارش فاطمه زهرا علیهاالسلام آن چه در مدافعات آن بانوی بزرگ اسلام محور بود، احکام و سنن الهی بود که پدرش پایهگذاری کرد و چنان که گفتیم فدک بهانهای بیش نبود.
امیرمؤمنان علیه السلام در ماجرای فدک سخنی دارد که طی نامهای به عثمان بن حنیف آن را متذکر میشود و این سخن بیانگر موضع آن حضرت در ماجرای تأسّف بار فدک است.
در این نامه مینویسد: «بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکُ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ، وَنِعْمَ الحَکَمُ اللّهَ. وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَکَ وَغَیْرِ فَدَکَ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ. جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَتَغِیبُ أَخْبَارُهَا، وَحُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، وَأَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرهَا، لاَءَضْغَطَهَا الحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ، وَإِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقُوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاْءَکْبَرِ، وَتَثْبُتُ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ[۳۰]؛ آری، از تمام آن چه آسمان بر آن سایه افکنده، در دست ما تنها فدک بود که گروهی بر آن دیده حرص و طمع دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور و حَکَم خداوند است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار! در حالی که آرامگاه فردای آدمی قبری است که در تاریکی آن آثارش محو شود و اخبارش ناپدید گردد؛ گودالی که اگر با دست گورکن توسعه داده شود سنگ و کلوخ در آن فرو ریزند و انبوه خاک درزهایش را بپوشاند و همانا نفس سرکش را ریاضت میدهم تا در آن روزِ هراسانگیز بزرگ با امنیت درآید و در آن لغزشگاه استوار بماند».
این سخن به صراحت میگوید: واگذاری فدک نه از روی رضایت بلکه از روی بیرغبتی و اعراض از دنیا بود و حکمیت و شکایت را نزد خدا بردن و این خود اعلام وضع صریح آن حضرت است در مورد فدک.
ابن ابی الحدید در شرح این بخش نامه، توضیح جالبی دارد. او مینویسد: در معنای سخن امام که میفرماید: «فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ» این است: «أی سامحت وأغضت ولَیسَ یعنی هیهنا بالسخاء إلاّ هذا لاالسّخاء الحقیقیّ لأنّه علیه السلام وأهله لم یَسْمَحوا بفدک إلاّ غصبا وقسرا وقد قال: هذه الألفاظ فی موضع آخر فیما تقدّم و هو یعنی الخلافة بعد وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله. ثمّ قال: ونِعْمَ الحَکَم اللّه، الحکم الحاکم و هذا الکلام کلام شاکٍ متظلّم».[۳۱]
این که میفرماید: «گروهی به فدک طمع بستند و گروهی سخاوتمند از آن گذشتند» بدین معنی است که فدک را نادیده گرفتند و چشم از آن پوشیدند و نه جز این. سخاوت در این جا به معنای سخاوت حقیقی نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدک را رها نکردند مگر از روی غصب و زور. آن حضرت نظیر این الفاظ را در مورد غصب خلافت پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دارد. و این سخنان نشانه نارضایتی اوست. لذا پس از این سخنان میگوید: بهترین حَکَم یعنی داور و حاکم خداوند است. این سخن سخن کسی است که شکایت دارد و تظلم میکند.
در زیارت غدیرِ امیرمؤمنان علیه السلام نیز به این تظلم و شکوه اشاره شده و پس از مطرح ساختن غصب فدک به عنوان مصیبتی اندوهبارتر از غصب خلافت و رد شهادت علی و حسنین علیهم السلام از سوی حاکمان چنین آمده است: «فما أعْمَهَ مِنْ ظُلْمِکَ عَنِ الحَقِّ ثُمَّ أفْرَضوکَ سَهمَ ذَوی القُربی مَکْرا وأحادُوهُ عَنْ أهْلِهِ جَوْرا فَلَمّا آلَ الأمرُ اِلَیکَ أجرَیتُهُم علی ما أجْرَیا رَغْبَةً عَنْهُما بِما عِنْدَاللّه لَکَ فأشبَهَتْ مِحْنَتُکَ بِهِما مِحَنَ الأنْبِیاءِ علیهم السلام عِنْدَالوَحْدَةِ وَ عَدَمِ الأنْصارِ...؛ چه کوردل است آن که حق تو را به ستم پایمال کرد، سپس سهم ذوی القربی را با نیرنگ از تو گرفتند و با جور از اهلش دریغ داشتند. پس چون کار خلافت به تو بازگشت همان گونه که آن دو کردند، عمل کردی و به امید ثواب الهی از آن روی برتافتی. بدینسان ابتلای تو به آن دو به ابتلا و امتحان پیامبران شباهت داشت آن گاه که تنها میشدند و یار و یاوری نداشتند...».
امیرالمؤمنین و تأسّی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
نکته دیگری که در زیارت بدان اشاره شد و روایات نیز به آن توجه دادهاند، این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای فدک و خودداری کردن از اعاده آن در دوران خلافتش و تنها اعلام موضع زبانی، به پیامبران خدا و حضرت ختمی مرتبت تأسی نمود که اگر از آنان چیزی را به زور میگرفتند از آن چشم میپوشیدند و اعراض میکردند.
در این خصوص چند روایت از امامان معصوم علیهم السلام رسیده است؛ از جمله ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السلام میپرسد: چرا و به چه علت هنگامی که امیرالمؤمنین به خلافت رسید فدک را رها کرد؟ امام در پاسخ فرمود: «اقتداءً برسول اللّه لمّا فتح مکّه وقد باع عقیل بن ابی طالب داره. فقیل یا رسول اللّه ألا ترجع إلی دارک؟ فقال: وهل ترک عقیل لنا دارا. إنّا أهلَ بیتٍ لانسترجع شیئا یؤخذ منّا ظلما فلذلک لم یسترجع فدکا لمّا ولّی».[۳۲]
«او به پیامبر اقتدا کرد آن گاه که مکه را فتح نمود و عقیل خانه آن حضرت را فروخته بود. پرسیدند: یا رسول الله، به خانه خود برنمیگردید؟ فرمود: مگر عقیل برای ما خانهای گذاشته است؟! ما خاندانی هستیم که اگر به ظلم از ما چیزی را بگیرند باز پس نگیریم، از این رو امیرالمؤمنین پس از تصدی امر، فدک را باز پس نگرفت...».
پرونده فدک در محکمه تاریخ
پرونده فدک هرگز از دفتر محاکمات حذف نشد، نه زهرا و علی علیهماالسلام آن را نادیده گرفتند و نه فرزندانشان؛ زیرا همان گونه که گفتیم بُعد معنوی فدک اصل بود و نه ارزش مادی آن. فدک نماد و مظلومیت اهل بیت بود و مظلوم باید از مظلومیت خود سخن بگوید وگرنه به ظلم صحه گذاشته و این در منطق دین روا نیست. در آینده تاریخ نیز میبینیم که فرزندان فاطمه و علی علیهم السلام هرگاه فرصتی مییافتند داستان فدک را تازه میکردند تا از صفحه تاریخ و جغرافیای عقاید محو نشود و اگر خود فدک نیست پروندهاش باز باشد و وجدانها بر اساس آن داوری کنند و چنان که وقایع تاریخی نشان میدهد، فدک از محدوده یک دهکده کوچک و یک مزرعه خارج شد و مفهوم وسیعتری گرفت؛ همان مفهومی که در مدافعات زهرا نیز نقش بنیادین داشت و بعدا پرده از روی آن برداشته شد.
مفهوم نمادین فدک
حقیقت این است که بحث فدک از مرافعه بر سر یک مزرعه فراتر رفته و شکل کلیتری به خود گرفته است و آن به اساس حاکمیت مربوط میگردد. برای نمونه، حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام گفتاری دارد با مهدی عباسی که فدک را با مفهوم نمادین آن به تصویر میکشد. علی بن ساباط میگوید: هنگامی که ابوالحسن موسی علیه السلام بر مهدی عباسی وارد شد و دید که حقوق غصب شده را باز پس میدهد، گفت: ای خلیفه، چرا آن چه از ما به ستم گرفته شده باز پس نمیدهی؟ مهدی گفت: ای ابوالحسن مقصودتان چیست؟ حضرت داستان فدک و فتح آن برای رسول الله صلی الله علیه و آله را به تفصیل بیان کرد و یادآور شد که این خالصه رسول الله بود و به امر حق به زهرا داده شد و در حیات پیامبر در دست فاطمه بود تا این که با روی کار آمدن خلیفه اول از دست او خارج شد ولی با مدافعات زهرا علیهاالسلام و گواهی امیرمؤمنان و امایمن، ابوبکر حاضر شد آن را به فاطمه علیهاالسلام واگذار کند اما عمر مانع گردید تا بالأخره در تصرف دستگاه خلافت درآمد.
پس از نقل این ماجرا، مهدی عباسی از امام خواست که حدود فدک را مشخص کند و امام فرمود: «حَدّ مِنها جبل اُحد وحَدّ منها عریش مصر وحدّ منها سیف البحر وحدّ منها دَوْمة الجندل، فقال له کلّ هذا؟ قال نعم. هذا کلّه ممّا لم یوجف علی أهله رسول اللّه نجیل ولا رکاب. فقال کثیرٌ وأنظر فیه[۳۳]؛ یک حد آن به کوه احد، حد دیگرش به عریش مصر (شهری مجاور مصر قدیم) و حد سوم به ساحل دریا، و چهارم به دومة الجندل (ناحیهای در شام از طریق مدینه) منتهی میشود».
مهدی عباسی گفت: همه اینها؟! امام فرمود: آری اینها سرزمینهایی است که پیامبر با سپاه و لشکر از اهلش متصرف نشده، مهدی گفت اینها زیاد است! باید درباره آن فکر کنم!».
شاید مهدی عباسی نیز مقصود امام را فهمیده که این گونه پاسخ داده است. و ممکن است مفاد سخن امام این باشد که قلمرو حکومت اسلامی به غصب در تصرف حاکمان قرار گرفته و اگر قرار است حق به صاحب آن برگردد، از محدوده فدک فراتر میرود و باید به خاندان پیامبر واگذار شود؛ زیرا آنها ولی امر مسلمین و صاحب اختیار کشور اسلامیاند، چون تنها آنها هستند که با عدل و داد حکومت توانند کرد و از حقوق تودهها حمایت خواهند نمود، چون اگر در اختیار افراد نالایق قرار گیرد سرگذشت فدک نیز بدان جا منتهی میشود که مثلاً معاویه آن را سه قسم کند، یک ثلث به مروان حکم بدهد، ثلث دیگر به عمرو بن عثمان بن عفان و باقی مانده را به یزید بن معاویه![۳۴] و یک روز تمام آن در اختیار مروان حکم، دشمن اهل بیت قرار گیرد و همین طور دست به دست خلفا بگردد و نه تنها به بیت المال و مستضعفان نرسد بلکه در مقاصد شخصی و عیش و نوش حاکمان و حواشی آنها مانند بقیه بیت المال صرف شود، چنان که تحولات تاریخی فدک این را نشان میدهد.
البته در پارهای موارد نیز از سوی خلفا همچون عمر بن عبدالعزیز که تا حدودی به مظالم مردم میرسید، فدک به اهل بیت عودت داده شد. و یا در زمان مأمون نیز به خاندن پیامبر واگذار گردید که دعبل در این خصوص قصیدهای سرود که مطلعش این بود:
أصبح وجه الزمان قد ضحکا × برد مأمون هاشم فدکا
بر چهره زمان لبخند شادی نشست آن گاه که مأمون فدک را به بنیهاشم برگردانید.
نکته آخری که در این جا اشاره میشود این است که این تحولات و واگذاری فدک از سوی برخی خلفا و غصب آن از سوی برخی دیگر، نشانگر دو مطلب است:
- 1. فدک به عنوان یک ابزار سیاسی و اهرم فشار بر اهل بیت مورد استفاده بوده چنان که از آغاز نیز چنین بود.
- 2. آنها پذیرفته بودند که فدک واقعا متعلق به اهل بیت است و باید حق به حق دارش برگردد و این نتیجه مدافعات فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. که بعدها نیز در این راستا حرکتهایی صورت گرفت.
در هر حال اگر چه فدک به عنوان یک مزرعه یا دهکده اهمیت آن را نداشت که آن همه مورد مناقشه و مناظره قرار گیرد؛ اما از بُعد سیاسی و بعد معنوی اهمیت داشت که این را باید محور اصلی مناقشات دانست.
انگیزه های تصرف فدک
در تحلیهائی که در مورد واقعه تصرف فدک صورت گرفته، پیرامون انگیزه های تصرف فدک موارد زیر ذکر شده است:
- تامین هزینه های خرید آراء موافق
- كمبود بودجه حكومت
- ترس از قدرت اقتصادی امیرالمومنین علیه السلام
- مقابله با مقام عصمت
- مقابله با احترام و محبت هاى خاص به اهل بيت
- زير پاگذاردن مبانى دينى
- پيش گيری از اجراى قوانين بعدى اسلام
- گرفتن منبع مالى از اهل بيت
- نشان دادن قدرت بدعت و قانون گذارى توسط غاصبين
- تحريك مردم در مخالفت با اهل بيت
- كسب قدرت مالى جهت اقدام بر عليه اهل البيت
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ماده فدک.
- ↑ نک: سید محمدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج 2، ص 489.
- ↑ همان، ص 490.
- ↑ مدینه شناسی، ج 2، ص 492.
- ↑ آیت الله شهید سید محمدباقر صدر، فدک در تاریخ، ص 27.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 108، چاپ بیروت.
- ↑ به روایت محدث قمی در بیت الاحزان، ص 82.
- ↑ معجم البلدان، ماده فدک.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 108.
- ↑ سوره حشر، آیات 6 و 7.
- ↑ مجمع البیان، و نیز نک: اصول کافی، ج 1، ص 443.
- ↑ نک: سوگنامه فدک، صص 134 و 135.
- ↑ صحیح بخاری، ج 8، صص 3 و 4 و ج 5 ص 82.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 117، چاپ بیروت.
- ↑ صحیح بخاری، ج 8، ص 3.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، صص 114، 117 و 127.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 115 و نیز معجم البلدان، فدک.
- ↑ صحیح بخاری، ج 8، ص 4؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 114، چاپ بیروت.
- ↑ معجم البلدان، ماده فدک.
- ↑ فدک فی التاریخ، صص 47 و 48، ضمنا برای شناخت موضع خلیفه دوم با این مسأله در زمان خلیفه اول، بنگرید به کافی، ج 1، ص 443.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 116.
- ↑ همان.
- ↑ اصول کافی، ج 2، ص 443.
- ↑ الامامة والسیاسه، ص 13.
- ↑ همان.
- ↑ مروج الذهب، ج 2، ص 301.
- ↑ الغدیر، ج 7، ص 229 و 230.
- ↑ به نقل از علامه امینی در الغدیر، ج 7، ص 225.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 122، چاپ بیروت.
- ↑ نهج البلاغه، نامه 45.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 107 چاپ بیروت.
- ↑ علل الشرایع، ج 1، ص 154؛ کشف الغمه، ج 1، ص 494، و نیز نک: سوگنامه فدک، ص 202.
- ↑ کافی، ج 1، ص 443.
- ↑ نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 111.
منابع
محمدتقی رهبر، «فدک، نماد مظلومیت اهل بیت علیهمالسلام»، میقات حج، زمستان 1379، شماره 34
مقاله «غصب فدک» در همین دانشنامه