محمد بن ابوالقاسم برقی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۳۹ توسط بهنام (بحث | مشارکت‌ها) (شاگردان وی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


دانشور امين

تولد محمد بن ابوالقاسم برقی

درباره سال تولد محمد بن ابوالقاسم در متون رجالى و تاريخى مطلبى به چشم نمى خورد؛ ولى قرائنى وجود دارد كه وى در اواسط قرن سوم هجرى متولد گرديده است. يكى از قرينه ها اينست كه وى در نيمه دوم قرن سوم فرزندى رشيد، عالم و محدث به نام على بن محمد، دارد. و در كتب رجالى از على بن محمد بن ابوالقاسم، تاريخ وفات جدش، احمد بن محمد بن خالد برقى، را نقل كرده اند كه او مى گويد: «احمد بن محمد بن خالد در سال 280 هـ.ق از دنيا رفت».[۱]

بنابراين محمد بن ابوالقاسم پدر على بن محمد نيز كه داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است، بايد حداكثر تا اواسط قرن سوم به دنيا آمده باشد. علاوه بر اين، وى شاگرد احمد بن محمد بن خالد نيز بوده است و فرزندش على بن محمد نيز شاگرد جدش بوده كه اين نيز مى تواند يكى ديگر از قرائنى باشد كه نشان مى دهد محمد بن ابوالقاسم در اواسط قرن سوم متولد شده است.

در مورد پدر محمد بن ابوالقاسم

محمد فرزند عبيدالله و او نيز فرزند عمران برقى جنابى است. كنيه محمد، ابوعبدالله و شهرتش ماجيلويه است. كنيه پدر وى ابوالقاسم است و به بندار مشهور مى باشد.[۲] وى از راويان مورد اطمينانى است كه فرزندش محمد بن ابوالقاسم، از شاگردان او به حساب مى آيد. كنيه جدش، عمران برقى، ابومحمد است و به جنابى مشهور مى باشد.

عمران كم حديث بود. وى كتابى به نام خلق الخلق تأليف كرد كه محمد بن ابوالقاسم آن را از او نقل نموده است.[۳]

محمد بن ابوالقاسم، داماد استادش احمد بن خالد برقى مؤلف المحاسن است كه در فصل استادان به معرفى وى مى پردازيم. در اين كه لقب عمران برقى جنابى است، يا جبابى يا خبابى... در كتب رجالى اختلاف وجود دارد.[۴]

در تحقيقى كه علامه مامقانى نموده است و جنابى را صحيح دانسته و او را به فرزندان جناب بن هبل فرزند بكر بن عون بن عذره كه گروهى از قحطانيه بودند نسبت داده است.[۵]

احتمال هم دارد جنابى باشد، منسوب به شهر جنابة كه شهرى است محاذى «خارك» و گروه قرامطه در آنجا مى زيسته اند.[۶]

محمد بن ابوالقاسم برقی

كمتر محدثى به عنوان فقيه، عالم و آگاه به علوم مختلف در ميان راويان وجود دارد. كسانى كه در ضبط و حفظ احاديث مى كوشند و در صحيح اداكردن و نقل آن‌ها مورد اطمينان هستند، همگى وى را به عنوان محدثى موفق و مورد اطمينان مى شناسند. كسانى هم كه علاوه بر صحيح ضبط كردن و درست نقل نمودن روايات، اهل تجزيه و تحليل و فهم عميق آن نيز هستند، وى را به عنوان محدثى موثق و عالم و فقيه معرفى مى كنند.

محمد بن ابى القاسم از نادر راويانى است كه علاوه بر مورد اطمينان بودن، عالم و فقيهى است آگاه به علوم مختلفى، چون، ادب و شعر.[۷]

شاهد بر اين مدعى، نوع تلقى وى از روايات معصومين علیهم‌السلام (بدون واسطه يا با واسطه) است كه حاكى از توجه دقيق و تبحر عميق او مى باشد. چنان كه او مى گويد: زيادبن ابى حلال گفته است: به امام صادق علیه‌السلام عرض كردم، زرارة درباره استطاعت در حج، از شما مطلبى نقل كرده است كه ما آن را از وى پذيرفتيم و تصديق كرديم. (ولى براى رفع ابهامى كه در ذهن ما آمده است) دوست دارم آن را بر شما عرضه كنم.[۸]

حضرت فرمود: زراره در اين باره چه مى گويد؟... سخن زراره را نقل مى كند و امام علیه‌السلام جوابى مى دهند، سپس با زرارة در ميان مى گذارد. تا رفع ابهام شود. اين يكى از نمونه هايى است كه حاكى از دقت وى در فهم روايات مى باشد.

هم عصر بودن بااحمد بن عيسى

محمد بن ابوالقاسم در عصر و زمانى در قم به عنوان محدثى عالم و فقيه شناخته مى شود كه احمد بن محمد بن عيسى شخصيت بى‌رقيب قم، رهبرى شيعيان اين ديار را بر عهده دارد. احمد بن محمد بن عيسى با جديت تمام با انحرافات مبارزه مى كرد و عده زيادى را به علت ضعف هايى كه داشتند از قم اخراج مى نمود.

حتى احمد بن محمد بن خالد برقى، پدر خانم محمد بن ابوالقاسم را به عنوان سهل‌انگارى در نقل حديث و اعتماد به روايات مرسل و ضعيف، از قم بيرون كرد؛ البته بعد از آن كه متوجه شد در رفتار خود نسبت به وى اشتباه كرده است، به دنبال او رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند؛[۹] اما محمد بن ابوالقاسم، هيچگاه بدين عناوين مهم نگرديد و محدثان بزرگ همچنان به رواياتش اعتماد دارند.


تمام رجال شناسانى كه از محمد بن ابوالقاسم نامى برده اند وى را فقيه و عالم و محدثى مورد وثوق ياد كرده اند.

نجاشى (متولد 372 - متوفى 450 هـ.ق) مى گويد: «محمد بن ابوالقاسم، سيد ما اصحاب قميين، عالم، فقيه و مورد اطمينان بوده و به علوم ادب و شعر و غرائب آن آگاه است».[۱۰]

علامه حلى (متولد 648 هـ.ق، متوفى 726 هـ.ق) مى گويد: «محمد فرزند عبيدالله است؛ ولى بعضى او را فرزند عبدالله دانسته اند. وى فرزند عمران خبابى برقى است. كنيه اش ابوعبدالله و لقب وى ماجيلويه است. كنيه پدرش نيز ابوالقاسم با لقب بندار مى باشد. محمد بن ابوالقاسم، بزرگ اصحاب ما اهل قم بوده كه مورد وثوق و عالم و فقيه و آگاه به علوم ادب و شعر است».[۱۱]

استادان محمد بن ابوالقاسم برقی

فقيه و محدث بزرگوار محمد بن ابوالقاسم، از محضر اساتيد بزرگى كسب فيض نموده، كه بعضى از آن‌ها عبارتند از:

1- احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على:

وى در قرن سوم مى زيست (متوفى 264 يا 280 هـ.ق)، و از اصحاب امام جواد و امام هادى علیهم‌السلام بود.[۱۲]

اصل وى كوفى و كنيه اش ابوجعفر است. جد سومش محمد بن على به دست يوسف بن عمر در ماجراى قيام زيد (122 هـ.ق) به شهادت رسيد. پس از شهادت وى، عبدالرحمان با فرزند خردسالش خالد به برقه رود قم هجرت كرد.[۱۳]

احمد بن محمد بن خالد، در منطقه برقه چشم به دنيا گشود. اندك اندك بالندگى يافت و آن سامان را با عطر حديث آشنا ساخت. وى كتب زيادى دارد كه المحاسن مشهورترين آن‌ها است.[۱۴] 2- زياد بن ابى ‌حلال:

نجاشى مى گويد: «او اهل كوفه و مورد وثوق است. وى از اصحاب امام صادق علیه‌السلام مى باشد، و از آن حضرت رواياتى نقل نموده است. كتابى دارد كه عده اى از اصحاب آن را براى ما نقل كرده اند».[۱۵]

شيخ طوسى (وفات 460 هـ.ق) مى گويد: «زياد بن ابى حلال، كتابى دارد كه جماعتى آن را از ابى المفضل و از حميد بن قاسم بن اسماعيل ابى القاسم از وى براى ما نقل نموده اند».[۱۶] 3- محمد بن على قرشى

4- پدرش عبيدالله بن عمران

5- حسين ابى قتاده 6- محمد بن على صيرفى كه وى نيز صاحب تأليف است. 7- محمد بن على همدانى كه بعضى وى را همان محمد بن على قرشى دانسته اند.[۱۷]

شاگردان وی

تعدادى از راويان موثق نيز از شاگردان محمد بن ابوالقاسم مى باشند كه از وى كسب فيض نموده و رواياتى نقل كرده اند. از آن جمله:

1- محمد بن حسن بن احمد بن وليد قمى:

شيخ طوسى مى گويد: «وى شخصيتى است جليل القدر، رجال شناس و مورد وثوق و اطمينان. كتب زيادى دارد از جمله كتاب الجامع؛ كتاب التفسير و... نام تعدادى از كتب وى در كتب رجالى نيامده است».[۱۸]

نجاشى مى گويد:«محمد بن حسن از فقهاى بزرگ قم و چهره برجسته اى بود كه در آن ديار مى زيست».

نجاشى دو مرتبه از وى به عنوان ثقه ياد مى كند. وى كنيه او را ابوجعفر و سال وفاتش را در 320 هـ.ق مى داند.

2 و 3- فرزندش على بن محمد، و نوه اش محمد بن على ماجيلويه.[۱۹]

4- محمد بن يحيى:

شايد وى همان محمد بن يحيى، ابوجعفر عطار قمى باشد كه استاد محمد بن يعقوب كلينى بوده است.

مرحوم كلينى، روايات بسيارى از وى نقل مى كند وى دو كتاب دارد به نام مقتل الحسين علیه‌السلام و كتاب النوادر.[۲۰]

5-ابن بطه:

محدث قمى مى گويد: «ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطه قمى، داراى منزلتى بزرگ بود و فضل و علم و تقواى وى در قم زبانزد همه بود».[۲۱]

تأليفات محمد بن ابوالقاسم برقی

از آثار باقيمانده راويان و فقهاى وارسته كه هميشه چراغ راه سالكان كوى حق بوده و مى باشند؛ كتاب هايى است كه در آن ايام با رنج فراوان تأليف و آن را حفظ كرده اند. در زمان‌هاى گذشته به دليل نبودن صنعت چاپ همه كتاب‌هايى كه به دست راويان گرانقدر و با دقت تأليف مى شد به صورت خطى حداكثر در يك يا دو نسخه بر جاى مى ماند. بنابراين خطر انقراض يا تحريف آن‌ها بسيار بود؛ ولى براى آن كه دخل و تصرفى در آن‌ها نشود، اين آثار را به صورت قرائت نزد استاد يا به واسطه افراد مورد وثوق نقل مى كردند.

چه بسا كتاب‌هايى كه در شعله هاى آتش دشمنان سوخت و از بين رفت و چه بسيار كتاب‌هايى كه از ترس مخالفان در زمين دفن گرديد و ديگر اثرى از آن‌ها به دست نيامد. محمد بن ابوالقاسم با تبحر در علوم مختلف، كتاب هاى ارزشمندى در زمينه هاى گوناگون، از خود به يادگار گذاشته كه بعضى از آن‌ها از اين قرار است:

1- كتاب المشارب:

ابوالعباس مى گويد: «محمد بن ابوالقاسم تلاش نموده است تا در اين كتاب سخنان پيامبر گرامى اسلام را تبين و نشر نمايد».

2- كتاب الطب:

تأليف كتابى در طب، حاكى از اين است كه وى علاوه بر فقاهت و آشنايى دقيق و استدلالى به احكام اسلام، در علم پزشكى آن روز نيز تبحر كافى داشته است.

3- كتاب تفسير حماسه ابى تمام.[۲۲]

بدون ترديد ايشان در زمينه ادب، شعر و علوم غريبه نيز كتاب‌هايى داشته كه به دست ما نرسيده است.

فرزند محمد بن ابوالقاسم

يكى از فرزندان محمد بن ابوالقاسم كه مروى فاضل، مورد وثوق، عالم، فقيه و اديب مى باشد، على بن محمد نام دارد. كنيه او ابوالحسن است. وى تربيت شده جد خود، احمد بن محمد بن خالد برقى، (وفات 280 هـ.ق) و نيز پدرش محمد بن ابوالقاسم است.

وى كتاب هايى را تأليف كرده كه متأسفانه حتى از نام آن‌ها هم اطلاعى نداريم.[۲۳]

على بن محمد بن ابوالقاسم به علت شهرت زيادش، گاهى به نام على بن ابوالقاسم در سلسله اسناد روايات قرار گرفته است كه بايد توجه داشت، او همان على بن محمد بن ابى القاسم است، و نام پدرش محمد حذف شده است.[۲۴]

بدون ترديد، على بن محمد فرزند ابوالقاسم از استادان ابى جعفر، محمد بن يعقوب كلينى (متوفى 328 يا329 هـ.ق) است و ايشان در كتاب ارزشمند كافى روايات زيادى را از وى نقل مى كنند.

آنچه نزد علماى رجال مورد بحث واقع شده اين است كه آيا وى پدر محمد بن على ماجيلويه است؟ كه در اين صورت محمد بن ابوالقاسم جد وى خواهد بود و مرحوم صدوق (وفات 381 هـ.ق) به واسطه محمد بن على ماجيلويه روايات زيادى را نقل كرده اند؛ يا اين كه محمد بن ابوالقاسم عموى محمد بن على ماجيلويه است؟ در اين صورت على بن محمد بن ابى القاسم، پسرعموى محمد بن على ماجيلويه خواهد بود؟ آنچه مرحوم نجاشى (372-450 هـ.ق) بدان اشاره دارد، قول اول است: يعنى محمد بن ابوالقاسم جد، محمد بن على ماجيلويه است.

ولى در بعضى از رواياتى كه مرحوم صدوق (380 هـ.ق) از وى آورده است. وى را عموى محمد بن ابوالقاسم دانسته است.[۲۵] براى تحقيق بيشتر در اين رابطه، به كتب مفصل رجالى مراجعه فرماييد.

وفات محمد بن ابوالقاسم برقی

همان گونه كه در ابتداى اين مقاله گفتيم، از تاريخ تولد و وفات او در كتب رجالى و تاريخى مطلبى به چشم نمى خورد. اما بر اساس قرائتى بر ما روشن است كه بيشتر زندگى وى در نيمه دوم قرن سوم سپرى شده است. مثل اين كه فرزند برومندش على بن محمد سال وفات جدش احمد بن خالد برقى را 280 هـ.ق ذكر كرده است. و خود نيز شاگرد پدرش، محمد بن ابوالقاسم بوده است؛ پس پدر بزرگوارش تا بعد از سال 280 هـ.ق در قيد حيات بوده است. اما اين كه بعد از آن تا چه مدتى زندگى كرده، معلوم نيست. از محل دفن اين را وى بزرگوار نيز نشانى در دست نيست؛ اما چون قم محل رشد و نمو و فعاليت هاى دينى وى بوده است؛ احتمال دارد كه آرامگاه، وى نيز در اين شهر مقدس باشد. به اميد روزى كه تمام اين نكات مجهول در زندگى راويان اهل بيت علیهم‌السلام به نور ظهور حضرت بقيةالله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف روشن گردد.

روايت احادیث

گريستن پيامبر صلی الله علیه و آله:

  • 1- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از امام سجاد علیه‌السلام، از پدرش، از جدش، از امیرالمومنین علیهم‌السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد، طعامى را براى آن حضرت حاضر كردم. ام ايمن نيز بشقابى از خرما، ظرفى از شير و خامه هديه آورده بود كه تقديم پيامبر نموديم. حضرت رسول، مشغول غذاخوردن شد؛ وقتى فارغ گرديد، ايستادم و آب بر دستان رسول صلی الله علیه و آله ريختم، حضرت دست و روى خود را شست و در گوشه اى از خانه به نماز ايستاد. بعد از آن سر به سجده نهاد و بسيار گريست. پس سر از سجده برداشت.

كسى از اهل بيت جرأت نكرد، علت گريه پيامبر صلی الله علیه و آله را سؤال كند. امام حسين علیه‌السلام بلند شد، بر زانوهاى آن حضرت نشست. پيامبر صلی الله علیه و آله سر مبارك حسين را به سينه چسباند و نوازش كرد. سپس حسين (ايستاد) و چانه خود را بر سر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاد و گفت: پدر جان چه چيز باعث گريه شما گرديد؟

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندم! امروز وقتى به جمع شما نگاه كردم، به اندازه اى مسرور گشتم كه هيچگاه اين گونه خوشحال نشده بودم. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و از قتلگاه‌هاى شما خبر آورد و از جدا و دور بودن مزارهاى شما آگاهم ساخت. از خدا براى شما طلب خير نمودم.

حسين علیه‌السلام سؤال كرد: پدر جان با اين گونه پراكندگى قبور ما چه كسى به زيارت ما مى آيد؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: گروه هايى از امت من، كه آرزو دارند به من نيكى كنند و با من مرتبط باشند به زيارت قبور شما خواهند آمد. و من تعهد مى كنم كه در موقف قيامت آن‌ها را شفاعت كنم و از هول و ترس آن روز، رهايشان بخشم».[۲۶] شفاعت امام حسين علیه‌السلام:

  • 2- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از ابن عباس چنين نقل كرده است كه: «از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى فرمود: خداى تبارك و تعالى فرشته اى به نام دردائيل[۲۷] آفريد... بعد از ساليانى، بر اثر فكر باطلى كه در وى پيدا شد... خداوند بالهايش را گرفت و او را از صفوف ملائكه خارج ساخت».

وقتى حسين بن على علیه‌السلام متولد گرديد. جبرئيل از آسمان به سوى زمين آمد. در راه بر دردائيل عبور كرد دردائيل پرسيد، امشب چه خبر است گويا براى اهل دنيا قيامت بر پا شده است.

جبرئيل گفت: براى حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرزندى به دنيا آمده كه خداوند متعال مرا مأمور كرده است تا براى عرض تبريك به خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله برسم. دردائيل گفت: اى جبرئيل! سوگند به آن كسى كه تو و مرا آفريد وقتى بر محمد صلی الله علیه و آله وارد شدى، سلام مرا به او برسان و بگو: به حق اين نوزاد از خداوند بخواه تا از من راضى شود و بال هايم را به من برگرداند و باز در صفوف ملائكه جايم دهد.

پس جبرئيل بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و تبريك و تهنيت حق تعالى را ابلاغ نمود... و پس از گفتگوى طولانى كه بين آن دو به وقوع پيوست قصه دردائيل را ذكر نمود.

ابن عباس مى گويد: «پيامبر صلی الله علیه و آله حسين بن على را در حالى كه در پارچه اى پيچيده شده بود به روى دست گرفت، به آسمان اشاره فرمود و عرض كرد: «اللهم بحق هذالمولود عليك، لا، بل بحقّك عليه و على جده محمد و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب؛ إن كان للحسين بن على ابن فاطمة عندك قدر فارض عن دردائيل وردّ عليه اجنحته و مقامه من صفوف الملائكة؛ خدايا! به حق اين مولود بر تو، نه، خدايا به حقى كه خودت بر او دارى و بر جدش محمد و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب، اگر حسين بن على فرزند فاطمه نزد تو آبرو دارد از دردائيل راضى شو و بال ها و مقامش را به او باز گردان».

خداوند دعاى حضرت را مستجاب فرمود و فرشته اش را بخشيد و بال ها و مقامش را به او بازگرداند. اين فرشته در بهشت اين گونه شناخته مى شود كه مرتب مى گويد من آزاد شده حسين بن على، فرزند فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم».[۲۸] خصال نيكو:

  • 3- محمد بن ابوالقاسم، از احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش عمرو بن شمر، از حابر بن يزيد جعفى، از امام باقر علیه‌السلام، از پدرش، از جدش چنين نقل مى كند: اميرالمؤمنين علیه‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه اى چنين فرمود: «شرافتى از مسلمانى، برتر نيست، عزتى از پرهيز كارى، آبرومندتر نيست. دژى محكم تر از تقوى نيست. شفيعى از توبه بانفوذتر و نجات‌بخش تر نيست. گنجى نافعتر از علم و دانش نيست، عزتى برتر از حلم و بردبارى نيست...».[۲۹]

صفات جعفر بن ابي‌طالب :

  • 4- محمد بن ابوالقاسم از احمد بن خالد برقى از پدرش عمر و بن شمر از جابر بن يزيد جعفى، از امام باقر علیه‌السلام چنين نقل مى كند: خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحى كرد: من از جعفر بن ابى طالب به دليل چهار خصلت كه در اوست، تشكر مى كنم. پيامبر صلی الله علیه و آله جعفر را فراخواند و خبر خداوند متعال و تشكر او را به وى ابلاغ نمود.

جعفر بن ابى طالب گفت: اگر نه اين بود كه خداوند تبارك و تعالى به شما خبر داده است، هرگز آن را ابراز نمى كردم (آن چهار صفت چنين است):

  • 1. هرگز شراب نخوردم، چون كه دانستم شرابخورى عقل را از بين مى برد.
  • 2. هرگز دروغ نگفتم چون كه دروغ جوانمردى را زايل مى كند.
  • 3. هرگز زنا نكردم، چون كه ترسيدم همين گونه با من رفتار شود.
  • 4. هرگز بت پرستى نكردم، چون كه دانستم از بت نفع و ضررى سر نمى زند.

پس پيامبر دست بر شانه جعفر زد و فرمود: حق است كه خداوند براى تو دو بالى قرار دهد تا با ملائكه پرواز كنى».[۳۰]

پانویس

  1. رجال، نجاشى، ص 56.
  2. رجال، نجاشى، ص 250 و در رجال، علامه حلى، ص 157 آمده است: بعضى نام پدرش را عبدالله ذكر كرده اند.
  3. رجال، نجاشى، ص 207. در اين جا نجاشى پدر وى را «عبدالله» و لقب عمران را «جبابى» ذكر كرده است.
  4. ر.ك رجال، العلامة الحلى، ص 157؛ رجال، نجاشى، ص 250 و 207.
  5. تنقيح المقال، مامقانى، ج 2، ص 235. در فرهنگ فارسى معين، ج 6، ص 1441 آمده است: فحطانية، قبيله بزرگ از عرب هستند كه نسب آن‌ها به قحطان بن عامر مى رسد.
  6. منتهى الارب فى لغة الارب، ج 1، ص 198؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 235. در فرهنگ فارسى، معين، ج 6، ص 1449 آمده است كه: در وجه تسميه فرمطيان اختلاف است. بعضى گويند مؤسس فرقه قرمطيان، حمدان الاشعث (مفقودالاثر 286 هـ.ق) بوده است و بعضى نيز قرامطه را منسوب به محمد وراق كه خط مقرمط (ريز) مى نوشت، دانسته اند.
  7. رجال، نجاشى، ص 250.
  8. اختيار معرفه الرجال، كشى، ص 147، حديث 234.
  9. جامع الرواة، محمد بن على اردبيلى، ج 2، ص 63، به نقل از ماهنامه كوثر، شماره ششم، ص 25.
  10. رجال، نجاشى، ص 250.
  11. رجال، العلامة الحلى، ص 157.
  12. رجال، نجاشى، ص 56-55.
  13. همان، ص 55؛ و الجامع فى الرجال، موسى زنجانى، ج 1، ص 163.
  14. همان.
  15. رجال، نجاشى، ص 122.
  16. الفهرست، الشيخ طوسى، ص 73.
  17. معجم رجال الحديث، خويى، ج 17، ص 51؛ و ج 14، ص 294 و 295.
  18. الفهرست، شيخ طوسى، ص 156.
  19. مجمع الرجال، قهپايى، ج 5، ص 183، از رجال نجاشى.
  20. همان، ج 6، ص 71-70.
  21. الكنى والالقاب، محدث قمى، ج 1، ص 227؛ و رجال، نجاشى، ص 263.
  22. مجمع الرجال، ج 5، ص 123.
  23. همان، ج 4، ص 161.
  24. همان.
  25. معجم رجال الحديث، آيت الله خويى، ج 11، ص 241.
  26. كامل الزيارات، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، باب 16، حديث 7، ص 58.
  27. در بعضى روايات نام ابن فرشته را فطرس يا پطرس ذكر كرده اند. ر.ك، نفس المهوم، محدث قمى، ترجمه كمره اى، ص 4.
  28. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 283-282.
  29. من لايحضره الفقيه، ابى جعفر صدوق، ج 4، ص 291-290. در اينجا روايت را از عمرو بن شمر، عن جابر بن يزيد جعفى نقل نموده است كه در شرح مشيخه اش در آخر همين كتاب ص 6 آمده است: شيخ صدوق مى فرمايد: آنچه را از جابر بن يزيد جعفى نقل كرده ام سلسله سند آن چنين است: محمد بن على ماجيلويه از عمويش محمد بن ابى القاسم از احمد بن محمد بن خالد برقى، از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد جعفى.
  30. من لايحضره الفقيه، صدوق، ج 4، ص 283: با همان سندى كه در روايت قبل ذكر شد.

منابع

احمد محيطى اردكانى , ستارگان حرم، جلد 9