بخت و اقبال

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

واژه بخت در زمره واژگانی است که مانند زمانه، روزگار، اختر، سپهر و آسمان، باری از معنای تأثیر نیروهای عالم بالا بر سرنوشت آدمیان دارند و در بین تمام اقوام و ملل بوده و گروهی آن را جبری و گروهی اختیاری دانسته اند.

بخت در ادبیات فارسی

بخت در ادبیات فارسی غالباً به معنی سرنوشت و نصیبِ از پیش تعیین شده است و بر تأثیر نیروهای برتر در سرنوشت انسان دلالت می کند. اگر چه فعل باختن (در برابر بُردن) با این کلمه همریشه است اما بخت، بیشتر به معنی مثبتِ «خوشبختی» بکار می رود.[۱] فال گرفتن، فال زدن، فالِنیک و قرعه فتادن نیز به معنی پیشگویی و اخترگویی است.[۲]

اعتقاد به بخت در تمام فرهنگها

از آنجا که اعتقاد به بخت و سرنوشت در میراث فکری و فرهنگی همه اقوام دیده می شود، واژه هایی که برای بیان این مفهوم از زبان آنان بکار رفته بیشتر در اصل به همین معنای «بخش و سهم» است، چنانکه برای مثال واژه جهانگیر «قسمت» در عربی «القسمه» نیز همین گردش و گسترش معنایی را داشته است. در ادبیات دری این واژه همزمان در معانی بهره و نصیب، دولت و اقبال و طالع و سرنوشت بکار رفته است.[۳]

بخت در فارسی میانه و نو

بخت در فارسی میانه و نو، از وجه ساده و حسّی «پاره، تکّه و بخش» به مفهوم ذهنی ـ فلسفی سرنوشت و تقدیر الهی ـ در برابر کوشش و اختیار بشری ـ گسترش یافته از ریشه ایرانی باستان ـ bag و هند و ایرانی ـ bhag به معنای بخشیدن (=بخش کردن و قسمت کردن) است.

واژه مشترک هند و ایرانی ـ baga به معنی خدا و بخشنده بهره نیک (فارسی باستان ـ baga و هندی باستان bhؤga [۴] صفت مفعولی ـ baxta اوستایی به سه معنی: بخت نیک[۵]؛ بخت بد[۶] و پیش آمد و نصیب و سرنوشت [۷] و نیز صورت ـ ra d bax اوستایی به معنی «قسمت و سهم» که به صورت «برخ» به فارسی نو رسیده و نیز نامهای باستانی bagabuxىa ،bagabigna و bagayadi (نام هفتمین ماه سال) در فارسی باستان و صفت اوستایی a-buxta- g ba (بارتولومه، ستونهای 921-923) به معنی «ایزدی بخت » که در بُنْدِهِش [۸] صفت رشته کوههای البرز است، همه از همین ریشه و شواهد خوبی برای معنای آن هستند. صورت هزوارش HALKUN-tan در نوشته های فارسی میانه با تلفظ baxtan به معنی بخش کردن و سهم دادن، از اصل سریانی q l ¤ h، نیز در زبان اصلی به همین معنی است. در ادبیات فارسی. واژه تخصصی دیگر و مرادف بخت در فارسی میانه «جَهشن» از مصدر جَستن است که بیشتر ناظر بر جنبه ناگهانی و بی خبر رسیدن (سرنوشت) است.

مفهوم واژه بخت

واژه بخت از لحاظ مفهوم در زمره واژگانی است که مانند زمانه، روزگار، اختر، سپهر و آسمان، باری از معنای تأثیر نیروهای عالم بالا بر سرنوشت آدمیان دارند، چنانکه بعضی از وام واژه های عربی مانند قضا و قدر نیز همین حال را در دوره اسلامی دارند. در باورهای عامیانه و ادب فارسی هُما و باز و سایه آنها مظهر فرّ و شکوه، سعادت و نیکبختی و سلطنت است. زاغ و زغن و جغد نیز مظهر شومی و ادبار تلقّی شده اند.[۹] از این رو می توان گفت که به جهتِ ملازمة سایه، فرّ و همای که مظهر دولت است. اصطلاح فّرِ دولت و سایة بخت و دولت در ادب فارسی بکار رفته است.[۱۰] گویندگان زبان فارسی در تحلیل بخت مضامین جالبی پرداخته اند، چنانکه ناصرخسرو بخت را آبی فرض کرده که گاه خوش و گاه شور است و نیز آن را مردی دورو می دانسته که مردم بدو آویخته اند[۱۱] همچنین نظامی، دولت باقی را به کم آزاری منتسب می داند و می گوید که انجام دادنِ خلافِ عادات، انسان را به سعادت می رساند.[۱۲]

بخت در تداول عامّه، گاهی به معنی زوج یا زوجه بکار می رود.[۱۳]

واژه بخت پیش از اسلام و پس از آن

متفکران ساسانی کوشیده اند دامنة تأثیر بخت را در زندگی آدمی مشخّص و بیان کنند، غالباً به این تعریف رسیده اند که بخت بر جهان مادّی (گیتی) حکمفرماست و «کنش» بر جهان معنوی یا[۱۴] به تعبیر دیگر در آنچه به حیطه امور دینی متعلق است آدمی مسئول است. بخت تنها در امور دنیوی دخالت دارد و آدمی را در این زمینه اختیاری نیست. افکاری کم و بیش از همین دست درباره بخت و اختیار آدمی در ادبیات متقدم دوره اسلامی به زبان فارسی دیده می شود، با این فرق که پیوند باریک و حسّاس میان بخت و مشیّت الهی در این متون با اصطلاحات و تعبیرات اسلامی بیان شده است و روشن است که از دیدگاه مردم روزگار ساسانیان، بخت تأثیر مهمی در زندگی آدمیان دارد.

در آثار اسلامیِ متأثّر از دوره ساسانی، اصطلاحات نجومی و مفاهیم بخت و سرنوشت و تأثیر و دخالت آن در زندگی آدمی تعریف و تشریح شده اند. در این آثار بر این نکته تأکید شده است که خواست و کوشش آدمی در برابر نیروی سرنوشت هیچ است. در منظومه های شاهنامه و ویس و رامین نیز مضامین و مایه ها و ابهام های متون ساسانی در این زمینه همچنان باقی است.

مسکویه (متوفی 421)، متفکر مسلمان ایرانی دستاوردهای «بخت» و «جدّ» را متعلق به سعادت جسمانی دانسته است که خود بخشی از سعادت آدمی است با این همه گفته است که بخت مورد قبول فیلسوفان محقق و آگاه نیست[۱۵] همچنین دولتخانه و دولت سرا علاوه بر کاخ شاهان تعبیری احترام آمیز از خانه کسی است[۱۶] و مقارنة دولت و دین در ادب فارسی[۱۷] تبیینِ سعادت در امور دینی و دنیایی است و نیز بختِ فرعون، دولتِ اُموی، اقبال اسکندری، دولت جم، فرّ جمشید[۱۸] که به صورت مضاف و منسوب بکار رفته اند تمثیل بدبختی و خوشبختی هستند.

بخت جبر یا اختیار

برخی از شعرا بخت را قابل تغییر و مغلوبِ توکّل به حق می دانند.[۱۹] اما بیشتر شعرا و نویسندگان بنا به حدیث نبوی «السَّعیدُ مَنْ سَعِد فی بَطْنِ اُمِّهِ وَالشَّقیُّ مَنْ شَقِیَ فی بَطْنِ اُمِّهِ»[۲۰] به جبری و محتوم بودنِ بخت و تقدیر اشاره دارند و اراده و کوشش آدمی را در برابر قدرتِ سرنوشت چنان بی اثر می دانند که دشمنی با مقبلان را بیهوده قلمداد می کنند.[۲۱] اگرچه تأثیر جبرگراییِ مسلکِ کلامی اشعری در این مورد غیرقابل انکار است، به نظر برخی از محققان این اعتقاد متأثر از آیین زُروانیِ مذهبِ زردشتی است[۲۲]، زیرا مزدیسنان پنج بهره از بیست و پنج بهرِ اعمالِ آدمی را در گرو بخت می دانند و به نظر آنان زروان تقدیرکنندة خوب و بد است و ستارگان عواملِ اوی اند.[۲۳]

کاربرد اصطلاحات نجومی چون اُسطرلاب، تثلیث، تربیع، تسدیس، رصد بستن، قِران و مقارنه، طالع دیدن و نیز رواج اصطلاحاتی نظیر سعد و نحس و دلالت آن بر سرنوشت بشر می تواند ناشی از این تأثیر باشد[۲۴] چنانکه سعد و مبارک شمردن سیّاراتِ زهره و مشتری و نحس بودن بهرام و کیوان، نشانه ای از همین تأثیر است. در بندهش نیز دو سیّارة زحل و بهرام، شوم و بزه کار فرض شده اند.[۲۵]

شانس یا بخت از دیدگاه دین

شانس تأثيري در سرنوشت انسان ندارد و هم از لحاظ عقلي و در فلسفه[۲۶] و هم در قرآن و روايات مردود شناخته شده است.

در قرآن آمده است هر كه كار نيكي انجام دهد براي خود انجام داده و هر كار بدي كند به زيان خود كرده است. يعني هر كسي محصول عمل نيك و بدخود را مي چيند و در اين جهان نه و جهان ديگر با نتايج آن روبرو خواهد شد. آيه فوق مردم را به مسئوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مي سازد و شانس و طالع و اقبال و... را باطل مي داند.[۲۷]

چيزهايي مانند شانس و طالع و بخت و... اصلاً پاية ديني ندارد و صحيح نيست قرآن با صراحت كامل اين چيزها را رّد مي كند و سرنوشت هر كس را به دست خودش مي داند. در قرآن آمده است: خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نمي دهد، مگر خود آن خود وضعيت خود را تغيير دهند.[۲۸] اين يك قانون كلي است كه يكي از پايه هاي اساس جهان بيني و جامعه شناسي در اسلام است.

اين قانون به ما مي گويد: مقدرات و سرنوشت شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شما است و هر گونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مي كند شانس و طالع و بخت و... هيچ پايه و اساسي ندارد.[۲۹]

اگر شانس و بخت را به این معنا بگیریم که براي كسي درهاي نعمت هاي معنوي و مادي گشوده شود و بدون محاسبه قبلي زندگي انسان دگرگون شود در اين موارد بايد توجه داشته باشيم كه اين واقعه يك اتفاق شانسي و بدون حساب نيست بلكه از نگاه قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام اينها نيز محصول عملكرد گذشته خود انسان است. مثلاً امام علي عليه السلام مي فرمايند: «كسي كه اخلاقش خوب و گشاده باشد، گنجهاي روزي نصيب او مي شود».[۳۰] و همچنين مي فرمايند: «رزق را به وسيلة صدقه دادن فرود آوريد.[۳۱]

رزق و روزي نزد خدا محفوظ و معين است و در وقت موعود خداوند آن را به صاحبش مي دهد كسي هم نمي تواند مانع شود و در روايت آمده است كه: «خداوند سبحان ابا دارد كه روزي بندگان مؤمنش را جز از جايي كه گمان نمي‌كنند، قرار دهد.[۳۲]

حال اين گونه رزق دادن خدا را ما چون به علت آن آشنا نيستيم و علت آن معنوي است، مي گوئيم شانس يا بخت خوب به وي روي كرده است حتي خود انسان هم در بيشتر اوقات متوجه نمي شود كه اين رزق ناگهاني چرا به او رسيده است؟

در مقابل اين گروه كساني هستند كه در بعضي روزها و اوقات شانس بد و يا بخت سياه بختي به او روي مي آورد كه اين بدبختي هم عوامل مختلقي دارد كه در روايات اشاراتي به آنها شده است. مثلا حضرت امير عليه السلام مي فرمايند: «هيچ كس گناهي را شب مرتكب نشد مگر صبح كرد در حالي كه خواري آن گناه بر او وارد شد».[۳۳] و همچنين فرمودند: «ستمگري، نعمت را از بين مي برد».[۳۴] و نيز فرمودند: «ستمگري، جذب كنندة بلاهاست.[۳۵]

پانویس

  1. ایرانیکا، ذیل «بخت. لفظ».
  2. ناصرخسرو، ص73، 251، 348؛ نظامی، لیلی و مجنون، ص25، 38، 125، خسرووشیرین، ص350، شرفنامه، ص144، 150؛ سعدی، ص384؛ حافظ، غزل110.
  3. رجوع کنید به بنیاد فرهنگ ایران، ذیل «بخت».
  4. رجوع کنید به کِنت، ص199.
  5. وندیداد21، بند1.
  6. تیر یشت، بند23.
  7. وندیداد5، بند9؛ ویشتاسب یشت، بند38؛ دارمستتر، ج2، ص676.
  8. ص65.
  9. نظامی، خسرو و شیرین، ص37؛ سعدی، ص696، 825؛ حافظ، غزل184، 213، 370؛ دمیری، ج1، ص154؛ دهخدا، ذیل «هما»؛ زمرّدی، ص39، 40.
  10. ناصرخسرو، ص117، 135؛ سنایی، ص213؛ کلیله و دمنه، ص10، 228، 233؛ نظامی، شرفنامه ، ص284؛ حافظ، غزل425.
  11. ص369.
  12. مخزن الاسرار، ص79، 108.
  13. دهخدا، ذیل «بخت».
  14. مینووندیداد پهلوی، فرگرد5، بند9؛ زنر، 1374ش، ص389-390.
  15. ص87.
  16. نظامی، خسرووشیرین، ص13؛ حافظ، غزل306؛ دهخدا، ذیل «دولتخانه»، «دولتسرا».
  17. ناصرخسرو، ص504؛ سنایی، ص295، 319، 509، 538.
  18. ناصرخسرو، ص292؛ سنایی، ص242 و 357؛ نظامی، ج 3، ص79.
  19. ناصرخسرو، ص292، 369؛ سنایی، ص117.
  20. سیوطی، ج2، ص37؛ ونسینک، ج1، ص192.
  21. فردوسی، ج3، ص10؛ کلیله و دمنه، ص409؛ نظامی، مخزن الاسرار، ص105، 154؛ لیلی و مجنون، ص89، 90؛ شرفنامه، ص388؛ سعدی، 576، 786، 800، 821؛ حافظ، غزل480.
  22. زنر، ص370-371، 379؛ ایرانیکا، ذیل «بخت، مفهوم».
  23. زنر، ص256، 389.
  24. منوچهری، ص5؛ ناصرخسرو، ص311؛ سنایی، ص699؛ خاقانی، ص28، 82، 83؛ نظامی، خسرو و شیرین، ص165، هفت پیکر، ص27، اقبالنامه، ص15، 274؛ حافظ، غزل193، 350.
  25. ص60.
  26. بداية الحكمه، محمدحسين طباطبايي، ص120، چاپ اول، انتشارات دارالفكر.
  27. تفسير نمونه، ج4، ص401، ناصر مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه.
  28. سوره رعد، آيه 11.
  29. تفسير نمونه، ج10، ص145.
  30. نهج البلاغه، حكمت ص300.
  31. نهج البلاغه، حكمت 137.
  32. غررالحكم، ج1، ص225.
  33. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20، ص375.
  34. غررالحكم، ج1، ص25.
  35. غررالحكم، ج1، ص38.


منابع

  • اندیشه قم، بازیابی: 16 دی ماه 1392.
  • دانشنامه جهان اسلام، "مدخل بخت" از ایرج پروشانی و حمیرا زمرّدی.